بسیج فقط حاصل جنگ تحمیلی نیست
هفته بسیج، بزرگ داشت جان فشانی هایی است که برای سربلندی این سرزمین صورت گرفته است. گمان غلطی است اگر بسیج را حاصل جنگ تحمیلی یا انقلاب اسلامی بدانیم. بسیج، فهم درست اتحاد، اراده و اخلاص مسلمانان است که با ظهور اسلام تولد یافته و در ملت های مسلمان رشد کرده است. هوشمندی حضرت امام خمینی رحمه الله و عدالت خواهی میلیون ها انسان باایمان، تنها، تبلور دوباره بسیج در عصر حاضر بود.
هر كس كه در دل براي سرنوشت خود، سرنوشت اين ملت و آينده ايران اسلامي ارزش قائل است آن كسي كه براي استقلال و هويت ملت خود ارزشي قائل است، آن كسي كه از تسلط قدرتهاي بيگانه بيزار است، آن كسي كه برايش آينده اين كشور و اين ملت و آينده دنياي اسلام يك هدف بزرگ محسوب مي شود، آن كسي كه از رنج هاي ملت فلسطين دلش خون است … آن كسي كه مايل است بيش از يك ميليارد مسلمان دنيا قدرت عجيبي را تشكيل بدهند كه بشريت را به سمت كمال هدايت كنند و خودشان در قله كمال قرار بگيرند، آن كسي كه اين احساسات و اين دركها را دارد و حاضر است در اين راه قدمي بردارد او بسيجي است.
ویژه نامه هفته بسیج
ضمن گرامیداشت هفته بسیج، جهت مطالعه مقالات ویژه نامه اینجا را کلیک فرمایید
حکایت «نور بالا زدن» بسیجیها در جبهه
یک جوان دانشجوی کمسال با یک مجموعهی معدودی که خودش اسم آن را گذاشته تیپ – صد نفر آدم یک تیپند؟! صد و پنجاه نفر آدم یک تیپند؟! او خودش میگوید تیپ!
– میرود به غرب کشور یا جنوب، با این تیپ مؤمن و مخلص، در مقابل جبههی دشمن با یک واحد رزمیِ مجهز و یک فرماندهیِ سابقهدار میجنگد.
این ابزاری ندارد، جز همین ابزارهای ابتدائی، اما او به برترین ابزارها مجهز است؛ این تجربهی فرماندهی ندارد، اما او به قدر عمر این، فرماندهی کرده.
اینها در مقابل هم قرار میگیرند، این بر او غلبه پیدا میکند؛ تانک او را مصادره میکند، امکانات او را مصادره میکند، پیروز برمیگردد. این با خودسازی به وجود میآید. بدون خودسازی نمیشود وارد این میدانها شد.
بعضیها میترسیدند. بعضیها از پیش قضاوت میکردند که نمیشود – اصلاً میگفتند نمیشود – هرجا هم حضور بسیجی بود، مخالفت میکردند.
من میدیدم مردان مؤمنِ باصلاحیتِ ارتشِ منظمِ آن روز ما استقبال میکنند از این که مجموعهی بسیج با آنها و همراه آنها باشد؛ این را من خودم در دوران جنگ مکرر دیدم؛ در پادگان ابوذر، در جنوب، در شمال غرب. خود فرمانده ارتشی اصرار داشت که مجموعهی بسیجی با او همراه باشند؛ دوست میداشت، استقبال میکرد؛ اینجا در تهران یک عدهای نشسته بودند، نق میزدند که آقا چرا اینها وارد شدند؟ چرا بدون اجازه رفتند؟ چرا فلان اقدام را کردند؟
از حضور بسیجی ناراحت بودند.
چون امید نداشتند، مأیوس بودند، میگفتند نمیشود کاری کرد؛ اما وقتی که وارد شدند، دیدند این ورود، امیدآفرین است؛ همهی این استعدادها را جوشش میدهد.
خود حضور بسیجی در عرصهی نبرد، به او یک نورانیتی میبخشد.
معروف بود در دوران دفاع مقدس میگفتند فلانی نور بالا میزند، روشن است؛ یعنی بزودی شهید خواهد شد.
این نورانیتِ حضور بسیجی بود؛ این را من خودم مشاهده کردم؛ نه یک بار و دو بار. یک موردی که مربوط به همین استان شماست، بد نیست عرض کنم. یک سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه است – سرگرد رستمی – به میل خود، به صورت بسیجی آمده بود در مجموعهی گروه شهید چمران، آنجا فعالیت میکرد.
بنده مکرراً او را میدیدم؛ میآمد، میرفت. یک شبی با مرحوم چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کارهائی که فردا داشتیم، صحبت میکردیم؛ در باز شد، همین شهید رستمی وارد شد.
چند روزی بود من او را ندیده بودم. دیدم سرتاپایش گلآلود است؛ این پوتینها گلآلود، بدنش خاکآلود، صورتش خسته، ریشش بلند؛ اما چهره را که نگاه کردم، دیدم مثل ماه میدرخشد؛ نورانی بود.
روزهای قبل، من این حالت را در او ندیده بودم. رفته بود در یک منطقهی عملیاتی، آنجا فعالیت زیادی کرده بود؛ حالا آمده بود، میخواست گزارش بدهد. او بعد از چندی هم به شهادت رسید. ارتشی بود، اما آمده بود بسیجی وارد میدان شده بود؛ فعالیت میکرد، مجاهدت میکرد، حضور فداکارانه داشت – در همان مجموعهی بسیجیِ شهید چمران – بعد هم به شهادت رسید. این نورانیت را خیلیها دیدند؛ ما هم دیدیم، دیگران هم بیشتر از ما دیدند. این ناشی از همان حضور فوقالعاده است.
بیانات در دیدار بسیجیان استان خراسان شمالی ۱۳۹۱/۰۷/۲۴
تصویر «خانه» ای که نمی خواهند «امن» باشد
مجاهدان بیشماری هستند که در اوج گمنامی و بدون اینکه حتی خانواده شان بدانند که آن ها چه کاره هستند و چه شغلی دارند، از شرف و عزت این مملکت، با اقتدار دفاع می کنند.
همیشه موضوعاتی مثل جاسوسی و یا ژانرهای معمایی، برای مخاطبان فیلم و سریال و کتاب جذاب بوده است؛ آثاری که به جز سرگرمی، ذهن بیننده و یا خواننده را نیز درگیر کرده و به فکر فرو می برد.
سریالی هم که مدتی است از شبکه اول سیما پخش می شود از این موضوع مستثنی نیست، با این تفاوت که هر چند در ابتدای این سریال نوشته شده است «که تشاهبات اسمی کاملا اتفاقی است» با این حال همه بینندگان به خوبی می دانند که اتفاقاتی از این قبیل برای کشورشان رخ داده و اتفاقا مجاهدان بیشماری هستند که در اوج گمنامی و بدون اینکه حتی خانواده شان بدانند که آن ها چه کاره هستند و چه شغلی دارند، از شرف و عزت این مملکت، با اقتدار دفاع می کنند.
فیلمنامه ای خوب با شخصیت پردازی قوی
«خانه امن» در این مدت توانسته با وجود تمام ضعف هایش بینندگان زیادی را پای تلویزیون بنشاند. این سریال که به خوبی عملیاتهای ضدجاسوسی و ضد تروریسم را در منطقه نشان می دهد، از ماجراهایی شبه واقعی پرده بر می دارد تا نشان دهد آن زمان که با امنیت و آرامش در خیابان های شهرهایمان قدم می زنیم، مردانی با تمام قوا مشغول حفاظت از جان و مالمان هستند.
این سریال خیلی خوب توانسته است گوشهای از قدرت اطلاعاتی ایران را به رخ بکشد و اتفاقا فیلمنامهاش هم تا حدی خوب نوشته شده که به جز مواردی، به راحتی می توان با داستان پیش رفت و آن را باور کرد.
انتخاب بازیگرانی مانند حمیدرضا پگاه آنچنان به جا و شایسته بوده که توانسته بُعد قهرمانی افرادی مانند «کمال» را نیز در فیلم پرورش دهد و این نکته شاید، همان چیزی باشد که بیش از هر چیز دیگر الان مورد نیاز جامعه است؛ اینکه در کشاکش مسائل روزمره زندگی، حواسمان باشد و بدانیم قهرمانان واقعی کشورمان نه آن سلبریتی های پرحاشیه، بلکه مردانی هستند که با حضور و وجودشان خیالمان از بسیاری ناامنی ها راحت است.
داستانهای فیلم به خوبی در کنار هم چیده شده، از جریان های تروریستی گرفته تا ربط دادنش به جریانهای پولشویی و مفاسد اقتصادی، شخصیت پردازی ها دقیق و به جاست.
سریال تا اینجای داستان، بدون ایجاد حاشیه مخاطب را با خود همراه کرده است، حتی اختلافات بین نیروهای اطلاعاتی و امنیتی با یکدیگر، از جمله تفاوت نظرهایی که در مورد دستگیری شخصیت «ثمین هدایت» بین امین زندگانی و حمیدرضا پگاه ایجاد شده بود، کاملا معقول به نظر می آید و در آن هیچ افراط و تفریطی وجود ندارد.
نقدهای جزئی
البته برخی ضعف ها در مورد بعضی از شخصیت پردازیها وجود دارد، به طور مثال شاید برای مخاطب این سوال پیش بیاید که چه طور ممکن است فردی ضعیف و ترسو و عاشق پیشه مانند «پیام»، برای یک عملیات مهم به عنوان نفوذی انتخاب شود، اما با این حال قوت کل فیلمنامه باعث می شود تا بیننده از این ضعف ها چشم پوشی کند.
و یا ارتباط یک مورد از پرونده های قاضی سریال، آن چنان ساده و پیش پاافتاده است، که قطعا نمی تواند آن طور که باید و شاید بیننده را اقناع کند، مانند رشوه دادن به قاضی پرونده و یا تهدید کردن خانواده اش، آن هم با مراجعات پی در پی به در خانه قاضی! قطعا در سال های اخیر آن چنان مناسبات باندهای مفاسد اقتصادی پیچیده است که مانند گذشته با روش های ساده این چنینی خود را در معرض اتهام های بیشتر قرار نمی دهند و این ساده انگاری بیشتر شبیه این است که بیننده باهوش امروزی را جدی نگیریم.
تجربه موفق دیگر، پس از «گاندو»
در کنار تمام ضعف ها و قوتهایی که این سریال چه در بحث فیلمنامه و چه از لحاظ ساختاری در دل خود جا داده، آنچه مهم است این است که یکی از جذابیتهای این گونه ژانرها در هیجاناتی است که در دل کار وجود دارد؛ خانه امن نیز به خوبی توانسته از عهده این کار برآید.
ساخت چنین سریال های موفقی در حوزه های امنیتی، باعث می شود تا سطح آگاهی جامعه نسبت به آنچه در کشورش می گذرد و واقعیتهای پیرامونی اش، بالاتر رفته و عزت و اقتدار یک کشور که بخش مهمی از آن به مسائل امنیتی بازمیگردد به تصویر کشیده شود و حتی در برخی موارد، از ترسیم شخصیتهایی مانند شخصیتی که پگاه نقش آن را بازی می کند، قهرمان پروری شکل بگیرد.
این نتایج ارزشمند، گاهی در سریالی جذاب با موضوع واقعی مانند «گاندو» به دست می آید، با آن همه حرف و حدیثش و گاهی هم در گرو ساخت سریالی بی حاشیه اما جذاب مانند «خانه امن» نهفته است، که هر دو شایسته قدردانی هستند.
یکی از موضوعات دیگری که در فیلمنامه به وضوح و بسیار پررنگ به چشم می آید، مطرح کردن مسائل روز است، مسائلی که جامعه و افراد مصلح جامعه با آن درگیر هستند و برای پیشرفت نیاز است تا به این مسائل پرداخته شود تا به سوی حل آن پیش برویم.
مسائلی از جمله پولشویی، رشوه، مفسده های اقتصادی و درگیری خانواده های بعضی از افراد مسئول با پرونده های این مفاسد. قطعا به یقین نیز در این برهه برای پرداخت و بررسی این مسائل هیچ چیز به اندازه تولید آثار مناسب نمی تواند نقشی جدی را ایفا کند
منبع: سایت بصیرت
آخرش، نتیجه انتخاباتِ آمریکا چی میشه؟
خدا کنه “تِرامپ” رأی بیاره!
خدا کنه “بایدِن” رأی بیاره!
بذارید یک داستان بَراتون بگم:
در روایتی از “صَفوان جَمّال” كه ازیاران امام كاظم علیه السلام بود ، نقل شده كه میگوید : روزی امام کاظم مرا دیدند.
امام فرمودند: ای صفوان! همه كارهای تو خوب است ، جز یك كار!
عرض كردم: فدایت شوم، چه كاری؟
امام فرمودند: چرا شُترانِ خود را به هارون كرایه میدهی؟
عرض کردم : فقط برای سفرِ حج در اختیارِ هارون گذاشتم.
امام فرمودند: آیا از او كرایه میگیری؟
عرض كردم: بله
امام فرمودند : آیا دوست داری كه هارون زنده بماند و بر سَرِ كار باشد تا باقیمانده ی كرایه اَت را بپردازد؟
عرض کردم : بله
امام فرمودند : كسی كه بَقایِ ظالم را دوست بدارد ، از آنهاست و هر كسی كه از آنها باشد ، در آتش جهنم خواهد بود.
صفوان میگوید : من نیز تمامِ شُترانم را فروختم.
پس حتی برای لحظه ای به بَقایِ حکومتِ ظالمان راضی نباشید ، حتی اگر در ظاهر به سودِ شما باشد.
?منبع : کتاب وسایل الشیعه
مقصود از «ذاتِ ظلمانیِ تمدّنِ غرب»
آیتالله خامنهای در سخنرانیِ اخیرِ خویش گفت تمدّنِ غرب، «ذاتِ ظلمانی و وحشی» دارد و «جاهلیّتِ مدرن» است، هرچند علم و فنّاوری را به آن میپوشانند و با تعبیراتِ آدموار و چهرۀ بهظاهر انسانوار، آنرا پنهان میکنند. این تمدّن، حتّی ملّتهای درونِ خودش را نیز بیچاره کرده است؛ چنانکه اکنون بعد از چند قرن که از رنسانس میگذرد، «نابرابری» و «فقر» و «بیعدالتی» و «افسارگسیختگیِ خجلتآورِ اخلاقی» در کشورهای اروپایی و در آمریکا، مشاهده میشود. «طبیعتِ» این تمدّن، همین است(آیتالله خامنهای، در سخنرانی بهمناسبتِ سالروزِ ولادتِ پیامبرِ اعظم و امام صادق، 13 آبان 1399).
[1]. «ظلمت» چیست؟ آیا در اینجا، به زبانِ مجاز سخن گفته شده است یا حقیقتی در میان است؟! تعابیرِ «ظلمت» و «نور»، در قرآنِ کریم نیز بهکار رفته و این کاربردها، در معنای مجازی نبودهاند. بهاینترتیب، غیرِ مؤمن در میانِ «ظلمتِ افکار»ى که از سوى «هواهاى نفسانى»، «خیالهاى باطل» و «احساساتِ شوم» بر او هجوم مىآورند، قرار دارد(تفسیرِ المیزان، ج2، ص439). بهبیاندیگر، باید گفت «طینتِ سعادت»، نور و «طینتِ شقاوت»، ظلمت است. قرآنِ کریم هم اغلب، «علم» و «هدایت» را نور مىنامد، همچنانکه «ایمان» را زندگى مىخواند. ازآنجمله مىفرماید(همان، ج8، ص130):
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ (بقره: 257)
خداوند، سرورِ كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنان را از تاريكيها بهسوى روشنايى بهدر مىبرد؛ و[لى] كسانىكه كفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى، بهسوى تاريكيها بهدر مىبرند.
[2]. تمدّنها، ظاهری دارند و باطنی. آنچه که در نظرِ نخست، نمایان است، «ظواهر» و «نمودها» و «تجلّیّات» هستند، درحالیکه این لایه، فرعِ بر «باطن» و «ذات» و «سرشت» است. باید از ظاهر عبور کرد و به باطن دست یافت. حکمِ حقیقی دربارۀ واقعیّتها، حکمی است که به باطن و ذاتِ آنها تعلّق میگیرند، وگرنه چهبسا احکامِ ظاهری، غلطانداز باشند.
[3]. حکمای اسلامیِ متقدّم نیز معتقد بودند که واقعیّتها، «طبع» دارند و بر حسبِ «طبعِ» خویش عمل میکنند. برایناساس، فهمِ حقیقیِ واقعیّتها نیز عبارت بود از فهمِ «طبعِ» آنها. تمدّنها نیز که شخصیّت دارند، از «طبع» برخوردارند و مطابقِ اقتضای طبعِ خویش عمل میکنند. نمودهای عینیِ تمدّنِ غرب که اکنون به آشکارترین صورت، محسوس شدهاند، از خصایص و اوصافِ طبعیِ تمدّنِ غرب حکایت میکنند.
[4]. پس تمدّنی که حاصلِ اعراض از ذکّرِ خدایمتعال است و به ارزشهای الهی، پشت کرده است، حقیقت و باطنِ ظلمانی دارد، نه نورانی. اگر پردۀ ظواهر را کنار زنیم و همهچیز را در «نسبتِ با خدایمتعال» مشاهده کنیم، به احکامی دست خواهیم یافت که لایههای ظاهری عبور کرده و بر «ذات» و «طینتِ» اشیاء و پدیدهها جاری میشوند. «نور» و «ظلمت»، اوصافِ «باطنِ» اشیاء است، نه «ظاهر»شان، و کسانیکه این مفاهیم و معارف را درک نمیکنند، انکارشان ریشه در حملِ این مقولات بر ظواهرِ اشیاء دارد.
[5]. تمدّن ِغرب، چیزی جز همین «ساختارهای اجتماعی» که در درونِ آن حاکم هستند، نیست. تمدّنِ غرب، یک تاریخِ چندصدساله است که اکنون بهصورتِ همین ساختارهای برساخته درآمده است و این ساختارها، «برآیند» و «نتیجۀ» عینیِ آن تحوّلات و تطوّرات هستند. این ساختارها، «مبادی» و «روحِ» واحد دارند و تکّههای به یکدیگر سنجاقشده نیستند. بهعبارتدیگر، در طولِ تاریخِ شکلگیریِ عالَمِ تجدُّد، اجزاء و عناصرِ مختلف، بهتدریج در کنارِ یکدیگر نشسته و واقعیّتهای ساختاریِ کنونی را بهوجود آوردهاند و این واقعیّتها نیز چون «آبشخور» و «خاستگاهِ» واحد داشتهاند، «کلّیّتِ واحد»ی را شکل دادهاند که امروز، «تمدّنِ غرب» خوانده میشود.
[6]. اینکه گفته شود تمدّنِ غرب، «ذاتِ ظلمانی» دارد، بدینمعنی خواهد بود که موضعِ ما در برابرِ آن، «نفی» و «انکار» است؛ چراکه ذاتِ واقعیّت از خودِ آن، «جداشدنی» نیست، بلکه چیزی جز آن نیست، و اگر دربارۀ تمدّنِ غرب، چنین حکمی داریم، بهناچار، نمیتوانیم با آن بر سرِ مهر باشیم و آن را از خویش بدانیم. آری، راه بر «گرفتن» و «اخذ» و «گزینش»، بسته نیست، امّا همۀ اینها، تنها معطوف به «عَرَضیّاتِ» این تمدّن هستند و نه «ذاتیّاتِ» آن.
[7]. امّا چگونه ممکن است بر «ذاتِ ظلمانی»، «عَرَضیّاتِ غیرظلمانی» مترتّب شوند؟! مگر ذات، هر عَرَضی را برمیتابد؟! و مگر نباید میانِ ذاتِ و عَرَض، تناسب و تقارنی برقرار باشد؟! هر چیز در هر خاکی نمیروید و هر درختی، هر میوهای نمیدهد، بلکه میانِ واقعیّتها، قاعدۀ سنخیّت جاریست. اساس، همین است که گفته شد، امّا نه با چنین اطلاق و عمومیّتی. ازاینرو، همواره چنین نیست که میانِ «اصلها» و «فرعها» یا «مبادی» و «نتایج»، رابطۀ هویّتیِ قهری برقرار باشد.
منبع: سایت بصیرت