شب سوم به ياد سه ساله سيدالشهداء
جريان شهادت رقيه عليهاالسلام
همان گونه كه اشاره شد، مطلب زيادي در مقاتل در باره ي ايشان نيامده است. از اين رو، شخصيت ايشان و يا اينكه اصلاً حضرت امام حسين عليه السلام دختري به نام رقيه عليهاالسلامداشته است يا نه، براي ما مجمل است. با اين حال، به همان مواردي كه در بعضي كتاب ها نقل شده است، بسنده مي كنيم. بعضي گفته اند كه يزيد، اهل بيت امام حسين عليه السلام را در خرابه اي نزديك كاخ خود جاي داد. اين در حالي بود كه زنان اهل بيت عليهم السلام، شهادت پدران بچه ها را از آنان پنهان مي داشتند و مي گفتند كه پدران شان به مسافرت رفته اند. اين جريان ادامه داشت تا اين كه يزيد، آنان را در كاخ خود جاي داد.
در يكي از شب هايي كه اهل بيت عليهم السلام در خرابه اقامت داشتند و همگي به خواب رفته بودند، رقيه عليهاالسلام از خواب پريد. او در حالي كه سخت پريشان بود، جوياي پدر شد و پرسيد:
پدرم كجاست؟ من او را ديدم1.
زنان اهل بيت به ويژه حضرت زينب عليهاالسلام با ديدن پريشاني كودك، گريستند و او را دلداري دادند. صداي گريه و شيون اهل خرابه به گوش يزيد رسيد. وي از خواب پريد. سرآسيمه پرسيد:
اين صداي گريه از كجاست؟
به او خبر دادند كه يكي از دختران حسين عليه السلام، بهانه ي پدرش را گرفته است. يزيد دستور داد سر حضرت را برايش ببرند. خدمت كاران، سر مقدس امام حسين عليه السلام را در طبقي نهادند و روي آن روپوشي انداختند. سپس آن را به خرابه بردند و در برابر كودك گذاشتند. رقيه عليهاالسلامپرسيد:
اين چيست؟
گفتند:
سر پدرت است!
رقيه عليهاالسلام، روپوش را كنار زد و با ديدن سر بريده ي پدر، ناله و بي تابي آغاز كرد. وي با آوايي جان سوز مي گفت:
چه كسي سرت را به خونت رنگين كرد؟ چه كسي رگ هاي گلويت را بريد؟ چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد! اي پدر! بعد از تو به چه كسي دل ببندم؟ چه كسي يتيم تو را بزرگ خواهد كرد؟ اي پدر! انيس اين زنان و اسيران كيست؟ اي كاش من فدايت شده بودم! اي كاش من نابينا شده بودم! اي كاش من در خاك آرميده بودم و محاسن به خون رنگين شده ات را نمي ديدم!
آن گاه لب هاي كوچك خود را بر صورت پدر نهاد و آن قدر گريست كه از هوش رفت. زنان هر قدر كوشيدند، نتوانستند او را به هوش آورند. بنابراين، دريافتند كه رقيه عليهاالسلاماز دنيا رفته است2.
1. در حوادث روز عاشورا آمده است كه امام حسينع هنگامى كه براى وداع به خيمه گاه باز گشت، دختركى از آن حضرت در خيمه بود. او از پدر آب مى خواست. امام حسين(ع) به او فرمود: «به سوى تو باز خواهم گشت». شايد منظور امام حسين(ع) بازگشت سر مقدس اش بوده است (و اللّه العالم). 2. نفس المهموم، ص 456.