شیوه آموزش مفاهیم قرآنی به کودکان
کودک از طریق تکرار تقلید و اشنایی، آموزه های دینی را #یاد می گیرد که #تقلید در آنها سهم بیشتری دارد.
?برای آنکه فرزندانی با #هویت_دینی مطلوب داشته باشیم?
?ابتدا #والدین باید #اعمال و #رفتار مطلوب دینی داشته و خود عهده دار #عمل به دستورات آن باشند.
? #نوع_رفتار و #عملکرد والدین در موقعیت های گوناگون #مورد_توجه ویژه کودک است و او به طور #غیر_مستقیم آنها را می آموزد #واکنش افراد نسبت به مسائل مذهبی بر کودک تاثیر عمیقی می گذارد و زمینه #گرایش یا #طرد مذهبی در او فراهم می آید.
? #انجام_عبادات در #حضور_فرزند او را #تشنه_همرنگی با آنها می کند.
?تربیت مهدوی(چگونگی شکل گیری هویت دینی در کودکان)، سمیه باغبادی، ص 28
اینگونه برای فرزندان دعا کنیم
یکی از ویژگی هایی که نماد محبت والدین به فرزندان است دعا برای آنها می باشد؛ اما بعضا شاهد بوده ایم که پدر و مادر درخواست های مادی و دنیایی و یا در یک کلام سعادت دنیوی را برای فرزند خویش خواسته اند اما در دعاهای خود توجهی به سعادت اخروی و معنوی فرزندان نداشته اند.
خداوند در قرآن می فرماید: «وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُن وَاجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماما (۱) / و [عبادالرحمان] کسانی اند که می گویند: پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه ی روشنی چشمان [ما] باشد، و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان».
با دقت در این آیه می بینیم که یکی از ویژگی های عبادالرحمان و بندگان خوب خداوند این است که از خداوند طلب فرزند و همسری می نمایند که مایه ی چشم روشنی آنها باشد.
منظور از روشن شدن چشم با دیدن زن و فرزند این است که انسان از ناحیه ی آن ها هیچ نگرانی و اضطرابی نداشته باشد و وقتی چشمش به آن ها می افتد دلش شاد گردد.
علاقه ی به همسر و فرزند از ویژگی های فطری انسان است اما در عین حال انسان باید به این ویژگی فطری جهت بخشد.
توجه به سعادتمندی همسر و فرزند از ویژگی های خاص انبیاء الهی بوده است و در قرآن نیز نمونه هایی از این توجه را می بینیم.
به عنوان مثال در رابطه با حضرت ابراهیم علیه السلام اینگونه آمده است که وقتی ایشان با فرزندشان اسماعیل مشغول ساختن خانه ی کعبه بودن دعا کردند و چنین گفتند:
رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک؛ (۲) پروردگارا، ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده، و از نسل ما امتی که تسلیم فرمانت باشند [پدید آور].
در واقع با این دعا حضرت ابراهیم علیه السلام خواستار نسلی شدند که مطیع اوامر الهی باشد و بدین طریق برای فرزندان خویش دعا می فرمودند.
یکی از ویژگی هایی که نماد محبت والدین به فرزندان است دعا برای آنها می باشد؛ اما بعضا شاهد بوده ایم که پدر و مادر درخواست های مادی و دنیایی و یا در یک کلام سعادت دنیوی را برای فرزند خویش خواسته اند اما در دعاهای خود توجهی به سعادت اخروی و معنوی فرزندان نداشته اند؛ لذا با نظر به قرآن باید والدین به این امر خطیر نیز توجه نمایند و در کنار تلاش برای هدایت و اصلاح فرزندان در دعاهای خود نیز سعادتمندی دنیوی و اخروی آنان را نیز مدنظر قرار دهند.
حضرت ابراهیم حتی زمانی که به مقام امامت نائل شدند باز هم از دعا برای ذریه و فرزندان خویش دست برنداشتند و برای آنها نیز دعا کردند.
یکی از قرارهای معنوی که والدین می توانند خود را مقید کنند که همیشه به آن اهتمام ورزند این است که بعد از هر نماز، دعای خیری برای فرزندان خویش داشته باشند و توفیق بهره های معنوی را از خداوند مهربان برای فرزندانشان خواستار شوند تا ان شاءالله فرزندان نیز مایه ی چشم روشنی آن ها گردند.
پی نوشت ها:
۱. فرقان (۲۵)، ۷۴.
۱. بقره (۲)، ۱۲۸.
خبرگزاری رسمی حوزه
حديث روز؛ از مرگ بد چگونه جلوگيري كنيم
ألسَّلاَمُ عَلَيکِ يَا فَاطِمَة المَعصُومِة، اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّه
رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
الصَّدَقَةُ عَلى وَجهِها و َاصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ
وَ صِلَةُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً و َتَزيدُ فِى العُمرِ وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ؛
صدقه بجا و نيكوكارى و نيكى به پدر و مادر و صله رحم
بدبختى را به خوشبختى تبديل و عمر را زياد و از مرگ بد جلوگيرى مى كند.
نهج الفصاحه ص 549 ، ح 1869
سوخته دل/مرحوم فخرتهراني
جوان بود و بسیار خوشسیما و شیکپوش. برای خودش کسی بود و رفت و آمدی داشت. با آنکه در یک خانواده روحانی متولد شده بود، ولی میل و اشتیاقش، او را به سوی علوم دنیوی کشیده بود.
هوش بالایی داشت و تحصیل را با جدیت دنبال میکرد. تمام هدفش این بود که بتواند بورسیه اعزام به خارج را دریافت کند و در یکی از کشورهای اروپایی، ادامه تحصیل دهد.
این داستان، به سالهای دور بر میگردد؛ در آن زمان، فقط عده کمی میتوانستند بورسیه تحصیلی بگیرند و به کشورهای اروپایی اعزام شوند؛ لذا بسیاری از جوانها در تلاش بودند تا قرعه، به نام آنها بیفتد. بالاخره نام این جوانِ خوشسیما از قرعه فال بیرون آمد: «فخر تهرانی»!
میگویند روز اعزام، به عللی که فقط خدا میداند، کمی دیر به فرودگاه رسید. هواپیما پرواز کرد و این جوان جویای نام، از پرواز جا ماند. هیچ راهی دیگر وجود نداشت. ناراحت و غمگین، از فرودگاه برگشت. آن همه تلاش و کوشش و تکاپو به هدر رفته بود. یأس و ناامیدی وجودش را پر کرد و شعلههای آرزو، در دلش به خاموشی گرایید.
روزی از روزها، در یکی از خیابانهای تهران و در حالیکه غرق در تفکر بود، با یکی از مقربان درگاه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) روبهرو شد:«آشیخ مرتضی زاهد» رحمه الله علیه. بر کسی معلوم نشد که در آن دقایق سرنوشتساز، چه سخنانی بین آشیخ مرتضای زاهد و فخر تهرانی رد و بدل گشت و شیخ، با آن نگاهِ اسرارآمیزش چگونه جوانِ تهرانی را به دام عشق انداخت.اما در همان ملاقات نخست، فخر تهرانی یکباره به انسانی دیگر تبدیل شد. تمام لباسهای شیک و مدّ روز را کنار گذاشت؛ عبایی بر دوش انداخت و حال و هوایی دیگر پیدا کرد. برقِ عشق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در جان فخر تهرانی، آتش انداخت و او را در مدار جذبه آقای عالمیان، حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داد.
او که سراپا عشق و آتش و عطش شده بود، راهِ پر خوف و خطرِ عشق را به سرعت طی کرد و راه صد ساله را، یک شبه پشت سر گذارد. کار او در عاشقی به جایی رسید که خیلی زود، مورد عنایت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گرفت و به محضر ایشان، شرفیاب شد.
در خاطرات حضرت آیت الله بهاءالدینی آمده است كه فرموده اند: حاج آقا فخر تهرانی آدم به دردخوری است و سپس ادامه می دهند كه: امسال در مكه معظمه در مجلسی كه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف داشتند، اسم افرادی برده شد كه مورد عنایت آقا بودند، از جمله حاج آقا فخر بود.موقعی كه از حاج آقا فخر سوال می شود كه: چه كرده ای كه مورد عنایت حضرت، واقع گشته ای؟جواب می دهد كه: كاری نكرده ام جز این كه مدت هاست خدمتگزار مادر پیر و زمین گیرم شده ام و تمام امور، حتی حمام و دستشویی او را خود به عهده گرفته ام.گمان می كنم، خدمتم به مادر، مرا مورد عنایت آقا قرار داده است.
روزی در اواخر عمر وی، در محفلی که حضرات علماء و از جمله آیة الله حسن زاده نیز شرکت داشتند، ناگاه مرحوم حاج آقا فخر تهرانی با لباسی نامرتب و عبایی که معلوم بود روی زمین کشیده شده، وارد مجلس شد و بر خلاف همیشه، در گوشه ای با حالتی بسیار مضطربانه نشست؛ پس از پایان یافتن مجلس و رفتن حضار و حضرات آقایان، وقتی از حالت اضطراب و ناراحتی اش پرسیدم، او رو به من کرد و با افسوس فراوان گفت: یک عمر آرزوی دیدار حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشتم، حال که نصیبم شد، اکنون از دوری وصالش آرامش ندارم!
قبر عارف سالک، حاج آقا فخر در قبرستان بقیع در شهر مقدس قم می باشد.
احترام به پدر و مادر در سیره بزرگان و علما دین
علامه طباطبایی (ره)
علامه طباطبائی فرمودند:«آقای ادیب ( نام ایشان آقای شیخ محمد علی ارتقائی ملقب به ادیب العلماء است) که از شاگردان برادر من آقا سید محمد حسن بود، چون روح مرحوم قاضی (ره) را حاضر کرده بود و از رفتار من سۆال کرده بود، فرموده بود: روش او بسیار پسندیده است؛ فقط عیبی که دارد آن است که پدرش از او ناراضی است و می گوید: در ثواب تفسیری که نوشته است مرا سهیم نکرده است!چون این مطلب را برادرم از تبریز به من نوشت، من با خود گفتم: من برای خودم در این تفسیر ثوابی نمی دیدم، تا آنکه آن را هدیه به پدرم کنم.
خداوندا، اگر تو برای این تفسیر ثوابی مقدر فرموده ای، همه آن را به والدین من عنایت کن. و ما همه را به آنها اهداء می کنیم!پس از یکی دو روز کاغذ دیگری از برادرم آمد، و در آن نوشته بود که: چون روح مرحوم قاضی را احضار کرد، مرحوم قاضی فرموده بودند: اینک پدر از سید محمد حسین راضی شده و به واسطه شرکت در ثواب بسیار مسرور است. و از این اهداء ثواب هم هیچ کس خبر نداشت!
شیخ حسین زاهد (ره)
یکی از آشنایان ایشان میگوید: شیخ حسین مادر پیرى داشتند كه شیخ مراقبت ایشان را بر عهده داشت. مادر به حدى پیر بود كه نمى توانست براى قضاى حاجت به دستشویى برود؛ لذا آقا هنگام قضاى حاجت براى مادر لگنى قرار مى داد .وقتى مادر چند ضربه به لگن مى زد، یعنى وقت برداشتن لگن است .
روزى به در منزل آقا رفتم ، آقا در را باز نكرد؛ خیلى طول كشید تا آقا بیاید. وقتى آقا در را باز كرد، دیدم لباسشان خیس است . از آقا سۆ ال كردم چرا لباستان خیس است.
فرمود: موقعى كه مادرم ضربه به لگن زده بود، من متوجه نشدم و كمى دیر رفتم ، همین كه نزد مادر رفتم ، از عصبانیت لگدى به لگن زد و لباس من نجس شد .
گفتم : مادرتان چیزى نگفت .
آقا فرمود: چرا، وقتى مادرم دید كه لباس مرا نجس كرده است گفت : ننه ، حسین ، نجست كردم ، جواب دادم ، مادر چیزى نگفتید؛ حالا هم چیزى نشده ؛ این همه من شما را در كودكى نجس كردم ، شما چیزى نگفتید؛ حالا هم چیزى نشده و عیبى ندارد.
مرحوم شیخ اعظم انصاری(ره) مادرش را تا نزدیك حمّام به دوش مى گرفت و او را به زن حمامى سپرده، مى ایستاد، تا بعد از پایان كار او را به خانه برگرداند. ایشان هر شب به دست بوسى مادر مى آمد، و صبح با اجازه او از خانه بیرون مى رفت.
زندگی بزرگان حوزه، که یک عمر با آیات و روایات زندگی نموده و انس داشتهاند و کمال اهتمام را برای عمل به آنها به کار میبستهاند در تمام عرصهها میتواند برای طلاب الگو باشد، یکی از این امور در احترام به والدین است که روحانیت در این امر باید از طریق عملی مردم را به اهمیت این امر فرا بخواند تا علاوه بر اجر اخروی، ثمرات آن را در زندگی دنیوی خویش مشاهده نمایند.
شیخ مرتضی انصاری(ره)
شیخ اعظم، فقیه بزرگ، مادرش را تا نزدیك حمّام به دوش مى گرفت و او را به زن حمامى سپرده، مى ایستاد، تا بعد از پایان كار او را به خانه برگرداند.
هر شب به دست بوسى مادر مى آمد، و صبح با اجازه او از خانه بیرون مى رفت.
پس از مرگ مادر به شدت مى گریست فرمود گریه ام براى این است كه از نعمت بسیار مهمى چون خدمت به مادر محروم شدم، شیخ پس از مرگ مادر با كثرت كار و تدریس و مراجعات تمام نمازهاى واجب عمر مادرش را خواند، با آنكه مادر از متدیّنه هاى روزگار بود.
حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره)
ایشان زمانی که میخواستند از عراق و کربلا به ایران هجرت کنند از دار دنیا فقط یک منزل مسکونی در کربلا داشتند و آن را به سیدی تملیک نمودند و بهای آن را یک سال نمازقضا در حرم مطهر امام حسین(علیه السلام) به نیابت از مرحوم پدرشان قرار دادند.
آیت الله خوئی(ره)
ایشان نسبت به والدین خویش کمال احترام را داشتند حتی در راه رفتن، وقتی که ایشان برای دیدن طلاب از نجف به قم به مدرسه فیضیه آمدند با وجود مقامی که داشتند جلوی در ایستادند تا پدرشان که یک روحانی ساده بود اول داخل شود.
منبع:http://hozeh.tebyan.net/newindex.aspx?pid=240171