سیره امام رضا در داستان رجاء بن ابی ضحاک
رجاء بن ابی ضحاک کسی است که به دستور مأمون به مدینه رفت و امام علیهالسلام را به مرو آورد، وی طبق روایتی تمام جزئیات زندگی امام را در طی یک شبانه روز و یک 24 ساعت کامل نقل کرده، و بسیار جالب و خواندنی است،.
و کسی که آن حدیث را بخواند میفهمد که جز امام معصوم کسی طاقت و قدرت انجام آن همه عبادت را در یک شبانه روز ندارد.
وی نخستین جملهای را که پس از ذکر مأموریت خود نقل میکند این جمله است که میگوید:مأمون به من دستور داده بود آن حضرت را از طریق بصره و اهواز و فارس ببرم و از راه قم عبور ندهم،.
و به من دستور داده بود که در شب و روز شخص خودم از او نگهبانی و حفاظت کنم تا وقتی که بر او وارد شویم، و من از مدینه تا مرو همراه آن بزرگوار بودم، آنگاه به عنوان پیش درآمد سخن خود اینگونه میگوید:
فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ رَجُلًا کَانَ أَتْقَی لِلَّهِ مِنْهُ وَ لَا أَکْثَرَ ذِکْراً لَهُ فِی جَمِیعِ أَوْقَاتِهِ مِنْهُ وَ لَا أَشَدَّ خَوْفاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
- یعنی به خدا سوگند ندیدم مردی را که نسبت به خدای تعالی از وی بیشتر پرهیز داشته، و از او بیشتر به یاد خدا در همه اوقات زندگی باشد و خوف او نسبت به خدای تعالی بیش از او باشد!.
و سپس عبادتها و نماز و دعا و قرآن حضرت را نقل میکند، که به راستی خواندنی است … [1]
و در حدیث دیگری است که مردی به آن حضرت عرض کرد:أَنْتَ وَ اللَّهِ خَیْرُ النَّاس !. تو به خدا سوگند بهترین مردم هستی!
امام علیهالسلام به او فرمود:«لَا تَحْلِفْ یَا هَذَا! خَیْرٌ مِنِّی مَنْ کَانَ أَتْقَی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَطْوَعَ لَه وَ اللَّهِ مَا نَسَخَتْ هَذِهِ الْآیَةَ آیَةٌ- وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ- لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم .
ای مرد، قسم نخور، که بهتر از من کسی است که از خدای عزوجل بیشتر تقوا داشته و فرمان بردار تر باشد، به خدا این آیه نسخ نشده که خدا فرماید:«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم [2]
و همین تقوای شدید از خدا و توجه عمیق آن حضرت به خدا بود که در همهی حالات و در همه جا آن بزرگوار را مستقیم و استوار نگاه میداشت، و تعریفها و تنقیدها و کاخها، و مدحها و ذمها در روح استوار و خدائی او تأثیری نمیگذارد.
و ولیعهدی مأمون را نیز اگر میپذیرد برای خدا میپذیرد زیرا همان گونه که میدانیم تحت فشار مأمون قرار گرفت و مورد تهدید قطعی او واقع گردید تا آنجا که مأمون رسما به آن حضرت گفت:
لَئِنْ قَبِلْتَ وِلَایَةَ الْعَهْدِ وَ إِلَّا أَجْبَرْتُکَ عَلَی ذَلِکَ فَإِنْ فَعَلْتَ وَ إِلَّا ضَرَبْتُ عُنُقَکَ » [3] اگر نپذیری تو را مجبور خواهم کرد، و اگر پافشاری کنی گردنت را خواهم زد …
و در اینجا بود که امام علیهالسلام به ناچار پذیرفت، و در پایان مراسم نیز دست به درگاه خدای تعالی بلند کرده گفت:
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی مُکْرَهٌ مُضْطَرٌّ فَلَا تُؤَاخِذْنِی کَمَا لَمْ تُؤَاخِذْ عَبْدَکَ وَ نَبِیَّکَ یُوسُفَ حِینَ دُفِعَ إِلَی وَلَایَةِ مِصْر»
بار خدایا تو میدانی که من مجبور و درمانده شدم پس در این باره مرا مؤاخذه نکن همان گونه که بنده و پیامبرت یوسف را مؤاخذه نفرمودی هنگامی که حکومت مصر را پذیرفت! [4]
1. عیون الاخبار ج 2 صص 183-180.
2. عیون الاخبار ج 2 ص 236.
3.علل الشرایع ج 1 ص 226.
4.بحارالانوار ج 49 ص 130.