اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش میشود.
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر (دوشنبه 20/1/97) در دیدار جمعی از مسئولان و مدیران نظام با تبریک اعیاد و ماه رجب، این ایام مبارک را فرصتهایی برجسته برای عبادت و توسل خواندند و افزودند: کلید حل مشکلات، «دعا، یاد خدا و اصلاح دلها» است و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر لزوم ایستادگی مسئولان بر اهداف اسلام و جمهوری اسلامی، گفتند: «تقوا» و «اجتناب از گناه، خیانت و دنیاطلبی» که عامل ایستادگی، و برای مسئولان از اوجب واجبات است، در گرو تقویت ارتباط با خدا است.
ایشان با یادآوری روحیهی انقلابی و خدمتگزارانهی حاکم بر مدیران کشور در دههی ۶۰، خطاب به مسئولان خاطرنشان کردند: آیا آن احساسات و رفتارهای تحسینبرانگیز را به یاد دارید؟ آیا آن بیاعتنایی به مال دنیا و اهتمام به خدمت را به یاد دارید؟ اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش میشود.
رهبر انقلاب اسلامی راه جلوگیری از مبتلا شدن به غفلت و سقوط تدریجی را مراقبه خواندند و افزودند: همهی ما مسئولان در جمهوری اسلامی احتیاج به تعمیر قلب خود داریم زیرا جمهوری اسلامی بر اساس اهداف و آرمانهای مهمی همچون توحید و شریعت الهی، عدالت، آزادی و استقلال بهوجود آمده و با حکومتهای متعارف در دنیا متفاوت است.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش دیگری از سخنانشان با تأکید بر لزوم ساماندهی فضای کسبوکار بهعنوان زیربنای اقتصاد کشور، افزودند: انجام این کار جزو وظایف ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی است و آن ستاد نیز پیگیر حل مشکلات است اما باید کار با نیرو و انگیزهی جوانانه دنبال و پیگیری شود.
ایشان همچنین با ابراز خرسندی از تبدیل شدن مطالبهی ایجاد پیامرسانها و شبکههای اجتماعی داخلی به مطالبهای عمومی، گفتند: مسئولان باید امنیت و حریم داخلی مردم و کشور را حفظ کنند. تعرض به امنیت و حریم داخلی مردم «حرام شرعی» است و نباید انجام شود.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: متصدیان کار در دستگاههای دولتی و قضائی مراقبت کنند تا حریم داخلی زندگی مردم و اسرار آنها محفوظ بماند.
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
امام دلها
در یکی از سفرهایی که هارون به مکه داشت جاسوسان حکومت به هارون اطلاع دادند که مردم به امام کاظم مراجعه می کنند و وجوهات خود را به حضرت می دهند و بنیه اقتصادی آن بزرگوار در حال قوی شدن است. آنها هم از این مسئله می ترسیدند. وقتی هارون امام کاظم را در کعبه دید، با لحن توهین آمیزی به امام اشاره کرد و گفت تو همان کسی هستی که مردم مخفیانه با او بیعت می کنند؟ کنایه از اینکه من از کارهای تو خبر دارم. امام کاظم(ع) جمله ای حکیمانه بیان کردند که ای هارون تو پیشوای اجساد مردم هستی و من امام دلهای آنها هستم. یعنی تو با نیرنگ و زر و زور در صدد این هستی که دل های مردم را برای خود کنی در حالی که دل های مردم با تو نیست و ما خاندان پیامبر کسانی هستیم که دل های مردم را تسخیر کردیم و قلوب آنها با ماست.
رجالی تهرانی ادامه داد: ماجراهایی که بین امام کاظم و هارون گذشته است، نشان می دهد که هارون از جهاتی نسبت به امام ترس و خوف داشت و همین باعث می شد اقدامات زیادی بر علیه امام انجام دهد. هم به جهت اینکه شخصیت امام را بشکند و هم اینکه با به زندان انداختن امام، شرایط را تحت کنترل خود قرار دهد.
وی گفت: یکی از دلایلی که باعث می شد هارون نسبت به شیعیان امام کاظم واکنش نشان دهد، موقعیت اجتماعی و نفوذ معنوی موسی ابن جعفر بود. طبیعی است که امام با اخلاق و رفتار و علم خود، هر چه مردم بیشتر با امام مانوس می شدند و از فضایل امام بیشتر برخوردار می شدند و برای آنها این سوال ایجاد می شد که تا وقتی چنین امامی که نظیر ندارد در بین ماست، چرا باید کنار باشد و هارون مسند خلافت را عهده دار باشد. لذا وجود امام از این جهت برای هارون خطر ایجاد می کرد.
وی در پایان گفت: نقل می کنند مامون زمانی که به حج رفته بود امام کاظم(ع) را می بیند. مامون می گوید پدرم هارون احترام و عزت زیادی به امام کاظم گذاشت. به پدرم گفتم شما که با او دشمنی دارید چطور اینقدر ابراز محبت و ارادت می کنید؟ هارون می گوید من خودم قبول دارم که بهترین فرد در زمین همین موسی ابن جعفر است اما بدان ملک عقیم است و اگر تو که پسر منی بخواهی در امر حکومت در مقابل من بایستی سرت را از بدنت جدا می کنم
باب المراد
باب الحوائج
کاربرد این لقب برای امام هفتم شیعیان موسی بن جعفر الکاظم ریشه حدیثی ندارد و شهرت این لقب مربوط به دوران بعد از شهادت ایشان است. اولین سندی که چنین عبارتی را درباره امام کاظم (عليه السلام) به کار برده است، ابنشهرآشوب (۴۸۸/۹ - ۵۸۸ ق) در کتاب مناقب است: «دفن ببغداد بالجانب الغربی- فی المقبرة المعروفة بمقابر قریش من باب التین- فصارت باب الحوائج»؛ او در منطقه غربی بغداد، در مقبره معروف به قبرستان قریش در نزدیکی باب التین، دفن شد و قبر او به «باب الحوائج» تبدیل شد.
علامه مجلسی در بحار الانوار همین عبارت را در توصیف امام کاظم(ع) آورده است. در منابع اهل سنت نیز به شهرت امام کاظم به باب الحوائج اشاره شده است. برای مثال ابن حجر هیتمی (متوفای ۹۷۴ق) مینویسد: «وی به سبب گذشت و بردباری بسیارش، کاظم نامیده شد و در نزد عراقیان به باب قضاء الحوائج عندالله [یعنی درِ برآوردنِ نیازها نزد خدا] معروف بود ». شبلنجی از علمای شافعی نیز درباره شهرت این صفت در میان مردم عراقمیگوید: کاظم [ع] امام بزرگواری بود… و او در نزد مردم عراق به باب الحوائج الی الله معروف بود و این لقب به علت برآوردهشدن حاجات کسانی است که به او متوسل میشوند. به نوشته دائرة المعارف تشیع، اهل تسنن و شیعیان برای برآوردهشدن حاجات، به قبر امام کاظم(ع) متوسل میشوند.
زنداني بي حصار
سلام بر فرزند کعبه و منا، سلام بر فرزند نور که هیچ زندانی فروغش را نکاست.
سلام بر کسی که بندگی اش مؤثرترین روش آرام کردن دل های رمیده از رستگاری بود و بسیار بودند کسانی که بنده بندگی اش می شدند.
درود فراوان خداوند بر او که خشم خود را می خورد و بردباری را به اوج می رساند؛ او که زندان های طولانی و شکنجه های بی حد و اندازه را با متانت و بزرگ منشی می آراست و دل سنگ زندانبانان را با صبر خود حیرت زده می کرد.
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
محیط و شرایط زندگی امام کاظم(ع) بررسی زندگی آن حضرت به سه مرحله تقسیم می شود.
مرحله نخست
از ولادت آن حضرت در سال 128 ه .ق تا شهادت امام جعفرصادق(ع) در سال 148 ه .ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود. در این دوره بیست ساله، علم الهی و توانایی بالایی امام در مناظره و گفت و گوهای علمی تبلور یافت، تا آنجا که هنوز پنج سال از زندگی خود را پشت سر نگذاشته بود که ابوحنیفه را با ادله و برهان محکم به سکوت واداشت.
مرحله دوم
این مرحله پس از شهادت امام صادق(ع) و رهبری دینی، علمی، سیاسی و تربیتی امام کاظم(ع) آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسی، بیم آن می رفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم(ع) را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور (158 ه .ق) ادامه داشت. پس از او مهدی و هادی به قدرت رسیدند. در زمان آنها که بیش از بیست سال به درازا کشید، فضای باز و آزادی نسبی، به ویژه در روزگار مهدی، برای اهل بیت و پیروان ایشان فراهم شد.
مرحله سوم
این مرحله از زندگی امام کاظم(ع) با حکومت هارون الرشید هم زمان بود. هارون در سال (170 ه .ق) به قدرت رسید. او در کینه توزی و دشمنی با اهل بیت(ع) و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدی، شهره بود. امام در این دوره از زندگی خود با تنگناها و سختی های فراوانی روبه رو شد. هنوز هارون الرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاه چال ها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان می سپرد. این سال های طاقت فرسا، با دیگر سال ها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود.
اگر موضع گیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، می بینیم که فعالیت خود را علیه حکومت هارون فزونی می بخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدام های انقلابی علیه هارون الرشید پرهیز می کردند، هارون اهل بیت(ع) و پیروان آنان و به ویژه امام کاظم(ع) را در تنگنا قرار داد.
حضرت کاظم(ع) در آن شرایط و نیز در پی سخت گیری حاکمیت بر علویان، تمام توان خود را برای رسیدن به هدف های الهی و انجام دادن وظایفی که بر دوش داشت، به کار بست. او سیاست های هارون را به خوبی می شناخت و می دانست که تصمیم نهایی هارون، از میان برداشتن اوست. امام این مطلب را نیز دریافته بود که هارون، حتی میانجیگری اطرافیان خود را دراین باره نمی پذیرد. بنابراین، با ایستادگی در برابر خواسته های هارون، همه سختی ها را به جان خرید.
آن بزرگوار، وظایف خود را با دقت و ژرف نگری به انجام رساند و به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا(ع) وصیت کرد. سرانجام در زندان سندی بن شاهک، در روز 25 رجب سال 183 ه .ق به شهادت رسید و در گورستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.[9]
لقب ها
حضرت موسی بن جعفر(ع) را صابر، الزاهر یعنی درخشنده، عبد صالح، الوفی به معنای وفاکننده به عهد، سید و امین خطاب می کردن، ولی آخرین لقبی که حضرت امام کاظم(ع) با آن خوانده می شد، باب الحوائجه. این لقب در واگویه های مردم شهرت زیادی داره. عموم مردم و حتی خواص معتقدن که هر غم زده ای اون حضرت رو واسطه قرار بده، خداوند گرفتاریش رو برطرف می کنه. شیعیان آن حضرت، بلکه تمام مسلمانان با همه گرایش ها و اختلاف سلیقه های اجتماعی و علمی، به باب الحوائج بودن موسی بن جعفر(ع) ایمان دارن. ابوعلی خلال، پیشوای حنبلیان می گه:
در هر گرفتاری سختی که برای برطرف شدن آن نزد قبر موسی بن جعفر رفتم، خداوند آن گونه که دوست می داشتم، گره از کارم باز کرد.
از امام شافعی نیز نقل شده: «قبر موسی کاظم، نوش داروی آزموده شده است».[14]
پی نوشتها:
[9]. سید منذر حکیم و سید عبدالرحیم موسوی، پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ترجمه: سید حسین اسلامی اردکانی، مجمع جهانی اهل بیت، 1385، چ 1، ص 60.
[10]. باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم(ع)، ترجمه: محمدرضا عطایی، نشر کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، 1368، ج 1، ص 19.
[11]. صحیفه امام کاظم(ع)، ص 6.
[12]. پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 20.
[13]. همان، ص 36.
[14]. همان، ص 56.
دو توصیه امیرالمومنین علیه السلام پیرامون روابط اجتماعی
قال امیرالمومنین علیه السلام: علَيكُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إيّاكُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ.
حضرت علی علیه السلام فرمودند: بر شما باد به ارتباط و بخشش به يكديگر و دوري گزيدن از جدايي و پشت كردن به يكديگر.
مردم را از دست مدیران اشرافی نجات دهیم!
انقلاب اسلامی چندی است که با آفتی جدی به نام «اشرافیت مدیریتی» و شکلگیری طبقه «مدیران اشرافی» مواجه شده است. این آفت نشانههایی دارد که از جمله آن «جدا شدن مسئولان از عامه مردم»، «پیگیری خواستههای طبقه خاص و ممتاز»، «بیتوجهی به اقشار محروم و مستضعف»، «افتادن در ورطه مسابقه کسب ثروت» و نهایتاً «سبک زندگی تجملی، اشرافی و به دوراز مردم مستضعف» می باشد
مبارزه تبعیض و اشرافیگری مسئولان از جمله مهمترین دغدغههای امام راحل عظیمالشأن (رحمه الله علیه) و رهبر معظم انقلاباسلامی (مدظله العالی) بوده و رهبران انقلاباسلامی بارها در بیانات خود به اهمیت این نکته سفارش و توصیه کردهاند. اما در مقطع زمانی اخیر این مهم در سخنان رهبر معظم انقلاباسلامی بسامد بیشتری یافته بهگونه ای که در بازه زمانی یک ماه اخیر در دو سخنرانی مختلف نسبت به خطر اشرافیت مسئولان هشدار دادهاند. ازاین رو به نظر می رسد در شرایط کنونی کشور بیش از گذشته از این ناحیه آسیب پذیر بوده و لازم است ابعاد این مسئله موردبررسی قرار گیرد.
واکاوی شرایط کشور نشان میدهد انقلاباسلامی چندی است که با آفتی جدی به نام «اشرافیت مدیریتی» و شکلگیری طبقه «مدیران اشرافی» مواجه شده است. این آفت نشانههایی دارد که از جمله آن «جدا شدن مسئولان از عامه مردم»، «پیگیری خواستههای طبقه خاص و ممتاز»، «بیتوجهی به اقشار محروم و مستضعف»، «افتادن در ورطه مسابقه کسب ثروت» و نهایتاً «سبک زندگی تجملی، اشرافی و بهدوراز مردم مستضعف» برخی از علائم این بیماری است. عجیب نیست که در سالهای اخیر بیشتر مدیران مناطق شمال تهران و بعضاً ویلانشینی در اطراف تهران را برای سکونت گزیدهاند، همزمان با مسئولیت دولتی، از ثروتاندوزی در کسبوکارهای شخصی دست نکشیدهاند و فرصتهای ویژهای(!) برای آقازادههای خود فراهم آوردهاند. نمیتوان از مدیری که باوجود کهولت سن هموغم خود را معطوف به کسبوکار و شرکتهای خانوادگی واردات، برجسازی و. . . کرده است، انتظار توجه به معیشت جامعه داشت و نباید توقع داشت مدیری که کالا و خودروی لوکس خارجی را مصرف میکند، دغدغه بیکاری کارگر و مهندس جوان ایرانی را داشته باشد. شرح این قصه پرغصه فراتر از مجال محدود این سطور است، اما با تلخی باید بپذیریم که تعداد متنابهی از مدیران دولتی بهرغم ممنوعیت صریح در اصل 141 قانون اساسی همزمان به مدیریت در بخش خصوصی مشغولاند.
ناگفته پیداست که نمیتوان از مدیری که خوشنشینی در خانه 45 میلیاردی در ولنجک را برگزیده یا سرگرم دل مشغولی های اقتصادی شخص خود و خانوادهاش است، انتظار داشت که درد حاشیهنشینان بیبضاعتی را بفهمد که کل امیدشان به یارانه ناچیز ماهانه است، یا حال زن سرپرست خانواری را درک کند که برای خرجی خود و فرزندانش، خود را به مشقت فراوان میاندازد، یا حس پدری را بفهمد که چند فرزند بیکار و فارغالتحصیل دانشگاه دارد یا مصائب مردم رنجدیده جنوب غرب کشور بر اثر ریزگردها را اندکی متوجه شود.
نفوذ اشرافیت در میان مدیران کشور که به شکلگیری طبقهای جدید انجامید، چیز تازهای نیست، قدمت آن به حدود سه دهه پیش بازمیگردد؛ زمانی که در دوره موسوم به سازندگی صراحتاً از مانور تجمل سخن به میان آمد، به بهانه پذیرایی از مهمانان خارجی، کاخهای رژیم ستمشاهی گشوده شد و تجملگرایی در سبک زندگی شخص و نیز دکوراسیون اتاقهای مدیران ظهور و بروز پیدا کرد. این زمان بود که مسابقه اشرافیت میان برخی از مدیران به راه افتاد و روزبهروز آنها را از جامعه دور کرد. اما نسلی از مدیران که چند سالی بهواسطه گردش نخبگانی، از قدرت دور بوده و در بخش خصوصی مشغول فعالیت بودهاند و احتمالاً نیز در همین دوره ثروت میلیاردی خود را چندبرابر کردند، چندسالی است - باز به همان دلیل گردش نخبگانی به سویی دیگر- راهی میز و صندلیهای پیشین خود شده و سکاندار مسئولیتهای مهم اجرایی شدهاند. این دسته از مدیران که دیگر به سبک زندگی تاجرمآبانه و سرمایهداری عادت کردهاند، گویی فراموش کردهاند که مسئولیتی که به آنها سپرده میشود ماحصل خون نزدیک به 300 هزار شهید گلگونکفن است و خزانه بیتالمال غیر از حساب شرکتهای خصوصی مایملک خودشان است. اگر تا دیروز در بخش خصوصی که در مالکیت تام و تمام خودشان بوده، به صندوق دخل بنگاه خود بهعنوان جیب شخصی خود و خانوادهشان نگریستهاند، باید بپذیرند که خزانه کشور و دارایی ملت، اینچنین نیست و ریال به ریال آن در دو دنیا مورد سؤال قرار میگیرد.
بعید است که کسی از مدیرانی که فیشهای نجومیشان مردم را در بهت و حیرت فروبرد این واقعیتها را نداند، پس چگونه با چنین دریافتیهایی مواجهیم. در پاسخ باید گفت دلیل را باید در جدیتر شدن خطر «اشرافیت» در میان نخبگان و مسئولان دانست. زمانی که فرهنگ و الگوی اشرافیت در نظام مدیریتی کشور حاکم شود، اولاً مسابقه زراندوزی میان دستاندرکاران به راه میافتد، ثانیاً فرهنگ تکنوکراتیک لیبرال که فساد را لازمه پیشرفت میداند غلبه پیدا میکند، مسئولان نسبت به اقشار مستضعف و محروم جامعه بیتفاوت میشوند و نهایتاً طبقهای از مدیران اشرافی مسلک در مصدر امر قرار میگیرند که تنها منافع قشر خاصی از سرمایهسالاران و مرفهین بیدرد را پیگیری میکنند. نمونه تام و تمام چنین ساختاری را در کشورهای غربی دارای نظام سرمایهداری میتوان دید که حاکمیت یک درصد اشراف، 99درصد مابقی را به واکنش وامیدارد.
اکنون به کشور خود نگاه کنیم. چهار دهه پیش در این کشور انقلابی رخ داد که پیشبرنده اصلی آن مستضعفان بودند و نظام برخاسته از آن مردم را ولینعمت مدیران میانگاشت. اکنون مدیرانی – هرچند قلیل شمار- یافت میشوند که تفرعنآمیز به مردم مینگرند و خزانه بیتالمال مسلمین را تأمینکننده «هزینههای اوقات فراغت فرزندان خود» میانگارند. روشن است که هیچ نسبتی میان این دسته از مدیران با گفتمان انقلاباسلامی وجود ندارد، اما معالأسف هزینههای آن بهپای نظام مقدس جمهوری اسلامی میرود. دلیل آن نیز وجود نگاهی خطرناک است که به دنبال تغییر هویت جمهوری اسلامی است بهگونهای از این نظام، تنها نامی بهظاهر باقی بماند. همگی شنیدهایم که امام راحل عظیمالشأن چگونه در برابر اشرافیت دولتی هشدار داد و فرمود: «آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیسجمهور ما خداینخواسته، از آن خوی کوخنشینی بیرون برود و به کاخنشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا میشود. آن روزی که مجلسیان خوی کاخنشینی پیدا کنند خداینخواسته، و از این خوی ارزنده کوخنشینی بیرون بروند، آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم.»
باری، صدای پای اشرافیت این بار بلندتر شنیده میشود و خطر آن بهمراتب جدیتر است. اگر تا دیروز اشرافیت خود را مزورانه پنهان میکرد، این بار آشکارا و بیمحابا در اتاق، خودرو، منزل و فیشهای حقوقی مدیران اجرایی لانه کرده و این بیماری روزبهروز دامن تعدادی بیشتر را میگیرد. اینک نیاز است که عزم ملی و مجاهدتی مخلصانه به میدان آید تا طومار مدیران اشرافیتگرا و طبقه مدیریت اشرافی مسلک را درهم پیچد.
منبع: سرمقاله روزنامه جوان-28/12/96
توصیه های پنج گانه آیت الله العظمی مظاهری به طلاب
آیت الله العظمی حسین مظاهری، در پیامی به مناسبت افتتاح مدرسه علمیه تیران و کرون، توصیه های پنج گانه ای به طلاب داشتند.
متن پیام این مرجع تقلید را در ادامه بخوانید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
قالالله سُبحانَه و تَعالی:«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».
اینک که به الطاف کریمانۀ خداوند متعال و در سایۀ عنایات حضرت ولیاللهالأعظم امام عصر و زمان«ارواحنالهفداء»، بنای مدرسۀ علمیۀ مکتب اهلالبیت«علیهمالسّلام» در شهر تیران رسماً افتتاح میگردد، ضمن سپاس به درگاه حضرت حقتعالی و تقدیر و تشکّر از همۀ عزیزانی که در این کار نیک و عمل صالح، دخالت و مشارکت نمودهاند، خصوصاً مدیر معزّز و تلاشگر حوزۀ علمیّۀ اصفهان آیةالله آقای حاج سید یوسف طباطبایی«دامتبرکاته» و همکاران محترمشان و نیز ائمّۀ محترم جمعۀ سابق و کنونی شهر تیران و مسئولان آن مدرسه«دامتتأییداتهم» و همچنین خیّران گرامی و مسئولان محترم اجرایی این شهرستان، از خداوند سبحان مسألت میکنم که این مدرسۀ علمیّۀ مبارکه را پایگاهی رفیع از علم و عمل و قرارگاهی برای عالمان عامل و صالح و سربازان حقیقی حضرت بقیةالله المهدی الموعود«عجلاللهتعالی فرجهالشّریف» مقرّر فرماید و برکات روزافزون این مدرسه را تا ظهور مبارک آن حضرت پایدار بدارد.
با تأسیس و افتتاح این مدرسه که متقارن با ایّام با سعادت و پر میمنت ولادت امّالائمّۀالنّجباء حضرت فاطمۀ زهرا«سلاماللهعلیها» میباشد، و نیز تأسیس مدرسۀ علمیّۀ خواهران که در سال گذشته، بنای آن، افتتاح و بهرهبرداری شد، اینک این حقیر یکی از آرزوهای دیرینۀ خود برای این شهر و سامان را تحقّق یافته میبینم و از صمیم جان، جبهۀ خضوع و شکر و سپاس به درگاه خداوند قادر متعال میسایم و از او متضرّعانه مسألت میکنم این دو حوزۀ برادران و خواهران را مایۀ ارتقاءِ دانش و تقوا و عقلانیّت در این شهر و دیار قرار دهد و به فضل و کرم خود، استمرار همیشگی برکات علمی و عملی و معنوی را در این دو پایگاه حوزوی، تأمین و تضمین فرماید.
اکنون بنای ظاهری این دو مدرسه تمام و به اتمام رسیده است، ولی کمال و اکمال این دو بنا در گرو آن است که دانشآموختگانی شایسته و صالح و طلّابی فاضل و متّقی و انسانهایی مفید به حال جامعه و خدمتگزار به دین و آیین و اهل ایمان، در این مدارس تربیت گردند و برکات وجود آنان در جامعه و در میان مردم و مؤمنان، جاری و منتشر شود. و این اتّفاق مبارک به شرطی محقّق خواهد گشت که:
1- طلّاب عزیز، تمام توان وتلاش خود را در سه ساحت «علم و عمل و عقلانیّت» بهکار گیرند و در این مجاهدت و اهتمام خود، هیچ چیزی و هیچ کسی را جُز خداوند تعالی در نظر نداشته باشند و با خلوص و اخلاص، این راه دشوار، ولی مبارک و سازنده را در پیش گیرند.
2- فرصت جوانی را مغتنم بشمارند و با پرهیز از کسالت و بطالت، از همۀ فرصتهای کوچک و بزرگ به نفع ارتقاءِ آن سه مؤلّفۀ مهم، استفاده و بهرهبرداری نمایند.
3- برای اعتلاءِ اخلاق و ادب و متانت و آراسته شدن به منطق و فضائل الهی و تهذیب نفس و تزکیۀ روح –که جوهرۀ اصلی همۀ معارف دینی و تعلیمات قرآن و عترت است- همواره در کوشش و تلاش علمی و عملی باشند و بدانند که عموم مردم، به اخلاق و رفتار علماء و حوزویان نظر میکنند و از آن تأثیر میپذیرند؛ و از اینرو وظیفۀ ما، مراقبۀ دائمی در این جهات است.
4- انس با قرآن و عترت و تدبّر در پیامهای عالی مرتبۀ حیاتبخش و انسانسازِ این دو ثقل ثقیل را هیچگاه فراموش ننمایند.
5- با فضاهای علمی جدید و مسائل دنیای روز به نحو صحیح آشنا باشند و قدرت پاسخگویی به شبهات نظری و مشکلات عملی جهان معاصر را در خود ایجاد نمایند.
و اگر به این پنج نکته، التزام و تعهّد کامل داشته باشند، انشاءالله با فضل و توفیق خداوند سبحان، به عناصری مفید برای جامعۀ اسلامی تبدیل خواهند شد و به رسالت خطیر خود عمل خواهند کرد.
در خاتمه، یاد و نام عالمان بزرگ و بزرگواری که از این خطّه، برخاستهاند و مایۀ افتخار این شهر و سامان بودهاند را گرامی میداریم و به ارواح مطهرشان درود میفرستیم و از پیشگاه حضرت حقِّ متعال، ادامۀ راه نورانی آنان که راه انبیاء و اولیاء«علیهمالسّلام» و صراط مستقیم الهی بوده است را مسألت میکنیم.
توفیق همۀ شما عزیزان را از خداوند متعال خواستارم و همواره شما را دعا میکنم. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
حسینالمظاهری
۲۲ / جمادیالثّانی / 1439
ثبت نام دوره های آشنایی با معارف مهدویت
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عرفنی حجتک
به حول و قوه الهی و با عنایات خاص حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، معاونت فرهنگی تربیتی مرکز آموزشهای غیرحضوری در نظر دارد با هدف ارتقاء سطح آشنایی طلاب حوزه های علمیه خواهران با معارف ناب مهدوی و لزوم تبلیغ و ترویج آن در جامعه،دوره های آشنایی با معارف مهدویت را با همکاری مرکز تخصصی مهدویت به صورت غیرحضوری برگزاری نماید.
جهت آگاهی از نحوه ثبت نام و جزئیات دوره به دفترچه معرفی دوره های عمومی آشنایی با معارف مهدویت، مراجعه فرمایید.
انفاق نکردن از نشانههای منافق است
یکی از نشانههای منافق این است که او قبض ید میکند، یعنی انفاق نمیکند. نه، نمیتوانیم حالا بگوئیم که هر کسی که قبض ید میکند، این مطلقا منافق است، اما مطمئنا یکی از علائم منافق این است. در آیاتی، عذاب الهی را برای کسانی که انفاق نمیکنند، وعده داده. به چه دل خوش هستند کسانی که در راه خدا حاضر نیستند انفاق بکنند؟ که این آیهی بسیار شدیدالحن: «خذوه فغلوه. ثم الجحیم صلوه. ثم فی سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه. انه کان لا یومن بالله العظیم. و لا یحض علی طعام المسکین»؛اینجا مسئلهی انفاق نکردن نیست، مسئلهی بیتفاوت بودن در مقابل فقر فقرا و مستمندان است. خونسرد بودن در مقابل نیازهای جامعه است؛ خونسرد هم نباید بود. حتی آن کسی که خودش هم نمیتواند انفاق کند، باید دیگران را وادار کند به انفاق. در آخر سورهی منافقون میفرماید: «و انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتی احدکم الموت فیقول رب لو لا اخرتنی الی اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین» یعنی در آنوقتی که مرگ به سراغ او میآید - که ناگهانی هم مرگ به سراغ همه میآید، همه ناگهان با مرگ روبهرو میشوند، پیشبینیاش را نکردند - آنجا ناگهان به خود میآید، میگوید پروردگارا عقب بینداز این مهلت را، شاید بتوانم من تصدق بدهم در راه خدا، بتوانم انفاق کنم. حسرت انفاق نکردن اموالی که حالا او خواهد رفت و آنها خواهد ماند. و آیات فراوانی که باز هست از جمله آیاتی که انفاق را، قرض دادن به خدا میداند و از این قبیل که حالا آیات دیگری هم یادداشت کردم. یک روایتی را در آخر عرایضم عرض کنم که یک قدری باز حدود کار را برای ما روشن میکند و آن روایت این است که رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) وارد منزلشان شدند و دیدند بلال حبشی که خادم حضرت و خدمتگزار منزل آن حضرت بود، یک مقداری خرما، یک کوتی از خرما یک گوشهای گذاشته، پیغمبر چشمشان افتاد به این خرماها و فرمودند که اینها را برای چه میخواهی؟ «ما هذا یا بلال»، این چیه اینجا جمع کردی؟ گفت یا رسول الله چون شما گاهی مهمان برایتان میآید و وقتی مهمان دارید، ممکن است چیزی در منزل نباشد و شما میخواهی از مهمان پذیرائی کنی، این را من نگه داشتم برای روز مبادا که مهمانی برای شما بیاید. «اعد ذلک لاضیافک»؛ برای صرف شخصی خودمان هم نیست، برای مهمانهاست. پیغمبر در جواب او، برای یک مشت خرمائی که برای مهمان نگه داشته شده، ببینید چه میفرماید. فرمود: «اما تخشی ان تکون لک دخان فی نار جهنم»؛نمیترسی که این خرمائی که اینجا جمع کردی، این دودی بشود برای تو در آتش جهنم. معلوم میشود مردم محتاج بودند. به عبارت دیگر در حالی که مردم در بیرون به اینی که شما تو خانهات جمع کردی، احتیاج دارند و شما این را نگه میداری و نمیدهی، نمیترسی که خدای متعال این را وسیلهی عذاب تو قرار بدهد؟ بعد فرمود: «انفق یا بلال»؛ انفاق کن. «و لا تخش من ذی العرش اقلالا»؛ از خدای متعال ترس کم و کسری نداشته باش، خدا خواهد رساند. یک روز هم حالا مهمان آمد تو خانه، نبود، خب، نباشد؛ خدا خواهد رساند انشاالله، از خدا نترس که کم و کسر در کار تو بگذارد، بده در راه خدا، آنوقتی که لازم است. و امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیه الصلاه و السلام) هم به فرزندش امام جواد نامهای نوشت، ایشان هم عین همین تعبیر را با مختصر تفاوتی خطاب به امام جواد به کار برد. «فانفق و لا تخش من ذی العرش اقتارا»؛ در راه خدا انفاق کن پسرم و نترس از اینکه خدای متعال تو را در سختی و تنگدستی نگه دارد. این طرز فکر اسلام است .
خطبههای نماز جمعه تهران ۱۳۶۶/۰۸/۲۹
روح انفاق باید جزو ایمان مردم بشود
* انفاق یک فریضه شرعی است نه فقط حکمی اخلاقی
آن کسانی که در طبقات بالاتر و بهرهمندیهای بیشتر هستند، درآمدهای بیشتر دارند، امکانات بیشتری داشتند و توانستند بیشتر بهرهمند بشوند، اینها مسئولیت و تکلیف بیشتری دارند. این قابل قبول نیست که آنها خودشان را بر کنار بدارند و نکته اینجاست که جامعهی اسلامی به صورت تعارف این حرف را نمیزند، این یک وظیفه است، یک تکلیف است، نه فقط یک حکم اخلاقی. این همه آیات انفاق در قرآن بیان یک حکم اخلاقی نیست، بیان یک فریضهی شرعی است. شما ببینید لحن «انفقوا» در قرآن همان لحن «جاهدوا فی سبیل الله» است. «انفقوا فی سبیل الله»، «جاهدوا فی سبیل الله»، یک جور حرف زده؛ یک جور مردم را مخاطب قرار داده و این یکی از آن نکات مهمی است که در طی مباحث اقتصادی اسلام حتما باید به آن توجه بشود؛ بحث مسئولیت عمومی به تناسب امکانات و به تناسب بهرهمندیها در مقابل نیازهای عمومی، در مقابل دفاع از کشور، دفاع از مرزها، دفاع از نوامیس، دفاع از نظام اسلامی و در مقابل بقیهی تهاجمهائی که میشود. این یکی از وظایف و فرایضی است که بر دوش مردم هست.
خطبههای نماز جمعه تهران۱۳۶۶/۰۷/۲۴
انفاق نکردن برای ثروتاندوزی گناه کبیره است
در اسلام انفاق یک اصل است؛ باید در راه خدا خرج کرد. نمیگویند معامله نکنید و تحصیل مال نکنید، بکنید، اما خرج کنید. اسلام مردم را عادت میدهد که آنچه را که به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توام با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف کند و خرج کند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر کسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراک مسرفانه، با پوشاک مسرفانه، با مرکب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج کرد یا آن را نگه داشت و جمع ثروت کرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است… آن کسانی که طلا و نقره را گنج میکنند، ذخیره میکنند و در راه خدا آن را انفاق نمیکنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن کسانی که پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میکنند و ذخیره میکنند و در حالی که نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آن هم مشمول همین «یکنزون الذهب و الفضه» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه کبیره نباشد، این «فبشرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناکی مژده بده؛ یعنی بگو که منتظر عذاب دردناک الهی باشند که این عذاب دردناک هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سو آنها باشد که البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلکه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممکن است عذاب اخروی باشد، که احتمالا هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این کار خواهد شد. بنابراین انفاق یک عمل واجب و لازم هست.
خطبههای نماز جمعه تهران ۱۳۶۶/۰۸/۱۵