عاشقانه های زیبای زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها)
در میان مشتی کاغذ، تاریخ بلند زندگی ات را مرور می کردم یا رسول الله! آمدم از اولین لحظه ی دیدارت با خدیجه بنویسم. ناگهان چشمم به برگه هائی افتاد که آخرین لحظات زندگی «خدیجه»ات را روایت می کرد!
خواندم از لحظه ای که، خبر دادند نفس های «خدیجه»ات سنگین شده است. خودت را بی تاب به بستر خدیجه رساندی. «بستر» که چه عرض کنم. شنیده ام که وفات خدیجه ی تو، در شعب ابی طالب بوده است. بهتر است بگویم در میان رمل- های داغ شعب ابی طالب… . نهایتاً زیر سایبانی یا پناه برده به نیمچه چادری.
چشمهای بی رمقش را به سوی تو خورشید، باز کرد.
- یا رسول الله! مرا ببخش که «خدیجه» ی خوبی برای تو نبودم و در حقّت کوتاهی کردم.
و خواست جمله ی دیگری بگوید اما خجالت کشید و اجازه خواست تا حرفش را از طریق فاطمه اش بگوید.
از بستر او فاصله گرفتی و این اولین بار بود که، سوز دوری خدیجه را با قطرات اشکت پاسخ می دادی و نبودش را حس می- کردی، با این که هنوز پیش تو بود! دقایقی بعد، فاطمه ی پنج ساله آمد و پیغام مادرش را رساند.
خدیجه فقط از تو، لباس زمان نزول وحی ات را خواسته بود که بعد از وفات به تنش کنی. اگرچه هنگام کفن، پارچه ای هم از آسمان رسید و تو هر دو را بر تنش نمودی.
وصیت دیگر خدیجه امّا، جگر تو را سوخته بود:
- یا رسول الله، مواظب فاطمه ام باش. نکند صدای کسی بر فاطمه ام بلند شود. نکند دستی به صورت فاطمه ام دراز شود. نکند فاطمه ام را بزنند… .
عشق تو، او را هم اسیر کرد و هم سیر کرد! امّا نه با گوشت شتران سرخ موی یمن، بلکه با سنگهای داغ شعب ابیطالب که از گرسنگی، آنها را به شکمش میبست. خوشا به حال خدیجه که آن نور را در وجود مقدست دید و خود را فدایت نمود
چقدر زود گذشت این بیست و پنج سال!
چشم به هم زدنی گذشت آن روز که اسطوره ی صبر زندگی تو ـ یارسول الله ـ برای تنها بار، صبرش تمام شد. مجلس خواستگاری و جمع چهل نفره ی بزرگان قریش و عموهای صاحب نامش را ندیده گرفت. پرده را کنار زد و «ورقه بن نوفلِ» بزرگ را که در محضرت به لکنت افتاده بود مورد خطاب قرار داد:
- عموجان! تو برای سخن گفتن، سزاوارتری امّا آرام باش! بگذار من حرف بزنم. بگذار بگویم که در این دل، چه خبر است! بگذار بگویم که محمد با این دل، چه کرده است!
و رو به صورت مبارکِ گداخته ی تو نمود که: «یا محمد! من تمام وجود خودم را به تو تزویج کردم. تمام وجود من، هبه ای برای توست. مهریه ام را هم خودم می دهم. دیگر تأمل بس است! اینک، این خدیجه است که رو به تو ایستاده است.»
و صدای بزرگ عموها در آمد که: «از کی، زنها مهریه ی خود را می دهند؟!»
و عموی بزرگوارت ابوطالب، به تندی جواب داد که: «هرگاه شوهرشان محمد بن عبدالله باشد! امّا اگر مثل شما اعراب باشند؛ زنها، بالاترین مهریه ها را خواهند خواست!»
آن روز، وقتی می خواستی همراه بقیه، از خانه اش بیرون بروی؛ دوباره به دنبالت دوید که: «یا محمد کجا می روی؟! این خانه از امروز، خانه ی توست و این خدیجه، خدیجه ی توست؛ هر وقت که بخواهی.»
ماجرای ازدواج پیامبراکرم(ص) و حضرت خدیجه(س)
و این گونه، خدیجه افتخار عشق تو را پیدا فرمود!
آن طور که یادش رفت روزی خانه هائی عظیم، با حریرهای هندی و پرده های زربفت ایرانی داشته است. آن قدر که یادش رفت هشتاد هزار شتر، مال التجاره اش را به دوش می کشیدند.
عشق تو، او را هم اسیر کرد و هم سیر کرد! امّا نه با گوشت شتران سرخ موی یمن، بلکه با سنگهای داغ شعب ابیطالب که از گرسنگی، آنها را به شکمش میبست. خوشا به حال خدیجه که آن نور را در وجود مقدست دید و خود را فدایت نمود.
این سالها، هر وقت دلت میگرفت، جایی گوشهای مینشستی. همه از تو روی گردانده بودند که یتیم بنی سعد، ـ خدیجه مهربانت ـ کنار تو یتیم قریش، می نشست و با تو همکلام می شد. و این مهروی عرب، آنقدر با تو میگفت و میخندید و دلداریت میداد که همهی غصه ها را فراموش میکردی:
- محمد! وقتی برای تجارت با اموالم به شام میرفتی؛ من محو لکّه ابری شده بودم که بالای سرت با تو حرکت میکرد. محمد! من خواب دیدم که خورشید به خانه ام فرود آمد و عمویم این طور تعبیر کرد که نور رسالت تو، به این خانه فرود خواهد آمد. خیلیها منتظر دیدار تو بوده اند و از نور مقدّست برایم گفته اند.
این بیست و پنج سال گذشت ـ یا رسول الله ـ ولی خیلی سخت گذشت.
به خدیجه ات خبر دادند که روی کوه صفا و مروه، وقتی سه بار رسالت خود را معرفی فرمودهای؛ ابوجهلها سنگت زده اند. به کوه ابوقبیس دویده ای، باز هم سنگت زده اند. سراسیمه غذائی برداشت و با علی در دل کوه، پِی ات دوید. اشکهای آن روز او را ملائکه هم تاب نیاوردند و جبریل نازل شد که: «یا رسول الله، سلام خدا را به خدیجه برسان و بگو گریه نکند. که ملائک آسمان امروز با او گریستهاند.» ـ عجب شباهتی است بین اشک های خدیجه با اشک های فرزندان فاطمه علیهم السلام ـ !
حتی وقتی فهمیدند که خدیجه سلاماللهعلیها، بدن رنجورت را بهخانه رسانده است؛ پشت در خانه جمع شدند و درِ خانه را هم سنگباران کردند.
خدیجه بیرون دوید و داد زد: «آیا از سنگباران کردن خانه زنى که نجیبترین قوم شماست، شرم ندارید؟ زنی که زمان جاهلیت، خودتان او را «طاهره» و «اُمّ الأیتام» خطاب می کردید!
و سرها به زیر افتاد و جمعیّت پراکنده شد و او، براى مداوایت به خانه بازگشت. و تو، اینجا، سلام خدا را به او رساندی و او فرمود: «إنّ الله هو السّلام و مِنه السّلام و على جبرئیل السّلام و علیک یا رسول الله السّلام و برکاته.»
از بستر او فاصله گرفتی و این اولین بار بود که، سوز دوری خدیجه را با قطرات اشکت پاسخ می دادی و نبودش را حس می- کردی، با این که هنوز پیش تو بود! دقایقی بعد، فاطمه ی پنج ساله آمد و پیغام مادرش را رساند. خدیجه فقط از تو، لباس زمان نزول وحی ات را خواسته بود که بعد از وفات به تنش کنی
بار دیگر وقتی منادی، بالای بلندی صدا زد که خدیجه، همه اموالش را به تو ـ یارسول الله ـ بخشیده است، همه زنان قوم، ریشخندش کردند و حسادت وار طعنه اش زدند. او همه زنها را جمع کرد و تا توانست از شایستگیهایت گفت. اما، به خرجشان نرفت که نرفت. «و مَن لَم یَجعلِ اللهُ لَه نوراً فَما لَه مِن نور ».
آن روز، او هم مثل تو تنها شد «یا رسول الله»!
حتّی، زندگی یکی از دخترانش را هم از هم پاشیدند و به طلاق کشاندند، حتی موقع ولادت فاطمه سلاماللهعلیها هم یاریش نکردند، ولی او، کوهوار و استوار ایستاد.
یک بار، وقتی نام خدیجهات بر زبان زنان خانه افتاد؛ به پاس عظمتش گریستی. صدای عایشه در آمد که: «یا رسول الله، چرا برای پیرزنی از بنی سعد گریه می کنی؟ خدا بهتر از او به تو داده است.» ناگهان صدایت را بلند کردی: «وای بر تو! خدیجه زنی بود که وقتی همه مرا تنها گذاشتید، او به سمتم آمد. وقتی همه گریختید، او مهربانی کرد و وقتی همه تکذیب کردید، او ایمان آورد!»
و اینک، این بدن خدیجه است که به رویش آب می ریزی. قبل از دفن خدیجه، خودت میخواهی وارد قبر شوی و قدری جایش دراز بکشی.
همان طور که داخل قبر خدیجه خوابیده ای ـ یا رسول الله ـ تمام زندگی اش، لحظه ای برایت مرور میشود.
که در خانه می چرخید و برایت این شعر را میخواند:
فَلَو أنّنی أمشَیـــتُ فی کُلِّ نِعمَه و دامَت لِیَ الدُّنیا و مُلکُ الأکاسِرَه
فَما سُوِیَت عِندی جَناح بَعوضَهٍ إذا لَـم یکُن عَیـــنِی لِعَیناکَ ناظِره
اگر همه نعمتهای دنیا، زیر پایم باشد. اگر اموال و سلطنت پادشاهان، مال من باشد.
به اندازهی بال پشهای برایم ارزش ندارد؛ اگر چشمم به چشمانت دوخته نشود.
زنان چگونه به تسریع ظهور حضرت حجت (عج) کمک میکنند؟
بدون شک هر قیامی نیاز به زمینه سازی دارد و همه افراد برای رسیدن به انقلابی مطلوب مسئول و مؤثرند، زنان که نیمی از پیکره اجتماع را تشکیل می دهند از این قاعده مستثنی نخواهندبود. جامعه زمینه ساز ظهور، جامعهای با اخلاق مطلوب اسلام است. در این جامعه شخص باید رابطه اش را با معبود بر اساس ایمان و عشق و رابطه خویش با انسانهای دیگر را بر اساس عدالت و آبادانی و رابطه با خودش را بر اساس خودسازی و تقوا و مزین بودن به کمال معنوی و ارزش ها بنا کند. بدون شک هر قیامی نیاز به زمینه سازی دارد و همه افراد برای رسیدن به انقلابی مطلوب مسئول و مؤثرند ، زنان که نیمی از پیکره اجتماع را تشکیل می دهند از این قاعده مستثنی نخواهندبود. با توجه به نقش ایشان در خانواده و جامعه می توان ادعا کرد، ایشان می توانند عامل اساسی در زمینه سازی این انقلاب جهانی باشند. زنان از ارکان مهم تربیت در اجتماع محسوب می شوند. و مانند دیگر اعضای جامعه وظایفی فردی و اجتماعی بر عهده دارند. نقش ایشان می تواند مثبت و سازنده و یا مخرب و ویرانگر و یا حتی مانند برخی افراد خنثی باشد! خداوند در مورد تغییر وضعیت افراد و جامعه فرمودند: ان الله لایغییر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (۱) تأثیر زنان در عرصه تربیت، فرهنگ، آموزش و معرفت بسیار سازنده است. ایشان با پاک نگه داشتن فضای خانواده، محله و مراکز فرهنگی و آموزشی می توانند کمک شایانی به تحقق جامعه ای منتظر کنند و این امر مقرر نمی شود مگر با اولین قدم و شروع از خود که آن وارستگی و پاکی درون و تقوا است. اگر چه این امر در هر زمان لازم است، اما از ضروریات یک زن منتظر محسوب می شود. امام صادق (ع) می فرمایند: “هر کس دوست می دارد از اصحاب حضرت قائم (عج) باشد باید منتظر باشد و در حال انتظار به پرهیزگاری و اخلاق نیکو رفتار نماید".(۲) چرا بانوان باید در رکاب حضرت مهدی(عج) نقشآفرینی کنند؟ زنان به علت اهمیت جایگاهشان به عنوان یک شخصیت انسانی در وهله اول و به منزله همسر و مادر در مرحله دوم مؤثر در تربیت اند، لذا باید در رکاب امام خویش نقشآفرینی کند. وی میتواند با شکل دهی عرصه زندگی، به زندگی امام زمانی و جلب رضایت و خشنودی ایشان با رعایت روابط حسنه و اقتصادی صحیح و دوری از سنت های فرومایه رایج در جامعه به آمادگی هرچه بیشتر خود و منتظران کمک کند. چرا که آمادگی ظهور حضرت (عج) از ملزومات این انقلاب جهانی است . چنانچه امام صادق (ع) می فرمایند: “باید هر یک از شما برای خروج قائم (عج)، اسلحه آماده کند. چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیت یاری مهدی (عج) اسلحه تهیه کرده است امید میرود خداوند عمر او را دراز کند تا ظهور او را درک کرده و از یاوران حضرت باشد. (۳) ملزومات زن منتظر دینداری و معرفت افزایی و توانمند ساختن جامعه با تقویت و تحکیم خانواده دینی و مهدوی و شکل دهی هسته های فرهنگی و اجتماعی مهدی یاوری در خانواده و جامعه از ملزومات زن منتظر است. تربیت نسل منتظر و نیرو سازی برای انقلاب جهانی مهدی موعود؛ مهمترین وظیفه زنان جامعه از مهمترین وظایف یک زن، تربیت نسل منتظر می باشد. قطعا وی باید به این مقوله به عنوان رسالت الهی نظر کند وی از این جهت می تواند خود نیز در زمره یاران حضرت (عج) قرار گیرد. تربیت نسل صالح و منتظری که هدف ایشان فراهم سازی بسترها و زمینه های انقلاب بزرگ جهانی است. نیرو سازی برای انقلاب جهانی با پرورش جوانان پاک با عقاید راستین و توانمند که به عنوان جیوش و انصار حضرت باشند وظیفه ای بس سنگین است که بر عهده زن منتظر است. زنان در عرصه اجتماع با امربه معروف و نهی از منکر و فرهنگ سازی برای سبک زندگی منتظرانه با الگو برداری از جامعه آرمانی مهدوی می توانند تأثیر گذار باشند. سالم سازی فضای عاطفی جامعه که با هیجانات کاذب آلوده شده است و همچنین ترویج و تعمیق فرهنگ زندگی قرآنی و کمک به فراگیری حکمت و بصیرت در خانواده و جامعه از هنرهای یک زن می باشد. از آنجا که زنان با توجه به روحیه پاک و مشتاق و عاشقانه شان بیشتر در معرض و نوک پیکان حمله دشمن قرار دارند لذا باید با دوری از جریانات و فرقه ها و شخصیت های انحرافی و دروغین که همیشه در مرحله نخست آنان را مورد هدف قرار می دهد و زمینه جولان دشمن در این مورد را نابود کرده و با دوری از هیجانات کاذب و زودگذر و ساختگی به تقویت ایمان و معرفت عمیق به امام و روشن نمودن راه مهدوی در جامعه بپردازند. پینوشت: ۱. رعد/۱۱ ۲. غیبه/ نعمانی/ ص ۲۹۲/ ج ۱۶ ۳. بحارالانوار/ ج۵۲/ ص ۳۶۶
دعای روز ششم ماه مبارک، شرح دعا
جزای روزه دار
آیت الله جوادی آملی در کتاب حکمت عبادات خود به بیان نقش روزه در تحصیل درجات تقوا پرداخته و لقای حق را جزای روزه داران بیان می دارد.
معظم له با بیان اینکه روزه برای این است که انسان به تقوا برسد، مرقوم داشته است: روزه براى اين است كه انسان به تقوا برسد: «لعلّكم تتقون» (۱). و انسان باتقوا دو درجه دارد: يكى همان بهشتى كه در آن نعمتهاى فراوان موجود است: «إنّ المتقين فى جنّاتٍ ونَهَرٍ» (۲) و اين براى لذايذ ظاهرى است. يكى هم مقام عنداللهى شدن است «فى مقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» (۳) در اين مرحله ديگر سخن از سيب و گلابى نيست. چون جنت و نهر، مأكولات و مشروبات از آنِ جسم و بدن اوست امّا لقاى حق براى روح اوست. اين سرّ و باطن روزه است.
امام صادق (ع) فرمود: «للصائم فرحتان، فرحة عند إفطاره وفرحة عند لقاء الله» (۴) روزهدار دو وقت خوشحال است؛ يكى هنگام افطار و ديگرى هنگام ملاقات با پروردگار. و در جاى ديگر مىفرمايد: «للصائم فرحتان حين يفطر وحين يلقى ربّه عزّ وجلّ» (۵).
روزهدار در بعضى دعاها از خداوند، جمال تام مىخواهد: «اللّهم إنّى أسألك من جمالك بأجمله وكلّ جمالك جميل» (۶).
لقای حق، جزای روزه دار
نظامى گنجوى شاعر معروف در تبيين عشق مجازى و حقيقى، مىگويد: در پايان امر كه ليلى مريض شد به مادرش وصيت كرده گفت: مادر پيام مرا به مجنون برسان و به او بگو: اگر خواستى به كسى علاقهمند شوى، به موجودى كه با يك تب از بين مىرود دل نبند.
حيف است كه انسان به خودش و به غير خدا و به هر آنچه كه متغيّر است، دل ببندد؛ زيرا هر چه غير خداست، در معرض زوال و تغيير است و نمىتواند جزاى انسان باشد؛ جزاى روزهدار، لقاى حق است.
به ما گفتهاند، جمال مطلق را در سحرهاى ماه مبارك رمضان، بخواهيد و به گوش دادن بسنده نكنيد، زيرا گوش دادن غير از خواستن است. چه مقام بلندى براى انسان ميسور بود كه به ما گفتهاند: بگوييد: «اللّهم إنّى أسألك من نورك بأنْوره وكلّ نورك نيّر» اين ادعيه را در ماه مبارك رمضان به ما آموختند براى اينكه انسان روزهدار، لايق چنين سخن گفتن است و اين دهان مىتواند بگويد: «اللّهم إنّى أسألك من جلالك بأجلّه وكلّ جلالك جليل» (۷).
سخن از حور و غلمان، سيب و گلابى و جنّات و نهر نيست؛ بلكه سخن از كمالات معنوى است و اين مقام براى انسان وجود دارد، اگر اين مقامات براى ما نبود، دستور خواندن اين دعاها را نمىدادند. پس مىشود به آن مقام رسيد؛ چون مىتوان روزه مستحبى گرفت و افطارى خود را به يك غير مسلمان اسير داد.
اگر انسان روزه مستحبى بگيرد و محصول دستاس خود را به صورت نان در بياورد و به اسير بدهد و بگويد «إنّما نُطعمكم لوجه الله» (۸) چرا كه «فأينما تولّوا فَثَم وجه الله» (۹) اين ممكن است. اگر خدمتگزار خاندان عصمت، يعنى فضه خادمه در كار اطعام حضور دارد معلوم مىشود ما هم مىتوانيم به اين مقام برسيم و اگر خودمان را ارزان فروختيم ضرر كردهايم.
منبع: (حكمت عبادات، صفحات ۱۳۶ ـ ۱۳۷)
—————————————————-
پی نوشت:
۱. سوره بقره، آيه ۱۸۳.
۲. سوره قمر، آيه ۵۴.
۳. سوره قمر، آيه ۵۵.
۴. وسائلالشيعه، ج ۱۰، ص ۴۰۳.
۵. روضة المتقين، ج ۳، ص ۲۲۶؛ وسائلالشيعه، ج ۱۰، ص ۴۰۰.
۶. مفاتيح الجنان، دعاى سحر.
۷. همان.
۸. سوره دهر، آيه ۹.
۹. سوره بقره، آيه ۱۱۵.
سخن روز
سفره رمضان
رمضان حکم مسافری دارد که به سمت شما می آید اگر به طایفه ای بگویند مسافر حج شما می اید اهل طایفه چند دسته اند: گروهی به فرودگاه میروند و گروهی سر خیابان منتظر می ایستند و گروهی میگویند میگذاریم حاجی که آمد دم در منزل او را زیارت میکنیم….
خطبه شعبانیه در قالب مثال، رسول اکرم فرمودند: ایها الناس انه قد اقبل الیکم شهرالله بالبرکة و الرحمة و المغفره
ایها الناس:
این سفره مختص مؤمنین نیست همه انسانها سر این سفره دعوت می شوند لذا ایها الناس می فرماید. کسی که از حج بر میگردد سفره اطعام عمومی میدهد. همه اهل محل میآیند فقط مختص خانوادگی او نیست و کسی را از ورود منع نمی کنند اگر چه فقط مؤمنین وقتی بر سر سفره رمضان می نشینند از نعمات آن تناول میکنند و بقیه انسانها با عین حالی که گرسنهاند فقط تماشاگر این سفرهاند و آخر رمضان نیز گرسنه برمیخیزند.
قد اقبل الیکم:
رمضان حکم مسافری دارد که به سمت شما میآید اگر به طایفهای بگویند مسافر حج شما می اید اهل طایفه چند دسته اند:
گروهی به فرودگاه میروند و گروهی سر خیابان منتظر می ایستند و گروهی میگویند میگذاریم حاجی که آمد دم در منزل او را زیارت میکنیم. به طایفه مسلمانان میگویند حاجی شما (ماه مبارک رمضان) می آید.
مردم چند دسته می شوند گروهی به فرودگاه رجب به استقبال رفتند گروهی سر خیابان شعبان به استقبال میروند و گروهی دم در منزل ماه مبارک رمضان می ایستند دو سه روز مانده به ماه مبارک رمضان روزه را آغاز میکنند و گروهی می گذارند تا این میهمان که آمد و مستقر شد روزه را آغاز کنند.
شهر الله:
یکسری وسائلی را پدر خانواده خریداری میکند که بخشی از آن وسائل شخصی خود اوست . لذا کودک وقتی وسائل عمومی را دست میزند مادر زیاد معترض نمیشود اما وقتی کودک به سراغ وسائل شخصی پدر رفت مادر فریاد میزند که به وسائل بابا دست نزن. سئوال: همه وسائل مربوط به بابا بود چرا برای بقیه فریاد نزد؟ جواب: چون در این وسائل خصوصیتی است که در بقیه نیست اینها وسائل شخصی پدر است.
همه ماهها مربوط به خداست اما خداوند متعال ماه مبارک رمضان را ماه خود خوانده، چرا؟ چون در این ماه خصوصیاتی است که در ماههای دیگر نیست لذا میفرماید شهرالله.
بالبرکه والرحمه و المغفره:
حاجی وقتی از سفر تشرف حج به منزل می آید همه منتظرند که چمدان را بگشاید و سوغاتی ها را تقسیم کند اما همه خجالت میکشند حرفی از سوغاتی بزنند یکی از بچه ها میگوید بابا خوب چه خبر؟ بابای بیچاره شروع میکند از طواف و شلوغی و مراسم و معنویات سخن گفتن. غافل از اینکه فرزندانش به دنبال سوغاتی اند یکی از بچه ها با زیرکی میگوید بابا اجناس آنجا گرانتر بود یا ارزانتر؟ پدر می گوید خیلی فرقی نمیکرد راستی آن چمدان را بیاورید اینجا است که همه بچه ها به سمت چمدانها حمله ور شده و آنها رامی آورند پدر چمدانها را باز میکند برای هر کسی به فراخور حال و سن وسال و جنسیتش سوغاتی آورده. پارچه ها، پیراهن ها، لباسها، اسباب بازی ها
حاجی رمضان هم وقتی آمد چمدان هدایا و عطایا را باز میکند.
بالبرکه و الرحمه و المغفره
آنها که به دنبال برکت و چند برابر شدن اعمال اند یک آیه ثواب یک ختم قران.
آنها که به دنبال رحمت خدایند ماه رحمت است نظر لطف میزبان بر بندگان.
آنها که به دنبال بخشش گناهان اند در این ماه خدا هدیه آنان را امان نامه از آتش دوزخ قرار داده است.
شهر هو عندالله افضل الشهور
هر کسی برای خودش یک انتخاب دارد در میان رنگها رنگی، در میان شهرها شهری، در میان وسائل زندگی هر کس جنسی را میخرد و می پسندد. در میان خودروها هر کس طالب وسیله ای است خلاصه بشر در روی زمین برای خود انتخابهایی را دارد. خداوند متعال اگر چه خالق همه عوالم هستی است اما برای خود انتخاب هایی دارد.
در عوالم بالا: اول عرش هو رب العرش العظیم / هو رب العرش الکریم
در آسمان ها: آسمان چهارم که محل طواف و عبادت فرشتگان قرار داد
در زمین: مکه، کربلا، حرم های اهل بیت، مساجد و ….
در میان ماه ها: ماه مبارک رمضان شهر هو عند الله افضل الشهور
در میان شب ها: شبهای قدر لیلة القدر خیر من الف شهر
در میان اوقات: وقت سحر و بالاسحار هم یستغفرون
در میان ادیان: اسلام ان الدین عند الله الاسلام
پای درد دل مسجد محله
از زبان مسجد
من همسايه شما هستم، در همين كوچه و محلّه و در همين نزديكيها زندگي مي كنم.
من «مسجد» هستم؛ خانۀ خدا، عبادتگاه مسلمين. با شما درد دلهايي دارم كه دوست دارم كمي حوصله كنيد و درد دلهاي اين همسايه را بشنويد.
با اينكه من روزي چند نوبت درِ خويش را به روي شما باز مي كنم و چند ساعت به انتظار شما مي مانم؛ ولي بعضي از شماها سراغ من نمي آييد و با من اُنس نمي گيريد. مثل اينكه با من قهريد. مگر از من چه بدي ديده ايد؟ چرا اين همه بي وفايي؟! چه خاطرة بدي از من داريد؟ من كه هميشه دل شما را روشن و قلبتان را با صفا كرده ام. من كه هميشه به شما آرامش روحي داده ام. شايد برخورد خادم مسجد يا حرفهاي مردم يا برخورد بعضي مسجديها شما را ناراحت كرده باشد؛ ولي چرا از من و صاحب من ـ كه خداست ـ قهريد؟
مي گوييد: برنامه هايم جذّاب و آموزنده نيست؟ باشد، بياييد كمك كنيد، طرح و پيشنهاد بدهيد، با پيشنماز و متولّيان مسجد صحبت كنيد، خودتان هم وقت بگذاريد و مرا فعّال تر، جذّاب تر و با برنامه تر كنيد! اگر قبول داريد كه من پايگاهي براي تقويت ايمان، اخلاق و دينداري مردم هستم، اين پايگاه را تقويت كنيد؛ چرا فاصله مي گيريد؟
من هر لحظه براي آشتي و دوستي با شما حاضرم، دست محبّت شما را مي فشارم، پايتان را مي بوسم. كمك كنيد، انضباط و نظم داخلي مرا بيش تر نماييد! مرا از تزيينات اضافي و غير لازم پاك كنيد و در عوض، خوشبو، معطّر، تميز و با صفايم كنيد! گرد و غبار از چهره ام بزداييد، روشنايي مرا بيش تر كنيد، به سقفي كه چكّه مي كند، به ديواري كه درحال ريزش است، به در و پنجره هاي زنگ زده، به دستشوييها، جاكفشيها، حياط، حوض و وضوخانه ام رسيدگي كنيد، و آنچه را كه ماية بي رغبتي مردم به حضور در من می شود، از بین ببرید تا من همچون خودتان تميزتر، بهداشتي تر و با صفاتر باشم، تا شوق آمدن از خانه، مغازه، مدرسه و پارك به سوي من بيش تر شود، و من آبادتر بشوم.
من گله ها و درد دلهايم را با شما كه همساية منيد در ميان گذاشته ام:
خدا فرموده است كه مرا آباد بسازيد! آية «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدينَ» 1 را بر پيشاني من مي نويسيد؛ ولي از غصّه هاي من خبر نداريد. فكر مي كنيد آبادي من به چيست؟ به گلدسته هاي بلند و كاشيكاريهاي گرانبها؟ به چلچراغهاي ميليوني؟ به قاليهاي نفيس و درهاي منبّت كاري شده و پرده ها و مرمرها و گچ بريهاي هنري؟ نه به خدا قسم! آبادي من به حضور شماست، به برگزاري پرشكوه نمازهاي جماعت، معنويّت و نيايش، تشكيل جلسات درس و وعظ و ذكر، تبديل شدن من به پايگاهي براي گسترش ايمان و آگاهي و تقويت دين و بسيج مردم و كمك به مسلمين و سنگري براي دفاع از اسلام و ميهن، به همبستگي دلها و الفت جانهاي نمازگزاران و مسجديان و انجام امور خيريّه و مشاكرت در كارهاي عامّ المنفعه و مركزي براي تربيت و ارشاد.
شما ظاهرم را جلا داديد و رنگ كرديد؛ امّا باطنم را تاريك ساختيد. وقتي روشن كردن يك چراغ در مسجد ثواب دارد، روشن كردن يك فكر و دل با نور هدايت ثوابش بيش تر نيست؟ چرا به جاي ساختن مسجد، «مسجدي» نمي سازيد؟ شما مصلّا ساختيد، نه مصلّي. نمازخانه ها زياد شده است، نه نماز خوانها! متأسّفانه در بعضي جاها مرا فقط با صداي «الرحمن» و مجلس فاتحه مي شناسند. در من اين همه «مجلس ترحيم» براي مرده ها گرفتيد؛ ولي چند بار شد كه «مجلس ترحّم» براي زندگان بگيريد؟ اين همه براي اموات قرآن خوانديد، كمي هم براي زنده ها بخوانيد!
هنگام برگزاري مجالس ختم، چهره هايي را ديده ام كه در طول سال پايشان به هيچ مسجدي نمي رسد. بعضيها فقط به خاطر شيريني، شربت، شام و خرما نزد ما مساجد مي آيند و بعضي روز عاشورا و شب اربعين براي پلوخوري.
از شما دوستان مسجدي نيز گله دارم؛ چرا تنها به مسجد مي آييد؟ چرا دوستان و فرزندانتان را با خودتان نمي آوريد؟ چرا شوق مسجد را در دل ديگران ايجاد نمي كنيد؟ چرا ثواب نماز و لذّت عبادت و تلاوت و حتّي حضور در مسجد را براي مردم نمي گوييد؟ چرا به مسجد مي آييد و فيض مي بريد؛ ولي از خود من دلجويي و احوالپرسي نمي كنيد؟ آخر من نيز دل دارم! من هم مشكلات و نيازهايي دارم. تفقّد، رسيدگي، عيدي و خرجي مي خواهم. دوست دارم گاهي دلم شاد و روشن شود. پرده ها، فرشها، ديوارها، شيشه ها و چراغهايم تميز و تازه شودند. چرا به پرده هاي كثيف و شيشه هاي دود و غبار گرفته و لامپهاي سوخته و زير پله هاي پر از آشغال و انباري پر از خرت و پرت من نگاه نمي كنيد؟!
چرا بلندگو و سيستم صوتي مرا مرتّب نمي سازيد و مردم را از شرّ سوت و خش خش آن نجات نمي دهيد؟
چرا مهرهاي شكسته و سياه شدة مرا عوض نمي كنيد؟ چرا قفسه هاي قرآن و كتابهاي دعا را مرتّب نمي سازيد؟ چرا دير مي آييد و زود و با عجله مي رويد؟ مگر مستحب نيست كه انسان زود به مسجد و ديرتر بيرون آيد؟ چرا «حَيَّ عَلَي الصَّلَاۀِ» را جدّي نمي گيريد و هميشه به نماز دوّم مي رسيد؟
دوست دارم وقتي به مسجد مي آييد ـ همانطور كه دستور ديني است ـ لباسهاي تميز بپوشيد، عطر بزنيد، براي آمدن شتاب كنيد، وقار داشته باشيد، با وضو وارد شويد، دعا بخوانيد، ذكر بگوييد، آلودگيهاي مرا در اسرع وقت از بين ببريد، مرا جارو كنيد، باكفشهايتان مرا خاكي و كثيف نكنيد، در دل من چراغ روشن كنيد، در صحن مسجد آب دهان نيندازيد، اگر دهانتان بوي سير و پياز مي دهد، در جمع مسجديان حاضر نشويد، مرا محلّ گذر و راه عبور و مرور قرار ندهيد، در من به سخن از دنيا، داد و ستد يا سر و صدا نپردازيد.
بعضيها احترام مرا حفظ نمي كنند. كارهايي كه در شأن من نيست، انجام مي دهند. با كف و سوت و هوار و خندههاي بلند، دل مرا مي رنجانند. با هياهو، مجادله ها و منازعه ها آرامش مرا مي گيرند. با كفش وارد مسجد مي شوند. جُنُب و ناپاك به مسجد مي آيند. كفشها را كنار جانماز و روي فرش مي گذارند. فرش و ديوار و زمين مرا آلوده مي كنند. آشغال، پوست تخمه و هستة خرما مي ريزند. كسبة محل، حياط مرا پاركينگ موتورهايشان مي كنند. در فضاي من غيبت مي كنند و حرفهاي لغو مي زنند. مرا به محل بازي، ورزش يا خواب تبديل مي كنند. در من حرف از دنيا مي زنند و دلّالي مي كنند. گويا مرا با باشگاه، قهوه خانه، سينما، بنگاه، و يا فرهنگسرا عوضي گرفته اند. آخر من هم براي خودم قداست و حرمتي دارم! اين بي حرمتيها حرام نيست؟ چرا بعضيها پروا نميكنند؟ بعضيها وقتي به مسجد مي آيند، فقط حرف مي زنند و غيبت و همهمه مي كنند و مزاحم ذكر و عبادت و نماز و گوش دادن ديگران ميشوند.
اين گِلهها را با شما نگويم، با كه بگويم؟ وقتي مجلس ترحيم ميگيريد، صداي بلندگويتان ـ گاهي ـ سبب رنجش همسايهها ميشود و آن وقت از من بدشان ميآيد. چرا بايد كسي كه ميخواهد خانه بخرد، دقت ميكند كه همساية مسجد و مدرسه نباشد؟ مگر مسجد جاي هدايت، معرفت و حق نيست؟ نكند زماني فرا رسيده است كه حضرت علي علیه السلام فرمود: «روزي خواهد آمد كه مساجد از جهت ساختماني آباد است؛ ولي از جهت هدايت، خراب!» 2
دوست دارم پيشنماز مسجد، با اخلاق و سخنانش، محور جاذبه باشد و جوانان براي يادگرفتن و فيض معنوي بيش تر به مسجد آيند و از رفتار و علوم او بهره گيرند و او را محرم رازها و دوست خودشان بشناسند.
دوست دارم همهمه و سر و صدا موقع نماز جماعت، حال مردم را نگيرد، بوي بد جورابها و عرق بدنها مردم را از من فراري ندهد. اذان و تكبير با صداي خوش، دلها را مشتاق من ميكند، مؤذّن و مكبّر و خادم خوبي براي من انتخاب كنيد. از خادم مسجد بخواهيد كمي با مردم، به خصوص نوجوانان و جوانان خوش اخلاقتر برخورد كند، تا پاي آنها از مسجد بريده نشود. من دوست دارم در جلسات و نمازها، چهرههاي جوانان را بيش تر ببينم. كودكان را از مسجد بيرون نكنيد؛ بلكه يادشان بدهيد كه آداب، آرامش و نظافت را مراعات كنند، تا آنها نيز «مسجدي» شوند. دوست دارم وقتي صداي اذان ميآيد، همسايهها، كسبه و مغازه داران براي نماز جماعت به مسجدها هجوم آورند، نه آنكه نماز جماعت كنار آنها برپا شود؛ امّا آنان يا مشغول چانهزدن با مشتري باشند، يا قدم زدن در خيابان، يا تماشاي تلويزيون و يا سرگزم حرف و حديث با يكديگر.
آيا اين توقّعها چيزهاي بدي است كه من ا ز شما دارم؟ شما كه امّت پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستيد، شما كه ميتوانيد اوقات مسجد را به دعا، قرآن و نماز بگذرانيد، چرا به غيبت، حرف دنيا و لغويّات ميپردازيد؟
من انتظار دارم حق مرا ضايع نكنيد، حرمتم را نشكنيد، مرا از معنويّت و ياد خدا خالي نكنيد، نقشِ محوري من در زندگي خودتان را از ياد نبريد، مركزيّت مرا حفظ كنيد. مرا كانون اصلاح اخلاق سازيد. شما مسجديان الگوي ديگران باشيد. مسجد را محلّي براي رشد و ايمان كنيد. چرا بايد بعضي از ترس اينكه كفشهايشان را ببرند، به مسجد نيايند؟ چرا بايد بعضي براي پرهيز از خاكي شدن شلوراشان از مسجد گريزان باشند؟ چرا بايد وقتي بعضي مساجد چنان در گوشههاي پرت و دور از رفت و آمد باشند كه دنبال مسجد ميگردند، آن را نيابند؛ نه تابلويي، نه چراغي، نه علامتي؟ چرا وقتي مرا ميسازيد، به فكر نيازهاي آيندة من نيستيد و آنها را پيشبيني نميكنيد؟
آيا اين توقّعات و انتظارات من، حق نيست؟ پس با من بيش تر همكاري كنيد. من همدم شمايم، شما نيز با من همدمي و همراهي كنيد. مسجد، خانة خداست. خانة خدا را با «معرفت»، «تقوا»، «عمل صالح» و «ياد خدا» آباد كنيد! گِلهها و درد دلهاي مرا هم به دل نگيريد. من خير و صلاح خودتان را ميخواهم.
در آستانه ماه مبارک رمضان، به داد مساجد برسیم…
پی نوشت:
1) توبه / 18.
2) «يَأتِي عَلَي النَّاسِ زَمَانٌ… مَسَاجِدَهُم يَومَئِذٍ عامِرَةٌ مِنَ البَنَاءِ خَرَابٌ مِنَ الْهُدي.» نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 361.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره155.
روزه اخرشعبان
و ما از خود نگذشتیم … خدایا تو از گناهان ما بگذر”
ماه رجب و شعبان هم از دستمون رفت و نزدیک به ماه خدا ، ماه مبارک رمضان میشویم .
خوش به حال آنانی که توانستند از این دو ماه استفادهی لازم را کرده و توشهای برای ماه رمضان بر چینند .یکی از اعمال شریف و بسیار ارزشمندی که برای ماه شعبان ذکر شده ،مخصوص سه روز آخر این ماه میباشد .
بله ! درست متوجه شدهاید .روزهی سه روز آخر ماه شعبان و اتصال آن به ماه شریف رمضان .
این سه روز آخر شعبان میتواند فرصت خوبی باشد چه برای آنانی که ار قافله عقب ماندهاند و در طول دو ماه پیشواز برای ماه رمضان کاری نکرده اند ، و چه برای آنانی که در طول این دو ماه در تکاپوی جمع آوری توشه برای رمضان بودهاند باشد، فرصت و توفیقی مجدد باشد .
روزه شعبان در کلام بزرگان
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «من صام ثلاثه ایام من شعبان وجبت له الجنه و کان رسول الله صلی الله علیه و آله شفیعه یوم القیامه » هر که سه روز از ماه شعبان را روزه بدارد، بهشت برای او واجب گردد و رسول خدا در روز قیامت شفیعش خواهد بود.
در ماه شعبان امام زینالعابدین علیهالسلام اصحاب خود را جمع میکرد و میفرمود: «معاشر اصحابی اتدرون ای شهر هذا؟ هذا شهرشعبان و کان رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقول: شعبان شهری. الا فصوموا فیه محبه لنبیکم و تقربا الی ربکم، فوالذی نفس علی بن الحسین بیده، سمعت ابی الحسین یقول: سمعت امیرالمومنین(علیهالسلام) یقول: من صام شعبان محبه لنبی الله و تقربا الی الله عزوجل، احبه الله عزوجل و قربه من کرامته یوم القیامه و اوجب له الجنه ».
یاران من! میدانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) میفرمود: شعبان ماه من است، پس در آن روزه بگیرید به خاطر محبت و دوستی پیامبرتان و برای تقرب به پروردگارتان،به همان خدایی که جان علی بن الحسین در دست اوست از پدرم حسین بن علی(علیهالسلام) شنیدم که امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمود: هر که به خاطر محبت پیامبر و برای تقرب به خدای عزوجل ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را دوست خواهد داشت و به کرامتش در روز رستاخیز نزدیک خواهد کرد و بهشت را بر او واجب خواهد گردانید.
شعبان و رمضان در کلام رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) در روایت مفصلی درباره این ماه شعبان و رمضان میفرماید:
شعبان ماه من است و رمضان ماه خدای عزوجل. پس هر که ماه مرا روزه بدارد، در روز قیامت شفیعش خواهم بود و هر که ماه خدا را روزه بدارد خداوند در قبرش وحشتش را از بین میبرد و او رامانوس میسازد و تنهائیش را میزداید و هرگاه از قبرش خارج شود با روی سفید و در حالی باشد که در دست راستش کتابش را گرفته و جاودانگی را در دست چپش و میآید تا در برابر خدای عزوجل قرار گیرد پس خداوند به او میفرماید: بندهام! پاسخ میدهد: لبیک یا مولای من! خداوند میفرماید: به خاطر من روزه گرفتی؟
عرض میکند: آری مولای من، پس خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
(ای فرشتگانم) دست بندهام را بگیرید و او را نزد پیامبرم بیاورید. پس او را به حضور رسول خدا میرسانند. پس من به او میگویم: ماه مرا روزه گرفتی؟ (شاید مقصود جزئی از ماه شعبان باشد نه همهاش) میگوید: آری! پس من به او میگویم: من امروز شفاعتت میکنم.
سپس خدای عزوجل میفرماید: اما من از حقوق خودم به خاطر بندهام گذشتم و اما حقوق دیگر بندگانم که بر گردن او هست، هر که از او بگذرد و عفوش کند، من آنقدر تعویضش میکنم تا راضی گردد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) فرمود:
پس من دست او رامی گیرم تا اینکه او را به صراط میرسانم، پس آن را صاف و لغزنده مییابم که گامهای خطاکاران بر آن ثابت نشود و بلغزد،پس من دست او را میگیرم، فرشته موکل به صراط میگوید: ای رسول خدا، این کیست؟ میگویم: این فلان است (اسمش را میآورم) او در ماه من (شعبان) به خاطر دریافت شفاعتم، روزه گرفته و ماه خدا(رمضان) را به خاطر وعده الهی روزه گرفته، پس در بهشت را برای او میگشایم و رضوان (فرشته بهشت) میگوید که در آن روز به ما امر میشود که در بهشت را بر امتت بگشاییم.
شفاعت در برابر روزه در ماه شعبان
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: ماه رسول خدا را روزه بدارید تا در روز رستاخیز شفیعتان باشد و ماه خدا را روزه بگیرید تا ازرحیق مختوم (شراب گوارای بهشتی) بیاشامید و هر که ماه شعبان را به ماه رمضان بپیوندد، برای او پاداش دو ماه پی در پی نوشته شود.
به هر حال این فرصت را باید غنیمت شمرد و گرچه تاکنون از این ماههای پر فضیلت استفاده نشده در این آخرین روزهای ماه شعبان،بسیار بهره باید برد و با دعا و قرآن و نیایش و مناجات شعبانیه روزها و شبها را گذراند و از هر لحظه و دقیقهای برای توشه گیری روز رستاخیز استفاده شایان برد. ضمن اینکه باید خدای را بسیار شکر و سپاس گوییم که ما را تا فرا رسیدن این ماههای مبارک زنده نگه داشته و صحت و سلامتی داده است، هرگز نباید این ساعتها و روز و شبهای با ارزش به بطالت و بی کاری و سستی و کاهلی بگذرد. در طول سال جز چند روزی بیش نیست که از روزها و ماههای دیگر امتیاز و خصوصیت بسزایی دارند، به ویژه آخرین روزهای ماه شعبان و تمام روزها و شبهای ماه مبارک رمضان.
جمعه آخر ماه شعبان را از دست ندهید !
ابوالصلت هروی گوید: در آخرین جمعه از ماه شعبان خدمت امام هشتم علیهالسلام مشرف شدم. حضرت فرمود:
ای اباالصلت! ماه شعبان بیشترش گذشت و اینک جمعه آخرش فرارسیده پس تلافی کن در این چند روز آخر، آنچه از تقصیرهایت در این ماه گذشته است و رو آور به آنچه برای تو سودمند است و بسیار دعا کن و از خدا طلب آمرزش گناهانت نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهانت توبه کن تا چون ماه مبارک رمضان فرا رسد خود را برای خدا خالص و آماده گردانیده باشی و امانت کسی را در گردن خود نگذار جز آنکه آن را ادا کنی و کینه مؤمنی را در دل قرار نده جز آنکه بیرونش کنی و تقوای الهی داشته باش و بر او در پنهان و آشکار توکل کن زیرا هر که بر خدا توکل کند، خدا او را بس است و در بقیه این ماه بسیار خدا را بخوان. و اما در فضیلت ماه رمضان آنقدر روایت از معصومین(علیهالسلام) رسیده است که کتابها برای نوشتن لازم است، همین بس که در این ماه خدا، درهای بهشت گشوده و درهای جهنم بسته میشود و پاداش کارهای خیر مضاعف و دو برابر میگردد; پس باید بسیار تلاش کرد که خدای نخواسته درهای جهنم بر رویمان باز نشود. ضمناً بدین مناسبت خطبه رسول اکرم در آخر ماه شعبان را حتماً مطالعه کنید . (این خطبه شریفه در بسیاری از کتابها و همچنین مفاتیح نقل شده است)
ثواب روزه سه روز ماه شعبان
السنن الکبری عن أنس: قیلَ: یا رَسولَ اللهِ، أیُ الصَّومِ أفضَلُ؟ قالَ: «صَومُ شَعبانَ تَعظیما لِرَمَضانَ»( السنن الکبری: 4/503/8517، شُعب الإیمان: 3/377/3819، کنز العمّال: 8/591/24292؛ ثواب الأعمال: 86/14، بحار الأنوار: 97/77/35 .)؛ السنن الکبری ـ به نقل از انس ـ به پیامبر خدا گفتند: کدام روزه برتر است؟ فرمود: «روزه شعبان در بزرگداشتِ رمضان.»
الإمام الصادق علیهالسلام: « مَن صامَ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِن آخِرِ شَعبانَ و وَصَلَها بِشَهرِ رَمَضانَ، کَتَبَ اللهُ لَهُ صَومَ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ» (کتاب من لا یحضره الفقیه: 2/94/1829، الخصال: 582/6، فضائل الأشهر الثلاثة: 53/31، الأمالی للصدوق: 768/1038، الإقبال: 1/43، بحار الأنوار: 97/72 . )
امام صادق علیهالسلام: هر کس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آنها را به ماه رمضان متّصل کند، خداوند برای او پاداش روزه دو ماه پیاپی را مینویسد.
منابع :
سایت حوزه
سایت پرسشهای دینی
کتاب ماه خدا، محمدی ری شهری، ج 1، ص 186، با تصرف
پایگاه اطلاع رسانی تبیان
چگونه اخلاص پدر، فرزندش را علامه کرد؟!
برای استجابت دعا شرایط بسیاری نقلشده، همچنین زمانها و مکانهای مختلفی ذکرشده که دعا در آن رد نخواهد شد اما شاید همه این موارد درگرو خلوص نیت دعا کننده باشد و یا به تعبیر عرفی دل انسان که شکست دعا مستجاب میشود.
* آیه
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ/ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم غافر/ 60
* آینه
حکایت؛ علاوه بر فضل و علم و ادب علامه محمدتقی مجلسی اول، مهمترین تلاش وی در دوران حیات تربیت دانشمندی عالم و فاضل به نام محمدباقر مجلسی بود. محدث نوری در کتاب فیض قدسی درباره مقام علامه مجلسی میگوید که وی یگانه دوران و نادره روزگار خویش است.
علامه محمدباقر مجلسی سومین فرزند ملا محمدتقی مجلسی اول است، آقا احمد کرمانشاهی در کتاب «مرآت الاحوال» از محمدتقی مجلسی نقل میکند: شبی از شبها پس از فراغت از عبادت مخلصانه، حالتی برایم ایجاد شد که از آن حالت فهمیدم اگر در این هنگام از خداوند درخواستی کنم، اجابت خواهد کرد. فکر کردم چه چیزی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال بخواهم که ناگاه صدای گریه محمدباقر از گهوارهاش برخاست. بیدرنگ گفتم: پروردگارا! به حق محمد و آل محمد صلیالله علیه و آله و سلم این کودک را مروّج دینت و ناشر احکام پیامبر بزرگت قرار ده و او را به توفیقاتی بی پایان موفق گردان.
شکّی نیست که از آثار آن دعاها است که این همه آثار و برکات و خدمات از آن بزرگوار ظاهر شده با وجودی که به همه امور رسیدگی میکرد از او هیچگونه وظیفه بندگی و اخلاقی فوت نمیشد از قبیل شرکت کردن در نماز اموات و مجالس و میهمانی رفتن و رسیدگی به امور مرافعات و رفع حوائج مؤمنین. خدمت او به شیعه به حدّی رسید که عبدالعزیز دهلوی در کتاب تحفه گفته که اگر دین شیعه را دین مجلسی بنامند بیجا نخواهد بود.1
جز تو پیش که برآرد بنده دست هم دعا و هم اجابت از تو هست 2
با اقتباس و ویراست از کتاب نماز خوبان
مولوی