از منزل کفر تا به دين
شايد بتوان گفت؛ کمتر شخصيت شاعري را مي توان يافت که چون خيام نيشابوري در ميان دو بي نهايت اظهار نظرهاي متناقض گرفتار آمده باشد، گروهي خيام را کافر و ملحد و گروهي صوفي و زاهد گفته اند، دسته اي به شعر خيام در کنار شاهد و شراب و لب جوي و بدو تأسي جسته اند و جماعتي از او فيلسوفي شکاک و متحيّر که با ديده ي شک و ترديد به همه هستي مي نگرد ساخته اند و تلاش او را براي شناخت جهان جز به پوچي و بيراهه منتهي ندانسته اند. در بين شخصيت هاي قبل و بعد از خيام هيچ کس به اندازه او اين چنين در معرض دو بي نهايت قضاوت قرار نگرفته است. در ميان شعراي بزرگ پارسي گو فقط حافظ است که کلمات و ترکيبات خيام را تکرار کرده و بسط و گسترش داده است، امّا رندي حافظ در سخن، به ويژه در غزل و چيره دستي وي در رهايي از دام اظهار و نظر هاي صريح او را چنان جايگاهي بخشيده که کسي را ياراي تهمت کفر و الحاد به او نيست.

استفاده از واژه هاي قرآن و حديث
بيان اين مطلب نه به جهت اثبات اعتقاد خيام به قرآن و حديث و يا به خاطر تصديق بي اعتقادي وي است، بلکه منظور آن است که: خيام شاعري بوده که اشراف کامل بر رموز و دقايق قرآني و آموزه هاي ديني داشته و دقت خيام در بکار گيري عبارات و واژه ها به حد شناخت عميق ودقيق يک مسلمان مشرف به آموزه هاي ديني به ويژه قرآن و حديث است.
بهره هاي خيام از قرآن و حديث عبارت است از مضامين، استفاده از عبارات و بکارگيري واژگان که در مثالهاي ذيل نمونه هاي هر کدام نشان داده مي شود:
مثال 1
از دي گذشت هيچ از او ياد مکن
فــردا که نيامدست فــرياد مکــن
بـــرنامده و گذشتــه بنياد مکن
حالي خوش باش و عمر بر باد مکن
قرآن کريم مي فرمايد:
لِکَيلا تأسَوا عَلي مافاتکم. «حدید، آیه 23»
مثال 2
از جمله ديگر رباعياتي که از مضامين قرآني بهره برده است اين رباعي است که:
گويند بهشت و حـور عين خواهد بود
و آنجا مي ناب و انگبين خواهد بود
گر ما مي و معشوقه گزيديم چه باک
آخر نه به عاقبت همين خواهد بود
آيه قرآن است که:
و کواعب اتراباً و کأساً دهاقاً. «نبأ، 33و34»
و نيز آيات ديگر قرآن:
و حورٌ عين. کَاَمثالِ اللؤلوءِ المَکنوُنِ. «واقعه، آيات 23-22»
بر اين اساس است که خيام براي توصيف بهترين حالات، زيباتر از بهشت نيافته و براي توصيف بهشت کلماتي بهتر و برتر از توصيف هاي قرآن نجسته است.
مثال 3
اسـرار ازل را نه تو داني و نه مـــن
وين حرف معّما نه تو خواني و نه من
هست از پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده برافتد نه تـو ماني و نه من
قرآن مي فرمايد:
قل انزلَهُ الَّذي يَعلَمُ السِّرَّ في السمواتِ و الارضَ. «فرقان، آيه 6»
خيام در اين رباعي راه يابي فکر بشر به اسرار ازلي و علم لا يتناهي خداوند را منتفي مي داند و در مصراع آخر نيز از بــرافتادن پرده و کنار رفتن پرده اي که مانع از ديدن حقيقت اشياء است نام مي برد که اشاره ديگري است به آيه قرآن که مي فرمايد:
اِنَّهُ عَلَي رَجعِهِ لَقادِر يَومَ تُبِلَي السّرائِر. «طارق، آيات 8و9»
مثال 4
گــر من ز مي مغانه مستم هستم
گر کافـر و گبر و بت پرستم هستم
هــر طايفه اي به من گماني دارد
من زان خودم هر آنچه هستم هستم
به مصراع پاياني اين رباعي به دقت بنگريد! آيا مي توان اين جمله را غير ملهم از اين آيات دانست؟
کلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهينَه. «مدثر، آيه 38»
و آيه شريفه: کلُّ امرِيءٍ بِما کَسَبَت رَهين. « طور، آيه 21»
مثال 5
آنکس که زمين و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد
بسيار لب چو لعل و زلفي چون مشک
در طبل زمين و حقــه خاک نهاد
مصراع اول رباعي مضمون اين آيه قرآن است که مي فرمايد:
انَّ رَبّکُمُ الّذي خَلَقَ السَموات و الاَرض.. «اعراف، آيه 54»
در بطن رباعي اقرار و اعتراف به اين که خالق آسمانها و زمين خالق و باعث مرگ نيز هست و مرگ منحصراً در يد قدرت اوست به خوبي نمايان است.
و آيه ديگر از قرآن که:
ان الله لَهُ مُلک السمواتِ و الارض يحيي و يميت. «توبه، آيه116»
گفتاري از اميرمؤمنان علي «ع» است که در همين مضمون مي فرمايد:
اِنَّ مالِکَ الموتِ هُوَ مالِک الحَياه فانَّ الخالقَ هو المميت. «نهج البلاغه، نامه 31»