[ در سوگ غريب طوس]
ويژه نامه رحلت پیامبر اعظم صلي الله علیه و آله
ويژه نامه شهادت امام حسن مجتبي
ضعف روحیه کتابخوانی در ملت ایران؛
با تلخی باید اعتراف کنیم که رواج کتاب و روحیهی کتابخوانی در میان ملت عزیز ما که خود یکی از مشعلداران فرهنگ و کتاب و معرفت در طول تاریخ پس از ظهور اسلام بوده است، بسی کمتر از آن چیزی است که از چنین ملتی انتظار میرود. و این پدیده نیز مانند بیشتر پدیدههای ناگوار در کشور ما، نتیجهی فرمانروایی پادشاهان و فرمانروایان ظالم و فاسد و بیفرهنگ و بیسواد بر این کشور در دویست سال گذشته است. در دورانی که برخی ملتهای دیگر به سوی دانش و پژوهش و معرفت روی آورده بودند، ملّت کهن و با استعداد ما در زیر سلطهی آن انسانهای پلید و خودپرست و زورگو و نااهل، از دانش و معرفت دور ماند و در دورهی اخیر که حکومت دست نشانده و فاسد پهلوی همهی کارها را برابر خواست بیگانگان و دشمنان این ملّت و به زیان این ملّت انجام میداد، نه تنها تلاشی برای ترویج کتاب و کتابخوانی نشد بلکه با ایجاد سرگرمیهای ناسالم و دامن زدن به آتش غرائز جنسی در میان جوانان، این ضرورت فوری و فوتی را هر چه بیشتر، از میدان دید و توجّه مردم، بیرون راندند و در یکی از بهترین دورانهایی که شرائط جهانی، دگرگونیهای اساسی در وضع نابسامان ملت ایران را بر میتافت، ملت مظلوم ما را از آن محروم ساختند و کار را به آنجا رساندند که برابر گزارشهای همان روزگار، در شهر تهران و برخی شهرهای دیگر، شمارهی میخانهها بیش از شمارهی کتابخانهها و کتابفروشیها و یا چند برابر آنها بود.
پیام رهبرمعظم انقلاب به مناسبت آغاز هفتهی کتاب - 1372/10/04
موهبتهای خدا به خاتم انبیاء-1
سیمرغ فهم هیچکس از انبیا نرفت
آنجا که تو به بال کرامت پریدهای
هر یک به قدر خویش به جایی رسیدهاند
آنجا که جای نیست به جایی رسیدهای
یتیمی پیامبر اسلام
اشاره
تاریخ گواهی میدهد که: زندگانی رهبر عالیقدر اسلام خاتم انبیاء محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله)، از آغاز کودکی تا روزی که به رسالت برگزیده شد؛ همراه با یک سلسله حوادث بوده است.
1. یتیمی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)
اوایل دوران کودکی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بود[1]، پدرش عبدالله در بازگشت از سفر بازرگانی شام، در شهر یثرب (مدینه) وفات کرد و در همانجا دفن شد.[2] قبر ایشان تا حدود 30 سال پیش در جنوب غربی مسجد النبی(صلی الله علیه و آله)به فاصله سه ستون از غرب تا باب السلام در دارالنابغه، زیارتگاه مردم بود که آل سعود به بهانه توسعه حرم، نابودش ساخت و گفتند: به بقیع منتقل شده است.
حلیمه سعدیه، پس از دو سال شیردادن به محمد(صلی الله علیه و آله)سه سال دیگر او را نگهداشت تا از هوای پاک صحرا استفاده کند و از مرض «وبا» که در شهر مکه وجود داشت، مصون بماند، در اواخر سال پنجم یا اوایل سال ششم عمر آن حضرت بود که وی را به مادرش «آمنه» تحویل داد.[3]
حدود یک سال در کنار مادرش زندگی کرد، شش ساله بود که همراه مادرش (آمنه) و امّ ایمن (کنیز پدرش عبدالله) با کاروانی به یثرب سفر کردند که هم قبر عبدالله را زیارت کنند و هم با خویشاوندان پدر دیدار نمایند.[4] و پس از یکماه توقف در یثرب هنگام بازگشت به مکه، در روستایی به نام «ابواء» مادرش (آمنه) وفات کرد و در همانجا دفن شد؛ امّایمن، آن حضرت را که شش ساله بود، به مکه آورد و به جدّش (عبدالمطلب) تحویل داد.[5]
عبدالمطلب، فرزندزاده خود را به خوبی نگهداری میکرد و او را مورد تفقّد و نوازش فوقالعاده قرار میداد، ولی از عمر محمد(صلی الله علیه و آله)بیش از هشت بهار نگذشته بود که جدّش (عبدالمطلب) نیز وفات کرد و کفالت او را به ابوطالب که با عبدالله از یک مادر بودند، سپرد.[6]
ابوطالب و همسرش فاطمه بنت اسد، او را بیش از فرزندان خویش دوست میداشتند؛ پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)نیز در بزرگی و پس از بعثت، از زحمات آنان قدردانی میکرد، حتی هنگام وفات فاطمه بنت اسد در مدینه، محزون شد و فرمود: «اَلْیَومَ مَاتَتْ اُمِّی؛ امروز مادرم وفات کرد.» آن حضرت پیراهن خود را کفن او قرار داد و پیش از دفن، در قبر او خوابید.[7]
اشاره قرآن به یتیمی محمد(صلی الله علیه و آله)
در قرآن کریم در سوره «ضُحَی» ضمن بیان موهبتهای الهی به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)به یتیمی او نیز تصریح شده است؛ از آنجا که این سوره به نکتههای مهمی اشاره دارد، ابتدا متن و ترجمه آن را میآوریم، سپس به برخی از نکتههای آن اشاره خواهیم کرد.
]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * وَ الضُّحی * وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی * ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی * وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی * وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی * أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی * وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی * فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ * وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ * وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ[؛ «قسم به روز (در آن هنگام که آفتاب برآید و همهجا را فرا گیرد)، * و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد * که خداوند هرگز تو را وا نگذاشته و مورد خشم قرار نداده است! * و مسلّماً آخرت برای تو از دنیا بهتر است! * و بهزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی! * آیا او تو را یتیم نیافت و پناه نداد؟! * و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، * و تو را فقیر یافت و بینیاز نمود، * حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن، * و سؤال کننده را از خود مران، * و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن!.»
این سوره، با دو سوگند آغاز شده، بعد برای تسلّی به پیامبر(صلی الله علیه و آله)بشارت داده که خدا تو را رها نساخته و هرگز رها نخواهد ساخت (اگر چند روزی وحی قطع میشود، مصلحتی دارد و دلیل بر خشم و رها ساختن نیست)، سپس به او نوید میدهد که خدا آنقدر به تو عطا میکند که خشنود شوی.
و در مرحله بعدی (از آیه ششم تا هشتم) که در حقیقت استدلال برای مطلب قبلی است ( با استفهام انکاری که همراه با تأکید است)، گذشته زندگانی محمد(صلی الله علیه و آله)را در نظر او مجسم میسازد و با یادآوری سه موهبت از مواهب الهی اعلام میکند که تو همیشه مشمول رحمت الهی بودهای و هستی! اوّلین موهبت خدای مهربان بر تو این است: در عین حالی که در کودکی یتیم شده و پدر و مادر خود را از دست داده بودی، ولی مانند یتیمهای دیگر مقهور و رها شده نبودی، بلکه همیشه مورد عنایت و توجه خاص خدا بودی که خدای حکیم، عبدالمطلب و بعد از او ابوطالب و همسرش را مأمور نمود که به بهترین وجه از تو حمایت نمایند و تا آخر عمرشان به تو خدمت کنند.
و در بیان موهبت دوم میفرماید: «خدا تو را گمشده یافت و هدایت کرد» یعنی تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودی، و ما این نور را در قلب تو افکندیم که به وسیله آن، انسانها را هدایت کنی. همین مضمون در آیه دیگر نیز آمده است که میفرماید: ]مَا کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا[؛[8] «تو [پیش از این] نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم.»
و در بیان سومین موهبت میفرماید: «تو فقیر بودی، خدا تو را غنی و بینیاز نمود.»؛ یعنی توجّه «خدیجه» آن زن مخلص باوفا را بهسوی تو جلب نمود تا ثروت سرشارش را در اختیار تو و اهداف بزرگت قرار دهد.[9]
نباید کسی گمان کند که بیان این امور سهگانه در این سوره، از مقام شامخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله)میکاهد، و یا توصیفی منفی از سوی خدا درباره او میباشد، هرگز چنین نیست، بلکه در حقیقت بیان الطاف الهی و اکرام و احترام او نسبت به این پیامبر بزرگ است؛ هنگامیکه محبوب، از الطاف خود نسبت به عاشق دلباخته سخن میگوید، خود عین لطف و محبّت است و دلیل بر عنایت خاص اوست، به همین دلیل است که عاشق با شنیدن این الفاظ از محبوب، روحش تازه میشود و جانش صفا مییابد و قلبش غرق آرامش و سکینه میگردد.[10]
پس از بیان موهبتهای سه گانه فوق، بهعنوان نتیجهگیری از آنها، سه دستور مهم صادر میکند و میفرماید: «پس یتیم را تحقیر مکن، سؤال کننده (مالی و علمی) را از خود مران، و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن.»
اگر چه مخاطب این دستورات سهگانه، شخص رسول الله(صلی الله علیه و آله)است، ولی بدیهی است که شامل همگان میشود.
آیات این سوره، ضمن اینکه موهبتهای خدا به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)را شرح داده و به دنبال آن سه، دستور صادر کرده است، این نکته را نیز منعکس میکند که: او در کودکی یتیم بود، و در شرایط سخت زندگی میکرد.
آری، یک رهبر الهی باید مرارتهای زندگی را بچشد، سختیها را لمس کند، و با تمام وجودش تلخیها را احساس کند، تا بتواند ارزیابی صحیحی از قشرهای محروم جامعه داشته باشد و از حال مردمی که در درد و رنج غوطهورند، با خبر باشد.
نه تنها پیامبر اسلام، که شاید همه انبیاء، پرورشیافتگان رنجها و محرومیتها بودهاند، و نه تنها انبیاء، که همه رهبران راستین و موفق چنین بودهاند، و باید چنین باشند؛ زیرا آنکس که در میان ناز و نعمت پرورش یافته، در کاخهای مجلل زندگی کرده، و هر زمان هر چه میخواسته در اختیارش بوده، چگونه میتواند درد محرومان را درک کند، منظره خانه فقرا و کاشانه یتیمان را در نظر مجسم سازد و به کمک آنها بشتابد؟![11]
لازم به یادآوری است: همانگونه که در سوره «ضحی» سه نوع موهبت بزرگ الهی بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)بیان شده، در سوره «الم نشرح» نیز که در واقع مکمّل این سوره است، سه نوع موهبت دیگر آمده است، و مطالب این دو سوره چنان ارتباط با همدیگر دارند که آنها را به منزله یک سوره قرار داده است، لذا در روایات متعدد آمده است که: این دو سوره در نماز یک سوره به حساب میآید، همانطوری که دو سوره «فیل» و «قریش» یک سوره محسوب میشوند؛ یعنی اگر کسی بخواهد یکی از این سورهها را در نماز بخواند، باید اول سوره «ضحی» را بخواند و پس از آن سوره «الم نشرح» را و «بسم الله» را هم در هر دو بگوید. و سوره «فیل» و «قریش» نیز همین حکم را دارند.[12] البته بدیهی است در مسائل فقهی، هر فرد باید به فتوای مرجع تقلید خود عمل کند.
پینوشت:
[1]. اقوال مربوط به زمان وفات عبدالله که آیا قبل از ولادت پیامبر بود یا بعد از آن، در مقاله پیشین گذشت.
[2]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، دار الصادر، بیروت، چاپ 1385 ق، ج2، ص10.
[3]. مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409 ق، ج2، ص275؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج15، ص401.
[4]. چون مادر عبد المطلب به نام «سَلْمی بنت عمرو» اهل یثرب و از قبیله بنی نجار بود. (دلائل النبوّة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ابو بکر بیهقی، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1405 ق، ج1، ص188).
[5]. سیره ابن اسحاق (کتاب السیر و المغازی)، محمد بن اسحاق، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلمی، قم، چاپ اول 1410 ق، ص65، مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص275، دلائل النبوه، بیهقی، ج1، ص4188، سیره حلبی (لسان العیون فی سیرة الامین المأمون)، ابوالفرج حلبی، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، 1427 ق، ج1، ص154.
[6]. سیرةحلبی، ج1، ص164 و 165؛ بحار الانوار، مجلسی، ج15، ص406 و 407.
[7]. تاریخ یعقوبی، ابن واضح (احمد بن ابی یعقوب)، مؤسسه آل البیت، قم، بیتا، ج2، ص11 ـ 14.
[8]. شوری/52.
[9]. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ 1392 ق، ج20، ص444 و 445؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ 1383 ش، ج27، ص120 ـ 124. در تفسیر آیات فوق، اقوال دیگری نیز هست که متعرّض آنها نشدیم.
[10]. تفسیر نمونه، ج27، ص125.
[11]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، ج27، ص 129 و 130.
[12]. ر.ک: وسائل الشیعة شیخ حرّ عاملی، آل البیت، قم، چاپ اول، 1409 ق، ج6، ص54 ـ 56، ابواب القراءة، باب 10: باب أنّ الضحی و ا لم نشرح سورة واحدة وکذا الفیل و لایلاف فاذا اقرأ احدیهما فی رکعة من الفریضة قرأ الأخری معها.
دستاوردهای اخلاقی فتح مکه-1
تبیین ارزش ها و ضد ارزش های جامعه اسلامی:
یکی از شاخصه های پراهمیت در پیشرفت اسلام «اخلاق نیک» و «کلام پرجاذبه» پیامبر(صلّی الله علیه و آله) بود. این خُلق بدان حدّ عظیم بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به سزایی داشت: اخلاق پیامبر(صلّی الله علیه و آله)، مجاهدات علی(علیه السلام) و ثروت خدیجه کبری(سلام الله علیها).
علاوه بر اینکه اشرف مخلوقات عالم، ارزش های اخلاقی را بسیار ارج می نهاد، خود نیز در سیرۀ عملی اش مجسمۀ فضایل و ارزش های والای انسانی بود. در سیرۀ آن حضرت صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجود دارد که هر کدام نشانگر قطره ای از اقیانوس عظیم حسن خُلق آن حضرت است. نمونۀ بارز آن را در فتح مکه می توان دید و به حق از دستاوردهای عظیم این واقعه برای جوامع انسانی، خصوصاً اسلامی در تمام دوران تاریخ است و امروز نیز از نیازهای اصلی جامعۀ ما می باشد.
حضرت در مواجهه با مردم مکه در مواقع مختلف بعد از فتح، به تبیین ارزش ها و ضد ارزش ها پرداخت که در این مطلب و چند مطلب بعدی به بعضی از موارد آن با عنوان دستاوردهای اخلاقی فتح مکه می پردازیم.
1. مساوات
در جامعۀ عرب جاهلی، قبیله تنها شالودۀ حیات و بقای اجتماعی به شمار می رفت و تفاخر به قبیله و فامیل از شاخصه های اصلی آن ها بود. حضرت طی خطبه ای در مسجدالحرام برای مخدوش ساختن این اصل موهوم چنین فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا، أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ(علیه السلام)وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ، أَلَا إِنَّ خَيْرَ عِبَادِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَاه ؛[1] ای مردم! خداوند در پرتو اسلام، افتخارات دوران جاهلیت و مباهات به وسیلۀ انساب را از میان شما برداشت. همگی ما از آدم به وجود آمده ایم و او نیز از گل آفریده شده است، پس بهترین مردم کسی است که از گناه و نافرمانی خدا چشم بپوشد.»
حضرت در این فراز، تقوا را جایگزین فخر فروشی ها کرد و فخر فروشی به واسطه نسب و حسب را محکوم کرده، فضیلتی را به عنوان «عربیت» و «قرشیت» را پنداری بیجا برشمرد.
حضرت در فرازی دیگر از سخنان خود، مردم را اینگونه به دو دسته تقسیم فرمود:
«انما الناس رجلان مؤمن تقی کریم علی الله و فاجر شقی هین علی الله؛[2] مردم در پیشگاه خداوند دو دسته اند: گروهی پرهیزکار که در پیشگاه خداوند گرامی اند و گروهی متجاوز و گنه کار که در نزد خدا ذلیل و خوارند.»
پیامبر(صلّی الله علیه و آله) که می داند این پیروزی مقدمه ای است بر پیروزی های بعدی بر اقوام و ملت های دیگر، اصل «مساوات» را طرح نمود تا به امت اسلامی هشدار دهد که ارزش های دروغین جایگزین ارزش های واقعی نشوند و رنگ، پوست، زبان و قبیله جایگزین تقوا نگردد.
حضرت در فراز دیگر می فرماید: «إِنَ النَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِيِّ عَلَى الْعَجَمِيِّ وَ لَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى؛[3] مردم در روزگار گذشته و حال مانند دانه های شانه مساوی و برابرند؛ عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارند؛ بلکه ملاک فضیلت تقوا و پرهیزگاری است.»
حضرت با بیانات خویش تمام امتیازات پوچ و تعصبات نژادی و قومی را که تا عمق جان مردم رسوخ کرده بود، از میان برداشت، و پیام همیشگی اسلام را که همان نوید «مساوات» بود، ابلاغ فرمود و فضیلت آدمی را در مبارزه با هواها و هوس ها و خویشتن داری در برابر گناه دانست.
به یقین امروز جهان، بیش از پیش به این پیام انسانی نیازمند است، جهانی که تبعیض ها، منشأ بسیاری از ظلم ها، جنایت ها و بی عدالتی هایش شده است. جهانی که علی رغم متمدن بودنش، به قهقرا برگشته و تبعیض ها و بی عدالتی هایش به اوج خود رسیده است و اعلامیۀ حقوق بشرش نیز دستاویزی برای ظلم و استعمار استعمارگران شده است.
2. اخوت اسلامی
اخوت و برادری یکی از مهم ترین ارکان دعوت پیامبر(صلّی الله علیه و آله) بود که پیوسته بدان سفارش می فرمود و قرآن کریم نیز بدان تأکید دارد و می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة»؛[4] «همانا مؤمنین با یکدیگر برادرند.»
طبع بشر به گونه ای است که در دوران قدرت و پیروزی، حسّ بی نیازی دارد، لذا پیامبر(صلّی الله علیه و آله) در ماجرای فتح مکه که مسلمانان در معرض چنین آفت اخلاقی قرار گرفته بودند، بر ضرورت «اخوت» سفارش و فرمود: «وَ المُسلُمُ اَخُ المُسلِم وَ المُسلِمُونَ اِخوَۀٌ وَ هُم یَدٌ وَاحِدٌ، عَلَی مَن سَوَاهُم؛[5] مسلمان برادر مسلمان است، و تمام مسلمانان برادر یکدیگرند و در برابر اجانب حکم یک دست (یک مشت گره کرده) را دارند.»
دستاوردی که این کلام نورانی در پی داشت، حفظ جامعۀ نوپای اسلامی از آفت های اخلاقی بود و مسلمانان را به عنوان یک امت واحده در برابر دشمنان بیمه کرد و امروز نیز جامعۀ اسلامی به این تأکید نورانی نبوی(صلّی الله علیه و آله) محتاج است.
پی نوشت:
[1]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ هفدهم، 1370 ش، ج2، ص340.
[2]. همان، ص341.
[3]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج2، ص342.
[4]. حجرات/ 10.
[5]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج2، ص343.