از مبالغه و اغراق در زندگی شهدا بکلی باید صرفنظر کرد
رهبرانقلاب مدظله العالی:
خاطرات [هشت سال دفاع مقدس]، ثروت ملّی است؛ متعلّق به آن شخص خاطرهگو و راوی هم نیست، مال همه است؛ باید بگویند، باید بنویسند. البتّه معلوم است - بارها هم گفتهایم، ظاهراً هم همینجور است - از مبالغه و اغراق و مانند اینها باید بکلّی صرفِنظر کرد؛ متنِ واقع - همان که اتّفاق افتاده - اینقدر فاخر و اینقدر زیبا و اینقدر معجزنشان است که احتیاج به هیچ اغراقی ندارد؛ آن اتّفاقی که افتاده، اینجوری است. همان که اتّفاق افتاده، همان را باید بگویند، باید زنده کنند، باید شیوههای هنری را استخدام کنند برای بهتر بیان کردن آن.
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس۱۳۹۶/۰۳/۰۳
را آیتالله مجتبی خامنهای کلاس درس خارج را تعطیل کرد
حجتالاسلام والمسلمین سعید صلح میرزایی از اساتید حوزه و عضو مجلس خبرگان درباره این که چرا آیتالله مجتبی خامنهای کلاس درس خارج را تعطیل کرد مطلبی نوشت.
حجتالاسلام والمسلمین سعید صلح میرزایی از اساتید حوزه و عضو مجلس خبرگان در یادداشتی با عنوان «استادی اخلاقی و متًقی» نوشت:
۱) بارها استاد مجتهدی تهرانی(ره) از ورع و احتیاط شدید آیت الله سیّد مجتبی خامنهای تمجید میکرد. بعدها از کارکنان دفتر قم حضرت آقا نیز این توصیفات را شنیدم. و در جلساتی که خدمت حاج آقا مجتبی رسیدم نیز این ورع را یافتم.
۲) در حوزههای علمیه، کرامتهای رفتاری را دیده یا شنیدهایم که وقتی برای دیگران تعریف میکنیم یا باور نمیکنند یا تعجّب میکنند. یکی از اساتید بنده دو هفته اول را به حوزه نمیآمد تا درسهای دیگر اساتید تشکیل شود. چون دیده بود که سالهای قبل، با تشکیل کلاس ایشان، جذابیت درسشان آنقدر بالا بود که دروس دیگر اساتید را تعطیل میکرد.
۳) اخیراً خبری منتشر شد که ۱۶۰۰ نفر از طلاب مقطع خارج حوزههای علمیه قم و مشهد و دیگر استانها برای شرکت مجازی در درس آیت الله سید مجتبی خامنهای ثبت نام کردهاند اما ایشان در اولین روز درس، تعطیلی موقت این درس را اعلام کردهاند.
چرا امام صادق (ع) با وجود اين همه شاگرد قيام نكرد؟
يكي از دلايل عدم قيام مسلحانه از سوي حضرت امام صادق (ع) اين است كه آن حضرت نيروي كافي براي قيام مسلحانه نداشت و اگر امام صادق (ع) قدرت نظامي داشت به طور قطع قيام مسلحانه مي كرد. در زمان حضرت امام صادق (ع) تعدادي از علويان قيام مسلحانه كردند و هيچ كدام پيروز نشدند چون قدرت نظامي كافي در اختيار نداشتند و حضرت امام صادق (ع) به اينها تذكر داده بود كه شما پيروز نخواهيد شد ولي آنان براساس محاسبات خودشان اقدام كردند و شكست خوردند. حضرت امام صادق (ع) شرايط و اوضاع آن زمان را بهتر از ديگران تشخيص مي دادند و براي همين به قيام مسلحانه دست نزدند.
درس هايي آموزنده از زندگي امام صادق آل محمد(صلوات الله علیه وآله)
حل اختلاف
مردي با يکي از بستگان خود بر سر ميراثي اختلاف داشت و کارشان به جدال کشيد. مُفَضَّل از ياران امام صادق(ع) که از آنجا مي گذشت، متوجه درگيري شد و آن دو را به خانه خود برد و با دادن چهارصد درهم، ميان آن دو مصالحه برقرار کرد و درهم ها را خودش پرداخت و اختلاف حل شد. آن گاه به آنان گفت: بدانيد پولي که براي حل اختلافتان پرداختم، از آنِ خودم نبود و از اموال امام صادق(ع) بود. آن حضرت به من فرمان داده است هر جا دو نفر از شيعيان اختلاف داشتند، با مال آن بزرگوار بين آنها صلح برقرار کنم.
رفتار با فقير شاکر
يکي از ياران امام صادق(ع) گويد: درمنا نزد حضرت مشغول خوردن انگور بوديم که فقيري آمد و از امام درخواست کمک کرد. امام خوشه اي انگور به او داد، ولي او نپذيرفت و گفت: اگر پول هست، بدهيد. امام فرمود: خدا برايت برساند. فقير رفت و برگشت همان خوشه انگور را خواست، ولي امام فرمود: خدا برايت برساند و چيزي به او نداد. فقير ديگري آمد. امام سه حبه انگور به او داد. او گرفت و گفت: سپاس خداي را که پروردگار جهانيان است و مرا روزي داد. امام هر دو دست را پر از انگور کرد و به او داد. فقير گرفت و گفت: سپاس خداي را که پروردگار جهانيان است. امام فرمود: بايست و از غلام خود پرسيد: چه قدر پول همراه داري؟ گويا بيست درهم داشت. آنها را نيز به فقير داد. او گفت: سپاس خداي را. خداوندا! اين نعمت از توست. تو يکتايي و شريکي براي تو نيست. امام فرمود: بمان و پيراهني به او داد و فرمود: بپوش. سائل پيراهن را پوشيد و گفت: سپاس خداي را که به من لباس داد و مرا پوشانيد و به امام رو کرد و گفت: خدا به تو جزاي خير دهد. به نظر مي آمد اگر اين بار هم امام را دعا نمي کرد و فقط به شکر و سپاس خدا مي پرداخت، حضرت باز به او عطا مي کرد.
تسليم در برابر خدا
يکي از ياران امام صادق(ع) مي گويد: براي عيادت از فرزند بيمار امام، به منزل ايشان رفته بودم. حضرت را جلو منزل ديدار کردم که افسرده و محزون بود. حالِ کودک را جويا شدم، فرمود: «به خدا سوگند، او رفتني است.» آن گاه داخل منزل شد و پس از مدتي بيرون آمد، درحالي که اندوهش تسکين يافته بود. من اميدوار و خوشحال شدم و گمان کردم بيمار، بهبود يافته است. بار ديگر از حال کودک پرسيدم. فرمود: از دنيا رفت. با شگفتي گفتم: فدايت شوم هنگامي که زنده بود، غمگين و افسرده بوديد و اينک که فوت کرده است، اندوهگين نيستيد؟ فرمود: «ما خانداني هستيم که پيش از مصيبت اظهار نگراني مي کنيم، ولي چون قضاي الهي وقوع يابد، راضي به رضاي خدا و تسليم امر او هستيم.»
کوشش براي معيشت
هرگاه امام جعفرصادق(ع) در باغستان و مزرعه، بيل در دست مي گرفت و مشغول کشاورزي و کارگري مي شد، دوستان ايشان مي گفتند: يابن رسول الله! چرا در اين موقعيت، خود را به زحمت انداخته ايد؟ اجازه دهيد ما کار کنيم و شما استراحت کنيد. حضرت در پاسخ مي فرمود: «مرا به حال خود واگذاريد. من علاقه مندم که خداوند مرا در حالتي مشاهده کند که با دست خود زحمت مي کشم و کار مي کنم و جسم خود را براي به دست آوردن روزي حلال به زحمت و مشقت انداخته ام».
خدمت به پدر و مادر
شخصي نزد امام جعفرصادق(ع) آمد و گفت: يابن رسول الله! پدرم پير و ضعيف شده است، به طوري که همانند بچه کوچک، بايد در خدمت او باشم. حضرت فرمود:«چنانچه توان داشته باشي، بايد اين کار را ادامه دهي. بايد با کمال ملاطفت و مهرباني برايش لقمه بگيري و در دهانش بگذاري. انجام اين امور، در فرداي قيامت، راه ورود به بهشت را برايت آسان مي گرداند».
منبع: قدر شماره: 23
توصیف پیامبر (صلی الله علیه وآله) از شاعران
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی به بیان توصیفی از شاعران پرداختند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
إنّ المُؤمِنَ مُجاهِدٌ بِسَیفِهِ و لِسانِهِ والذی نَفسی بیدِهِ لَکأنّما یَنضِحُونَهم بِالنَّبلِ
همانا مؤمن با شمشیر و زبان خود جهاد می کند؛ سوگند به آن که جانم در دست اوست، شاعران [مؤمن] با شعر خود گویی به دشمن تیر می اندازند.
مجمع البیان : ۷/۳۲۶
پاسخ شنیدنی به یک اشکال درباره امیرالمؤمنین علی(ع)
شهید مطهری: یکی از علمای فارس به تهران آمده و در یکی از مسافرخانههای تهران ساکن شده بود. در اینجا پولش را دزد میزند. مرد محترمی بوده. هیچ کس را هم نمیشناخته که از او کمک بگیرد. میآید فرمان امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر را روی یک کاغذ اعلا با یک خط بسیار عالی مینویسد که آن را به صدر اعظم وقت اهدا کند. (طبق معمول، آنها هم در مقابل پولی میدادند).
🔸 خیلی روی آن زحمت میکشد. بعد وقت میگیرد و نزد آن آقای صدراعظم میرود. او نگاه میکند و میپرسد چیست؟ میگوید فرمان امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر است. میفهمد که این برای دریافت کمک آمده. وقتی که همه مراجعهکنندگان رفتند، به فرّاش میگوید در را ببند، هیچ کس داخل نیاید.
🔹به آن آقا میگوید بیا جلو. او را خوب نزدیکش آورد و به آرامی گفت: من از خودت یک چیزی میپرسم. خود علی به این عمل میکرد یا نمیکرد؟ بله، عمل میکرد. گفت: خودش که عمل کرد چه نتیجهای گرفت؟ آیا جز شکست چیزی نصیبش شد که تو حالا این را برای من آوردهای؟
🔸عالم گفت: جوابت را همین جا به تو میدهم. تو چرا این را جلو مردم به من نگفتی؟ صبر کردی مردم بروند. مردم هم که رفتند چرا جلوی نوکرهای خودت نگفتی؟ تازه نوکرهایت را بیرون کردی و آرام به گوشم میگویی. از که میترسی؟ از این مردم میترسی. از چه چیزِ مردم میترسی؟ غیر از همین علی(ع) است که الآن در همین مردم حلول کرده؟
🔹معاویه که مثل تو عمل میکرد الآن کجاست؟ تو خودت هم مجبوری که حالا معاویه را لعنت کنی. ولی علی(ع) به دلیل همین منطقش اکنون زنده است. پس علی(ع) شکست نخورده است. باز هم امروز منطق اوست که طرفدار دارد، پس باز هم حق پیروز است.
📝 استاد مطهری، فلسفه تاریخ، ج۴، ص۲۹۶-۲۹۵ (با تلخیص)