بزرگترین توصیه خدا به بندگان
امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
اُوصیکُم بِتَقَوی اللهِ، فَاِنَّ اللهَ قَد ضَمِنَ لِمَنِ اتَّقاهُ اَن یُحَوِّلَهُ عَمّا یَکرَهُ اِلی ما یُحِبُّ؛
شما را به تقوای الهی سفارش می کنم. هر کس از خدا پروا کند، خداوند تضمین کرده که او را از آنچه نمی پسندد، به آنچه می پسندد، متحول سازد.
تحف العقول، ص ۱۷۰.
شرح حدیث:
«تقوا»، بزرگترین توصیه ی خداوند به بندگان است.
آیات آن، در بردارنده ی هشدارهایی است که آسیبها و ضررهای بی تقوایی و بی پروایی و پیروی از نفس امّاره و متابعت از شیطان را به یاد می آورد و فرجام نیک اهل تقوا و عاقبت شوم بی تقوایان را نشان می دهد.
خدا با اهل تقواست، هوای آنان را دارد، کمکشان می کند، از خطرات نجاتشان می دهد و در آخرت هم بهترین پاداشها و برترین نعمتهای بهشتی را در اختیار آنان قرار می دهد.
امام حسین(علیه السلام) با توصیه به تقوا، به نتایج آن هم اشاره می فرماید؛ از جمله اینکه اوضاع را به نفع بندگانی متّقی برمی گرداند. ممکن است دنیاپرستان هوسباز، چند روزی بروبیایی داشته و کامیاب و برخوردار باشند، ولی فرجام خوشی ندارند. قرآن با بیان «إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ »(هود،۴۹) و «وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى »(طه، ۱۳۲ )عاقبت و فرجام نیک را از آنِ تقوا و اهل تقوا می داند.
در جای دیگر می فرماید: هر که تقوا داشته باشد، خداوند در کارهایش گشایش ایجاد می کند و از جایی که تصورش را نمی کند، به او روزی می رساند.(طلاق، ۲.)
وعده ی تضمین شده ی الهی برای متقین آن است که اوضاع ناخوشایند و ناراحت کننده را به شرایط مطلوب و محبوب برای آنان مبدّل بسازد.
در سایه تقوا، هم به رضای خدا می رسیم، هم به سعادت جاوید.
منبع: حکمت های حسینی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام حسین علیه السلام)، جواد محدثی
معیار دوست خوب چیست؟
امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
مَن اَحَبَّک نَهاکَ وَ مَن اَبغَضک اَغراکَ؛
هر کس تو را دوست بدارد( از بدیها) تو را نهی می کند و هر که دشمنت باشد (به بدیها) تشویق می کند.
موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص ۷۴۳
شرح حدیث:
دوست خوب، مثل آینه است، خوب و بد را آن گونه که هست، نشان می دهد. بی غرض و بی کینه است. نه بزرگ نمایی می کند، نه عیوب تو را از تو می پوشاند.
دوست نسبت به دوست باید «نیک خواه» باشد.
معنای نیک خواهی این است که اگر رفتار بدی در تو ببیند، دوستانه گوشزد می کند و تو را از انجام آن نهی می کند. اگر با دوستان بد نشست و برخاست کنی، تذکر می دهد. اگر غذای فاسد بخوری، تو را باز می دارد. اگر در سراشیبی سقوط قرار داشته باشی، هشدار می دهد و مانع سقوط تو می شود.
اینها نشانه محبت واقعی و دوست شایسته است.
ولی اگر کسی بدخواه تر باشد، تو را به بدیها تشویق می کند و در راه غلط، چشم اندازی زیبا نشانت می دهد تا به هلاکت برسی.
معتادان، می کوشند دوستان خود را هم به اعتیاد بکشند.
خلافکاران، همراهان خود را هم به خلاف سوق می دهند.
گنهکاران، سعی می کنند دیگران را هم همرنگ و همراه خود کنند.
اینها نشانه آن است که خیرخواه تو نیستند و به مصلحت تو نمی اندیشند.
باید آغوشی باز برای پذیرش انتقادهای خیرخواهانه و مشفقانه ی دوستان دلسوز داشته باشیم و گوشی شنوا، برای شنیدن هشدارها و نهی های آنان، و چشمی تیزبین، برای دیدن عیوب خویش و لغزشگاه های مقابل.
راستی… معیار دوست خوب چیست؟
منبع: حکمت های حسینی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام حسین علیه السلام)، جواد محدثی
شریف ترین مردم
ازامام حسین(علیه السلام)درباره شریف ترین مردم پرسیدند. آن حضرت فرمودند:
مَنِ اتَّعَظَ قَبلَ اَن یوعَظَ، وَ استَیقَظَ قَبلَ اَن یوقَظَ؛
کسی که پیش از آنکه پندش دهند، پند پذیرد و پیش از آنکه بیدارش کنند، بیدار شود.
موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص ۷۴۳
شرح حدیث:
دنیا سراسر پند است، اگر انسان گوش پندشنو داشته باشد.
جهان و تاریخ، سراسر عبرت است، اگر انسان چشم عبرت بین داشته باشد.
آگاهان و بیداردلان، از در و دیوار، از کاخ و کوخ، از مرگ و بیماری انسانها، از طلوع و غروب قدرتها، از شکست و پیروزی انسانها، از عزّت و ذّلت اقوام، از فضای گورستان و خفتگان در قبرها، از بی وفایی مال و مقام و ثروت، «پند» می گیرند.
نیازی نیست که ما را پند دهند. در هر چیز موعظه و هشدار است.
خدا نکند کسی خود را به خواب بزند، که بیدار کردنش بسیار دشوار و گاه ناممکن است.
آیا مرگ هر یک از آشنایان و عزیزان، یک بیدارباش نیست؟
کاش انسان به مرحله ای از خودآگاهی و بصیرت و هشیاری برسد که «پیام» ها را درک کند و «هشدار» ها را بشنود و بداند که «زنگها برای که به صدا درآمده اند؟»
خدایا! پند و موعظه را محبوب ما بگردان.
پیش از آنکه مرگ، ما را بیدار کند، ما را از خواب غفلت بیدار کن.
منبع: حکمت های حسینی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام حسین علیه السلام)، جواد محدثی
درباره زیارت امام حسین (علیهالسلام)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ قالَ سَمِعتُ اَبا جَعفَرٍ وَ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ (عَلَیهِمَا السَّلامُ) یَقولانِ اِنَّ اللَّهَ تَعالیٰ عَوَّضَ الحُسَینَ (عَلَیهِ السَّلامُ) مِن قَتلِهِ اَن جَعَلَ الاِمامَةَ فی ذُرّیَّتِهِ وَ الشِّفَاءَ فی تُربَتِهِ وَ اِجابَةَ الدُّعاءِ عِندَ قَبرِهِ وَ لا تُعَدُّ اَیّامُ زائِریهِ جائِیاً وَ راجِعاً مِن عُمُرِه. قالَ مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ فَقُلتُ لِاَبی عَبدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلامُ) هَذَا الجَلالُ یُنالُ بِالحُسَینِ (عَلَیهِ السَّلامُ) فَما لَهُ فی نَفسِهِ فَقالَ اِنَّ اللَّهَ تَعالیٰ اَلحَقَهُ بِالنَّبِیِّ (صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فَکانَ مَعَهُ فی دَرَجَتِهِ وَ مَنزِلَتِهِ ثُمَّ تَلا اَبو عَبدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلامُ) وَ الَّذینَ آمَنوا وَ اتَّبَعَتهُم ذُرّیَّتُهُم بِایمانٍ اَلحَقنا بِهِم ذُرّیَّتَهُم.(۱)
عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ قالَ سَمِعتُ اَبا جَعفَرٍ وَ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ (عَلَیهِمَا السَّلام)
هم از این بزرگوار این را شنیده، هم از آن بزرگوار.
یَقولانِ اِنَّ اللَّهَ تَعالیٰ عَوَّضَ الحُسَینَ (عَلَیهِ السَّلامُ) مِن قَتلِهِ اَن جَعَلَ الاِمامَةَ فی ذُرّیَّتِه
[امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) میفرمودند همانا خداوندِ متعال به حسین (علیه السّلام) در برابر کشته شدنش پاداش داد که امامت در فرزندانش و شفا در خاکش و اجابت دعا در نزد قبرش باشد و اینکه روزهایی که زائرینش [برای زیارت] میآیند و میروند از عمرشان محسوب نمیگردد.]
اینها البتّه بخشی از پاداشها است؛ وَالّا پاداشی که خدای متعال به شهید معمولی میدهد -فرض کنید در میدان جنگ یک تیری میخورَد یا آن روز یک شمشیری میخورد و میافتاد، شهید بود- این را خدای متعال میگوید «اَحیاّْءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ فَرِحینَ بِماِّ ءاتٰهُمُ اللهُ مِن فَضلِه! وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم»؛(۲) [وقتی] خدای متعال دربارهی یک شهید معمولی این جور حرف میزند، خب اَجر شهیدی مثل حسینبنعلی (علیه السّلام) که شهادت او قابل مقایسهی با هیچ شهادتی نیست، یعنی ما در تاریخ سراغ نداریم، بنده سراغ ندارم که این جور مصیبتها و این جور سختیها را [کسی] تحمّل کند برای آن هدف عالی، هدف بلند، اصلاً قابل مقایسه نیست با اجر یک شهید معمولی. از جملهی این اجرها و پاداشها این [چیزهایی] است که در این روایت آمده است. نه اینکه خیال کنیم اجر حسینبنعلی (علیه السّلام) فقط همینها است؛ از جمله اینها است که خیلی هم مهم است. یکی اینکه حضرت فرمود خداوند متعال «عَوَّضَ الحُسَینَ (عَلَیهِ السَّلامُ) مِن قَتلِهِ اَن جَعَلَ الاِمامَةَ فی ذُرّیَّتِه»؛ امامت، این پرچم برافراشته، این خورشید درخشان در طول همهی تاریخ، در نسل این بزرگوار قرار داده شد، از اولاد او قرار داده شد.
وَ الشِّفَاءَ فی تُربَتِه
خاک قبر او را کسی مصرف کند، شفا است، دوا است، درمان است؛ خاک، خاک است امّا این خاک به برکتِ مجاورتِ آن پیکرِ مطهّر، یک چنین خاصیّتی دارد که شفا است.
وَ اِجابَةَ الدُّعاءِ عِندَ قَبرِه
این هم یکی؛ در کنار قبر حسینبنعلی (علیه السّلام) شما دعا کنید، دعایتان مستجاب است. [واقعاً] دعا کنید؛ لقلقهی لسان نباشد؛ بخوانید و بخواهید خدا را، خدای متعال وعده کرده است که اجابت خواهد کرد. اینهایی که میروند این راه را پیاده طی میکنند و میرسانند خودشان را به آنجا در این پیادهروی اربعین -این حادثهی عجیبی که این سالها پدید آمده است- واقعاً یک موهبت بزرگ الهی را خدای متعال در اختیار اینها گذاشته.
وَ لا تُعَدُّ اَیّامُ زائِریهِ جائِیاً وَ راجِعاً مِن عُمُرِه
این هم یکی؛ اگر خدای متعال مثلاً فرض کنید که ده هزار روز به شما عمر داده باشد، این چند روزی که در حال رفت و آمد به سمت قبر این بزرگوار هستید، جزو اینها حساب نمیشود؛ این اضافهی بر آن تعداد روزهایی است که خدای متعال مقدّر کرده که عمر شما باشد؛ این جزو آنها نیست، از عمرتان حساب نمیشود؛ این اضافه است، سرریز عمر است.
قالَ مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ فَقُلتُ لِاَبی عَبدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلامُ) هَذَا الجَلالُ یُنالُ بِالحُسَینِ (عَلَیهِ السَّلام) فَما لَهُ فی نَفسِه
محمّدبنمسلم میگوید وقتی حضرت این را فرمودند، گفتم این جلالت، این عظمت، این مقام عالی، به برکت امام حسین داده میشود به این و آن. اینکه «شما اگر تربتش را مصرف کنید، بخورید، شفای شما است»، به شما یک لطفی شده است. به برکت امام حسین، این جلال و این کرامت و این عظمت داده شده است به اینها. وقتی خدای متعال به خاطر او به دیگران این جلال و عظمت را، این کرامت را لطف میکند، پس به خود او چه میدهد؟
فَقالَ اِنَّ اللَّهَ تَعالیٰ اَلحَقَهُ بِالنَّبِیِّ (صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه)
اجر خود او این است که او ملحق به پیغمبر است. خلاصهی همهی کرامتهای الهی در عالم وجود، وجود پیغمبر اکرم است؛ خدا او را در قیامت، در بهشت، به پیغمبر ملحق میکند.
فَکانَ مَعَهُ فی دَرَجَتِهِ وَ مَنزِلَتِه
در روز قیامت، امام حسین در درجهی پیغمبر و در منزلت پیغمبر قرار میگیرد.
ثُمَّ تَلا اَبو عَبدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلامُ) «وَ الَّذینَ آمَنوا وَ اتَّبَعَتهُم ذُرّیَّتُهُم بِایمانٍ اَلحَقنا بِهِم ذُرّیَّتَهُم»
یکی از مصادیق این آیه این مورد است.
۱). امالی طوسی، مجلس یازدهم، ص ۳۱۷؛ «محمّدبنمسلم میگوید: شنیدم که امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) میفرمودند همانا خداوندِ متعال به حسین (علیه السّلام) در برابر کشته شدنش پاداش داد که امامت در فرزندانش و شفا در خاکش و اجابت دعا در نزد قبرش باشد و اینکه روزهایی که زائرینش [برای زیارت] میآیند و میروند از عمرشان محسوب نمیگردد. محمّدبنمسلم میگوید: پس به امام صادق (علیه السّلام) عرضه داشتم این همه بزرگی و احترام به واسطهی [بزرگداشت] حسین (علیه السّلام) به دست میآید ولی به خودش چه خواهد رسید؟ فرمود: همانا خداوند او را به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) ملحق میگرداند و پیوسته با او در درجه و جایگاه او همراه خواهد بود. آنگاه امام صادق (علیه السّلام) این آیه را تلاوت فرمود: و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد.»
۲) سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۱۶۹ و بخشی از آیهی ۱۷۰؛ «… زندهاند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند؛ به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و برای کسانی که از پیِ ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادی میکنند که بیمی بر ایشان نیست …»
#گهرهای_حسینی
رحلت صاحب مفاتيح الجَنان
ر
رحلت محدث بزرگ آيت اللَّه حاج “شيخ عباس قمي” صاحب مفاتيح الجَنان(1359 ق)
✍️ حاج شيخ عباس بن محمدرضا بن ابي القاسم قمي، از افاضل علماي قرن چهاردهم هجري قمري و از محدثين برجسته و آگاه شيعه به شمار مي آيد. وی پس از تحصيلات مقدماتي خود در قم، در سال 1316 قمري عازم نجف اشرف گرديد و از محضر حاج ميرزا حسين نوري استفاده كرد و در تأليفات استادش مساعدت نمود و پس از فوت استاد، به قم عزيمت كرد و به انجام وظايف ديني و تاليف كتابهاي ارزنده پرداخت.
✅ ايشان درطول عمر خويش دهها كتاب كه هر يك در جاي خود قابل تامل و تعمق مي باشد را ارايه نمود. از جمله آثار ايشان، كتاب مَفاتيح الجَنان است كه مشتمل بر ادعيه و زيارات معصومين(ع) مي باشد و در خانه ي هر فرد شيعي در كنار قرآن و نهج البلاغه قرار گرفته است. از ديگر آثار شيخ عباس قمي مي توان به كتابهاي الاَنوارُ البَهيَّة في تَواريخُ الحُجَج الالهيَّة، الباقياتُ الصّالِحات في الاَدعِيَةِ وَ الصَّلواتِ المُستَحَبّات، سَفينَةُالبِحار و مَدينَةُ الْحِكَمْ و الاثارْ، غايَةُالْمَرام في مَناقِبُ المُرْتَضَويه و مَنازِلُ الاخِرَه اشاره نمود.
✅ محدث قمي سرانجام پس از عمري تلاش و خدمت به اسلام و مسلمين و تحمل سختيها و مرارَت زمان به ويژه در اواخر عمر كه مصادف با توطئه هاي دشمنان اسلام و دين زدايي رضاخاني بود، در ذي الحجّه ي سال 1359 ق در 65 سالگي بدرود حيات گفت و پس از تشييع باشکوه، در صحن مطهر امام علي(ع) در جوار استادش، مرحوم حاج ميرزا حسين نوري به خاك سپرده شد
مباهله و آنها که سودشان در نفهمیدن است
مباهله یکی از وقایع مهم تاریخ صدر اسلام است که در آن پیامبر اکرم و مسیحیان نجران بعد از گفتگوی طولانی، توافق کردند که درباره حقانیت پیامبر خداوند را به قضاوت بگیرند. یعنی دو طرف خداوند را قاضی قرار دهند که اگر به دروغ دعوی نبوت کرده باشد، خداوند عذاب را بر او نازل کند و اگر پیامبر حق بود ، مسیحیان عذاب خدا را بپذیرند.
اما در روز واقعه وقتی مسیحیان دیدند رسول خدا نزدیک ترین عزیزانش را به میدان دعا آورده و چهره های نورانی خمسه طیبه را مشاهده کردند ، عقب نشینی نموده و گرچه حقانیت پیامبر برایشان واضح شد اما تغییر دین ندادند و حاضر شدند به حکومت مالیات بدهند.
همچنین آیهی مباهله شگفتترین آیهی قرآن در عظمت شخصیت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. آنجا که از علی علیه السلام به عنوان جان پیامبر یاد شده است.که اگر نبود غدیر و حدیث منزلت و هزاران سفارش و وصیت #رسول_الله ص ، درباره ولایت آن حضرت ، همین یک آیه کافی بود که جامعهاسلامی پس از پیامبر، جان او را نگذارد و سراغ دیگران برود.
اینها نکات بسیار مهم است که مفسرین دربارهی آن گفتگوهای کلامی و علمی زیادی کردهاند و میکنند اما در اینجا قصد دارم دو نکتهی دیگر از مسائل مربوط به مباهله را مرور کنم که در جامعه امروز و مخصوصا در ارتباطات انسانی بسیار موثر است.
اولین نکته مربوط به ساحت خانواده است.
در روایات تاریخی آمده یکی از دلایلی که مسیحیان نجران در قضیهی مباهله از به قضاوت طلبیدن خدا در مقابل پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صرفنظر کردند،این بود که آنجناب به همراه نزدیکترین خویشان خود در این آئین شرکت کردند.
آنها میدانستند اگر کسی ذرهای به اعتقاد خود شک داشتهباشد با همهی داشتههای عزیزش به میدان نمیآید.از طرفی خانواده، بافت باطن شخصیت فرد است. چه بسیار افرادی که ظاهر عوام فریبی دارند اما در خانهی خود بدون نقاب زندگی میکنند.تزلزل هر کس پیش از جامعه نزد خانواده او مشخص میشود و شاید به همین دلیل هم باشد،که از نشانههای خوب به بیان احادیث این باشد که فرد ابتدائا برای خانواده خود خوب باشد.
اطمینان خانوادهی پیامبر به او در امر خطیری که میتوانست جان همهی آنها را تهدید نماید؛ نشان میداد که حقیقت دعوت پیامبر در باطن وجود خودش و در همهی ابعاد شخصیت بزرگ او تجلی دارد.
با نگریستن به این بعد مهم مباهله این سوال اساسی پیش میآید که چرا بسیاری از ادعاهای بزرگ در عرصه دین و اجتماع از سوی برخی از افراد و جریانها حتی در میان خانوادهی خود آنها مورد پذیرش نیست و به بیان عمومیتر چه اتفاقی میافتد که بر خلاف سنت اهلبیت، گسستگی خانوادگی بسیاری از جوامع شیعی را در بر گرفته و اعتقاد و احترام و همراهی متقابل در این زمینه وجود ندارد؟
نکتهی دوم در این مجال ماهیت خود مباهله است. قرآن میگوید و تاریخ تصریح میکند مباهله زمانی اتفاق افتاد که پس محاجه و آوردن استدلال علمی درباره حقانیت دین،علمای نصرانی حرف حساب پیامبر را نپذیرفتند و کار به آنجا رسید که قضاوت را به خدا واگذار کنند.اصلا انگار قرار نیست حرف مستدل به ذهن برخی برود.
گویی اساسا نباید انتظار داشت این اتفاق بیفتد. انسانها موانعی برای فهم حقیقت دارند که گوش آنها را کر میکند و چشمشان را کور.
اگر پیامبر هم باشی که عقل کل و اخلاق عظیم و ولایت به دلها در اختیارت باشد، باز هم در مقابل تو انگیزههایی وجود دارد که حرف حق را نپذیرد.
اسقفهای نجران ابتدا به ساکن برای تحقیق دربارهی اسلام وارد مدینه شدند و بعد از آن هم استدلالهای عالمانه پیامبر را شنیدند و باز نپذیرفتند.
روز مباهله این جمله از خود ایشان شنیده شد که اگر این پنج تن نفرین کنند ، نه از مسیحیان نجران بلکه از هیچ مسیحی اثری باقی نمیماند.آنها دقیقا فهمیدند با چه کسی طرف هستند؟
اما باز هم گردن ننهادند و اسلام را قبول نکردند.
آنها حقانیت اسلام را با تمام وجود حس کردند. با تمام معیارهای عقلانی و علمی درک کردند. آنها حتی با مبانی شهود ، معنویت اهلبیت را به چشم دیدند و حتی حاضر شدند که به اسلام مالیات بدهند و شهروند پیامبر باشند اما عجبا که هیچیک از معیارهای شناخت شناسی فوق باعث نشد که به حقیقت گردن نهند!
به نظر میرسد برخی عوامل فرا روانی و فرا معرفتی در اقناع انسانها تاثیر دارد.
انگیزههای مالی اسقفهای نجران از دوشیدن قومشان و به عبارت قرآن گناه و لجبازی و برخی چیزهای دیگر باعث شد که استدلال و معجزه نتواند این افراد را قانع کند و حکایت قانع نشدن اینها در مقابل حرف حساب ، از متداولترین چالشهایی است که امروز هم در ارتباطات انسانی وجود دارد.
به نظر میرسد، موانع فهم حقیقت فراتر از استدلال، به نحوی است که اولا برای برخی غیرقابل حل است و ثانیا برای حل برخی اختلافها چارهای جز اراده خدا و قضاوت تاریخ وجود ندارد.
دانستن این نکته،مدارای اهل دقت با کم و زیاد بینش انسانی را تسهیل میکند.
محمد صادق دهنادی/ تابناک جوان