شهادت سردار سپاه اسلام، دکتر مصطفی چمران
31 خردادماه 1360 سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران؛ فرمانده جنگهای نامنظم در دفاع مقدس، دانشمندی فرزانه، معلمی فداکار، عارفی مبارز و سردار رشيد سپاه اسلام است.
زندگى حماسه آفرين و پرفراز و نشيب دکتر مصطفى چمران از مقاطعى بسيار گوناگون و حساس شكل گرفته است، شرايط خاص هر مقطع كاملاً قابل دقت است، زمانى در دوران مبارزات ملى شدن صنعت نفت و پس از آن در دوران اختناق بعد از كودتاى 38 مرداد، ساليانى چند در آمريكا، سپس در مصر و بعد از آن دوران حماسهساز لبنان، و پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران در وطن و ميهن اسلامى خود در مسئوليتها و مأموريتهاى مختلف، عمر پرجوش و تحرك و انسان ساز خود را سپرى ساخت. اين مقاطع با هم بسيار متفاوتند، ولى آن چه كه همه اين ادوار را به هم ارتباط مى بخشد، خط فكرى او، اعتقاد خالصانه و شيدايى او براى تكامل روح انسانى و اوج گرفتن از اين دنياى خاكى و وصول به معشوق و لقاى حق بوده است. او لحظهاى آرام نداشته است، خود را وقف خدمت به خلق و جهاد در راه خدا نموده و از هيچ كس و هيچ چيز جز خداى تعالى انتظار و ترس و باكى نداشت. سراپا عشق بود، محبت بود، شور بود، تلاش خالصانه بود، مبارزه بود، خودسازى بود، انسانسازى بود، سازماندهى بود، درد و غم و رنج بود، تنهايى و پرواز بود، فرياد بود و بالأخره شهادت بود.
مصطفى چمران كه در سال 1311 تولد يافت، دوران كودكى و ابتدايى را در دبستان انتصاريه تهران خيابان 15 خرداد - عودلاجان و دوران متوسطه خود را در دبيرستانهاى دارالفنون و البرز سپرى ساخت و سپس وارد دانشكده فنى دانشگاه تهران شد و در سال 1335 در رشته برق فارغ التحصيل و شاگرد ممتاز گشت. او هميشه در تمام دوران تحصيل پيشتاز و نمونه بود، علاوه بر آن كه در همه مبارزات سياسى و مذهبى حضورى فعّال داشت؛ نمونه اى از يك نوجوان و جوانى پاك، پرتلاش، عميق و براى همه دوست داشتنى بود. با استفاده از بورس شاگرد اولى براى ادامه تحصيل راهى آمريكا شد و ابتدا در دانشگاه تگزاس درجه فوق ليسانس مهندسى برق و سپس در يكى از بزرگترين و مهمترين دانشگاههاى معروف آمريكا «بركلى»، در كاليفرنيا و با همراهى برجسته ترين اساتيد فيزيك، دكتراى خود را در رشته الكترونيك و فيزيك پلاسما با عالى ترين نمرات دريافت نمود و مدتى در يكى از مراكز مهم تحقيقاتى روى زمين در كنار دانشمندان و پژوهشگران بنام، سرگرم تحقيق روى پروژههاى بزرگى، در زمان خود بود.
باز هم در كنار اين مسير تحسين برانگيز و كمنظير، پايه گذار و سازمان دهنده مبارزات ضد استعمارى و ضد رژيم طاغوتى شاه و پایهگذار فعاليتهاى گسترده اسلامى در آمريكا بود. بعد از شكست اعراب در جنگ 1967، دنياى وسيع آمريكا بر او تنگ مى نمود و راهى اروپا، الجزاير و مصر شد و مدت دو سال در مصر ماند. بعد از فوت جمال عبدالناصر به دعوت امام موسى صدر رهبر وقت شيعيان لبنان به سرزمين فاجعه، درد و رنج مسلمين به ويژه شيعيان لبنان قدم نهاد و در جنوب لبنان، شهر صور رحل اقامت افكند ولى او در همه جاى لبنان حضور داشت، هر كجا كه خطر بود، بلا بود و قيام بود، دکتر چمران نيز در پيشاپيش مردم بىپناه لبنان حضور داشت. در لبنان پایه گذارى سازمانها را بر عهده گرفت كه همزمان با روشنگرى اسلامى و مذهبى و تقويت روحيه و اعتقادات اسلامى و مكتبى، ورزيده ترين، زبدهترين و شجاعترين رزمندگان اسلام را تربيت نمود كه فرزندان و شاگردان آنها امروز نيز در لبنان براساس همين اعتقادات و روحيه شهادت طلبى، حماسهها مىآفرينند.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران مشتاقانه همراه با گروه 93 نفره نخبگان مذهبى و سياسى لبنان به ايران آمد و به ديدار امام بزرگوار خود شتافت و بنا به توصيه امام راحل در ايران ماند. با آن كه در استمرار برنامه هاى خود در لبنان نيز دخالت داشت، در ايران نيز به دستور امام (ره) از پايه گذاران سپاه بود و سپس در فرو نشاندن توطئه هاى خطرناك و جدايى طلبانه دشمن در كردستان با آن كه معاون نخست وزير بود، لباس رزم بر تن كرد و سلاح بر دوش گرفت و با سازماندهى و به كارگيرى نيروهاى مسلّح و بخصوص مردمى، به خنثى سازى توطئه هاى سخت دشمنان برآمد و نام خود و پاوه و حوادث حماسه ساز آن و فرمان تاريخى امام خمينى (ره) را براى هميشه در تاريخ ثبت نمود.
با آغاز جنگ تحميلى راهى خوزستان شد و فرماندهى نيروهاى داوطلب مردمى و نظامى را تحت عنوان «ستاد جنگ هاى نامنظم» بر عهده گرفت و كتابى قطور از رشادتها، شهادتها، حماسه ها و مقاومتها را قلم زد. بالاخره در حالى كه نام او و نيروهاى رزمنده و شجاع او به دوستان روحيه مى بخشيد و پشت دشمنان متجاوز را مى لرزاند.
در ظهر هنگام روز 31 خردادماه 1360، در روستايى به نام «دهلاويه» در نزديكى سوسنگرد با تركش خمپاره دشمن، شهادت را در آغوش كشيد و به اوج و عروج پركشيد و به لقاءاللَّه رسيد و به سوى معبودش شتافت تا عند ربهم يرزقون شود.
شهيد دكتر چمران روحي عاشق داشت و همين روحيه عاشقانه سخنان و مناجاتهای وي را سخت دلنشين و خواندني كرده است. نامهها و كوتاه نوشتههايي كه از آن زنده ياد به جا مانده است، خود مؤيد نثر پخته و روح عاشق اين چهره فروتن، اما پايدار عرصه فرهنگ و سياست است.
كتاب «دعاي كميل» حاصل جلسات هفتگي زنده ياد چمران در انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا بود. اين جلسات زماني برگزار شد كه شهيد چمران دريافته بود به دليل نبود آگاهي و تسلط كافي دانشجويان به زبان عربي، اين دعا كه «از قلب و روح علي(ع) برخاسته و علي(ع) آن را به دوست خود كميل تعليم داده است» چنان كه شايسته آن است، قدرش به جا نميآيد. پس مصمم شد تا دعاي كميل را به فارسي برگرداند، اگرچه ميدانست ترجمه معاني بلند و عرفاني كلام اميرالمؤمنين علي(ع) آن گونه كه شايد و بايد ممكن نيست، ولي تمامي سعي و همتش را به كار بست تا از آن ترجمه ای روان، پاكيزه و گويا ارايه كند.
كتاب با عنوان «لبنان» اثر ارزشمند ديگری از شهيد دکتر مصطفی است. كتاب حاضر گزيده ای از دست نوشته ها يا سخنرانيهای شهيد و حاصل مطالعه و بررسی كليه نوشتهها و سخنرانيهای او (در لبنان، اروپا، ايران) درباره لبنان است.
از مناجاتهای شهيد بزرگوار:
«تو را شكر ميكنم كه از پوچيها، ناپايداريها، خوشيها و قيد و بندها آزادم كردی و مرا در طوفانهای خطرناك حوادث رها ننمودی، و در غوغای حيات، در مبارزه با ظلم و كفر غرقم كردی، لذت مبارزه را به من چشاندی، مفهوم واقعی حيات را به من فهماندی… فهميدم كه سعادت حيات در خوشی و آرامش و آسايش نيست، بلكه در جنگ و درد و رنج و مصيبت و مبارزه با كفر و ظلم و بالاخره در شهادت است.
خدايا تو را شكر ميكنم كه به من نعمت «توكل» و «رضا» عطا كردی، و در سختترين طوفانها و خطرناكترين گردابها، آنچنان به من اطمينان و آرامش دادی كه با سرنوشت و همه پستیها و بلنديهايش آشتي كردم و به آنچه تو بر من مقدر كردهای، رضا دادم.
خدايا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در كوير تنهايی انيس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت نااميدی، دست مرا گرفتی و كمك كردی… كه هيچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پيشبينی نبود، تو بر دلم الهام كردی و به رضا و توكل مرا مسلح نمودی، و در ميان ابرهای ابهام و در مسيری تاريك مجهور و وحشتناك مرا هدايت كردی.»
گوشههايی از وصيت نامه شهيد چمران:
«… به خاطر عشق است كه فداكاري ميكنم. به خاطر عشق است كه به دنيا با بياعتنائي مينگرم و ابعاد ديگري را مييابم. به خاطر عشق است كه دنيا را زيبا ميبينم و زيبائي را ميپرستم. به خاطر عشق است كه خدا را حس ميكنم، او را ميپرستم و حيات و هستي خود را تقديمش ميكنم.
عشق هدف حيات و محرك زندگي من است. زيباتر از عشق چيزي نديدهام و بالاتر از عشق چيزي نخواستهام.
عشق است كه روح مرا به تموج وا ميدارد، قلب مرا به جوش ميآورد، استعدادهاي نهفته مرا ظاهر ميكند، مرا از خودخواهي و خودبيني ميرهاند، دنياي ديگري حس ميكنم، در عالم وجود محو ميشوم، احساسي لطيف و قلبي حساس و ديدهاي زيبابين پيدا ميكنم. لرزش يك برگ، نور يك ستاره دور، موريانه كوچك، نسيم ملايم سحر، موج دريا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا ميربايند و از اين عالم به دنياي ديگري ميبرند … اينها همه و همه از تجليات عشق است.
براي مرگ آماده شدهام و اين امري است طبيعي، كه مدتهاست با آن آشنام. ولي براي اولين بار وصيت ميكنم. خوشحالم كه در چنين راهي به شهادت ميرسم. خوشحالم كه از عالم و ما فيها بريدهام. همه چيز را ترك گفتهام. علائق را زير پا گذاشتهام. قيد و بندها را پاره كردهام. دنيا و ما فيها را سه طلاقه گفتهام و با آغوش باز به استقبال شهادت ميروم …»