اخلاق از نظر قرآن و روایات
![]() |
به مناسبت ماه مبارک رمضان فایل مکتوب سخنان حضرت آیت الله مظاهری دامت برکاته (مربوط به ماه مبارک رمضان 1441) در این صفحه بارگذاری خواهد شد. |
اخلاق از نظر قرآن و روایات-مقدمه؛ جهت مطالعه متن سخنان معظم له اینجا را کلیک نمایید |
اخلاق از نظر قرآن و روایات-حسادت؛ جهت مطالعه متن سخنان معظم له اینجا را کلیک نمایید |
اخلاق از نظر قرآن و روایات-خیرخواهی؛ جهت مطالعه متن سخنان معظم له اینجا را کلیک نمایید |
اخلاق از نظر قرآن و روایات-بخل؛ جهت مطالعه متن سخنان معظم له اینجا را کلیک نمایید |
اخلاق از نظر قرآن و روایات-سخاوت؛ جهت مطالعه متن سخنان معظم له اینجا را کلیک نمایید |
ويژه نامه روزهای آخر ماه شعبان
سه ماه رجب، شعبان و رمضان مورد عنايت الهي هستند. به حسب ظاهر ما در آخرين لحظات ماه شعبان هستيم. سخنانی از مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی در خصوصیات ماه شعبان تقدیم میشود:
رُوِيَ عَنْ ابی الحَسن الرِّضا(عليه السلام) قال: قال رسُول الله(صلّي الله عليه و آله وسلّم):
رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ الْأَصَبُّ وَ شَهْرُ شَعْبَانَ تَتَشَعَّبُ فِيهِ الْخَيْرَاتُ وَ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تُغَلُّ الْمَرَدَةُ مِنَ الشَّيَاطِينِ وَ يُغْفَرُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ لِسَبْعِينَ أَلْفاً.[1]
ترجمه حدیث: از حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) روایت شده که فرمودند: پیغمبر اکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرموده است ماه رجب ماه خداوند است كه رحمت الهي در آن ريزش مي كند؛ و ماه شعبان ماهي است كه در آن خيرات منشعب و پراكنده میشود و شيوع میابد؛ و در روز اوّل ماه رمضان شياطين در غل و زنجير كشيده ميشوند و در هر شب ماه مبارك رمضان هفتاد هزار نفر از بندگان (گناهکار) خدا آمرزيده ميشوند.
شرح حدیث: امام هشتم (علیه السلام) از رسول خدا نقل کردند که آن حضرت فرمودند: ماه رجب ماه خدا است، كه در آن رحمت الهي بر بندگانش ريزش ميكند. و ماه شعبان ماهي است كه خيرات در آن پراكنده ميشود. و در اوّلين روز ماه مبارك رمضان، گمراهكنندگان از شياطين به غل و زنجیر بسته ميشوند. مغلول كردن يعني قفل زدن. خداوند گمراهكنندگان از شياطين را مهار ميكند. يعني خداوند جلوي مانع ایجاد کردن شیاطین را در ماه مبارك رمضان ميگيرد. اين برای روز بود. در شب چهطور؟ خداوند هر شب هفتاد هزار نفر را مورد آمرزش قرار ميدهد.
روايت معروف دیگری از امام هشتم(عليهالسلام) است[2] كه دارد اباصلت در آخرین جمعه ماه شعبان، ميرود خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام). حضرت ابتدا به او ميفرمايد: اى اباصلت ماه شعبان بيشترش گذشت و اين جمعه آخر آن است، پس آنچه از اعمال خير كه در اين ماه در انجام آن كوتاهى كردهاى در اين چند روزى كه باقى مانده تدارك كن، و بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفيد است و ترك آنچه براى تو فائدهاى ندارد، و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون كن، و از گناهان و نافرمانيهايت بهسوى خدا بازگرد و توبه نما، تا اين ماه خدا به تو رو كرده باشد در حالى كه تو با خدايت- عزّوجلّ- اخلاص ورزيده باشى، و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنكه آن را ادا كنى، و نيز در دلت كينه هيچ مؤمنى نباشد مگر اينكه آن را از دل بيرون كنى، و هيچ گناهى را كه مرتكب بودهاى وامگذار مگر آنكه آن را رها كرده و از آن دورى گزينى، و از خداوند پروا داشته باش، و در امور نهان و آشكارت بر او توكّل و اعتماد كن، و هر كس بر خدا توكّل كند همانا خداوند او را كافى است، زيرا خداوند كار خود را به انجام میرساند، و براى هر چيز اندازهاى قرار داده است، و در باقيمانده اين ماه زياد اين ذكر را بگو: «اللّهم إن لم تكن قد غفرت لنا في ما مضى من شعبان فاغفر لنا فيما بقي منه». (يعنى: پروردگارا! اگر تاكنون در اين ماه ما را نبخشيدهاى، پس از تو ميخواهيم كه در باقيمانده اين ماه ما را ببخشى و بيامرزى). زيرا خداوند تبارك و تعالى در اين ماه مردم بسيارى را به جهت احترام ماه مبارك رمضان از آتش آزاد مىكند.
حضرت به او گوشزد میکند که اين ماه شعبان این همه بركات داشت، و چه بسا تو از آن غفلت كرده باشي. بيا از بقيهاي كه از ماه شعبان مانده است استفاده كن. در مابقي ماه شعبان كوتاهیات را جبران كن. بعد هم فرموده: «وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ». دعا، استغفار و تلاوت قرآن را زیاد انجام بده. اين هماني است كه پيغمبر اكرم فرمود: «وَ شَهْرُ شَعْبَانَ تَتَشَعَّبُ فِيهِ الْخَيْرَاتُ»؛ خدا خيرات را در ماه شعبان براي امتش پراكنده ميكند. بیا فکر کن ببین در این ماه چهقدر از این خیرات نصیب تو شده است؟ من حرفم اين است. امام هشتم(علیهالسلام) ميگويد خيلي از خیرات را از دست دادي؛ پس بيا در اين بقيه ماه شعبان جبران كن.
دست آخر هم ميفرمايد زياد اين دعا را در مابقی ماه شعبان زیاد بگو: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ»؛ خدايا اگر در آنچه از ماه شعبان گذشت من را مورد مغفرتت قرار ندادي، در اين مابقياش من را مورد آمرزش قرار بده. چرا باید این کار را بکنی؟ براي اينكه خودت را خالص كني، پاك كني، تر و تميز كني؛ چون مي خواهي وارد بشوي در ماه رمضان. ماه رمضان ماه ضيافت الهي است. خدا تو را دعوتت كرده، ميخواهي بروي سر سفرهاش بنشيني، پس خودت را تطهیر كن.
انسان وقتی ميخواهد برود مهماني چهكار ميكند؟ خودش را تر و تميز ميكند. اینجا ميزبان خداست، ميهمان عبد است. باید عبد تطهير و تزكيه کند. و آن تزكيه هم، تزكيه نفس و دروني است. در این روايت هم امام هشتم (علیه السلام) فرمود كه اگر عداوتي از كسي در دلت هست بيرون كن. همه اينها جنبههاي دروني دارد. لذا ميخواستم به دوستان سفارش كنم، اين چند لحظهاي كه از ماه شعبان باقی مانده اين دعا را زياد تكرار كنيد. همينطور که داري از اینجا ميروي بر این ذکر مداومت کن و بگو: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ». تا شب نشده این را پشت سر هم بگو. شايد انشاءالله خدا عنايتي كند و با يك روح باصفا و تطهير شده و تزکیه شده، وارد ماه مبارك رمضان شوی.[3]
پی نوشت:
[1]. وسائل الشيعة، جلد10، صفحه 315.
[2]. متن کامل این روایت بدین شرح است: عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِي آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِي يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَكْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ فَتَدَارَكْ فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ تَقْصِيرَكَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَيْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا يَعْنِيكَ وَ تَرْكِ مَا لَا يَعْنِيكَ وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكَ لِيُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَيْكَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِي عُنُقِكَ إِلَّا أَدَّيْتَهَا وَ لَا فِي قَلْبِكَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَكِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِيَتِكَ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً وَ أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُعْتِقُ فِي هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَان. «عیون اخبار الرضا، جلد2، صفحه 51».
[3] . چهارشنبه20 مرداد 1389 – 30 شعبان1431. مسجد جامع بازار تهران
فراغ چهره برجسته حوزه
در میان چهره های برجسته ی حوزه های علمیه در دهه های اخیر مرحوم آیت اللّه شهید سید محمد باقر صدر (قدّس الله روحه) یکی از ممتازترین و شگفت انگیزترین آنهاست.
هر مجمع علمی حق دارد که به فرآوردهی انسانی بزرگی چون این عالم بزرگوار به خود ببالد. او بیشک یک نابغه و یک ستارهی درخشان بود. از جنبهی علمی، جامعیت و تحقیق و نوآوری و شجاعت علمی را یکجا دارا بود. در اصول، در فقه، در فلسفه و در هرآنچه به این دانشها ارتباط مییابد در زمرهی بنیانگذاران و صاحبان مکتب محسوب میشد.
استعداد خارقالعاده و پشتکار کمنظیر او از وی عامل ذوفنون و ژرفنگری پدید آورده بود که دید نافذ و ذهن جستجوگرش در آفاق علوم متداول حوزهها محصور نمانده و هرآنچه را که برای یک مرجع بزرگ دینی در دنیای متنوع امروز سزاوار است به حیطهی تحقیق و مطالعه کشیده بود و سخنی نو و فکری بکر و اثری ماندگار در آن میآفرید.
بیشک اگر این جوهرهی علم و تحقیق و این ذخیرهی تمامنشدنی انسانی، با دست پلید جنایتکاران از حوزه علمیه ربوده نمیشد، جامعهی شیعی و اسلامی میتوانست در آیندهی نزدیکی شاهد اوج دیگری در قلمرو مرجعیت و ریاست علمی و دینی باشد.
توفیق و مدد الهی، آمیختگی این فضیلتهای بزرگ را با رتبهی والای جهاد فی سبیل الله رقم زد. در هنگامی که حوزهی کهن نجف در بوتهی آزمایش مواجهه با امواج بیداری اسلامی و انقلابی قرار گرفت، این شخصیت بیدار و آگاه قدم در راه مجاهدتی علمی و سیاسی نهاد و درخشش معنوی خود را مضاعف ساخت، بینش عمیق او نیاز زمان را حس کرد و در راهی که اجداد طاهرینش به روی پیروان و جانشینان خود گشوده بودند، گامی استوار نهاد و چه زود پاداش این فداکاری عظیم، یعنی محنت و سپس شهادت در راه خدا را دریافت کرد.
شهید آیتاللّه صدر برای طلاب و فضلای جوان بیشک یک اسوه و نمونه است. درس انسانپروری او با شهادت جانگدازش خاتمه نیافته است. آثار علمی و شیوه تحقیق او اکنون پیش روی فضلای جوان حوزههای علمیه قرار دارد و انگشت اشارهی او آنان را به راه عظمت و مجد علمی، همراه با روشنبینی و جهاننگری هدایت میکند.
حوزههای علمیه امروز نیز محتاج شهید صدر و هر عنصر باهمت و پرتوانی هستند، که راه علمی و اسلامشناسی و جهاننگری او را دنبال کند.
صلوات و درودی از اعماق جان بر آن روح مطهر و خواهر شهیدهی مظلومهاش بنت الهدی میفرستم و رحمت و علو درجات برای آنان و توفیق رشد و تربیتِ فضلای جوان حوزهها بدانسان را از خداوند متعال مسئلت میکنم. همچنین از خداوند متعال میخواهم که شما فراهمآورندگان این مجمع علمی و انقلابی را پاداش نیک دهد و این اقدام را مبارک و پُراثر فرماید.۱۳۷۹/۱۰/۲۹
آیا جواب شما مثبت است؟
آیا به آنچه خوانده ایم و میدانیم و میگوییم و مینویسیم عمل میکنیم یا نه؟ اگر جواب شما مثبت باشد، از علمای ربانی هستید که آن همه آیات و احادیث در تعریف و تمجید ایشان آمده است.
اکنون نفس خودم و سایر برادران اهل علم را مورد خطاب قرار داده سؤال میکنم:
آیا تاکنون به فکر خودسازی و تزکیه و تکمیل نفس خودمان بودهایم؟
آیا درس و بحث و گفتنها و نوشتنها و سایر امور دینی را خالصا للّه انجام میدهیم؟
آیا بر نفس خودمان تسلط یافتهایم یا او بر ما تسلط دارد؟
آیا نفسمان را از رذائل اخلاق پاکسازی کرده ایم؟
آیا نفس ما از دروغ، غیبت، حسد، تهمت، تکبر، غضب، تندخویی، بخل، خود بزرگبینی، خودخواهی، علاقه به مال و جاه و مقام، غرور، حیله و تزویر، ریاء، نفاق، کینهتوزی و سایر صفات زشت پاکسازی شده است؟
آیا عدالت اسلامی و حقوق افراد را کاملا رعایت میکنیم؟
آیا در صرف بیت المال و سهم امام، عدل اسلامی و تساوی را منظور میداریم؟
آیا اگر دستمان به مقام و منصبی رسید، از آن مقام به نفع خودمان و خویشان و دوستانمان سوءاستفاده نمیکنیم؟
آیا زندگی ما که از عدل اسلامی و زندگی ساده پیامبر اکرم و امیر المؤمنین سخن میگوییم شباهتی به زندگی آنان دارد؟
آیا تاکنون به فکر افتادهایم که نمازمان را با حضور قلب بخوانیم؟
آیا به تهجد و نماز شب و نوافل تقیّد داریم؟
آیا به ذکر و دعا علاقه داریم؟
آیا در حال ذکر و دعا و نماز به خدا توجه داریم؟
آیا با خانواده و خویشان و همسایگانمان رفتار اسلامی داریم؟
آیا احسان و عدالت را رعایت میکنیم؟
آیا نسبت به زندگی مساکین و مستمندان و درماندگان، آنطور که باید، عنایت داریم؟
آیا حاضریم مقداری از تجملات زندگی خودمان بکاهیم و به آنان کمک کنیم یا فقط مردم را به احسان و نیکوکاری و مواسات دعوت میکنیم؟
آیا اگر کسی ما را پندو اندرز داد یا انتقاد نمود، حاضریم بدون رنجش به تذکراتش گوش دهیم و اگر درست بود بپذیریم، یا ناراحت میشویم و با تندی در صدد دفاع برمیآییم؟
آیا حق را میپذیریم گرچه به ضرر خودمان و بستگانمان باشد؟
و به طور کلی:
آیا به آنچه خوانده ایم و میدانیم و میگوییم و مینویسیم عمل میکنیم یا نه؟
اگر جواب شما مثبت باشد، از علمای ربانی هستید که آن همه آیات و احادیث در تعریف و تمجید ایشان آمده است. آنان که از امناء رسل و ورثه انبیاء هستند.
کتاب خودسازی (تزکیه و خودسازی) - مرحوم آیت الله ابراهیم امینی رحمه الله علیه
تدارک فی ما بقی من شهرالشعبان
ابوالصلت هروى روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا (سلام الله علیه) رفتم؛
حضرت فرمود: اى ابوالصلت، اکثَر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است، پس تدارک و تلافى کن در آن چه از این ماه مانده است، تقصیرهایى را که در ایّام گذشته این ماه کردهاى و بر تو باد که رو آورى بر آنچه نافع است براى تو و دعا و استغفار بسیار کن و تلاوت قرآن مجید بسیار کن و به سوى خدا از گناهان خود توبه کن تا آنکه چون ماه مبارک در آید، خود را برای خدا خالص گردانیده باشى و در گردن خود امانت مگذار و حق کسى را مگر آنکه ادا کنى و در دل خود کینه کسى را مگذار مگر آنکه بیرون کنى و گناهى را که انجام میدادی مگذار، مگر آنکه ترک کنى و از خدا بترس و توکّل بر خدا در پنهان و آشکار امور خود کن و هر که بر خدا توکّل کند، خدا او را بس است و در بقیّه این ماه این دعا را بسیار بخوان: «اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»، «خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیدهاى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان»، به درستى که حقّ تعالى در این ماه بندهاى بسیار از آتش جهنّم براى حرمت ماه مبارک رمضان آزاد مىگرداند».
شکستن دست های چدنی با روکش مخملی در «گاندو»
سریال پر مخاطب گاندو از برنامه های روشنگر و تاثیرگذار صدا و سیما بود که بدون اغراق میتوان گفت صدها ساعت میزگرد تاثیرگذاری همه شمول آن را نخواهد داشت.
سریال پر مخاطب گاندو یکی از برنامه های روشنگر و تاثیر گذار صداوسیمای ایران بوده که بدون اغراق میتوان گفت: صدها ساعت میزگرد وگفتگوی تخصصی تاثیرگذاری همه شمول آن را نخواهدداشت، همه میدانیم که این سریال براساس واقعیت ساخته شده و مطالعات بسیاری در این زمینه صورت گرفته است.
در مجموعه اول این سریال چگونگی طراحی دشمنان جمهوری اسلامی جهت ضربه زدن به پیکره اقتصاد کشور به همراه پیاده نظام داخلی و خارجی به زیبایی و وضوح هرچه تمام تربه تصویر کشیده شد،اشراف اطلاعاتی در کنار رویارویی فنی و کاملاً حرفه ای سازمان اطلاعات سپاه با پروژه نفوذ هم مردم را دلگرم ساخته بود.
نکته دیگری که در تحلیل این مجموعه بااکران فصل دوم آن میتوان با قاطعیت بیان کرد، بازدارندگی گسترده آن درسطح عمومی اجتماع است تا افراد عادی در دام شبکه های درهم تنیدهی سرویس های اطلاعاتی معاند گرفتار نشوند، که دشمن بعداز عوامل و عناصرداخلی خود فروخته حساب ویژه ای روی آن بازکرده است.
از سویی دیگر این مجموعه حملات همه جانبه رسانه های عبری، غربی و عربی را با هدف سردرگمی قشر خاکستری به کمترین میزان اثرگذاری میرساند، تا در تصمیمات حساس و سرنوشت ساز حاکمیت موضعی صحیح اتخاذ کرده و حامی نظام اسلامی باشد جهت به ثمر نشستن زود هنگام و جلوگیری از هزینه های اجتماعی.
نشان دادن نقش کلیدی سربازان گمنام هم در این مجموعه با هنرمندی و طراحی فنی فیملنامه، منطبق باواقعیت را نیز نمیتوان نادیده گرفت؛ ثمره آن هم افزایش توان هرچه بیشتر سیستم اطلاعاتی کشور با همگام سازی بخش بیشتری از اجتماع جهت ورود بهنگام در رخدادهای مربوطه، همچنین هوشیاری بیشتر اجتماعی در اطلاع رسانی به نهادهای امنیتی توسط مردم است.
عدم تحزب در این سریال برخلاف ادعاهای مطروحه در برخی رسانه ها نیز یکی از شاخصه هاست.
حال سؤال این است که چرا، افرادی تمام این نکات مثبت را نادیده گرفته، برای تطهیر خود از اشتباهات مرتکب شده، این زحمات را با برچسب دروغ محض لگدمال میکنند؟!
دلیل این هجمه های گسترده در حوزه رسانه به این اثر ارزشی - انقلابی چیست؟!
جناحی کردن این سریال به نفع چه کسانی خواهدبود؟!
و حالا؛ دلیل قطع این مجموعه آن هم در نقطه اوج فیملنامه چیست؟! در صورتی که تهیه کننده سریال اظهار کرده: یک تیم۲۰۰نفره تلاش کرده تا این مجموعه به اکران نوروزی تلویزیون برسد.
بگذارید مردم انتخاب کنند، نه پروپاگاندای رسانه ای شما؛ آرواره های قدرتمند گاندو، برای شکستن دستهای چدنی مستور در دستکش مخلمیست، اگر احساس خطرمیکنید، ازآن دست های آلوده فاصله بگیرید، و با دست خدا بیعت کنید.
خبرگزاری رسمی حوزه
استراحت من در آخرت است !!!
یکى از ویژگیهاى فقیه مقدس، میرزا جواد تبریزى قدس سره پرکارى ایشان بود. ایشان تا آخر عمر پربرکت خود پرکار بود و هیچ گاه اجازه نمیدادند مجلس ایشان به بحثهاى حاشیهاى منتهى شود. ایشان از صبح تا ظهر و از عصر تا غروب مشغول بودند و شب، هم قبل از خواب مقدارى مطالعه میکردند. بعضى از مهمانانى که به حضور ایشان میرسیدند با خنده میگفتند: »آقا! ما به دیدار شما آمدهایم، اما شما دائماً مشغول جواب استفتاء و بحث هستید!« مرحوم میرزاقدس سره میفرمودند:
من یک طلبه بیش نیستم و طلبه هم وظیفهاش این است که عمر خود را صرف درس و بحث کند.
همانطور که مشغول بودند به مسائل دیگر مراجعین نیز پاسخ میدادند و از هر لحظهاى استفاده کامل میکردند.
روزى یکى از شاگردان مرحوم میرزاقدس سره خطاب به ایشان گفتند: »نمیشود که این قدر به خود فشار آورید، بدن شما نیاز به استراحت دارد.« مرحوم میرزاقدس سره ضمن لبخند فرمودند:
استراحت من در آخرت است. دنیا جاى استراحت نیست، من در قبر استراحت خواهم کرد. من یک طلبه هستم و یک طلبه باید تا آخرین لحظه از آنچه که به دست آورده براى خدمت استفاده کند. معلوم نیست این فرصتها دیگر براى من حاصل شود، میخواهم اثرى از خود به جاى بگذارم.
مؤمنانی که مرتبهشان از صحابه بالاتر است
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
اَخبَرَنا اَبُو الحَسَنِ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ مَخلَدٍ قالَ: حَدَّثَنا اَبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَمرِو بنِ البَختَریِّ الرَّزّازُ اِملاءً فِی السَّنَةِ المُقَدَّمِ ذِکرُها قالَ: حَدَّثَنا سَعدانُ بنُ نَصرٍ قالَ: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُصعَبٍ القِرقِسانیُّ قالَ: حَدَّثَنا الاَوزاعیُّ، عَن اَسیدِ بنِ خالِدِ بنِ دُرَیکٍ، عَن عَبدِ اللهِ بنِ مُحَیریزٍ قالَ: قُلتُ لِرَجُلٍ مَن اَصحابُ النَّبیّ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) -قَالَ الاَوزاعیُّ: حَسِبتُ اَنا اَنَّهُ یُکَنّى اَبا جُمُعَةٍ- حَدِّثنا حَدیثاً سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) قالَ: لَاُحَدِّثَنَّکَ حَدیثاً جَیِّداً: تَغَدَّینا یَوماً مَعَ رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) وَ مَعَنا اَبو عُبَیدَةَ بنُ الجَرّاحِ فَقُلنا: یا رَسولَ اللهِ هَل اَحَدٌ خَیرٌ مِنّا، اَسلَمنا مَعَکَ وَ جاهَدنا مَعَکَ قالَ: بَلى قَومٌ مِن اُمَّتی یَأتونَ مِن بَعدِکُم فَیُؤمِنونَ بی.(۱)
عن عبدالله بن مُحَیریز قُلتُ لِرَجُلٍ مَن اَصحابُ النَّبیّ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) -قَالَ الاَوزاعیُّ: حَسِبتُ اَنا اَنَّهُ یُکَنّى اَبا جُمُعَةٍ- حَدِّثنا حَدیثاً سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه)
شخص [عبدالله بنمحیریز] فرصت پیدا کرده، دستش به یکی از اصحاب پیغمبر -که اوزاعی میگوید گمان میکنم این شخصی که از او نقل میکند، کنیهاش اباجمعه بود- رسیده و میخواهد استفاده کند؛ میگوید: یک حدیثی که از پیغمبر شنیدی را برای ما نقل کن.
قالَ: لَاُحَدِّثَنَّکَ حَدیثاً جَیِّداً: تَغَدَّینا یَوماً مَعَ رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) وَ مَعَنا اَبو عُبَیدَةَ بنُ الجَرّاحِ فَقُلنا: یا رَسولَ اللهِ هَل اَحَدٌ خَیرٌ مِنّا، اَسلَمنا مَعَکَ وَ جاهَدنا مَعَکَ
آن صحابی گفت که یک حدیث خوبی برایتان نقل میکنم؛ یک روز مثلاً صبحانه یا ناهار در خدمت حضرت بودیم و غذا خوردیم؛ ابوعبیده که جزو رجال معروفِ دوروبرِ پیغمبر بود [حضور داشت و گفتیم:] شما کسی بهتر از ما هم میشناسید؟ اوّل که به تو ایمان آوردیم، اسلام را اختیار کردیم؛ بعد هم که با تو آمدیم و جنگ کردیم؛ بهتر از این چه میشود؟ شما کسی بهتر از ما را سراغ دارید؟
قالَ: بَلى قَومٌ مِن اُمَّتی یَأتونَ مِن بَعدِکُم فَیُؤمِنونَ بی
پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمودآن کسانی که به من ایمان میآورند، در حالی که من را ندیدهاند، از شما افضلند. در دعای سمات میخوانید که «وَ آمَنّا بِهِ وَ لَم نَرَهُ صِدقاً وَ عَدلاً»؛(۲) یعنی به پیغمبر ایمان آوردیم -«صِدقاً وَ عَدلاً» قید «آمَنّا» است- در حالی که پیغمبر را ندیدهایم. آن کسانی که آن وجود نورانی را ندیدهاند، آن معجزات را ندیدهاند، آن تأثیرِ نَفَس را ندیدهاند، آن کسانی آن تجسّم توحید، تجسّم اخلاق، تجسّم فضیلت، تجسّم همهی آرزوهایی را که ممکن است به ذهنِ برترینِ انسانها برسد -که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) بود- ندیدهاند، در عین حال به او ایمان آوردهاند و وظایف شرعیشان را انجام دادهاند و جهاد در راه خدا هم کردهاند، معلوم است که از شما افضلند؛ درست است؛ مقتضای عقل و قاعده هم همین است.
امام (رضوان الله علیه) فرمودند این کسانی که امروز هستند، از اصحاب پیغمبر، یا بالاترند یا کمتر نیستند؛(۳) واقعش همین است. آن جوانِ مؤمنِ مخلصی که از همهی لذّات زندگی، از همهی آرزوهای جوانی، از همهی شهوات، خواستهها، از زندگیِ راحت، از پدر و مادر، از همسر، از فرزند چشم میپوشد، میرود در راه خدا جهاد [میکند] -حالا یا در جبهههای دفاع مقدّس، مثل آن دورانها، یا در جبههی دفاع از حرم، مثل زمان ما، یا دفاع از امنیّت، فرق نمیکند- از آنها بالاترند. قدر این حالت را باید دانست؛ و قدردانیاش هم به این است که واقعاً و حقیقتاً آن جوری که از ما توقّع هست عمل کنیم؛ بخصوص ما عمّامهایها که خب مرجعِ دینِ مردم محسوب میشویم و دینشان را از ما میخواهند سؤال کنند، تقیّد به دین داشته باشیم. و اگر ماها از جهت تقوا و پرهیزکاری و ورع از محارم و بیرغبتی به جلوههای مادّیِ دنیا و زیباییهای دنیا و مانند اینها، تقیّد را به خودمان تحمیل کنیم و وادار کنیم خودمان را به این معنا، مسلّماً بهتر از آنها هستیم.
۱) امالی طوسی، مجلس چهاردهم، ص ۳۹۱؛ «عبداﷲبنمحیریز گفته است: به مردی از اصحاب پیامبر -که اوزاعی [از راویان این حدیث] گفته گمان میکنم که کنیهاش ابوجمعه بود- گفتم حدیثی از رسول خدا که خودت آن را شنیده باشی برایمان بگو. او گفت حدیثی خوب برایتان خواهم گفت: روزی با رسول خدا صبحانه میخوردیم و ابوعبیدةبنجرّاح هم با ما بود که گفتیم: آیا مردمانی بهتر از ما هستند، حال آنکه به تو اسلام آوردیم و به همراهت جنگیدیم؟ ایشان فرمود: آری! گروهی از امّتم پس از شما میآیند که [ندیده] به من ایمان میآورند.»
۲) مصباح المتهجّد، ج ۱، ص ۴۱۹
۳) صحیفهی امام، ج ۲۱، ص ۴۱۰ (با اندکی تفاوت)
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
نام این کتاب ستارالعیوب است آقا!
عباسقلی خان آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت: این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود. برای چند لحظه …
عباسقلی خان در مشهد بازار معروفی دارد. مسجد، مدرسه، آب انبار، پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است. واقف بر خیر، و واقف در خیر. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه ای که با پول او ساخته شده، طلبه ای شراب می خورد! ناگهان همهمه ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می زدند حاج عباسقلی است. در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است. عباسقلی خان یکسره به حجره من آمد و بقیه دنبالش. داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفا بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟
گفتم: شاهنامه فردوسی.
دلم در سینه بدجوری می زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می لرزید. اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب های دیگر دراز کرد…
- ببخشید، نام این کتاب چیست؟
- بحارالانوار.
- عجب…! این یکی چطور؟
- گلستان سعدی.
- چه خوب…! این یکی چیست؟
- حلیة المتقین
- و این یکی!؟ …
لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
- این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟
معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود. برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم!؟ چرا توی مدرسه!؟ خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم. خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی دیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
- بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
- چرا آقا، الان می گم. داشتم آب می شدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستار العیوب، و گفتم: نام این کتاب ستارالعیوب است آقا!
فاصله سوال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود. شاید اصلا انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابلای پلک هایش چکید. ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یک باره کتاب ستار العیوب را سرجایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر در نیاوردند، و هیچ گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است.
… اما محصل آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت. سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگی اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است» ستار العیوب یکی از نام های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده و تربیت یافته همان یک لحظه راز پوشی و جوانمردی عباسقلی خانَم که باعث تغییر و تحول سازنده ام شد.
منبع: جلال رفیع – کتاب اخلاق پیامبر و اخلاق ما، ص ۳۳۲