زمزمه یا ابالفضل(علیه السلام) گره گشای کار
تا سال سوم دبیرستان را تحصیل کرد. پدر محمد نقل میکند: «گفت: میگن جبهه نیرو لازم داره! گفتم: جبهه کی نیرو لازم نداره؟ جنگ همینه دیگه! گفت: پس ما چی؟ نباید بریم؟ گفتم: چرا نه؟ ما هم باید بریم! مملکت مال همه است! شناسنامه در دست دیدمش؛ خیلی پکر بود. پرسیدم: چی شد؟ گفت: اسمم رو ننوشتند! گفتم: فردا دوباره برو! فردا شد. وقتی برگشت دوباره مثل دیروز؛ پکر، ساکت و ناراحت. گفت: میگن قَدت کوتاهه! بازم ننوشتند. یکی دو روز گذشت. انگار ناراحتیش نمیخواست تمام بشود. بهش گفتم: پاشو لباس بپوش! شناسنامهات رو بردار بریم! یک ربع نشد پایگاه بسیج بودیم. داشت زیر لب چیزهایی میگفت. به شوخی گفتم: بَدوبیراه نگیها! گفت: نه بابا! نذر کردم؛ داشتم میگفتم :یا ابالفضل(ع) دستم به دامنت، ببینم چه کار میکنی! ده دقیقه نکشید که از من رضایت گرفتند و ثبت نامش کردند.»
عضو بسیج بود که تک تیرانداز شد و در منطقه سردشت استان کردستان رزمید. بیست و ششم شهریور ۱۳۶۲ پس از دویست و هفت روز حضور در جبهه، هنگام مبارزه با ضدانقلاب تیری به سرش میخورد و شهید میشود. مزار «شهید سید محمد میرکمالی» در گلزار شهدای روستای طاق از توابع شهرستان دامغان واقع است.