کار فرهنگی
مقام معظم رهبری انقلاب اسلامی مدظله العالی:
اما آنچه نکته مهمتر عرض من است، خطاب به جوان هایی است که در سرتاسر کشور فعالیتهای فرهنگی را به صورت خودجوش شروع کردند که بحمدالله خیلی هم وسیع شده است. من می خواهم بگویم آن جوان هایی که در تهران، در شهرهای گوناگون، در استان های مختلف، در خود مشهد، در بسیاری از شهرهای دیگر کار فرهنگی می کنند، با اراده خودشان، با انگیزه خودشان - کارهای بسیار خوبی هم از آنها ناشی شده است که از بعضی از آنها ما بحمدالله اطلاع پیدا کردیم - کار را هرچه می توانند به طور جدی دنبال کنند و ادامه بدهند. بدانند که همین گسترش کار فرهنگی در بین جوان های مومن و انقلابی، نقش بسیار زیادی را در پیشرفت این کشور و در ایستادگی ما در مقابل دشمنان این ملت، ایفا کرده است.
تأثیر عظیم زیارت عاشورا در بیان آیتالله بهجت
تأثیرات و معجزات زیادی با خواندن زیارت عاشورا و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام انجام شده است. شاید بسیاری از ما در زندگی روزمره خودمان با مشکلاتی مواجه شدیم و یا حاجتهایی داشتهایم که با توسل به امام شهیدمان و خواندن زیارت عاشورا، گره از کارهایمان باز شده و راه نجات را پیدا کردهایم. این نجات و گرهگشایی که از سوی کرامت و عنایت امام حسین (ع) برای اتفاق میافتد، سابقه طولانی دارد. به طوری که علمای دین و دانشمندان اسلامی در بسیاری از بحرانها و گرفتاریهای مردم، آنها را به خواندن زیارت عاشورا متوجه میکردند و اتفاقاً گرههای زیادی از زندگی دنیایی و اخروی مردم باز شده است.
با مرور بخشهایی از بیانات گهربار آیتالله العظمی محمدتقی بهجت رحمهالله علیه، به بررسی تأثیرات عظیم زیارت عاشورا در کلام این عالم ربانی و عبد صالح خدا پرداخته است. لازم به توضیح است که این بخش از سخنان آیتالله بهجت، به تائید دفتر معظم له رسیده است.
سرّ زیارت سیدالشهدا علیه السلام
مگر ثواب زیارت سیدالشهدا از ما مذخور نیست؟! ما میدانیم چه خبر است؟! میدانیم روایاتی را که درباره زیارات سیدالشهدا در نیمه شعبان و در شب عاشورا و اینها هست، به کجاها رسیده؟! هیچ میتوانیم بگوییم «کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِه؛ کسی که امام حسین علیه السلام را در حالی زیارت کند که به حق آن حضرت متوجه است، گویا خداوند را در عرش زیارت کرده است» یعنی چه؟!
یا مثلاً [اینکه در احادیث درباره] زیارت عاشورا آمده «جَاءَ یَوْمَ القِیَامَة مُلَطَّخاً بِدَمِهِ فِی اصْحَابِ الحُسَیْنَ» (در روز قیامت آغشته به خون خود در میان اصحاب حسین علیه السلام محشور میشود). سید بن طاووس از این هم بالاتر نقل کرده است «مُلَطَّخاً بِدَمِ الحُسَیْنِ» (آغشته به خون حسین علیه السلام محشور میشود).
چه عرض بکنیم؟! ما اینها را میفهمیم؟! چیست که ثوابش برای ما مذخور نیست؟ همین بکاء (گریه) برای سیدالشهدا علیه السلام ثوابش چیست؟! میتوانیم برایش حدی که دیگر از آن بالاتر نیست بگوییم؟! حدی نیست که!
به حدی است بکاء که [در روایت] میگوید همین که اشک مختصری آمد، اذن دخول سیدالشهدا است و چهبسا جاهای دیگر هم [بنا به] الغاء خصوصیت، همین باشد؛ «الدَّمْعَةُ عَلامَةُ الْاِذْنِ»؛ داخل بشو. از چشم من اشک بیاید، چه ربطی دارد به اینکه آنها اذن دادهاند؟! هیچ معلوم است که چه هست قضایا؟!
نجات شیعیان سامرا از طاعون با خواندن زیارت عاشورا
خدا اعجاز انبیا، اوصیا، اولیا و علما را هم اگر مصلحت بداند، ظاهر میکند؛ کما اینکه در سامره کرد. کأنه همه در معرض طاعون بودند و همهگیر شده بود. آقا سید محمد فشارکی رضوانالله علیه با آن کراماتش و مقامات علمیه و عملیه، گفت: «من بر همه شیعه حکم میکنم که سه روز روزه بگیرند ـ البته روزه مظنونم است و یقینی نیست ـ و در این سه روز، زیارت عاشورا را بخوانند؛ خداوند به واسطه این کارشان، این بلا را از شیعه رفع میکند.»
اهل سامرا دیدند فوج فوج از غیر شیعه وفات میکنند، ولی یک نفر از شیعه وفات نمیکند. البته یک نفر در تمام جمعیت شیعه وفات کرد، ولی نه به طاعون. یک پارهدوزی به یک مرض دیگری وفات کرد والا احدی به طاعون وفات نکرد و اینها تعجب کردند که این چه بلایی است که مخصوص غیر شیعه است و فوج فوج از غیر شیعه، به طاعون وفات میکنند.
لذا آنها میآمدند در صحن عسکریین علیهم السلام و میگفتند: «یَا عَلِیٌ الهَادِی، نُسَلِّمُ عَلَیْکَ، مِثْلْ مَا یُسَلِّمُ الشِیعَة»؛ هر طوری که شیعه سلام میکنند، ما هم به همان نیت و همان طور سلام میکنیم، درباره ما هم شفاعت بکن، کما اینکه شیعه را میبینیم که با طاعون کشته نمیشوند. کأنه در طاعون نوشته شده بود: «برای غیر شیعه». این هم از اعجاز است.
ملاحظه میکنید؟ با اینکه حقانیت روشن بود، ولی ایمان نمیآوردند و ریشه مطلب را که زیارت عاشورا بود، دنبال نمیکردند.
نامه نادیده را میخواند!
در قضیه تحریم تنباکو، علمای اصفهان نامهای برای مرحوم میرزا نوشتند که مضمون آن این بود که مردم چندان از فتوای شما استقبال نکردند. حامل نامه، آقای حاج آقا منیر نزد آخوند ملا فتح علی سلطان آبادی رحمهالله میرسد، ایشان میفرماید: نامهای با خود داری که در آن چنین و چنان نوشته شده است و تمام نامه را از اول تا آخر برای حامل نامه و در حالی که نامه در جیب او بود، میخواند!
سپس حاج آقا منیر، حامل نامه، از ایشان خواهش میکند که عملی به او یاد دهند. ایشان میفرماید: شما بحر مواج هستید. تا اینکه بعد از خواهش و التماس میفرمایند: سه چیز را مواظبت کنید و خود ایشان هم به این سه امر مواظبت میکرده است:
خواندن زیارت عاشورا در هر روز؛
خواندن نماز وحشت در هر شب برای مؤمنین و مؤمنات، در هر کجای عالَم فوت کرده باشند؛
نماز اول ماه را ترک نکنید.
منبع: سایت جهان نیوز
حرکت زیبای هر شب خانواده رهبرانقلاب
لوح ویژه-اهمیت تعلیم قرآن
خالص که باشی، خودشان به دیدارت میآیند
به مناسبت سالروز درگذشت علامه محمدتقی جعفری رحمه الله علیه
«در بعضی جاها نوشته شده که علامه جعفری به آن عکس نگاه نکردند، اما اینطور نیست. استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشهای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح میدهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجرهام رفتم. همانطور که نشسته و به درِ حجره تکیه دادهبودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه میکند. در آن حال عجیب، یکدفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که میخواستی ببینی. من، علیبنابیطالب (ع) هستم… نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتابها از مولا (ع) نقل شدهبود را داشتند؛ قد میانه، درشتهیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و…»
شاگرد استاد لبخند برلب میگوید: «استاد میگفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبهها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیدهبود. یعنی مدت زمانی که گذشتهبود، تا این حد کوتاه بود. دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبهای که عکس را آوردهبود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی… آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند…
استاد میگفتند: بعد از دیدار با امام علی(ع)، هر کتابی را باز میکردم، فکر میکردم اینها را من قبلاً خواندهام.»
دکتر محمدعلی مکثی میکند و ادامه میدهد: «حقیقت ماجرا همین است؛ امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صاحب (عج) به جایی میآیند که اخلاص باشد، جایی که با همه وجود ایشان را بخواهند و بخوانند. حتماً شنیدهاید که حضرت صاحبالزمان (عج) به دیدار قفلساز فقیری در بازار رفتند، چون در کارش و در معامله با مردم تنگدست، انصاف داشت.»
منبع: جهان نیوز
مقصود از «ذاتِ ظلمانیِ تمدّنِ غرب»
آیتالله خامنهای در سخنرانیِ اخیرِ خویش گفت تمدّنِ غرب، «ذاتِ ظلمانی و وحشی» دارد و «جاهلیّتِ مدرن» است، هرچند علم و فنّاوری را به آن میپوشانند و با تعبیراتِ آدموار و چهرۀ بهظاهر انسانوار، آنرا پنهان میکنند. این تمدّن، حتّی ملّتهای درونِ خودش را نیز بیچاره کرده است؛ چنانکه اکنون بعد از چند قرن که از رنسانس میگذرد، «نابرابری» و «فقر» و «بیعدالتی» و «افسارگسیختگیِ خجلتآورِ اخلاقی» در کشورهای اروپایی و در آمریکا، مشاهده میشود. «طبیعتِ» این تمدّن، همین است(آیتالله خامنهای، در سخنرانی بهمناسبتِ سالروزِ ولادتِ پیامبرِ اعظم و امام صادق، 13 آبان 1399).
[1]. «ظلمت» چیست؟ آیا در اینجا، به زبانِ مجاز سخن گفته شده است یا حقیقتی در میان است؟! تعابیرِ «ظلمت» و «نور»، در قرآنِ کریم نیز بهکار رفته و این کاربردها، در معنای مجازی نبودهاند. بهاینترتیب، غیرِ مؤمن در میانِ «ظلمتِ افکار»ى که از سوى «هواهاى نفسانى»، «خیالهاى باطل» و «احساساتِ شوم» بر او هجوم مىآورند، قرار دارد(تفسیرِ المیزان، ج2، ص439). بهبیاندیگر، باید گفت «طینتِ سعادت»، نور و «طینتِ شقاوت»، ظلمت است. قرآنِ کریم هم اغلب، «علم» و «هدایت» را نور مىنامد، همچنانکه «ایمان» را زندگى مىخواند. ازآنجمله مىفرماید(همان، ج8، ص130):
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ (بقره: 257)
خداوند، سرورِ كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنان را از تاريكيها بهسوى روشنايى بهدر مىبرد؛ و[لى] كسانىكه كفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى، بهسوى تاريكيها بهدر مىبرند.
[2]. تمدّنها، ظاهری دارند و باطنی. آنچه که در نظرِ نخست، نمایان است، «ظواهر» و «نمودها» و «تجلّیّات» هستند، درحالیکه این لایه، فرعِ بر «باطن» و «ذات» و «سرشت» است. باید از ظاهر عبور کرد و به باطن دست یافت. حکمِ حقیقی دربارۀ واقعیّتها، حکمی است که به باطن و ذاتِ آنها تعلّق میگیرند، وگرنه چهبسا احکامِ ظاهری، غلطانداز باشند.
[3]. حکمای اسلامیِ متقدّم نیز معتقد بودند که واقعیّتها، «طبع» دارند و بر حسبِ «طبعِ» خویش عمل میکنند. برایناساس، فهمِ حقیقیِ واقعیّتها نیز عبارت بود از فهمِ «طبعِ» آنها. تمدّنها نیز که شخصیّت دارند، از «طبع» برخوردارند و مطابقِ اقتضای طبعِ خویش عمل میکنند. نمودهای عینیِ تمدّنِ غرب که اکنون به آشکارترین صورت، محسوس شدهاند، از خصایص و اوصافِ طبعیِ تمدّنِ غرب حکایت میکنند.
[4]. پس تمدّنی که حاصلِ اعراض از ذکّرِ خدایمتعال است و به ارزشهای الهی، پشت کرده است، حقیقت و باطنِ ظلمانی دارد، نه نورانی. اگر پردۀ ظواهر را کنار زنیم و همهچیز را در «نسبتِ با خدایمتعال» مشاهده کنیم، به احکامی دست خواهیم یافت که لایههای ظاهری عبور کرده و بر «ذات» و «طینتِ» اشیاء و پدیدهها جاری میشوند. «نور» و «ظلمت»، اوصافِ «باطنِ» اشیاء است، نه «ظاهر»شان، و کسانیکه این مفاهیم و معارف را درک نمیکنند، انکارشان ریشه در حملِ این مقولات بر ظواهرِ اشیاء دارد.
[5]. تمدّن ِغرب، چیزی جز همین «ساختارهای اجتماعی» که در درونِ آن حاکم هستند، نیست. تمدّنِ غرب، یک تاریخِ چندصدساله است که اکنون بهصورتِ همین ساختارهای برساخته درآمده است و این ساختارها، «برآیند» و «نتیجۀ» عینیِ آن تحوّلات و تطوّرات هستند. این ساختارها، «مبادی» و «روحِ» واحد دارند و تکّههای به یکدیگر سنجاقشده نیستند. بهعبارتدیگر، در طولِ تاریخِ شکلگیریِ عالَمِ تجدُّد، اجزاء و عناصرِ مختلف، بهتدریج در کنارِ یکدیگر نشسته و واقعیّتهای ساختاریِ کنونی را بهوجود آوردهاند و این واقعیّتها نیز چون «آبشخور» و «خاستگاهِ» واحد داشتهاند، «کلّیّتِ واحد»ی را شکل دادهاند که امروز، «تمدّنِ غرب» خوانده میشود.
[6]. اینکه گفته شود تمدّنِ غرب، «ذاتِ ظلمانی» دارد، بدینمعنی خواهد بود که موضعِ ما در برابرِ آن، «نفی» و «انکار» است؛ چراکه ذاتِ واقعیّت از خودِ آن، «جداشدنی» نیست، بلکه چیزی جز آن نیست، و اگر دربارۀ تمدّنِ غرب، چنین حکمی داریم، بهناچار، نمیتوانیم با آن بر سرِ مهر باشیم و آن را از خویش بدانیم. آری، راه بر «گرفتن» و «اخذ» و «گزینش»، بسته نیست، امّا همۀ اینها، تنها معطوف به «عَرَضیّاتِ» این تمدّن هستند و نه «ذاتیّاتِ» آن.
[7]. امّا چگونه ممکن است بر «ذاتِ ظلمانی»، «عَرَضیّاتِ غیرظلمانی» مترتّب شوند؟! مگر ذات، هر عَرَضی را برمیتابد؟! و مگر نباید میانِ ذاتِ و عَرَض، تناسب و تقارنی برقرار باشد؟! هر چیز در هر خاکی نمیروید و هر درختی، هر میوهای نمیدهد، بلکه میانِ واقعیّتها، قاعدۀ سنخیّت جاریست. اساس، همین است که گفته شد، امّا نه با چنین اطلاق و عمومیّتی. ازاینرو، همواره چنین نیست که میانِ «اصلها» و «فرعها» یا «مبادی» و «نتایج»، رابطۀ هویّتیِ قهری برقرار باشد.
منبع: سایت بصیرت