چرا مکه را «امالقری» مینامند؟
امام صادق(ع) با اشاره به گسترش و تکامل تدریجی زمین از زیر کعبه فرمود: خداوند بیتالله را 2 هزار سال پیش از گسترش زمین آفرید.
به گزارش مشرق، بیست و پنجم ذیالقعده به نام «دحو الارض» مشهور و معروف است، دحو به معنای بسط دادن و گستراندن است و «دحو الارض» نیز به معنای گستراندن زمین است و علت نامگذاری این است که خداوند بعد از خلق محل کعبه از آنجا شروع به گستراندن زمین و قابل سکونت قرار دادن زمین کرده است، این اتفاق در این روز به وقوع پیوسته است و به خاطر عظمت چنین روزی، روزه و غسل آن سفارش شده است.
میان مفسران و دانشمندان درباره نحوه گسترانیده شدن زمین اقوال مختلفی وجود دارد که به برخی آنها اشاره میشود:
بیشتر بخوانید:
امشب بیدار بمانید!
1- زمین در ابتدا زیر آب غرق بود، تدریجا آبها در گودالهای زمین قرار گرفت و خشکیها سر برآورد و گسترده شد و اول نقطهای که سر بر آورد محل کعبه بود و از آن تعبیر به دحوالارض میشود.
2- در آغاز زمین به صورت پستیها و بلندیهای تند و غیر قابل سکونت بود و بارانهای سیلابی به صورت مدام میبارید، ارتفاعات زمین را میشست و در درهها جمع میکرد و تدریجاً زمینهای مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع به وجود آمد.
3- از امام محمد باقر(ع) نیز قول سومی نقل شده است که فرمودند: خدای متعال وقتی میخواست زمین را خلق کند، بادها را فرمان داد تا به شکم آب بزنند و آب را به موج در آورند، آبها در اثر طوفان کف کرده، همه کفها یک جا جمع شد که همان محل فعلی کعبه به وجود آمد. آنگاه آن را به صورت کوهی از کف درآورده، زمین را از زیر (دامنه) آن کوه بگسترانید و آیه «ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکا و هدی للعالمین» سخن از همین مطالب دارد.
با این وجود اولین بقعهای که خدا از زمین خلق کرده «کعبه» بود و سایر نقاط از ناحیه کعبه گسترانیده شدند و به این امر «دحو الارض» گفته میشود، پس خداوند در خلقت زمین ابتدا موضع و محل کعبه را خلق کرد که آن محاذی بیت المعمور در عرش الهی است و ملائکه در آسمان همانند انسانها در روی زمین دور آن طواف میکنند و بعد از خلق محل کعبه زمین از نقطه کعبه وسعت یافت و گسترانیده شد.
صفحات: 1· 2
آداب تعلیم و تعلم
? امام صادق (علیه السلام) به حسّان آموزگار فرمود: برای تعلیم پاداش مگیر و دانش آموزان در آموزش نزد تو مساوی باشند و برخی را بر برخی دیگر برتری و ترجیح نده.[1]
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: خدای متعالی مرا آموزگار آسانگیر مبعوث فرموده است.[2]
[1] . عَنْ حَسَّانَ الْمُعَلِّمِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) عَنِ التَّعْلِیمِ، فَقَالَ لا تَأْخُذْ عَلَی التَّعْلِیمِ أَجْراً… بَعْدَ أَنْ یكُونَ الصِّبْیانُ عِنْدَكَ سَوَاءً فِى التَّعْلِیمِ لاتُفَضِّلُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ (الكافى، ج5، ص121).
[2] . إِنَّ اللَّه تَعَالَی… بَعَثَنِى مُعَلِّمًا مُیسِّراً (الجامع الصغیر، ج1، ص273)
? مفاتیح الحیات حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی مدظله العالی _ ص 89
دختر علامه طباطبایی (ره) از پدر می گوید
ایشان اگرچه وقت زیادی نداشتند، ولی با این حال برنامه شان را طوری تنظیم می کردند که روزی یک ساعت، بعد از ظهرها، در کنار اعضای خانواده باشند. در این مواقع به قدری مهربان و صمیمی بودند که آدم باورش نمی شد ایشان فردی با آن همه کار و مشغله هستند.
کتاب «آن مرد آسمانی» با موضوع «خاطره هائی از زندگی فیلسوف بزرگ قرن، آیت الله علامه طباطبائی (ره)» به قلم مرتضی نظری به رشته تحریر درآمده که بخش هایی از این کتاب را ادامه خواهیم اورد
در کنار خانواده
دختر علامه از کانون خانواده ای می گوید که در آن نور پدری و مهر مادری همه را اعتلا بخشیده اند(۹۸):
«ایشان اگرچه وقت زیادی نداشتند، ولی با این حال برنامه شان را طوری تنظیم می کردند که روزی یک ساعت، بعد از ظهرها، در کنار اعضای خانواده باشند. در این مواقع به قدری مهربان و صمیمی بودند که آدم باورش نمی شد ایشان فردی با آن همه کار و مشغله هستند.»
«رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود، همیشه طوری رفتار می کردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگومگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و با گذشت بودند که ما گمان می کردیم اینها هرگز با هم اختلافی ندارند (در صورتی که زندگی مشترک، به هر حال، بدون اختلاف نظر نیست) آنها واقعا مانند دو دوست با هم بودند.»
«پدرم همیشه از گذشت و تحمل مادرم تمجید می کرد و می گفت که این زن یازده سال و نیم در نجف تحمل هر سختی را کرده است، ۸ بچه اش را پس از تولد از دست داده و دم نزده بود و در همه این مدت من مشغول درس خواندن بودم و او تنها در خانه. پدرم هرگز از رفتار خوب خود ذکری به میان نمی آوردند و همه خوبی ها را به مادرم نسبت می دادند. خودشان می گفتند که از اول ازدواج همیشه با هم یک رنگ و یک دل بوده ایم.»
«با بچه ها بسیار صمیمی بودند، نه تنها با بچه های خودشان، بلکه حتی با بچه های من. گاهی ساعات بسیار از وقت گرانبهای خود را صرف شنیدن حرفهای ما یا آموختن نقاشی به ما و سرمشق دادن برای تکالیفمان می کردند.»
کار در خانه
علامه مایل نبود در خانه کارهای شخصی او را دیگری انجام دهد، بر سر آوردن رختخواب همیشه مسابقه بود، دخترش می گوید(۹۹):
«پدرم سعی می کرد زودتر از همه این کار را انجام دهد و مادرم هم سعی می کرد پیشدستی کند؛ حتی این اواخر که بیمار بودند و من به خانه شان می رفتم با آن حالت بیماری برای ریختن چای از جای خود بر می خاستند و اگر من می گفتم : چرا به من نگفتید که برایتان چای بیاورم؟
می گفتند» :
«نه، تو مهمانی، سید هم هستی و من نباید به تو دستور بدهم.»
علی اکبر حسنی نقل می کند:
«این حکیم نیکو کردار و خوش خو در خانه بسیار مهربان بود؛ با آن که خادم داشت و فرزندانش آماده ی خدمت بودند، طبق گفته ی آنان، هرگز به کسی نمی گفت چیزی بیاور، حتی نمی گفت فلان کتاب را بیاورید، بلکه خودش کارهای خویش را انجام می داد و پا می شد و کتاب و وسایل لازم را می آورد.»
«حاضر نمی شد کسی دنبال ایشان راه برود یا هرگز نمی گذاشت کسانی اصحاب و ملازم او در بیرون باشند، فرزندش اظهار می کند: حتی این اواخر که به بیماری قلبی و عصبی دچار شده بود روزی به دنبالش رفتم، برگشت و گفت» :
«کجا می روی؟»
«گفتم : مگر به حرم نمی روید؟ فرمود» :
«چرا!»
«گفتم : می خواهم حرم بروم، فرمود» :
«شما که صغیر نیستی خودت حرم برو، لازم نیست با من بیایید!»
«با وجود داشتن خادم همواره باغچه های خانه را خودش بیل می زد و گلکاری می کرد و در تابستان ها و مخصوصا پیش از آمدن به قم، در تبریز و در ملک موروثی خویش، به مدت ده سال زراعت می کرد.
هنگامی که درب خانه را می زدند برایش بیگانه و آشنا یا یک یا صد نفر تفاوت نداشت، خودش معمولا بلند می شد و در را باز می کرد و با روی خوش از مراجعین استقبال می کرد.»
احساسات پاک
نجمة السادات می گوید:
«وقتی به حرم حضرت معصومه (س) می رفتند، عادی ترین جاها را انتخاب می کردند و دوست نداشتند جای خاصی داشته باشند، علاقه زیادی داشتند در میان مردم باشند و مقید به حفظ ظواهر دنیوی نبودند و می گفتند» :
«شخصیت را خدا می دهد و با امور دنیوی هرگز انسان به کسب شخصیت نایل نمی گردد.»
«روح بسیار حساس و متعالی داشت؛ وقتی از خدا صحبت می شد یا در برابر شگفتی های جهان آفرینش قرار می گرفت، آن قدر حالات عجیب از خود نشان می داد که انسان متحیر می شد که واقعا در این مواقع در کدام عالم سیر می کنند. گاهی در خانه مطرح می کردند که» :
«ممکن است انسانی در مواقعی از خدا غافل شود و پروردگار یک تب سخت و خطرناک چهل روزه به او بدهد، برای این که یک بار از ته دل بگوید یا الله و به یاد خدا بیفتد!»
«بسیار حالات عاطفی داشت و از ناراحتی دیگران سخت متأثر می شد، ولی در مشکلات و ناراحتی های خود این گونه نبود و آرام و صبور با دشواری ها و ناراحتی ها برخورد می کرد. از رفتارهای غلط و اهانت و بی احترامی های دیگران هرگز کینه به دل نمی گرفت و عقیده داشت بنده ای خدا نباید کینه توز باشد. وقتی دوستانشان می گفتند، چرا در جواب کسانی که اسائه ی ادب می کنند و یاوه گو هستند، هیچ حرفی نمی زنید؟
ایشان می گفتند» :
«اشکالی ندارد، آدم نباید این چیزها را به دل بگیرد!»
«حتی در ناراحتی ها هم تبسم از لبانش جدا نمی شد و در مواقع از این لحاظ وارث انبیا بود.»
سلوک انسانی
دختر علامه باز می گوید:
«یک بار آشنایی ایشان را در خیابان دیده بود و سلام کرده بود، پدرم به جواب سلام اکتفا کرده و احوالپرسی نکرده بودند. شخصی مزبور ناراحت شده و گله کرده بود که حاج آقا سنگین جواب داده اند. بعدا پدرم برای رفع سوء تفاهم توضیح دادند که هر وقت از خانه بیرون می آیند تا مقصد، نماز نافله می خوانند و ما تا آن هنگام از این موضوع خبر نداشتیم.»
«هنگامی که از دروس های ایشان تمجید می شد، اظهار می کردند که» :
«اینها همه کلام رسول خدا و حرف دین است، من کاره ای نیستم.»
«در جلسات درس اخلاق که محل آن سیار بود، مقید بودند که تنها بروند و اصلا مایل نبودند کسی ایشان را همراهی کند. سال های متمادی که در تهران جلسات اسلام شناسی داشتند، همیشه با اتوبوس رفت و آمد می کردند و علی رغم اصرار افراد حاضر به استفاده از ماشین شخصی نبودند.»
«تواضع بسیار مخصوصا در برابر انسان های زحمتکش داشتند.»
پرهیز از بدگویی
بدگویی دل را سیاه می کند، اما گذر از به رخ کشیدن عیب دیگران، فقط از مردی ساخته است که اسوه فروتنی و نماد بردباری است.
حجت الاسلام موسوی همدانی بیان می کند(۱۰۳):
«از خصوصیات مرحوم علامه طباطبایی بود که که هیچ گاه از کسی بدگویی نمی کردند، در طی ۳۵ سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یک بار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم، عیب کار کسی را اظهار نمی کرد!»
پی نوشت ها:
۹۸- زن روز، شماره ی ۸۹۲، ص ۷.
۹۹- زن روز، شماره ی ۸۹۲ (آبان ۱۳۶۱)، ص ۷.
۱۰۰- مکتب اسلام، سال ۲۱، شماره ی ۱۰، ص ۶۴.
۱۰۱- زن روز، شماره ی ۸۹۲، ص ۷.
۱۰۲- زن روز، شماره ی ۸۹۲، ص ۶.
۱۰۳- آیینه ی عرفان، ص ۹.
خبرگزاری حوزه
منبرکوتاه: فضیلت اطعام
تصمیم داشتم شب جمعه همتونو تو رستوران دعوت کنم
بعد با خودم گفتم به یه چیزی دعوتتون کنم که سودی هم براتون داشته باشه
رستوران و کافی شاپ که چاقتون میکنه
پس تصمیم گرفتم شما رو به ایمان، تقوا و عمل صالح دعوت کنم?
باشد که رستگار شوید ??
???
اطعام در صورتی ارزشمند است که صرفاً برای رضای خدا انجام شود و هیچ انگیزهای جز خشنودی پروردگار در آن نباشد: «اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِاللّهِ لانُریدُ مِنکُم جَزاءً و لا شُکورا»
طبعاً در چنین اطعامی که برای خدا و منزّه از هرگونه منّت و اذیّت و ریاکاری است همه، به ویژه نیازمندان شرکت داده میشوند؛ امّا چنانچه در اطعام اغراض دیگری دنبال شود، بسیاری از نیازمندان، به ویژه انسانهای عفیفالنفس و خویشتندار، محروم میمانند.
❤️حدیث
أطعَمَ مُسلِما حتّى يُشبِعَهُ لَم يَدْرِ أحَدٌ مِن خَلقِ اللّه ِ ما لَهُ من الأجرِ في الآخِرَةِ، لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ و لا نَبِيٌّ مُرسَلٌ إلاّ اللّه ُ ربُّ العالَمينَ ··· ثُمّ تَلا قولَ اللّه ِ تعالى : «أَو إِطعامٌ في يَومٍ ذِي مَسْغَبَةٍ» .
هركه مسلمانى را غذا دهد تا سير شود ، از پاداش آخرت او جز خدا، پروردگار جهانيان، هيچ كس ، حتى فرشته مقرّب و پيامبر مرسل ، خبر ندارد ··· سپس اين سخن خداوند متعال را تلاوت كرد : «يا اطعام كردن در روز گرسنگى» .
( المحاسن : ۲/۱۴۵/۱۳۸۱ )
داستانک:
گفتهاند حضرت ابراهیم علیه السلام :
در هنگام تناول غذا به دنبال مهمان میگشت تا او را با خود شریک کند، از همین رو آن حضرت را «ابوالضیفان» یعنی پدر مهمانان میگفتند.
منبرکوتاه: کمک به مردم
یه نفر داشته توی دریا غرق میشده
داد میزده = کمک، کمک … من شنا بلد ..نیستم
یکی دیگه هم داشته رد میشده گفته = منم تنیس بلد نیستم باید داد بزنم??
????
❤️آیه
وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوىٰ ۖ وَلا تَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ العِقابِ (۲/مائده)
در راه نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون کنید! و (هرگز) در راه گناه و تعدّی همکاری ننمایید! و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید که مجازات خدا شدید است!
❤️حدیث
عن أبی محمد الحسن بن علی علیهماالسلام:
خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَان
امام حسن عسکری علیه السّلام می فرمایند:
دو خصلت است بالا دست ندارد: ایمان به خدا، و نفع رساندن به برادران. [تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: ۴۸۹]
و شاید بتوان گفت ،تمام دین در این دو جمله جمع شده است: خدامحوری و انسان دوستی
داستان
آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی:
“من ۵۰ سال است دارم اسلام میخوانم. بگذار خلاصهاش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. بهجای مستحبات تا میتوانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بیانداز.” بعد هم گفتند “اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود.”?
منبر کوتاه/غیبت
?آیه
لا يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إلّا مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ الله سَميعاً عَليماً.»
«خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدیها را اظهار كند مگر آن كسى كه مورد ستم واقع شده باشد. و خداوند شنوا و دانا است.»نساء- ١٤٨.
?روایت
پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود:
«سِبَابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ وَ قِتَالُهُ كُفْرٌ وَ أَكْلُ لَحْمِهِ مَعْصِيَةٌ وَ حُرْمَةُ مَالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ.»
«دشنام دادن به مؤمن گناه و جنگيدن با او كفر و خوردن گوشت او [به وسيله غيبت] معصيت است، و احترام مال مؤمن مانند احترام خون اوست.»
اصول كافى، ج ٩- ص ٣٥٩، باب السباب، حديث ٢، وسائل الشيعه، ج ٨- ص ٦١٠، حديث ٣.
?داستان
مرحوم طبرسى در شأن نزول آيه شريفه «وَ لا يَغْتَبْ بَغضُكُمْ بَعضاً» مینويسد:
«نَزَلَ فِي رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ الله صَلَّى الله عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اغْتَابَا رَفِيقَهُمَا وَ هُوَ سَلْمَانُ بَعَثَاهُ إِلَى رَسُولِ الله صَلَّى الله عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لِيَأْتِيَ لَهُمَا بِطَعَامٍ فَبَعَثَهُ إِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ وَ كَانَ خَازِنَ رَسُولِ الله صَلَّى الله عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم عَلَى رَحْلِهِ فَقَالَ مَا عِنْدِي شَيْءٌ فَعَادَ إِلَيْهِمَا فَقَالا بَخِلَ أُسَامَةُ وَ قَالا لِسَلْمَانَ لَوْ بَعَثْنَاهُ إِلَى بِئْرِ سُمَيْحَةَ لَغَارَ مَاؤُهَا ثُمَّ انْطَلَقَا يَتَجَسَّسَانِ هَلْ عِنْدَ أُسَامَةَ مَا أَمَرَ لَهُمَا بِهِ رَسُولُ الله صَلَّى الله عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَقَالَ رَسُول الله صَلَّى الله عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَهُمَا مَا لِي أَرَى خُضْرَةَ اللَّحْمِ فِي أَفْوَاهِكُمَا فَقَالا يَا رَسُولَ الله مَا تَنَاوَلْنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا لَحْماً قَالَ ظَلَلْتُمْ تَأْكُلُونَ لَحْمَ سَلْمَانَ وَ أُسَامَة فَنَزَلَت الآیَة.»
«اين آيه در باره دو تن از اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم نازل شده است كه از رفيق خود سلمان غيبت كردند. چون او را خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرستادند تا برايشان غذا بياورد، پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم او را نزد اسامة بن زيد كه مسئول [بيت المال] بود فرستاد تا غذا بگيرد. اسامه گفت چيزى ندارم كه به تو بدهم. هنگامى كه سلمان نزد آن دو برگشت گفتند چرا غذا نياوردى؟ گفت خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم رسيدم، ايشان مرا نزد اسامه فرستاد و او گفت الان چيزى ندارم، به اين جهت نتوانستم چيزى تهيّه كنم. آن دو نفر گفتند: اسامه بخل ورزيد و غذا نداد، و در باره سلمان گفتند:
اگر او را به سراغ چاه سميحه بفرستيم آب فروكش خواهد كرد و خشك خواهد شد. آنگاه اين دو نفر راه افتادند تا نزد اسامه بيايند و بررسى كنند كه چرا اسامه به سلمان غذايى نداده است. پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود:
من آثار خوردن گوشت در دهان شما میبينم. گفتند: ما امروز گوشت نخوردهايم. فرمود: گوشت سلمان و اسامه را میخورديد [: غيبت اين دو را میکرديد]. سپس اين آيه نازل شد.»
مجمع البيان، چاپ بيروت، ج ٩- ص ١٣٥.