حالا نوبت جبران زحمات است
خیلیها مادرشان را از دست دادند و بر سر مزار مادر حسرت دیدن یک بار دیگر او را دارند. حسرت لمس کردن دستانشان، بوسیدنشان و محکم در آغوش فشردنشان، اما افسوس که دیگر او را ندارند و فقط با خاطراتش زندگی میکنند. کاش هر روز را روز مادر میدانستیم و به این فرشتگان باارزش بیشتر اهمیت میدادیم
روز مادر و روز پدر را به تازگی پشتسر گذاشتیم. این روزها که میشود خیلیها در تدارک خریدن هدیهای برای پدر و مادرشان هستند تا بتوانند او را خوشحال کنند. خیلیها مادرشان را از دست دادند و بر سر مزار مادر حسرت دیدن یک بار دیگر او را دارند. حسرت لمس کردن دستانشان، بوسیدنشان و محکم در آغوش فشردنشان، اما افسوس که دیگر او را ندارند و فقط با خاطراتش زندگی میکنند. این روز خاص برای قدردانی از زحمات اوست، اما کاش هر روز را روز مادر میدانستیم و به این فرشتگان باارزش بیشتر اهمیت میدادیم. گاهی کلماتی، چون تشکر و ممنونم به چشمم حقیر میآیند برای قدردانی از زحمات مادرم، اما چه میتوانم انجام دهم، هر چقدر هم تلاش کنم برای جبران قسمتی از زحماتش هم ناتوانم! حال وقتی پدر و مادران سالمند میشوند نیاز به حمایت فرزندانشان دارند. روزگاری آنها تمام حامی فرزندشان بودند.
حال چرا ما نباید حامی آنها باشیم؟ آنها را تنها نگذاریم. آنان نیازمند توجه فرزندشان هستند. چون اگر روزی نباشند، برای ما چیزی جز حسرت و اندوه باقی نخواهد ماند.
به آنان اُف نگوییم و با آنان مهربان باشیم. پا به پای آنها برویم. همانطور که آنها همراهمان کودک شدند. با ما بازیها کودکانه کردند. برایمان وقت گذاشتند و زندگیشان را به پای ما گذاشتند. گاهی شب و روزشان را سیاه کردند تا ما طعم سختی نچشیم.
بیاییم ما هم همراهشان باشیم و به خواستههایشان عمل کنیم. هرچند اگر ما هرقدر هم به آنها اهمیت دهیم در برابر زحمات و حمایت آنها ناچیز است! یادمان باشد مادر صبحها با یاد فرزندانش بیدار میشود و شبها با یاد آنها به خواب میرود.
او لحظه به لحظهاش را به فکر فرزندش است. اگر فرزندش در کنارش نباشد با هر قاشق غذایی که میخورد، میگوید جایش خالیست… مادر تمام هستی اش را و عمرش را و لحظاتش را به پای ما گذاشت. چه خوب است اگر بتوانیم در زندگیمان تلاشی کنیم، برای خوشحال کردنش. برای دلخوشیاش. او تمام تلاشش را کرده تا ما خوشحال باشیم.