بدون شرح
دختر چهارده ساله
پدر سی و هفت ساله
دوستپسر سی ساله!
در یک محیط کوچک آنها باهم دوست میشوند، فرار میکنند، و احتمالا خبرشون تو محله میپیچه. بعد دستگیر میشن. برمیگردن خونه و دختر توسط پدر به قتل میرسه
حالا داستان یا سن و سالها جزئیاتش میتونه متفاوت باشه
اگر دخترشو میداد
الان ما داشتیم سر کودک همسری حرف میزدیم
اگر نمیداد سر نفهمیدن عشق
اگر نمیکشت سر بیغیرتی
الان که کشته، کسایی که تا دیروز قصاص رو توحش میدونستن الان قصاص میخوان!
اگه بخوان قصاص کنن، رضایت میخوان
این دهن ماس که هیچ وقت بسته نمیشه
از بس نظر بیخود میدیم
این ماییم که داس میسازیم باحرفامون
میدیم دست مردم
تو خانواده هامون
تو فامیلامون
تو محیطهای کاریمون
برچسب میزنیم عین آب خوردن
شرایط رو به لحاظ روانی سخت میکنیم برا هم
خیلی سرها بخاطر دهن بازِ ما بریده شده و ما خودمون ندیدیم.
خیلی آرزوها کور شده
خیلی آدمها سرخورده شدن
فقط بخاطر حرف های ما
پس جایی که باید دهنمونو ببندیم، ببندیم
و اونجایی باز کنیم که دردی از مردم دوا بشه.
حسیندارابی