شبهات وهابیت در مورد کتاب الکافی
روز 19 اردیبهشت روز بزرگداشت شیخ کلینی نام گرفته است به همین مناسبت به بررسی شبهات وارده بر کتاب الکافی از سوی گروه های وهابیت، می پردازیم.
در برخی سایت ها و شبکههای وهابی و نیز توسط گروههای ضاله و ضد شیعی شبهاتی مبنی بر تأیید تحریف قرآن از جانب شیعیان و علمای آنهاست و سند مدعای آنان برخی احادیث وارد شده در برخی کتب حدیثی شیعه است و آنان با طرح یکسری مطالب مشوش و غیر مستدل و نیز سفسطه در بحث، دست آخر به این نتیجه رسیدهاند که طبق حدیثی از پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) که راویان شیعی آن را نقل کردهاند، آنچه از احادیث که با نص قرآن مغایرت دارد را باید به سینه دیوار کوبید و وانهاد. لذا نتیجهگیری این گروه این است که: کتاب کافی را نیز باید وانهاد. اینک این سؤال مطرح می شود که:
احادیثی در كتب معتبر شیعه وجود دارد كه با عقاید حقه ما شیعیان مطابق نیست. از جمله در مورد تحریف قرآن و یا وجود سورههایی همچون ولایت و… آیا این مطالب صحت دارد و اگر همین است آیا جواب چیست؟
اگر واقعاً كذب بودن این روایات برای انسان های عادی واضح و روشن است چطور علمای بزرگ به این مسئله توجه نداشتهاند یا اصلاً چرا این نوع مطالب در كتبشان جمع شده است؟
پاسخ اول:
همان طور كه میدانید، كتابهایی همچون بحار الأنوار و کافی و… كتاب های روایی است كه نویسندۀ آن نهایت تلاش خود را کردهاست تا تمامی روایات منقول و منسوب به ائمه دین را در آن جمع آوری و در اختیار آیندگان قرار دهد. خود ایشان نیز ادعا نكردهاند كه تمامی این روایات نقلشده در این كتاب روایات صحیحه هستند.
بررسی روایت و این كه صحیح است یا غیر صحیح، به عهدۀ محقق و خوانندۀ آن است.
در مورد تحریف قرآن، روایات فراوانی هم در كتابهای شیعه و بیشتر از آن در كتابهای اهل سنت یافت میشود.
روایاتی از این باب حتی اگر صحیحه هم باشند؛ از آن جایی كه با عقاید و ضروریات مذهب ما سازگاری ندارند، از نظر ما مردود و غیرقابلقبول است؛ با این كه بسیاری از روایاتی كه اهل سنت بر ضد شیعه در مورد تحریف قرآن به آنها استناد میكنند، روایات ضعیف و مردودی هستند كه از نظر سندی و دلالی اشكالات زیادی دارند.
مسأله مهم دیگر آن است که برخی از این دسته از روایات نیز كه در كتابهایی مثل كافی نقل شده است، هیچ دلالتی بر تحریف قرآن ندارند؛ چرا كه امام علیهالسلام آنها را به عنوان تفسیر آیۀ مورد نظر بیان فرمودهاند؛ اما دشمنان شیعه به خاطر جهالت و عدم درك این مسأله، آن را حمل بر تحریف قرآن كردهاند؛ یعنی مطالبی که از قول معصوم روایت شده به عنوان بخشی از کلمات و حروف قرآن نیست بلکه تفسیر امام معصوم علیهالسلام از آن آیه بوده است.
پاسخ دوم:
چند نكته كلی در مورد میزان صحت روایات كافی:
اول: شیخ كلینی خودشان به صحت تمامی احادیثی كه در كافی آوردهاند معتقد نیستند زیرا در مقدمه كافی زمانی كه از تعارض اخبار سخن میگویند، بیان میکنند كه آن روایتی معتبر و صحیح است كه با كتاب خدا موافق باشد لذا قطعاً روایت دیگر از صحت و اعتنا خارج خواهد شد.
دوم: بنا بر فرض كه روایات كافی، تماماً صحیح هم باشد، این دلیل نمیشود كه ما روایتی را به صرف مطرحشدن در كتابی - ولو كافی- بپذیریم در حالیکه روایات معارض بسیاری دارد و از همه مهمتر با قرآن كریم در تعارض است.
سوم: روش كلینی در كافی اینگونه بوده است كه احادیث صحیح و قوی و روشنتر را اول بابها میآورده و به ترتیب پس از آن احادیث ضعیفتر و یا مجمل را در اواخر بابها ذكر نموده است و اولاً روایت مذكور در باب نوادر ذكر شده است و ثانیاً آخرین حدیث این باب است كه گویای این واقعیت است كه از نظر جناب كلینی این روایت از اتقان و صحت لازم برخوردار نیست.
چهارم: از روایات صحیح كافی تنها همین قدر استفاده میشود كه در تفسیر و تأویل قرآن، تحریف رخ داده است نه در خود قرآن.
پاسخ سوم:
ما هنگامى مى توانیم عقیده تحریف را به کلینی (ره) نسبت دهیم كه:
اول: احادیث نقل شده غیرقابل تأویل باشد.
دوم: كلینى صحت روایات را تعهد كرده باشد.
سوم: هیچ حدیث معارضى در برابر احادیث تحریف وجود نداشته باشد.
ولى مى دانیم كه اثبات اینها بسى دشوار است.
از سوى دیگر مرحوم مجلسی (ره) در شرح كافى به ضعف اسناد بیشتر روایات تحریف تصریح کرده است. شاید به همین دلیل بعضى قرآن پژوهان معاصر، نسبت تحریف به كلینى را قول زور و بى انصافى مى دانند و هرگز نقل احادیث را دلیل بر پذیرش آنها نمى دانند. بر فرض كه مرحوم کلینی (ره) تمامى روایات منقول خود را توثیق كرده باشد این نشان نمى دهد كه کلینی (ره) به تحریف قرآن باور داشته است؛ زیرا چه بسا مثل خود فیض (ره) و صدوق (ره) این احادیث را تأویل مىكرده است.
پاسخ چهارم:
اولاً: ما ادعا نمیکنیم كه همه روایات كتاب كافی صحیح است. در نتیجه معتقدیم که در الکافی روایات نامعتبر نیز وجود دارد.
ثانیاً: بین اصطلاح تحریف در کلام ما و تحریف در لسان مرحوم کلینی خلط شده است:
در قرآن داریم که:
یحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ( سوره مائده آیه 41)
یعنی معنی آیه را از آن چیزی که نشان میدهد بر میگردانند. نه اینکه قرآن را تحریف میکنند.
روایاتی که در اصول کافی دلالت بر تحریف میکنند اگر از جهت سندی صحیح باشند به همین روش جواب داده میشود. مثلاً:
قَوْل اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ (فِی عَلِی وَ الْأَئِمَّةِ) كَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا (اصول الکافی، ج1 ص414، بَابٌ فِیهِ نُكَتٌ وَ نُتَفٌ مِنَ التَّنْزِیلِ فِی الْوَلَایةِ).
کلام خداوند متعال که سزاوار شما نیست که رسول خدا را آزار دهید (در علی و ائمه) مانند کسانی که موسی را اذیت نمودند پس خداوند او را از آنچه میگفتند مبرا کرد.
در این روایت جدا از اینکه سنداً صحیح است یا نه میتوان پاسخ داد که:
مقصود از «قول الله عزوجل» در روایت، آیه قرآن نیست (چون بسیاری از روایات احادیث قدسیه هستند از جانب خدا بر رسولش نازل شدهاند اما قرآن نیستند).
این روایات هم چنین مطالبی را بیان میکند. یعنی وقتی این آیه نازل شد بر رسول خدا وحی کردیم که مقصود علی و ائمه هستند اما اکنون برخی آن را تحریف معنوی کردهاند. یعنی موضوع دیگری را به عنوان شأن نزول مطرح کردند.