گلبرگ سخنان فاطمی سلام الله علیها-2
روایت بغض آلودِ امام جامعه از حاج قاسم
"ویژه نامه صهبای شهادت"
“وَ قَتْلاً في سَبيلِكَ فَوفِّقْ لَنا”
«بنده شب و روز به یاد شهید سلیمانی عزیز هستم»
«نباید به شهید سلیمانی به عنوان یک فرد نگاه کرد. بایدحاج قاسم را به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس آموز نگاه کنیم»
مقام معظم رهبری مد ظله العالی
آشنایی با ابعاد شخصیتی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی که به تعبیر مقام معظم رهبری مد ظله العالی “نمونهی برجستهای از تربیت شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود” می تواند درس آموز و الهام بخش باشد. معاونت فرهنگی تربیتی مرکز آموزشهای غیرحضوری در آستانه اولین سالگشت شهادت سردار دلها، اقدام به برگزاری فراخوان صهبای شهادت به زبان های فارسی، عربی، انگلیسی و اسپانیایی نمود و پس از دریافت و ارزیابی بیش از 400 اثر، آثار منتخب در قالب ویژه نامه به زبان های فارسی، انگلیسی و اسپانیایی تهیه و در آستانه چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی جهت بهره برداری و آشنایی با ابعاد شخصیتی آن مجاهد شهید منتشر گردید. نسخه دیجیتال (pdf) ویژه نامه در ادامه قابل دریافت می باشد
انتشار نامه تکاندهنده شهید سلیمانی به فرزندش؛
*هرگز نمیخواستم نظامی شوم*
*شهید قاسم سلیمانی در نامهی خود به فرزندش از چگونگی انتخاب شغل خود میگوید.*
*متن نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به فرزندش*
«بسم الله الرحمن الرحیم
آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هر چه باشد در رضایش راضیام. در این سفر برای تو می نویسم تا در دلتنگیهای بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید.
هر بار که ســفر را آغاز میکنم احساس می کنم دیگر نمی بینمتان. بارها در طول مســیر چهرههای پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کردهام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریختهام. دلتنگتان شدهام، به خدا ســپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافتهام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیدهای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق میافتد اما چشمانش برایش باارزشترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هر چه در این عالم فکر می کنم و کردهام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی توانم و این به دلیل علاقهی من به نظامیگری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما.
من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است یکی علم میآموزد و دیگری علم میآموزاند. یکی تجارت می کند کسی دیگر زراعت می کند و میلیونها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را می بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است انتهای آنها کجاست، فرصت من چقدر است. و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می مانند و می روند. بعضیها چند سال برخیها ده سال اما کمتر کسی به یک صد سال می رسد. اما همه می روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین. اما آنها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. فکر کردم برای شــما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهماید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همهی وجودم را درد فرا میگیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شــعلههای آتش می بینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو می ریزد. اما دیدم چگونه می توانم حلال این خوف و نگرانیهایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گلهای وجودم هســتید با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست. وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مــردن خود جلوگیــری کنند و یا ثروت و قدرتشــان مانع مرضهای صعبالعلاجشان شود و از در بسترافتادگی جلوگیری نماید. من خدا را انتخاب کرده ام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنــم؛ هرگز نمی خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمیآمد. من کلمهی زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گندهگویی است و بار خورجین را سنگین می کند.
عزیزم از خدا خواستم همهی شریانهای وجودم را و همهی مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعهی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه… بلکه برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچهبهسینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم.
عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می کنید. چه کنم برای آن
دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز… که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه می توانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا ماندهام.
دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی توانم اینگونه زندگی بکنم.
والسلام علیکم و رحمت الله»
رحلت علامه امینی رحمه الله علیه
رحلت عالم بزرگ شيعه و مؤلف كبير علامه شيخ عبدالحسين اميني(1390 ق)
✍️ علامه شيخ عبدالحسين اميني فقیه، محدث، متکلم، مورخ، نسخهشناس و از علمای بزرگ شیعه، در سال 1320 ق در تبريز به دنيا آمد. وي علوم ابتدايى و متوسطه را نزد پدر تحصيل كرد. سپس جهت ادامه ي تحصیل، راهي نجف اشرف گرديد و در درس آيات عظام فيروزآبادي و سيدابوتراب خوانساري شركت كرد.
✅ علامه اميني در اولين تاليف خويش، كتاب شهداء الفضيله را نگاشت و مورد توجه و تاييد علماي بزرگ قرار گرفت. اين عالم بزرگوار سپس كتاب عظيم “الغدير” را تاليف كرد و آن را به جهان بشري تقديم نمود. علامه اميني با تأليف كتاب الغدير خاطرات عصر نبوي را تجديد كرد و با اين اثر كه با سختيهاي فراوان و خون دل نگاشت، درصدد احياء سيره ي نبوي و علوي بود.
✅ سرانجام اين رادمرد علم و عمل در ۲۸ ربیعالثانی ۱۳۹۰ ق، در هفتاد سالگي به ديدار محبوب شتافت و در نجف اشرف به خاك سپرده شد.
خانه و خانواده قرآنى
در خانهای انگیزه دوستی با قرآن جان میگیرد که:
❶- قرآن فقط در گوشه یک کتابخانه نمانده باشد و دردسترس باشد. همین که اعضای مختلف خانواده بهطور روزانه به قرآن سر بزنند و درحد توان قرآن بخوانند، جایگاه قرآن به کودک و نوجوان هم معرفی میشود.
❷ - شیوه و کیفیت خواندن قرآن در خانه هم مهم است. در خانههایی که صوت قرآن در آنها بلند و تلاوت قاریها پخش میشود، نوای قرآن برای بچهها جذاب میشود.
❸ - در خانههایی که به همت والدین، محل برگزاری جلسات قرآن میشود یا بچهها با بزرگترها به مسجد و جلسه قرآن میروند، دل بچهها برای پذیرش و علاقه بهقرآن آمادهتر میشود. در این جلسهها شاید کودک تا مدتها فقط بازی کند، شنونده باشد و… اما قرآن به مرور اثر خود را میگذارد.
❹- پیشرفتهای معنوی مثل حفظ قرآن هم مانند سایر پیشرفتها به یک خانه آرام و خانوادهای با محبت نیاز دارد. پدر و مادرها هرچه در محبت به هم و گذشت به نفع یکدیگر کوشا باشند، بیشتر توان ساخت چنین خانهای را دارند.
❺- خانهای که در آن حد و مرز و حریم خدا که همان واجبات و حرامهاست رعایت شود و نان حلال در سفره وجود داشته باشد نیمی از راه رسیدن بچهها به انس با قرآن رفته شده است.
❻- تردیدی نیست در خانههایی که دشمنان خدا از راههایی مثل ماهواره و بیاخلاقیها در کمین افراد آن خانه باشند، حفظ قرآن جایی ندارد.