اهمیت رضایت از خداوند
1- بهترین طاعت
سرچشمه همه عبادات در رضایت نسبت به آنچه از سوی خداوند پیش می آید نهفته شده است.
قال الصادق علیه السلام: رَأْسُ طاعَةِ اللَّهِ الرِّضا بِما صَنَعَ اللَّهُ فیما احَبَّ الْعَبْدُ وَ فیما کرِهَ.[1]
سرچشمه طاعت و عبادت خداوند متعال، رضا به تقدیر خداوند در اموری است که بنده آنها را دوست داشته باشد و یا ناپسند شمارد.
2- آخرین درجه یقین
در مقدمه بحث ضمن بیان روایتی، گفتیم که مرتبه یقین برتر از ورع و زهد است. و رضا از یقین هم بالاتر می باشد. روایت ذیل نیز در همین رابطه وارد شده است.
قال زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام: الرِّضا بِالْمَکرُوهِ ارْفَعُ دَرَجاتِ الْمُتَّقینَ.[2]
بالاترین درجات اهل تقوا، رضا به آن چیزی است که مکروهش شماری.
3- توأمان با ایمان
رضا و ایمان همواره با هم هستند، به طوری که ایمان کامل به خداوند متعال در رضا آشکار می شود و لذا رضا نشانه ایمان است.
قال الصادق علیه السلام: اعْمَلُوا انَّهُ لَنْ یؤْمِنَ عَبْدٌ مِنْ عَبیدِهِ حَتّی یرْضی عَنِ اللَّهِ فیما صَنَعَ اللَّهُ الَیهِ وَ صَنَعَ بِهِ عَلی ما احَبَّ وَ کرِهَ.[3]
بدانید که هیچ بنده ای از بندگان خدا ایمان نیاورده است مگر اینکه به آنچه خداوند در مورد وی انجام داده و آنچه که درباره اش صورت پذیرد، چه بنده آنها را دوست داشته باشد و یا ناپسند شمارد، از خداوند راضی شود.
به امام صادق علیه السلام گفتند: مؤمن از چه راهی شناخته می شود؟ حضرت فرمود:
بِالتَّسْلیمِ وَ الرِّضا بِماوَرَدَ عَلَیهِ مِنْ سُرُورٍ وَ سَخَطٍ.[4]
با تسلیم و رضایت از آنچه که از شادیها و ناراحتیها بر وی وارد می شود.
پی نوشت ها
[1] بحارالأنوار، ج 71، ص 139.
[2] همان، ج 82، ص 134.
[3] همان، ص 78، ص 217.
[4] همان، ج 2، ص 205.
#صهبای_رشد/آداب نماز
غایب بودن ما و ظاهر بودن امام
بزرگانی که معارف روایات را به جد فهمیدند و باور کردند، گفته اند: ما دو تا درس داریم؛ یک درس عمومی داریم که با این طلبه ها می رویم در مسجد و حسینیّه، درس می خوانیم؛ یک درس خصوصی هم داریم. هم بحث های ما و هم شاگردی های ما دیگر اینها نیستند! بلکه یک تکه آهن است، یک تکه چوب است، یک تکه سنگ، ما چهارمی آنها هستیم. یک سنگ است و یک چوب است و یک آهن و من زید، چهارمی آنها. چوب چیست؟ آن سنگ چیست؟ آن آهن چیست که شما چهارمی آنها هستی؟! اگر داوودی بود و آهن سردی بود و آن آهن به دست داوود نرم شد، نه قلب ما از آهن سخت تر است، نه وجود مبارک ولیّ عصر از داوود کمتر است. پس چرا این دل را به او ندهیم و نرمش نکنیم؟! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!! آن چوب کیست؟ آن چوب همین استن حنّانه است. این حکایت را هم شیعه نقل کرده است، هم سنّی! وجود مبارک پیغمبر(ص) به حالت ایستاده، به ستون چوبی « مسجد مدینه» تکیه می داد و سخنرانی می کرد. به حضرت عرض کردند: شما اگر ایستاده، سخنرانی کنید، سختتان است. خسته می شوید؛ اجازه بدهید منبر تهیه کنیم. اجازه فرمودند، منبر سه پله ای تهیه شد. مستمعان هم حاضر بودند. وجود مبارک پیغمبر از این ستون به طرف این منبر حرکت کرد. دیدند این ستون جزع می کند از مفارقت حضرت! این را همه دیدند. وجود مبارک حضرت برگشت، این ستون را بغل کرد. مثل یک دوست، این ستون آرام شد.
بنواخت نور مصطفی آن استن حنّانه را
کمتر ز چوبی نیستی، حنّانه شو، حنّانه شو(1)
این رفیق دوم ما!
مرحوم شیخ طوسی و نیز جناب زمخشری در «کشّاف» نقل کرده؛ یعنی هم سنی ها نقل کردند، هم شیعه ها که وجود مبارک پیغمبر (ص) فرمود:
« یک سنگی بود در جاهلیت، قبل از اینکه من پیغمبر بشوم، هر وقت من را می دید، سلام می کرد(2)».
الآن هم من آن سنگ را می شناسم. این رفیق سوم ما.
آنهایی که به جایی رسیدند، بعد به خدمت حضرت ولی عصر(ع) می رسیدند، شدند بحرالعلوم. آنها یک درس خصوصی هم داشتند. از این درس های عمومی اگر کسی به مقصد می رسید، ما هم از مستان این می بودیم؛ ولی این طور نیست! حداکثر این است که آدم جهنم نرود، بهشت برود، « جنات من تجری من تحتها الانهار» نصیبش بشود، همین! اما اینکه « عند ملیک مقتدر»(3) باشد، اینها نصیبش نمی شود!! وجود مبارک حضرت چون قائم است، اینها را می پروراند و چون قائم است، سعی می کند که قعود ما به قیام ما تبدیل بشود که آن حضرت ظهور بکند و این گونه شاگردان خاص را می پروراند.آنها کسانی اند که وقتی حضرت ظهور کرد، به دیوار کعبه تکیه داد و قرائت فرمود: انا بقیه الله(4)، بقیه الله خیر لکم ان کنتم تعلمون(5)، همه می شنوند، در کوتاه ترین مدت خود را به پیشگاه آن حضرت می رسانند. حالا اگر آن ظهور عمومی پیدا نشود؛ ظهور خصوصی و شاگردی خصوصی که ممکن است.
ظاهر بودن حضرت ولیّ عصر(عج)
وجود مبارک حضرت فرمود: آفتاب بالاخره هست، این ابر جلوی چشم شما را گرفته، شما غایبید، نه ما! اینکه در جواب آن سؤال که در زمان غیبت از شما چگونه استفاده می کنند، فرمود: مثل آفتاب پشت ابر است؛ یعنی شما غایبید، نه ما! آفتاب محجوب است یا ما محجوب؟ این ابر، جلوی آفتاب را گرفته یا جلوی ما را گرفته؟ درِ جریان ظلّ گرفتن و کسوف و خسوف چطور است؟! آن را ظلّ گرفته یا ما را ظلّ گرفته؟! ما را ظلّ گرفته. یعنی وقتی زمین بین ما و شمس فاصله شد، آنجا که رو به آفتاب است که کاملاً نور دارد. سایه ماه می افتد روی زمین، زمین را ظلّ می گیرد، زمین تاریک می شود، ما را ظلّ گرفته، نه شمس را! ما چون آن شمس را نمی بینیم، می گوییم: آفتاب را ظلّ گرفته، وگرنه او همچنان روشن است. چون هم آن سمت کره ماه روشن است و هم سایر نظام کیهانی روشن است. آن را ظلّ نگرفته، ما را ظلّ گرفته، این سحاب هم جلوی آن را نگرفته؛ بلکه مانع ما شده؛ ولی بالاخره از او برمی آید که مشکل ما را حل کند. بنابراین هدف خلقت این است که ما فقط عبادت کنیم، یعنی اطاعت. چون بخش پایانی سوره « ذاریات» یک قضیه نیست که بشر برای عبادت خلق شد، دو تا قضیه است، یکی موجبه، دیگری سالبه. نفرمود:« خلقت الجنّ والانس لیعبدون»، فرمود:« و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون»؛ یعنی برای غیر عبادت خلق نشد. بنابراین اگر کسی کارهای عادّی انجام بدهد که حرام نیست؛ ولی اثر دینی ندارد. لهو و لعب است، معصیت نیست، او در این 10 ساعت یا 20 ساعت در راستای خلقت حرکت نکرده است. او، هم باید قضیه موجبه را حفظ بکند، هم قضیه سالبه را تا جمیع شئونش بشود انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین.
چنین انسانی، خلیفه کامل است و در عصر کنونی وجود مبارک ولیّ عصر(عج)، یعنی مهدی شخصی موجود موعود از یک سو، قائم غایب(علیه آلاف التحیه و الثناء) از سوی دیگر است که جمعیت را می برد به سمتی که به مصداق: و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون عمل می کنند و همه کارها می شود عبادی. تولید می شود عبادی، مصرف می شود عبادی، هنر می شود عبادی، ادبیات می شود عبادی…؛ هم حسن فعلی دارد، هم حسن فاعلی. هم کار خوب می کند، هم برای رضای خدا می کند.
اگر کسی آدم خوبی باشد؛ ولی کارش بازی باشد، معصیت نکرده، مؤمن هست؛ اما چون یک رکن را از دست داده، به هدف نمی رسد یا کارش کار خوبی است، به نفع جامعه است؛ ولی او موحّد نیست؛ چون فاقد حسن فاعلی است، یک گوشه را از دست داده است. ما به سمتی در سایه آن حضرت حرکت می کنیم که هم حسن فاعلی داشته باشیم، هم حسن فعلی بشود جمیع شئون ما لله، آن وقت بشر به این وضع می رسد، آنگاه می شود، لیظهرهُ علی الدین کلّه و لو کره المُشرکون(6).
منبع: نشریه موعود، شماره 139 و 140.گفتاری از آیت الله جوادی آملی دامت برکاته
فیلم/ای قلم سوزلرینده اثر یوخ
فیلم/ای قلم سوزلرینده اثر یوخ - حاج ابراهیم رهبر
(به همراه ترجمه فارسی و سبک شعر با صدای زیبای حاج ابراهیم رهبر)
ای قلم سوزلَرین دَه اَثریوخ
ای قلم در حرف هایت اثری نیست
آشنا دَن مَنَه بیرخَبَر یوخ
از آشنا برای من خبری نیست
گَلدی بو جومعَه دَ گِشدی آلله
این جمعه هم آمد و گذشت ای خدا
فاطمَه یوسیفینَّن خبر یوخ
از یوسف فاطمه(س)خبری نیست
یاندی پروانَه لَرشمعِ سوندی
پروانه سوخت و شمع زندگیش خاموش شد
آیریلیقدان اورَه قانَه دوندی
از جدایی دل ها خون شد
شَأنیدَه رُتبَه دَه بی بَدَل سَن
در شأن و مقام بی همتایی
کیم دییر آیریلیق در دَه سال ماز؟
چه کسی می گوید جدایی انسان را دردمند نمی کند؟
عاشیقین صبرینی اَل دَن آلماز؟
و صبرِ عاشق را لبریز نمی کند؟
گون همیشَه بولوت آت دا، قالماز
چون که خورشید همیشه زیر ابر نمی ماند
قونچَه گول لَر نَه اندازَه سُل سون
غنچه ی گل چقدر پرپر شود؟
قلبیلَر قویما قانیلَه دُلسون
مگذار قلب ها خون شود
گَلدی بو جُمعَه دَه گَلمَدین سَن
این جمعه هم آمد ولی شما نیامدید
گون سایِم جمعه ی دیگَر اولسون
روزها را می شمارم تا جمعه ی دیگر برسد
ای "صفایی” هَلَه دُز فراقه
ای “صفایی” صبر کن در فراقش
یول سالاخ بیزدَه بیردَه عراقَه
تا بارِ دیگر مسیرمان به طرف عراق بیفتد
قلبیلَر غُصَّه دَن داغلی قالدی
قلب ها از غصه ات داغدارشده است
یا امام زمان گَل اَمان دی
یا امام زمان(عج)بیا و رحم کن
کربلا یول لاری باغلی قالدی
راه های کربلا بسته مانده
سروده : شجاع الدین صفری(صفائی)
مهدی باوران کیستند؟
مهدی باوران کسانی اندکه هر روز بر سطح شناختشان نسبت به امام (ع) می افزایند؛ چراکه تاریخ ۲۵۰ ساله حیات ائمه اطهار و دوره غیبت کبرا، تجربه مهمی است که می تواند چراغ راه باشد؛ چون پیوسته چه در زمان حضور معصوم و چه در زمان غیبت، مدعیانی بودند که از جهل مردم استفاد کرده و خود را امام یا نایب امام معرفی می کردند.
مذهب زیدیه، اسماعلیه، وافقیه، فتحیه در زمان حضور و بابیه در زمان غیبت، سند روشن بر چنین لغزش و انحراف است که اگر معرفت نسبت به امام نباشد ممکن است هرکسی در این تور پهن شده گرفتار و خواسته یا ناخواسته، گرفتار چنین گرداب فکری شود. از همین رو امام حسین (ع) دربیان ضرورت معرفت امام فرمودند: (أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ ای مرد م خداوند عزوحل بندگان را نیافرید مگر برای این که بشناسند و هنگامی که او را شناختند عبادتش کنند، وقتی او را عبادت کنند به برکت این عبادت از عبادتی غیر او بی نیاز شوند، مردی پرسید: ای پسر رسول خدا! پدر ومادرم به فدایت، شناخت خدا چیست؟ حضرت فرمودند: این است که اهل هر دوره امام زمان خودش که اطاعت از او واجب است را بشناسند:بحار،ج24، ص۸۳).