مقابله با حیلههای شیطان
امام سجاد علیهالسلام:
🍃 اللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْکارَ عَمَلِهِ وَ الْطُفْ لَنَا فِی نَقْضِ حِیلِهِ .
🍃 بارخدایا، قلوبمان را از انکار کارهای شیطان سرشار ساز و برای درهم شکستن حیلههایش ما را چاره بیاموز.
📚 فرازی از دعای هفدهم صحیفه سجادیه.
بهترین معلم مادر
✍️ بچهها از مادرشان [مسائل] را بهتر اخذ میکنند.
🌷 آنقدری که تحت تأثیر مادر هستند، تحت تأثیر پدر نیستند، تحت تأثیر معلم نیستند، تحت تأثیر استاد نیستند.
✅ از این جهت بچههایتان را در دامنتان تربیت اسلامی، تربیت انسانی بکنید تا وقتی تحویل میدهید شما این بچه را به دبستان، یک بچه صحیح، اخلاق خوب، آداب خوب؛ آنطور تحویل بدهید.
📚 صحیفه امام خمینی، ج ۸، ص ۹۰.
📎 #سخن_نگاشت
📎 #فرزند
📎 #تربیت
📎
حقوق بشر از دیدگاه امام سجاد علیهالسلام
🎁 حق اموال:
❇️ امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: وَ اَمَّا حَقُّ مَالِكَ … وَ لَا تُنْفِقَهُ اِلَّا فِي وَجْهِهِ .
💎 و اما حق مال و ثروت تو این است که آن را در راه درست مصرف کنی.
🔶 قسمت دوم:
1️⃣ حق مال و ثروتت این است که بدانی، این دارایی فقط به دست تو نرسیده، بلکه خداوند به تو امانت داده تا باهاش درست رفتار کنی. پس نباید پولت رو در راههای نادرست خرج کنی و همیشه باید ازش به خوبی استفاده کنی.
2️⃣ پول وسیله است، نه هدف:
پول خوبه، اما فقط یه ابزار برای زندگی بهتره. نباید بذاریم که همهی فکر و وقتمون بشه فقط پول درآوردن.
3️⃣ خرج درست یعنی شخصیت قوی:
وقتی بلد باشی کجا خرج کنی و کجا خرج نکنی، نشون میدی که آدم قوی و عاقلتری هستی.
4️⃣ پولِ بیبرکت فایده نداره:
پولی که از راه نادرست به دست بیاد یا برای کار نادرست خرج بشه، برکت نداره و حتی ممکنه دردسر درست کنه.
5️⃣ کمک به دیگران، سرمایهی واقعیه:
وقتی از پولت برای کمک به دیگران استفاده میکنی، در واقع داری روی قلبت سرمایهگذاری میکنی. اینجوری آرامش و حس خوب رو میخری.
📎 #کوتاه_نوشته
📎 #امام_سجاد
چه بگويم! خرمشهر يا خونين شهر!
چه بگويم! خرمشهر يا خونين شهر! شهري در آسمان، شهري سبز اما به قدمت سرخي خون بيگناهان،سرخ!
صورت خرمشهر هنوز از زخم هايي كه از جنگ برداشته بود، چاك چاك بود.
كم نيستند ساختمان هايي كه يك وجب از پيكره اش را پيدا نمي كني كه تركشي به آن اصابت نكرده باشد؛ به خصوص بعضي مناطق شهر كه هنوز بازسازي نشده و يا جزء آثار جنگ باقي مانده بودند.
منازل و ساختمان ها چون بدن شهداي خرمشهر زخمي و تكه پاره بود. در شهر كه حركت مي كني نگاهت ميدان ها و خيابان هاي كنوني را نمي بيند! آنچه بي اختيار مي بيند، چهره خونين شهري زخم خورده است كه هنوز از درد به خود مي پيچد.
در اينجا يكي از ميادين شهر، «مقاومت» نام گرفته است.
در اين باره مي گويند:
وقتي دژخيمان عراقي به چهره خرمشهر، ناجوانمردانه سيلي زدند و گام هاي منحوس خويش را بر سينه پاكش نهادند، عده اي از هموطنان خرمشهري در همين مكان در برابر آنها مردانه ايستادگي و جانفشاني كردند و امروز خون مطهر آن فرزندان ايران زمين، كه با خون دل خونين شهر و خاك پاكش يكي شده است، در وجود «ميدان مقاومت» به يادگار مانده است؛ پس اگر بگويم صورت خونين شهر را با خون شهيدان شسته اند، گزاف نگفته ام، و به همين خاطر است كه از وقتي پا به خاك خونين شهر مي گذاري، تا هر وقت كه ميهمانش باشي، دلت راضي نمي شود كه حتي لحظه اي هم بدون وضو به سر بري.
از نمايشگاه هشت سال دفاع مقدس هم ديدن كرديم؛ غبار اندوه دوران اسارت خرمشهر از عكس ها پيدا بود.
ايد باور كنيد كه در همان نيم روز اول بازديد، احساس كردم پر شده ام و ديگر ظرفيت ديدن بقيه آثار و توان شنيدن ديگر حماسه ها را ندارم؛ آخر، خونين شهر چيز ديگري است!
در ادامه سفر، توفيقي ديگر يارمان شد؛ برادري كه راوي دردهاي خونين شهر بود به اتوبوس ما آمد.
آه كه چه مي گفت، واي كه چگونه مي گفت! از عشق، از ايمان، از دفاع مقدس و از درد و عشق خودش! دردي كه درد بودن و عشقي كه عشق رفتن بود. او يادگاري بر جاي مانده از دوران عشق بازي عشاق در مناطق نبرد حق عليه باطل بود. همرزمانش مي گفتند: تركشي در سرش به يادگار مانده است؛ تركشي دوست داشتني! از روزهاي خوش شيدايي.
درد دلهايش چنان وجودم را به آتش مي كشيد كه با هر كلامش دلم بي اختيار به التهاب مي افتاد. مي گفت، خاك شلمچه شفا مي دهد و داده بود.
اصلاً نمي دانم چرا خاطره خرمشهر را اين طور روايت مي كنم! قلم پريشان و سرگردان است. هر كاري مي كنم كه به ترتيب وقوع حوادث بنگارم، نمي توانم! قلم، خود پيش مي رود و از هر چه كه وجودش را بيشتر بسوزاند مي نويسد.
«شلمچه» ديار از دنيا بريدگان و به يار پيوستگان، با مرزهاي آبي و خاكي با عراق. راوي كاروان مي گفت:
وقتي حزب بعث از اين مرزها به طرف شهر حمله ور شد، همه مردم از كوچك و بزرگ با چوب و بيل و هر چه كه در دسترس بود به مصاف دشمن رفتند و از غيرت و شرف خرمشهر دفاع كردند.
در آن نبرد نابرابر بيش از 200 نفر شهيد دادندو شب كه با بدن هاي خسته بازگشتند تا دمي در خرمشهر بياسايند، تازه نفرت و كينه خفته دشمن بيدار شد و شبانه مردم بي پناه را از دو مرز آبي و خاكي زير آتش سنگين گرفت.
صبح آنان كه از شعله آتش كين دشمن درامان مانده بودند، پاره هاي تن عزيزان خود را از پشت بام ها و كوچه و يابان جمع كردند.
رزمنده ديگري از خيانت هاي بني صدر ملعون كه به زخماب تن خرمشهر نمك پاشيده بود سخن گفت.
آري! آنان كه بوئي از انسانيت نبرده اند چه مي دانند كه اين وارثان خونين شهر چه مي گويند! .وقتي آن رزمنده حرف مي زد، داغي نفسش دلها را مي سوزاند. مي سوخت و مي گفت! مي گفت و مي سوزاند! او هم شهيدي است كه تنها جسمش در اين دنيا باقي مانده و روحش سالها بود كه پرواز كرده بود.
دلم به حالش مي سوخت كه مجبور بود در فراق ياران بسوزد و در جمع ما بي خبران بسازد. يادگار جنگ بود و گرنه برايش دعا مي كردم كه زودتر از اين دنياي خاكي برود. فقط او نبود كه چنين حال و روزي داشت. خودش مي گفت، چند نفري از بچه هاي مقاومت 45 روزه در خرمشهر باقي مانده اند كه آنها هم دلشان مي خواست مثل ديگر همسنگران كه در راه گشودن زنجير بازوان خرمشهر و يا در عملياتي ديگر به ابديت كوچ كرده بودند، بروند.
يسطرون هم رفت و مانون مانده ايم
بعد ليلي باز مجنون مانده ايم
فاتحان رفتند و پاي برجها
در تكاپوي شبيخون مانده ايم
بعد اتمام بيابان ها هنوز
ما بيابانگرد و مجنون مانده ايم
چقدر سخت است كه كسي از جا ماندن خودش غمگين باشد و هر روز ببيند كه هنوز نفس مي كشد. كسي كه در چنين ستيزي با خويشتن خويش دست و پنجه نرم مي كند، جاني ترين دشمن خود را نفس خويش مي بيند و اين جدال در فضاي بسته درون كشنده است، كشنده!
معلم یک چهرهی زیبای بانشاطِ
️رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار معلمان:
✏️معلم یک چهرهی زیبای بانشاطِ دوستداشتنی در چشم آحاد مردم باشد بهطوری که اگر به کسی، به جوانی، گفتند که «در این فهرست شغل ها کدام را انتخاب میکنی؟»، نگذارد معلم را رده آخر؛ گاهی اینجوری است، وقتی جاذبه نداشت، آن کسی که دنبال شغل است به فکر معلمی اصلاً نمیافتد، مگر اینکه مجبور بشود. ما باید بهعکس کنیم؛ باید این گرامیداشت بهنحوی باشد که در افکار عمومی علاقهی به معلم و چهرهنگاری معلم آنچنان باشد که جذاب باشد. معلم را مردم بهصورت یک موجود فعال، پرتلاش، بانشاط، موفق، باافتخار، سرافراز، ببینند.
✏️البته راه دارد اینها؛ اینها کارهایی است که با گفتن و تذکر دادن حل نمیشود. اهلِ فن آن باید بنشینند، کار رسانهای لازم دارد، کار هنری لازم دارد؛ فیلم بسازند، کتاب تولید کنند، همچنانی که ما درباره مثلاً یک شهید یک کتاب تولید میکنیم، انسان میخواند عاشق آن شهید میشود. کتاب دربارهی رفتار یک معلم، به صورت رمان مثلاً، تولید کنیم که وقتی انسان آن کتاب را خواند، عاشق معلم بشود.
✏️پویانمایی، فیلم، سریال، کارهای گوناگونی از این قبیل، کارهای رسانهای؛ اینها بر عهدهی دستگاههای دولتی، صداوسیما، دستگاههای هنری، وزارت ارشاد و امثال اینهاست؛ اینها باید بشود. چه کسی دنبال کند؟ آموزش و پرورش؛ آموزش و پروش یکی از کارهایش این است که این را دنبال کند؛ هدف هم چهرهنگاریِ شایستهی معلم باشد. ۱۴۰۴/۲/۲۷
🖼 #بسته_خبری |
باطل از بین رفتنی است
بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای امدادگر
[دریافت PDF]
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
تشکّر میکنم از این کار بزرگی که مجموعهی شماها اقدام کردید؛ [یعنی] تشکیل بزرگداشت شهدای امدادگر در طول سالهای متمادی، چه در دفاع مقدّس و چه بعد از آن. کار بسیار لازم و مهمّی بوده و امیدواریم که انشاءالله تأثیرات مطلوب را بگذارد.
این ابتکاراتی که آقای کولیوند ذکر کردند ــ در این متن زیبایی که خواندند ــ که این کارها انجام گرفته، اینها باید مخاطب و مستمع پیدا کند. صرف اینکه شما ابتکار کنید و یک بازی خوب درست کنید یا یک کتاب خوب بنویسید یا یک فیلم خوب تولید کنید، کافی نیست. این چیزهایی که شما گفتید، انسان را سر شوق میآورد و خیلی خوب است؛ منتها باید کاری کنید که در یک کشورِ هشتادمیلیونی، بیست میلیون مخاطب داشته باشد؛ یعنی واقعاً ترویج کنید؛ این مهم است. راهش را پیدا کنید؛ میتوانید. اگر جوانهای ما در زمینههایی که حالا زیرساختاش وجود دارد ــ آن چیزهایی را که زیرساخت ندارد، عرض نمیکنم ــ بتوانند بنشینند فرصت کنند فکر کنند و دنبال راهکار و ابتکار بگردند، مسلّم به جاهای خیلی خوبی خواهند رسید؛ این را ما، هم در صنعت امتحان کردیم، هم در ادبیّات و هنر امتحان کردیم، هم در سیاست امتحان کردیم، هم در فعّالیّت ساختوساز در بخشهای مختلف امتحان کردیم.
اگر جوانها با انگیزه و همّت وارد کار بشوند، همّت کنند و دنبال کار را بگیرند، هیچ کارِ نشدنیای وجود ندارد. آن جاهایی هم که زیرساخت در کشور ندارد، میشود آن زیرساخت را بتدریج ایجاد کرد. همین پیشرفتهایی که امروز در بخشهای مختلف مشاهده میکنید، هیچ کدام زیرساخت ملّی نداشته. ما الان هزارها کتابِ خواندنیِ مربوط به شهدا داریم که واقعاً خواندنی است و هر کدام را که انسان فرصت میکند نگاه کند و بخواند، جذّاب است ــ واقعاً اینجور است ــ در حالی که ما قبل از انقلاب، زمینهی کار هنری و فعّالیّتهای هنری بخصوص در زمینهی داستان نداشتیم؛ خیلیخیلی بندرت و کم، آن هم در سطح پایین. امروز سطح کار بالا است؛ این زیرساخت را جوانهای ما ایجاد کردند، هنرمندهای ما ایجاد کردند. بنابراین، میتوانید پیش بروید و انشاءالله انجام بدهید.
در مورد امدادگران و فضایل بزرگ اینها کم صحبت شده؛ حالا انشاءالله بعد از این، با تشکیل این دبیرخانهی شما و کارهای شما، بیشتر بشود. من دو سه جمله در این زمینه عرض میکنم. رزمنده نیاز دارد به آموزش، به سلاح؛ امّا آن کسی که این آموزش را به او میدهد و این سلاح را به او میدهد، غالباً در خارج از معرکهی نبرد این خدمت را به رزمنده میکند. رزمنده احتیاج دارد به امداد، به پانسمان، به باند، به جلوگیری از خونریزی، به رساندن به درمانگاه و بیمارستان؛ آن کسی که این کارها را و این پشتیبانیها را از رزمنده میکند، در وسط معرکه است؛ این تفاوتِ فوقالعاده مهمّی است بین این دو نوع پشتیبانی. امدادگر، در زیر باران گلوله و ترکش، به فکر نجات دیگری است. رزمندهی ما دو کار دارد: یکی اینکه دشمن را عقب براند، یکی اینکه خودش را حفظ کند؛ امّا امدادگر ما به فکر حفظ خود نیست، به فکر حفظ دیگران است و برای حفظ دیگران وارد میدان میشود. آن چیزی که در این گوشهکنارِ کتابهای خاطرات رزمندهها گاهی انسان مشاهده میکند از کارهایی که این امدادگران انجام دادند، واقعاً شگفتانگیز است! آن گذشت اینها و [کارهای] اینها، با آن سختیها، با آن دشواریها؛ این را باید تبیین کرد برای مردم تا بدانند و بفهمند.
یک نکتهی دیگر این است که امدادگران ما مظهر صفات انسانی و انساندوستی بودند. ما مواردی را مشاهده کردیم که امدادگران حتّی به دشمنی که اسیر شده و مجروح است کمک میکردند؛ این کار خیلی بزرگی است. خب دشمن در میدان جنگ آمده شما را بکُشد، مقابلهبهمثل اقتضا میکند که شما هم بخواهید او را بکشید؛ امّا شما وقتی که آن کولهی امدادگری را به دوش میاندازید یا میروید پشتِ خطّمقدم، آنجا بیمارستان صحرایی تشکیل میدهید و آنجا امداد میکنید، در واقع دارید درست عکس وضعی که دنیای بیگانهی از انسانیّت دارد رفتار میکنید و عمل میکنید، انساندوستی را نشان میدهید. خود من دیدم که نزدیک خطّمقدّم ــ حالا [اینکه] چند کیلومتر بود یادم نیست، امّا خیلی کم بود ــ پزشکان و پرستارها در بیمارستان صحرایی مشغول کار بودند، آنجا اتاق عمل جرّاحی تشکیل داده بودند که مایهی تعجّب بود؛ بُرد گلولهی دشمن و خمپارهی کوتاهبُردِ دشمن به اینجا میرسد، اینها زیر گلولهی دشمن اتاق عمل جرّاحی تشکیل دادند! [این] خیلی مهم است. پزشکانی در دورهی دفاع مقدّس بودند که کیفشان آماده بود و به مجرّد اینکه بنا بود عملیّاتی شروع بشود و اینها بروند، به اینها که یک اطّلاعی داده میشد، اینها با تلفن به منزلشان میگفتند ما رفتیم! کیف را برمیداشتند راه میافتادند؛ یعنی اینها واقعاً یک چیزهایی نیست که بهزبان قابل توصیف باشد؛ اینها را جز با ابزار هنر نمیشود نگه داشت و تبیین کرد و بیان کرد.
امروز ملّت ما احتیاج دارد به اینکه این حرکتهای عظیم را و این کارهای بزرگ را که از خود این ملّت سر زده، از بچّههای این ملّت سر زده، بداند؛ به این احتیاج دارد، که ما در این زمینه یک مقدار کوتاهی داریم، و [لذا خیلیها] نمیدانند؛ و بیش از این، کوتاهی ما در انعکاس اینها به دنیا است. شما میبینید که در کشورهایی یک قهرمان نیمهکارهای و متوسّطی دارند، این را چطور بزرگ میکنند، دربارهاش کتاب مینویسند، داستان مینویسند؛ بعضیها هم قهرمان ندارند، قهرمان میسازند؛ تاریخ ندارند، تاریخ میسازند. ما قهرمانش را هم داریم، تاریخش را هم داریم، گذشتهی پُرافتخارش را هم داریم؛ این را باید منتقل کنیم، باید منعکس کنیم. این کار بزرگی است و جزو وظایف حتمی است؛ این کار دوّم؛ که هم بشناسیم، هم معرّفی کنیم، هم این را تبدیل کنیم به فرهنگ عمومی؛ یعنی معلوم بشود که امداد و کمک یک وظیفهی اسلامی و انسانی است و این باید در نسلها جاری باشد، به طور دائم بایستی ادامه داشته باشد. این کارها، کارهای همین مجموعههای شما است. امیدواریم انشاءالله این کنگره، این بزرگداشت، یک مقدّمهی خوبی باشد برای اینکه این کارها پیش برود و انجام بگیرد.
آن وقت این را شما مقایسه کنید با آن حیوانهای وحشیِ انسانصورتی که آمبولانس را بمباران میکنند، بیمارستان را بمباران میکنند، بیمار را بمباران میکنند و میکُشند، کودک بیگناه و ناتوان از دفاع را بیدریغ از بین میبرند! امروز دنیا دست اینها است؛ امروز حرکت جمهوری اسلامی و ایستادگی جمهوری اسلامی و «تمدّن نوینی» که جمهوری اسلامی مکرّر نام میآورد، برای مقابلهی با این وضع دنیا است. چه کسی میتواند ادّعا کند و واقعاً باور داشته باشد که در مقابل این وحشیگریها، این خونخواریها، انسان وظیفهای ندارد؟ چه کسی میتواند این را بگوید؟ همه وظیفه داریم. امروز کسانی ادّعای اختیارداریِ دنیا را میکنند یا بر کشورهایی در دنیا حکومت میکنند که رفتارشان این است؛ کودک را میکُشند، بیمار را میکُشند، بیمارستان را نابود میکنند، مردم غیر نظامی را بیدریغ بمباران میکنند. خب شما [اگر] جنگ دارید، نظامی با نظامی بجنگند. حالا گاهی همین هم عادلانه نیست، ظالمانه است؛ یعنی حرکت، حرکت ظالمانهای بوده، لکن بالاخره جنگ بین نظامیها است. غیر نظامی را چرا میکُشند؟ چرا میزنند؟ چرا خانهها را ویران میکنند؟ امروز دنیا دست اینها است.
این، آن وظیفهی بزرگی است که بر دوش ما است. این احساس وظیفه است که ما را به حرکت وامیدارد؛ این احساس وظیفه است که نمیگذارد چراغ امید در دل ما خاموش بشود و همین احساس وظیفه است که دشمنانی مثل این وحشیهای غربیِ کراواتزدهی اُدکلنزدهی خوشظاهر را در مقابل جمهوری اسلامی وادار میکند به ایستادگی و دشمنی. [مشکل] اینها است؛ یعنی اگر شما به این وحشیگریها اعتراض نکنید، اگر با آنها کنار بیایید، اگر حتّی تحسینشان هم بکنید، با شما هیچ دشمنیای نخواهند داشت؛ مشکل همین است که شما اساس این تمدّن باطل را دارید رد میکنید و حق با شما است، باید هم رد کنید.
و انشاءالله این باطل از بین خواهد رفت؛ باطل ماندنی نیست، باطل رفتنی است، بلاشک، منتها باید اقدام کرد. اینجور نیست که ما بنشینیم تماشا کنیم تا باطل خودش آب بشود و از بین برود؛ نه، اینکه خدای متعال باطل را رفتنی اعلام میکند، این یعنی اگر چنانچه در مقابلش ایستادی، مبارزه کردی، کار کردی، این ماندنی نیست، این قدرت بر مقاومت ندارد. وَ لَو قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبارَ ثُمَّ لا یَجِدونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا؛(۲) شما اگر سینه سپر کردید، اگر ایستادید، بدون تردید او پشت خواهد کرد؛ امّا اگر شما یا نشستید یا روی خوش نشان دادید یا لبخند زدید یا فرار کردید یا او را به کارهایش تحسین کردید، نه، او از بین نمیرود، روزبهروز بیشتر هم پُرروتر خواهد شد.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال شماها را موفّق بدارد، ما را بر آنچه وظیفهی ما است آگاه کند و توفیق بدهد که بتوانیم به این وظایف عمل کنیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
(۱ در ابتدای این دیدار، آقای پیرحسین کولیوند ( رئیس جمعیّت هلالاحمر) گزارشی بیان کرد.
(۲ سورهی فتح، آیهی ۲۲
بعد تو تمام سروها… افتادند
در ماتم سیدالشهدای خدمت و همراهان شهیدش؛ شاعران گلستانی همچنان در فراغ آن خادم الرضا و سید محرومان ابیاتی میسرایند و با جوهر قلم و انبوهی از احساس به عرض ارادت کردند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گرگان، خبر حزنانگیز شهادت رئیسجمهور مردمی، صادق الوعد، ولایتمدار و همراهانش، همزمان با شب میلاد هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت علی بن موسیالرضا (ع)، قلوب مردم ایران را به درد آورد و سراسر این مرز پرگهر و ملتهای آزاده جهان را در غم و اندوه فرو برد.
در پی وقوع این حادثه جانسوز، جمعی از شاعران استان گلستان آثاری را با طبع و ذوق خود در وصف و فراغ رئیسجمهور دولت مردمی سیزدهم قلمی کردند که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
قاسم کوهساریان- رامیان
تکبیر به لب زدست و پا افتادند
گفتند: که پیکر تو… اربا اربا
دستان تو در اوج وفا افتادند.
***
ارزش واقعی زندگی
🌲
🌿 سبک زندگی اسلامی به ما میآموزد که ارزش زندگی در مادیات نیست، بلکه در معنویت و ارتباط با خداوند است؛ این سبک زندگی بر اهمیت کمک به دیگران و اعمال خوب تأکید دارد؛ سعادت واقعی در رضایت الهی و تقویت روابط انسانی و اخلاق نیکو نهفته است.
#نکته_نگاشت
امر فرهنگی بدون اهرم
آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸هیچ امر #فرهنگی بدون اهرم #سرهنگی به جایی نمیرسد🔸
هیچ امر فرهنگی بدون اهرم سرهنگی به جایی نمیرسد. در مالیات و عوارضی که میخواهید از مردم بگیرید، هم کار فرهنگی لازم است و هم کار سرهنگی. هیچکس نمیتواند بگوید مردم بدون کار سرهنگی، عوارض میدهند. نخیر! امکان ندارد.
نسبت به همین کمربند ایمنی که برای سلامت انسانها خوب است، شما جریمۀ نیرویانتظامی را بردارید، بعد ببینید چقدر کمربند میبندند! اینکه همه وقتی در خودرو مینشینند کمربندشان را میبندند، آیا واقعاً مسالۀ جریمه دخیل نیست؟! کار سرهنگی اثر دارد؛ چرا ما منکر میشویم؟
مقامات معنوی مؤمنین و لذت آنان در هنگام نماز
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
بله! یک چیزهایی هست که میگویند؛ مؤمنین و متعبدین کارشان به جایی میرسد، که کأنه [هنگام عبادت] شخصی را میبینند دارند او را میپرستند؛ و او معدن خیرِ [است]، برای اهل خیر. پس سر تا پای نماز آنها، التذاذ به حضور [در پیشگاه خداوند] است.
پس چی؟ عبادات را از ما میخواهد، برای اینکه ما خوش بگذرانیم و راحت باشیم و مُلتذّ باشیم به عبادتش (از عبادتش لذت ببریم)؟ عجب! قضایایی است. همینجا، نه در آخرت [و] جنت (بهشت).
همینجا منبع خیر است؛ منبع لطف است؛ منبع الطاف است [وقتیکه] پیش او حاضر باشید، آن وقت، خدا میداند [چه لذتهای معنویهای برای انسان پیش خواهد آمد].
پس؛ این همه تحمیلات و [ تکالیف و اینکه فرمودهاست] جهنم میبرم و بهشت میبرم و …؛ اینها برای چیست؟ شما [که با این عبادات، نقداً] ما را وادار کردید، رفتیم در لذائذ معنویه.
خدا میداند در آن [عبادات] چه هست، چه الطاف معنویهای در آنها هست.