کتاب «آخوند درباری» منتشر شد
کتاب «آخوند درباری» به قلم میلاد مرادی از سوی انتشارات داعیه منتشر شد.
در این کتاب به بررسی پدیده آخوند درباری و نحوه مواجهه حضرت امام خمینی(ره) با آنها پرداخته شده است.
این کتاب در دو بخش تنظیم شده که در بخش ابتدایی به مقدمه اعتقادی پیرامون ضرورت حجت الهی پرداخته که در زمان غیبت امام معصوم، فقها بنابر نص صریح آموزههای دینی، روایات و سیره معصومین به عنوان نائب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی در جامعه میباشند و از نقش خطیری برخودار هستند و در بخش دوم کتاب نیز به صورت مبسوط پدیده “آخوند درباری” اشاره میشود.
در دوران طاغوت پهلوی، مطبوعات کشور خبر از اجرایی شدن پدیدهای با عنوان سپاه دین دادند. در این طرح به دستور دربار اقدام به معمم کردن افراد ساواکی و عدهای وابسته به حکومت و دربار میشود. در مقابل روحانیت شریف با رهبری حضرت امام خمینی(ره) به مقابله با این طرح برخاستند.
لازم به ذکر است که این کتاب بنابر فرموده مقام معظم رهبری مبنی بر جهاد تبیین به رشته تحریر در آمده است؛ چراکه پدیده “سپاه دین” و به تبع آن “آخوند درباری” برای همگان مشخص نبوده و با پدیده “سپاه دانش” اشتباه گرفته میشود.
منبع حوزه نیوز
ذکر بزرگی که آیت الله بهجت قدسسره توصیه کردند
ذکر بزرگی که آیت الله بهجت قدسسره توصیه کردند!
از حضرت آیتالله العظمی بهجت قدسسره درخواست کردم:
«یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید.»
گفتند: ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوههای دنیا و مروارید همه دریاها قیمتیتر باشد؟
گفتم: بله! و منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛ که گفتند:
استغفار… استغفار… استغفار!
اگر بدانید در این استغفار چه گنجهایی نهفته است؛ روح را صیقل میدهد، راهها باز میشود و حاجتها برآورده میشوند..
به شیوه باران، ص۵٩ ( جلد سوم از مجموعه ۵ جلدی داستان هایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیتالله بهجت قدسسره)-ضیاء الصالحین
از اصلاح نفس ، نمی شود دست برداشت!
آیت الله بهجت (ره)
از اصلاح نفس ، نمی شود دست برداشت!
بدون اصلاح نفس ، رفیق نیمه راه خواهیم بود!
ممکن نیست بدون اصلاح نفس کاری [از] پیش برد، [یا] برای جامعه کاری بکنیم، همان رفیق نیمه راه خواهیم بود، خداحافظی می کنیم با هم، در وقت وقتش.
بالأخره، حالا چه کار باید بکنیم؟ همان کاری که گفتیم؛ از اصلاح نمی شود دست برداشت.
خیلی خوب، حالا اصلاحِ فعلی ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایی را که ما می دانیم [ غلط است]، در داخل یا در خارج انجام می دهیم؛ با خارجی ها ارتباط پیدا می کنیم، ارتباطی که بر لَهِ (به نفع) آنها است، نه ارتباطی که بر لَهِ ما باشد.
والاّ با این «قرآن» واضح، با این اشباه «قرآن» [یعنی] «صحیفه سجادیه» و «نهج البلاغه»، با این ها دیوار اگر مأذون بود (اجازه داشت)، تصدیق می کرد حرف ما را، با ما می شد. [حالا] چطور شده ما اینجا مانده ایم، دست گدایی به یک [عده] وحوش، حیوانات، درنده ها، دراز می کنیم؟! میل داریم به ما قرض بدهند.
فلهذا [این کارها] کارهایی است که خودمان کردیم. تدبیر نیست غیر از اینکه نکنیم، فی ما بعد نکنیم. بشناسیم! خودمان را بشناسیم، خودمان نگذاریم [عده ای] از داخله ما در بیایند و علیه ما کارهایی بکنند.
منبع: ضیاء الصالحین
عمامه گذاری استثنایی
سید جمال الدین اسدآبادی در خصوص معمم شدن خود چنین می گوید: «در ابتدای سال 1266 ه . ق همراه پدرم از قزوین به تهران رفتم و در محله سنگلج، در خانه سلیمان خانِ صاحب اختیار که پدرم را می شناخت و اهل اسدآباد و حاکم سابق آنجا بود، منزل کردیم. روز بعد، از چند نفر پرسیدیم که امروز عالم و مجتهد معروف تهران کیست؟ آقای سید صادق همدانی را معرفی کردند.
فردای همان روز در غیاب پدرم به مدرسه ایشان رفتم. دیدم طلاب دورادور آقا را گرفته اند و آقا مشغول تدریس است. سلام کردم و جلوی درب حجره نشستم. یکی از کتب مهم عربی را در دست داشت و مسئله مشکلی را از آن شرح و معنا می کرد؛ لیکن بطور مختصر و مبهم!
پس از اتمام درس، گفتم: جناب آقا! این مسئله را دوباره تکرار فرمایید که استفاده حاصل شود؛ چه از این بیانات مختصر، فایده کامل حاصل نشد! آقا نظر تند و غضب آلودی از روی تحقیر به جانب من کرد. گفتم: دانستن علم به بزرگی و کوچکی نیست و همان مسئله را بلاتأمل به قدر دو ورق خواندم و ترجمه کردم.
آقا این طور که دیدند، فورا برخاسته، به جانب من آمدند و من هم برخاسته، آماده شدم و تصور کردم که قصد زدن مرا دارد! چون به من رسید، پیشانی مرا بوسید، دستم را گرفته، پهلوی خود نشانید. بسیار اظهار ملاطفت کرده، از حال و موطنم جویا شدند. خودم را معرفی کردم. به فوریت فرستادند پدرم را آوردند و یک دست لباس اندازه من خواستند. پس از ملاقات و به جا آوردن رسوم ظاهری، تفصیل را از اول تا آخر برای پدرم نقل کردند و لباسی را که خواسته بودند، مرا به پوشیدن آن امر کردند و به دست خود عمامه بستند و به سرم نهادند و من تا آن روز که چهارده سالم بود، عمامه نگذاشته و با کلاه بودم.{شرح حال و آثار سید جمال الدین، لطف الله جمالی، دارالفکر، سال 1349 ش، ص 29 و 30}
لوح معارف ثقلین-160
ما همه بیغیرتیم آینه درکربلاست
کیست درین انجمن محرم عشق غیور
ما همه بیغیرتیم آینه درکربلاست
گزیده ای از سخنرانی آیت الله عاملی زیدعزه در برنامه سمت خدا
محورها:
فرق عبرة با دمعة چیست؟
عشق به امام حسین علیه السلام چگونه است؟
کدام اشک برای سیدالشهدا علیه السلام باعث سرد شدن آتش جهنم می شود
لباس تنگ لباس ذلت است