همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم
طليعه
چندي پيش در جلسة مشاوره، خانمي مراجعه كرد و مشكلات خانوادگي دخترش را شرح مي داد و مي گفت كه شوهرش رفتار مناسبي ندارد و دخترم با بچه هايش گرفتار رفتارهاي ناشايست اوست. اين مرد در حالي كه خود را انساني پيشرفته و مسلمان مي داند؛ ولي هرگز به باورها و حرفهاي خانواده اش توجهي نمي كند و نگراني من آن است كه با عدم تغيير رفتار دامادم، آنها از هم جدا شوند و زندگي پانزده ساله آنان از هم بپاشد.
با مشاهده رفتارهاي افراطي و تفريطي كه متأسفانه در جامعه ما كم هم نيستند به اين مي انديشيدم كه امروزه يكي از مهم ترين نگرانيهاي خانواده ها نداشتن مديريت صحيح در زندگي است. اختلافات؛ چالشها و بگو مگوي بيجا است كه زمينه فروپاشي خانواده ها را فراهم مي كند و ناشي از نداشتن الگويي كامل در اداره خانواده است.
آري، براي رسيدن به خوشبختي و مديريت موفق يك خانواده، داشتن راهنما و الگوي كامل امري ضروري است و هرگز بدون آن نمي توان به اهداف مقدس زندگي دست يافت. بنابراين براي رسيدن به يك زندگي سعادتمندانه به تمام زنان و شوهران اكيداً توصيه مي كنيم كه اين مقال را بخوانند و به كار گيرند و از داشتن يك زندگي زيبا و رشك برانگيز لذت ببرند.
خاطره- خواستگاری ساده و آراسته اما...
آقای دكتر حداد عادل تعریف میكردند: سال 77، خانمی به منزل ما زنگ زده بود و گفته بود كه: میخواهیم برای خواستگاری خدمت برسیم. خانم ما گفته بود دختر ما در حال حاضر سال چهارم دبیرستان است و میخواهد ادامه تحصیل دهد. ایشان دوباره پرسیده بودند كه اگر امكان دارد ما بیاییم دختر خانم را ببینم تا بعد. اما خانم ما قبول نكرده بودند . بعد خانم ما از ایشان پرسیده بودند كه اصلاً شما خودتان را معرفی كنید. و ایشان هم گفته بودند: من خانم مقام معظم رهبری هستم. خانم ما از هول و هراس دوباره سلام علیك كرده بود و گفته بود: «ما تا حالا به همه پاسخ رد دادهایم. اما شما صبر كنید با آقای دكتر صحبت كنم. بعد شما را خبر میكنم». آن زمان خانم من مدیر دبیرستان هدایت بود.
بعد از صحبت با من قرار بر این شد كه آنها بیایند و دخترمان را در مدرسه ببینند كه هم دخترمان متوجه نشود و هم اینكه اگر آنها نپسندیدند، لطمهای به دختر ما نخورد. طبق هماهنگی قبلی، خانم آقا، آمدند و در دفتر مدرسه او را دیدند و رفتند. چند روز گذشت و من برای كاری خدمت آقا رفتم. آقا فرمودند: «خانم استخاره كردهاند، جوابش خوب نبوده است».
یكسال از این قضیه گذشت. مجدداً خانواده آقا تماس گرفتند و گفتند كه ما میخواهیم برای خواستگاری بیاییم. خانم بنده پرسیده بودند كه چطور شده تصمیمتان عوض شده؟ آقا گفته بودند: «خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و دفعه اول چون خوب نیامده بود، منصرف شدند.»
و خانم آقا هم گفته بودند: «چون دخترتان، دختر محجبه، فرهیخته و خوبی است، دوباره استخاره كردم كه خوب آمد و اگر اجازه بدهید، بیاییم.»آن زمان دخترمان دیپلم گرفته بود و كنكور هم شركت كرده بود. پس از مقدمات كار، یك روز پسر آقا و مادرش با یك قواره پارچه به عنوان هدیه برای عروس آمدند و صحبت كردیم و پس از رفتن آقا مجتبی، نظر دخترم را پرسیدم: ایشان موافق بودند. بعد از چند روز خدمت آقا رفتیم. آقا فرمودند: «آقای دكتر! داریم خویش و قوم میشویم» گفتم: چطور؟ گفتند: «خانواده آمدند و پسندیدند و در گفتگو هم به نتیجه كامل رسیدهاند، نظر شما چیست؟»
گفتم: «آقا اختیار ما دست شماست . آقا فرمودند: «نه! شما، دكتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همینطور. وضع زندگی شما مناسب است؛ اما زندگی من اینطور نیست. اگر بخواهم تمام زندگیم را باز كنم، غیر از كتابهایم یك وانتبار میشود. اینجا هم دو اتاق اندرون و یك اتاق بیرونی است كه آقایان و مسؤولین در آنجا با من دیدار میكنند. من پول ندارم خانه بخرم. خانهای اجاره كردهایم كه یك طبقه مصطفی و یك طبقه هم مجتبی زندگی میكند شما با دخترت صحبت كن كه خیال نكند حالا كه عروس رهبر میشود، چیزهایی در ذهنش باشد. ما اینطور زندگی میكنیم اما شما زندگی نسبتاً خوبی دارید. حالا اگر ایشان بخواهد وارد این زندگی شود، كمی مشكل است مجتبی معمم هم نیست میخواهد قم برود و درس بخواند و روحانی شود همه اینها را به او بگو، بداند.»
من هم به دخترم گفتم و ایشان هم قبول كرد. آقا در زمان قبل از رئیس جمهوریشان، در جنوب تهران خانهای داشتند كه آن را اجاره دادهاند و خرج زندگیشان را از آن درمیآوردند (ایشان حقوق رهبری نمیگیرند و از وجوهات هم استفاده نمیكنند. هنگام صحبت در مورد مراسم عقد و مهریه و… آقا فرمودند: «در مورد مهریه، اختیار با دختر شماست. ولی من كه برای مردم خطبه عقد میخوانم، سنت من این بوده كه بیشتر از 14 سكه، عقد نخوانم و تا حالا هم نخواندهام، اگر بخواهید میتوانید بیشتر از 14 سكه مهریه معین كنید، ولی شخص دیگری خطبه عقد را بخواند . از نظر من اشكالی ندارد. چون تا حالا بیش از 14 سكه برای مردم عقد نخواندهام، برای عروسم هم نمیخوانم.» من گفتم: «آقا! این طور كه نمیشود.
من با مادرش صحبت میكنم. فكر نمیكنم مخالفتی داشته باشد.» در مورد مراسم عقد هم گفتند: «میتوانید در تالار بگیرید ولی من نمیتوانم شركت كنم.» گفتم: «آقا هر طور شما صلاح میدانید.»فرمودند: «میخواهید این دو تا اتاق اندرونی و یك اتاق بیرونی را با هم حساب كنید. هر چند نفر جا میشوند، نصف میكنیم؛ نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما را دعوت میكنیم.» ما حساب كردیم و دیدیم بیشتر از 150ـ200 نفر جا نمیشوند. ما حتی اقوام درجه اولمان را هم نمیتوانستیم دعوت كنیم، اما قبول كردیم. آقا! غیر از فامیل، آقای خاتمی، آقای هاشمی و آقای ناطق و رؤسای سه قوه و دكتر حبیبی را دعوت فرمودند.
یك نوع غذا هم درست كردیم. قبل از اینها صحبت خرید بازار شد. پسر آقا گفت: «من نه انگشتر میخواهم و نه ساعت و نه چیز دیگری» آقا گفتند: خوب نیست. من هم گفتم: «حداقل یك حلقه بگیرند» اما آقا فرمودند: «من یك انگشتر عقیق دارم كه یكی برای من هدیه آورده، اگر دخترتان قبول میكند. من آن را به ایشان هدیه میدهم و ایشان هم به عنوان حلقه، به مجتبی هدیه دهد.» قبول كردیم و انگشتر را گرفتیم و بعد به آقا مجتبی دادیم كمی بزرگ بود. به یك انگشتر سازی بردیم تا كوچكش كند و خرجش 600 تومان شد. خلاصه خرج حلقه داماد 600 تومان شد . به آقا گفتیم در همه این مسایل احتیاط كردیم، دیگر لباس عروس را به دست ما بسپارید و آقا هم فرمودند: آنرا طبق متعارف حساب كنید. در همان ایام، ما خودمان برای پسرمان عروسی میگرفتیم. و یك لباس عروس برای عروسمان سفارش داده بودیم بدوزند.
خلاصه قبل از اینكه عروسمان استفاده كند، همان شب دخترمان استفاده كرد. بعد آقا گفتند: «من یك فرش ماشینی میدهم، شما هم یك فرش بدهید. و به این ترتیب مراسم برگزار شد. مراسم در خانه ما تا ساعت 1 طول كشید. خانواده آقا آمده بودند كه عروس را ببرند. البته آقا ظاهراً كاری داشتند. نیامده بودند. اما وقتی عروس را به خانه آوردیم دیدیم، آقا هنوز بیدار نشستهاند و منتظرند كه عروس را بیاورند. فرمودند؟ «من اخلاقاً وظیفه خودم میدانم برای اولین بار كه عروسمان قدم به خانه ما میگذارد، من هم بدرقهاش كنم و به اصطلاح خوش آمد بگویم.
بعد هم كه عروس وارد شد، آقا چند دقیقهای برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت كردند و تا پای در خانه، عروس را بدرقه كردند و خوش آمد گفتند.
به نقل از حجتالاسلام پاینده-منبع تبیان
آثار و برکات زیارت معصومان علیهم السلام
فواید زیارت معصومان علیهم السلام بر کسی پوشیده نیست، تا آنجا که تاریخ نیز گواه آن است و داستانهای شگفت آن، نشانه هایی از آثار و برکات زیارت معصومان علیهم السلام به شمار می رود. زیارت باعث تقرب روحی زائر با زیارت شونده می شود، و از این رهگذر، زائر، شخصیت الهی خویش را می یابد. یکی دیگر از فواید زیارت، حاجت دهی و شفا بخشی است که در پرتو لطف معصومان، به دست می آید، علاوه بر آن، زیارت، خود مصداق ذکر و یادآوری اهل بیت علیهم السلام و رنجها و مجاهدتهای ایشان در راه اسلام است که باعث تقویت روحیه ظلم ستیزی و صفای باطن در زائر است.
صفحات: 1· 2
حجاب از حقیقت تا واقعیت
“حجاب و عفاف” یکی از دستورات دین مبین اسلام بوده که در شماره های گوناگون، مطالب مختلف از این فریضه الهی را تقدیم حضور مخاطبان گرامی خواهیم کرد.
* حجاب از حقيقت تا واقعيت
پرداختن به مسئله حجاب، سابقهاي كهن دارد، [1] در هر عصري به هر بهانهاي، اين مهم، مورد توجه همگان، حتي حكومتها بوده است. بودن يا نبودن، عفت يا اُمل، سنت يا تمدن، سختگيري يا بيتفاوتي، ديني يا سياسي و بالاخره حجاب، دژ محكم است يا معضل اجتماع. همه دوست دارند نظر بدهند. تُندِ تند، در هر دو جبهه، برخي بر اين باورند كه «حجاب پيش از آنكه مقولهاي صرفاً مذهبي باشد، بيشتر پديدهاي تاريخي، اجتماعي است»[2]
تظرية ديگري، رنگ و لعاب آنرا سياسي ميداند و ميگويد:
«هم اكنون در بسياري از جوامع مقولهاي چون حجاب، به يك مقولهي سياسي تبديل شده است»[3] «اساساً در كشورهايي چون ايران، نوع و طرز پوشش و لباس نميتواند فارغ از انگيزهها و پيامهاي سياسي باشد»[4] شايد بد نباشد كه بدانيد اين باورها تا آنجا پيش رفته است كه برخي ميخواهند در جامعه القاء كنند كه حجاب امري اختياري است. مثل خوردن يك نوع ميوه، دوست داري بخور وگرنه، نه. امروزه در جرايد به هر عنواني خواه خيرخواهانه، يا سودجويانه مسألة حجاب را مطرح ميكنند. در ميان اينان شخصي مدعي است كه به فلسفة حجاب رسيده، ميگويد: «ريشه فلسفي حجاب، ميل به رياضت و رهبانيت است»[5] همچنين به علل ديگري در سرآغاز معتقد است به عنوان نمونه «عدم امنيت و عدالت اجتماعي»[6] منجر به پوشش زنان شده است و يا اينكه ريشه حجاب در اقتصاد است مثلاً «پدرشاهي و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروي وي در جهت منافع اقتصادي مرد.»[7] باعث شده است كه مادران ما چادر سر كنند. به راستي چرا مادربزرگها و خواهران مسلمان داراي حجاب اند؟ آقاي پژمان موحدي معتقد است: «حسادت و خودخواهي»![8] مردم ما اين كشف بزرگ را به راحتي نميتوانند هضم كنند و منتظر ميمانند تا رابطة اين دو را درك كنند، فعلاً عجلهاي ندارند اما آقاي دكتر رضا براهني با شتاب به آينده در پي كشف مطلب اظهار ميدارد: «به چند علت با حجاب مخالفم» بد نيست بدانيد كه علل وي اولاً عين مدعا است و ثانياً هيچ رابطهاي بين مطالبش و مخالفتش پيدا نميكنيد. وي ميگويد: «حجاب زائيده استبداد شرقي است» «مسأله روابط است به صورت فرهنگي و هنري» و بالاخره «اگر مردان محترم فكر ميكنند در صورت ديدن صورت زنان ممكن است احساس تحريك جنسي يا گناه جنسي بكنند چرا به يك روانشناس مراجعه نميكنند؟»[9] همة اينها بخشي از گفتههاست اما واقعاً اظهار نظر در مقولهاي كه ريشه در تاريخ بشر دارد به اين آساني هم نيست. همچنين موافقت يا مخالفت با پديدة حجاب، بدون تأمل در تاريخچه و فلسفه و نيز ديني بودن آن، چيزي نيست كه به چندين مقاله، آن هم در روزنامه رأي دهيم، اين مهم، پاي شخصيتهايي را به ميدان بحث و تحقيق كشانده است. آكادميهاي مهمي را به تلاش و سمينارها واداشته است. آقاي دكتر براهني در بند دوم مخالفتشان ميگويد: «زن در داخل حجاب، بكلي بي هويت ميشود، انگار زن شرم دارد از زن بودن و به همين دليل بايد پوشاندش تا كسي نفهمد كه پشت سر اين پوشش چه چيزي نهفته است..»
خواننده محترم؛ به نظر شما اين ادعا تا چه اندازهاي ارزش و اعتبار دارد؟ به نظر ميرسد كه ماهيت و حقيقت حجاب نزد آقاي دكتر مخفي مانده است. آيا حجاب، تكه پارچهاي است كه زن بر سر خود مياندازد؟ يا نوعي رفتار است كه چادر تنها بخشي از آن است؟ حجاب حقيقتي است كه به صورت رفتار و پوشش خاص تجلي مييابد.
حجاب همان زيوري است كه زن به خود ميگيرد، تا مانع تكامل جامعه نشود. به عبارت بهتر حجاب، يك خواستة دروني و فطري زن است كه مظاهر زنانگي را در صندوقچه عفاف محافظت ميكند تا به پاي شوي خود نثار كند.
تا به امروز در عرف عقلا هر آنچه قيمتي و ارزشمند است، دور از انظار نگه ميداشتند تا به يغما برده نشود و هر جا چيزي را محافظت كنند لزوماً به معناي شرم داشتني نيست. اشياء قيمتي را كسي به دليل شرمداشتن محافظت نميكند و از طرفي ميوه فروشان بين ميوههاي گران قيمت و بادمجان بم تفاوتها قائلند. به هر حال اين مسأله، قضيهاي شوخي بردار نيست زيرا نه تنها زنان كه مردان نيز خود را ملزم به رعايت آن ميدانند. در هيچ جامعة عقلائي برهنگي به عنوان يك فرهنگ پذيرفته نشده است. با اينكه برخي از حكّام و مستبدين تلاش كردند اما يكي از هزار به منزل نرسيده است. اگر آقاي دكتر رضا براهني با حجاب مخالفاند آيا بيحجابي يعني كمال و تمدن؟ به قول بزرگان: «اگر برهنگي و بيحجابي تمدن است، پس حيوانات از همه متمدنترند». عقلاء عالم، كمال خود را مرهون حجاب ميدانند، عرفاي به مقام رسيده در اين منزل سنگ تمام گذاشتند اما بازار بولهوسراني و برهنگي گرم و فرياد «حقوق بشر زير چادرها به زنجير كشيده شده» به آسمانها ميرسد و جز چند صباحي عياشي و خوشگذراني به كجا رسيدند؟! بياييد با هم مروري در واژه حجاب كنيم تا سره از ناسره و حقيقت از واقعيت آشكار شود، بين آنچه بايد باشد تا آنچه هست خيلي فاصله است. بيائيم فاصلهها را كم كنيم مطمئناً شما نيز به جاي مخالفت، به كشف حقيقت خشنود خواهيد شد. به عنوان مطلع مواردي را شمار ميكنيم كه در عين اهميت به وقت ديگري وا ميگذاريم و صرفاً به يك بحث علمي و دور از جوانب و عوامل تأثيرگذار ميپردازيم.
1 . فشارهاي سياسي و قدرت حاكمه (له يا عليه) در روند حجاب يا بيحجابي تأثيراتي داشته كه در جاي خود محل تأمل است و در اين مقال مجالي براي آن نمييابيم.
2 . نگاه سودگرايانه به عريان بودن زن نيز در بيحجابي خيلي مؤثر بوده كه خود جاي تأمل دارد.
3 . نوع پوشش (چادر، بلوز و دامن، مانتو، محلي، عربي و…) در اين مقال مورد توجه نيست.
4 . آثار و ثمرات حجاب يا بيحجابي خود مقولة ديگري كه بعداً بايد به سراغش رفت.
5 . بودن يا نبودن حجاب، كيفيت و شكل آن استرس هايي بر جامعه وارد ميكند كه به نظرات كارشناسان وا ميگذاريم با غمض عين از اين امور، نقدي بر آنچه به عنوان علل و ريشههاي حجاب و مخالفت با آن كه از سوي برخي مطرح شده بود، آورده و قضاوت نهايي را به خواننده محترم واگذار ميكنيم.
تولد حجاب
كمي دورتر ميرويم، آنجايي كه نه مردسالاري بود و نه استبدادي و نه جامعهاي . جايي كه فقط آدم (عليه السلام ) بود و همسرش. از خلقت اشرف مخلوقات چيزي نگذشته بود كه سر و كلة شيطان پيدا شد. قبلاً سفارش شده بود كه به درخت ممنوعه نزديك نشويد اما «فَوَسوسَ لهما الشيطانُ»،[10] گفت و گفت تا اينكه تسليم شدند. چرا وسوسه؟ زيرا «ليبدي لهما مَاوُرِيَ عنهما من سَوْءاتِهما»[11] به قصد آشكار نمودن آنچه پنهان بود، وسوسهها صورت ميگرفت. بالاخره نيت شوم كارگر افتاد و آن دو نزديك درخت ممنوعه شده و خوردند. «فلّما ذاقا الشجرةَ بَدَتْ لهما سَوْءَاتهما»[12] آن دو فريب خورده و اندامشان آشكار شد. از كشف عورت شرمسار و شروع به اختفاء با برگ نمودند «و طَفِقَا يَخْصِفَان عَليهما من وَرَقِ الجنَّة»[13]
مرحله بعد نزول به زمين، و خطاب آمد « اي فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد، آنگونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت»[14] با رفتن لباس اول، لباس نو به تن پوشيده شد. «قد انزلنا عليكم لباساً يواري سؤاتكم»[15] تا اينجا يك نكته مهم مطرح شد و آن فطري بودن حجاب و پوشش است، پوشش چون رشد و نمو، شعور و جاوداني، جزو سرشت آدمي است و خلع ماهيت از مقوماتش منجر به انقلاب در ماهيت است كه از لحاظ مباحث فلسفي مورد قبول نيست. جالب اينكه پوشش در لَحَد حاكي از اهتمام انساني به حجاب است. و جالبتر اينكه بهشتيان نيز لباس دارند. لباسهايي از حرير و خضراء.[16] با اين توضيح مختصر به راستي آيا ريشه حجاب، استبداد است؟ بر فرض كه بپذيريم منشأ حجاب در دنيا استبداد است اما در بهشت استبداد به چه دليل؟ بر فرض كه منشا حجاب استبداد است، چرا استبداد شرقي؟ شرق چه خصوصيتي دارد كه حجاب را مختص آن ميدانيد؟ اين سخن كاملاً باطل است زيرا در قصة يوسف ـ عليه السّلام ـ سه بار دربارة پيراهن يوسف ميگويد. يكي از آنها در كاخ عزيز مصر است.[17] معلوم است كه آنجا هم حجاب و پوشش بوده است و اختصاص به شرق ندارد. ادعاي ديگري كه مطرح است اينكه، «حجاب از جامعه و فرهنگ مردم وارد مذهب شده است»[18] اين ادعا نيز مانند ساير دعاوي مردود است.
زيرا طبق اصل اوليه نظام خلقت، پوشش جزئي از مخلوق خداوند و مقارن با آفرينش آدم است. منتهي در طول اعصار و با فشار حكومتها، نقش آن كمرنگ شده است. با ظهور اسلام اين قضيه جدّي گرفته شد. پس حجاب اصل و حكم تأسيس اسلام نيست بلكه حكم امضائي آن است كه حدود و ثغوري براي آن تعيين گرديد. و اين به معناي ورود به مذهب نيست بلكه به معناي تطابق عالم تشريع با عالم تكوين است. با كنكاش در آيات حجاب به تدرّج در نزول كه حاكي از سير تكاملي است پي ميبريم اسلام يك مرتبه فشارهاي اجرائي را تحميل نكرد بلكه طي مراحلي اقدام به بيان احكام پوشش نمود.
اين نحوه از بيان به منزله ورود اصل حجاب به مذهب نيست بلكه مذهب، به خاطر دفاع از فطرت و طبيعت اوليه، اصول حجاب را پذيرفته و در پي تكميل آن برآمد. آخرين مطلب نقد كلام دكتر رضا براهني است كه ميگويد: «اگر كسي به صورت يك زن نگاه كرد و با آن به گناه افتاد بايد به روانسناس مراجعه كند»[19] ميگوييم: بين حرمت نظر و وجوب پوشش، رابطة طرفيني است.
پاورقی :
[1] . به كتاب رساله حجابيه، تأليف رسول جعفريان مراجعه شود.
[2] روزنامه صدا، شماره179، ديماه 82، سال چهارم
[3] همان
[4] همان
[5] روزنامه صدا، شماره180، ديماه 82، ص4
[6] همان
[7] همان
[8] همان
[9] همان
[10] اعراف، 20
[11] همان
[12] همان،22
[13] همان،22
[14] همان، 27
[15] همان 26
[16] حج23، كهف31، دخان53
[17] سوره يوسف
[18] روزنامه صدا، شماره179
[19] روزنامه صدا، شماره180
@#@ هر جا كه دين دستور به پوشش آن را صادر كرده است نظر كردن به آن موضع نيز حرام است، و هر جا پوشش را واجب ندانسته، نگاه كردن نيز حرام نيست.[1] (پس خردسالان، وجوب پوشش ندارند و نگاه به آنان بياشكال است. در اين قسمت عناصر ديگر چون تحريك يا عدم تحريك قواي شهواني تأثير ندارد. اما نگاه با قصد گناهآلود، موجب حرمت عارضي است. يعني قصد موجب آمدن حرمت است در غير اين صورت حرمتي ثابت نبود.) بنابراين اگر كسي به بدن زن نامحرم نگاه كند گرچه به قصد گناه نباشد و يا نگاه كردن موجب تحريك شهوت او نشود در هر صورت نظر كردن حرام است. پس معيار در اينجا پوشش است. وانگهي حضور زن در جامعه و اجتماعات به خاطر نيازهاي خود و يا شرايط بوجود آمده است، خانمي است به شغل شريف معلمي يا پرستاري و يا كارمند فلان اداره است به سر كار ميرود يا خانهداري است براي خريد مايحتاج منزل بيرون آمده است، اين حضور هدفمندانه خالي از هر گونه شائبههاي انحرافي است، اما اگر خانمي به قصد نمايش گزاردن خصوصيت زنانگي و با تكيه بر زن بودن به خيابان قدم ميگذارد تا درون پوشالي خود را در ويترين آرايش و بزك و سبكگري عرضه كند، مسلماً چنين خانمي تكيهگاهش «جنسيت» اوست تا «انسانيت»[2]، بنابراين نميتوان از ساير افراد انتظار عصمت داشت و بالاخره بحران اخلاقي نتيجه قهري اين رفتار است. دربارة مردان گفتهاند: اصليترين محرك، نگاه است. و اگر مردي از صحنههاي بهجتآور لذت نبرد، بايد به روانشناس مراجعه كند نه اين كه اگر تحريك شد، زيرا ارگانيزم فعّال طبق نقشه اصلي فعاليت ميكند. نويسنده محترم با استناد به حديثي از جابربن عبدالله انصاري، تأييدي بر نظريه اسلام ميآورد كه «حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ از دخت گراميشان خواستند با قسمتي از روپوش، سرشان را بپوشانند» آيا اين حديث، سندي محكم در دفاع از حجاب نيست؟ اگر مسلمانيم نبايد به سفارشات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به طور كامل توجه كنيم؟!
اين حديث و نظائر آن چون خاطره ام سلمه كه ميگويد: هنگامي كه رسول خدا نماز جماعت را تمام ميكرد هنگام خارج شدن از مسجد قدري مكث ميكرد تا زنان خارج شوند.[3] و نيز پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دستور داده بودند كه هنگامي كه زنان در مسجد حضور پيدا ميكنند، عطر و طيب استفاده نكنند.[4] حضرت امير ـ عليه السّلام ـ ميفرمودند: من به زنان جوان سلام نميكنم. همگي به لحاظ حساسيت مسأله حجاب از ديدگاه اسلام است. اگر چه استناد به حديث جابر، كه در فضاي حجاب در منزل است. و حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و ميهمان آنها جابر از بزرگان و نزديكان حضرت كه در تقوي و… جاي هيچگونه شك نيست، مع الوصف، حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ به دخت گراميشان دستور ميدهند: «خذي فضل ملحفتك فأقنعي به رأسك» از اضافه ملحفه (پارچهاي بلند كه به عنوان روانداز استفاده ميشود) سرت را بپوشان. اين حجاب كجا و آن استفادة بعضي كه ميخواهند بگويند: اگر خانمي با مانتو كوتاه، شلوار كوتاه، و… و يا تكهاي پارچه بر سر براي رفع دردسر و بيرون آمد كجا؟ اين حديث نميخواهد بگويد: كه هر گونه و به هر كيفيت كه از منزل خارج شدي مورد نظر اسلام است. نظريه اسلام حجاب است كه پوشش باشد، نه اينكه خود پوشش هم نوعي مفسده داشته باشد. اين امر اختصاص به زنان ندارد مردان هم مجاز به پوشش لباسهاي جلف و زننده نيستند. و چرا آقاي دكتر رضا براهني به اين حديث پيامبر كه دو صفحة قبل از اين حديث جابر است استناد نميكنيد:
و عنه ـ صلي الله عليه و آله ـ انه نهي الانساء ان يسلكن وسط الطريق. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از توقف زنان، در مسير رفت و آمد نهي كردند. و نهي ان تلبس المرأة اذا خرجت ثوباً مشهوراً . وقت بيرون آمدن از منزل لباس شهرت (كه جلب توجه كند) نپوشند. او تتحلي بما له صوت يسمع، و نهي النساء عن اظهار الصوت الامن ضروره.
آنچه باعث زينت در صورت (كرشمه و ناز) است نهي شده است و در اظهار صدا و در غير ضرورت نيز نهي شده است.[5]
حجاب آن چيزي نيست كه امروزه بر سر آن معامله كنيم گروهي آنرا ابزاري براي قدرت (طالبان در افغانستان، و منع آن در فرانسه) و گروهي هم آن را وسيلهاي براي رسيدن به اهداف سياسي مستمسك قرار دهند. (مانند پارهآي از قلم به دستان امروز). زن فطرتاً خواهان عفت و پوشش است. كدام موجود ذيشعوري از پوشش گريزان است؟ تنها اين انسان است كه مفتخر به لباس است و ساير مخلوقات خداوند غير انسان، نه طايفه نر و نه طايفه ماده، هيچكدام پوشش ندارند. كدام ماده الاغ را سراغ داريد دنبال پوشش باشد اما انسان حقيقتاً طالب حجاب است و آنرا دژ محكمي براي خود و همنوع خود و جامعه ميداند. عريان شدن عارضهاي است كه جنس مرد دنبال آن است آن هم نه هر مردي بلكه مردي كه در سايه اين برهنگي، به مقاصدش ميرسد. اول موجودي كه مطالبة برهنگي كرد شيطان بود. آيا شيطان جز انحراف و اغواء مقصدي داشت؟ شريعت مخالف بيحجابي و بيعفتي است. به جز كفين و گردي صورت، تمام بدن زن بايد پوشيده شود.
و اما چه وسيلهاي و چه الگويي زنان را به كمال امتثال ميرساند، جامعه قضاوت كند؟
با آمدن آيه حجاب، يك حكم تكليفي بر انسانها جعل شده است. فرمانبر عاقل كسي است كه در زمان اطاعت فرامين الهي، به بهترين وجه و شيوه، مجري شايستهاي باشد.
[1] . تحريرالوسيله، كتاب الطهارة ج1
[2] . به كتاب فرهنگ برهنگي، برهنگي فرهنگي دكتر حداد عادل مراجعه شود
[3] . صحيح بخاري، ج 2، ص 467، كتاب ابواب صفت الصلوة
[4] . صحيح مسلم، ج8
[5] . مستدرك الرسايل، نوري، ج14، كتاب نكاح، باب 92 ح2 به نقل از مشكاة الانوار
منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
توصیه آیت الله سید حسن مدرس به دخترش چه بود؟
گفتنى ها و حكايات در رابطه با آیت الله سید حسن مدرس بسيار است؛ از جمله اينكه در پشت صفحه اوّل قرآنى كه از او به يادگار مانده و در نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خطّ خود خطاب به دخترش چنين نوشته است: اى فاطمه بيگم ، تو را به سه مطلب توصيه مى كنم: ….
* توصيه مدرس به دخترش
شهيد آيت اللّه سيّد حسن مدرّس، نابغه جهاد و افشاگرى بر ضّد ظلم و ستم و قهرمان شجاعت و شهامت ، در ماه رمضان 1356 هجرى قمرى در تبعيدگاه خود، كاشمر توسّط مزدوران رضاخان مسموم شد و به شهادت رسيد، در حالى كه حدود هفتاد سال داشت.
قبر شريفش در كاشمر (از شهرهاى استان خراسان) مزار مسلمين است. گفتنى ها و حكايات در رابطه با اين مرد بزرگ بسيار است ، از جمله اينكه در پشت صفحه اوّل قرآنى كه از او به يادگار مانده و در نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خطّ خود خطاب به دخترش چنين نوشته است.
اى فاطمه بيگم ، تو را به سه مطلب توصيه مى كنم:
1) خواندن نماز و قرآن ، 2) دعا در حق پدر و مادرت ، 3) قناعت كردن در زندگى .
کتاب «چهل داستان درباره نماز و نمازگزاران» اثری از آقای يدالله بهتاشى