امام صادق(ع) مرد مبارزه و تبليغ بود
همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله خامنه اي مدظله العالی رهبر معظم انقلاب اسلامي، بيانات ايشان را درباره عنصر جهاد، مبارزه و قيام در زندگي ائمه اطهار عليهم السلام منتشر کرد که متن آن به شرح زير است:
حرکت تشکيلاتي
امام صادق(ع) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکيلات بود. مرد علم و دانش بودنش را همه شنيده ايد. محفل درس امام صادق(ع) و ميدان آموزشي که آن بزرگوار به وجود آورد، هم قبل از او و هم بعد از او در تاريخ زندگي امامان شيعه بي نظير بود. همه حرفهاي درست اسلام و مفاهيم اصيل قرآن که در طول يک قرن و اندي به وسيله مغرضان و مفسدان يا جاهلان تحريف شده بود همه آنها را امام صادق(ع) به شکل درست بيان کرد.
اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنيده ايد. امام صادق(ع) مشغول يک مبارزه دامنه دار و پيگير بود. مبارزه براي قبضه کردن حکومت و قدرت و به وجود آوردن حکومت اسلامي و علوي. يعني امام صادق(ع) زمينه را آماده مي کرد تا بني اميه را از بين ببرد و به جاي آنها حکومت علوي را که همان حکومت راستين اسلامي است بر سر کار بياورد. اما آن بعد سوم را که اصلاً نشنيده ايد، مرد تشکيلات بودن امام صادق(ع) است که يک تشکيلات عظيمي از مؤمنان خود از طرفداران جريان حکومت علوي در سراسر عالم اسلام از اقصاي خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفريقا به وجود آورده بود.
تشکيلات يعني چه؟ يعني اين که وقتي امام صادق(ع) اراده مي کند آن چه را که او مي خواهد بدانند، نمايندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم مي گويند تا بدانند. يعني از همه جا وجوهات و بودجه براي اداره مبارزه سياسي عظيم آل علي جمع کنند. يعني وکلا و نمايندگان او در همه شهرها باشند که پيروان امام صادق(ع) به آنها مراجعه کنند و تکليف ديني و همچنين تکليف سياسي خود را از آن حضرت بپرسند.
تکليف سياسي هم مثل تکليف ديني واجب الاجرا است. امام صادق(ع) يک چنين تشکيلات عظيمي را به وجود آورده بود و با اين تشکيلات و به کمک مردمي که در اين تشکيلات بودند با دستگاه بني اميه مبارزه مي کرد. در هنگامي که پيروزي او بر بني اميه حتمي بود، بني عباس به عنوان يک جريان مزاحم و فرصت طلب آمدند ميدان را گرفتند و بعد از آن امام صادق(ع) هم با بني اميه و هم با بني عباس مبارزه کرد.
۱۴/۶/۱۳۵۹
شبکه گسترده تبليغاتي
وقتى امام باقر(ع) از دنيا مي رود بر اثر فعاليتهاي بسيارى که در طول اين مدت خود امام باقر(ع) و امام سجاد(ع) انجام داده بودند اوضاع و احوال به سود خاندان پيغمبر(ص) بسيار تغيير کرد؛ نقشه ى امام صادق(ع) اين بود که بعد از رحلت امام باقر(ع) کارها را جمع و جور کند، يک قيام علنى به راه بيندازد و حکومت بني اميه را ـ که هر روزى يک دولتى عوض مي شد و حاکى از نهايت ضعف دستگاه بني اميه بود ـ واژگون کند و از خراسان و رى و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراکش و همه مناطق مسلمان نشين که در همه اين مناطق شبکه ى حزبى امام صادق(ع) ـ يعنى شيعه، شيعه يعنى شبکه حزبى امام صادق(ع) ـ شبکه امام صادق همه جا گسترده بود، از همه آنها نيرو بيايد مدينه و امام لشکرکشى کند به شام، حکومت شام را ساقط کند و خودش پرچم خلافت را بلند کند و بيايد مدينه و حکومت پيغمبر(ص) را به راه بيندازد؛ اين نقشه امام صادق بود.
لذا وقتى که در خدمت امام باقر(ع) در روزهاى آخر عمرش صحبت مي شود و سؤال مي شود که قائم آل محمد کيست حضرت يک نگاهى مي کنند به امام صادق(ع) مي گويند که گويا مي بينم که قائم آل محمد اين است.
البته مي دانيد که قائم آل محمد يک اسم عام است، اسم خاص نيست، اسم ولي عصر صلوات اللَّه عليه نيست. حضرت ولي عصر صلوات اللَّه عليه قائم نهايى آل محمد است، اما همه کسانى که از آل محمد(ص) در طول زمان قيام کردند ـ چه پيروزى به دست آورده باشند چه نياورده باشند ـ اينها قائم آل محمدند و اين رواياتى که مي گويد وقتى قائم ما قيام کند اين کارها را مي کند، اين کارها را مي کند، اين رفاه را ايجاد مي کند، اين عدل را مي گستراند، منظور حضرت ولي عصر(عج) نبود آن روز، منظور اين بود که آن شخصى از آل محمد که بناست حکومت حق و عدل را به وجود بياورد، او وقتى که قيام بکند اين کارها را خواهد کرد و اين درست هم بود.
کار پنهاني و تشکيلاتي به طور معمول در صورتي که با اصول درست پنهان کاري همراه باشد، بايد همواره پنهان بماند. آن روز مخفي بوده، بعد از آن نيز مخفي مي ماند و رازداري و کتمان صاحبانش نمي گذارد پاي نامحرمي بدانجا برسد. هرگاه آن کار به ثمر برسد و گردانندگان و عاملانش بتوانند قدرت را در دست گيرند، خود، دقايق کار پنهان خود را برملا خواهند کرد.
به همين جهت است که اکنون بسياري از ريزه کاريها و حتي فرمانهاي خصوصي و تماس هاي محرمانه سران بني عباس با پيروان افراد تشکيلاتشان در دوران دعوت عباسي در تاريخ ثبت است و همه از آن آگاهند.
بي گمان اگر نهضت علوي نيز به ثمر مي رسيد و قدرت و حکومت در اختيار امامان شيعه يا عناصر برگزيده آنان در مي آمد، ما امروز از همه رازهاي سربه مهر دعوت علوي و تشکيلات همه جاگسترده و بسيار محرمانه آن مطلع مي بوديم.
تنها راهي که مي تواند ما را با خط کلي زندگي امام آشنا سازد آن است که نمودارهاي مهم زندگي آن حضرت را در لابه لاي اين ابهام ها يافته، به کمک آنچه از اصول کلي تفکر و اخلاق آن حضرت مي شناسيم، خطوط اصلي زندگينامه امام را ترسيم کنيم و آنگاه براي تعيين خصوصيات و دقايق، در انتظار قرائن و دلايل پراکنده تاريخي و نيز قرائني به جز تاريخ بمانيم.
نمودارهاي مهم و برجسته در زندگي امام صادق(ع) بدين شرح مي باشد:
۱. تبيين وتبليغ مسأله امامت.
۲. تبليغ و بيان احکام دين به شيوه فقه شيعي و نيز تفسير قرآن به روال بينش شيعي.
۳. وجود تشکيلات پنهاني ايدئولوژيک ـ سياسي.
تبيين و تبليغ مسئله امامت
امام صادق(ع) نيز مانند ديگر امامان شيعه، محور برجسته دعوتش را موضوع «امامت» تشکيل مي داده است. براي اثبات اين واقعيت تاريخي، قاطعترين مدرک، روايات فراواني است که ادعاي امامت را از زبان امام صادق(ع) به روشني و با صراحت تمام نقل مي کند. امام در هنگام اشاعه و تبليغ اين مطلب، خود را در مرحله اي از مبارزه مي ديده است که مي بايست به طور مستقيم و صريح، حکام زمان را نفي کند و خويشتن را به عنوان صاحب حق واقعي ولايت و امامت به مردم معرفي نمايد؛ و قاعدتاً اين عمل فقط هنگامي صورت مي گيرد که همه مراحل قبلي مبارزه با موفقيت انجام گرفته، آگاهي هاي سياسي و اجتماعي در قشر وسيعي پديد آمده، آمادگي هاي بالقوه در همه جا احساس شده، زمينه هاي ايدئولوژيک در جمع قابل توجهي ايجاد گرديده، لزوم حکومت حق و عدل براي جمعي کثير به ثبوت رسيده و بالاخره رهبر تصميم راسخ خود را براي مبارزه اي نهايي گرفته است.
بدون اين همه، مطرح کردن نام يک شخص معين به عنوان امام و زمامدار محق جامعه، کاري عجولانه و بي فايده خواهد بود.
نکته ديگري که بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است که امام در مواردي به اين بسنده نمي کند که امامت را براي خويش اثبات کند؛ بلکه همراه نام خود، نام امامان به حق و اسلاف پيشين خود را نيز ياد مي کند و در حقيقت سلسله امامت اهلبيت عليهم السلام را متصل و جدايي ناپذير مطرح مي سازد. اين عمل با توجه به اينکه تفکر شيعي، همه زمامداران نابه حق گذشته را محکوم کرده و آنان را «طاغوت» به شمار ميآورده، مي تواند اشاره به پيوستگي جهاد شيعيان اين زمان به زمانهاي گذشته نيز باشد.
در واقع امام صادق(ع) با اين بيان، امامت خود را يک نتيجه قهري که بر امامت گذشتگان مترتب است، مي شمارد و آن را از حالت بي سابقه و بي ريشه و پايه بودن؛ بيرون مي آورد و سلسله خود را از کانالي مطمئن و ترديدناپذير به پيامبر بزرگوار(ص) متصل مي کند.
روايت «عمروبن ابي المقدام» منظره شگفت آوري را ترسيم مي کند: روز نهم ذيحجه روز عرفه است. محشري از خلايق در عرفات براي اداي مراسم خاص آن روز گردآمده اند و نمايندگان طبيعي مردم سراسر مناطق مسلمان نشين، از اقصاي خراسان تا ساحل مديترانه، جمع شده اند. يک کلمه حرف به جا در اينجا مي تواند کار گسترده ترين شبکه وسايل ارتباط جمعي را در آن زمان بکند. امام، خود را به اين جمع رسانده است و پيامي دارد. مي گويد: ديدم امام در ميان مردم ايستاد و با صداي هر چه بلندتر ـ با فريادي که بايد در همه جا و در همه گوش ها طنين بي افکند و به وسيله شنوندگان به سراسر دنياي اسلام پخش شود ـ پيام خود را سه مرتبه گفت. روي را به طرف ديگري گرداند و سه مرتبه همان سخن را ادا کرد. باز روي را به سمتي ديگر گرداند و باز همان فرياد و همان پيام. و بدين ترتيب امام دوازده مرتبه سخن خود را تکرار کرد. اين پيام با اين عبارات ادا مي شد: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) کَانَ الْإِمَامَ ـ ثُمَّ کَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ(ع) ثُمَّ الْحُسَيْنُ(ع) ـ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) ثُمَّ…»۱
حديث ديگر از ابي الصباح کناني است که در آن، امام صادق(ع) خود و ديگر امامان شيعه را چنين توصيف مي کند: «ما کساني هستيم که خدا اطاعت ما را بر مردم لازم ساخته است. انفال و صفوالمال در اختيار ماست».۲
صفوالمال، اموال گزيده اي است که طواغيت گردنکش به خود اختصاص داده و دست هاي مستحق را از آن بريده بودند و هنگامي که اين اموال مغصوب، با پيروزي سلحشوران مسلمان از تصرف ستمگران مغلوب خارج مي شود، مانند ديگر غنايم تقسيم نمي شود تا در اختيار يک نفر قرار گيرد و به او حشمتي کاذب و تفاخري دروغين ببخشد، بلکه به حاکم اسلامي سپرده مي شود و او از آنها در جهت مصالح عموم مسلمانان استفاده مي کند. امام در اين روايت، خود را اختياردار صفوالمال و نيز انفال ـ که آن نيز مربوط به امام است ـ معرفي مي کند و با اين بيان، به روشني مي رساند که امروز حاکم جامعه اسلامي اوست و اين همه بايد به دست او و در اختيار او باشد و به نظر او در مصارف درستش به کار رود.
امام در حديثي ديگر، امامان گذشته را يک يک نام مي برد و به امامت آنان و اينکه اطاعت از فرمانشان واجب و حتمي است، شهادت مي دهد و چون به نام خود مي رسد، سکوت مي کند. شنوندگان سخن امام به خوبي مي دانند که پس از امام باقر(ع) ميراث علم و حکومت در اختيار امام صادق(ع) است. و بدين ترتيب، هم حق فرمانروايي خود را مطرح مي سازد و هم با لحن استدلال گونه، ارتباط و اتصال خود را به نياي والامقامش علي بن ابيطالب(ع) بيان مي کند. در ابواب «کتاب الحجه» از کافي و نيز در جلد ۴۷ بحارالانوار از اينگونه حديث که به صراحت يا به کنايه، سخن از ادعاي امامت و دعوت به آن است، فراوان مي توان يافت.
مدرک قاطع ديگر شواهدي است که از شبکه گسترده تبليغاتي امام در سراسر کشور اسلامي ياد مي کند و بودن چنين شبکه اي را مسلم مي سازد. اين شواهد چندان فراوان و مدلل است که اگر حتي يک حديث صريح هم وجود نمي داشت، خدشه اي بر حتميت موضوع وارد نمي آمد. مطالعه گر زندگينامه مدون ائمه عليهم ا لسلام از خود مي پرسد: آيا امامان شيعه در اواخر دوران بني اميه، داعيان و مبلغاني در اطراف و اکناف کشور اسلامي نداشتند که امامت آنان را تبليغ کنند و از مردم قول اطاعت و حمايت براي آنان بگيرند؟ پس در اين صورت، نشانه هاي اين پيوستگي تشکيلاتي که در ارتباطات مالي و فکري ميان ائمه و شيعه به وضوح ديده مي شود، چگونه قابل توجيه است؟ اين حمل وجوه و اموال از اطراف عالم به مدينه؟ اين همه پرسش از مسائل ديني؟ اين دعوت همه جاگستر به تشيع؟ و آنگاه اين وجهه و محبوبيت بي نظير آل علي(ع) در بخشهاي مهمي از کشور اسلامي؟ و اين خيل انبوه محدثان و راويان خراساني و سيستاني و کوفي و بصري و يماني و مصري در گرد امام؟ کدام دست مقتدر، اين همه را به وجود آورده بود؟ آيا مي توان تصادف يا پيشامدهاي خودبه خودي را عامل اين پديده هاي متناسب و مرتبط به هم دانست؟
با اين همه تبليغات مخالف که از طرف بلندگوهاي رژيم خلافت اموي بي استثناء در همه جا انجام مي گرفت و حتي نام علي بن ابي طالب(ع) به عنوان محکومترين چهره اسلام در منابر و خطابه ها ياد مي شد، آيا بدون وجود يک شبکه تبليغاتي قوي ممکن است آل علي(ع) در نقاطي چنان دوردست و ناآشنا، چنين محبوب و پرجاذبه باشند که کساني محض ديدار و استفاده از آنان و نيز عرضه کردن دوستي و پيوند خود با آنان، راههاي دراز را بپيمايند و به حجاز و مدينه روي آورند؛ دانش دين را که بنا بر عقيده شيعه، همچون سياست و حکومت است، از آنان فراگيرند و در موارد متعددي بي صبرانه اقدام به جنبش نظامي ـ و به زبان روايات، قيام و خروج ـ را ازآنان بخواهند؟ اگر تسليحات شيعه فقط در جهت اثبات علم و زهد ائمه عليهم السلام بود، درخواست قيام نظامي چه معنايي مي توانست داشته باشد؟ ممکن است سؤال شود اگر به راستي چنين شبکه تبليغاتي وسيع و کارآمدي وجود داشته، چرا نامي از آن در تاريخ نيست و صراحتاً ماجرايي ازآن نقل نشده است؟ پاسخ به طور خلاصه آن است که دليل اين بي نشاني را نخست در پايبندي وسواس آميز ياران امام به اصل معتبر و مترقي «تقيه» بايد جست که هر بيگانه اي را از نفوذ در تشکيلات امام مانع مي شد، و سپس در ناکام ماندن جهاد شيعه در آن مرحله و به قدرت نرسيدن آنان، که اين معلول عواملي چند است. اگر بني عباس نيز به قدرت نمي رسيدند، بيگمان تلاش و فعاليت پنهاني آنان و خاطرات تلخ و شيريني که از فعاليتهاي تبليغاتي داشتند، در سينه ها مي ماند و کسي از آن خبر نمي يافت و در تاريخ نيز ثبت نمي شد.
تبليغ و بيان احکام دين به شيوه فقه شيعي و تفسير قرآن به روال بينش شيعي
اين نيز يک خط روشن در زندگي امام صادق(ع) است. به شکلي متمايزتر و صريح تر و صحيح تر از آنچه در زندگي ديگر امامان مي توان ديد تا آنجا که فقه شيعه «فقه جعفري» نام گرفته است و تا آنجا که همه کساني که فعاليت سياسي امام را ناديده گرفته اند بر اين سخن هم داستان هستند که امام صادق(ع) وسيع ترين ـ يا يکي از وسيع ترين ـ حوزه هاي علمي و فقهي زمان خود را دارا بوده است.
مقدمتاً بايد دانست که دستگاه خلافت در اسلام، از اين جهت با همه دستگاههاي ديگر حکومت متفاوت است که اين فقط يک تشکيلات سياسي نيست بلکه يک رهبري سياسي ـ مذهبي است. نام و لقب «خليفه» براي حاکم اسلامي، نشاندهنده همين حقيقت است که وي بيش از يک رهبر سياسي است؛ جانشين پيامبر(ص) است و پيامبر(ص)، آورنده يک دين و آموزنده اخلاق و البته در عين حال حاکم و رهبر سياسي است. پس خليفه در اسلام، به جز سياست، متکفل امور ديني مردم و پيشواي مذهبي آنان نيز هست.
با اين آگاهي، به وضوح مي توان دانست که فقه جعفري در برابر فقه فقيهان رسمي روزگار امام صادق(ع) فقط يک اختلاف عقيده ديني ساده نبود؛ بلکه در عين حال دو مضمون متعرضانه را نيز با خود حمل مي کرد: نخست و مهمتر، اثبات بي نصيبي دستگاه حکومت از آگاهي ديني و ناتواني آن از اداره امور فکري مردم و ديگر، مشخص ساختن موارد تحريف در فقه رسمي که ناشي از مصلحت انديشي فقها در بيان احکام فقهي و ملاحظه کاري آنان در برابر تحکم و خواست قدرتهاي حاکم است.
امام صادق(ع) با گستردن بساط علمي و بيان فقه و معارف اسلامي و تفسير قرآن به شيوه اي غير شيوه عالمان وابسته به حکومت عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدين وسيله تمام تشکيلات مذهبي و فقاهت رسمي را که يک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار مي آمد، تخطئه مي کرد و دستگاه حکومت را از بعد مذهبي اش تهي دست مي ساخت.
نخستين حکمرانان بني عباس که خود در روزگار پيش از قدرت، سالها در محيط مبارزاتي علوي و در کنار پيروان و ياران آل علي(ع) گذرانيده و به بسياري از اسرار و چم وخمهاي کنار آنان بصيرت داشتند، نقش متعرضانه اين درس و بحث و حديث و تفسير را پيش از اسلاف اموي خود درک مي کردند. گويا به همين خاطر بود که منصور عباسي در خلال درگيريهاي رذالت آميزش با امام صادق(ع) مدتها آن حضرت را از نشستن با مردم و آموزش دين به آنان، و نيز مردم را از رفت وآمد و سؤال از آن حضرت منع کرد تا آنجا که به نقل از «مفضل بن عمر»۳ ـ چهره درخشان و معروف شيعي ـ هرگاه مسأله اي در باب زناشويي و طلاق و امثال اين ها براي کسي پيش مي آمد به آساني نمي توانست به پاسخ آن حضرت دست يابد.
وجود تشکيلات پنهاني ايدئولوژيک ـ سياسي به روال بينش شيعي
امام صادق(ع) در اواخر دوران بني اميه، شبکه تبليغاتي وسيعي را که کار آن، اشاعه امامت آل علي(ع) و تبيين درست مسأله امامت بود رهبري مي کرد؛ شبکه اي که در بسياري از نقاط دوردست کشور مسلمان، به ويژه در نواحي عراق و خراسان، فعاليتهاي چشمگير و ثمربخشي درباره مسأله امامت عهده دار بود ولي اين تنها يک روي مسأله و بخش ناچيزي از آن است. موضوع تشکيلات پنهان در صحنه ي زندگي سياسي امام صادق(ع) و نيز ديگر ائمه عليهم السلام، از جمله مهمترين و شورانگيزترين و در عين حال مجهول ترين و ابهام آميزترين فصول اين زندگينامه پرماجراست.
براي اثبات وجود چنين سازماني نمي توان و نمي بايد در انتظار مدارک صريح بود. نبايد توقع داشت که يکي از امامان يا يکي از ياران نزديکش صراحتاً به وجود تشکيلات سياسي ـ فکري شيعي اعتراف کرده باشد؛ اين چيزي نيست که بتوان به آن اعتراف کرد. انتظار معقول آن است که اگر روزي هم دشمن به وجود تشکل پنهاني امام پي برد و از خود آن حضرت يا يکي از يارانش چيزي پرسيد، او به کلي وجود چنين چيزي را انکار کند و گمان آن را يک سوءظن يا تهمت بخواند. اين، خاصيت هميشگي کار مخفي است.
بايد در پي قرائن و شواهد و بطون حوادث ظاهراً ساده اي بود که اگرچه نظر بيننده عادي را جلب نمي کند، ولي با دقت و تأمل، خبر از جريان هاي پنهاني بسياري مي دهد. اگر با چنين نگرشي به سراسر دوران دو قرن و نيمي زندگي ائمه عليهم السلام نظر شود، وجود يک تشکيلات پنهان در خدمت و تحت فرمان ائمه عليهم السلام تقريباً مسلم مي گردد.
————————————————-
پي نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۵۸
۲. کافي، ج ۱، ص ۱۸۶
۳. مفضل، يکي از ياران امام صادق (عليه السلام) بود
منبع: روزنامه اطلاعات ۱۳۸۹.۷.۱۳