امام صادق علیه السلام و جنبش نرم افزاری
پیشوای ششم شیعیان در عصری می زیست كه شور علمی فراوانی در جامعه اسلامی وجود داشت و علوم مختلفی همچون تفسیر، حدیث، فقه، كلام، طب، فلسفه، نجوم و… به بازار علم عرضه شده بود. علاوه بر این، عصر امام صادق علیه السلام را می توان عصر برخورد اندیشه ها و پدید آمدن فرقه ها و مذاهب مختلف دانست. در آن زمان فرقه هایی مانند معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زنادقه و … به وجود آمدند و هر یك به تبلیغ اندیشه های خود پرداختند. و این موضوع می توانست جامعه اسلامی را از یافتن معارف حقیقی اسلام محروم كند و مردم را به گمراهی بكشاند اما خورشید شخصیت علمی جعفر بن محمد علیه السلام چنان بر آسمان اندیشه حقیقت جویان تابید كه دوست و دشمن را در هاله ای از شگفتی فرو برد. آن حضرت در عرصه دانش و فرهنگ و تبلیغ باورهای درست دینی بسیار كوشید كه به چند نمونه از آن اشاره می شود.
دانشگاه عظیم جعفری
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از فرصت سیاسی مناسبی كه پدید آمده بود به شایستگی بهره برد و به لحاظ نیاز شدید جامعه اسلامی به مقوله فرهنگ، نهضت علمی پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام را پی گرفت و دانشگاه عظیمی در رشته های مختلف علوم عقلی و نقلی آن روز بنیان گذارد و شاگردان بزرگی تربیت كرد كه تعدادشان به چهار هزار نفر می رسید. گروهی از آنان علاوه بر تربیت شاگردان فراوان دیگری، آثار علمی متعددی پدید آوردند مانند جابرن حیان که بیش از دویست جلد كتاب در موضوعات گوناگون نگاشت و كتاب هایش در قرون وسطی به زبان های مختلف اروپایی ترجمه شد. البته شاگردان دانشگاه حضرت صادق علیه السلام به شیعیان اختصاص نداشت بلكه بین اهل سنت نیز اشخاص متعددی مانند پیشوایان مشهور آنان وجود داشتند. مثلا ابوحنیفه كه از جمله رهبران اهل سنت است دو سال از محضر امام بهره علمی فراوان برد و به اقرار خودش آن دو سال، او را از هلاكت نجات داد. حسن بن علی بن زیاد وشاء از شاگردان امام رضا علیه السلام می گوید: خودم در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حدیث دیدم كه همگی از حضرت صادق علیه السلام حدیث نقل می كردند.
جهاد علمی
در عصرى که از یک سو دروازه هاى قلمرو اسلامى بر روى دانش هاى گوناگون گشوده شده و از سوى دیگر جنجال مکتب داران عقاید و مذهب سازان مختلف بلند بود، مکتب تشیع به آموزگارى حضرت صادق علیه السلام موجودیت و اعتباری بى مانند یافت. فقه جعفری، در برابر فقه فقیهان رسمی یا درباری، تنها تجلی بخش نوعی مخالفت عقیدتی با آنان نبود بلكه با وجود این، دو مضمون معترضانه داشت. نخست این كه بی نصیبی حكومت وقت را از آگاهی های لازم دینی ثابت كرد و دوم این كه موارد تحریف دین در فقه رسمی را كه از مصلحت اندیشی های فقیهان درباری نشأت گرفته بود، مشخص نمود. عظمت علمی و فقهی حضرت صادق علیه السلام آنچنان است كه بسیاری از فقیهان و دانشمندان بنام از او به بزرگی یاد كرده اند.
مالك، پیشوای فرقه مالكی می گوید: هیچ چشمی، برتر از جعفر بن محمد را در علم و عبادت ندیده و هیچ گوشی نشنیده و هیچ قلبی نیافته است.
ابوبحر جاح یكی از دانشمندان مشهور قرن سوم می گوید: جعفر بن محمد كسی است كه دانش او، جهان را پر كرده است و گویند ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او به شمار می آیند و این موضوع در اثبات عظمت علمی او كافی است.
ابن خلكان، مورخ مشهور درباره حضرت صادق علیه السلام نوشته است: او یكی از امامان دوازده گانه در مذهب امامیه و از بزرگان خاندان پیامبر است كه به علت راستی و درستی گفتار، صادقش نامیده اند، فضل و بزرگواریش مشهورتر از آن است كه به توضیح نیاز داشته باشد، … او در صنعت کیمیا (شیمی) از مهارت خاصی بهره مند بود، ابوموسی جابربن حیان طرطوسی، شاگرداو بود. جابر کتابی شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات جعفربن صادق را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود.
ابوحنیفه، پیشوای فرقه حنفی می گوید: من دانشمندتر از جعفربن محمد ندیده ام.
مناظرات علمی
یکى از برترین وسائل تبلیغى در عصر امام صادق علیه السلام ، تشکیل محافل علمى و مناظره است. در واقع بخشی از شخصیت بزرگ علمی امام در مناظرات علمی او یا برخی شاگردان برجسته اش با دیگران، تجلی یافته است.
از جمله مناظرات آن حضرت با ابوحنیفه پیشوای مشهور حنفیان است. ابوحنیفه می گوید: منصور دوانیقی مرا خواست و گفت: مردم شیفته جعفربن محمد شده اند، باید از او مسائل پیچیده ای بپرسی تا در پاسخ به آنها درمانده و محكوم شود. من چهل مسئله مشكل آماده كردم تا آن كه روزی منصور كه در «حیره» بود احضارم كرد، وقتی به مجلس او رفتم دیدم جعفربن محمد، جانب راست او نشسته است، از دیدنش بسیار مبهوت شدم، حالتی كه هیچ گاه حتی از دیدن منصور در من پدید نیامده بود. او می گوید به دستور منصور پرسش هایم را یكی یكی از او پرسیدم، و او به جملگی آنها، با متانت تمام و با تسلط خاصی که داشت پاسخ گفت، او بر آراء و نظریه های مختلف دانشوران در مسائل علمی احاطه و تسلط داشت، مثلا درباره فلان مسئله می فرمود: در این باره، عقیده شما چنین است و باور اهل مدینه چنان و نظر ما چیز دیگری است. در برخی مسائل، با ما و در بعضی دیگر با اهل مدینه موافق بود اما گاهی نیز با ما و آنان هر دو مخالفت می كرد.
امام صادق علیه السلام شاگردان بسیار با فضیلت و دانشمندی داشت كه در برخی مناظرات علمی آنان را مشاركت می داد. «هشام بن سالم» می گوید: روزی با یاران آن حضرت در محضرش نشسته بودیم، مردی شامی با اجازه گرفتن از امام به مجلس وارد شد، امام به او فرمود: بنشین! آنگاه از او پرسید: چه می خواهی؟ مرد شامی گفت: شنیده ام شما پرسش های مردم را پاسخ می گویی؟ آمده ام با شما مناظره كنم. امام فرمود: درباره چه موضوعی؟ او گفت: درباره چگونگی قرائت قرآن. امام به یكی از شاگردانش به نام حمران رو كرد و فرمود: حمران! جواب این شخص با تو است. مرد شامی گفت: می خواهم با خود شما مباحثه كنم نه حمران. امام فرمود: اگر حمران را محكوم كردی، مرا محكوم كرده ای! مرد شامی با حمران مناظره كرد و هرچه از او پرسید، پاسخ مستدلی شنید تا این كه از بحث فروماند. امام به او فرمود: (حمران را) چگونه دیدی؟ گفتم: به راستی حمران چیره دست است، هرچه پرسیدم به شایستگی پاسخ داد. مرد شامی سپس درباره لغت و ادبیات عرب با «ابان ابن تغلب»، درباره فقه با «زراره» و درباره كلام با «مؤمن طاق» مناظره كرد و در تمام آنها مجاب شد.
«ابن ابی العوجا» كه از زنادقه عصر امام صادق علیه السلام بود در رابطه با فرهنگ مناظره علمی امام علیه السلام می گوید: جعفربن محمد الصادق بارها سخنان ما را می شنود ولی دشناممان نمی دهد و از مرز ادب پا فراتر نمی گذارد. او آرام، بردبار و متین است و هرگز مغلوب خشم و سفاهت نمی شود. سخنان و دلایلمان را می شنود، هر آنچه در دل داریم بیان می كنیم و می پنداریم بر او پیروز شده ایم اما او با كمترین سخن، استدلال هایمان را باطل می كند و چنان حجتش بر ما تمام می شود كه دیگر نمی توانیم پاسخش دهیم.
مالك بن انس، پیشوای فرقه مالكی در این راستا می گوید: من ندیدم که آن حضرت سخنی بی فایده و گزاف بگوید. او از عالمان زاهدی بود که ترس از خدا سراسر وجودش را فراگرفته بود.
آری! حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، این آموزگار بزرگ بشریت، در آشفته ترین اعصار تاریخ اسلامى و در هنگامه بحرانها و انقلابات سیاسى و اختلافها و آشفتگى هاى فکرى و مذهبى، وظیفه اى الهى و امر مقدسى را که برعهده داشت چنان پیش برد که در آن عقل و اندیشه به حیرت و شگفتى مى ماند.
منبع: بخش عترت و سیره تبیان- نوشته ابوالفضل صالح صدر
وحدت اسلامی؛ مسأله استراتژیک
گزیده بیانات مقام معظم رهبری؛
وحدت اسلامی و اتحاد بین مسلمین از جمله اصلیترین و بنیادیترین موضوعات در اندیشهی سیاسی و فرهنگی رهبر معظم انقلاب اسلامی است. اهمیت این موضوع نزد آیت الله خامنه ای تا آنجاست که ایشان وحدت اسلامی را به عنوان “مسألهای استراتژیک” و نه تاکتیکی معرفی نموده و همواره علما، روشنفکران، برجستگان سیاسی و آحاد امت اسلامی را به وحدت ذیل دستورات و آموزههای قرآن کریم و ارادت و محبت به پیامبر اسلام حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعوت کردهاند.
در اندیشهی مقام معظم رهبری اتحاد مسلمانان و پرهیز آنان از اختلاف و تفرقه، زمینهای مساعد برای “ایستادگی جمعی در برابر زورگوییهای نظام سلطه"و “دفاع از منافع و حقوق ضایعشدهی جهان اسلام” به شمار میآید.
آنچه در ادامه میآید گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی دربارهی وحدت اسلامی است که مواردی چون:
الف - معنا، اهمیت و ضرورت وحدت اسلامی
ب - خطرات و موانع پیشروی وحدت اسلامی
ج - پیشنهادات و راهکارهایی برای تحقق وحدت اسلامی
در آن مورد توجه و بازخوانی قرار گرفته است.
الف- معنا، اهمیت و ضرورت وحدت اسلامی
وحدت به معنای تمسک “جمعی” به حبلاللَّه است
قرآن میفرماید: “واعتصموا بحبل اللَّه جمیعاً ولاتفرّقوا". اعتصام به حبلاللَّه برای هر مسلمان یک وظیفه است؛ اما قرآن اکتفا نمیکند به اینکه ما را به اعتصام به حبلاللَّه امر کند، بلکه به ما میگوید که اعتصام به حبلاللَّه را در هیئت اجتماع انجام بدهید؛ “جمیعاً"؛ همه با هم اعتصام کنید. و این اجتماع و این اتحاد، یک واجب دیگر است. بنابراین، علاوه بر اینکه مسلمان باید معتصم به حبلاللَّه باشد، باید این اعتصام را به همراه دیگرِ مسلمانها و همدست با آنها انجام دهد. ما این اعتصام را درست بشناسیم و آن را انجام دهیم. آیهی شریفهی قرآن میفرماید: “فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللَّه فقداستمسک بالعروة الوثقی". این، اعتصام به حبلاللَّه را برای ما معنا میکند. تمسک به حبلاللَّه چگونه است؟ با ایمان باللَّه و کفر به طاغوت. امروز طاغوت اعظم در دنیا، رژیم ایالات متحده امریکاست.(۱)
اتحاد مسلمین به معنای انصراف از عقاید خاص نیست
مراد ما از وحدت اسلامی، یکی شدن عقاید و مذاهب اسلامی نیست. میدان برخورد مذاهب و عقاید اسلامی و عقاید کلامی و عقاید فقهی - هر فرقهای عقاید خودش را دارد و خواهد داشت - میدان علمی است؛ میدان بحث فقهی است؛ میدان بحث کلامی است و اختلاف عقاید فقهی و کلامی میتواند هیچ تأثیری در میدان واقعیت زندگی و در میدان سیاست نداشته باشد. مراد ما از وحدت دنیای اسلام، عدم تنازع است: “ولاتنازعوا فتفشلوا". تنازع نباشد، اختلاف نباشد.(۲)
اتحاد مسلمین، به معنای انصراف مسلمین و فِرَق گوناگون از عقاید خاص کلامی و فقهی خودشان نیست؛ بلکه اتحاد مسلمین به دو معنای دیگر است که هر دوی آن باید تأمین بشود: اول این که فِرَق گوناگون اسلامی (فِرَق سنی و فِرَق شیعه) - که هر کدام فِرَق مختلف کلامی و فقهی دارند - حقیقتاً در مقابله با دشمنان اسلام، همدلی و همدستی و همکاری و همفکری کنند. دوم این که فِرَق گوناگون مسلمین سعی کنند خودشان را به یکدیگر نزدیک کنند و تفاهم ایجاد نمایند و مذاهب فقهی را باهم مقایسه و منطبق کنند. بسیاری از فتاوای فقها و علما هست که اگر مورد بحث فقهیِ عالمانه قرار بگیرد، ممکن است با مختصر تغییری، فتاوای دو مذهب به هم نزدیک شود.(۳)
وحدت یعنی ایستادگی متحدانه در برابر دشمن مشترک
امروز منطقه جغرافیایی مسلمانان، مهمترین مناطق عالم است. کشورهای آنها از لحاظ طبیعی، جزو ثروتمندترین کشورهای عالم است. امروز دروازه آسیا به اروپا، دروازه اروپا به آسیا و آفریقا، آفریقا به اروپا و آسیا، متعلّق به مسلمانان است. این منطقه سوقالجیشی و سرزمینهای بابرکتی که در اختیار مسلمانان است، امروز حامل و حاوی امکاناتی چون نفت و گاز و امثال اینهاست که بشر برای تمدّن خود، به صورت روزمرّه به آن احتیاج دارد. یک میلیارد و چند صد میلیون نفر مسلمان هستند؛ یعنی بیش از یک پنجمِ مردم دنیا. این همه جمعیت، در چنین منطقهای؛ آن هم با برافراشته شدن پرچم اسلام در قلب این منطقه - یعنی در ایران اسلامی که امروز قلب و مرکز اصلیِ دنیای اسلام است - چرا باید از این استفاده نشود؟ این، یک امکان بزرگ در اختیار مسلمانان است.
وقتِ آن رسیده است که دنیای اسلام به خود آید و اسلام را به عنوان صراط المستقیم الهی و راه نجات انتخاب کند و در آن، با استحکام قدم بردارد. وقت آن رسیده است که دنیای اسلام، اتّحاد خود را حفظ کند و در مقابل دشمن مشترکی که همه گروههای اسلامی، آسیب آن دشمن را دیدهاند - یعنی استکبار و صهیونیسم - به طور متّحد بایستد، شعارهای واحدی بدهد، تبلیغ واحدی بکند و راه واحدی را بپیماید. انشاءاللَّه مورد تأیید پروردگار و مورد حمایت قوانین و سنن الهی هم خواهد بود و پیش خواهد رفت.(۴)
وحدت مسلمین؛ مسأله استراتژیک
هدف از این کار آن است که با شعار وحدت مسلمین، که شعار درست و ضرورییی هم است و من از قدیم این اعتقاد و تفکر را داشتم و دارم و آن را یک مسألهی استراتژیک میدانم - یک مسألهی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیر شیعه ارتباطات داشته باشیم - مسلمانان، بتدریج این اختلافات مذهبی و طایفهیی را کم کنند و از بین ببرند؛ چون در خدمت دشمنان است. ما با این انگیزهی صحیح، مسألهی وحدت مسلمین را در جمهوری اسلامی، یک مسألهی اساسی قرار دادهایم. امام بارها فرمودند، ارگانهای مختلف جمهوری اسلامی نیز بر این اساس برنامهریزی و طراحی و تلاش کردند و ماها هم سخنرانی کردیم.(۵)
ب- خطرات و موانع پیشروی وحدت اسلامی
کجفهمی و بیاطلاعی؛ مانع اتحاد
انسجام اسلامی در یک وجه، خود ناظر به همهی دنیای اسلامی است باید با هم منسجم باشند؛ باید به یکدیگر کمک کنند؛ هم دولتهای اسلامی، هم ملتهای اسلامی. و دولتهای اسلامی در استفادهی از ظرفیت ملتهای اسلامی برای ایجاد این وحدت بزرگ، میتوانند سهم و نقش داشته باشند.
چیزهایی مانع از اتحاد میشود. عمدهی آنها بعضاً کجفهمیها و بیاطلاعیهاست؛ از حال هم خبر نداریم؛ دربارهی هم توهمات میکنیم؛ دربارهی عقاید هم، دربارهی تفکرات یکدیگر دچار اشتباه میشویم؛ شیعه دربارهی سنی، سنی دربارهی شیعه؛ فلان ملت مسلمان دربارهی آن ملت دیگر، دربارهی همسایهاش؛ سوء تفاهمها، که دشمنان هم بشدت بر این سوءتفاهمها دامن میزنند. افرادی هم متأسفانه بر اثر همین سوء فهم، سوء تحلیل، ندیدن نقشهی کلی دشمن، بازیچهی این بازی دشمن قرار میگیرند و دشمن از آنها استفاده میکند. گاهی یک انگیزهی خیلی کوچک، انسانی را وادار میکند حرفی بزند، موضعی بگیرد، کاری بکند که دشمن در نقشهی کلی خود از آن حرف استفاده میکند و شکاف را بین برادران زیاد میکند.(۶)
عوامانه شدن اختلافات مذهبی؛ عامل درگیری و خشونت بین مسلمانان
اختلاف بین طرفداران دو عقیده بر اثر تعصبات، یک امری است که هست و طبیعی است، و مخصوص شیعه و سنی هم نیست. بین فِرَق شیعه، خودشان؛ بین فِرَق سنی، خودشان؛ در طول زمان از این اختلافات وجود داشته است. تاریخ را نگاه کنید، میبینید هم بین فرق فقهی و اصولی اهل تسنن - مثل اشاعره و معتزله، مثل حنابله و احناف و شافعیه و اینها - هم بین فرق مختلف شیعه، بین خودشان، اختلافاتی وجود داشته است. این اختلافات وقتی به سطوح پایین - مردم عامی - میرسد، به جاهای تند و خطرناکی هم میرسد؛ دست به گریبان میشوند. علما مینشینند با هم حرف میزنند و بحث میکنند؛ لیکن وقتی نوبت به کسانی رسید که سلاح علمی ندارند، از سلاح احساسات و مشت و سلاح مادی استفاده میکنند که این خطرناک است. در دنیا این همیشه بوده؛ همیشه هم مؤمنین و خیرخواهان سعی میکردند که مانع بشوند؛ علما و زبدگان، تلاششان این بوده است که نگذارند سطوح غیرعلمی کارشان به درگیری برسد؛ لیکن از یک دورهای به این طرف، یک عامل دیگری هم وارد ماجرا شد و آن “استعمار” بود. نمیخواهیم بگوییم اختلاف شیعه و سنی همیشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخیل بوده؛ بعضی از جهالتها، بعضی از تعصبها، بعضی از احساسات، بعضی از کجفهمیها دخالت داشته؛ لیکن وقتی استعمار وارد شد، از این سلاح حداکثر استفاده را کرد.(۷)
ج- پیشنهادات و راهکارهایی برای تحقق وحدت اسلامی
برجستگان مبارزهی با استعمار بر وحدت تکیه کردهاند
لذا شما میبینید برجستگان مبارزهی با استعمار و استکبار، روی مسئلهی “وحدت امت اسلامی” تکیهی مضاعف کردهاند. شما ببینید سیدجمالالدین اسدآبادی (رضواناللَّهتعالیعلیه) معروف به افغانی و شاگرد او شیخ محمد عبده و دیگران و دیگران، و از علمای شیعه مرحوم شرفالدین عاملی و بزرگان دیگری، چه تلاشی کردند برای اینکه در مقابلهی با استعمار نگذارند این وسیلهی راحتِ در دست استعمار، به یک حربهی علیه دنیای اسلام تبدیل شود. امام بزرگوار ما از اول بر قضیهی وحدت اسلامی اصرار میکرد. (۸)
وجود نبیّ مکرّم اسلام(ص)؛ بزرگترین مایه وحدت اسلامی
وجود نبیّ مکرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، بزرگترین مایهی وحدت در همهی ادوار اسلامی بوده است و امروز هم میتواند باشد؛ چون اعتقاد آحاد مسلمانان به آن وجود اقدسِ بزرگوار، با عاطفه و عشق توأم است و لذا آن بزرگوار، مرکز و محور عواطف و عقاید همهی مسلمانهاست و همین محوریت، یکی از موجبات انس دلهای مسلمین و نزدیکی فِرَق اسلامی با یکدیگر به حساب میآید.
توصیهی ما به همهی مسلمانان عالم این است که روی ابعاد شخصیت پیامبر و زندگی و سیره و اخلاق آن حضرت و تعالیمی که از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، کار زیادی بشود.(۹)
مساله غدیر؛ یکی از محورهای وحدت اسلامی
مسأله غدیر هم میتواند مایه وحدت باشد؛ همچنان که مرحوم آیةاللَّه شهید مطهری مقالهای با عنوان “الغدیر و وحدت اسلامی” دارد. او کتاب الغدیر را - که درباره مسائل مربوط به غدیر است - یکی از محورهای وحدت اسلامی میداند که درست هم هست. ممکن است به نظر عجیب بیاید، اما واقعیت مطلب همین است. خودِ مسأله غدیر، غیر از جنبهای که شیعه آن را به عنوان اعتقاد قبول کرده است - یعنی حکومت منصوب امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام از طرف پیامبر که در حدیث غدیر آشکار است - اصل مسأله ولایت هم مطرح شده است. این دیگر شیعه و سنّی ندارد.
اگر امروز مسلمانان جهان و ملتهای کشورهای اسلامی، شعار ولایت اسلامی سر دهند، بسیاری از راههای نرفته و گرههای ناگشوده امت اسلامی باز خواهد شد و مشکلات کشورهای اسلامی به حل نزدیک خواهد گشت.(۱۰)
ارشاد گروههای تکفیری و آگاهسازی مردم؛ وظیفهی علما
ما بایستی مردم خودمان را هشیار و بیدار کنیم و خودمان مراقب باشیم. آن کسانی که بدون فهم، فهم حقیقت، بدون تقوا، جمعیت عظیمی از مسلمانان را از دین خارج میدانند، خارج میکنند، تکفیر میکنند این گروههای تکفیریِ نادان - حقیقتاً مناسبترین صفت برای اینها نادانی است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترین خصوصیت اینهاست - اینها را بایستی ما تا آنجایی که میتوانیم، ارشاد کنیم؛ مردم را از اینها بترسانیم که مردمِ ما “و لتصغی الیه افئدة الذین لایؤمنون بالأخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون” بعضیها به خاطر ضعف ایمان، به خاطر ضعف معرفت، مجذوب این حرفهای دشمنان میشوند. ما باید مراقبت کنیم. وظیفهی علما، وظیفهی سنگینی است. امروز وحدت دنیای اسلام، یک هدف اعلاست که اگر این وحدت حاصل شد، آن وقت دنیای اسلام حقیقتاً میتواند به عزت کامل و عمل به احکام اسلامی دست پیدا کند؛ میتواند این کار را هم بکند. هم دولتها باید کمک کنند، هم ملتها باید کمک کنند.(۱۱)
منشور وحدت اسلامی را تهیه کنید
علاج اصلی، داروی اصلی برای امروزِ دنیای اسلام، داروی “اتحاد” است؛ باید با هم متحد بشوند. علما و روشنفکران اسلام بنشینند و منشور وحدت اسلامی را تنظیم کنند؛ منشوری تهیه کنند تا فلان آدم کجفهمِ متعصبِ وابستهی به این، یا فلان، یا آن فرقهی اسلامی، نتواند آزادانه جماعت کثیری از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام کند؛ تکفیر کند. تهیهی منشور جزو کارهایی است که تاریخ، امروز از روشنفکران اسلامی و علمای اسلامی مطالبه میکند. اگر شما این کار را نکنید، نسلهای بعد از شما مؤاخذه خواهند کرد. میبینید دشمنیِ دشمنان را ! میبینید تلاش آنها را برای نابود کردن هویت اسلامی و ایجاد اختلاف بین امت اسلامی! بنشینید علاج کنید؛ اصول را بر فروع ترجیح بدهید. در فروع ممکن است افراد یک مذهب هم با همدیگر اتحاد نظر نداشته باشند؛ مانعی ندارد. مشترکات بزرگی وجود دارد؛ گرد این محور - محور مشترکات - همه مجتمع شوند. مواظب توطئهی دشمن باشند؛ مواظب بازی دشمن باشند. خواص، بین خودشان بحثهای مذهبی را بکنند، اما به مردم نکشانند؛ دلها را نسبت به یکدیگر چرکین نکنند؛ دشمنیها را زیاد نکنند؛ چه بین فرقههای اسلامی، چه بین ملتهای اسلامی، چه بین گروههای اسلامی در یک ملت.(۱۲)
نظرات فرق مختلف اسلامی را در مجموعهای واحد جمع کنید
علمای اسلامی باید کوشش کنند. فقها و متکلمین و فلاسفهی اسلامی بنشینند آراء را با یکدیگر تطبیق کنند و آنها را در مجموعههایی جمع نمایند تا نظرات فِرَق مختلف اسلامی در مجموعهی واحد و با نگاه مساعد به یکدیگر، در اختیار همهی مسلمین قرار بگیرد. این، از جمله کارهای بسیار لازم و ضروری است.(۱۳)
(۱) - بیانات در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۸۵/۰۵/۳۰
(۲) - بیانات در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۸۵/۰۵/۳۰
(۳) - بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
(۴) - بیانات در دیدار مهمانان کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۷۶/۰۵/۰۱
(۵) - بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنفرانس جهانی اهلبیت(ع) ۱۳۶۹/۰۱/۲۶
(۶) - بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۶/۰۱/۱۷
(۷) - بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۸)- بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۹)- بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
(۱۰)- بیانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا(ع) ۱۳۷۹/۰۱/۰۶
(۱۱)- بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۱۲)- بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۶/۰۱/۱۷
(۱۳)- بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیه الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)
روایت تاریخی؛ هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟
شاید جالب باشد که بدانیم ایده ی نام گذاری هفته ای به نام «وحدت»، مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست. این نام گذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان و بلوچستان اجرا شده است؛ زمانی که حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری می کردند. روایت این نام گذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی بخوانیم:
شکل گیری اولین هفته وحدت در دوران تبعید
یکى از ابزارهاى همیشه مورد استفاده ى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئله ى اختلافات مذهبى، شیعه و سنى و از این قبیل بوده. دعوا درست کنند، اختلاف ایجاد کنند، برادران را به جان هم بیندازند، اختلافات را بزرگ کنند، برجسته کنند، موارد اشتراک و اتحاد را ضعیف کنند، کمرنگ کنند، یک چیز کوچک را بزرگ کنند، برجسته کنند؛ این همه نقاط اشتراک را که بین برادران سنى و شیعه هست، کوچک کنند، ضعیف کنند؛ این کارى است که دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام می گیرد.
جمهورى اسلامى از اولین روز در مقابل این توطئه ایستاده است؛ علت هم این است که ما ملاحظه ى کسى را نمیکنیم؛ این عقیدهى ماست. قبل از اینکه نظام اسلامى تشکیل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهى انقلابى در آن روز - که هنوز خبرى از حکومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شیعه و سنى تلاش میکردند. من خودم در بلوچستان تبعید بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ایرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى که بحمدالله زنده هستند، رفیقیم، نزدیکیم، صمیمى هستیم. من آنجا تبعیدى بودم، دستگاه ها نمیخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگیرد؛ اما در عین حال ما گفتیم بیائید کارى کنیم که یک نشانهاى از اتحاد شیعه و سنى را در این شهر نشان بدهیم؛ که این مسئلهى هفتهى وحدت - ولادت نبى اکرم در دوازدهم ربیعالاول به روایت اهل سنت، و در هفدهم ربیعالاول به روایت شیعه - آن روز به ذهن ما رسید و در ایرانشهر آن را عمل کردیم؛ یعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتیم. این یک فکر عمیقى بوده است، مال امروز و دیروز نیست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
فکر وحدت اسلامی یک فکر زودگذر نیست
فکر وحدت اسلامى یک فکر زودگذرِ تازه پا نیست، بلکه از اعماق دل ما مى جوشد. سنّى براى خود سنّى است، شیعه هم براى خود شیعه است، هرکدام عقاید و مناسکى دارند و هیچ کدام دیگرى را مجبور نمى کند که مثل من وضو بگیر یا اعمال دیگر را مثل من انجام بده. حقیقت این است که هر دو به خداى واحد، قبله ى واحد، پیامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اینها را فراموش کنیم؟! من در همان روزهایى که تبعید بودم - آقاى مولوى قمرالدّینى این جاست - پیغام دادم، خودم به مسجد ایشان رفتم و گفتم بیایید این یک هفته میان هفده ربیع - که ما شیعه ها هفده ربیع را روز ولادت پیغمبر مى دانیم و جشن مى گیریم - و دوازده ربیع را - که شما سنّیها روز ولادت پیامبر مى دانید - جشن بگیریم. ما بگیریم، شما هم بگیرید. ایشان هم قبول کرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ایرانشهر سیل آمد و بساط همه چیز را به هم زد و ما در کار امداد مردم افتادیم و نتوانستیم کارى انجام دهیم. به این چیزها توجّه داشته باشید. خوب؛ طبیعى است که هر کسى براى عقاید خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زید به عقیدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم این است که به عقیده ى عمرو اهانت کند؟! یا اگر عمرو به عقیده ى خود احترام مى گذارد، مگر مستلزم این است که به زید اهانت کند؟! چرا؟! دشمن همین را مى خواهد و این آتش عجیبى است اگر مشتعل شود.
الان شما ببینید در همین همسایگى این مرز ما، دستهایى اختلاف و تفرقه بین شیعه و سنّى را تحریک مى کنند. سرِ همین اختلافات، همدیگر را کافر و فاسق و فلان مى دانند و مى کشند. این است که من تأکید مى کنم و این نکته ى اساسى است. بله؛ از دوستان و علماى عزیز خیلى متشکّرم که تلاش کردید؛ اما این تلاش را تعمیق کنید و به دوستیها عمق ببخشید؛ هرکدام هم در مذهب خود پایدار و ثابت قدم بمانید. بحث علمى و فکرى و غیره هم به جاى خود محفوظ، خیلى خوب است و مانعى هم ندارد. اما مراقب اختلاف باشید؛ مراقب مردم باشید؛ مراقب دست دشمن باشید. 1381/12/02
علما به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند
اوّلِ انقلاب هم اوّلین نقطه اى که امام، هیأت اعزام کردند، گمان مىکنم بلوچستان بود. بنده را خواستند، یک حکم هم نوشتند که در رادیو خوانده شد. من با جماعتى راه افتادم و به بلوچستان رفتم. مرحوم مولوى عبدالعزیز ساداتى ملازهى آن موقع حیات داشتند؛ رفتیم ایشان را در سراوان دیدیم.
غرض؛ دوستان فراوانى از مجموعه ى علماى منطقه بودند که به نداى وحدت پاسخ مثبت دادند. بالاتر از این بگویم؛ در دلِ خودشان حقیقتاً این ندا وجود داشت. جامعه ى ایرانى و اسلامى از این وحدت سود برد. اوایل انقلاب با ایجاد درگیرى و با استفاده از بعضى آدمهاى ناباب توانستند در ایرانشهر و جاهاى دیگر کارهایى بکنند؛ لیکن به جایى نرسید و اختلاف مورد نظر آنها بحمداللَّه به وجود نیامد…
من خودم همان سفرى که آمدم، در ایرانشهر همه ى رؤساى طوایف را جمع کردم و در جلسه اى با آنها صحبت کردم و گفتم نظامِ جمهورى اسلامى بنا دارد که در سرتاسر کشور عدالت واقعى را اجرا کند؛ لذا ظلم و تعرّض و تبعیض را بین استانها و طوایف کشور هیچ تحمّل نمى کند و شما به این امر کمک کنید. به آنها گفتم که این نظام از نظام قبل به مراتب نیرومندتر است؛ چون آن نظام به دستگاههاى امنیتى و اطّلاعاتى و سلاحِ خودش متّکى بود؛ اما این نظام به عواطف و دلها و علایق مردم متّکى است.
۱۳۷۹/۰۸/۱۶
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیه العظمی خامنه ای (مدظله العالی)
بیست جمله از رهبر معظم انقلاب درباره بسیج
هفته بسیج، در حقیقت فرصتی برای ارائه حرکت عظیمی است که به وسیله امام بزرگوار راحل، در این کشور پایهگذاری شد و این حرکت، در این منطقه اسلامی و دینی، برای دیگر ملتها هم انشاءاللَّه الگو و سرمشق خواهد شد. 1375/8/30
سازماندهی بسیج، یکی از نوآوریهای امام بزرگوار بود1378/2/14
امروز اگر شما جلوههای زیبای پُرشور حضور جوانان را در صحنههای پُرخطر فلسطین و لبنان مشاهده میکنید، این الگوگیری از بسیج است1384/6/2
میتوان بسیج را را بحق مکتبیترین و مردمیترین نیروی مقاومت جهانی نامید. 4/9/1362
بسیج، عبارت است از مجموعهای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آمادهبهکارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای به کمال رساندن و به خوشبختی نائل کردنِ این کشور، جمع شدهاند. 5/9/1376
بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطهای است که اسلام و قرآن و امام زمان ارواحنافداه و این انقلاب مقدّس به آن نیازمند است؛ لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر ارواحنافداه - مهدی موعود عزیز - یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است. 3/9/1378
همه باید بدانند که در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظیمی از حضور مؤمنانه و پر تلاش نیروهای بسیجی در صحنههای جنگ اتفاق افتاد؛ این را باید همه بدانند. 14/2/1378
مطمئن باشید اگر حضور بسیج مستضعفین در هشت سال دفاع مقدس نبود، امروز سرنوشت کشور چیز دیگری بود.4/9/1388
تا بسیج هست، نظام اسلامی و جمهوری اسلامی از سوی دشمنان تهدید نخواهد شد؛ این یک رکن اساسی است.4/9/1388
. عرصهی بسیج یک عرصهی عمومی است؛ نه مختص یک قشر است، نه مختص یک بخشی از بخشهای جغرافیائی کشور است، نه مختص یک زمانی دونِ زمان دیگری است؛ نه مختص یک عرصهئی دون عرصهی دیگری است. در همهی جاها، در همهی مکانها، زمانها، عرصهها و در همهی قشرها، این وجود دارد. این معنای بسیج است.2/4/1389
بسیج دانشجویی یکی از ارزندهترین یادگارهای امام راحل بزرگوار ما است. 14/7/1377
بسیج به کیفیتبخشیدن روزافزون به خود نیازمند است و این حلقات «صالحین»، از کارهای بسیار خوب و برجسته است و در طریق همین تکمیل بسیج قرار دارد که انشاءالله روز به روز باید آن را کاملتر کرد.1/9/1391
از جملهی اساسیترین کارهائی که بر عهدهی بسیج است و در بافت درونیِ هویت بسیج دخالت دارد، عبارت است از حمایت و دفاع از اصول مسلّم اسلامی. 22/7/1390
جوانی که در نیروی مقاومت بسیج به عنوان یک نیروی بسیجی، خود را خدمتگزار اهداف انقلاب و آرمانهای اسلامی میداند، باید چنان خود را بسازد که مثل شمعی پروانهها را به دور خود جمع کند و سازندگی علمی، اخلاقی، معنوی، فکری و سیاسی داشته باشد.21/8/1380
اخلاص و معنویت بسیجی و ارتباط با خدا در بسیجی، یک خصوصیت عمده است. 5/9/1376
بسیج نگاه میکند ببیند که این حرکت عمومی انقلاب و نظام از مسیرِ درست منحرف نشود؛ مراقب است که انحراف به وجود نیاید؛ هر جا انحرافی مشاهده شد، بسیج در مقابل آن میایستد. این از جملهی خصوصیاتی است که مربوط به بسیج است. 22/7/1390
آنچه که برای همهی ما، برای همهی بسیجیان عزیز، برای جوانها در هر نقطهای از این عرصهی عظیم که مشغول کار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از این سه عنصر: بصیرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه. این سه عنصر را همیشه با یکدیگر توأم کنید و در نظر داشته باشید. 2/8/89
بسیجیان در قبال پیچیدگی اوضاع توانستهاند در ذهن خود و فکر خود و شخصیت خود پیچیدگی ایجاد کنند و بشناسند؛ قضایای سال ۸۸ این را نشان داد. 2/8/89
بسیج تنها تا آن روز پیروز است که در یک دست بسیجی«قرآن» و در دست دیگرش«سلاح» باشد. 4/9/1362
راز پیروزی مسلمین و وحشت و هراس دشمنان و معاندین از مسلمین در برافراختن پرچم قرآن است. بسیج باید مطیع مسجد، حامی مسجد، عامل به قرآن و حافظ قرآن باشد. 4/9/1362
سعادت از دیدگاه امام حسین (علیه السلام)
معنای حقیقی سعادت
سعادت حقیقی یعنی تعالی روح انسان. یعنی قرار گرفتن انسان در مسیر صحیح حیات، نه اینکه چون زندگی مادی به کام او است خود را سعادتمند بداند.
اگر این تعالی در روح انسان بوجود آید، دیگر ظاهر برای او معنایی ندارد، چرا که همه چیز را در خدمت سیرت باطنی خود می داند. برخورداری انسان از سعادت حقیقی او را به جایی می رساند که اگر در یک روز تمام موی سر او سفید شود غم و اندوهی در دل او نمی نشیند، چرا که طعم نشاط و سعادت حقیقی را با روح خود دریافته و حتی اگر جسم او از ادامه مسیر ناتوان گردد، روح آدمی تا اوج خواهد رفت. انسان طعم واقعی سعادت را با روح خود می چشد نه با جسم که بخواهد خوشبختی را در مادیات بداند. تعالی و رشد انسان و آگاهی او نسبت به حقایق الهی ، سعادتِ واقعی انسان است.
سعادتمند واقعی کیست؟
سعادتمند حقیقی کسی است که آگاه و روشن است، اگر چه دنیا بر او سخت بگذرد. اما کسی که در این دنیا، تاریک است و از چیستی این زندگی آگاهی ندارد، بیچاره و بینوا است. اگر انسان از حقایق حیات خود آگاه باشد، همیشه خود را در مرز حیات و مرگ می بیند. در این شرایط برای او تفاوتی ندارد که میلیارد میلیارد ثروت داشته باشد یا سر گرسنه بر بالین بگذارد. سعادتمند حتی اگر ثروت داشته باشد ناراحتی و افکار پریشان او بیشتر است، زیرا با خود می اندیشد که او از مال دنیا بهره مند است و چه بسیارند افرادی که برای گذراندن زندگی به کمک دیگران احتیاج دارند و تمام اندیشه او چگونگی رفع نیاز اینگونه افراد می گردد.
سعادت حقیقی در تعالی روح انسان معنا می شود. تعالی که از آگاهی نسبت به جهان و انسان نشأت گرفته و انسان را آماده زندگی ابدی می سازد. حسین ابن علی(علیه السلام) سعادتمند واقعی بود. سعادتمندی که مرگ در راه دفاع از حق و حقیقت را در مقابل زندگی با ستمکاران سعادت می دانست.
زمانی که انسان سعادت را با روح خود احساس نمود، زیبایی و ثروت وسیله ای عالی برای رشد او می شود. در این هنگام همان ثروتی که در صورت عدم آموزش وسیله ای برای بدبختی اوست، سجاده عبادت و سکوی پرواز انسان می گردد.
قرار گرفتن انسان در مرز حیات و مرگ به این معنا است که هر زمان به او گفته شد که «می خواهیم تو را راهی ابدیت کنیم» بگوید من آماده هستم. آگاهی نسبت به چیستی دنیا و انسان و حقانیت جهان آخرت، انسان را برای ورود به ابدیت در هر لحظه آماده ساخته و او را از سعادت حقیقی بهره مند می سازد.
سعادت حسینی
امام حسین(علیه السلام) سعادتمند واقعی بود که به خاطر لذایذ زودگذر دنیا و مال و مقام با یزید بیعت نکرد. امام از مفهوم حیات و مرگ و هدف خود آگاه بوده و همین آگاهی موجب شد که چنین فرمودند:
«ای انسان ها مگر نمی بینید که حق مورد عمل واقع نمی شود و از باطل اجتناب نمی ورزند؟ من مرگ در راه دفاع از حق و ریشه کن کردن باطل را چیزی جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و دلتنگی نمی بینم.»
حسین و بی تفاوتی نسبت به ظلم و بی عدالتی! حسین و رها کردن هدف خلقت! هرگز!
امام آگاه بود، روشن بود، سعادتمند بود که مرگ در راه حق را سعادت می دانست. تمام زندگی امام در مرز حیات و مرگ گذشت. امام هر لحظه برای مرگ آماده بود، چرا که روح ایشان به تعالی رسیده و سعادت را با جان و دل چشیده بودند.
برای انسانی که در زندگی طعم سعادت را چشیده باشد، مرگ شکوفا شدن زندگی با سعادت اوست. به همین علت زندگی امام حسین(علیه السلام) در شهادت ایشان شکوفا شد. صلی الله علیک یا ابا عبد الله…
پروردگارا! ما را در رهایی از ضد سعادت ها یاری رسانده و سعادت حسینی را نصیب ما بفرما. امین
منبع: امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علامه محمد تقی جعفری
”هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة”و طرد استکبار درون
سخنرانی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق
يک اصل کلي در روايات ما هست که وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء)، چه درباره اميرالمؤمنين و چه درباره اهل بيت اينچنين ميفرمايد: “عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه"، “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ"، “حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه” و سرّش هم اين است که ذات اقدس الهی در قرآن کريم پيوند پيغمبر را با اين ذوات قدسي با تعبير ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم﴾ مشخّص کرده است. اگر وجود مبارک حضرت امير به منزلهٴ جان پيغمبر است، در اثر ولايت و مقام امامت است و اين مقام امامت برای حسن بن علی و حسين بن علی(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هست.
گرچه تعبير آيه “مباهله” درباره خصوص حضرت امير است، ولي خصيصهاي براي آن حضرت نيست؛ زيرا معيار امامت است که در همه اين ذوات قدسي هست؛ لذا فرمود: “حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه"، “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ". وقتي “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ” شد، کار وجود مبارک پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) را حسين بن علی بايد در حدّ امامت انجام دهد.
برنامه حياتبخش وجود مبارک پيامبر را ذات اقدس الهی بعد از تلاوت آيات، سه اصل مهم قرار داد: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم﴾ که جامعه را با فرهنگ وحي آشنا ميکند، جامعه را طاهر و طيّب ميکند و با حکمت که خير کثير است آشنا ميکند؛ اين برنامهٴ رسمي آن حضرت است که خودش راهي اين راه است و عدّهاي را هم به همراه ميبرد.
در زيارت اربعين سالار شهيدان هم ميخوانيم: “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة"، منتها وجود مبارک پيامبر در تمام مدّت عمر با تحمّل “مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ” به آن سه اصل عمل کرد و سالار شهيدان هم با بذل خون، جامعه را از جهل علمي و جهالت عملي نجات داد و به مقصد هم رسيده است!
تقريباً پنج قرن عباسيه ـ بنیالعبّاس ـ با اين نام و قبر و علامت مبارزه کردند؛ به راستی بنیالعبّاس با قبر حسين بن علی مبارزه کردند! آن قبر را شيار کردند، آن زمين را کشت کردند، به طوری که هيچ اثري از قبر مطهر نبود! امّا اينکه زينب کبري(سلام الله عليها) در شام قسم ياد ميکند و ميگويد: “فَوَاللهِ … لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا يُرْحَضُ عَنْك"؛ قسم به خدا نميتوانيد نام ما را به فراموشی بسپاريد، اين بر اثر اين است که ايشان “أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة” است، وگرنه کم نبودند سلسله انبياء! چندهزار پيامبر آمدند و رفتند، اما بسياري از اينها نامي از اينها نيست! اينطور نيست که هرکسي پيغمبر بود يا امام بود جاودانه باشد، اين جاودانگی با يک فيض خاصّي است. و امروزه می بینید در جوامع مختلف همه در کنار سفرهٴ سالارشهيدان نشسته اند.
در زيارت اربعين فرمود او براي دو کار خون داد: يکي اينکه جامعه را عالم کند، ديگر اينکه جامعه را عادل کند و ما هم راهيان همين راه هستيم! سالارشهيدان فرمود اين راه براي شما هم هست، امّا بايد به دنبال ما حرکت کنيد؛ آن سخنراني نوراني حضرت در مکه هم همين است، فرمود: “مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه"؛ ببينيد ما چکار ميکنيم، شما هم تابع ما باشيد. براساس همان اصل، نسبت به خود وجود مبارک حضرت در زيارت اربعين به خدا عرض ميکنيم: “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ"، چرا؟ چون در صدر همين زيارت اربعين آمده است او حبيب و خليل توست!
در سوره “آل عمران” فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه﴾، از محبّ بودن به محبوب بودن هجرت کنيد که ائمه (علیه السلام) هجرت کردند؛ اينها حبيب به معناي محبوب هستند، اينها خليل تو هستند که ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلا﴾. چون در صدر زيارت اربعین آمده است:حسين بن علی(سلام الله عليه) محبوب و خليل توست، خون اين حبيب و خليل در راه توست، آنگاه آن توان را دارد که جامعه را رهبري کند؛ رهبري آن حضرت در همين زيارت اربعين آمده است که “وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَة"؛ او قائد است! رهبريِ “قيادي” اين است که خودش پيشتاز است و ميگويد بياييد! فرق امام و ديگران اين بود که ديگران ميگفتند به طرف جنگ برويد، امام فرمود به طرف جنگ بياييد، پيشگام بود و گفت بياييد! “قائد” يعني کسي که خودش در جلو هست و ميگويد من رفتم و شما به دنبال من بياييد.
اين “هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة” حضرت، تنها براي طرد استکبار برون نيست، برای طرد آن مستکبر دورن هم هست؛ اگر عقل کسي اسير شد، درباره کساني که در اوائل امر هستند اين دشمن درون نميگذارد او عاقل بشود، نميگذارد دنبال علم برود، اين يک نحو است.
الآن شما ببينيد در طول تاریخ هرچه خواستند جلوي اين زيارت اربعين را بگيرند نشد؛ چرا که اين شوق و عشق است. اينها ولو قدرت تبيين نداشته باشند، اما بشر با شوق زنده است، با عشق زنده است، با محبّت و ارادت زنده است. علم يک گوشهاي از کارهاي نفس و ذهن را به عهده دارد، مسئول انديشه است و نه مسئول انگيزه، انگيزه را اراده و عزم و نيّت و اخلاص رهبري مي¬کند و اين همان محبّتي است که"وَ فِي قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه”
سخنان حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق هفتگی؛ پنجشنبه-95/08/25