گزیدهای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون شخصیت و رسالت حضرت عیسی بن مریم (علیهالسلام)
اگر امروز مسیح بود…
اگر حضرت عیسی مسیح (علیهالسلام) امروز در میان ما می بود، لحظهای را برای مبارزه با سردمداران ظلم و استکبار جهانی از دست نمی داد و گرسنگی و سرگردانی میلیاردها انسانی را که به وسیله ی قدرتهای بزرگ، استثمار و به جنگ و فساد و ستیزه خویی سوق داده می شوند، تحمل نمیکرد (پیام به مسیحیان و مسلمانان جهان، به مناسبت سالروز میلاد حضرت عیسی مسیح (علیهالسلام) ۱۳۷۰/۱۰/۷)
درسی که مسیحیان و مسلمانان باید فرابگیرند
عیسی مسیح (علیهالسلام) مجهز به معجزه و دعوت الهی برای نجات بشر از ظلمات شرک و کفر و جهل و ظلم و رسانیدن وی به نور معرفت و عدل و عبودیّت پروردگار مبعوث گشت و در همهی مدت اقامت خود در میان انسانها لحظهیی در مبارزه با بدی و دعوت به نیکی درنگ نفرمود. و این درسی است که مسیحیان و مسلمانان که معتقدان به نبوت آن بزرگوارند باید فراگیرند. (پیام به مناسبت سالروز میلاد حضرت عیسی مسیح (علیهالسلام) ۱۳۷۲/۱۰/۱۲)
راه مسیح، راه عدالت و انسانیت و محبت است
عیسی بن مریم علیهالسّلام منادی رحمت و برکت و هدایت الهی برای انسانها بود، او در تاریکی شرک و ظلم و دنیای آلوده به گناه و گمراهی، نور هدایتی بود که همه انسانها را به راه خدا هدایت کرد و زلال رحمتی بود که جانها و دلها را شستشو میداد. او پرچمدار عدالتی آسمانی بود که ستمدیدگان زمین را به رهایی از اسارت قدرتهای ستمگر و قلدران متجاوز، فرا میخواند. او برگزیدهی خدا بود که گمشدگان و حیرتزدگان را به پرستش آگاهانهی خداوند دلالت میکرد. ولی رسالت آن راهنمای الهی با انکار و معارضهی قدرتمندان و زورمداران مواجه شد و حماسهی فداکاری بندگان صالح خدا به زمان و تاریخ شور و حالی فراموشنشدنی بخشید. دستگاههای جباری که آن روزگار با کفر آشکار و یا آراسته به ایمانی ظاهری به ستیزه برخاستند و راه مردم به آن سرچشمهی نور و معرفت را بستند امروز نیز با راه مسیح و آرمانهای الهی او که راه عدالت و انسانیت و محبت است، معارضه و ستیزه میکنند.(پیام به مناسبت فرا رسیدن سال جدید میلادی ۱۰/۹/۱۳۶۶)
مسیح علیهالسلام و نجات انسانها
ولادت عیسی، ولادت رحمت و برکت در جهان برای مردمی بود که بر اثر سلطه قدرتهای مستکبر و سنگینی نظامهای تباه گر غرق در ظلمت و جهالت و فساد و محرومیت و تبعیض بودند. پیام عیسی مسیح، نجات انسانها، از این همه بود. (پیام به هممیهنان مسیحی به مناسبت میلاد حضرت عیسی مسیح (علیهالسلام) ۱۳۶۴/۴/۱۰)
مسیح علیهالسلام؛ پیامبر برگزیدهی خدا
آن پیامبر برگزیدهی خدا، مردم را به راه خدا که راه خوشبختی انسان است دعوت میکرد و از پیروی هوا و هوس و آلودن صفای روح انسان به زشتی و ستم و بدکرداری، بر حذر میداشت. قدرتهای طاغوتی و فاسد و زورگو و بندگان زر و زور، آن رسول الهی را مورد آزار و تهمت قرار دادند و قصد جان او را کردند و پس از آنکه خدای متعال او را در آغوش حفظ و امان خود جای داد، حواریّون و پیروانش را سالهای سال به شکنجههای هولناک دچار ساختند تا تعالیم او را که بر ضدّ فساد و ظلم و شرک و هوسرانی و جنگافروزی و مردمفریبی بود، از بین ببرند. آنان که خود، فاسد و ظالم و هوسران و جنگافروز و مردم فریب بودند، نمیتوانستند دین خدا و پیامبر خدا و رهروان راه خدا را تحمّل کنند. (پیام به مناسبت سالروز میلاد حضرت عیسی مسیح (علیهالسلام) ۱۳۷۳/۱۰/۱۲)
برای استقرار نظم شایسته ی جهانی، باید به تعالیم و راه پیامبران روی آوریم
آن کلمه ی خدا در دوران گمراهی و جهل و بی عدالتی و بی اعتنایی به ارزش انسان، پرچم هدایت و نجات انسانها را بر دوش گرفت و با قدرتهای ستمگرِ زر و زور به ستیزه برخاست و به بسط عدل و رحمت و توحید همت گماشت. امروز مؤمنانِ به آن پیامبر بزرگ -یعنی مسیحیان و مسلمانان برای استقرار نظم شایسته ی جهانی، باید به تعالیم و راه پیامبران روی آورند و فضایل انسانی را بر طبق آموزش آن معلمان بشریت گسترش دهند. (پیام به مسیحیان و مسلمانان جهان، به مناسبت سالروز میلاد حضرت عیسی مسیح (علیهالسلام) ۱۳۷۰/۱۰/۷)
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیه الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی)
حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) در کلام علما و بزرگان دین
اشاره
انسان های بزرگ همان گونه که در زمان حیات مایه فیض و برکت برای دیگران اند، پس از رحلت خود نیز این گونه اند؛ تا آنجا که گاهی این فضل و برکت، حتی قرن ها نیز از کوهسار مزارشان به سوی سرزمین دل مردم سرازیر می شود. به تعبیر اقبال لاهوری:
ای بسا عارف که بعد از مرگ زاد
چشم خود بربست و چشم ما گشاد
رخت ناز از نیستی بیرون کشید
چون گل از خاک مزار خود دمید (اقبال لاهوری، کلیات اشعار 1376: 6.)
به گفته جبران خلیل جبران: «فروغ ستارگانی که هزاران سال پیش خاموش گردیدند، هنوز به ما می رسد. انسان های بزرگی نیز که صدها سال پیش مرده اند، اما هنوز ما را با پرتوهای منش والای خویش روشنایی می بخشند، همین گونه اند»(جبران خلیل جبران، صدای سخن عشق 1381: 265.)
بی گمان حضرت معصومه (علیها السلام) یکی از این بزرگانی است که قرن هاست پرتو افشانی میکند و در روشنایی پرتو هدآیه و فیض او، هزاران انسان تشنه هدآیه و فیض، به راه هدآیه درآمدهاند و سرشار از فیض ربانی آن بانوی ملکوتی جهان اسلام شده اند.
«در حقیقت این بقعه متبرکه، همانند دیگر بقعه ها نه تنها زیارتگاه است، بلکه آموزشگاه بزرگی برای مشتاقان و زائران است. هر زائری که با معرفت و شناخت مقام صاحب این مرقد و اهداف او به زیارت برود، از صاحب قبر، الهام می گیرد و اصول و تعالیم مکتب را به یاد می آورد؛ و هر زیارت و سلام او، سرشار از این آموزش ها و الهام هاست، به گونه ای که کژی ها و کاستی های مادی و معنوی خویش را هموار می کند، و از خوبی ها و خصلت ها و اعمال و رفتاری که ناخوشایند امامان و امامزادگان است، دوری می گزیند، و در بهبود اخلاق و رفتار و روابط اجتماعی خویش می کوشد و تلاش می کند تا با امامان و اولیای الهی خود، همسانی و همسویی پیدا کند و راه آنان را بپیماید، و می کوشد آنان را ـ که می داند حاضر و ناظر اعمال و رفتار اویند و سخن او را می شنوند و باطن و درون او را می نگرند ـ از خود خشنود کند و شایسته قرب و جوار دنیوی و اخروی آنان گردد.
این گونه الهام ها و آموزش ها و درک و دریافت ها که هر زائر معتقدی ـ خودآگاه یا ناخودآگاه ـ به هنگام زیارت دارد، خاستگاه تحولات انسانی و اجتماعی عمیقی است که در درون آدمی پدید می آید. ازاین رو، آنان که به زیارت در این بقاع متبرکه حاضر می شوند و با شناخت و معرفت زیارت می کنند، از روابط انسانی عمیق تری برخوردارند و رفتار و کردارشان حساب شده تر و انسانی تر است. اگر کارگر است، در کارخانه درست کار می کند؛ اگر کارفرماست، حق کارگر را استثمار نمی کند؛ اگر فروشنده است، گران نمی فروشد؛ اگر تولیدکننده است، احتکار نمی کند؛ و اگر عالم و طلبه است، زهد پیشه است.. .. همچنین بقاع متبرک، در یکپارچگی و استواری پیوندهای اجتماعی و مردمی، تأثیری ژرف دارد؛ زیرا این بقعه ها، ترسیم گر چهره مذهب و پشتوانه آیین الهی است».(حکیمی، 1380: 52 ـ 54.)
تقریباً همگان بر این عقیده اند که یکی از کارهای اساسی مذهب آن است که مانع از هم پاشیدگی و تضاد گردد، و اعضای جامعه را درنظام اجتماعی، یک پارچه کند. در یک جامعه وسیع که مذهبی یگانه دارد، تقویت مذهب برابر است با تقویت تعادل موجود در شالوده اجتماعی(مبانی جامعه شناسی: 195.) اکنون به راستی باید گفت قم و مشهد و دو حرم مطهری که در آنهاست، مرکز اصلی ایران و محور اصلی حرکت جامعه و پشتوانه فرهنگ و دین و ملیت ما و شالوده اجتماعی این جامعه است(مبانی جامعه شناسی: 54)
آنچه در این نوشتار خواهد آمد، نگاهی است به سیره عالمان بزرگ دین در زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) و نیز بازگویی بخشی از سخنان آنان درباره اهمیت و فضیلت زیارت کریمه اهل بیت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) در سخنان عالمان دین
مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
ما باید از حضرت معصومه (علیها السلام)، بیشتر استفاده کنیم؛ به هر صورت ایشان امامزاده بلافصل است. دختر امام، خواهر امام، عمه امام، خیلی عظمت دارد. در همین زیارت نامه ایشان آمده است: «یا فاطِمَةُ اِشْفَعِی لی فِی الْجَّنَّةِ فَاِنَّ لَک عِنْدَاللهِ شَأْنَاً مِنَ الشّأن؛ ای فاطمه معصومه! تو برای ورود من به بهشت شفاعت کن، چون نزد خدا دارای شأن و مقام بزرگی هستی.» بنابراین باید خیلی مغتنم بشمارید. همه مسلمانان و پیروان اهل بیت عصمت به خصوص مردم قم، و بالاخص طلاب و علما باید زیارت او را مغتنم بدانند و از آن حضرت استمداد بنمایند. امیدوارم خداوند به همه ما توفیق عنآیه فرماید تا بتوانیم از این نعمت بزرگ، بیشتر بهره مند گردیم. (یوسفی علی -شهیده غربت ص 141)
علامه مجلسی (رحمه الله)
«بدان که زیارت مشاهد و زیارت گاه های امامزاده ها مستحب است و پاداش فراوانی دارد، و تعظیم و گرامی داشت آنان، در حقیقت تعظیم و گرامی داشت امامان معصوم علیهم السلام است، و از جمله این امامزاده ها حضرت معصومه (علیها السلام) است که در شهر قم مدفون است، و وجود این امامزاده، منشأ خیر و برکت فراوان برای زائرانش شده است» (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار ، 1404 ق: ج 90: 273.)
شیخ عباس قمی (رحمه الله)
«و اما درباره دختران امام موسی بن جعفر علیه السلام، پس برترین و بافضیلت ترین آنها، سیده جلیله معظمه، فاطمه (علیها السلام)، معروف به حضرت معصومه (علیها السلام) می باشد که مزار شریفش در شهر مقدس قم است که دارای قبّه و بارگاه و ضریح وصحن های متعدد و خادمان فراوان است، و مزار او مایه روشنی چشم اهل قم و پناهگاه توده مردم است، که هر سال گروه فراوانی از راه های دور و نزدیک به زیارت ایشان می شتابند، تا به درک فیض هایی که در زیارتش وجود دارد نایل آیند»( قمی. شیخ عباس. سفینة البحار ، 1377: 998.)
شیخ عباس قمی همچنین می نویسد: «افتخارات سرزمین قم فراوان است؛ از آن جمله است آرامگاه حضرت فاطمه (علیها السلام) دختر موسی بن جعفر علیه السلام، که زیارت او ثواب فراوانی دارد»( قمی. شیخ عباس. سفینة البحار: ج 4: 134.)
آیه الله العظمی گلپایگانی (رحمه الله)
«طلاب عزیز، بر شماست که قصد را خالص کنید، و ارتباط مداوم خود را با ائمه اطهار، مخصوصاً حضرت صاحب الامر، حضرت ولی عصر تداوم بخشید، و کثرت تلاوت قرآن کریم و خواندن ادعیه، عرض اخلاص و ادب به دُخت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، و اینها همه، رمز موفقیت و توفیق در راه ادامه تحصیل ماست»( لطفی، مهدی.نوری از ملکوت ، 1380: 445.)
آیه الله فاضل لنکرانی (رحمه الله)
«اگرچه حضرت معصومه (علیها السلام) امام نیست، ولی از امامزاده هایی است که امامزاده بودنش مسلّم است، و از نظر مقام در میان امامزادگان بی نظیر و یا کم نظیر است. ایشان در میان فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام پس از امام رضا علیه السلام با عظمت ترین است. به همین خاطر، روایات بسیاری در فضیلت و ثواب زیارت آن حضرت وارد شده است. از جمله در روآیهی از امام رضا علیه السلام آمده است که: “مَن زارَها فَلَهُ الجَّنّه؛ هرکه او را زیارت کند اهل بهشت خواهد بود". بنابراین، شایسته است مردم شریف ما از زیارت این بانوی بزرگ غفلت نورزند، و حتی آنها که در مناطق دوردست این کشور زندگی می کنند، مقید باشند که همچنان که به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام مشرف می شوند، حداقل سالی یک بار به قصد زیارت این کریمه اهل بیت نیز عزم سفر نمایند.
حضرت معصومه (علیها السلام)، همانند برادر بزرگوارش میهمان ما ایرانیان اند؛ زیرا چنان که می دانید، یک سال پس از آمدن حضرت رضا علیه السلام به ایران، خواهر بزرگوارش به قصد دیدار برادر از مدینه به سوی خراسان حرکت می کند، ولی متأسفانه بر اثر حوادثی که در ساوه رخ می دهد، این بانو مریض می شوند و به جانب قم حرکت می کنند. چند روزی در قم می مانند، و بر اثر همان بیماری به جوار حق می شتابند و در همین قم مدفون می شوند. لذا زیارت ایشان عنوان مهمان نوازی نیز دارد و مردم عزیز ایران که به مهمان نوازی مشهورند، شایسته است تا آنجا که در توان دارند، در زیارت این کریمه اهتمام ورزند. خصوصاً مردم شریف قم که توفیق هم جواری آن حضرت را دارند و روحانیون عزیز که از برکات وجودی این کریمه بهره مندند، باید بیش از دیگران به زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) توجه نمایند»( کرجی، علی.قم و مرجعیت ، 1384: 22.)
آیه الله فاضل لنکرانی، همچنین در این باره می گویند: «وجود حضرت معصومه (علیها السلام) برای ما ایرانیان و شیعیان برکت و نعمت بوده است. این حوزه مقدسه قم که تاکنون باقی مانده و روز به روز هم رونق و جلوه بیشتری می یابد، از برکت وجود شریف این کریمه است. این انقلاب مدیون این کریمه است؛ زیرا رهبری بزرگوار آن در همین حوزه و در پرتو عنآیه همین بانوی بزرگ پرورش یافته است و پیام انقلاب از جوار حضرت معصومه (علیها السلام) به تمامی ایران و جهان اسلامی طنین انداز شده است.
بنابراین، تکریم و تنظیم این حضرت، در حقیقت پاسداشت و سپاسگزاری از این نعمت بزرگ الهی است؛ علاوه بر آنکه در زیارت اولیای خدا برای زیارت کننده، هم آثار و برکات معنوی دارد و هم مادی و دنیوی و مردم ما بسیاری از مشکلات خودشان را در توسل به این بزرگواران و رفتن به زیارت، برطرف می کنند.(همان ص22)
آیه الله مکارم شیرازی (دامت برکاته)
«در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «بهشت هشت در دارد که سه تا از آنها از قم است. به زودی زنی از فرزندان من در آن دفن می شود که اسم او فاطمه دختر موسی بن جعفر است، که با شفاعت او تمام شیعیان من وارد بهشت می شوند». در این فراز از حدیث شریف دقت کنید که فرمود: «با شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت می شوند»
می دانید که دایره شفاعت، متناسب با دایره مقام و شخصیت است. هرچه مقام بالاتر باشد، دایره شفاعت، گسترده تر است. معلوم می شود مقام این بانو، مقام فوق العاده عظیمی است که بر اثر معارف و تقوای بالا و مقامی شبیه عصمت، نصیب حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) شده است؛ و اینکه سه در از درهای بهشت به سوی قم باز می شود، به احتمال قوی، یکی از سه در، آستان حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) است»(همان ص 13)
«تعبیر عارفاً بِحَقَّتُها در این حدیث شریف که فرمود: «مَن زارها عارفاً بِحَقّها فَلَه الَجنّة؛ کسی که او را زیارت کند، در حالی که به حق او معرفت داشته باشد، پس اهل بهشت است، اشاره به این است که زائر علاوه بر اینکه بداند که او خواهر امام است و دختر امام است و عمه امام است که دانستنِ خود اینها، نوعی معرفت به حق اوست، همچنین شناخت داشته باشد که او دارای مدارجی والا از معرفت خدا و تقوا و عبادت فوق العاده بوده است؛ همان گونه که در زیارت نامه ایشان است که: «فَاِنَّ لَک عِندالله شأناً مِن الشأن؛ همانا که تو جایگاه والایی نزد خدا داری»(همان ص 20)
آیه الله جوادی آملی (دامت برکاته)
امام هشتم علیه السلام در تجلیل از خواهرش ـ حضرت معصومه (علیها السلام) ـ مستقیماً دخالت کرده و زیارت مأثور برای او دارد. فرمود خواهرم را زیارت کنید. تمام این برکات 1200 ساله ای که از این بانو به امت اسلامی رسیده، به خاطر وجود قبر او در این شهر است و نشانگر آن است که حیات و ممات اینها یکسان است. به زیارت این بزرگوار بسنده کردن، حداقلِ آن است. اینها به علوم زیادی اِشراف دارند و خیلی چیزها یاد می دهند، خیلی مشکل هم حل می کنند. کرامت واقعی آنها در این نیست که چهار تا مریض را شفا می دهند، یا مشکل مالی کسی را برطرف می کنند، کرامت واقعی آن حضرت در این است که بیابانی خشک و غریب، به برکت وجود او می شود، چیزی همانند حوزه کهن سال نجف. ((یوسفی علی -شهیده غربت ص142)
آیه الله علوی گرگانی (دامت برکاته)
«شخصیت حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) در حدی است که قلم، قدرت بر تحریر و زبان توان بر تقریر آن ندارد؛ و اگر چیزی هم نوشته شود، فقط از باب ذکر نمونه و چیدن خوشه ای از خرمن پرفیض آن حضرت می باشد؛ و بس است در فضیلت و شخصیت آن حضرت که شخصیت های بزرگ عالم اسلام و فقهای عالی مقام، مانند حضرات آیات عظام شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس و بنیان گذار حوزه علمیه قم، و آیه الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی و… به آن حضرت متوسل می شدند و نتیجه می گرفتند. بر مؤمنان و متدینان است که به قم توجه بیشتری نمایند و هرگاه به زیارت حضرتش مشرّف می شوند، جده اش فاطمه زهرا (علیها السلام) را یاد و زیارت نمایند؛ چون فاطمه معصومه (علیها السلام) مظهر و تجلی مادرش حضرت زهرا (علیها السلام) می باشد»( کرجی، علی.قم و مرجعیت ص 23 و 24.)
زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) در سیره عالمان بزرگ
آیه الله العظمی حائری یزدی (رحمه الله)
آیه الله سید حسین بُدَلا می گوید: «آمدن مرحوم آیه الله حائری از اراک به قم ـ با آنکه آن زمان اراک حوزه پررونقی داشت ـ به خاطر اهمیتی بود که ایشان به بودن حوزه علمیه، در جوار بارگاه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) قائل بود و ازاین رو، پس از آمدن ایشان به قم، علاوه بر فضلا و علمای اراک که با ایشان به قم آمدند، بعضی از علمای تهران هم، مانند آیه الله میرزا محمد ثقفی (پدر خانم حضرت امام) و حاج میرزا عبدالله چهل ستونی و… به قم آمدند.
مرحوم آیه الله حائری پس از ورود به قم تا مدت زیادی درس و بحث ها و نمازهایشان را در حرم، مسجد بالاسر انجام می دادند و حتی بیشتر وقت ها در همان حرم روی سجاده ای می نشستند و به سؤالات و مراجعات مردم پاسخ می دادند؛ در حالی که منزلشان به خاطر داشتن سرداب، خنک تر و برای درس و بحث و انجام این امور، مناسب تر بود. این نبود جز اینکه ایشان عنآیه داشت مدت بیشتری را در کنار مرقد مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) باشد و از فیض ها و برکات آن حضرت بهره مند شود»(همان ص 9 و 10.)
آیه الله العظمی بروجردی (رحمه الله)
«آیه الله بروجردی (رحمه الله) از کسانی بودند که به زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) توجه خاصی داشتند. بارها شاهد تشرف ایشان به حرم حضرت معصومه (علیها السلام) بوده ام. علاوه بر آن، چون تدریس ایشان بالا سر حرم بود، بسیاری از مواقع که برای تدریس می آمدند، به زیارت مشرف می شدند. وقتی همسر ایشان فوت کردند، دستور دادند ایشان را در ایوان آینه دفن کنند. ایشان هنگام بیرون رفتن از حرم مطهر حضرت معصومه (علیها السلام)، عقب عقب خارج می شدند و برای رعآیه ادب و احترام، پشت به ضریح مقدس نمی کردند»( همان ص 14)
حضرت آیه الله بروجردی، نه تنها بر حفظ احترام و رعآیه ادب به ساحت مقدس حضرت معصومه (علیها السلام) اصرار داشت، در مقابل هرگونه عملی که موجب هتک احترام آن حضرت می شد، ایستادگی می کرد و از آن جلوگیری می نمود. نوشته اند که در عصر مرجعیت ایشان، شاه عربستان به ایران آمد و به وسیله سفیر عربستان در ایران، هدایایی برای ایشان فرستاد. آیه الله بروجردی از میان آن هدایا، تنها چند قرآن و مقداری از پرده کعبه را پذیرفت و بقیه را برگرداند.
سفیر عربستان که به محضر آیه الله بروجردی رسیده بود، از ایشان تقاضا کرد شاه عربستان را برای ملاقات به حضور بپذیرد، ولی ایشان از پذیرفتن این تقاضا امتناع نمود. دلیل ردّ این ملاقات از سوی آیه الله بروجردی بر اطرافیان روشن نبود. ازاین رو، عرض کردند: بهتر است به دلیل مصالح شیعیان، از جمله اخذ اجازه زیارت ائمه بقیع علیهم السلام به آنان از ناحیه دولت عربستان، این تقاضا را بپذیرد. اما ایشان در پاسخ فرمود: «این شخص (شاه عربستان) اگر به قم بیاید، از آنجا که وهابی است، به زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) نمی رود، و هرگاه او به دیدار من آید، ولی به زیارت مرقد مطهرحضرت معصومه (علیها السلام) نرود، به مقام ارجمند حضرت معصومه (علیها السلام) توهین خواهد شد و من به هیچ وجه چنین موضوعی را که اهانت غیرمستقیم به حضرت معصومه (علیها السلام) است، نمی پذیرم»(همان ص 14 و 15.)
حضرت امام خمینی (رحمه الله)
امام خمینی (رحمه الله) آن گاه که در قم ساکن بود و بعدها هم هرگاه به قم می آمد، به زیارت حرم مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) می رفت و نهآیه فروتنی را در برابر مقام والای آن حضرت داشت. ایشان کنار مرقد مطهر می آمد و متواضعانه به توسل می پرداخت و با اشتیاقی عارفانه، ضریح را می بوسید(همان ص 15)
امام راحل، روزهای چهارشنبه بعد از درس به حرم مطهر مشرف می شد و سپس در نزدیکی ضریح زیارت می کرد و دو رکعت نماز می گزارد و از همان پایین پا برمی گشت و هیچ وقت بالا سر نمی رفت؛ گویا آمدن از بالاسر را نوعی بی احترامی می دانست. ایشان همانند آیه الله العظمی بروجردی هنگام خروج از حرم، عقب عقب بیرون می رفت واز این راه، احترام خود را به ساحت مقدس حضرت معصومه(علیها السلام) تقدیم می نمود.
علت اینکه امام خمینی (رحمه الله) به دفن خود در حرم مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) وصیت نکرد، این بود که مبادا با رفت وآمدهای میلیون ها ارادتمند ایشان و نیز شخصیت های سیاسی دنیا کنار قبر ایشان، موجب کم رنگ شدن ظاهری احترام به مرقد مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) شود(همان 15 و 16.)
آیه الله العظمی اراکی (رحمه الله)
ایشان هر روز که برای ادای فریضه ظهر و عصر به حرم مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) می آمد، به زیارت آن حضرت می رفت. آیه الله اراکی (رحمه الله) در مسجد امام خمینی (رحمه الله) (مقبره شاه عباس متصل به حرم) به اقامه نماز جماعت ظهر و عصر می پرداخت که مکان بسیار کوچکی بود. وقتی به ایشان میگفتند بهتر است در یک مسجد بزرگ بیرون از حرم اقامه جماعت کنید، می فرمود: «من بدان جهت در اینجا نماز جماعت می خوانم و آن را می پسندم که پیش از نماز، توفیق زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) را پیدا می کنم». هنگامی هم که به دلیل برخی تعمیرات، نمازهای جماعت داخل حرم برای مدتی تعطیل شد، ایشان برای نماز جماعت به نزدیک ترین مسجد به حرم مطهر می شتافت تا پس از نماز به فیض زیارت حرم معصومه (علیها السلام) برسد.( 16 و 17)
آیه الله العظمی مرعشی نجفی (رحمه الله)
آیه الله مرعشی نجفی درباره اهتمام به زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) می گوید: «هنگامی که در قم سکونت کردم، صبح ها در حرم حضرت معصومه (علیها السلام) اقامه نماز جماعت نمی شد، و من تنها کسی بودم که این سنت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف، صبح زود و پیش از باز شدن درهای حرم مطهر و زودتر از دیگران می رفتم و منتظر می ایستادم. این انتظار گاهی یک ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدّام درها را باز کنند، و زمستان و تابستان برایم مساوی بود. در زمستان ها هنگامی که برف همه جا را می پوشاند، بیلچه ای کوچک به دست می گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز می کردم تا خود را به حرم مطهر برسانم. در آنجا خود، تنها نماز می خواندم، تا پس از مدتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگر اقتدا کردند و بدین ترتیب، نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز کردم و تا امروز که شصت سال از آن تاریخ می گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شب ها نیز اضافه شد و از آن پس روزی سه بار در مسجد بالاسر حضرت معصومه (علیها السلام) و صحن شریف نماز می خواندم»( رفیعی، علی (علامه مرودشتی). شهاب شریعت. ، 282.)
آیه الله مرعشی نجفی درباره علت اقامت خود در قم چنین می گوید: «من در نجف به دنیا آمدم و آنجا بزرگ شدم. علت آمدنم به قم این بود که پدرم مرحوم آیه الله سید محمود مرعشی برای آنکه از محل قبر شریف حضرت زهرا (علیها السلام) باخبر شود، چهل شب در حرم حضرت علی علیه السلام بیتوته و شب زنده داری نمود. یک شب آن حضرت در یک حالت مکاشفه به پدرم فرمود: سید محمود، چه می خواهی؟ پدرم عرض کرد: محل قبر حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) کجاست تا کنار قبرش بروم و او را زیارت کنم؟ حضرت فرمود: من که نمی توانم برخلاف وصیت او عمل کنم و قبر وی را به تو نشان دهم. پدرم عرض کرد: پس من هنگام زیارت او چه کنم؟ حضرت فرمود: خداوند مقام شکوهمند حضرت فاطمه (علیها السلام) را در این خصوص به حضرت معصومه (علیها السلام) داده است. هرکس می خواهد زیارت حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) را درک کند، مرقد حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) را زیارت نماید. در آن هنگام پدرم به من سفارش کرد به زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) بروم. من از نجف اشرف به این قصد و نیز به قصد زیارت مرقد منور امام رضا علیه السلام به ایران آمدم. سپس در قم به اصرار مؤسس حوزه علمیه، آیه الله شیخ عبدالکریم حائری (رحمه الله) ماندگار شدم و هم اکنون شصت سال است هر روز نخستین زائر حضرت معصومه (علیها السلام) هستم»( کرجی، علی.قم و مرجعیت ، 10و11)
آیه الله العظمی بهجت (رحمه الله)
درباره آیه الله بهجت نوشته اند: کمتر کسی در قم پیدا می شود که چون او با این سن و سال، هر روز با نهآیه ادب به محضر حضرت معصومه (علیها السلام) شرفیاب شود و با توسل به حضرت معصومه (علیها السلام) و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر بایستد و پس از خواندن زیارت عاشورا، روز خود را آغاز کند(همان ص 17)
آیه الله مصباح یزدی در این باره می گوید: بنده از سال 1331 که به قم آمدم، با ایشان آشنا شدم. منزل ایشان جنب مدرسه حجتیه بود. تقریباً هر روز ایشان را هم در راه و هم در حرم زیارت می کردم. چهره نورانی ایشان برای هر بیننده ای جاذبه داشت و کیفیت نشست و برخاست و حرکات و سکنات ایشان جلب توجه می کرد و نشان می داد ایشان در یک فضای معنوی خاصی زندگی می کند. تقید ایشان به عبادت و سحرخیزی و زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) و برنامه های متعددی که هر روز اجرا می کردند، اولین چیزهایی بود که هر بیننده ای را به خود متوجه می کرد(همان ص17 و 18)
یکی از بزرگان می گوید: روزی آیه الله بهجت به من فرمود: مطلبی هست که فقط به تو می گویم تا بدانی در چه موقعیتی هستی. بعد فرمود: گاهی اوقات حضرت رضا علیه السلام برآورده شدن بعضی حاجت ها را به حضرت معصومه (علیها السلام) ارجاع می دهد. همین روزها آقایی پیش من آمد و گفت: حاجتی داشتم، به خدمت امام رضا علیه السلام مشرف شدم و عرض حال کردم. به من گفته شد: باید بروی قم، و آنجا حاجتم برآورده شد(همان ص12)
منبع: مجله اشارات زمستان سال 1392 شماره 153 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه
محبت در سیره رسول خدا (صلی الله علیه وآله)
یکی از ویژگیهای رسول گرامی اسلام، رحمت عام و فراگیر آن گرامی نسبت به تمام اهل عالم است. ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله درخشش نور رحمت و محبّت بر سر تا سر گیتی بود. خدای تعالی از مادری همانند حضرت آمنه علیهاالسلام بزرگ ترین ارمغان بشریت و مظهر عطوفت و رحمت را به انسانهای خسته از خشونت و کینه و عداوتهای شیطانی تقدیم داشت.
خدای عالمیان در مورد پیامبرش فرمود: «وَما أرْسَلْناکَ إلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»(1)؛ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»
و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «إنَّما بُعِثْتُ رَحْمَةً(2)؛ من برای رحمت مبعوث شده ام.»
به راستی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جلوه بارز زیباترین صفات الهی از جمله رحمت، محبت، شفقت، مودّت، رأفت و عطوفت است. و پیشوایان معصوم علیهم السلام به ما آموخته اند که خداوند متعال را با این نامها صدا بزنید که: «یا حَبیبَ مَنْ لا حَبیبَ لَه، یا رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ لَه، یا أنیسَ مَنْ لا أنیسَ لَه، یا راحِمَ مَنْ لا راحِمَ له، یا شَفیقَ مَنْ لا شَفیقَ له…»(3) که یادآور محبت و مهر و رحمت حضرت رب العالمین است. او معدن مهر و رحمت است و مهربانان را دوست دارد.
اساسا اگر رشته رحمت و محبت از زندگی انسانها و حتی حیوانات بریده شود، نظام زندگی از هم گسسته خواهد شد. این رشته محبت موجب می شود که انسانها و حیوانات در حفظ و نگهداری فرزندانشان کوشش کنند و ارتباطات میان همدیگر را برقرار سازند. به راستی اگر مهر و عشق و علاقه را از روابط اجتماعی و فردی انسان بگیرند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
امروزه در اثر کم رنگ شدن مهر و عاطفه در روابط انسانی در کشورهای پیشرفته و صنعتی، فجایع عظیمی رخ می دهد. آیا تمدن مادی و حکومت علم و تکنولوژی و پیشرفتهای ظاهری می تواند جایگزین مهمترین نیاز انسان که همان اقناع غریزه مهرورزی و محبت است بشود؟ قطعا پاسخ منفی است و انسان بدون عاطفه و رحم و محبت، در آستانه سقوط و هلاک قرار می گیرد.
راز توفیق پیامبر صلی الله علیه و آله در مدیریت
اجتماعی خلل پذیر بود هر بنا که می بینی مگر بنای محبت که خالی از خلل است
از منظر قرآن، راز پیروزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدیریت حکومتی و خانوادگی اش، مهرورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه کارآمد در مدیریت رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمی کرد؛ به همین جهت خداوند فرمود: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الاْءَمْرِ »(4)؛ «به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرده بود برای آنان نرم شدی که اگر تندخو و سخت دل بودی، همه از اطرافت پراکنده می شدند؛ پس آنان را عفو کن و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنها مشورت کن.»
موارد زیادی در تاریخ صدر اسلام وجود دارد که از این حقیقت خبر می دهد. دو نمونه را می خوانیم:
روز مهر و عطوفت
در سال هشتم هجری که رسول گرامی اسلام با اقتدار و پیروزی کامل به شهر مکه وارد شد، و آن را از دست کفار و مشرکان خارج نمود، طرفداران جبهه باطل به ویژه کسانی که در مدت بیست سال گذشته، بدترین ستمها و جسارتها و دشمنیها را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یاران گرامی اش انجام داده بودند، در هاله ای از رعب و وحشت و ترس گرفتار شدند. آنان بهترین یاران، جوانان و عزیزان رسول خدا صلی الله علیه و آله را به خاک و خون کشیده، بارها توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را در سر پرورانده و چندین بار به قصد ترور پیامبر وارد عملیات ناموفق شده بودند. آنان کسانی بودند که شبانه به منزل حضرت هجوم برده و می خواستند او را قطعه قطعه کنند، اما هم اکنون بعد از فتح مکه در گردابی سخت گرفتار شده، به انتظار انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر صلی الله علیه و آله لحظه شماری می کردند. این نگرانی و اضطراب هنگامی به اوج خود رسید که اهل مکه از سعد بن عباده که پرچم اسلام را بر دوش داشت شنیدند که فریاد می زد:
اَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَةِ اَلْیَوْمُ تُسْبی الْحُرَمَةُ(5)
«امروز روز جنگ و خونریزی و اسارت است.»
هنگامی که این شعار به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، آن حضرت ناراحت شد و دستور داد پرچم اسلام را از او گرفته و به دست علی علیه السلام بسپارند، و سپس با سخنان آرامبخش و ملاطفت آمیز خود، دشمنان دیرینه خویش را آرامش داد. حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله که دریای رحمت و محبت بود تمام گذشته های تلخ و درد آور را به بوته فراموشی سپرد و با قرائت آیه ای از قرآن، سایه مهر و عطوفت خویش را بر سر آن انسانهای جاهل و نادان گسترد.
آن حضرت فرمود: شما در مورد من چگونه می اندیشید؟ مشرکان گفتند: ما جز نیکی و محبت از تو انتظاری نداریم. ما تو را برادری بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود می دانیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من آنچه را برادرم یوسف در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می کنم و همانند او می گویم: «لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِینَ»(6)؛ «امروز ملامت و سرزنشی بر شما نیست، خداوند گناهان شما را می بخشد و او مهربان ترین مهربانان است.»
هنگامی که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که: امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه «اَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرْحَمَةِ؛ امروز روز رحمت و محبت است.» و این نکته را هم یاد آور شد که: شما همشهریان خوبی برای من نبودید، شما مرا دروغگو خوانده، از خانه ام بیرون کردید و به آن شهری که پناهنده شدم حمله نمودید، اما من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آنگاه جمله معروفش را فرمود: «اِذْهَبُوا فَأنْتُمُ الطُّلَقاءُ؛ [به دنبال ادامه زندگیتان] بروید که همه شما آزاد شده گانید.»(7)
تمامی آنان، همانند کسانی که از قبر دوباره سر برآورده باشند، نفس راحتی کشیده و به غیر از افراد معدودی محبت و عشق رسول خدا صلی الله علیه و آله در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.
اعجاز محبت
مالک بن عوف نصری از سرسخت ترین دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله بود. او در سال هشتم هجری با تحریک قبیله های ثقیف و هوازن آتش جنگ حنین را برافروخته و دولت نوپای رسول گرامی اسلام را گرفتار جنگی دیگر نمود؛(8) اما به فضل الهی لشکریان اسلام در آن جنگ پیروز شدند. خداوند متعال در سوره توبه با اشاره به این پیروزی و امدادهای غیبی می فرماید: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الأْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ * ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذَ لِکَ جَزَآءُ الْکَفِرِینَ »(9)؛ «خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد و در روز حنین [نیز یاری نمود] در آن هنگامی که کثرت یاران شما را مغرور کرد، اما [تعداد فراوان لشکر شما] هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد، سپس پشت به دشمن کرده و فرار نمودید. در همان حال خداوند آرامش خود را بر پیامبر و مؤمنان نازل کرد و لشکرهایی فرستاد که شما نمی دیدید و کافران را مجازات کرد و این جزای کافران است.»
در این پیروزی که غنائم بسیاری به اضافه شش هزار اسیر جنگی از دشمن به دست مسلمانان افتاد، مالک بن عوف عامل اصلی این جنگ از ترس جان خود به طائف پناهنده شد. اما وقتی در مورد پیامبر و اندیشه های الهی، انسانی او قدری فکر کرد؛ به ویژه کردار نیک و محبتهای رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد دشمنان و اسیران، او را شیفته پیامبر صلی الله علیه و آله نمود؛ به همین جهت امان خواسته و به مدینه آمد و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمان شد. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز خانواده او را که اسیر شده بود آزاد کرده، اموالش را نیز به وی پس داد.
مالک بن عوف در اثر این همه محبت نبوی صلی الله علیه و آله آن چنان مشتاق حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله گردید که از نفوذ خود در منطقه طائف بهره گرفته و تمام هستی اش را در راه گسترش اسلام به کار گرفت. او در مقابل عظمت و جلالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخنانی بر زبان آورد که کمتر کسی اینگونه ابراز ارادت کرده است. او دلباختگی خود به رسول خدا صلی الله علیه و آله را اینگونه اظهار می کرد:
ما اِن رَأیْتُ وَلاسَمِعْتُ بِمِثْلِهِ فی الناسِ کُلِّهِمْ بِمِثْلِ مُحَمّدٍ(10)
«من هرگز در میان تمام مردم دنیا نه مانند محمد دیده ام و نه شنیده ام.»
مولوی در مورد رحمت و حلم پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید:
او به تیغ حلم چندین خلق را واخرید از تیغ چندین خلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
انس بن مالک (از اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله ) گفته است: «کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ أشَدِّ الناسِ لُطْفا بِالنّاسِ(11)؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله بیشترین لطف و محبت را به مردم داشت.»
وقتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد این همه ابراز لطف و محبت نسبت به مردم می پرسیدند، پاسخ می داد: «إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ رَحیمٌ یُحِبُّ کُلَّ رَحیمٍ؛(12) خداوند عزیز و جلیل، مهربان است و هر فرد مهربان را دوست دارد.»
علامه حلّی رحمه الله در رساله سعدیه از آن حضرت نقل کرده است «وَالّذی نَفْسی بِیَدِهِ لا یَضَعُ اللّهُ الرَّحْمَةَ إلاّ عَلی رَحیمٍ. قالوا: یا رَسولَ اللّهِ کُلُّنا رَحیمٌ. قالَ: لَیْسَ الَّذی یَرْحَمُ نَفْسَهُ وَاَهْلَهُ خاصَّةً وَلکِنْ الَّذی یَرْحَمُ المُسلِمینَ وَقال صلی الله علیه و آله : قال اللّه تعالی: إن کُنْتُم تُریدونَ رَحْمَتی فارْحَموا؛ سوگند به آنکه جانم در دست اوست، رحمت خدا جز افراد مهربان را در بر نمی گیرد. اصحاب گفتند: ای رسول خدا! ما همه مهربانیم. فرمود: مقصود کسانی نیستند که فقط نسبت به خود و خانواده شان مهربانند؛ بلکه مقصود کسانی هستند که به همه مسلمانان مهربانند. خدای متعال فرمود: اگر خواهان مهربانی [و بخشایش] من هستید، پس [نسبت به هم] مهربان باشید.»(13)
نقش شگفت انگیز محبّت در تبلیغ
هر کس به مردم مهر و علاقه نشان دهد، مردم نیز او را با جان و دل دوست خواهند داشت. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «مَنْ تَألَّفَ النّاسَ اَحَبُّوهُ؛ کسی که با مردم انس و الفت داشته باشد، مردم دوستش خواهند داشت.»(14)
در مقابل، کسانی که مغرور و خودخواه و خودپسند باشند، مردم شدیدا از آنها متنفرند. امام هادی علیه السلام فرمود: «مَنْ رَضِیَ عن نَفْسِه کَثُرَ السّاخِطونَ؛(15) هر کسی که خودپسند باشد، خشمگینان [از او] بسیار خواهند بود.»
در سیره تبلیغی پیامبر صلی الله علیه و آله ، مهر و محبت کارآمدترین شیوه محسوب می شود و این شیوه در مورد محرومان فرهنگی و مادی بیشتر از سایر آحاد جامعه اعمال می شد.
در جنگ خیبر سپاه اسلام پیروز شد و بعد از کشتن سرکشان یهود خیبر، برخی نیز به اسارت درآمدند. در میان اسیران، صفیه دختر حیّ بن اخطب معروف ترین دانشمند یهود نیز دیده می شد. بلال حبشی که مراقبت از اسرا را به عهده داشت، صفیه و زنی از همراهان او را از کنار کشته هایشان عبور داده، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله چهره خراشیده آن زنها را دید، علت را پرسید، و آنان توضیح دادند. پیامبر از اینکه بلال مراعات آن دو زن را نکرده و از کنار کشته هایشان آورده است، ناراحت شده، به بلال فرمود: «أَنُزِعَتْ مِنْکَ الرَّحْمَةُ یا بِلالُ! حَیْثُ تَمُرُّ بِإمْرَأتَینِ عَلی قَتْلی رِجالِهما؛ ای بلال! آیا مهر و محبت از دل تو زدوده شده که دو زن را از کنار کشته های مردانشان عبور می دهی!.»(16)
این حرکت مهرجویانه پیامبر صلی الله علیه و آله موجب شد که آنان با آنکه از پیامبر صلی الله علیه و آله و لشکریانش ضربه دیده و شکست خورده بودند کینه به دل نگیرند و در مدت اندکی مهر پیامبر صلی الله علیه و آله در دل آنان افتاده، از پیروان راستین حضرتش گردند.
مولوی اثر عمیق و جاویدان این ابزار کارساز تبلیغی؛ یعنی، ابراز مهر و عطوفت را چه زیبا به رشته نظم کشیده است که:
از محبت دُردها صافی شود از محبت دَردها شافی شود
از محبت تلخها شیرین شود از محبت مسها زرین شود
از محبت خارها گل می شود از محبت سرکه ها مُل می شود
از محبت نار نوری می شود از محبت دیو حوری می شود
از محبت سُقم صحت می شود وز محبت قهر رحمت می شود
از محبت مرده زنده می کنند از محبت شاه بنده می کنند
از محبت دار، تختی می شود وز محبت بار، بختی می شود
از محبت خار، سوسن می شود بی محبت موم، آهن می شود
از محبت سنگ روغن می شود بی محبت روضه گلخن می شود
از محبت حزن شادی می شود وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود بی محبت شیر، موشی می شود
بازتاب محبت و رحمت پیامبر صلی الله علیه و آله
رسول خدا صلی الله علیه و آله با نیروی خدادادی مهرورزی، آن چنان افراد را اصلاح کرده، به مقامات عالیه انسانی می رسانید که از هستی خود در راه تحقق اهداف آسمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشته و به اطاعت محض از آن گرامی می پرداختند. نمونه هایی از این یاران عاشق را معرفی می کنیم:
1. ابوذر یکی از چشندگان محبت پیامبر بود. عشق رسول خدا در جان و دلش آنچنان آتشی شعله ور نموده بود که همه چیزش را فدای پیامبر می کرد.
در غزوه تبوک، ابوذر خسته و تشنه از راه رسید و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به او آب دهید که خیلی تشنه است. ابوذر گفت: آب همراه دارم. حضرت فرمود: با وجود آن، تشنه کامی؟ گفت: وقتی آب را چشیدم، با خود گفتم هرگز پیش از دوستم و محبوبم رسول خدا صلی الله علیه و آله که تشنه است از این آب نخواهم نوشید.
پیامبر در حالی که از عشق و صفای ابوذر لذت می برد، فرمود: «رَحِمَ اللّهُ أباذَر یَمْشی وَحْدَهُ وَیَموتُ وَحْدَهُ وَیُبْعَثُ وَحْدَهُ؛(17) خدا ابوذر را رحمت کند، تنها می رود و تنها می میرد و تنها برانگیخته می شود.»
عشق و علاقه به پیامبر صلی الله علیه و آله آنچنان در وجود یاران مخلص اش نفوذ کرده بود که تمام مشکلات و موانع را به جان خریده و ذرّه ای از محبت شان کم نمی شد.
2. بلال بن رباح حبشی یکی دیگر از محبت یافتگان مکتب نبوی است. او در اثر علاقه به پیامبر صلی الله علیه و آله به درجه ای رسیده بود که شدیدترین شکنجه های طاقت فرسا را با آغوش باز می پذیرفت و ندای ملکوتی توحید را در فضای ستم زده و خفقان آلود حجاز طنین انداز می کرد.
تن فدای خار می کرد آن بلال خواجه اش می زد برای گوشمال
که چرا تو یاد احمد می کنی بنده بَد منکرِ دینِ منی
می زد اندر آفتابش او به خار او اَحَد می گفت بهر افتخار
عشق قهّارست و من مقهور عشق چون شکر شیرین شدم از شور عشق
برگ کاهم پیش تو ای تندباد من چه دانم که کجا خواهم فتاد
گر هلالم گر بلالم می دوم مقتدی آفتابت می شوم
استاد مطهری به نقل از ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: کسی سخن او (رسول خدا صلی الله علیه و آله ) را نمی شنید مگر اینکه محبت او در دلش جای می گرفت و به او متمایل می شد. لهذا قریش مسلمانان را در دوران مکه «صُباة» (شیفتگان و دلباختگان) می نامیدند و می گفتند:«نَخافُ أنْ یَصبُوَ الْوَلیدُ بْنُ الْمُغَیْرَةِ إلی دینِ مُحَمَّدٍ؛ بیم آن داریم که ولید بن مغیرة دل به دین محمد [ صلی الله علیه و آله ] بدهد.» و اگر ولید که گل سرسبد قریش است دل بدهد، تمام قریش به او دل خواهند سپرد.
می گفتند: سخنانش جادو است و بیش از شراب مست کننده است. فرزندان خویش را از نشستن با او نهی می کردند که مبادا با سخنان و قیافه گیرای خود، آنها را جذب کند. هرگاه پیامبر در کنار کعبه در حجر اسماعیل می نشست و با آواز بلند قرآن می خواند و یا خدا را یاد می کرد، انگشتهای خویش را در گوشهایشان فرو می کردند که نشنوند، مبادا تحت تأثیر جادوی سخنان او قرار گیرند و مجذوب او گردند. جامه های خویش بر سر می کشیدند و چهره خویش را می پوشاندند که سیمای جذاب او، آنها را نگیرد. به همین جهت اکثر مردم به مجرد شنیدن سخنش و دیدن قیافه و منظره اش و چشیدن حلاوت الفاظش به اسلام ایمان می آوردند.(18)
غالب یاران رسول خدا به آن حضرت سخت عشق می ورزیدند و با مرکب عشق بود که این همه راه را در زمانی کوتاه پیمودند و در اندک مدتی جامعه خویش را دگرگون ساختند.
پر و بال ما کمند عشق اوست موکشانش می کشد تا کوی دوست
من چگونه نور دارم پیش و پس چون نباشد نور یارم پیش و پس
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق بر سر و بر گردنم چون تاج و طوق(19)
پی نوشت ها:
1. انبیاء / 107.
2. مسند ابی یعلی، ج 11، ص35.
3. البلد الامین، ص 407.
4. آل عمران / 159.
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج17، ص272.
6. یوسف/ 92.
7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 17، ص 272؛ بحار الانوار، ج 21، ص 132.
8. شرح الاخبار مغربی، ج 1، ص 311.
9. توبه / 25 و 26.
10. اسد الغابة، ج 4، ص 290؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 56، ص 482.
11. حلیة الاولیاء، ج 6، ص 26.
12. امالی طوسی، ج2، ص130.
13. سیره نبوی، دلشاد تهرانی، دفتر سوم، ص80.
14. غرر الحکم، ج 2، ص 161.
15. إعلام الدین، ص 309.
16. بحار الانوار، ج 21، ص 5.
17. سیره نبوی، دفتر سوم، ص 97.
18. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 390.
19. جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص 88 90.
منبع: مجله مبلغان فروردین و اردیبهشت 1384، شماره 65 – صفحه 29-36-نوشته عبد الکریم پاک نیا
امام صادق علیه السلام و جنبش نرم افزاری
پیشوای ششم شیعیان در عصری می زیست كه شور علمی فراوانی در جامعه اسلامی وجود داشت و علوم مختلفی همچون تفسیر، حدیث، فقه، كلام، طب، فلسفه، نجوم و… به بازار علم عرضه شده بود. علاوه بر این، عصر امام صادق علیه السلام را می توان عصر برخورد اندیشه ها و پدید آمدن فرقه ها و مذاهب مختلف دانست. در آن زمان فرقه هایی مانند معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زنادقه و … به وجود آمدند و هر یك به تبلیغ اندیشه های خود پرداختند. و این موضوع می توانست جامعه اسلامی را از یافتن معارف حقیقی اسلام محروم كند و مردم را به گمراهی بكشاند اما خورشید شخصیت علمی جعفر بن محمد علیه السلام چنان بر آسمان اندیشه حقیقت جویان تابید كه دوست و دشمن را در هاله ای از شگفتی فرو برد. آن حضرت در عرصه دانش و فرهنگ و تبلیغ باورهای درست دینی بسیار كوشید كه به چند نمونه از آن اشاره می شود.
دانشگاه عظیم جعفری
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از فرصت سیاسی مناسبی كه پدید آمده بود به شایستگی بهره برد و به لحاظ نیاز شدید جامعه اسلامی به مقوله فرهنگ، نهضت علمی پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام را پی گرفت و دانشگاه عظیمی در رشته های مختلف علوم عقلی و نقلی آن روز بنیان گذارد و شاگردان بزرگی تربیت كرد كه تعدادشان به چهار هزار نفر می رسید. گروهی از آنان علاوه بر تربیت شاگردان فراوان دیگری، آثار علمی متعددی پدید آوردند مانند جابرن حیان که بیش از دویست جلد كتاب در موضوعات گوناگون نگاشت و كتاب هایش در قرون وسطی به زبان های مختلف اروپایی ترجمه شد. البته شاگردان دانشگاه حضرت صادق علیه السلام به شیعیان اختصاص نداشت بلكه بین اهل سنت نیز اشخاص متعددی مانند پیشوایان مشهور آنان وجود داشتند. مثلا ابوحنیفه كه از جمله رهبران اهل سنت است دو سال از محضر امام بهره علمی فراوان برد و به اقرار خودش آن دو سال، او را از هلاكت نجات داد. حسن بن علی بن زیاد وشاء از شاگردان امام رضا علیه السلام می گوید: خودم در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حدیث دیدم كه همگی از حضرت صادق علیه السلام حدیث نقل می كردند.
جهاد علمی
در عصرى که از یک سو دروازه هاى قلمرو اسلامى بر روى دانش هاى گوناگون گشوده شده و از سوى دیگر جنجال مکتب داران عقاید و مذهب سازان مختلف بلند بود، مکتب تشیع به آموزگارى حضرت صادق علیه السلام موجودیت و اعتباری بى مانند یافت. فقه جعفری، در برابر فقه فقیهان رسمی یا درباری، تنها تجلی بخش نوعی مخالفت عقیدتی با آنان نبود بلكه با وجود این، دو مضمون معترضانه داشت. نخست این كه بی نصیبی حكومت وقت را از آگاهی های لازم دینی ثابت كرد و دوم این كه موارد تحریف دین در فقه رسمی را كه از مصلحت اندیشی های فقیهان درباری نشأت گرفته بود، مشخص نمود. عظمت علمی و فقهی حضرت صادق علیه السلام آنچنان است كه بسیاری از فقیهان و دانشمندان بنام از او به بزرگی یاد كرده اند.
مالك، پیشوای فرقه مالكی می گوید: هیچ چشمی، برتر از جعفر بن محمد را در علم و عبادت ندیده و هیچ گوشی نشنیده و هیچ قلبی نیافته است.
ابوبحر جاح یكی از دانشمندان مشهور قرن سوم می گوید: جعفر بن محمد كسی است كه دانش او، جهان را پر كرده است و گویند ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او به شمار می آیند و این موضوع در اثبات عظمت علمی او كافی است.
ابن خلكان، مورخ مشهور درباره حضرت صادق علیه السلام نوشته است: او یكی از امامان دوازده گانه در مذهب امامیه و از بزرگان خاندان پیامبر است كه به علت راستی و درستی گفتار، صادقش نامیده اند، فضل و بزرگواریش مشهورتر از آن است كه به توضیح نیاز داشته باشد، … او در صنعت کیمیا (شیمی) از مهارت خاصی بهره مند بود، ابوموسی جابربن حیان طرطوسی، شاگرداو بود. جابر کتابی شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات جعفربن صادق را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود.
ابوحنیفه، پیشوای فرقه حنفی می گوید: من دانشمندتر از جعفربن محمد ندیده ام.
مناظرات علمی
یکى از برترین وسائل تبلیغى در عصر امام صادق علیه السلام ، تشکیل محافل علمى و مناظره است. در واقع بخشی از شخصیت بزرگ علمی امام در مناظرات علمی او یا برخی شاگردان برجسته اش با دیگران، تجلی یافته است.
از جمله مناظرات آن حضرت با ابوحنیفه پیشوای مشهور حنفیان است. ابوحنیفه می گوید: منصور دوانیقی مرا خواست و گفت: مردم شیفته جعفربن محمد شده اند، باید از او مسائل پیچیده ای بپرسی تا در پاسخ به آنها درمانده و محكوم شود. من چهل مسئله مشكل آماده كردم تا آن كه روزی منصور كه در «حیره» بود احضارم كرد، وقتی به مجلس او رفتم دیدم جعفربن محمد، جانب راست او نشسته است، از دیدنش بسیار مبهوت شدم، حالتی كه هیچ گاه حتی از دیدن منصور در من پدید نیامده بود. او می گوید به دستور منصور پرسش هایم را یكی یكی از او پرسیدم، و او به جملگی آنها، با متانت تمام و با تسلط خاصی که داشت پاسخ گفت، او بر آراء و نظریه های مختلف دانشوران در مسائل علمی احاطه و تسلط داشت، مثلا درباره فلان مسئله می فرمود: در این باره، عقیده شما چنین است و باور اهل مدینه چنان و نظر ما چیز دیگری است. در برخی مسائل، با ما و در بعضی دیگر با اهل مدینه موافق بود اما گاهی نیز با ما و آنان هر دو مخالفت می كرد.
امام صادق علیه السلام شاگردان بسیار با فضیلت و دانشمندی داشت كه در برخی مناظرات علمی آنان را مشاركت می داد. «هشام بن سالم» می گوید: روزی با یاران آن حضرت در محضرش نشسته بودیم، مردی شامی با اجازه گرفتن از امام به مجلس وارد شد، امام به او فرمود: بنشین! آنگاه از او پرسید: چه می خواهی؟ مرد شامی گفت: شنیده ام شما پرسش های مردم را پاسخ می گویی؟ آمده ام با شما مناظره كنم. امام فرمود: درباره چه موضوعی؟ او گفت: درباره چگونگی قرائت قرآن. امام به یكی از شاگردانش به نام حمران رو كرد و فرمود: حمران! جواب این شخص با تو است. مرد شامی گفت: می خواهم با خود شما مباحثه كنم نه حمران. امام فرمود: اگر حمران را محكوم كردی، مرا محكوم كرده ای! مرد شامی با حمران مناظره كرد و هرچه از او پرسید، پاسخ مستدلی شنید تا این كه از بحث فروماند. امام به او فرمود: (حمران را) چگونه دیدی؟ گفتم: به راستی حمران چیره دست است، هرچه پرسیدم به شایستگی پاسخ داد. مرد شامی سپس درباره لغت و ادبیات عرب با «ابان ابن تغلب»، درباره فقه با «زراره» و درباره كلام با «مؤمن طاق» مناظره كرد و در تمام آنها مجاب شد.
«ابن ابی العوجا» كه از زنادقه عصر امام صادق علیه السلام بود در رابطه با فرهنگ مناظره علمی امام علیه السلام می گوید: جعفربن محمد الصادق بارها سخنان ما را می شنود ولی دشناممان نمی دهد و از مرز ادب پا فراتر نمی گذارد. او آرام، بردبار و متین است و هرگز مغلوب خشم و سفاهت نمی شود. سخنان و دلایلمان را می شنود، هر آنچه در دل داریم بیان می كنیم و می پنداریم بر او پیروز شده ایم اما او با كمترین سخن، استدلال هایمان را باطل می كند و چنان حجتش بر ما تمام می شود كه دیگر نمی توانیم پاسخش دهیم.
مالك بن انس، پیشوای فرقه مالكی در این راستا می گوید: من ندیدم که آن حضرت سخنی بی فایده و گزاف بگوید. او از عالمان زاهدی بود که ترس از خدا سراسر وجودش را فراگرفته بود.
آری! حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، این آموزگار بزرگ بشریت، در آشفته ترین اعصار تاریخ اسلامى و در هنگامه بحرانها و انقلابات سیاسى و اختلافها و آشفتگى هاى فکرى و مذهبى، وظیفه اى الهى و امر مقدسى را که برعهده داشت چنان پیش برد که در آن عقل و اندیشه به حیرت و شگفتى مى ماند.
منبع: بخش عترت و سیره تبیان- نوشته ابوالفضل صالح صدر
وحدت اسلامی؛ مسأله استراتژیک
گزیده بیانات مقام معظم رهبری؛
وحدت اسلامی و اتحاد بین مسلمین از جمله اصلیترین و بنیادیترین موضوعات در اندیشهی سیاسی و فرهنگی رهبر معظم انقلاب اسلامی است. اهمیت این موضوع نزد آیت الله خامنه ای تا آنجاست که ایشان وحدت اسلامی را به عنوان “مسألهای استراتژیک” و نه تاکتیکی معرفی نموده و همواره علما، روشنفکران، برجستگان سیاسی و آحاد امت اسلامی را به وحدت ذیل دستورات و آموزههای قرآن کریم و ارادت و محبت به پیامبر اسلام حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعوت کردهاند.
در اندیشهی مقام معظم رهبری اتحاد مسلمانان و پرهیز آنان از اختلاف و تفرقه، زمینهای مساعد برای “ایستادگی جمعی در برابر زورگوییهای نظام سلطه"و “دفاع از منافع و حقوق ضایعشدهی جهان اسلام” به شمار میآید.
آنچه در ادامه میآید گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی دربارهی وحدت اسلامی است که مواردی چون:
الف - معنا، اهمیت و ضرورت وحدت اسلامی
ب - خطرات و موانع پیشروی وحدت اسلامی
ج - پیشنهادات و راهکارهایی برای تحقق وحدت اسلامی
در آن مورد توجه و بازخوانی قرار گرفته است.
الف- معنا، اهمیت و ضرورت وحدت اسلامی
وحدت به معنای تمسک “جمعی” به حبلاللَّه است
قرآن میفرماید: “واعتصموا بحبل اللَّه جمیعاً ولاتفرّقوا". اعتصام به حبلاللَّه برای هر مسلمان یک وظیفه است؛ اما قرآن اکتفا نمیکند به اینکه ما را به اعتصام به حبلاللَّه امر کند، بلکه به ما میگوید که اعتصام به حبلاللَّه را در هیئت اجتماع انجام بدهید؛ “جمیعاً"؛ همه با هم اعتصام کنید. و این اجتماع و این اتحاد، یک واجب دیگر است. بنابراین، علاوه بر اینکه مسلمان باید معتصم به حبلاللَّه باشد، باید این اعتصام را به همراه دیگرِ مسلمانها و همدست با آنها انجام دهد. ما این اعتصام را درست بشناسیم و آن را انجام دهیم. آیهی شریفهی قرآن میفرماید: “فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللَّه فقداستمسک بالعروة الوثقی". این، اعتصام به حبلاللَّه را برای ما معنا میکند. تمسک به حبلاللَّه چگونه است؟ با ایمان باللَّه و کفر به طاغوت. امروز طاغوت اعظم در دنیا، رژیم ایالات متحده امریکاست.(۱)
اتحاد مسلمین به معنای انصراف از عقاید خاص نیست
مراد ما از وحدت اسلامی، یکی شدن عقاید و مذاهب اسلامی نیست. میدان برخورد مذاهب و عقاید اسلامی و عقاید کلامی و عقاید فقهی - هر فرقهای عقاید خودش را دارد و خواهد داشت - میدان علمی است؛ میدان بحث فقهی است؛ میدان بحث کلامی است و اختلاف عقاید فقهی و کلامی میتواند هیچ تأثیری در میدان واقعیت زندگی و در میدان سیاست نداشته باشد. مراد ما از وحدت دنیای اسلام، عدم تنازع است: “ولاتنازعوا فتفشلوا". تنازع نباشد، اختلاف نباشد.(۲)
اتحاد مسلمین، به معنای انصراف مسلمین و فِرَق گوناگون از عقاید خاص کلامی و فقهی خودشان نیست؛ بلکه اتحاد مسلمین به دو معنای دیگر است که هر دوی آن باید تأمین بشود: اول این که فِرَق گوناگون اسلامی (فِرَق سنی و فِرَق شیعه) - که هر کدام فِرَق مختلف کلامی و فقهی دارند - حقیقتاً در مقابله با دشمنان اسلام، همدلی و همدستی و همکاری و همفکری کنند. دوم این که فِرَق گوناگون مسلمین سعی کنند خودشان را به یکدیگر نزدیک کنند و تفاهم ایجاد نمایند و مذاهب فقهی را باهم مقایسه و منطبق کنند. بسیاری از فتاوای فقها و علما هست که اگر مورد بحث فقهیِ عالمانه قرار بگیرد، ممکن است با مختصر تغییری، فتاوای دو مذهب به هم نزدیک شود.(۳)
وحدت یعنی ایستادگی متحدانه در برابر دشمن مشترک
امروز منطقه جغرافیایی مسلمانان، مهمترین مناطق عالم است. کشورهای آنها از لحاظ طبیعی، جزو ثروتمندترین کشورهای عالم است. امروز دروازه آسیا به اروپا، دروازه اروپا به آسیا و آفریقا، آفریقا به اروپا و آسیا، متعلّق به مسلمانان است. این منطقه سوقالجیشی و سرزمینهای بابرکتی که در اختیار مسلمانان است، امروز حامل و حاوی امکاناتی چون نفت و گاز و امثال اینهاست که بشر برای تمدّن خود، به صورت روزمرّه به آن احتیاج دارد. یک میلیارد و چند صد میلیون نفر مسلمان هستند؛ یعنی بیش از یک پنجمِ مردم دنیا. این همه جمعیت، در چنین منطقهای؛ آن هم با برافراشته شدن پرچم اسلام در قلب این منطقه - یعنی در ایران اسلامی که امروز قلب و مرکز اصلیِ دنیای اسلام است - چرا باید از این استفاده نشود؟ این، یک امکان بزرگ در اختیار مسلمانان است.
وقتِ آن رسیده است که دنیای اسلام به خود آید و اسلام را به عنوان صراط المستقیم الهی و راه نجات انتخاب کند و در آن، با استحکام قدم بردارد. وقت آن رسیده است که دنیای اسلام، اتّحاد خود را حفظ کند و در مقابل دشمن مشترکی که همه گروههای اسلامی، آسیب آن دشمن را دیدهاند - یعنی استکبار و صهیونیسم - به طور متّحد بایستد، شعارهای واحدی بدهد، تبلیغ واحدی بکند و راه واحدی را بپیماید. انشاءاللَّه مورد تأیید پروردگار و مورد حمایت قوانین و سنن الهی هم خواهد بود و پیش خواهد رفت.(۴)
وحدت مسلمین؛ مسأله استراتژیک
هدف از این کار آن است که با شعار وحدت مسلمین، که شعار درست و ضرورییی هم است و من از قدیم این اعتقاد و تفکر را داشتم و دارم و آن را یک مسألهی استراتژیک میدانم - یک مسألهی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیر شیعه ارتباطات داشته باشیم - مسلمانان، بتدریج این اختلافات مذهبی و طایفهیی را کم کنند و از بین ببرند؛ چون در خدمت دشمنان است. ما با این انگیزهی صحیح، مسألهی وحدت مسلمین را در جمهوری اسلامی، یک مسألهی اساسی قرار دادهایم. امام بارها فرمودند، ارگانهای مختلف جمهوری اسلامی نیز بر این اساس برنامهریزی و طراحی و تلاش کردند و ماها هم سخنرانی کردیم.(۵)
ب- خطرات و موانع پیشروی وحدت اسلامی
کجفهمی و بیاطلاعی؛ مانع اتحاد
انسجام اسلامی در یک وجه، خود ناظر به همهی دنیای اسلامی است باید با هم منسجم باشند؛ باید به یکدیگر کمک کنند؛ هم دولتهای اسلامی، هم ملتهای اسلامی. و دولتهای اسلامی در استفادهی از ظرفیت ملتهای اسلامی برای ایجاد این وحدت بزرگ، میتوانند سهم و نقش داشته باشند.
چیزهایی مانع از اتحاد میشود. عمدهی آنها بعضاً کجفهمیها و بیاطلاعیهاست؛ از حال هم خبر نداریم؛ دربارهی هم توهمات میکنیم؛ دربارهی عقاید هم، دربارهی تفکرات یکدیگر دچار اشتباه میشویم؛ شیعه دربارهی سنی، سنی دربارهی شیعه؛ فلان ملت مسلمان دربارهی آن ملت دیگر، دربارهی همسایهاش؛ سوء تفاهمها، که دشمنان هم بشدت بر این سوءتفاهمها دامن میزنند. افرادی هم متأسفانه بر اثر همین سوء فهم، سوء تحلیل، ندیدن نقشهی کلی دشمن، بازیچهی این بازی دشمن قرار میگیرند و دشمن از آنها استفاده میکند. گاهی یک انگیزهی خیلی کوچک، انسانی را وادار میکند حرفی بزند، موضعی بگیرد، کاری بکند که دشمن در نقشهی کلی خود از آن حرف استفاده میکند و شکاف را بین برادران زیاد میکند.(۶)
عوامانه شدن اختلافات مذهبی؛ عامل درگیری و خشونت بین مسلمانان
اختلاف بین طرفداران دو عقیده بر اثر تعصبات، یک امری است که هست و طبیعی است، و مخصوص شیعه و سنی هم نیست. بین فِرَق شیعه، خودشان؛ بین فِرَق سنی، خودشان؛ در طول زمان از این اختلافات وجود داشته است. تاریخ را نگاه کنید، میبینید هم بین فرق فقهی و اصولی اهل تسنن - مثل اشاعره و معتزله، مثل حنابله و احناف و شافعیه و اینها - هم بین فرق مختلف شیعه، بین خودشان، اختلافاتی وجود داشته است. این اختلافات وقتی به سطوح پایین - مردم عامی - میرسد، به جاهای تند و خطرناکی هم میرسد؛ دست به گریبان میشوند. علما مینشینند با هم حرف میزنند و بحث میکنند؛ لیکن وقتی نوبت به کسانی رسید که سلاح علمی ندارند، از سلاح احساسات و مشت و سلاح مادی استفاده میکنند که این خطرناک است. در دنیا این همیشه بوده؛ همیشه هم مؤمنین و خیرخواهان سعی میکردند که مانع بشوند؛ علما و زبدگان، تلاششان این بوده است که نگذارند سطوح غیرعلمی کارشان به درگیری برسد؛ لیکن از یک دورهای به این طرف، یک عامل دیگری هم وارد ماجرا شد و آن “استعمار” بود. نمیخواهیم بگوییم اختلاف شیعه و سنی همیشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخیل بوده؛ بعضی از جهالتها، بعضی از تعصبها، بعضی از احساسات، بعضی از کجفهمیها دخالت داشته؛ لیکن وقتی استعمار وارد شد، از این سلاح حداکثر استفاده را کرد.(۷)
ج- پیشنهادات و راهکارهایی برای تحقق وحدت اسلامی
برجستگان مبارزهی با استعمار بر وحدت تکیه کردهاند
لذا شما میبینید برجستگان مبارزهی با استعمار و استکبار، روی مسئلهی “وحدت امت اسلامی” تکیهی مضاعف کردهاند. شما ببینید سیدجمالالدین اسدآبادی (رضواناللَّهتعالیعلیه) معروف به افغانی و شاگرد او شیخ محمد عبده و دیگران و دیگران، و از علمای شیعه مرحوم شرفالدین عاملی و بزرگان دیگری، چه تلاشی کردند برای اینکه در مقابلهی با استعمار نگذارند این وسیلهی راحتِ در دست استعمار، به یک حربهی علیه دنیای اسلام تبدیل شود. امام بزرگوار ما از اول بر قضیهی وحدت اسلامی اصرار میکرد. (۸)
وجود نبیّ مکرّم اسلام(ص)؛ بزرگترین مایه وحدت اسلامی
وجود نبیّ مکرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، بزرگترین مایهی وحدت در همهی ادوار اسلامی بوده است و امروز هم میتواند باشد؛ چون اعتقاد آحاد مسلمانان به آن وجود اقدسِ بزرگوار، با عاطفه و عشق توأم است و لذا آن بزرگوار، مرکز و محور عواطف و عقاید همهی مسلمانهاست و همین محوریت، یکی از موجبات انس دلهای مسلمین و نزدیکی فِرَق اسلامی با یکدیگر به حساب میآید.
توصیهی ما به همهی مسلمانان عالم این است که روی ابعاد شخصیت پیامبر و زندگی و سیره و اخلاق آن حضرت و تعالیمی که از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، کار زیادی بشود.(۹)
مساله غدیر؛ یکی از محورهای وحدت اسلامی
مسأله غدیر هم میتواند مایه وحدت باشد؛ همچنان که مرحوم آیةاللَّه شهید مطهری مقالهای با عنوان “الغدیر و وحدت اسلامی” دارد. او کتاب الغدیر را - که درباره مسائل مربوط به غدیر است - یکی از محورهای وحدت اسلامی میداند که درست هم هست. ممکن است به نظر عجیب بیاید، اما واقعیت مطلب همین است. خودِ مسأله غدیر، غیر از جنبهای که شیعه آن را به عنوان اعتقاد قبول کرده است - یعنی حکومت منصوب امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام از طرف پیامبر که در حدیث غدیر آشکار است - اصل مسأله ولایت هم مطرح شده است. این دیگر شیعه و سنّی ندارد.
اگر امروز مسلمانان جهان و ملتهای کشورهای اسلامی، شعار ولایت اسلامی سر دهند، بسیاری از راههای نرفته و گرههای ناگشوده امت اسلامی باز خواهد شد و مشکلات کشورهای اسلامی به حل نزدیک خواهد گشت.(۱۰)
ارشاد گروههای تکفیری و آگاهسازی مردم؛ وظیفهی علما
ما بایستی مردم خودمان را هشیار و بیدار کنیم و خودمان مراقب باشیم. آن کسانی که بدون فهم، فهم حقیقت، بدون تقوا، جمعیت عظیمی از مسلمانان را از دین خارج میدانند، خارج میکنند، تکفیر میکنند این گروههای تکفیریِ نادان - حقیقتاً مناسبترین صفت برای اینها نادانی است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترین خصوصیت اینهاست - اینها را بایستی ما تا آنجایی که میتوانیم، ارشاد کنیم؛ مردم را از اینها بترسانیم که مردمِ ما “و لتصغی الیه افئدة الذین لایؤمنون بالأخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون” بعضیها به خاطر ضعف ایمان، به خاطر ضعف معرفت، مجذوب این حرفهای دشمنان میشوند. ما باید مراقبت کنیم. وظیفهی علما، وظیفهی سنگینی است. امروز وحدت دنیای اسلام، یک هدف اعلاست که اگر این وحدت حاصل شد، آن وقت دنیای اسلام حقیقتاً میتواند به عزت کامل و عمل به احکام اسلامی دست پیدا کند؛ میتواند این کار را هم بکند. هم دولتها باید کمک کنند، هم ملتها باید کمک کنند.(۱۱)
منشور وحدت اسلامی را تهیه کنید
علاج اصلی، داروی اصلی برای امروزِ دنیای اسلام، داروی “اتحاد” است؛ باید با هم متحد بشوند. علما و روشنفکران اسلام بنشینند و منشور وحدت اسلامی را تنظیم کنند؛ منشوری تهیه کنند تا فلان آدم کجفهمِ متعصبِ وابستهی به این، یا فلان، یا آن فرقهی اسلامی، نتواند آزادانه جماعت کثیری از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام کند؛ تکفیر کند. تهیهی منشور جزو کارهایی است که تاریخ، امروز از روشنفکران اسلامی و علمای اسلامی مطالبه میکند. اگر شما این کار را نکنید، نسلهای بعد از شما مؤاخذه خواهند کرد. میبینید دشمنیِ دشمنان را ! میبینید تلاش آنها را برای نابود کردن هویت اسلامی و ایجاد اختلاف بین امت اسلامی! بنشینید علاج کنید؛ اصول را بر فروع ترجیح بدهید. در فروع ممکن است افراد یک مذهب هم با همدیگر اتحاد نظر نداشته باشند؛ مانعی ندارد. مشترکات بزرگی وجود دارد؛ گرد این محور - محور مشترکات - همه مجتمع شوند. مواظب توطئهی دشمن باشند؛ مواظب بازی دشمن باشند. خواص، بین خودشان بحثهای مذهبی را بکنند، اما به مردم نکشانند؛ دلها را نسبت به یکدیگر چرکین نکنند؛ دشمنیها را زیاد نکنند؛ چه بین فرقههای اسلامی، چه بین ملتهای اسلامی، چه بین گروههای اسلامی در یک ملت.(۱۲)
نظرات فرق مختلف اسلامی را در مجموعهای واحد جمع کنید
علمای اسلامی باید کوشش کنند. فقها و متکلمین و فلاسفهی اسلامی بنشینند آراء را با یکدیگر تطبیق کنند و آنها را در مجموعههایی جمع نمایند تا نظرات فِرَق مختلف اسلامی در مجموعهی واحد و با نگاه مساعد به یکدیگر، در اختیار همهی مسلمین قرار بگیرد. این، از جمله کارهای بسیار لازم و ضروری است.(۱۳)
(۱) - بیانات در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۸۵/۰۵/۳۰
(۲) - بیانات در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۸۵/۰۵/۳۰
(۳) - بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
(۴) - بیانات در دیدار مهمانان کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۷۶/۰۵/۰۱
(۵) - بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنفرانس جهانی اهلبیت(ع) ۱۳۶۹/۰۱/۲۶
(۶) - بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۶/۰۱/۱۷
(۷) - بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۸)- بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۹)- بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
(۱۰)- بیانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا(ع) ۱۳۷۹/۰۱/۰۶
(۱۱)- بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
(۱۲)- بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۶/۰۱/۱۷
(۱۳)- بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیه الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)
روایت تاریخی؛ هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟
شاید جالب باشد که بدانیم ایده ی نام گذاری هفته ای به نام «وحدت»، مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست. این نام گذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان و بلوچستان اجرا شده است؛ زمانی که حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری می کردند. روایت این نام گذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی بخوانیم:
شکل گیری اولین هفته وحدت در دوران تبعید
یکى از ابزارهاى همیشه مورد استفاده ى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئله ى اختلافات مذهبى، شیعه و سنى و از این قبیل بوده. دعوا درست کنند، اختلاف ایجاد کنند، برادران را به جان هم بیندازند، اختلافات را بزرگ کنند، برجسته کنند، موارد اشتراک و اتحاد را ضعیف کنند، کمرنگ کنند، یک چیز کوچک را بزرگ کنند، برجسته کنند؛ این همه نقاط اشتراک را که بین برادران سنى و شیعه هست، کوچک کنند، ضعیف کنند؛ این کارى است که دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام می گیرد.
جمهورى اسلامى از اولین روز در مقابل این توطئه ایستاده است؛ علت هم این است که ما ملاحظه ى کسى را نمیکنیم؛ این عقیدهى ماست. قبل از اینکه نظام اسلامى تشکیل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهى انقلابى در آن روز - که هنوز خبرى از حکومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شیعه و سنى تلاش میکردند. من خودم در بلوچستان تبعید بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ایرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى که بحمدالله زنده هستند، رفیقیم، نزدیکیم، صمیمى هستیم. من آنجا تبعیدى بودم، دستگاه ها نمیخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگیرد؛ اما در عین حال ما گفتیم بیائید کارى کنیم که یک نشانهاى از اتحاد شیعه و سنى را در این شهر نشان بدهیم؛ که این مسئلهى هفتهى وحدت - ولادت نبى اکرم در دوازدهم ربیعالاول به روایت اهل سنت، و در هفدهم ربیعالاول به روایت شیعه - آن روز به ذهن ما رسید و در ایرانشهر آن را عمل کردیم؛ یعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتیم. این یک فکر عمیقى بوده است، مال امروز و دیروز نیست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
فکر وحدت اسلامی یک فکر زودگذر نیست
فکر وحدت اسلامى یک فکر زودگذرِ تازه پا نیست، بلکه از اعماق دل ما مى جوشد. سنّى براى خود سنّى است، شیعه هم براى خود شیعه است، هرکدام عقاید و مناسکى دارند و هیچ کدام دیگرى را مجبور نمى کند که مثل من وضو بگیر یا اعمال دیگر را مثل من انجام بده. حقیقت این است که هر دو به خداى واحد، قبله ى واحد، پیامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اینها را فراموش کنیم؟! من در همان روزهایى که تبعید بودم - آقاى مولوى قمرالدّینى این جاست - پیغام دادم، خودم به مسجد ایشان رفتم و گفتم بیایید این یک هفته میان هفده ربیع - که ما شیعه ها هفده ربیع را روز ولادت پیغمبر مى دانیم و جشن مى گیریم - و دوازده ربیع را - که شما سنّیها روز ولادت پیامبر مى دانید - جشن بگیریم. ما بگیریم، شما هم بگیرید. ایشان هم قبول کرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ایرانشهر سیل آمد و بساط همه چیز را به هم زد و ما در کار امداد مردم افتادیم و نتوانستیم کارى انجام دهیم. به این چیزها توجّه داشته باشید. خوب؛ طبیعى است که هر کسى براى عقاید خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زید به عقیدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم این است که به عقیده ى عمرو اهانت کند؟! یا اگر عمرو به عقیده ى خود احترام مى گذارد، مگر مستلزم این است که به زید اهانت کند؟! چرا؟! دشمن همین را مى خواهد و این آتش عجیبى است اگر مشتعل شود.
الان شما ببینید در همین همسایگى این مرز ما، دستهایى اختلاف و تفرقه بین شیعه و سنّى را تحریک مى کنند. سرِ همین اختلافات، همدیگر را کافر و فاسق و فلان مى دانند و مى کشند. این است که من تأکید مى کنم و این نکته ى اساسى است. بله؛ از دوستان و علماى عزیز خیلى متشکّرم که تلاش کردید؛ اما این تلاش را تعمیق کنید و به دوستیها عمق ببخشید؛ هرکدام هم در مذهب خود پایدار و ثابت قدم بمانید. بحث علمى و فکرى و غیره هم به جاى خود محفوظ، خیلى خوب است و مانعى هم ندارد. اما مراقب اختلاف باشید؛ مراقب مردم باشید؛ مراقب دست دشمن باشید. 1381/12/02
علما به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند
اوّلِ انقلاب هم اوّلین نقطه اى که امام، هیأت اعزام کردند، گمان مىکنم بلوچستان بود. بنده را خواستند، یک حکم هم نوشتند که در رادیو خوانده شد. من با جماعتى راه افتادم و به بلوچستان رفتم. مرحوم مولوى عبدالعزیز ساداتى ملازهى آن موقع حیات داشتند؛ رفتیم ایشان را در سراوان دیدیم.
غرض؛ دوستان فراوانى از مجموعه ى علماى منطقه بودند که به نداى وحدت پاسخ مثبت دادند. بالاتر از این بگویم؛ در دلِ خودشان حقیقتاً این ندا وجود داشت. جامعه ى ایرانى و اسلامى از این وحدت سود برد. اوایل انقلاب با ایجاد درگیرى و با استفاده از بعضى آدمهاى ناباب توانستند در ایرانشهر و جاهاى دیگر کارهایى بکنند؛ لیکن به جایى نرسید و اختلاف مورد نظر آنها بحمداللَّه به وجود نیامد…
من خودم همان سفرى که آمدم، در ایرانشهر همه ى رؤساى طوایف را جمع کردم و در جلسه اى با آنها صحبت کردم و گفتم نظامِ جمهورى اسلامى بنا دارد که در سرتاسر کشور عدالت واقعى را اجرا کند؛ لذا ظلم و تعرّض و تبعیض را بین استانها و طوایف کشور هیچ تحمّل نمى کند و شما به این امر کمک کنید. به آنها گفتم که این نظام از نظام قبل به مراتب نیرومندتر است؛ چون آن نظام به دستگاههاى امنیتى و اطّلاعاتى و سلاحِ خودش متّکى بود؛ اما این نظام به عواطف و دلها و علایق مردم متّکى است.
۱۳۷۹/۰۸/۱۶
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیه العظمی خامنه ای (مدظله العالی)
بیست جمله از رهبر معظم انقلاب درباره بسیج
هفته بسیج، در حقیقت فرصتی برای ارائه حرکت عظیمی است که به وسیله امام بزرگوار راحل، در این کشور پایهگذاری شد و این حرکت، در این منطقه اسلامی و دینی، برای دیگر ملتها هم انشاءاللَّه الگو و سرمشق خواهد شد. 1375/8/30
سازماندهی بسیج، یکی از نوآوریهای امام بزرگوار بود1378/2/14
امروز اگر شما جلوههای زیبای پُرشور حضور جوانان را در صحنههای پُرخطر فلسطین و لبنان مشاهده میکنید، این الگوگیری از بسیج است1384/6/2
میتوان بسیج را را بحق مکتبیترین و مردمیترین نیروی مقاومت جهانی نامید. 4/9/1362
بسیج، عبارت است از مجموعهای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آمادهبهکارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای به کمال رساندن و به خوشبختی نائل کردنِ این کشور، جمع شدهاند. 5/9/1376
بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطهای است که اسلام و قرآن و امام زمان ارواحنافداه و این انقلاب مقدّس به آن نیازمند است؛ لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر ارواحنافداه - مهدی موعود عزیز - یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است. 3/9/1378
همه باید بدانند که در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظیمی از حضور مؤمنانه و پر تلاش نیروهای بسیجی در صحنههای جنگ اتفاق افتاد؛ این را باید همه بدانند. 14/2/1378
مطمئن باشید اگر حضور بسیج مستضعفین در هشت سال دفاع مقدس نبود، امروز سرنوشت کشور چیز دیگری بود.4/9/1388
تا بسیج هست، نظام اسلامی و جمهوری اسلامی از سوی دشمنان تهدید نخواهد شد؛ این یک رکن اساسی است.4/9/1388
. عرصهی بسیج یک عرصهی عمومی است؛ نه مختص یک قشر است، نه مختص یک بخشی از بخشهای جغرافیائی کشور است، نه مختص یک زمانی دونِ زمان دیگری است؛ نه مختص یک عرصهئی دون عرصهی دیگری است. در همهی جاها، در همهی مکانها، زمانها، عرصهها و در همهی قشرها، این وجود دارد. این معنای بسیج است.2/4/1389
بسیج دانشجویی یکی از ارزندهترین یادگارهای امام راحل بزرگوار ما است. 14/7/1377
بسیج به کیفیتبخشیدن روزافزون به خود نیازمند است و این حلقات «صالحین»، از کارهای بسیار خوب و برجسته است و در طریق همین تکمیل بسیج قرار دارد که انشاءالله روز به روز باید آن را کاملتر کرد.1/9/1391
از جملهی اساسیترین کارهائی که بر عهدهی بسیج است و در بافت درونیِ هویت بسیج دخالت دارد، عبارت است از حمایت و دفاع از اصول مسلّم اسلامی. 22/7/1390
جوانی که در نیروی مقاومت بسیج به عنوان یک نیروی بسیجی، خود را خدمتگزار اهداف انقلاب و آرمانهای اسلامی میداند، باید چنان خود را بسازد که مثل شمعی پروانهها را به دور خود جمع کند و سازندگی علمی، اخلاقی، معنوی، فکری و سیاسی داشته باشد.21/8/1380
اخلاص و معنویت بسیجی و ارتباط با خدا در بسیجی، یک خصوصیت عمده است. 5/9/1376
بسیج نگاه میکند ببیند که این حرکت عمومی انقلاب و نظام از مسیرِ درست منحرف نشود؛ مراقب است که انحراف به وجود نیاید؛ هر جا انحرافی مشاهده شد، بسیج در مقابل آن میایستد. این از جملهی خصوصیاتی است که مربوط به بسیج است. 22/7/1390
آنچه که برای همهی ما، برای همهی بسیجیان عزیز، برای جوانها در هر نقطهای از این عرصهی عظیم که مشغول کار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از این سه عنصر: بصیرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه. این سه عنصر را همیشه با یکدیگر توأم کنید و در نظر داشته باشید. 2/8/89
بسیجیان در قبال پیچیدگی اوضاع توانستهاند در ذهن خود و فکر خود و شخصیت خود پیچیدگی ایجاد کنند و بشناسند؛ قضایای سال ۸۸ این را نشان داد. 2/8/89
بسیج تنها تا آن روز پیروز است که در یک دست بسیجی«قرآن» و در دست دیگرش«سلاح» باشد. 4/9/1362
راز پیروزی مسلمین و وحشت و هراس دشمنان و معاندین از مسلمین در برافراختن پرچم قرآن است. بسیج باید مطیع مسجد، حامی مسجد، عامل به قرآن و حافظ قرآن باشد. 4/9/1362
سعادت از دیدگاه امام حسین (علیه السلام)
معنای حقیقی سعادت
سعادت حقیقی یعنی تعالی روح انسان. یعنی قرار گرفتن انسان در مسیر صحیح حیات، نه اینکه چون زندگی مادی به کام او است خود را سعادتمند بداند.
اگر این تعالی در روح انسان بوجود آید، دیگر ظاهر برای او معنایی ندارد، چرا که همه چیز را در خدمت سیرت باطنی خود می داند. برخورداری انسان از سعادت حقیقی او را به جایی می رساند که اگر در یک روز تمام موی سر او سفید شود غم و اندوهی در دل او نمی نشیند، چرا که طعم نشاط و سعادت حقیقی را با روح خود دریافته و حتی اگر جسم او از ادامه مسیر ناتوان گردد، روح آدمی تا اوج خواهد رفت. انسان طعم واقعی سعادت را با روح خود می چشد نه با جسم که بخواهد خوشبختی را در مادیات بداند. تعالی و رشد انسان و آگاهی او نسبت به حقایق الهی ، سعادتِ واقعی انسان است.
سعادتمند واقعی کیست؟
سعادتمند حقیقی کسی است که آگاه و روشن است، اگر چه دنیا بر او سخت بگذرد. اما کسی که در این دنیا، تاریک است و از چیستی این زندگی آگاهی ندارد، بیچاره و بینوا است. اگر انسان از حقایق حیات خود آگاه باشد، همیشه خود را در مرز حیات و مرگ می بیند. در این شرایط برای او تفاوتی ندارد که میلیارد میلیارد ثروت داشته باشد یا سر گرسنه بر بالین بگذارد. سعادتمند حتی اگر ثروت داشته باشد ناراحتی و افکار پریشان او بیشتر است، زیرا با خود می اندیشد که او از مال دنیا بهره مند است و چه بسیارند افرادی که برای گذراندن زندگی به کمک دیگران احتیاج دارند و تمام اندیشه او چگونگی رفع نیاز اینگونه افراد می گردد.
سعادت حقیقی در تعالی روح انسان معنا می شود. تعالی که از آگاهی نسبت به جهان و انسان نشأت گرفته و انسان را آماده زندگی ابدی می سازد. حسین ابن علی(علیه السلام) سعادتمند واقعی بود. سعادتمندی که مرگ در راه دفاع از حق و حقیقت را در مقابل زندگی با ستمکاران سعادت می دانست.
زمانی که انسان سعادت را با روح خود احساس نمود، زیبایی و ثروت وسیله ای عالی برای رشد او می شود. در این هنگام همان ثروتی که در صورت عدم آموزش وسیله ای برای بدبختی اوست، سجاده عبادت و سکوی پرواز انسان می گردد.
قرار گرفتن انسان در مرز حیات و مرگ به این معنا است که هر زمان به او گفته شد که «می خواهیم تو را راهی ابدیت کنیم» بگوید من آماده هستم. آگاهی نسبت به چیستی دنیا و انسان و حقانیت جهان آخرت، انسان را برای ورود به ابدیت در هر لحظه آماده ساخته و او را از سعادت حقیقی بهره مند می سازد.
سعادت حسینی
امام حسین(علیه السلام) سعادتمند واقعی بود که به خاطر لذایذ زودگذر دنیا و مال و مقام با یزید بیعت نکرد. امام از مفهوم حیات و مرگ و هدف خود آگاه بوده و همین آگاهی موجب شد که چنین فرمودند:
«ای انسان ها مگر نمی بینید که حق مورد عمل واقع نمی شود و از باطل اجتناب نمی ورزند؟ من مرگ در راه دفاع از حق و ریشه کن کردن باطل را چیزی جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و دلتنگی نمی بینم.»
حسین و بی تفاوتی نسبت به ظلم و بی عدالتی! حسین و رها کردن هدف خلقت! هرگز!
امام آگاه بود، روشن بود، سعادتمند بود که مرگ در راه حق را سعادت می دانست. تمام زندگی امام در مرز حیات و مرگ گذشت. امام هر لحظه برای مرگ آماده بود، چرا که روح ایشان به تعالی رسیده و سعادت را با جان و دل چشیده بودند.
برای انسانی که در زندگی طعم سعادت را چشیده باشد، مرگ شکوفا شدن زندگی با سعادت اوست. به همین علت زندگی امام حسین(علیه السلام) در شهادت ایشان شکوفا شد. صلی الله علیک یا ابا عبد الله…
پروردگارا! ما را در رهایی از ضد سعادت ها یاری رسانده و سعادت حسینی را نصیب ما بفرما. امین
منبع: امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علامه محمد تقی جعفری
”هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة”و طرد استکبار درون
سخنرانی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق
يک اصل کلي در روايات ما هست که وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء)، چه درباره اميرالمؤمنين و چه درباره اهل بيت اينچنين ميفرمايد: “عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه"، “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ"، “حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه” و سرّش هم اين است که ذات اقدس الهی در قرآن کريم پيوند پيغمبر را با اين ذوات قدسي با تعبير ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم﴾ مشخّص کرده است. اگر وجود مبارک حضرت امير به منزلهٴ جان پيغمبر است، در اثر ولايت و مقام امامت است و اين مقام امامت برای حسن بن علی و حسين بن علی(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هست.
گرچه تعبير آيه “مباهله” درباره خصوص حضرت امير است، ولي خصيصهاي براي آن حضرت نيست؛ زيرا معيار امامت است که در همه اين ذوات قدسي هست؛ لذا فرمود: “حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه"، “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ". وقتي “حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ” شد، کار وجود مبارک پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) را حسين بن علی بايد در حدّ امامت انجام دهد.
برنامه حياتبخش وجود مبارک پيامبر را ذات اقدس الهی بعد از تلاوت آيات، سه اصل مهم قرار داد: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم﴾ که جامعه را با فرهنگ وحي آشنا ميکند، جامعه را طاهر و طيّب ميکند و با حکمت که خير کثير است آشنا ميکند؛ اين برنامهٴ رسمي آن حضرت است که خودش راهي اين راه است و عدّهاي را هم به همراه ميبرد.
در زيارت اربعين سالار شهيدان هم ميخوانيم: “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة"، منتها وجود مبارک پيامبر در تمام مدّت عمر با تحمّل “مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ” به آن سه اصل عمل کرد و سالار شهيدان هم با بذل خون، جامعه را از جهل علمي و جهالت عملي نجات داد و به مقصد هم رسيده است!
تقريباً پنج قرن عباسيه ـ بنیالعبّاس ـ با اين نام و قبر و علامت مبارزه کردند؛ به راستی بنیالعبّاس با قبر حسين بن علی مبارزه کردند! آن قبر را شيار کردند، آن زمين را کشت کردند، به طوری که هيچ اثري از قبر مطهر نبود! امّا اينکه زينب کبري(سلام الله عليها) در شام قسم ياد ميکند و ميگويد: “فَوَاللهِ … لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا يُرْحَضُ عَنْك"؛ قسم به خدا نميتوانيد نام ما را به فراموشی بسپاريد، اين بر اثر اين است که ايشان “أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة” است، وگرنه کم نبودند سلسله انبياء! چندهزار پيامبر آمدند و رفتند، اما بسياري از اينها نامي از اينها نيست! اينطور نيست که هرکسي پيغمبر بود يا امام بود جاودانه باشد، اين جاودانگی با يک فيض خاصّي است. و امروزه می بینید در جوامع مختلف همه در کنار سفرهٴ سالارشهيدان نشسته اند.
در زيارت اربعين فرمود او براي دو کار خون داد: يکي اينکه جامعه را عالم کند، ديگر اينکه جامعه را عادل کند و ما هم راهيان همين راه هستيم! سالارشهيدان فرمود اين راه براي شما هم هست، امّا بايد به دنبال ما حرکت کنيد؛ آن سخنراني نوراني حضرت در مکه هم همين است، فرمود: “مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه"؛ ببينيد ما چکار ميکنيم، شما هم تابع ما باشيد. براساس همان اصل، نسبت به خود وجود مبارک حضرت در زيارت اربعين به خدا عرض ميکنيم: “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ"، چرا؟ چون در صدر همين زيارت اربعين آمده است او حبيب و خليل توست!
در سوره “آل عمران” فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه﴾، از محبّ بودن به محبوب بودن هجرت کنيد که ائمه (علیه السلام) هجرت کردند؛ اينها حبيب به معناي محبوب هستند، اينها خليل تو هستند که ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلا﴾. چون در صدر زيارت اربعین آمده است:حسين بن علی(سلام الله عليه) محبوب و خليل توست، خون اين حبيب و خليل در راه توست، آنگاه آن توان را دارد که جامعه را رهبري کند؛ رهبري آن حضرت در همين زيارت اربعين آمده است که “وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَة"؛ او قائد است! رهبريِ “قيادي” اين است که خودش پيشتاز است و ميگويد بياييد! فرق امام و ديگران اين بود که ديگران ميگفتند به طرف جنگ برويد، امام فرمود به طرف جنگ بياييد، پيشگام بود و گفت بياييد! “قائد” يعني کسي که خودش در جلو هست و ميگويد من رفتم و شما به دنبال من بياييد.
اين “هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة” حضرت، تنها براي طرد استکبار برون نيست، برای طرد آن مستکبر دورن هم هست؛ اگر عقل کسي اسير شد، درباره کساني که در اوائل امر هستند اين دشمن درون نميگذارد او عاقل بشود، نميگذارد دنبال علم برود، اين يک نحو است.
الآن شما ببينيد در طول تاریخ هرچه خواستند جلوي اين زيارت اربعين را بگيرند نشد؛ چرا که اين شوق و عشق است. اينها ولو قدرت تبيين نداشته باشند، اما بشر با شوق زنده است، با عشق زنده است، با محبّت و ارادت زنده است. علم يک گوشهاي از کارهاي نفس و ذهن را به عهده دارد، مسئول انديشه است و نه مسئول انگيزه، انگيزه را اراده و عزم و نيّت و اخلاص رهبري مي¬کند و اين همان محبّتي است که"وَ فِي قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه”
سخنان حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق هفتگی؛ پنجشنبه-95/08/25
سیره اخلاقی علامه طباطبایی
برکت لباس مقدس روحانیت
…رفته بودند حرم حضرت امير در نجف از كمبود بضاعت مالي و هزينه زندگي شكوه كرده (كه آقا از راه دور آمدم در محضرشمادرس بخونم بايد مارو ياري كنيد) و پس از اون ناراحت شده بودند كه چرا چنين گفتم و از آقا گله كردم. اون شب ناراحت سر به بالين برده بود ند كه ديروقت از شب گذشته بود كه درب خونه بصدا دراومد. مادر رفته بودند دم در كه از پشت در كسي گفته بود من فلاني هستم ( كه اون فرد از بزرگان تبريز بوده و ساليان سال از فوتش گذشته بود) پيغامي و امانتي براي شيخ دارم . صاحب پيغام وفرستنده اين امانتي گفته به او بگوييد ما 17 سال آيا از او غافل مانده ايم و تامينش نكرديم و اين امانت را فرستاده. امانتي محتوي پول بود. وقتي به پدر تقديم شد و پيغام نقل شد. پدر به فكر فرو رفتند و بادقت در پيغام دريافتند. درست 17 سال است كه از ملبس شدن ايشان به لباس روحانيت ميگذرد .
قدردانی از همسر
بسيار قدر دان مادر و زحمات و محبت هاي مادرم بودند. پدر همواره در كار مطالعه و تحقيق بودند و در عين خوش اخلاقي در مراودات. كمتر اهل رفت و آمد و ديد وبازديد و همنشيني هاي متعارف بودند و معتقد بودن عمر و وقت انسان مغتنم است و اين امور مانه تلاش علمي ايشان مي شود. و مادرم هميشه سيني چاي را محضر ايشان مي بردند و بي صحبت كه مقيد بودند مزاحم كار ايشان نشوند و حواسشونو پرت نكنند ليوان خالي رو برمي گرداندند. و پدر بارها مي گفتند من موفقيتهاي علمي خود را بسيار مديون همسرم هستم.
” خاطرات جناب آقاي دكتر عبدالباقي طباطبایی فرزند علامه محمد حسین طباطبایی”