خاطره استاد قرائتی از اولین آشنایی با سردار سلیمانی
۵ سؤال کلیدی درس هایی از قرآن
موضوع بحث:
محبوبیت مردان خدا
عناوین:
۱- ضرب المثلهای نادرست
۲- خون بر شمشیر پیروز است
۳- اراده خدا، حاکم بر خواست بشر
۴- رزق همه موجودات، به دست خدا
۵- عزّت و ذلّت به دست خدا
۶- حضرت ابراهیم، الگوی پیامبران
۷- نشانههای همراهی با رسول خدا
۸-ایمان و عمل صالح، عامل مودّت مردم
مشروح بحث استاد:
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث ما راجع به نقش ایمان به خدا بود که نمونهی مؤمن را قرآن میگوید: اگر میخواهید ببینید مؤمن کیست، این مؤمن است. آیه را میخوانم، ترجمهاش را بلد هستید. از این عربی آسان است. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» یعنی چه؟ «لِلَّذِینَ آمَنُوا» برای کسانی که ایمان آوردند، چه زن چه مرد، خدا میخواهد برای زن و مرد مؤمن یک مثال بزند، میگوییم: چیه؟ کیه؟ «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم، ۱۱) زن فرعون، زن فرعون نمونه زن مؤمن است. زن فرعون چیست که خدا در بین این همه آدم میگوید: همه شما از این خانم یاد بگیرید. ۱- شکنجه فرعون، در برابر شکنجه فرعون تسلیم نشد. در برابر کاخ و باغ و طلا و شاهنشاهی فرعون تسلیم نشد. در کاخ بود و نان کاخ را میخورد اما طرفدار معصوم بود. طرفدار حضرت موسی بود.
۱- ضرب المثلهای نادرست
این مثالهایی که در دهان ما هست، این مثالها را زن فرعون همه را از بین برد. ما چند تا مثال میزنیم همه حفظ هستید. اینها را میگویم تا به بحث امروز ملحق شویم. یک حرف غلطی میزنیم، میگوییم: خواهی نشوی رسوا… زن فرعون گفت: نخیر، من همرنگ جماعت نمیشوم! همه قربان فرعون میروند و بله قربان به فرعون میگویند من تنهایی نان فرعون را میخورم ولی بله قربان به فرعون نمیگویم. خواهی نشوی رسوا غلط است.
مثل غلط دوم؛ با یک گل بهار نمیشود. زن فرعون گفت: من یکی هستم ولی با یک گل هم بهار میشود. با یک سردار سلیمانی خیلی چیزها عوض میشود. با یک گل بهار نمیشود حرف غلطی است. یکدست صدا ندارد، چرا اگر آدم به کله خودش بزند، صدا دارد. دیگر هرجا نمک خوردی، نمکدان را نشکن. زن فرعون گفت: نخیر، اینطور نیست. من نمک فرعون را میخورم و فرعون را میشکنم. یعنی یکسری از حرف هاست که جزء فرهنگ ما شده، تکیه کلام ما شده، زن فرعون گفت: وقتی آدم گفت خدا دیگر باقی را دور بریزد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/۹۱) بگو خدا و باقی را دور بریز.
۱۶۵ موشک در دزفول افتاد زمان جنگ، دزفولیها روانی نشدند، یکی از این موشکها در دانشکده روانشناسی هر کشوری بیافتد، اساتید دانشکده روانشناسی روانی میشوند. یکی از این موشکها همه را روانی میکند. نقش ایمان به خدا یک نقش بی بدیلی است. یک امام خمینی پیدا میشود. یک حججی پیدا میشود. زن، بچه، وطن، حقوق و درجه، اصلاً به ریش همه میخندد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ».
۲- خون بر شمشیر پیروز است
در قرآن حدود دویست مرتبه این کلمه آمده است. «دون الله و دونه» دائم میگوید: غیر خدا چیزی دستش نیست. یک شعار امام داد این شعار را امام از امام حسین یاد گرفت، فرمود: خون بر شمشیر پیروز است. آدم میبیند یعنی گاهی وقتها یک صحنههایی پیش میآید که از جوانی من یک حدیث را نمیفهمیدم یعنی چه. حدیث این است که مثلاً امام زمان(ع) وقتی ظهور میکند که مثلاً شرایط اینطور باشد و اینطور باشد. ما میخوانیم امام زمان یک چنین زمانی ظهور میکند که حالا حالا پس نمیآید. زنهای درون خانه بتوانند قضاوت کنند، یعنی قدرت تشخیص حق داشته باشند.
نزد یکی از علما رفتم و گفتم: با این حدیث چطور میتوانیم منتظر آقا باشیم؟ ایشان یک حدیث خواند قشنگ است. هرکس اهل کامپیوتر است میتواند دربیاورد. «اصلح الله امره فی لیلة» یعنی خدا یک شبه همه کارهایش را اصلاح میکند. این ماجرای حججی که پیش میآید یا سردار سلیمانی، میگوید… اینکه مشکل پوشک داشت، این مشکل دلار داشت، این مشکل خودرو داشت، آن مشکل اختلاس بود، این همه مردم، این همه حرف… پیش هرکس مینشستی حرف میزد و خیلی از اشکالهایشان وارد بود. یعنی اشکالهای به حقی داشتند و نمیدانستیم چه کنیم. یک مرتبه یک چیزی پیش میآید و همه مردم ۲۴ ساعته عوض میشوند. حالا فهمیدیم حدیث یعنی چه؟ «اصلح الله امره فی لیلة» یک شبه درست میشود.
۳- اراده خدا، حاکم بر خواست بشر
بنی صدر ۱۱ میلیون رأی داشت. اگر میخواستند با بیان و استدلال مردم را عوض کنند، یازده میلیون یک ربع وقت میخواست که آدم یک ربع بنشیند با این حرف بزند که بنی صدر چنین و چنان است. ۱۱ میلیون یک ربع، ماشین حساب دارید چقدر میشود، ولی یک مرتبه بنی صدر ۲۴ ساعت زیر و رو شد. برعکسش هم میشود که یک مرتبه همه چیز عوض شود.
ما در اسلام آدم داریم که یک رکعت نماز نخواند ولی اهل بهشت است. هرکس میشناسد دست بلند کند. یک نفر… عربی به مدینه آمد کافر بود. گفت: چرا شهر خلوت است؟ گفت: مردم جنگ احد رفتند همراه پیغمبر، این هم حیوانهایش را ول کرد و به احد رفت و پیغمبر را ملاقات کرد. ساعت هشت وارد مدینه شد، از مدینه تا احد پیاده روی نیم ساعت راه است. رفت نزد پیغمبر و گفت: حرف شما چیست؟ گفت: ما موحد هستیم و اهل توحید هستیم و اینها بت پرست هستند و چنین هستند. چند دقیقه گفت: حق با شماست. من میخواهم به کمک شما بیایم. اسلام آورد و جبهه رفت، ظهر نشده شهید شد. ساعت هشت وارد مدینه شد، نه احد رفت، ده مسلمان شد، یازده جبهه رفت و یازده و نیم شهید شد. من به زبان خودمان میگویم. حضرت فرمود: «دَخَلَ الجَنًهَ وَ لَم یصَلِ رکعةً» داخل بهشت شد در حالی که یک رکعت نماز هم نخواند. چون اصلاً وقت نماز نبود. به ظهر نرسید که نماز بر او واجب شود. یعنی آدم داریم یک رکعت نماز نخوانده وارد بهشت میشود، آدم داریم مثل ابلیس که شش هزار سال عبادت کرد. حضرت امیر میفرماید: نمیدانیم این شش هزار سال، سالهای دنیایی بوده یا سالهای آخرتی؟ شش هزار سال عبادت کرد یک مرتبه روی یک دنده لجی همه چیز را از دست داد. گفت: من بهتر از آدم هستم. خدا گفت: سجده کن. گفت: نمیخواهم. در یک کلمه گفت: نمیخواهم و عذرخواهی هم نکرد. ملائکه هم در مقابل خدا یک اعتراضی کردند و گفتند: انسان را خلق نکن، انسان خونریز است. از خیرش بگذر، ما هستیم و ما بهتر از انسان هستیم. ولی وقتی فهمیدند اشتباه کردند گفتند: «لا عِلْمَ لَنا» (بقره/۳۲) هم ملائکه در مقابل خدا موضع گرفتند و هم ابلیس، ابلیس عذرخواهی نکرد ولی فرشتهها عذرخواهی کردند. چقدر عذرخواهی چیز خوبی است. اگر عذرخواهی کنند دلها با هم مهربان میشود. هم غلط میگوییم… بعد هم فکر میکنیم ما که مثلاً فوق لیسانس هستیم یا آیت الله و دکتر هستیم، زشت است. چه زشتی دارد؟
امام خمینی در وصیتنامهاش سطرهای آخر نوشت: من از همه مردم عذرخواهی میکنم، اگر تقصیر یا قصوری داشتم عذرخواهی میکنم، ما از امام بهتر نداریم. در مورد زن نمونه، زن فرعون…
۴- رزق همه موجودات، به دست خدا
در خداشناسی بحث داشتیم. پانزدهم… تا اینجا آمدیم، نظام هستی در برابر خدا تسلیم است. «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْها» (آلعمران/۸۳) گفت به قول آن آقا میگفت: چمن پیاده میرود، سرو سواره میرود. «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ» همه چیز در اختیار خداست. ابر و باد و مه و خورشید… «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» همتایی ندارد، «لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» (اسراء/۱۱۱) نه شریک دارد، همه به او محتاج هستند، «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ» (الرحمن/۲۹) روزی همه بدست اوست. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» (ذاریات/۵۸) او رزاق است. به زرنگی و مدرک نیست. پرندهای در فضا میپرد و گرسنه میشود. این پرنده دو شاخک دارد، مثل کلنگ دوسره یکی بالا و یکی پایین، نهنگ در دریا شنا میکند و از موجودات دریایی میخورد. دندانهای نهنگ نیاز به مسواک دارد. نهنگ روی آب میآید و دهانش را باز میکند. این پرنده که در هوا گرسنه است میآید در دهان این مینشیند، چیزهای لای دندان نهنگ را میخورد، نهنگ نمیتواند او را ببلعد، چون شاخکها به سف دهانش فرو میرود. همینطور نگه میدارد تا این شکمش سیر شود و برود. خداوند «هو الرزاق» رزق پرنده گرسنه در هوا را لای دندان نهنگ در دریا قرار میدهد.
همه رئیس جمهورها با هم بمیرند یک چنین تشییع جنازهای میشود؟ یک چنین تشییع جنازهای نمیشود. رئیس مجلسها هم همینطور، فرماندارها، استاندارها، نه ایران، کل کره زمین. عزت دست خداست. ۴۳ رادیو به امام زمان جنگ جسارت میکرد و از صدام تجلیل میکرد. صدام عزیزتر است یا امام؟ سی هزار نفر یک سمت بودند و ۷۲ نفر در کربلا یک سمت بودند. بالاخره چه کسی پیروز شد؟ همه چیز دست خداست. ما یک خرده مشکل اعتقادی داریم. جوان سی ساله است، سی و پنج سال دارد داماد نمیشود، خرجی از کجا بیاورم؟ میدانی یعنی چه؟ یعنی خدایا تو اگر من یکی باشم میتوانی رزق بدهی. ازدواج کنم دو تا شویم دیگر نمیتوانی. ما مشکل خدا داریم. میگوییم: اگر یکی باشیم خدا رازق است، دو تا باشیم خدا رازق نیست. اگر این مدرک را داشته باشیم…
۵- عزّت و ذلّت به دست خدا
اگر رأی بیاوریم، عزیز میشویم. چه کسی گفته است؟ ممکن است رأی بیاوری رئیس جمهور شوی و مثل بنی صدر فرار کنی. عزت دست پول نیست. این تشییع جنازه چه چیزی درونش بود؟ پول بود، زور بود. من خودم سلیمانی را نمیشناختم. سالها کار کرد و به احدی نگفت. دانشجو الآن دانشگاه میرود، چهار سال دیگر مهندس میشود از حالا فامیلها میگویند: آقای مهندس، آقای مهندس بابا هنوز مهندس نشده است. سر کچل را هی شانه میکنیم.
ایشان بالاترین درجه را داشت، خواص او را نمیشناختند. من یک وقت دفتر آقا رفتم، کاری داشتم با آقای حجازی، آقای سردار سلیمانی را هم نمیشناختم، آنجا نشسته بود. به آقای حجازی گفتم: یک حرف خصوصی دارم، ایشان کیست که اینجا نشسته است؟ گفت: نمیشناسی؟ گفتم: نه، گفت: سردار سلیمانی است. گفتم: عه، اسمش را شنیده ام.
آدم هست اگر یک ساعت اضافه کار کند مینویسد. وسطش هم یک عطسه کرده آن را هم بنویس. یک سطل زباله به شهرداری میدهیم، مینویسیم: بانی سطل زباله محسن قرائتی! بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! یک سطل زباله را وقف نمیکنیم. همه چیزی را یکجا وقف میکند. اینها چه چیزی را با چه چیزی معامله میکنند. رزق دست خداست. «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی ونقصی»
بنده خدایی بود. وضع مالی خوبی داشت، چند کارخانه داشت، پسران خوشتیپی داشت و برای هر پسر خانه درست کرده بود. در خانه استخر داشت. یکبار من در یک شهری رفتم ایشان را دیدم، دیدم خیلی گریه میکند. گفت: یک چیزی برای من پیش آمد، خدا هی حال مرا میگیرد. هی میگویم: خدایا غلط کردم، میگفت: این به ذهن من آمد که من با این کار خدا، هر پسری یک کارخانه، هر پسری یک خانه چند میلیاردی، گفتم: با این پسران خوشگل و خانهدار، خواسته باشم پسرم را داماد کنم فوری زنش میشوم. دخترها برایش میمیرند. کارگرهای فقیر من تند تند دختر و پسرشان را عروس و داماد میکند، من هرجا میروم تا دم آخر یک مسألهای پیش میآید عروسی به هم میخورد. خدا میخواهد به من بفهماند که پول داری، زور داری، خوشگل هم هستی، ولی زندگیات را تاب میدهم. او هم هیچی ندارد ولی زندگیاش شیرین است. تو روی قالی ابریشمی باید اشک بریزی و او روی گونی میخندد. خدا رزاق است. دم بزنگاه خدا کمک میکند. الگوی توحید زن فرعون، «هو الرزاق».
۶- حضرت ابراهیم، الگوی پیامبران
در پیغمبرها حضرت ابراهیم برجستگی دارد چون جد موسی ابراهیم است. جد عیسی ابراهیم است، جد پیغمبر ما، جد امام زمان، یعنی همه انبیاء نسل ابراهیم هستند تقریباً، جز تک و تایی، بسیاری نسل ابراهیم(ع) هستند. ابراهیم از همه چیز گذشت. از جانت بگذر، در آتش برو، گفت: باشد در آتش میروم. از بچه بگذر، صد سال منتظر یک بچه بود. در پیری خدا یک بچه به او داد، حالا آدمی که صد سال است بچه ندیده، همه وجودش بچهاش است. خدا به او گفت: بچهات را در بیابانهای مکه بگذار و برگرد. با مادرش، باشد. زن و بچهاش را گذاشت در بیابان مکه، فقط چند تا کوه است. نه گیاهی، نه آبی، گذاشت در مکه و برگشت. بچه تشنه شد، مادر دید آب ندارد. رفت کوه صفا و مروه، صفا و مروه یک خیابان چهارصدمتری سقف دار است که بعد از طواف در آن خیابان هم باید هفت بار بروند. یک خیابان چهارصد متری است. دوید رفت کوه صفا ببیند از بالای کوه درختی، پرندهای آثاری هست یا نه؟ دید نیست. دید بچه دارد دست و پا میزند، دوید کوه مروه، هفت بار دوید. از بچه شیرخواره بگذرد، تشنه در بیابان داغ با یک زن جوان، چطوری گذشت؟ آنوقت مزد گذشتن چیست؟ ما مکه میرویم بسیاری از کارهای مکه ما سنتهای ابراهیمی است که پیغمبر آمد فرمود: حج شما همان حج ابراهیمی باشد. امام هم فرمود: حج ابراهیمی، یعنی بسیاری از اعمال حج کارهایی است که زمان ابراهیم تأسیس شده ولی باید بماند.
جانت را بده در آتش، چشم! بچه شیرخوارهات را بده، در مکه چشم! حالا این بچه بزرگ شده، سیزده ساله شده. خدا به ابراهیم میگوید: سیزده ساله را بکش. چشم! چاقو را اینجا میگذارد. میگوید: بردار، نمیخواستم خون ریخته شود. میخواستم ببینم دل میکنی یا نه، دیدم دل کندی. حالا دختر ما میگوید: حاج آقا من مسلمان هستم و نمازم را دوست دارم ولی این لاک را هم دوست دارم. من چون لاک زدم نمیتوانم وضو بگیرم، چه کنم؟ یعنی دختر ما بین لاک و خدا میماند. این به کجا میرسد؟ آدمهای پلاستیکی پوک. از همه چیز بگذر. ما آدم داریم که سر لقبش چانه میزند. میگوید: به من چه عنوانی میدهید؟ اگر این عنوان است میآیم، اگر این عنوان است نمیآیم.
پنج سال پیش چند نفر سردار سلیمانی را میشناختند؟ سه سال پیش چند نفر حججی را میشناختند؟ خدا خواسته باشد درست کند، یک شبه همه چیز عوض میشود. یک شبه بنی صدر سقوط میکند و یک شبه بهشتی بالا میرود. از دوازده بهمن تا ۲۲ بهمن این ده روز چه حوادثی رخ داد. شجاعها ترسو میشوند و ترسوها شجاع میشوند. خیلی چیزها میشود.
در قرآن سه تا «آمنوا» داریم. «آمنوا به، آمنوا له، آمنوا معه» آمنوا به یعنی به پیامبر و اسلام ایمان دارد. «آمنوا له» یعنی در کنار ایمانش کاربرد سودی هم دارد، یعنی خدمت هم میکند، ولی «آمنوا معه» که میگوید یعنی از آن جدا نمیشود. در قرآن میگوید: مؤمن واقعی «آمنوا به آمنوا له» نیست، مؤمن واقعی «آمنوا معه» است. «محمدٌ رسول الله» (صلوات حضار)
۷- نشانههای همراهی با رسول خدا
«محمدٌ رسول الله و الذین آمنوا معه» نمیگوید: «آمنوا به، آمنوا له» میگوید: «و الذین آمنوا معه» این «معه» یعنی با پیغمبر است و جدا نمیشود. خدا میگوید: چه کسانی با پیغمبر هستند؟ چهار شرط دارد، چهار شرط را سلیمانی داشت. «أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّدا» (فتح/۲۹) اهل رکوع و سجود، نسبت به دشمن خشن و نسبت به خودیها مهربان! این چهار شرط بود و معلوم میشود سلیمانی از «آمنوا له» و «آمنوا به» رد شده و به «آمنوا معه» رسیده است. خود همین محمد رسول الله یک خاطره دارد که یکوقتی گفتم ولی باز هم بگویم، خیلیها نشنیدند.
پیغمبر ما چهل سالگی به پیغمبری رسید. سیزده سال مکه بود، پنجاه و سه سال شد. شکنجه مردم کفار باعث شد به مدینه هجرت کنند. ۵۳ سالگی وارد مدینه شد. چند سالی ماند و دلتنگ مکه شد، گفت: برویم یک عمره انجام بدهیم. با جمعی از مسلمانها آمدند بیایند مکه، مردم مکه فهمیدند مسلمانها از مدینه دارند میآیند برای عمره، رفتند در بیابان جلو، گفتند: نمیگذاریم بیایید. مکه دست بت پرستها بود. نمیگذاریم، شما را راه نمیدهیم. بگ مگو و کشمکش بود، نزدیک بودجنگ شود.
حضرت فرمود: صلاح نیست جنگ شود، صلح کنید. اسم صلحش هم خیلیها بلد هستید به نام صلح حدیبیه، در صلحنامه نوشتند: قرارداد میان مردم مکه و محمد رسول الله! (صلوات حضار) گفتند: ما محمد رسول الله را قبول نداریم. اگر قبول داشتیم که محمد رسول الله است که راهتان میدادیم. ما شما را قبول نداریم، محمد رسول الله را قبول نداریم. لذا محمد رسول الله را پاک کنید. آن کسی که نوشته بود آماده نبود پاک کند، مسلمان بیاید محمد را پاک کند؟ گفتند: تا پاک نکنید ما جنگ میکنیم. پیغمبرفرمود: دست مرا روی محمد رسول الله بگذارید، خودم پاک میکنم. دست پیغمبر را روی قرارداد میان مردم مکه ومحمد رسول الله گذاشتند، محمد رسول الله را پاک کرد. خود پیغمبر خودش را پاک کرد. وقتی پاک کرد، آیه نازل شد «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه» (فتح/۲۹) (صلوات حضار)
گرفتید چه شد؟ خیلی قشنگ است. اگر خودت را پاک کنی، خدا مینویسد. خودت را بنویسی، خدا پاک میکند. پیغمبر خودش را پاک کرد یعنی گفت: این کار به اسم سپاه یا ارتش، به اسم این گردان یا آن گردان، به اسم این یا آن، به اسم این آیت الله یا حجت الاسلام، اگر خودت را پاک کردی خدا مینویسد. اولهای انقلاب بعضی میگفتند: سهم ما چه شد؟ ما هم که سخنرانی کردیم، ما هم کتاب نوشتیم، بعضی میگفتند: ما زندان رفتیم، سهم ما چه شد؟ امام آمد در فیضیه فرمود که مردم خیلی گریه کردند. امام فرمود: خاک بر سر من اگر خواسته باشم با خون شهدا پست بگیرم! آن روز خیلی مردم گریه کردند. یعنی امام خودش را پاک کرد مطرح شد. عکس امام را یک خانه میدیدند، صاحبخانه را میگرفتند. گفته بودند: عکس امام یکی هم نباید باشد. هیچ مرجع تقلیدی به اندازه امام خمینی عکسش چاپ نشد. شاه گفت: امام خمینی نه، خدا گفت: آره، زلیخا همه درها را بست که هیچکس نفهمد همه فهمیدند. با خدا ور نروید. اگر خودت را پاک کنی خدا مینویسد و خودت را بنویسی خدا پاک میکند. خیلی مهم است. در این تشییع جنازهها آدم خیلی چیز یاد میگیرد، از کلاس دانشگاه و حوزه بار علمیاش بیشتر است به شرط اینکه آدم فکر کند. چه شد؟ آخر این دختر دارد گریه میکند چه شد؟ این جمعیت از کجا میآیند؟ امام حسین که دیگر چه بگویم؟ امام حسین را که دیگر نمیشود حرفش را زد. بعد از ۱۴۰۰ سال زوار پیاده رو میلیونی، آدم بعد از فوت پدرش دو هفته سه هفته میرود. هفته دهم و بیستم، الآن کسی بگوید: آقا شما یک خرده پول من بدهید. میگوییم: میخواهی چه کنی؟ میخواهم برای جد شانزدهم شما یک فاتحه بگیرم. میگوید: خل شدی؟ برای جد شانزدهم من میخواهی فاتحه بگیری؟ خل هستی؟ ما برای پدربزرگ خودمان هم یک فاتحه میگیریم. ممکن است چهلم هم بگیریم. پدر و مادرمان هم یک سال میگیریم، سال پنج و سال…
الآن جد شانزدهم شما کیه؟ جد چهل و هفتم شما کیه؟ نمیدانم کیه. تمام شد و رفت. همه چیز تمام میشود ولی حسین ماند. این واقعاً کلاس درس است. این کجا بود و چه شد؟ در خانه را میزند بچه نمیرود در را روی پدرش باز کند. میگوید: تو برو. من دیروز باز کردم و تو امروز باز کن. آنوقت شهرداری تابلو زده عابرپیاده، این پل عابر را حال ندارد برود ولی پیاده کربلا میرود. اینها را کنار هم بگذارید ببینید چه درمیآید. این برای جان خودش حال ندارد از روی پل برود که تصادف نکند. این عبور پل که از روی خیابان زدند، این پل چند متری را حال ندارد برود ولی پیاده کربلا میرود. اینها را چطور تحلیل میکنید؟ روانشناسها، جامعه شناسها، فیلسوفها، فقها، دکترها و مهندسها، همه ببینند ریشهاش چیست، چطور شد اینطور شد؟
۸- ایمان و عمل صالح، عامل مودّت مردم
قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/۹۶) وُد یعنی مودت و علاقه، نمیگوید: حبُّا. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» کسانی که ایمان دارند و کارهایشان صالح بوده، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» خداوند محبت این را در دلها میاندازد. هرکس محبوبتر است ایمان و عمل صالحش بیشتر است. چون قرآن میگوید: رمز محبوب شدن ایمان و عمل صالح است. پس هرکس ایمانش بیشتر و عمل صالحش بیشتر محبوبیتش بیشتر است. این تشییع جنازه میگویند: خوب پس معلوم میشود اولین مؤمن… یا از اولین مؤمنها در کشور ما سلیمانی بود و ما نمیدانستیم. چون از وُد پی میبریم که آمنوایش پررنگ بوده است. هرچه وُّدش پررنگ باشد، معلوم می شود «آمنوا و عملوا الصالحات» اش پررنگ بوده است.
قرآن میگوید: سختترین کینه را نسبت به مسلمانها یهود دارند. برویم ببینیم یهود بیشترین کینه را نسبت به… اگر بیشترین کینه یهود از سید حسن نصرالله است، پیداست راه سیدحسن نصرالله حق است. باقیها بروند خودشان را تطبیق بدهند به سید حسن نصرالله. این خیلی مهم است.
خدایا به آبروی آنهایی که در قرآن از آنها تعریف کردی، ایمان کامل دارند، به آنها گفتی: اینها راست میگویند، «اولئک هم الصادقون» به آبروی آنهایی که از امامان لقب گرفتند، عبدالعظیم حسنی میدانید چه گرفت؟ «أنت ولینا حقاً» امام دهم فرمود: حقیقتاً تو ولی ما هستی. حضرت عبدالعظیم از امام دهم، علی بن مهزیار، امام جواد فرمود: در عمرم از تو بهتر ندیدم. عجب لقبی! به آبروی کسانی که از تو و اولیای تو درجه گرفتند، بالاترین درجه ایمان و یقین و قلب و اخلاص و عمق و عمل و برکت را همراه با حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
خبرگزاری حوزه