جایگاه حقیقی انسان مؤمن از منظر امام موسی کاظم (ع)
25 ماه رجب سالروز شهادت مظلومانه هفتمین پیشوای شیعیان جهان و ولایتمداران راستین ایشان، امام موسی بن جعفر(علیهم السلام) است. امامی که با شهادت خود برگ دیگری از جنایتها و خیانتهای دستگاه عباسی را آشکار ساخت و محبین ودوستداران را در غم و ماتم فقدان خود فرو برد. آن حضرت در ضمن مقابله با حاکمان جور زمان خود، حوزههای علمیه قوی و غنی تشكیل داد، طلاب مستعد را شناسایی كرد و شاگردان فراوانی تربیت كرد كه عده زیادی از آنها جزء روات از احادیث و جزء علمای بزرگوار و جزء محدثین و مفسران شدند که یكی از آن شاگردان بنام، هشامبنحكم است.
حضرت آیت الله جوادی آملی در بخشی از سخنان خود با اشاره به سیره عملی امام کاظم (علیه السلام)، بیان داشتند: وجود مبارك امام هفتم، بخشی از عمر پربركت را در زمان حیات پدر بزرگوارشان امام صادق(سلام الله علیه) با منصور دوانیقی گذراندند و بعد از شهادت امام صادق(سلام الله علیه) سالیان متمادی هم گرفتار سیاست مشئوم منصور دوانیقی بودند. بعد از درگذشت منصور دوانیقی نیز گرفتار سیاستهای مشئوم، مهدی عباسی بودند و بعد ازاو هم گرفتار سیاستهای تبهكارانه هارون الرشید عباسی شدند. آن حضرت توانست تمام این مقاطع را با آن هوشیاری ولایی خود حل كند؛ این بخشهای سیاسی مربوط به آن حضرت بود. حوزههای علمیه قوی و غنی تشكیل داد، طلاب مستعد را شناسایی و شاگردان فراوانی تربیت كردند كه عده زیادی از آنها جزء روات از احادیث و جزء علمای بزرگوار شدند، جزء محدثین شدند جزء مفسران شدند و مانند آن که یكی از آن شاگردان بنام، هشامبنحكم است.
ایشان به جایگاه رفیع مؤمنان از منظر امام کاظم (علیه السلام) اشاره كردند و گفتند: وجود مبارك امام هفتم(ع)، مقام مؤمن را خیلی بالا میداند. بالا بودن مقام مؤمن تنها به این نیست كه در آخرت درجات او زیاد است بلكه بالا بودن مقام مؤمن این است كه او نزدیك انبیا و ائمه(علیهم السلام) بسیاری از فضایل و معارف و علوم را میتواند یاد بگیرد و عمل بكند و منتشر بكند (این سرمایه در انسان هست). اگر كسی این سرمایه را شناخت، خود را ارزان نمیفروشد؛ هرگز نمیگوید من حالا كه مدرس شدم یا درس سطح میگویم یا درس خارج میگویم همین مقدار بس است. در تعبیرات دینی ما آمده است: اولین روز جهلِ یك حوزوی یا دانشگاهی آن وقتی است كه بگوید من فارغ التحصیل شدم؛ خب حیف نیست كه آدم به دنبال نخود سیاه برود و خودش را ارزان بفروشد بگوید من حالا امام جمعه یا جماعت شدم ؟! اگر انسان میتواند به جایی برسد كه نزدیك امام معصوم قرار بگیرد چرا خود را مفت بفروشد؟!
معظم له خاطرنشان کردند: امام کاظم علیه السلام به هشام میفرمایند: «یا هشام لا تَجتَمِعُ هذه الخصال الا لنبی أو وصی أو مؤمن امتحن الله قلبه للایمان»؛ وقتی معارف عقلی را مطرح میكند میفرماید این معارف بلند و این فضایل فراوان، از آنِ انبیا و ائمه است و ازآنِ مؤمنی است كه در آزمون الهی قلبش پیروز شد (نه زبانش). بنابراین این مقام برای ما هست، اگر این راه باز است چرا خود را ارزان بفروشیم؟! خب خسارت كه دیگر حقیقت شرعیه ندارد، همین است که آدم یك كالای گران داشته باشد و این كالا را به مرجعیت بفروشد یا به پیش نمازی بفروشد! فرمود: «الا لنبی أو وصی أو مؤمن امتحن الله قلبه للایمان و اما سائر ذلك من المومنین فانّ احدّهم لا یخلو مِن ان یكونَ فیه بعضُ هذه الجنود»؛ افراد عادی مقداری از این فضایل عقلی را فراهم میكنند ولی آن مؤمنان وارسته، در ردیف اولیای الهیاند (این اصل اول). بنابراین ما میتوانیم و این سرمایه را داریم كه یك انسان ابدی باشیم.
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه با اشاره به آیاتی از سوره مبارکۀ «زمر» به فرمایشاتی از امام کاظم (ع) اشاره کردند و بیان داشتند: وجود مبارك امام هفتم(سلام الله علیه) مطابق آیه سوره «زمر» فرمود خداوند هم مجاری ادراكی به ما داد كه مطالعه كنیم و گوش بدهیم (یك) هم تصفیه خانه به ما داد به عنوان درون تا پژوهش و تحقیق كنیم تا این چیزی كه شنیدیم و آنچه خواندیم كدامش حق است و كدامش حق نیست (دو) و هم قدرت انتخاب به ما داد كه بعد از ارزیابی وقتی فهمیدیم چه چیز حق است آن را بپذیریم (سه)، بعد قدرت عمل به ما داد (چهار)، بعد قدرت نشر و تبلیغ به ما داد (پنج) كه در همه این مقاطع پنج گانه ما پیروز میشویم. خداوند اهل عقل و فهم را در كتاب خودش بشارت داد و اینچنین فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾«قول» یعنی مكتب یعنی آراء یعنی مطالب علمی ـ مكاتب گوناگون آراء گوناگون را میشنود خوب گوش میدهد و میزان هم دارد تا ارزیابی كند چه صدق است چه كذب چه حق است چه باطل چه خیر است چه شر چه حسن است و چه قبیح، بعد انتخاب هم میكند.
معظم له در پایان به ذکر مصیبت امام هفتم پرداختند و اظهار داشتند: امروز چون روز مصیبت آن حضرت است ببینید كه بر وجود مبارك امام هفتم چه گذشت! همین سندیبنشاهك ملعون در مسموم كردن وجود مبارك امام هفتم، بی باك بود، وقتی كه مطمئن شد كه حضرت مسموم شد و رحلت میكند و شهید میشود، برای عوام فریبی به حضرت گفت اجازه میدهید كه من كفنی دارم با آن كفن شما را كفن كنم، خب حضرت این عوام فریبی او را فهمید فرمود نه: «إنّا اهلُ بیت مُهورُ نسائِنا و حج صرورتِنا و اكفان موتانا من طاهر اموالنا و عندی كفن»؛ فرمود ما از خاندانی هستیم وقتی مكه میرویم از پول حلال صد درصد خالص خود ماست، مهریهای برای همسرهای مان قرار میدهیم و كفنهای مردههای ما از مال حلال صد درصد خالص خود ماست و من كفن دارم یعنی فرزندم وجود مبارك امام هشتم میآید و مرا هم در آن كفن، كفن میكند.
«السلام علیكم یا اهل بیت النبوة و یا معدن الرساله و یا مهبط الوحی و یا مختلف الملائكة»
————————————————————–
منبع: جلسات درس اخلاق معظم له
هفتمین باغبان اندیشه
الف) ردّ شبهات و انحرافات
دوران زندگی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را باید عهد بدعت نامید. در آن دوران، هر روز، عقاید تازه ای، در لباس فرهنگ و مذهب واردِ جامعه می شد و از همه زودتر، حکومت از آن عقاید استقبال کرده و آن ها را تأیید می نمود.
عواملی که موجب پدید آمدن این سلسله افکار شد، عبارت بودند از:
1ـ حکومت نابسامان: از وظایف مهم هر حکومت، حفظ مرز و بوم کشور و مهم تر از آن، حراست از عقاید و مذهب مردم است. حکومت ها در دوران گذشته، به هیچ وجه از فعالیت دسته های ضد دین جلوگیری نمی کردند؛ و چه بسا این مذاهب باطله را تقویت می کردند.
2ـ فاصله مردم از پیشوایان مذهبی: در این دوران، زندانی بودن امامان سبب شده بود که مردم به دام عقاید پوچ و بی ارزش گرفتار شوند. البته باید دانست که برگشت این مورد به عامل اول است، زیرا اگر حکومت ها عادل بودند، فرزندان پاک اسلام را به مدت طولانی در زندان نگه نمی داشتند، و یا تحت نظر قرار نمی دادند.
ظهور فرقه های باطل و خُرافی همچون مُلحدین، اسماعیلی، غُلات، فَطَحی و… در زمان امام باقر (علیه السلام) اتفاق افتاد، اما در عصر امام کاظم (علیه السلام)، این فرقه ها نیرومند گردیدند. در این روزگار آشفته بود که با همت بلند و فداکاری های امام و یاران مبارزش، معارف اسلام شکوفا گشت و مانند همیشه حق بر باطل پیروز گردید. امام و یارانش در مقابل این پدیده های کج فکری به پا خواستند و مبارزات پی گیری را آغاز نمودند، تا توانستند مشعل حق را فروزان نگه دارند، و آن را روشنی بیشتر بخشند.
ب) نشر معارف و احکام اسلام
امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)، پیشرو نهضت علمی و فرهنگی اسلام بودند. روایاتی که از این دو امام در ابواب مختلف اعتقادی، عبادی، عملی، علمی، سیاسی، طبی و… رسیده است، به حدی فراوان است که قابل شمارش نیست. امام موسی بن جعفر(علیه السلام) نیز چنین وظیفه ای را بر عهده داشت، و تلاش نمود تا مکتب علمی پدران خویش را تقویت کند و به تربیت یافتگان آن مکتب بیفزاید. این وظیفه به حدی مهم و حساس بود که مورخ گران قدر، آقای شریف قرشی می نویسد: ارزنده ترین قسمت از شخصیت امام (علیه السلام)، بیداری او برای نشر معارف اسلامی و روشن نمودن افکار بود.1
ج) تربیت شاگردان
تعداد زیادی از بزرگان، دانشمندان و راویان حدیث، هنگام اقامت موسی بن جعفر در مدینه، پیرامون آن حضرت گرد آمدند و از منبع علوم بی پایان امام بهره بردند.
سید بن طاووس می نویسد: گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم (علیه السلام) و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت جمع می شدند، و سخنان گهربار و پاسخ های آن حضرت به پرسش های حاضران را یادداشت می کردند، و هر حکمی را که در مورد هر پیشامدی صادر می نمود، ضبط می کردند.3
صدها نفر، از محضر پرفیض امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بهره برده و اخبار و احادیث او را نقل می کردند، برخی از این افراد عبارت اند از: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن المغیرة، حسن بن محبوب، احمد بن ابی نصر. شاگردان زبده دیگری نیز در مکتب علمی ـ تربیتی و سرشار از معنویت هفتمین امام پرورش یافتند، از جمله: علی بن جعفر، عبدالرحمن بجلی، اسحاق بن عمار صیرفی، اسماعیل بن موسی بن جعفر، داوود رقی و اسماعیل بن مهران.4
معرفی برخی یاران امام (علیه السلام)
ـ یونس بن عبدالرحمن: وی در اعتقاد به امامت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) چنان روشن بین و استوار بود که کوچک ترین نرمش و یا لغزشی را در مقابل منحرفان روا نمی داشت. او در پرتو انوار درخشان هفتمین و هشتمین فروغ امامت، از چهره های درخشان جهان تشیع و شخصیتی ارزنده به شمار می رود. حضرت رضا (علیه السلام) او را سلمانِ زمان خود دانسته اند و عموم علمای شیعه، تقوا و پاکی وی را ستوده، مقام علمی و فقهی وی را تصدیق کرده و روایتش را بدون هیچ گونه شبهه ای پذیرفته اند. او روزگار خود را غالباً با تألیف کتاب می گذراند، و سی کتاب در زمینه های گوناگون علوم اسلامی نوشته است.5
ـ محمد بن علی بن نعمان: کنیه او ابو جعفر ملقب به مؤمن طاق، و از اصحاب امام ششم و امام هفتم است. وی توان آن را داشت که با هر مخالفی بحث کند و بر وی غالب گردد.6
ـ عبدالله بن جندب: او منزلتی بلند نزد امام هفتم داشت، و وکیل آن حضرت به شمار می رفت. امام رضا(علیه السلام) سوگند یاد کرد که وی مورد رضایت خدا و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است.7
ـ یعقوب بن داوود: یعقوب، مردی با ایمان، پاک سرشت و نیکوکار بود. به دلیل برخورداری از شهامت و روحیه مبارزاتی، به اتفاق برادرانش در قیام بر ضد حکومت عباسی شرکت کرد، و به همین دلیل دستگیر و زندانی شد، و تا آخر خلافت منصور عباسی در حبس بود. با روی کار آمدن مهدی عباسی آزاد شد، و این بار تمام تلاش خود را در حمایت از خاندان عصمت و طهارت و توسعه اقتدار شیعیان، به صورت نفوذ در دستگاه حکومت و قبضه کردن پنهانی قدرت، ادامه داد، و سرانجام به پست وزارت رسید و به این ترتیب توانست بسیاری از مناصب مهم تحت قلمرو خلافت اسلامی را به علویان و سادات و برخی شیعیان تفویض کند. این وضع باعث شد تا دشمنان، نزد خلیفه از وی سعایت و مذمت کنند، و مهدی عباسی را به این موضوع تهدید کردند که سراسر کشور اسلامی در دست یعقوب و شیعیان است، و با انقلابی سریع می تواند بساط حکومت تو را سرنگون کند. تبلیغات زهرآگین دشمنان، کار خود را کرد و موجب برکناری یعقوب و زندانی شدن او گردید.8
پی نوشت ها:
1ـ حیاة الامام موسی بن جعفر(علیه السلام)، باقر شریف قرشی، بیروت، دارالبلاغه، جزء اول، ص 41-40.
2ـ اقتباس از: سیری در زندگانی موسی بن جعفر (علیه السلام)، عبدالرسول حجازی، ص 80-57 .
3ـ انوار البهیة، شیخ عباس قمی، قم، منشورات الرضی، 1364 ه. ق، ص 170.
4ـ زندگانی امام موسی بن جعفر، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، انتشارات نوید اسلام، ص 122.
5 ـ جامع الرواة، محمد بن علی اردبیلی، قم، منشورات مکتبة آیة الله العظمی مرعشی نجفی، 1403 ه .ق، ج 2، ص 356.
6 ـ رجال، شیخ طوسی، نجف، المطبعة الحیدریة، 1381 ه . ق، ص 186.
7ـ منتهی الامال، شیخ عباس قمی، قم، انتشارات هجرت، ج 2، ص 276.
8 ـ پیشوای آزاده، مهدی پیشوایی، قم، انتشارات توحید، 1360، چ 2، ص 55 .
سوتیترها
دوران زندگی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را باید عهد بدعت نامید. در آن دوران، هر روز، عقاید تازه ای، در لباس فرهنگ و مذهب واردِ جامعه می شد و از همه زودتر، حکومت از آن عقاید استقبال کرده و آن ها را تأیید می نمود.
گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم (علیه السلام) و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت جمع می شدند، و سخنان گهربار و پاسخ های آن حضرت به پرسش های حاضران را یادداشت می کردند، و هر حکمی را که در مورد هر پیشامدی صادر می نمود، ضبط می کردند
مجله شمیم یاس اسفند 1385، شماره 36
امام دلها
در یکی از سفرهایی که هارون به مکه داشت جاسوسان حکومت به هارون اطلاع دادند که مردم به امام کاظم مراجعه می کنند و وجوهات خود را به حضرت می دهند و بنیه اقتصادی آن بزرگوار در حال قوی شدن است. آنها هم از این مسئله می ترسیدند. وقتی هارون امام کاظم را در کعبه دید، با لحن توهین آمیزی به امام اشاره کرد و گفت تو همان کسی هستی که مردم مخفیانه با او بیعت می کنند؟ کنایه از اینکه من از کارهای تو خبر دارم. امام کاظم(ع) جمله ای حکیمانه بیان کردند که ای هارون تو پیشوای اجساد مردم هستی و من امام دلهای آنها هستم. یعنی تو با نیرنگ و زر و زور در صدد این هستی که دل های مردم را برای خود کنی در حالی که دل های مردم با تو نیست و ما خاندان پیامبر کسانی هستیم که دل های مردم را تسخیر کردیم و قلوب آنها با ماست.
رجالی تهرانی ادامه داد: ماجراهایی که بین امام کاظم و هارون گذشته است، نشان می دهد که هارون از جهاتی نسبت به امام ترس و خوف داشت و همین باعث می شد اقدامات زیادی بر علیه امام انجام دهد. هم به جهت اینکه شخصیت امام را بشکند و هم اینکه با به زندان انداختن امام، شرایط را تحت کنترل خود قرار دهد.
وی گفت: یکی از دلایلی که باعث می شد هارون نسبت به شیعیان امام کاظم واکنش نشان دهد، موقعیت اجتماعی و نفوذ معنوی موسی ابن جعفر بود. طبیعی است که امام با اخلاق و رفتار و علم خود، هر چه مردم بیشتر با امام مانوس می شدند و از فضایل امام بیشتر برخوردار می شدند و برای آنها این سوال ایجاد می شد که تا وقتی چنین امامی که نظیر ندارد در بین ماست، چرا باید کنار باشد و هارون مسند خلافت را عهده دار باشد. لذا وجود امام از این جهت برای هارون خطر ایجاد می کرد.
وی در پایان گفت: نقل می کنند مامون زمانی که به حج رفته بود امام کاظم(ع) را می بیند. مامون می گوید پدرم هارون احترام و عزت زیادی به امام کاظم گذاشت. به پدرم گفتم شما که با او دشمنی دارید چطور اینقدر ابراز محبت و ارادت می کنید؟ هارون می گوید من خودم قبول دارم که بهترین فرد در زمین همین موسی ابن جعفر است اما بدان ملک عقیم است و اگر تو که پسر منی بخواهی در امر حکومت در مقابل من بایستی سرت را از بدنت جدا می کنم
باب المراد
باب الحوائج
کاربرد این لقب برای امام هفتم شیعیان موسی بن جعفر الکاظم ریشه حدیثی ندارد و شهرت این لقب مربوط به دوران بعد از شهادت ایشان است. اولین سندی که چنین عبارتی را درباره امام کاظم (عليه السلام) به کار برده است، ابنشهرآشوب (۴۸۸/۹ - ۵۸۸ ق) در کتاب مناقب است: «دفن ببغداد بالجانب الغربی- فی المقبرة المعروفة بمقابر قریش من باب التین- فصارت باب الحوائج»؛ او در منطقه غربی بغداد، در مقبره معروف به قبرستان قریش در نزدیکی باب التین، دفن شد و قبر او به «باب الحوائج» تبدیل شد.
علامه مجلسی در بحار الانوار همین عبارت را در توصیف امام کاظم(ع) آورده است. در منابع اهل سنت نیز به شهرت امام کاظم به باب الحوائج اشاره شده است. برای مثال ابن حجر هیتمی (متوفای ۹۷۴ق) مینویسد: «وی به سبب گذشت و بردباری بسیارش، کاظم نامیده شد و در نزد عراقیان به باب قضاء الحوائج عندالله [یعنی درِ برآوردنِ نیازها نزد خدا] معروف بود ». شبلنجی از علمای شافعی نیز درباره شهرت این صفت در میان مردم عراقمیگوید: کاظم [ع] امام بزرگواری بود… و او در نزد مردم عراق به باب الحوائج الی الله معروف بود و این لقب به علت برآوردهشدن حاجات کسانی است که به او متوسل میشوند. به نوشته دائرة المعارف تشیع، اهل تسنن و شیعیان برای برآوردهشدن حاجات، به قبر امام کاظم(ع) متوسل میشوند.
زنداني بي حصار
سلام بر فرزند کعبه و منا، سلام بر فرزند نور که هیچ زندانی فروغش را نکاست.
سلام بر کسی که بندگی اش مؤثرترین روش آرام کردن دل های رمیده از رستگاری بود و بسیار بودند کسانی که بنده بندگی اش می شدند.
درود فراوان خداوند بر او که خشم خود را می خورد و بردباری را به اوج می رساند؛ او که زندان های طولانی و شکنجه های بی حد و اندازه را با متانت و بزرگ منشی می آراست و دل سنگ زندانبانان را با صبر خود حیرت زده می کرد.
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
محیط و شرایط زندگی امام کاظم(ع) بررسی زندگی آن حضرت به سه مرحله تقسیم می شود.
مرحله نخست
از ولادت آن حضرت در سال 128 ه .ق تا شهادت امام جعفرصادق(ع) در سال 148 ه .ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود. در این دوره بیست ساله، علم الهی و توانایی بالایی امام در مناظره و گفت و گوهای علمی تبلور یافت، تا آنجا که هنوز پنج سال از زندگی خود را پشت سر نگذاشته بود که ابوحنیفه را با ادله و برهان محکم به سکوت واداشت.
مرحله دوم
این مرحله پس از شهادت امام صادق(ع) و رهبری دینی، علمی، سیاسی و تربیتی امام کاظم(ع) آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسی، بیم آن می رفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم(ع) را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور (158 ه .ق) ادامه داشت. پس از او مهدی و هادی به قدرت رسیدند. در زمان آنها که بیش از بیست سال به درازا کشید، فضای باز و آزادی نسبی، به ویژه در روزگار مهدی، برای اهل بیت و پیروان ایشان فراهم شد.
مرحله سوم
این مرحله از زندگی امام کاظم(ع) با حکومت هارون الرشید هم زمان بود. هارون در سال (170 ه .ق) به قدرت رسید. او در کینه توزی و دشمنی با اهل بیت(ع) و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدی، شهره بود. امام در این دوره از زندگی خود با تنگناها و سختی های فراوانی روبه رو شد. هنوز هارون الرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاه چال ها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان می سپرد. این سال های طاقت فرسا، با دیگر سال ها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود.
اگر موضع گیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، می بینیم که فعالیت خود را علیه حکومت هارون فزونی می بخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدام های انقلابی علیه هارون الرشید پرهیز می کردند، هارون اهل بیت(ع) و پیروان آنان و به ویژه امام کاظم(ع) را در تنگنا قرار داد.
حضرت کاظم(ع) در آن شرایط و نیز در پی سخت گیری حاکمیت بر علویان، تمام توان خود را برای رسیدن به هدف های الهی و انجام دادن وظایفی که بر دوش داشت، به کار بست. او سیاست های هارون را به خوبی می شناخت و می دانست که تصمیم نهایی هارون، از میان برداشتن اوست. امام این مطلب را نیز دریافته بود که هارون، حتی میانجیگری اطرافیان خود را دراین باره نمی پذیرد. بنابراین، با ایستادگی در برابر خواسته های هارون، همه سختی ها را به جان خرید.
آن بزرگوار، وظایف خود را با دقت و ژرف نگری به انجام رساند و به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا(ع) وصیت کرد. سرانجام در زندان سندی بن شاهک، در روز 25 رجب سال 183 ه .ق به شهادت رسید و در گورستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.[9]
لقب ها
حضرت موسی بن جعفر(ع) را صابر، الزاهر یعنی درخشنده، عبد صالح، الوفی به معنای وفاکننده به عهد، سید و امین خطاب می کردن، ولی آخرین لقبی که حضرت امام کاظم(ع) با آن خوانده می شد، باب الحوائجه. این لقب در واگویه های مردم شهرت زیادی داره. عموم مردم و حتی خواص معتقدن که هر غم زده ای اون حضرت رو واسطه قرار بده، خداوند گرفتاریش رو برطرف می کنه. شیعیان آن حضرت، بلکه تمام مسلمانان با همه گرایش ها و اختلاف سلیقه های اجتماعی و علمی، به باب الحوائج بودن موسی بن جعفر(ع) ایمان دارن. ابوعلی خلال، پیشوای حنبلیان می گه:
در هر گرفتاری سختی که برای برطرف شدن آن نزد قبر موسی بن جعفر رفتم، خداوند آن گونه که دوست می داشتم، گره از کارم باز کرد.
از امام شافعی نیز نقل شده: «قبر موسی کاظم، نوش داروی آزموده شده است».[14]
پی نوشتها:
[9]. سید منذر حکیم و سید عبدالرحیم موسوی، پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ترجمه: سید حسین اسلامی اردکانی، مجمع جهانی اهل بیت، 1385، چ 1، ص 60.
[10]. باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم(ع)، ترجمه: محمدرضا عطایی، نشر کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، 1368، ج 1، ص 19.
[11]. صحیفه امام کاظم(ع)، ص 6.
[12]. پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 20.
[13]. همان، ص 36.
[14]. همان، ص 56.
ممكن نیست كسی خلاف كند و آبرویش نرود
حضرت آیت الله جوادی آملی در نخستین جلسه درس اخلاق پنجشنبه های خود در سال جدید که در نمازخانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار گردید، با اشاره به ماه پرفضیلت رجب و آمادگی انسان برای ورود به شهرالله بیان داشتند: ماه پربركت رجب را به همه شما تهنیت عرض میكنیم از ذات اقدس الهی مسئلت میكنیم همه ایام مخصوصاً این سه ماه پربركت رجب و شعبان و شهرالله را برای همه خیر و رحمت و بركت قرار بدهد و آن توفیق را عطا كند كه انسان به عنوان ضیف و مهمان این خاندان وارد صحنه قیامت شود.
ایشان در ادامه به شرح جمله قصار 31 نهج البلاغه حضرت امیرعلیه السلام پرداختند و اظهار داشتند: خدای سبحان در قرآن ما را به ایمان دعوت كرده است. از حضرت امیر سؤال كردند كه ایمان چیست؟ حضرت در اینجا می فرماید «الاِْیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، وَالْیقِینِ، وَالْعَدْلِ، وَالْجِهَادِ»؛ ایمان چهار عنصر محوری دارد كه آن عناصر چهارگانه عبارت است از صبر و بردباری از یك طرف، یقین از طرف دیگر، عدل از طرف سوم و جهاد از طرف چهارم.
ایشان ادامه دادند: در لغت ایمان به معنای اعتقاد و عقیده قلبی نیست «آمن» یعنی «دخل فی المأمن» كسی كه وارد دژ و حصن و قلعه شد میگویند «آمَنَ» چون عقیده باعث حفظ انسان در دنیا و آخرت است.
معظمله اذعان داشتند: وجود مبارك حضرت امیر انسان را تشریح میكند تا آدم بدانند كه در کجا مشكل دارد تا ان را رفع کند، اینكه خدا قرآن را به عنوان شفا معرفی كرده است و اینكه وجود مبارك حضرت امیر، رسول گرامی را طبیب معرفی كرده است برای این است كه اینها این صحنه را خوب تشریح میكنند، بیماریها را مشخص میكنند، درمان این بیماری ها را هم بازگو میكنند.
حضرت آیت الله جوادی آملی ابراز داشتند: قرآن میگوید این استادی كه در حوزه یا دانشگاه است وقتی در فضای جامعه یا در فضای حوزه و دانشگاه راه میرود باید طوری باشد كه مثل نوری باشد كه همه از او بهره ببرند، كدام طلبه یا دانشجوست كه وقتی استادِ باعمل را ببیند به او اقتدا نكند. اینكه میگویند جهاد نفس، جهاد اكبر است این تشبیه نیست، تمثیل نیست، یك واقعیتی است، یك زنگ درونی است، یک جنگی است بین اندیشه و انگیزه انسان که هوس، شهوت و غضب یك چیز میخواهد اما عقل عملی چیز دیگری میخواهد. این جنگ هست. در این مبارزه اگر هوس پیروز شد این عقل را به اسارت میگیرد در نتیجه از عقلِ اسیر كاری ساخته نیست لذا فرد میشود عالِم بیعمل.
ایشان با اشاره به آیات قرآن كریم بیان داشتند: كار حرام اینطوری نیست كه با گذشت زمان اثرش از بین برود، ممكن نیست كسی خلاف بكند و آبرویش نرود! بعضیها ترس از جهنم دارند، بعضیها شوق به بهشت دارند، بعضیها برتر از اینها فكر میكنند از مولایشان خجالت میكشند كه گناه كنند، بعضیها هیچ كدام از این سه امر نیستند فقط از آبرویشان میترسند فرمود، لااقل در دنیا نه بیراهه برو نه آبروی كسی را ببر! اول امر كه ذات اقدس الهی ما را از جهنم نترساند؛ دراین چند آیه سوره علق كه اول نازل شد اصلاً سخن از جهنم نیست بلکه سخن از حیاست كه آیا انسان نمیداند كه خدا او را میبیند؟! بعدها كه تربیت اثر نكرد نبوت نزول آیات جهنم فرارسید.
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه- 97/1/16