«آفتزُدایی از انقلاب» مأموریت جوانان در گام دوم
گفتوگوی تفصیلی با آیتالله مصباح یزدی پیرامون تبیینِ بیانیه گام دوم انقلاب؛
رهبر انقلاب اسلامی در بیانیهی «گام دوم انقلاب» با مرور تجربهی ۴۰ سالهی انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است». گام دومی که باید در چارچوب «نظریهی نظام انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» بهسوی تحقق آرمانِ «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود.
به گزارش خبرگزاری حوزه، به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در سلسله مطالب جدیدی به تبیین و تحلیل مبانی، جهتگیریها و ابعاد گوناگون این بیانیه میپردازد. در گفتوگوی پیشرو، آیتالله آقای مصباح یزدی از چهرههای برجسته و باسابقهی انقلاب، عضو سابق مجلس خبرگان رهبری و استاد حوزه در گفتگویی تفصیلی به تحلیل کلانِ این بیانیه و ابعاد مختلف آن پرداخته است.
موضوعاتی چون: تحلیل مسئلهی رهبری در انقلاب اسلامی، زمینهها و ضرورتهای صدور بیانیه در این مقطع زمانی، خصوصیات انقلاب اسلامی در مقایسه با سایر انقلابها، نسبت تبیینِ انقلاب در قالب دو گام با نظریهی فرآیند تحقق تمدن نوین اسلامی، اهمیت تربیتِ اسلامی نسل جوان و چگونگی آن، خطرِ افراط، مسئولیتپذیری و نقشآفرینی جوانان در گام دوم و اهمیت اطاعت از ولیفقیه از جملات موضوعات خواندنی مطرح شده در این گفتوگوی تفصیلی است.
برای شروع بحث، خواهش میکنم جنابعالی تبیینی مبنایی و کلان از کلیت صدور این بیانیه داشته باشید. در ادامه سؤالاتی را ناظر به برخی نکات و گزارههای مطرح شده در متن خدمتتان مطرح میکنم.
بسماللّهالرّحمنالرّحیم. از خدای متعال میخواهم که توفیق بدهد چیزی مورد بحث و گفتوگو قرار بگیرد که موجب رضای خودش و اولیائش، مخصوصاً وجود مقدس ولیّ عصر ارواحنا فداه و جانشین شایستهشان باشد. راجع به این موضوع که فرمودید، مسألهی اصل صدور این بیانیه با توجه به شرایط خاص زمانی و شرایط خاص انقلاب و جامعهی ما و مشکلات جهانی و این حرفها، بنده یک اعتقادی دارم و احتمال میدهم که کسانی حمل بر مبالغه و اغراق و احیاناً تملق بکنند، ولی من هر چه حجت پیش خدا دارم، میگویم؛ دیگران هر چه میخواهند قضاوت کنند.
بله، لغت انقلاب شاید بهترین تعریف کوتاهش این باشد که یک تحول سریع و تند در جامعه است. طبعاً این در یک زمان محدودی انجام میگیرد، چون تند و سریع است و بعد هم زمانش منقضی میشود و خود اصل این انقلاب به عنوان یک حرکت از بین میرود، ولی آثارش ممکن است باقی بماند. استعمال واژهی انقلاب برای خود آن حرکت و در نتیجهای که برایش حاصل میشود، این دو تا مفهوم متغایر است و این باعث اشتباه میشود. از یک طرف میگویند مردم انقلاب کردند و تمام شد دیگر، از یک طرف میگوییم انقلاب پایدار است هنوز و این تازه گام اولش است. انقلاب یک حرکت سریع است، یک تحولی است که زود انجام میگیرد، چطور میگویید تازه چهل سال گذشته و این هنوز یک گامش بوده است؟ این مال همین است که شبیهش در ادبیات ما فرق بین معنی مصدری و حاصل مصدری است. فرض کنید که آدم یک صفحهای را برمیدارد مینویسد، این نوشتن به معنی یک فعل مصدری مثلاً چند دقیقه وقت میگیرد، اما حاصل این که نوشتار است، باقی میماند. کسانی به آن مفهوم اولش که به معنی مصدری است نگاه میکنند، انتظار دارند که زود تمام شود، ولی کسانی هم کلمهی انقلاب را در معنی آن نتیجه به کار میبرند. هر دویش هم میشود.
دوم این که چه کسانی انقلاب کردند؟ این انقلاب برای کیست؟ کسانی که مباشرتاً آن حرکت را انجام میدهند، معمولاً افراد معدودی هستند. گاهی میگویند «انقلابی» یعنی آن کسانی که این کار انقلاب را در یک مدت کوتاهی به انجام رساندهاند. اینها که از دنیا رفتند، دیگر انقلابیای وجود ندارد. گاهی انقلابی که گفته میشود، یعنی کسانی که این کار و نتایجش را پذیرفتند یا دست کم در مقام تضعیف و تخریبش برنیامدند. اینجا انقلابی آن مردمی هستند که این ایده و این حرکت و نتایجش را پذیرفتند. اینجا انقلابی که میگوییم، منظور کسانی نیستند که مباشر این حرکت بودند، بلکه منظور کسانی هستند که این نتیجه را پذیرفتند و حفظ کردند.
میگوییم انقلاب اسلامی کشور ایران یا مردم ایران؛ انقلاب اسلامی پیداست که باید با انگیزهی اسلامی با ایدههای اسلامی و با ارزشهای اسلامی باشد. مردم ایران که همه مسلمان نیستند؛ یهودی، مسیحی، زرتشتی و … هم داریم. این که انقلاب اسلامی را به اینها نسبت میدهیم، به چه معناست؟ اینجا نسبت به اینها که میدهیم، معنایش این است که اصالتاً این انقلاب مال مسلمانها و نتایجش هم از افکار و عقاید و ارزشهای این گروه است که درصدی از جامعه را تشکیل میدهند، ولی نتایج و برکاتش شامل حال دیگران هم میشود. آنها هم این را میپذیرند و در مقابلش مخالفتی انجام نمیدهند. بله، اگر در درون این انقلاب کسانی در صدد براندازی برمیآیند، انقلاب، انقلابِ آنها نیست؛ چه علناً اظهار کنند که مخالفین انقلابند و چه در باطن، منافقانه رفتار کنند.
پس انقلابی که میگوییم، یک بار به معنی کسانی است که آن حرکت را انجام میدهند و بعداً با رفتن آنها هم دیگر انقلابی نخواهد ماند. یک وقت انقلابی که میگوییم، یعنی آثار این انقلاب میماند و اینها حراست و حفظ و نگهداریاش میکنند. سوم همهی کسانی که به نحوی انقلاب را میپذیرند ولو این که وظیفهی خودشان را حراست از آن ندانند. گاهی هم به عنوان یک وحدت اجتماعی سیاسی است به نام ایران که مرزهایی دارد، حکومتی دارد و … که انقلاب به همهی اینها نسبت داده میشود.
به همین مناسبت مسألهی مدیریت انقلاب هم مراتب مختلفی خواهد داشت و در شرایط مختلف اهمیتش تغییر میکند. وقتی بنا شد انقلاب تنها مخصوص یک گروه خاصی که از اول به خاطر تحقق آن ایده کار کردند نباشد و میخواهد شامل کل این ملت بشود، آن وقت مدیر و رهبر این انقلاب هم نسبت به همه احساس مسئولیت میکند و باید به گونهای مدیریت کند که به نحو احسن نتایج انقلاب باقی بماند. عوامل منفی در داخل این جامعه ایجاد نشود. کسانی را تحریک نکنند که بیایند اقداماتی بر ضد این انقلاب انجام دهند. آنجا که مدیریت فقط برای یک گروه خاصی است، مدیریتش خیلی مشکل نیست. آنجا همه همفکرند، همهدفند و با هم اختلافی ندارند، اما وقتی بنا شد شامل دیگران هم بشود، مدیریت کردن چنین اجتماعی بسیار مشکل خواهد بود.
چند عامل دیگر بر مشکل بودن این مدیریت هم میافزاید. یک عامل «تغییر نسل انقلابی» است. در یک دورهای کسانی فکری داشتند، ارزشهایی داشتند، آمدند تا پای جان هم ایستادند و انقلاب کردند، بعضیهایشان شهید شدند و بعضیهایشان ماندند و بالاخره از دنیا رفتند و جایشان نسل دیگری آمد. نسل دوم و سومی که اینها با آن نسل اول خواهناخواه تفاوتهایی دارند. مدیریت کل اینها به خاطر تفاوت و عوضشدن نسلها سختتر میشود. این یک جهت این است که چرا مدیریت چنین انقلابی از مدیریت اول انقلاب مشکلتر است.
مسألهی بعدی تغییر شرایط محیطی و روابط بینالملل است. در شرایطی که انقلاب شد، شرایط بینالمللی جوری بود که با توجه به آن شرایط، انقلاب یک برنامهای را برای خودش طراحی و اجرا کرد، اما این شرایط در طول چهار دهه بسیار تغییر کرد. هم در درون آن کشورها شرایط عوض شده، هم نگاهشان به این انقلاب عوض شده و موضعگیریشان در مقابل این انقلاب تغییر کرده است. این تغییر شرایط بیرون از خود جامعهی انقلابی ایران است. خود اینها بر اهمیت مدیریت این انقلاب میافزاید.
این است که عرض میکنم مدیریت این انقلاب در این وقت، از سختترین مواقف مدیریت انقلاب از زمان پیدایش انقلاب تاکنون است و کسی که میخواهد مدیریت کند، باید علاوه بر سایر مسائلی که در مدیریت این انقلاب مؤثر بوده، اینها را رعایت کند: که من با چه کسانی مواجهام، چه تغییراتی در این نسل پدید آمده، چه تغییراتی در دنیا به وجود آمده که ارتباط پیدا میکند با اینها، و چه دشمنیهایی در خارج به وجود آمده که دشمنیهای جدیدی است، چه عواملی امروز برای اِعمال آن دشمنیها پدید آمده که آن روز نبود. اوایل انقلاب ما چیزی به نام رسانههای مجازی نداشتیم. اگر کسانی میخواستند تبلیغات علیه انقلاب کنند، با روزنامه و مقاله و … بود، اما امروز عواملی در اختیار دارند که میتوانند بچههای ما را در خانههای خودشان تحت تأثیر قرار دهند. این آفتهایی که امروز ایجاد شده هیچ وقت برای انقلاب نبود و احتیاج به مدیریت خاص نداشت، چون اصلاً موضوعیتی نداشت. امروز با توجه به این شرایط باید این جامعه را مدیریت کرد که از آفات کاسته بشود و از فرصتها بهتر استفاده بشود. اینها اول انقلاب مطرح نبود. البته آن وقت هم ویژگیهای خاصی برای بنیانگذار انقلاب لازم بود که الان ضرورت ندارد. الحمدللّه عوامل موافق هم فراوان هست. میلیونها انسان طرفدارند و افتخار میکنند که عضو این انقلاب هستند. منابع مادی، معنوی، دانشگاه، حوزه، معادن، پیشرفت تکنولوژی، پیشرفت در سلاحهای خیلی پیشرفته و نوین و … اینها چیزهایی است که الان مطرح است و باید اینها را بشناسیم.
به هر حال منظور این است که شرایط مدیریت انقلاب در امروز قابل مقایسه با شرایط قبلی نیست. به جهات متعددی مهمتر هست و نقش رهبر در پیشبرد و حراست از این انقلاب و هدایت برای آیندهی انقلاب در مقطع فعلی بسیار مهمتر از دوران اول انقلاب است. این اهمیت مسألهی رهبری است. حالا رهبر در چنین موقعیتی که مشکلات جدیدی به وجود آمده، با وجود نسلهایی که امام (ره) را ندیدند، سخنرانیهای امام را نشنیدند، آن آموزشهای اول انقلاب، عواملی که موجب ضدیت با دستگاه پهلوی میشد، ظلمها و ستمهای دستگاه پهلوی را ندیدند، آن زندانها و شکنجهها را ندیدند، بفهمد چه کار کند، چه بگوید، با کی بگوید، در چه موقعیتی، با چه لحنی، روی چه عواملی تکیه کند، عواملی را با اشاره بگذرد، تصریح نکند، کار حکیمانهای میخواهد که زحمت نوشتن یک سطر این بیانیه با نوشتن یک اعلامیهی کامل زمان ابتدای انقلاب شاید مساوی باشد. اینکه کسانی تحقیقاً گفتند کاری که رهبر انقلاب در تدوین این بیانیه کردند، از فکر خیلی عمیق، سنجیده، حسابشده و جامعنگر برخوردار هست، تعبیرهای بجایی است و بنده هم باید اعتراف کنم که با همهی آنچه گفتم، حقِ اهمیت این بیانیه و ارزشش ادا نمیشود.
سؤالی ناظر به شرایط اجتماعی صدور این بیانیه برای برخی افراد و حتی بعضی عناصر مؤمن مطرح است. بالاخره در بُرههای هستیم که از جنبههای مختلف مشکلاتی وجود دارد، فشارهای اقتصادی زیاد است و مردم بعضی گلایهها را دارند. در چنین شرایطی صحبت از این که گام دوم انقلاب است و باید تمدن نوین اسلامی را شکل دهیم و… محل سؤال است. چرا رهبر انقلاب اسلامی در چنین شرایطی بیانیهای با این محتوا و ادبیات صادر کردهاند؟
بنده تصورم این است که در این موقعیت لازم بود یک ارزشیابی از گذشتهی انقلاب بشود و برای آینده روی دو دسته از عوامل مطالعه بشود. یکی عوامل مثبت و شرایط مساعد و امکاناتی که برای ادامهی کار انقلاب و پیشرفت این انقلاب لازم است که آنها درست شناخته و تقویت بشود. یکی هم در مقابل خطرها و تهدیدهایی که هست، پاسخ داده بشود و آنها تضعیف بشود. این خطرها چند دسته هستند؛ یکی خطرهایِ اصول فکری است که حالا کی گفت انقلاب لازم است؟ چه لزومی دارد که این انقلاب اسلامی باشد؟ انقلاب اسلامی باید بر مسائل دینی تکیه کند و به سایر مسائل چه کار دارد؟ مگر اصلاً میشود یک انقلابی دوام پیدا کند و همیشگی باشد؟ انقلاب یک پدیدهی اجتماعی است و مثل همهی پدیدههای دیگر حیاتی دارد و مرگی دارد. هر موجودی که متولد میشود در یک زمانی متولد میشود و یک دورانی را سپری میکند: جوانی و قدرت و پیری و میمیرد و تمام میشود. این هم همین طور است؛ چهل سال عمر کرده و دیگر بس است، چه لزومی دارد که دوام پیدا کند؟ یا شبهات دیگری از این قبیل که شرایط تغییر کرده است. آن وقت که ما انقلاب کردیم، یک شرایط خاصی بود و امروز اینجور نیست. لزومی ندارد که ما دیگر از آن انقلابی که در آن شرایط پیش آمده بود، حمایت کنیم.
اولاً از نظر تئوریک یک مسألهی جامعهشناختی است که آیا هر انقلابی مرگ دارد یا نه؟ یک تئوری این است که هر انقلابی یک پدیدهی اجتماعیِ انسانی است و خواه ناخواه خواهد مُرد و زیاد هم تلاش کردن برای اینکه عمرش طولانی بشود فایدهای ندارد. این یک خطر از لحاظ فکری است.
خطر دیگر از لحاظ این که شرایط تغییر کرده است. آن شرایطی که آن روز بود، الان نیست. در یک جاهایی ما یک قوتهایی داشتیم، آنها از بین رفته. از آن طرف ضعفهایی داشتیم که برطرف شده است. ما آن روز ضعف علمی و تکنولوژی و ضعف سلاح داشتیم، اینها امروز نیست، دیگر چه لزومی دارد ما به آن اصول پایبند باشیم؟ باید یک فکر دیگری کرد. خلاصه، شبهاتِ فکری که اصلاً انقلاب لازم است باشد یا نه؟ البته شبهات دیگری هم هست که دشمنان ما در رسانههای مجازی بهخصوص مطرح میکنند که اصلاً انقلاب از اول اشتباه بود، انقلاب راه پرهزینهای بود، شما میتوانستید به اهدافتان با هزینهی کمتری برسید، اصلش اشتباه بود. و یا این که تازه آن وقت صحیح بود، معلوم نیست که برای همیشه اینجور باشد.
یا این که میگویند یک شرایطی پیش آمد و انقلاب شد. آن وقت هم همه اسلامخواه نبودند. بسیاری مارکسیست و چپگرا بودند، کسان دیگری ملیگرا و ناسیونالیست بودند و … این اسلامیبودن چیست که شما این قدر بر روی آن اصرار میکنید و بالاخره نمادش هم ولایت فقیه است؟ چه کسی گفته باید اینجور باشد؟ همهی مردم انقلاب کردند و حکومت جمهوری تشکیل دادند. مردم میآیند رأی میدهند و یک نفر را انتخاب میکنند و آن فرد چهار سال حکومت میکند، شما هم این کار را بکنید؛ هر چه اختیار هست، باید دست او باشد. شما یک مقام دیگری معین کردید که فوق آن باشد و اشراف داشته باشد، این حرفها چیست؟ امام (ره) حالا یک شخصیتی بود و کاریزمایی داشت و یک چیزهایی گفت و مردم هم قبول کردند، مگر میشود همیشه اینجور باشد؟
یا این که میگویند بالاخره باید با کدخدا ساخت، شما بیخود این همه اصرار دارید که «مرگ بر آمریکا» باید همیشه باشد. حالا امام (ره) یک چیزی گفت و ما هم احترامش کردیم و گفتیم، الان ما باید فکری به حال خودمان و زمان خودمان بکنیم.
این شبهات به صورتهای مختلف پخش میشود و نسل جوان را بیش از همه تحت تأثیر قرار میدهد. مخصوصاً این که گرانیها و تورم و … هم وجود دارد. در چنین موقعیتی رهبری باید چه کار کند؟ یک کار مشخصی که همه بتوانند بخوانند و اطلاع پیدا کنند و پاسخ همهی اینها را هم بدهیم؛ چیزی شبیه اعجاز است. وقتی اینها را آدم فکر کند، آن وقت میفهمد اصلاً صدور این بیاینه یعنی چه؟ در یک همچنین مقامی آدم بیاید با یک بیانیه همهی اینها را پاسخ بدهد و سحرش را باطل کند؛ یک کاری است واقعاً شبیه اعجاز.
پس این بیانیه صادر شد برای این که میراث گذشته را ما به نسل جدید منتقل کنیم تا بفهمند این انقلاب چه کار کرد. باید بگوییم این انقلاب ابدی است و امکان این را دارد که برای همیشه باقی بماند. این نکتهای است که ایشان خیلی جدی بر روی آن تکیه میکنند. این تئوری غلط است که هر انقلابی میمیرد، این حرفها نیست. انقلابات مادی در یک شرایطی با انگیزههای خاصی به وجود میآمدند و بعد که عواملش تغییر میکردند، از بین میرفتند؛ انقلاب اسلامی اینجوری نیست. متأسفانه ما مسلمانها حتی آنهایی که میبایست در این قسمتها پیشگام باشند و برای مردم تبیین و تحلیل کنند، خودشان هم مبتلا به این غفلتها شدند. انقلاب اسلامی یک اسم اسلامی دارد، تعارف نیست. این انقلاب پدیدهی خاصی است. ارزشهای این انقلاب ارزشهایی است که با فطرت انسان توأم است و هیچ انسان سالمی بدون این ارزشها نخواهد بود. تا انسان، انسان است، اینها را خواهد داشت. خب اگر همینها باعث انقلاب شده باشد، تا اینها هست، انقلاب هم موجود خواهد ماند. انقلاب نه به عنوان آن حرکت مصدری، بلکه به معنای آن که تا آن انگیزهها هست، نتیجهی آن حرکت در جامعه باقی میماند.
رهبر انقلاب اسلامی ناظر بر فرآیند و سیر حرکتِ تکاملی انقلاب نظریهای دارند که پنج مرحله را تا تحقق «تمدن نوین اسلامی» مطرح میکنند. از طرفی در بیانیه شاهد این هستیم که انقلاب در قالب دو گام و همچنین با تأکید بر ضرورت نقشآفرینی جوانان در گام دوم انقلاب مورد بحث قرار گرفته است. تحلیل شما از نسبت این دو موضوع چیست؟
این که از یک نظر ایشان پنج مرحله برای حرکت اجتماعی انقلابی قائل شدند و از یک طرف گفتهاند که این چهل سال یک گام بود و ما گام دیگری در پیش داریم، به نظر بنده اینها دو نگاه از دو زاویه است. اینجور نیست که این دو را باید حتماً بر هم تطبیق کنیم. آن یک نگاهی است از یک زاویه و این یک نگاه از زاویهای دیگر. آن نگاه اول این است که اولاً ما باید هدف از انقلاب اسلامی را بدانیم چیست. این هدف مراتبی دارد و دفعتاً همهاش حاصل نمیشود. چنان که در طول تاریخِ انبیاء و ائمه (علیهمالسّلام) همینجور بوده است. هیچ وقت نشده که همهی این اهداف یکجا تحقق پیدا کند و اصولاً زندگی انسان در این عالم با همهی ساحتهایش این حالت تدریجی را دارد.
یک نگاه مراتب طولی است که اگر بخواهیم به آن هدف نهایی برسیم، چه مراحلی را باید طی کنیم تا از آنچه که هستیم، به آنجا که میخواهیم برسیم. این مراحلِ مختلف طولی است که باید از این مسیر عبور کنیم، پنج مقطع و ایستگاه دارد؛ اول باید این مرحله را طی کنیم، از این که گذشتیم وارد مرحلهی دوم، بعد سوم، بعد چهارم و نهایتاً برسیم به تمدن نوین اسلامیِ فراگیر در جهان. این نگاه مربوط به درجات طولی انقلاب و اهداف انقلاب است.
یک وقت ما میخواهیم انقلاب اسلامی را به عنوان ایدئولوژی اسلامی که مربوط به زندگی اجتماعی انسان است مطرح کنیم، اما یک وقت میخواهیم ابعاد این انقلاب را بررسی کنیم. مثل این میماند که ما یک هرمی را، یک منشوری را بگیریم و رویههای مختلفش را ببینیم. یک رویهاش اقتصاد است، یک رویهاش مدیریت است، یک رویهاش نظامی است، یک رویهاش کشاورزی است، صنعت و علم است و رویههای مختلفی… بنابر این انقلاب دارای ابعاد مختلفی است. امروز مثلاً این کار مربوط به این بُعدش است. ترتیب طبیعی بین اینها نیست. رویههای مختلفی است و از زوایای مختلف نگاه میکنیم و بررسی میکنیم که الان در چه شرایطی اولویت با کدام است و کدام را باید بیشتر رعایت بکنیم؟ این یک نگاه است.
با توجه به این که انقلاب یک پدیدهی اجتماعی است، در طول تاریخ ممکن است نوسان داشته باشد؛ در یک جهت پیش برود، بعد ممکن است عقبگرد و توقف کند، ما باید ببینیم الان در چه شرایط خاصی هستیم. آنچه گذشته، همهاش پیشرفت بوده یا نه؛ نقایصی هم داشته است؟ آیندهمان را میشود پیشبینی کنیم که صددرصد پیشرفت است یا نه، ضعفهایی هم دارد؟ در این نگاه مهمترین مطلب این است که از یک طرف فرصتها و امکانات و کیفیت تقویت آنها را بررسی کنیم و از یک طرف آفات را بشناسیم و از پدیدآمدنش جلوگیری کنیم یا آنهایی که هست را تضعیف کنیم.
ایشان به عنوان رهبری، امروز در یک مقطعی از انقلاب و حرکت اجتماعی جامعهی ما قرار گرفتهاند که ما یک مقطعی را گذراندهایم و آن گذشتهی ماست، این گذشتهها باید ارزیابی بشود که آیا صددرصد درست بوده یا اشتباهاتی هم داشته است؟ اشتباهات از ناحیهی چه کسانی بوده است؟ کجاها یک اشتباهی واقع شده است؟ تا توجه داشته باشیم که این اشتباهات جبران و این کمبودها ترمیم بشود. از آن طرف نقطههای مثبتش را ببینیم؛ ببینیم کجاها کارساز بوده، آنها را مواظب باشیم از دستمان نرود. دشمنان نیایند فریب بدهند و آنها را از دستمان بگیرند.
سوم این که آیا آن کسانی که امروز عهدهدار مسئولیت انقلاب هستند، همان نسل سابقاند یا تغییر کردهاند؟ که به طور طبیعی حتماً تغییر کردهاند. نهتنها یک نسل، بلکه ممکن است بگوییم نسل سوم انقلاب هستند. با اینها باید چه کار کرد؟ آیا اینها همهی آن ویژگیهای نسل اول را دارند یا نه؟ چگونه باید مسائل را به ایشان منتقل کرد؟ و باید آفتهای جدیدی مثل همین رسانههای مجازی و… را که ممکن است برای این مرحله پیش بیاید هم شناخت.
در این مرحله ما اگر گذشتهها را یک مرحله حساب کنیم، آن مرحلهای را که الان باید برایش برنامهریزی کنیم، میشود مرحلهی دوم. آن میشود گام اول و این میشود گام دوم. گام اول یعنی گذشتهی انقلاب از اول پیدایش تا به حال را میخواهیم ارزیابی کنیم؛ چه کار کردیم؟ چه شد؟ کجایش درست بود؟ کجایش غلط بود؟ تا آن کار را نکنیم، نمیتوانیم برای مرحلهی دوم برنامهریزی صحیحی داشته باشیم.
مهمترین نقصهایی که ممکن است در این مرحله برای نسل جدید ما باشد، دو چیز است: اولاً مسألهی شناخت ما نسبت به انقلاب و اهداف انقلاب و شناخت ما نسبت به خودمان و انگیزهمان برای زندگی اجتماعی و هدف زندگیمان. خلاصهاش این که اسلام را در جمیع مظاهرش خوب بشناسیم که متأسفانه در بسیاری از ابعادش ضعفِ شناخت داریم. دوم آفتهایی که از سابق مانده یا این که بعد پیدا شده و اینها خطرهایی برای آیندهی ما ممکن است ایجاد کند، اینها را خوب بشناسیم و تا هنوز تحقق پیدا نکرده، پیشگیری کنیم. اگر شروع شده تضعیف کنیم و در مقام ترمیمش بربیاییم. این غیر از آن چیزی است که چهل سال اول داشتیم. و از آن طرف کاری بکنیم که از اینها بیشتر نفع ببریم تا نفع ما همیشه بر ضررمان بچربد.
این یک گام جدیدی است. یک مرحلهی جدیدی است. این که اسم این «گام دوم» است، اولاً جواب آنهایی است که گفتند انقلاب تمام شد و مُرد، که نه، هنوز ما یک گام برداشتهایم و تازه داریم گام دوم را شروع میکنیم و این انقلاب مُردنی نیست. این همیشگی است، چرا؟ با همان بیانی که ایشان دارند، چون انگیزههای این انقلاب انگیزههای فطری است. ثانیاً این انقلاب، انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی یعنی همهی ساحتهای زندگی انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. تنها مسألهی اقتصاد، مسألهی صنعت، مسألهی تجارت و مسألهی نظامی و دفاعی نیست، انسان باید در کلّیتش شکوفا و کامل بشود؛ اسلامی بودن یعنی این.
این انقلاب برای انسانیتِ انسان است و همهی ابعادش را باید در بر بگیرد. ما باید به همهاش توجه کنیم. اگر تزاحمی باشد در مقاطعی، اهمیتها و اولویتها را احراز کنیم و روی آنها بیشتر تکیه کنیم. نمیشود ما فقط نظرمان را در این که با تورم مبارزه کنیم و کار به چیزهای دیگر نداشته باشیم محصور کنیم. بدترین نوع فساد و وحشیگری که در عالَم وجود دارد، امروز در این کشورهای پیشرفته است. عمدهی اینها هم مال سرمایهداران و پولدارهاست. مردم فقیر غالباً قربانی اینها میشوند و آنهایی که دنبال این فساد هستند، پولدارها هستند. ما رفتیم پولدار شدیم، شدیم مثل طبقهی سرمایهدار آمریکا، درست شد؟ تازه اول این است که این فسادها بیاید سراغمان ما را از هر خوکی پستتر کند. دنبال همین هستیم؟ انقلاب اسلامی میگوید همه چیز باید متناسب با هم پیش برود به سوی هدف انسانی. این است که باید ما به نسل آینده و آموزش و توجه دادن به آنها اهمیت بدهیم. این خطرهایی است مربوط به شناخت.
خطر دیگر مربوط به انگیزهها و احساسات و عواطف انسانهاست. انسانها غالباً در شرایط سخت زندگی ناامید میشوند. انگیزهشان را برای کار و فعالیت از دست میدهند؛ چه کار فردی، چه کار اجتماعی. پس ما باید به نسل جوان اهمیت بدهیم برای این که آیندهی انقلاب دست اینهاست. باید انگیزه را در اینها تقویت بکنیم تا امیدوار باشند به آینده. اگر ما مطالبی را که بر یأس اینها میافزاید ولو این که واقعیت هم دارد، بیشتر تکیه بکنیم، این مدیریت صحیح نیست؛ مدیریت غلط است. مدیر باید ببیند چه کار باید بکند و چگونه رفتار کند تا این مجموعه که از نسلها و اقشار و ادیان و مذاهب مختلف تشکیل شده، برآیندش بهتر از سابق باشد. این کارِ بسیار عظیمی است و این است که ایشان را برجسته میکند. به جوانها باید بها بدهیم، آیندهی انقلاب دست اینهاست و آیندهی ما هستند.
رهبر انقلاب اسلامی در یک فرازی از بیانیه اشاره میکنند که «انقلاب همواره آمادهی تصحیح خطاهای خویش است.» بعضیها این تکه از بیانیه را به شکل خاصی ضریب داده و بازنمایی کردهاند. بر اساس منظومهی اعتقادی و ارزشی انقلاب، معنای گزارهی «انقلاب آماده تصحیح خطاهای خویش است» چیست؟ و ساز و کار و روشِ درست این اصلاح چیست؟
این اشتباه یکی از مواردی است که از کاربردِ لفظ از معنایی به معنای دیگر ایجاد میشود. مغالطهای است در استعمال یک لفظ در چند معنی مختلف. اینجا که ما میگوییم خطای انقلاب، یک وقت خطا یعنی ما در فکرِ انقلابی خطا کردیم و آن را باید اصلاح کنیم. این چیزی است که دشمنان میخواهند نسبت بدهند که شما میگویید خطا کردیم، یعنی فکر ما غلط بود و اصلاً نمیبایست انقلاب کنیم یا به این شکل نباید انقلاب کنیم. جوابش این است که اینجا انقلاب قرائن دارد. انقلاب یعنی این که ما محصول آن حرکت را امروز در اختیار داریم و این را میگوییم. این نظامی، احکامی، مقرراتی، قوای تعریفشدهای و قانون اساسیای دارد و این را میگوییم انقلاب. در مقام عمل اگر درست مقررات و اصول و ضوابط این انقلاب رعایت نشده باشد، میگوییم اشتباه این انقلاب یعنی اشتباه کسانی که متصدی اجرای منویات انقلاب بودند و در عمل اشتباه کردند؛ یا نفهمیدند، یا عمداً به خاطر اغراض نفسانی و منافع شخصیشان مخالفت کردند. اینها را باید شناسایی و جبران کنیم.
لازمهی ارزیابی هر حرکتی همین است و البته اگر یک حرکتی اسلامی باشد، اسلام میگوید شما باید همیشه محاسبه کنید. حتی میگوید هر فردی باید محاسبه کند ببیند کارهایی که روز کرده، درست بوده یا نه؛ اگر اشتباه بوده، استغفار و جبران کند. یک پدیدهای که چهل سال در میان مردم وجود داشته، نباید ارزیابی کنند که این کجایش درست و کجایش غلط بوده است؟ اشتباهی اگر بوده از کی بوده است؟ از نقص معلومات بوده یا در تشخیص اشتباه کردند یا نقص انگیزهها و نیتها بوده است که به جای این که دنبال ارزشها و منافع جامعه بروند، رفتند دنبال منافع شخصی؟ اینها را بشناسیم و سعی کنیم در گام بعدی از اینها بکاهیم. این که بگوییم باید بهکلی برطرف شود، این یک مقداری ایدهآل فکرکردن است. اگر کسی آشنایی مختصری با تاریخ انسان داشته باشد، میداند در زندگی اجتماعی هرگز چنین چیزی هیچ جایی اتفاق نمیافتد. آخر آخری هم که به ما وعده داده شده که اسلام پیروز میشود، این است که عدالت برقرار میشود و اگر کسی مرتکب جرمی شد، مجازات میشود. نه این که اصلاً کسی مرتکب گناهی نمیشود، مَلَک نمیشود انسان، انسان تا آخر همین انسان است. این سوءاستفادهای است که از اشتراک لفظی میکنند. هر کسی در هر جملهای که میگوید، نمیتواند اولش بگوید معنایش این است. از قرائن باید بفهمند معنایش چیست.
و اما برای این که ما به اهداف انقلاب بهتر برسیم و در گام دوم موفقتر باشیم، باید بعد از این که اشتباهاتمان در گام اول را شناختیم، سعی کنیم آنها را جبران کنیم.
اول، اشتباه در شناخت است. شناخت چه چیزی؟ اول شناخت انسان. اصلاً آدمیزاد یعنی چه؟ فرقش با حیوانات دیگر چیست؟ چرا قرآن وقتی میخواهد کسانی را خیلی سرزش کند، میگوید «یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ اْلأَنْعامُ» مثل چهارپاها چیز میخورند. یعنی فقط دنبال سیر شدنند و هدف دیگری ندارند و… این زندگیِ انسانی نیست. ما باید بفهمیم انسان اینهایی که دارد، ابزار و وسیلهاند یا هدف؟ هدف ما ارضای همین غرائز حیوانی است یا اینها همه وسیله برای یک چیز دیگری است؟ آن چیزی که میتواند این را به صورت کامل و صحیح به ما بدهد، قرآن و دین است وگرنه انسانها با هم مختلفند و هر کسی خواستهی خودش را در یک چیزی میبیند و دنبال یک چیزی است. اول ما بفهمیم انسان چیست و هدف از آفرینش انسان چیست و ما باید دنبال چه بگردیم؟ چند عرصه دارد؟ از چند زاویه باید به این مسأله نگاه کرد؟ چه ساحتهایی هست که باید برایش فعالیت کنیم؟ آن ساحتها اگر تزاحم داشتند، کدام اولویت دارد؟ اگر نیروهای ما محدود باشد، این نیروها را چگونه تقسیم کنیم که اولویتها بهتر رعایت بشود؟ اینها میشود مدیریت.
پس اول شناخت صحیح انسان، هدف آفرینش انسان، کمال نهایی انسان؛ فلسفهی وجود انسان در این کرهی خاکی چیست؟ این زندگی توأم با این مشقتها و زلزلهها و سیلها و جنایتها و فسادها برای چیست؟ چرا ما را آوردند اینجا؟ خدا نمیتوانست یک کاری بکند که از اول آدم در بهشت باشد؟ متأسفانه در اختصاصیترین محافل علمی ما هم این مسائل کمتر مطرح میشود. در اینجا ضعف شدید داریم. خود انسان را هنوز نشناختهایم؛ این که برای چه آفریده شده و وظیفهی ما در این عالم چیست؟ باید دنبال چه بگردیم؟ آن تحولی که باید پیدا بشود، رو به یک هدف نهایی دارد که کمال واقعی انسان است. یعنی همه وسیلهاند برای رسیدن به آن هدف. حالا اگر کسانی از فرهیختهترین اقشار جامعهی ما بگویند هدف نهایی برقراری عدالت است و همه مساوی بشوند در غذاخوردن، در پوشاک، در استفاده از نعمتها، این درست شد؟ این شد اسلام؟ این شد انقلاب اسلامی؟ خب زنبور عسل خیلی از ما قویتر است. هیچ مشکلی ندارد، خودشان تولید میکنند و خودشان هم مصرف میکنند، هیچ دعوایی هم ندارند. خب ما تازه انسانیم، ما اشرف مخلوقات هستیم برای این که نهایتاً آرزویمان این باشد که یک زندگی مثل زنبور عسل داشته باشیم؟
اولین قدم برای یک مؤمن این است که بفهمد اصلاً باید دنبال چه بگردد و هدف اصلیاش چیست؟ ما باید بفهمیم راهِ صحیح این است که آموزشهای دینی را تقویت کنیم. نسل آینده باید تربیت بشوند تا اسلام را بهتر بفهمند. این با شعار و سخنرانی تمام نمیشود. باید راه این تربیت را پیدا بکنیم. راهش اهتمام به تربیت نسل جوان بر اساس بینش اسلامی و ارزشهای اسلامی است؛ هم شناخت صحیح نسبت به زندگی و این عالم و هم تقویت ارزشهای اسلامی به عنوان انگیزهی حرکت و به عنوان ایدهآلهایی که باید در نظر بگیریم و به طرف آن حرکت کنیم و زندگیمان را بر اساس آنها شکل بدهیم.
سؤال دیگر ما ناظر به مأموریتی است که رهبر انقلاب اسلامی برای جوانان در گام دوم انقلاب تعریف کردهاند. سرفصلهای مهمی همچون معنویت و اخلاق، علم و اقتصاد و … از طرفی قبلاً هم بحث «آتش به اختیار» را ایشان مطرح کرده بودند. نگاه شما به مقوله نقشآفرینی و مسئولیتپذیری جوانان در گام دوم چیست؟ و چه توصیههایی به نسل جوان انقلابی برای انجام صحیح این وظایف دارید؟
برخی مسئولین ما به آفتی مبتلا شدهاند که راه علاجش این است که جوانترها بیایند و مسئولیت را بپذیرند. مسئولین معصوم که نیستند، معرفت و تقوا هم مراتب مختلف دارد. کسانی با اصل اسلام موافق بودند، اما دلشان میخواست که وقتی مدتی زندان رفتند، شکنجه شدند و سختی دیدند، بعد بنشینند جای شاه و والاحضرتها. تا حالا آنها حکومت کردند، حالا نوبت ماست. ما از آنها چه کم داریم؟! اگر نشد، آن وقت گلهمند میشوند و سعی میکنند این پُستی را که به دست آوردهاند؛ از دستشان نرود. باید نیروهای جوانی بیایند که این دلبستگیها به دنیا درشان کم است و بیشتر قابلیت تربیت دارند. ارزشهای انقلابی برایشان مطرح است و حاضرند فداکاری کنند و به شهادت برسند. دعا میکنند بگویید ما انشاءاللّه شهید بشویم.
آدم تا جوان هست، بهتر میشود تربیتش کرد. اهتمام آقا به مسألهی جوان این است که اینهایی که آفتها را ندارند، سر کار بیایند و البته در همین بیانیه ایشان اشاره کردهاند که «ما چیزهایی را تجربه کردیم که شماها تجربه نکردید.» یعنی باید از تجربیات ما استفاده کنید. جوان کمتر دلبستگی به دنیا پیدا کرده و با صفای باطنش آمادگی دارد که حرف حق را بهتر بشناسد و بپذیرد.
بنده اگر توصیهای داشته باشم، توصیه به مسئولین است که زمینه را برای پیشرفت جوانها فراهم کنند. انقلاب به عنوان یک پدیدهی انسانی مطرح است نه یک پدیدهی طبیعی. بر خلاف آنچه مارکسیستها میگویند که جبر تاریخ است، نه؛ هیچ جبری نیست. یک عامل انسانی است و قوامش به انتخاب و اختیار است. انتخاب و اختیار، شناخت و انگیزه میخواهد. ما باید در این زمینه فعال باشیم. پس برای این که چنین شناختی در این جامعه و در نسل جوان به قدر کافی به وجود بیاید، دستگاه تعلیم و تربیت ما باید تقویت بشود. باید این سیر تدریجیِ مدارای با مخاطب را از قرآن، از حدیث، از رفتار ائمهی اطهار (علیهمالسّلام) و دستورهای دینی یاد گرفت که از کجا شروع کنیم و چگونه ارزشها را تقویت کنیم و فکر را تعالی ببخشیم. باید هدف و طرح صحیحِ جامعی داشته باشیم و برنامههای اجرایی با رعایت زمانبندی و رعایت امکانات و… در نظر بگیریم و مجریانی هم متناسب با آن انتخاب کنیم.
ما اقتصاد میخواهیم برای این که توان این را داشته باشیم که با بدنمان کار بکنیم برای رضای خدا. باید اول دینش را بشناسیم و بعد خودمان را آماده کنیم برای عمل جهادی. همهی اینها مراحلی است که ما باید انجام بدهیم. یک رهبر آگاه باید اینها را جوری بگوید که عوامل مخالف تشدید نشود و نتوانند متهمش کنند. این یکی از مشکلترین مسئولیتهای مدیر جامعهی اسلامی است که الحمدللّه آقا به نحو احسن این را در طول مدیریتشان عمل کردهاند و از خدای متعال میخواهیم که باز هم بیشتر موفق باشند و ما باید خودمان سعی کنیم که این روش را یاد بگیریم و در حد خودمان با کسانی که مواجه هستیم از بچههای خودمان در خانه، تا دانشجویان و نسلهای مختلفی اگر استاد دانشگاه هستیم، با کارگری که زیر دستمان کار میکند اگر سرکارگر هستیم و با کارمندهایی که زیر دستمان هستند اگر مسئولیت اجتماعی پیدا کردیم، باید این مراحل و سیر تدریجی را طی کنیم تا موفق بشویم به عمل.
رهبر انقلاب اسلامی در یکی از فرازهای بیانیه میفرمایند که «انقلاب ما از آفت افراط و چپروی مصون ماند.» در این مقطع ما در بین بعضی افراد و جریانات داخل جبههی انقلاب و عدالتخواهی با نوعی عجله و کمصبری روبهرو هستیم تا جایی که بعضیها حتی به نقدِ مدیریت رهبری هم میپردازند. از سوی دیگر شاهد بودهایم که رهبر انقلاب از «صبر انقلابی» و اینکه «انقلابیگری فقط در بستر نظام امکانپذیر است» سخن گفتهاند. نظر و تحلیل شما درباره این مسئله چیست؟
بله، اینها به یک معنا به جهل برمیگردد. حالا آنهایی که ضد انقلابند و میخواهند انقلاب را براندازی کنند و اصلاً شمشیر را از رو بستهاند یا عامل بیگانه هستند، آنها اصلاً حسابشان جداست. شما فرمودید حتی کسانی که انقلابی هستند و دلشان هم میخواهد واقعاً به وظیفه عمل کنند، چرا اینجوری فکر میکنند؟ این به خاطر جهلشان است. نمیدانند هر کاری را باید از چه راهی انجام داد و هدف اصلی چیست و چگونه باید به سوی آن هدف پیش رفت؟ اهمیت مدیر، اهمیت اطاعت از مدیر، اهمیت ولایت فقیه و اطاعت از ولیفقیه را درست نمیدانند. ما اشخاصی سراغ داریم متدین، مسلمان، هیچ کمبودی در وظایف فردیشان ندارند؛ اما ته دلشان این است که امام(ره) فلانجا اشتباه کرد یا آقا در فلانجا اشتباه کرد. ضعف معرفت دارند به اینکه اصلاً مدیریت اسلامی در این زمان در این مورد چه اقتضا میکند؟ در دینشناسی، ما باید یک دینشناس ممتازی را بشناسیم و حرفش را بپذیریم. البته محال نیست یک جایی اشتباه بکند، اما کسی که پنجاه سال نشان داده که یک اشتباه بَیّنی که بشود اثبات کنند که اینجا اشتباه کرده، از او سر نزده، همچنین نعمتی را در اختیار داریم، آن وقت به خودمان حق بدهیم بگوییم تو اشتباه میکنی؟! برای اصلاح اینها باید به تربیت جوانان همت کرد.
در انتهای این گفتوگو اگر نکته پایانی جنابعالی داشته باشید، استفاده میکنیم.
من خیلی چیزها را از رهبر انقلاب اسلامی استفاده کردهام، ولی اجمالاً آنچه در شخصیت ایشان بیشتر من را جذب میکند و تحت تأثیر قرار میدهد، وسعت نظر ایشان در مقابل مخالفین است. ایشان آنجا که مصلحت کشور باشد، با کسانی که صددرصد مخالف هستند، هیچ به رویشان نمیآورد و دستی هم به سر و گوششان میکشد و… میگویند من یک کاری نکنم که به دشمنیاش افزوده بشود. این ویژگی که بتوانند با اقشار مختلف رعایت مصلحت اساسی اسلام و نظام را بکنند و منافع شخصیشان را در مقابل آن در نظر نگیرند و مؤثر ندانند و بتوانند خودشان را در مقابل احساسات منفی کنترل کنند، من در کمتر کسی دیدهام اینجور باشد.