داستان مباهله
رسول خدا در راستای مکاتبه با پادشاهان مراکز مذهبی جهان، نامهای به اسقف نجران نگاشتند و او و ساکنان آن منطقه را به آیین اسلام دعوت کردند. به همین سبب بزرگان نجران دور هم جمع شدند تا درباره این مسئله چاره اندیشی کنند. از میان پیشنهادات گوناگونی که در آن جلسه مطرح شد، پیشنهاد دیدار و گفتوگو با پیامبر(ص) پذیرفته شد و گروهی برای دیدار با پیامبر(ص) عازم شهر مدینه شدند.
وقتی پیامبر(ص) برای بار دوم آنان را به پذیرفتن اسلام دعوت کرد، ایشان در پاسخ گفتند: «ای ابوالقاسم، به جز یک نشانه، تمامی صفاتی را که در کتاب الهی از ویژگیهای پیامبر پس از عیسی بیان شده است در تو یافتهایم.» رسول خدا(ص) پرسیدند «کدام نشانه را در من نیافتهاید» و آنان در جواب گفتند: «یکی از اوصاف پیامبر پس از عیسی در انجیل، این است که او مسیح را تصدیق میکند و به او ایمان میآورد؛ ولی تو به او ناسزا میگویی و او را تکذیب میکنی و گمان میکنی که او بنده خدا است.»
پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: «من او را صادق میدانم، او را تصدیق میکنم و به او ایمان دارم و گواهی میدهم که او پیامبری بود که از سوی پروردگارش فرستاده شده بود؛ اما میگویم او بنده خداست و هرگز اختیار سود و زیان و قدرت و مرگ و زندگی و برانگیخته شدن خود را ندارد.» در اینجا گفتوگوی مفصلی میان پیامبر اسلام(ص) و نصارای نجران بر سر موضوع الوهیت حضرت عیسی درگرفت و پیامبر(ص) به رد اعتقادات مسیحیان مبنی بر الوهیت عیسی(ع) پرداخته و او را بنده خدا معرفی کردند.
وقتی زمان مباهله فرارسید، شمار زیادی از مردم مدینه که برای تماشای مباهله لحظه شماری میکردند و میخواستند ببینند پایان ماجرا به کجا ختم میشود، در محلی که برای این کار در نظر گرفته شده بود، حاضر شدند. آنگاه پیامبر خدا(ص) در حالی که دست علی(ع) را در دست گرفته بود و امام حسن و امام حسین(ع) از پیشرو و حضرت فاطمه(س) از پشت سر ایشان حرکت میکردند، در محل مباهله قرار گرفتند و نصارای نجران را فراخواندند تا برای انجام مباهله حاضر شوند.
وقتی دو تن از بزرگان مسیحیان نجران به محل مباهله رسیدند، یکی از ایشان گفت: «ای ابوالقاسم، همراه با چه کسانی با ما مباهله میکنی؟» حضرت فرمودند: «همراه با بهترین افراد روی زمین و گرامیترین آنان نزد خداوند.. کسی که به حق مرا برانگیخته است، به من دستور داده است که با اینها با شما مباهله کنم.» در این هنگام آن دو نفر دچار تردید و ترس شدند و به محلی که نجرانیان در آن اجتماع کرده بودند بازگشتند.
پس از گفتوگو و مجادلات بسیاری که میان نصریانیان واقع شد و نشانگر هراس ایشان از رویارویی با پیامبر(ص) بود، سرانجام از انجام مباهله منصرف شدند و فرستادهای را به سوی پیامبر(ص) گسیل داشتند تا از آن حضرت درخواست کند پسر عمویش حضرت امیرالمومنین(ع) را واسطه حل و فصل این اختلاف قرار دهد. بدین ترتیب پیامبر(ص) امیرالمومنین(ع) را برای حل و فصل موضوع به جانب نصرانیان فرستاد. ایشان نیز در برابر پرداخت خراجی معین، با نصریانیان مصالحه فرمودند.
وقتی جریان مصالحه به سمع پیامبر(ص) رسید، ایشان فرمودند: «من نیز این را پذیرفتم ولی بدانید اگر با من و کسانی که زیر عبا بودند به مباهله میپرداختید، خداوند این وادی را از آتش شعلهور میساخت و در کمتر از یک چشم بر هم زدند، آتش را به پشت شما روانه میساخت و همه شما را با آتش سوزناک میسوزاند.» سپس پیامبر(ص) اهل بیت خود را به سوی منزل روانه ساخت و خود به سمت مسجد حرکت کرد. روایت شده است که ایشان به سجده رفتند و سه بار جمله «الحمدلله رب العالمین» را تکرار فرمودند. وقتی از علت سجده و نشانههای شادمانی که در چهره ایشان نمایان بود سوال شد، حضرت فرمودند: «سپاس خداوند را سزاست در رابطه با کرامتی که در مورد اهل بیتم به من ارزانی داشت.»
اعتبار حدیث مباهله
یادآور میشود در جلسه شورای شش نفره که خلیفه دوم برای تعیین حاکم بعد از خود تشکیل داده بود، امیرالمومنین(ع) جهت بیان افضلیت و یادآوری حق خود به حاضران به آیه مباهله استناد کردند و فرمودند: «آیا احدی در این فضیلت با من شریک است؟» همه حاضران در شورا به نزول این آیه در حق امیرالمومنین(ع) اعتراف کردند.
همچنین بیش از پنجاه نفر از عالمان اهل سنت، حدیث مباهله را به نقل از بیست و چهار نفر از صحابه و تابعین در کتب خود ذکر کردهاند. برخی از عالمان بزرگ اهل سنت مانند حاکم نیشابوری و ابن عربی مالکی به تواتر و قطعیت سند حدیث مباهله اذعان کردهاند؛ لذا بر اساس کتب شیعه و سنی، در تحقق این واقعه جای هیچ شکی باقی نمانده است.
دلالت آیه مباهله بر ولایت امیرالمومنین(ع)
به طور خلاصه، دلالت آیه مباهله بر خلافت بلافصل امیرالمومنین(ع) بر این پایه استوار است که در آیه مذکور، پیامبر(ص) از امیرالمومنین(ع) به عنوان «نفس» خود یاد کرده است. چنانکه سیدمرتضی در کتاب الفصول المختاره من العیون و المحاسن به نقل از استادش شیخ مفید، این روایت را ذکر کرده است که روزی مامون خدمت امام رضا(ع) عرض کرد: «مرا از بزرگترین فضیلت امیرالمومنین که قرآن بر آن دلالت دارد، آگاه فرمایید». امام رضا(ع) فرمودند: «فضیلت امیرالمومنین در مباهله است. خداوند می فرماید: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ؛ پس هر كه در اين باره پس از دانشى كه تو را حاصل آمده با تو محاجّه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم (سوره۳ آیه۶۱).
آنگاه رسول خدا(ص) حسن(ع) و حسین(ع) را فراخواند، این دو بزرگوار ابناء او بودند. فاطمه(س) را خواند، پس در مقام نساء پیامبر بود و امیرالمومنین(ع) را خواند، پس به حکم خداوند، ایشان نفس و جان پیامبر(ص) بود. به تحقیق ثابت است که احدی از مخلوقات، اجلّ و افضل از پیامبر نیست، پس به حکم خداوند ثابت میشود که احدی با فضیلت تر از نفس رسول خدا نخواهد بود».
سپس مامون این اشکال را بیان کرد که در آیه مباهله مراد از «نساء» حضرت فاطمه(س) است گرچه به صیغه جمع آمده لذا می توان تصور کرد که مراد از «انفس» نیز شخص پیامبر باشد نه امیرالمومنین(ع). امام رضا(ع) در پاسخ به این اشکال بیان فرمودند که در آیه از کلمه «ندع» استفاده شده، یعنی بیایید از ابناء، نساء و انفسمان دعوت کنیم. مسلم است که دعوت کننده باید غیر از دعوت شده باشد، یعنی صحیح نیست که انسان، خودش را دعوت به امری نماید. لذا ثابت میشود که مقصود از انفس، شخصی غیر از پیامبر میباشد.
در پایان مطلب، ذکر این نکته ضروری است که آیه مباهله از بهترین ادله اثبات خلافت حضرت علی(ع) بعد از پیامبر است؛ چراکه از آیه مباهله به طور قطع دانسته میشود که پیامبر اکرم(ص)، حضرت علی(ع) را به عنوان نفس و جان خویش معرفی کرده و به اعتقاد شیعه و سنی، هیچ فرد دیگری در این فضیلت با حضرت علی(ع) شریک نیست. مقدمه دوم استدلال هم این است که مقدم داشتن مفضول بر افضل، عقلاً قبیح است چنانکه ابن تیمیه، بنیان گذار وهابیت، نیز در منهاج السنه بر این عقیده است. لذا ثابت میشود که شخص افضل، لایق و مستحق خلافت پیامبر(ص) است.
منبع: خبرگزاری قرآن