پای درد دل مسجد محله
از زبان مسجد
من همسايه شما هستم، در همين كوچه و محلّه و در همين نزديكيها زندگي مي كنم.
من «مسجد» هستم؛ خانۀ خدا، عبادتگاه مسلمين. با شما درد دلهايي دارم كه دوست دارم كمي حوصله كنيد و درد دلهاي اين همسايه را بشنويد.
با اينكه من روزي چند نوبت درِ خويش را به روي شما باز مي كنم و چند ساعت به انتظار شما مي مانم؛ ولي بعضي از شماها سراغ من نمي آييد و با من اُنس نمي گيريد. مثل اينكه با من قهريد. مگر از من چه بدي ديده ايد؟ چرا اين همه بي وفايي؟! چه خاطرة بدي از من داريد؟ من كه هميشه دل شما را روشن و قلبتان را با صفا كرده ام. من كه هميشه به شما آرامش روحي داده ام. شايد برخورد خادم مسجد يا حرفهاي مردم يا برخورد بعضي مسجديها شما را ناراحت كرده باشد؛ ولي چرا از من و صاحب من ـ كه خداست ـ قهريد؟
مي گوييد: برنامه هايم جذّاب و آموزنده نيست؟ باشد، بياييد كمك كنيد، طرح و پيشنهاد بدهيد، با پيشنماز و متولّيان مسجد صحبت كنيد، خودتان هم وقت بگذاريد و مرا فعّال تر، جذّاب تر و با برنامه تر كنيد! اگر قبول داريد كه من پايگاهي براي تقويت ايمان، اخلاق و دينداري مردم هستم، اين پايگاه را تقويت كنيد؛ چرا فاصله مي گيريد؟
من هر لحظه براي آشتي و دوستي با شما حاضرم، دست محبّت شما را مي فشارم، پايتان را مي بوسم. كمك كنيد، انضباط و نظم داخلي مرا بيش تر نماييد! مرا از تزيينات اضافي و غير لازم پاك كنيد و در عوض، خوشبو، معطّر، تميز و با صفايم كنيد! گرد و غبار از چهره ام بزداييد، روشنايي مرا بيش تر كنيد، به سقفي كه چكّه مي كند، به ديواري كه درحال ريزش است، به در و پنجره هاي زنگ زده، به دستشوييها، جاكفشيها، حياط، حوض و وضوخانه ام رسيدگي كنيد، و آنچه را كه ماية بي رغبتي مردم به حضور در من می شود، از بین ببرید تا من همچون خودتان تميزتر، بهداشتي تر و با صفاتر باشم، تا شوق آمدن از خانه، مغازه، مدرسه و پارك به سوي من بيش تر شود، و من آبادتر بشوم.
من گله ها و درد دلهايم را با شما كه همساية منيد در ميان گذاشته ام:
خدا فرموده است كه مرا آباد بسازيد! آية «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدينَ» 1 را بر پيشاني من مي نويسيد؛ ولي از غصّه هاي من خبر نداريد. فكر مي كنيد آبادي من به چيست؟ به گلدسته هاي بلند و كاشيكاريهاي گرانبها؟ به چلچراغهاي ميليوني؟ به قاليهاي نفيس و درهاي منبّت كاري شده و پرده ها و مرمرها و گچ بريهاي هنري؟ نه به خدا قسم! آبادي من به حضور شماست، به برگزاري پرشكوه نمازهاي جماعت، معنويّت و نيايش، تشكيل جلسات درس و وعظ و ذكر، تبديل شدن من به پايگاهي براي گسترش ايمان و آگاهي و تقويت دين و بسيج مردم و كمك به مسلمين و سنگري براي دفاع از اسلام و ميهن، به همبستگي دلها و الفت جانهاي نمازگزاران و مسجديان و انجام امور خيريّه و مشاكرت در كارهاي عامّ المنفعه و مركزي براي تربيت و ارشاد.
شما ظاهرم را جلا داديد و رنگ كرديد؛ امّا باطنم را تاريك ساختيد. وقتي روشن كردن يك چراغ در مسجد ثواب دارد، روشن كردن يك فكر و دل با نور هدايت ثوابش بيش تر نيست؟ چرا به جاي ساختن مسجد، «مسجدي» نمي سازيد؟ شما مصلّا ساختيد، نه مصلّي. نمازخانه ها زياد شده است، نه نماز خوانها! متأسّفانه در بعضي جاها مرا فقط با صداي «الرحمن» و مجلس فاتحه مي شناسند. در من اين همه «مجلس ترحيم» براي مرده ها گرفتيد؛ ولي چند بار شد كه «مجلس ترحّم» براي زندگان بگيريد؟ اين همه براي اموات قرآن خوانديد، كمي هم براي زنده ها بخوانيد!
هنگام برگزاري مجالس ختم، چهره هايي را ديده ام كه در طول سال پايشان به هيچ مسجدي نمي رسد. بعضيها فقط به خاطر شيريني، شربت، شام و خرما نزد ما مساجد مي آيند و بعضي روز عاشورا و شب اربعين براي پلوخوري.
از شما دوستان مسجدي نيز گله دارم؛ چرا تنها به مسجد مي آييد؟ چرا دوستان و فرزندانتان را با خودتان نمي آوريد؟ چرا شوق مسجد را در دل ديگران ايجاد نمي كنيد؟ چرا ثواب نماز و لذّت عبادت و تلاوت و حتّي حضور در مسجد را براي مردم نمي گوييد؟ چرا به مسجد مي آييد و فيض مي بريد؛ ولي از خود من دلجويي و احوالپرسي نمي كنيد؟ آخر من نيز دل دارم! من هم مشكلات و نيازهايي دارم. تفقّد، رسيدگي، عيدي و خرجي مي خواهم. دوست دارم گاهي دلم شاد و روشن شود. پرده ها، فرشها، ديوارها، شيشه ها و چراغهايم تميز و تازه شودند. چرا به پرده هاي كثيف و شيشه هاي دود و غبار گرفته و لامپهاي سوخته و زير پله هاي پر از آشغال و انباري پر از خرت و پرت من نگاه نمي كنيد؟!
چرا بلندگو و سيستم صوتي مرا مرتّب نمي سازيد و مردم را از شرّ سوت و خش خش آن نجات نمي دهيد؟
چرا مهرهاي شكسته و سياه شدة مرا عوض نمي كنيد؟ چرا قفسه هاي قرآن و كتابهاي دعا را مرتّب نمي سازيد؟ چرا دير مي آييد و زود و با عجله مي رويد؟ مگر مستحب نيست كه انسان زود به مسجد و ديرتر بيرون آيد؟ چرا «حَيَّ عَلَي الصَّلَاۀِ» را جدّي نمي گيريد و هميشه به نماز دوّم مي رسيد؟
دوست دارم وقتي به مسجد مي آييد ـ همانطور كه دستور ديني است ـ لباسهاي تميز بپوشيد، عطر بزنيد، براي آمدن شتاب كنيد، وقار داشته باشيد، با وضو وارد شويد، دعا بخوانيد، ذكر بگوييد، آلودگيهاي مرا در اسرع وقت از بين ببريد، مرا جارو كنيد، باكفشهايتان مرا خاكي و كثيف نكنيد، در دل من چراغ روشن كنيد، در صحن مسجد آب دهان نيندازيد، اگر دهانتان بوي سير و پياز مي دهد، در جمع مسجديان حاضر نشويد، مرا محلّ گذر و راه عبور و مرور قرار ندهيد، در من به سخن از دنيا، داد و ستد يا سر و صدا نپردازيد.
بعضيها احترام مرا حفظ نمي كنند. كارهايي كه در شأن من نيست، انجام مي دهند. با كف و سوت و هوار و خندههاي بلند، دل مرا مي رنجانند. با هياهو، مجادله ها و منازعه ها آرامش مرا مي گيرند. با كفش وارد مسجد مي شوند. جُنُب و ناپاك به مسجد مي آيند. كفشها را كنار جانماز و روي فرش مي گذارند. فرش و ديوار و زمين مرا آلوده مي كنند. آشغال، پوست تخمه و هستة خرما مي ريزند. كسبة محل، حياط مرا پاركينگ موتورهايشان مي كنند. در فضاي من غيبت مي كنند و حرفهاي لغو مي زنند. مرا به محل بازي، ورزش يا خواب تبديل مي كنند. در من حرف از دنيا مي زنند و دلّالي مي كنند. گويا مرا با باشگاه، قهوه خانه، سينما، بنگاه، و يا فرهنگسرا عوضي گرفته اند. آخر من هم براي خودم قداست و حرمتي دارم! اين بي حرمتيها حرام نيست؟ چرا بعضيها پروا نميكنند؟ بعضيها وقتي به مسجد مي آيند، فقط حرف مي زنند و غيبت و همهمه مي كنند و مزاحم ذكر و عبادت و نماز و گوش دادن ديگران ميشوند.
اين گِلهها را با شما نگويم، با كه بگويم؟ وقتي مجلس ترحيم ميگيريد، صداي بلندگويتان ـ گاهي ـ سبب رنجش همسايهها ميشود و آن وقت از من بدشان ميآيد. چرا بايد كسي كه ميخواهد خانه بخرد، دقت ميكند كه همساية مسجد و مدرسه نباشد؟ مگر مسجد جاي هدايت، معرفت و حق نيست؟ نكند زماني فرا رسيده است كه حضرت علي علیه السلام فرمود: «روزي خواهد آمد كه مساجد از جهت ساختماني آباد است؛ ولي از جهت هدايت، خراب!» 2
دوست دارم پيشنماز مسجد، با اخلاق و سخنانش، محور جاذبه باشد و جوانان براي يادگرفتن و فيض معنوي بيش تر به مسجد آيند و از رفتار و علوم او بهره گيرند و او را محرم رازها و دوست خودشان بشناسند.
دوست دارم همهمه و سر و صدا موقع نماز جماعت، حال مردم را نگيرد، بوي بد جورابها و عرق بدنها مردم را از من فراري ندهد. اذان و تكبير با صداي خوش، دلها را مشتاق من ميكند، مؤذّن و مكبّر و خادم خوبي براي من انتخاب كنيد. از خادم مسجد بخواهيد كمي با مردم، به خصوص نوجوانان و جوانان خوش اخلاقتر برخورد كند، تا پاي آنها از مسجد بريده نشود. من دوست دارم در جلسات و نمازها، چهرههاي جوانان را بيش تر ببينم. كودكان را از مسجد بيرون نكنيد؛ بلكه يادشان بدهيد كه آداب، آرامش و نظافت را مراعات كنند، تا آنها نيز «مسجدي» شوند. دوست دارم وقتي صداي اذان ميآيد، همسايهها، كسبه و مغازه داران براي نماز جماعت به مسجدها هجوم آورند، نه آنكه نماز جماعت كنار آنها برپا شود؛ امّا آنان يا مشغول چانهزدن با مشتري باشند، يا قدم زدن در خيابان، يا تماشاي تلويزيون و يا سرگزم حرف و حديث با يكديگر.
آيا اين توقّعها چيزهاي بدي است كه من ا ز شما دارم؟ شما كه امّت پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستيد، شما كه ميتوانيد اوقات مسجد را به دعا، قرآن و نماز بگذرانيد، چرا به غيبت، حرف دنيا و لغويّات ميپردازيد؟
من انتظار دارم حق مرا ضايع نكنيد، حرمتم را نشكنيد، مرا از معنويّت و ياد خدا خالي نكنيد، نقشِ محوري من در زندگي خودتان را از ياد نبريد، مركزيّت مرا حفظ كنيد. مرا كانون اصلاح اخلاق سازيد. شما مسجديان الگوي ديگران باشيد. مسجد را محلّي براي رشد و ايمان كنيد. چرا بايد بعضي از ترس اينكه كفشهايشان را ببرند، به مسجد نيايند؟ چرا بايد بعضي براي پرهيز از خاكي شدن شلوراشان از مسجد گريزان باشند؟ چرا بايد وقتي بعضي مساجد چنان در گوشههاي پرت و دور از رفت و آمد باشند كه دنبال مسجد ميگردند، آن را نيابند؛ نه تابلويي، نه چراغي، نه علامتي؟ چرا وقتي مرا ميسازيد، به فكر نيازهاي آيندة من نيستيد و آنها را پيشبيني نميكنيد؟
آيا اين توقّعات و انتظارات من، حق نيست؟ پس با من بيش تر همكاري كنيد. من همدم شمايم، شما نيز با من همدمي و همراهي كنيد. مسجد، خانة خداست. خانة خدا را با «معرفت»، «تقوا»، «عمل صالح» و «ياد خدا» آباد كنيد! گِلهها و درد دلهاي مرا هم به دل نگيريد. من خير و صلاح خودتان را ميخواهم.
در آستانه ماه مبارک رمضان، به داد مساجد برسیم…
پی نوشت:
1) توبه / 18.
2) «يَأتِي عَلَي النَّاسِ زَمَانٌ… مَسَاجِدَهُم يَومَئِذٍ عامِرَةٌ مِنَ البَنَاءِ خَرَابٌ مِنَ الْهُدي.» نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 361.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره155.
روزه اخرشعبان
و ما از خود نگذشتیم … خدایا تو از گناهان ما بگذر”
ماه رجب و شعبان هم از دستمون رفت و نزدیک به ماه خدا ، ماه مبارک رمضان میشویم .
خوش به حال آنانی که توانستند از این دو ماه استفادهی لازم را کرده و توشهای برای ماه رمضان بر چینند .یکی از اعمال شریف و بسیار ارزشمندی که برای ماه شعبان ذکر شده ،مخصوص سه روز آخر این ماه میباشد .
بله ! درست متوجه شدهاید .روزهی سه روز آخر ماه شعبان و اتصال آن به ماه شریف رمضان .
این سه روز آخر شعبان میتواند فرصت خوبی باشد چه برای آنانی که ار قافله عقب ماندهاند و در طول دو ماه پیشواز برای ماه رمضان کاری نکرده اند ، و چه برای آنانی که در طول این دو ماه در تکاپوی جمع آوری توشه برای رمضان بودهاند باشد، فرصت و توفیقی مجدد باشد .
روزه شعبان در کلام بزرگان
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «من صام ثلاثه ایام من شعبان وجبت له الجنه و کان رسول الله صلی الله علیه و آله شفیعه یوم القیامه » هر که سه روز از ماه شعبان را روزه بدارد، بهشت برای او واجب گردد و رسول خدا در روز قیامت شفیعش خواهد بود.
در ماه شعبان امام زینالعابدین علیهالسلام اصحاب خود را جمع میکرد و میفرمود: «معاشر اصحابی اتدرون ای شهر هذا؟ هذا شهرشعبان و کان رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقول: شعبان شهری. الا فصوموا فیه محبه لنبیکم و تقربا الی ربکم، فوالذی نفس علی بن الحسین بیده، سمعت ابی الحسین یقول: سمعت امیرالمومنین(علیهالسلام) یقول: من صام شعبان محبه لنبی الله و تقربا الی الله عزوجل، احبه الله عزوجل و قربه من کرامته یوم القیامه و اوجب له الجنه ».
یاران من! میدانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) میفرمود: شعبان ماه من است، پس در آن روزه بگیرید به خاطر محبت و دوستی پیامبرتان و برای تقرب به پروردگارتان،به همان خدایی که جان علی بن الحسین در دست اوست از پدرم حسین بن علی(علیهالسلام) شنیدم که امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمود: هر که به خاطر محبت پیامبر و برای تقرب به خدای عزوجل ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را دوست خواهد داشت و به کرامتش در روز رستاخیز نزدیک خواهد کرد و بهشت را بر او واجب خواهد گردانید.
شعبان و رمضان در کلام رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) در روایت مفصلی درباره این ماه شعبان و رمضان میفرماید:
شعبان ماه من است و رمضان ماه خدای عزوجل. پس هر که ماه مرا روزه بدارد، در روز قیامت شفیعش خواهم بود و هر که ماه خدا را روزه بدارد خداوند در قبرش وحشتش را از بین میبرد و او رامانوس میسازد و تنهائیش را میزداید و هرگاه از قبرش خارج شود با روی سفید و در حالی باشد که در دست راستش کتابش را گرفته و جاودانگی را در دست چپش و میآید تا در برابر خدای عزوجل قرار گیرد پس خداوند به او میفرماید: بندهام! پاسخ میدهد: لبیک یا مولای من! خداوند میفرماید: به خاطر من روزه گرفتی؟
عرض میکند: آری مولای من، پس خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
(ای فرشتگانم) دست بندهام را بگیرید و او را نزد پیامبرم بیاورید. پس او را به حضور رسول خدا میرسانند. پس من به او میگویم: ماه مرا روزه گرفتی؟ (شاید مقصود جزئی از ماه شعبان باشد نه همهاش) میگوید: آری! پس من به او میگویم: من امروز شفاعتت میکنم.
سپس خدای عزوجل میفرماید: اما من از حقوق خودم به خاطر بندهام گذشتم و اما حقوق دیگر بندگانم که بر گردن او هست، هر که از او بگذرد و عفوش کند، من آنقدر تعویضش میکنم تا راضی گردد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) فرمود:
پس من دست او رامی گیرم تا اینکه او را به صراط میرسانم، پس آن را صاف و لغزنده مییابم که گامهای خطاکاران بر آن ثابت نشود و بلغزد،پس من دست او را میگیرم، فرشته موکل به صراط میگوید: ای رسول خدا، این کیست؟ میگویم: این فلان است (اسمش را میآورم) او در ماه من (شعبان) به خاطر دریافت شفاعتم، روزه گرفته و ماه خدا(رمضان) را به خاطر وعده الهی روزه گرفته، پس در بهشت را برای او میگشایم و رضوان (فرشته بهشت) میگوید که در آن روز به ما امر میشود که در بهشت را بر امتت بگشاییم.
شفاعت در برابر روزه در ماه شعبان
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: ماه رسول خدا را روزه بدارید تا در روز رستاخیز شفیعتان باشد و ماه خدا را روزه بگیرید تا ازرحیق مختوم (شراب گوارای بهشتی) بیاشامید و هر که ماه شعبان را به ماه رمضان بپیوندد، برای او پاداش دو ماه پی در پی نوشته شود.
به هر حال این فرصت را باید غنیمت شمرد و گرچه تاکنون از این ماههای پر فضیلت استفاده نشده در این آخرین روزهای ماه شعبان،بسیار بهره باید برد و با دعا و قرآن و نیایش و مناجات شعبانیه روزها و شبها را گذراند و از هر لحظه و دقیقهای برای توشه گیری روز رستاخیز استفاده شایان برد. ضمن اینکه باید خدای را بسیار شکر و سپاس گوییم که ما را تا فرا رسیدن این ماههای مبارک زنده نگه داشته و صحت و سلامتی داده است، هرگز نباید این ساعتها و روز و شبهای با ارزش به بطالت و بی کاری و سستی و کاهلی بگذرد. در طول سال جز چند روزی بیش نیست که از روزها و ماههای دیگر امتیاز و خصوصیت بسزایی دارند، به ویژه آخرین روزهای ماه شعبان و تمام روزها و شبهای ماه مبارک رمضان.
جمعه آخر ماه شعبان را از دست ندهید !
ابوالصلت هروی گوید: در آخرین جمعه از ماه شعبان خدمت امام هشتم علیهالسلام مشرف شدم. حضرت فرمود:
ای اباالصلت! ماه شعبان بیشترش گذشت و اینک جمعه آخرش فرارسیده پس تلافی کن در این چند روز آخر، آنچه از تقصیرهایت در این ماه گذشته است و رو آور به آنچه برای تو سودمند است و بسیار دعا کن و از خدا طلب آمرزش گناهانت نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهانت توبه کن تا چون ماه مبارک رمضان فرا رسد خود را برای خدا خالص و آماده گردانیده باشی و امانت کسی را در گردن خود نگذار جز آنکه آن را ادا کنی و کینه مؤمنی را در دل قرار نده جز آنکه بیرونش کنی و تقوای الهی داشته باش و بر او در پنهان و آشکار توکل کن زیرا هر که بر خدا توکل کند، خدا او را بس است و در بقیه این ماه بسیار خدا را بخوان. و اما در فضیلت ماه رمضان آنقدر روایت از معصومین(علیهالسلام) رسیده است که کتابها برای نوشتن لازم است، همین بس که در این ماه خدا، درهای بهشت گشوده و درهای جهنم بسته میشود و پاداش کارهای خیر مضاعف و دو برابر میگردد; پس باید بسیار تلاش کرد که خدای نخواسته درهای جهنم بر رویمان باز نشود. ضمناً بدین مناسبت خطبه رسول اکرم در آخر ماه شعبان را حتماً مطالعه کنید . (این خطبه شریفه در بسیاری از کتابها و همچنین مفاتیح نقل شده است)
ثواب روزه سه روز ماه شعبان
السنن الکبری عن أنس: قیلَ: یا رَسولَ اللهِ، أیُ الصَّومِ أفضَلُ؟ قالَ: «صَومُ شَعبانَ تَعظیما لِرَمَضانَ»( السنن الکبری: 4/503/8517، شُعب الإیمان: 3/377/3819، کنز العمّال: 8/591/24292؛ ثواب الأعمال: 86/14، بحار الأنوار: 97/77/35 .)؛ السنن الکبری ـ به نقل از انس ـ به پیامبر خدا گفتند: کدام روزه برتر است؟ فرمود: «روزه شعبان در بزرگداشتِ رمضان.»
الإمام الصادق علیهالسلام: « مَن صامَ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِن آخِرِ شَعبانَ و وَصَلَها بِشَهرِ رَمَضانَ، کَتَبَ اللهُ لَهُ صَومَ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ» (کتاب من لا یحضره الفقیه: 2/94/1829، الخصال: 582/6، فضائل الأشهر الثلاثة: 53/31، الأمالی للصدوق: 768/1038، الإقبال: 1/43، بحار الأنوار: 97/72 . )
امام صادق علیهالسلام: هر کس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آنها را به ماه رمضان متّصل کند، خداوند برای او پاداش روزه دو ماه پیاپی را مینویسد.
منابع :
سایت حوزه
سایت پرسشهای دینی
کتاب ماه خدا، محمدی ری شهری، ج 1، ص 186، با تصرف
پایگاه اطلاع رسانی تبیان
چگونه اخلاص پدر، فرزندش را علامه کرد؟!
برای استجابت دعا شرایط بسیاری نقلشده، همچنین زمانها و مکانهای مختلفی ذکرشده که دعا در آن رد نخواهد شد اما شاید همه این موارد درگرو خلوص نیت دعا کننده باشد و یا به تعبیر عرفی دل انسان که شکست دعا مستجاب میشود.
* آیه
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ/ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم غافر/ 60
* آینه
حکایت؛ علاوه بر فضل و علم و ادب علامه محمدتقی مجلسی اول، مهمترین تلاش وی در دوران حیات تربیت دانشمندی عالم و فاضل به نام محمدباقر مجلسی بود. محدث نوری در کتاب فیض قدسی درباره مقام علامه مجلسی میگوید که وی یگانه دوران و نادره روزگار خویش است.
علامه محمدباقر مجلسی سومین فرزند ملا محمدتقی مجلسی اول است، آقا احمد کرمانشاهی در کتاب «مرآت الاحوال» از محمدتقی مجلسی نقل میکند: شبی از شبها پس از فراغت از عبادت مخلصانه، حالتی برایم ایجاد شد که از آن حالت فهمیدم اگر در این هنگام از خداوند درخواستی کنم، اجابت خواهد کرد. فکر کردم چه چیزی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال بخواهم که ناگاه صدای گریه محمدباقر از گهوارهاش برخاست. بیدرنگ گفتم: پروردگارا! به حق محمد و آل محمد صلیالله علیه و آله و سلم این کودک را مروّج دینت و ناشر احکام پیامبر بزرگت قرار ده و او را به توفیقاتی بی پایان موفق گردان.
شکّی نیست که از آثار آن دعاها است که این همه آثار و برکات و خدمات از آن بزرگوار ظاهر شده با وجودی که به همه امور رسیدگی میکرد از او هیچگونه وظیفه بندگی و اخلاقی فوت نمیشد از قبیل شرکت کردن در نماز اموات و مجالس و میهمانی رفتن و رسیدگی به امور مرافعات و رفع حوائج مؤمنین. خدمت او به شیعه به حدّی رسید که عبدالعزیز دهلوی در کتاب تحفه گفته که اگر دین شیعه را دین مجلسی بنامند بیجا نخواهد بود.1
جز تو پیش که برآرد بنده دست هم دعا و هم اجابت از تو هست 2
با اقتباس و ویراست از کتاب نماز خوبان
مولوی
ره توشه ماه مبارک رمضان
ماجرای گریه مرحوم آخوند در کلاس درس!
از دستاویزهای مهم امتحانات الهی رزق و روزی است؛ زیرا رازق بیهمتا برخی را با دارایی بسیار و شماری دیگر را با محنت فقر میآزماید که اگر در این محک سخت به این اعتقاد و ایمان برسیم که روزی انسان به دست خداوند است، راحتتر میتوانیم از این آزمون، سربلند بیرون بیاییم.
* آیه
قُلْ إِنَّ رَبِّى يَبْسُطُ ٱلرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ سبا/10
بگو: پروردگار من روزی را برای هر کس بخواهد وسیع یا تنگ میکند ولی بیشتر مردم نمیدانند!
* آینه
حکایت؛ شیخ احمد دشتی که مقرّب آخوند بود تعریف میکرد در زمانی که وضع مالی آخوند خوب نبود یک شب وقتی مجلس درس تمام شد ما دیدیم سیّدی به اتّفاق یک نفر دیگر آمدند خدمت ایشان و آن مرد زائر مقداری وجوهات درآورد و به آخوند داد و ایشان هم پولها را گذاشتند زیر تشک. ما که ناظر جریان بودیم و سخت هم بی پول بودیم خوشحال شدیم که استاد چیزی به همه ما خواهد داد؛ اما ناگهان دیدیم آن مرد سیّد بلند شد و رفت در گوش آخوند آهسته چیزی گفت و آقای آخوند قلم و دواتی دم دستش بود که به سیّد اشاره کرد بنویس. آن سیّد هم چیز مختصری نوشت و به آخوند داد. وقتی آن را خواندند کاغذ را پاره کردند و همه آن پولها را درآوردند و به آن سیّد دادند و آن سیّد هم پولها را برداشت و رفت.
شیخ احمد دشتی میگفت چون من رویم به ایشان بازتر بود با اشاره رفقا از ایشان سؤال کردم: حضرت آقا ممکن است بفرمائید داستان از چه قرار است؟ فرمودند کدام داستان؟ عرض کردم: اینکه این دو نفر آمدند و یکی پولی داد و شما پس از خواندن نوشته آن سیّد آن پول را به آن سیّد دادید. معنای این مطلب را ما نفهمیدیم. آخوند فرمودند: خیلی چیزها توی دنیا هست که معنایش فهمیده نشده و ما نمیفهمیم. این هم یکی از آنها.
حاضران اصرار کردند که اگر ممکن است ایشان توضیحی بدهد. آخوند فرمودند: حالا که اصرار دارید، بدانید که آن مرد زائر آمد و چهارصد لیره پول برایم آورد و من گرفتم و سپس آن سیّد به من گفت دو پسر دارد و میخواهد برای هر دو عروسی بگیرد و پول ندارد. من به او گفتم بنویس چه مقدار پول احتیاج داری، خواستم کسی متوجّه نشود. او نوشت صد لیره، من دیدم این مبلغ برای عروسی دو پسر کافی نیست و هر چهارصد لیره را به او دادم. شیخ احمد گفت وقتی آخوند این مطلب را فرمودند: میان شاگردان قیلوقال افتاد و گفتند آقا شما که خودت احتیاج داری و وضع مالی ما را هم که میدانی خراب است. ما هیچ؛ شما چرا به فکر خودت نیستی؟ چطور چهارصد لیره را به یک سیّد دادید و حال آنکه ما میدانیم بچههای شما در مضیقه هستند؟
ما که داشتیم این اعتراضها را میکردیم، ناگهان دیدیم آخوند شروع به گریه کرد، ما همه ساکت شدیم و از ایشان معذرت خواستیم، آنگاه آخوند فرمودند: ناراحتی من از این نیست که مرتکب جسارتی نسبت به من شدهاید. از این جهت ناراحتم که میبینم زحماتی را که در عرض سالها برای شما کشیدم، به هدر رفته؛ زیرا مشاهده میکنم که شماها در رکن اول اسلام که توحید است ماندهاید و از آن غافلید و نمیدانید که رزق و روزی را خدا میدهد نه بنده خدا. اگر منظورتان از این حرفها این است که من این قبیل پولها را برای خودم بردارم و پسانداز کنم من احتیاج به پسانداز ندارم، وقتیکه از خراسان آمدم با چند تا کتاب آمدم و چیز دیگری نداشتم، خداوند این همه نعمت و عزّت به من داده اگر منظورتان بچههای من است که آنها هم وضعشان خوب است و خدا رزّاق آنهاست. شما هم باید به خداوند اتّکا داشته باشید و امید به او ببندید نه به شخص دیگر؛ من متأثرم از اینکه میبینم شماها خدا را فراموش کرده و به بنده او چشم دوختهاید
با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
حق دوستان را ادا کنیم
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ أَنْ يَعْرِفَ أَخُوهُ حَقَّهُ وَ لَا يَعْرِفَ حَقَّ أَخِيهِ.
امام صادق(سلام الله علیها) فرمود: چه بد است که کسی برادرش قدر او را بشناسد، اما او قدردان برادرش نباشد.
مصادقة الإخوان، ص42.