تعلیم مرئی، تربیت نامرئی
کی از اشکالاتی که معمولاً به نظام آموزش و پرورش ایران وارد میشود و تا حد زیادی هم درست است، این است که در مدارس ما در بهترین حالت، چیزی که اتفاق ضدتربیت است. پرسش مهم در اینجا این است که چرا تربیت که ما آن را بسیار مهمتر از تعلیم میدانیم، در مدارس ما صورت نمیگیرد. پاسخهای متعددی میتوان به این پرسش داد که هر کدام در جای خود درست است و من تنها به یکی از آنها اشاره میکنم و آن این است که ما تربیت را هم مانند تعلیم، مرئی میدانیم؛ درحالیکه تربیت بیشتر نامرئی است. منظور از نامرئی نامحسوس است که البته به یک معنا هم محسوس است؛ (مثل گشت نامحسوس).
منظور از تربیت نامرئی یا نامحسوس، نهادن تأثیرات روانی و رفتاری مثبت بر دانش آموزان است؛ اما تأثیراتی که ناشی از سخنان و توصیه و پندهای معلم نیست و به عبارتی از جنس کلام نیست، بلکه ناشی از حالت و رفتار و سکوت آموزگار است؛ چیزی که امروزه آن را با عنوان زبان بدن میشناسیم. معلم بزرگواری که گمان کند به همان روشی که مثلاً علوم تدریس میکند، صرفاً به همان روش هم میتواند و باید اثر تربیتی بگذارد، در کار تربیت ناکام خواهد ماند؛ زیرا او با این تلقی بیش از آنکه مراقب پیامهای نگاه، سکوت، چینهای پیشانی، حالت ابروها، لحن و تن صدایش به دانش آموزان باشد؛ به فکر این است که چه مطالبی را به دانش آموزان «بگوید».
من وقتی به خودم مراجعه میکنم جملات چندانی از معلمانم به یاد ندارم که نقل قول کنم؛ اما تا بخواهی از حالتها و کنشها و واکنشهای معلمانم حتی حالت راه رفتنشان خاطره دارم. دختر دبستانیام من را مؤظف کرده که هر شب پیش از خواب دو تا از خاطرات دوران مدرسه را برایش تعریف کنم و الآن مدتی است کارویژهی من پیدا کردن این خاطرات در اعماق حافظهام است و جالب اینکه اگر گاهی شبی به دلیلی نتوانم برایش تعریف کنم؛ بدهی من به حساب میآید و فردا شب باید چهارتا تعریف کنم!
خاطرهای از نوجوانی
در دوران راهنمایی معلمی داشتیم که جلسهی اول به ما گفت من با معلمهای دیگر فرق میکنم. من میخواهم با شما رفیق باشم؛ هر مشکلی حتی خانوادگی داشتید بیایید به من بگویید؛ اینقدر با من صمیمی و راحت باشید. حالا جالب اینجا بود که در همان موقع که داشت این حرف را میزد، هیچ نشانهای از رفاقت در لحن و حالت چهرهاش نبود؛ یعنی تن و لحن صدایش در هنگام گفتن این جمله همانی بود که با آن قشنگ میتوانست بگوید: «در یک مثلث قائمالزاویه همواره مجموع توانهای دوم دو ضلع، برابر با توان دوم وتر است.» (قضیهی آقای فیثاغورس). الآن که فکرش را میکنم به خودم میگویم او حداقل میتوانست جای نشستنش را عوض کند؛ مثلاً از پشت میزش بلند شود بیاید یکوری روی میز اول کلاس بنشیند یعنی که فاصلهاش را دستکم به لحاظ فیزیکی به ما نزدیکتر کند یا از خودم میپرسم چرا لبخندی نزد؟ یا آن خطی که بهصورت عمودی وسط پیشانیاش افتاده بود و باعث شد بود که دو سر ابروهایش به هم نزدیکتر شود و اندکی عصبانی به نظر برسد دیگر چه لزومی داشت؟ نتیجه آنکه محتوای کلام او چیزی بود که هیچ چیزی از زبان او آن را تأیید نمیکرد؛ خلاصه آنکه هیچ رفاقتی بین ما شکل نگرفت و اتفاقاً در طول سال رفتارهای دیگری هم با ما کرد که سبب شد همانقدر از او دور باشیم که از معلمان دیگری که مدعی رفاقت با ما نبودند.
برای آنکه این بحث سویهی علمی بیشتری پیدا کند و از طرفی معنای نامرئی بودن تربیت بهتر روش شود، به نتایج یکی از پژوهشهای روانشناختی در این زمینه، اشاره میکنم.
روانشناسی فاصله
ایدهی محوری این پژوهشها این است: فضایی که در آن ارتباط بین افراد شکل میگیرد، به شیوهای ظریف [بخوانید نامرئی] بر آنها تأثیر میگذارد و معمولاً هیچکدام از دو طرف ارتباط به این تأثیرات آگاهی ندارند. هر یک از ما «فضایی فردی» داریم که نوعی حصار نامرئی است که ما را احاطه کرده است و احساس میکنیم که متعلق به ماست و دوست نداریم، کسی بدون اجازه وارد آن شود. (۱) «ادوارد تی هال» یکی از صاحبنظران برجسته در زمینهی انسانشناسی، فرهنگ و ارتباطات میان فرهنگی، پژوهشی را در این حیطه انجام داده و طبقهبندیای در حوزهی فاصلهها و تأثیر آن بر روابط انسانی به دست داده است.
چهار فاصله در روابط انسانی
«تی هال» فاصلهها را در چهار محدوده طبقهبندی کرده است (۲):
۱. فاصلهی دوستانه یا صمیمانه: از ۱۵ تا ۴۵ سانتیمتر است و امور شخصی و محرمانهی خود را آهسته مطرح میکنید.
۲. فاصلهی شخصی: از ۴۵ تا ۱۲۰ سانتیمتر است و شما با صدایی بسیار ملایم و مطمئن دربارهی مسائل نسبتاً شخصی صحبت میکنید.
۳. فاصلهی اجتماعی: از ۱۲۰ تا ۳۶۰ سانتیمتر است و شما بهصورت گفتگو و مشاوره در مورد مسائل عادی حرف میزنید.
۴. فاصلهی عمومی: از ۳۶۰ تا ۷۵۰ سانتیمتر و بیشتر است. محتوای گفتهی شما عمومی، دستورالعملی و آموزشی است و به شکل رسمی و با صدای بلند و حتی با بلندگو بیان میشود.
سه نکتهی کاربردی
الف) با توجه به نکات بالا میتوان دلیل دستپاچگی و ناراحتی خودمان وقتی سوار اتوبوس یا مترو میشویم و مخصوصاً اگر سر پا ایستاده باشیم را درک کنیم. دلیلش این است که ناخواسته افرادی در فاصلهای از ما ایستادهاند که ما معمولاً برای بیان مسائل کاملاً محرمانه از آن استفاده میکنیم؛ لذا سعی میکنیم با نگاه به اینطرف و آنطرف (ترجیحاً صفحهی گوشی نفر کناریمان-ببخشید شوخی کردم) بهطوریکه چشم در چشم کسی نشویم، فاصلهی خود را با دیگران حفظ کنیم.
ب) با توجه به این تقسیمبندی شما میتوانید با دیدن دو نفر در حال گفتگو و فاصلهی بین آنها میزان صمیمت و تا حدودی موضوعات گفتگویشان را از دور حدس بزنید.
ج) معلمی که به تربیت دانشآموزانش اهمیت میدهد باید این مهارت را داشته باشد یا به دست بیاورد که تشخیص دهد در هر بخش از زمان کلاس، فاصلهی او با دانشآموزانش چقدر باید باشد: وقتی که میخواهد موضوعی درسی را تدریس کند، وقتی میخواهد کلاس را که آشفته شده، کنترل کند، وقتی که میخواهد نکتهای اخلاقی را برای دانشآموزانش بیان کند، وقتی میخواهد فضای کلاس را تلطیف کند و فاز دوستی و رفاقت به کلاس بدهد؛ در غیر این صورت او هم به گروه معلمانی خواهد پیوست که درسشان را دادهاند و رفتهاند و چیز مثبتی از آنها در ذهن و ضمیر دانشآموزانش باقی نمانده است.
سخن پایانی
حیطهها و ابزارهای تربیت نامرئی بسیار گستردهتر از بحث روانشناسی فاصلههاست؛ موضوعات دیگری نیز مانند تماس چشمی، بیانهای چهرهای، حرکات سر و دست، ژست و جهت بدن، زبان اشیاء، بلندی یا شدت صدا، ضریب سخنگویی، دانگ یا گام صدا، کیفیت صدا و… را نیز در بر میگیرد که آشنایی با آنها و استفاده از اصول و تکنیکهایشان کار معلمی را آسانتر، لذتبخشتر و از همه مهمتر اثرگذارتر میکند. برای دوستان علاقهمند به مطالعهی بیشتر در این حیطه یک کتاب و یک مقاله را معرفی میکنم:
۱. کتاب الگوهای نمادین و غیرکلامی در تعلیم و تربیت نامرئی، عبدالعظیم کریمی، تهران: انتشارات تعلیم و تربیت، 1387.
۲. مقالهی ارتباطات غیرکلامی و شیوههای بهبود آنها، رقیه پرهام، فصلنامهی مطالعات علوم اجتماعی ایران، پیششماره 4، زمستان ۱۳۸۴./۹۱۸/ی۷۰۱/س
محمدرضا آتشین صدف
پی نوشت
(۱) پرهام، رقیه، ارتباطات غیرکلامی و شیوههای بهبود آنها، فصلنامهی مطالعات علوم اجتماعی ایران، پیششماره 4، زمستان ۱۳۸۴. ص 183. (با حذف ارجاعات درونمتنی)
(۲) همان، ص ۱۸۴.