به مناسبت فرارسیدن سالروز وفات عالم گرانقدر ملا احمد نراقی(رحمه الله عليه)
علامه مولی احمد بن محمد مهدی نراقی، معروف به فاضل نراقی (م ۱۲۴۵ ق) است. وی در چهاردهم جمادی الثانی، در عهد سلطنت کریم خان زند در سال ۱۱۸۵ ق در خاندان علم و فضیلت در نراق دیده به جهان گشود.
وی دوران نوجوانی و جوانی را در شهر کاشان و در محضر پدر بزرگوارش حدود سالهای ۱۱۹۰ تا ۱۲۰۵ در پانزده سال اواخر عمر پدر بزرگوارش ـ به تحصیل دورههای مقدمات، سطح و خارج گذراند و عمده تحصیل وی در این ایام میباشد. وی درباره پدرش غالبا عبارت (من الیه فی جمیع العلوم استنادی) را بکار برده است.
معظم له از اجل علمای قرن سیزدهم هجری است و چنانچه علامه خوانساری در روضات گوید: «نراقی دریایی مواج و بحری عجاج بود، در فنون معموله استادی ماهر و در علوم متبوعه استوانه کامل؛ ادیبی سراینده و فقیهی برازنده… نراقی نویسندهای ماهر و مؤلفی ناصح بود که معراج السعاده او جهت خوشبختی مردمان و کشکول او به اسم خزائن مشهور است»
وی دارای تألیفاتی چون: مستند الشیعه فی احکام الشریعه، عوائد الایام، طاقدیس، عین الاصول، شرحی بر تجرید الاصول، معراج السعاده، اسرار الحج، اجتماع امر و نهی، اساس الاحکام، سیف الامه، مناهج الاصول، مفتاح الاحکام، خزائن و یک دیوان شعر فارسی است،
از همان ابتدا وی با استعداد قوی و همت عالی و ذهن توانایی که داشت به سرعت مدارج علمی را طی نموده و خود شروع به تدریس معالم و مطول نمود.
وی در حالیکه در سال ۱۲۰۵ به درجه اجتهاد نائل شده بود همراه پدر بزرگوارش به عتبات عالیات مشرف و مراتب عالی تحصیلات حوزوی را در آنجا میگذراند.
در آنجا از محضر بزرگانی همچون سید محمد مهدی بحرالعلوم (م ۱۲۱۲ق) سید علی طباطبائی، صاحب الریاض (م ۱۲۳۱ق)، سید مهدی شهرستانی (م ۱۲۱۶ق)، شیخ محمد جعفر نجفی (م ۱۲۲۸ ق)، استفادههای وافری برده و به تدریس، تحقیق و تألیف میپردازد هنوز بیش از چهار سال از اقامت وی در نجف اشرف نمیگذشت که به خاطر وفات پدر بزرگوارش در سال ۱۲۰۹ ق بناچار به کاشان باز میگردد و به جای پدرش مسؤلیت اداره حوزه علمیه، تدریس و خدمت به مردم آن سامان را به عهده میگیرد.
حوادث سیاسی و اجتماعی زمان وی
دو جنگ بزرگ بین روسیه و ایران در سالهای ۱۲۲۲ و ۱۲۴۱ ق که منجر به دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای شد از حوادث زندگانی وی میباشد.
از دیگر حوادث زندگی وی قتل محمد خان قاجار در سال ۱۲۱۲ق است فتحعلی شاه که پس از او به حکومت رسید با توجه به ایمان دینی مردم و از باب مصلحت و برای مشروعیت دادن به حکومتش به دنبال جلب نظر علما بود وی در هنگام جلوس بر تخت سلطنت از شیخ جعفر نجفی معروف به کاشف الغطاء که از بزرگان فقها در زمان او بود اجازه گرفت و سپس از مولی احمد که بزرگترین شخصیت علمی و مرجع شیعیان ایران بود درخواست نمود که رساله عملیهای را تألیف نماید تا به دستورات آن عمل شود مولی احمد به دلیل تمایل شاه رساله وسیله النجاه را در دو مجلد نوشته به او هدیه نمود.
فرزندان
در مقدمه معراج السعاده چاپ امیر کبیر، فرزندان مولی احمد را دو پسر ذکر نمودهاند به نامهای حاج ملا محمد معروف به حجت الاسلام و ملقب به خاتم المجتهدین که داماد میرزای قمی صاحب قوانین بوده است.
و پسر دیگر وی نصیرالدین نام داشته که فردی فاضل و دانشمند و ادیب بوده و دارای تألیفات زیادی است. اما در کتاب مشاهیر کاشان و تاریخ اجتماعی کاشان، تعداد فرزندان ملا احمد ۸ نفر ذکر شده که همگی پسر و از فضلا بودهاند و نامهای آنان را حاج ملا احمد، میرزا محمد نصیر، ملا محمد تقی، میرزا ابراهیم، حاج ملا محمد جواد، ملاهاشم، ملا محمد علی، میرزا نصرالله و مهمترین آنها را حاج ملا محمد و حاج ملا محمد جواد ذکر نمودهاست.
اما آنچه در کتب تراجم دانشمندان و فقهای شیعه ذکر شده ۴ پسر فاضل و دانشمند وی بدین شرح است: ملا محمد (۱۲۱۵ـ ۱۲۹۷ ق) معروف به عبدالصاحب، محمد نصیر (۱۲۱۹ـ ۱۲۷۳ق) ابوتراب (۱۲۲۱ـ ۱۲۶۲)، محمد جواد (۱۲۲۲ـ ۱۲۷۸ق) که تفصیل آثار و تألیفات آنان خواهد آمد.
اوصاف
در اغلب زندگی نامهها و متونی که راجع به ملا احمد نوشته میشود، او به خاطر این موارد ستوده میشود:
• تحصیل علم و تالیفات
• تقوا و تحصیل اخلاق وارسته
• هدایت و ارشاد
• نگهداری از طلاب و اداره زندگی آنها
تخصّص
نراقی در زمینههای بسیار گوناگونی مهارت دارد. او یک مجتهد شیعه، نویسنده و شاعر بود که در علوم اسلامی متخصّص بود. خصوصاً: فقه، اصول، حدیث، رجال، معقول و منقول، و اخلاق. امّا با این حال در علوم مختلف دیگری هم تبحّر داشت. از قبیل: ریاضی، نجوم، هندسه، فلسفه، ادیان شناسی، ادبیات و شعر و بسیاری از علوم دیگر.
نظر ملا احمد نراقی درباره ولایت فقیه
این عالم بزرگ در کتاب عوائدالایام چنین می نویسد:
فقیه عادل بر دو امر ولایت دارد:
۱- بر آن چه پیامبر(صلي الله عليه وآله) و امام معصوم(عليهم السلام) که سلاطین مردم و دژهای استوار اسلام هستند ولایت دارند، فقیه عادل نیز آن ولایت رادارد، جز مواردی که به وسیله دلیل از اجماع و روایات و… خارج شده است.
۲- هر کاری که با دین و دنیا رابطه دارد، و ناچار باید انجام شود یا عقلا و یا عادتا از جهت این که امور معاد و معاش فردی وگروهی به آن بستگی دارد، و نظم دین و دنیا وابسته به آن است،یا شرعا از این جهت که به آن امر شده، یا فقها به آن اجماع نموده اند و به اقتضای حدیث نفی ضرر و نفی عسر و حرج یا نفی فساد بر مسلمانی یا به دلیل دیگر واجب شده، و یا شارع به انجام یا ترک آن اجازه داده، و بر عهده شخص معین یا غیر معین نهاده نشده، و می دانیم که شارع اجازه داده که باید انجام گیرد، یا اجازه انجام آن داده شده، ولی اجرای آن به شخص معینی واگذار نشده در همه این موارد باید فقیه عهده دار آن گردد. سپس مرحوم نراقی برای هر کدام از این دو امر به ذکر دلیل پرداخته است.»
حکایت درویش و فاضل
حکایتی از مرحوم فاضل نراقی در کتب تاریخی آمده است که: درویشی، نام ملا احمد نراقی و تعریف کتاب معراج السعاده او را شنیده و به شدت مرید و شیفته وی شده بود. به همین سبب روزی درویش به قصد زیارت ملا احمد نراقی وارد شهر کاشان میشود و چون دستگاه ریاست، رفت و آمد و مراجعه مردم را به وی میبیند، اندکی از ارادتش نسبت به او کاسته میشود. از سوی دیگر ملا احمد نراقی هم در دیدارهایی که با درویش انجام می دهد متوجه این موضوع می گردد.
بعد از چند روزی درویش میگوید که تصمیم دارد به کربلا برود. ملا احمد در جواب میگوید: چه بهتر که من هم چنین قصدی داشتم. پس صبر کن تا با هم حرکت کنیم. در این جا درویش میپرسد، چند روز باید صبر کنم تا شما آماده شوید؟ جواب میشنود: همین الان مهیا هستم. سپس با هم این سفر را آغاز می کنند.
وقتی به چند فرسخی قم می رسند به خاطر رفع خستگی در کنار چشمهای اتراق می کنند در اینجا درویش میگوید: کشکول خود را در خانه شما جا گذاشتهام. نراقی میفرماید: این که چیزی نیست وقتی از سفر بازگشتیم، آن را تحویل میگیری. او قبول نمیکند و میگوید: من به این کشکول خیلی علاقهمندم. ملا احمد سوال میکنم: آیا نمی توانی مدتی بدون کشکول باشی؟ او جواب می دهد: من تبرزین خودم را می خواهم و آماده بازگشت به کاشان میشود.
در این هنگام آن فقیه زاهد و پارسا می فرماید: “ای درویش! من به آن ریاست و مقام و منزلتی که در کاشان دارم، اینقدر وابسته نیستم که تو به این کشکول خود وابسته ای؟!”
تا کنون ۳۴ اثر منتسب به او وجود دارد که فهرست برخی آنها در این قسمت آمده:
۱ـ الاطعمه و الاشربه
۲ـ اسرار الحج
۳ـ الرساله العملیه
۴ـ الرسائل و المسائل
۵ـ حاشیه الروضه البهیه
۶ـ رساله الرضاع
۷ـ رساله فی منجزات المریض
از شاگردان این عالم برجسته می توان به شیخ مرتضی انصاری و برادر دانشمندش محمد مهدی بن محمد مهدی نراقی معروف به آقا بزرگ و… اشاره نمود.
جایگاه علمی
مولی احمد نراقی در بین علمای قرون اخیر از جایگاه خاصی برخوردار است وی در علوم مختلف اصول فقه، فقه، حدیث، رجال، درایه، ریاضیات، نجوم، حکمت، کلام، اخلاق، ادبیات و شعر سرآمد علمای زمان خود بوده است.
هوش سرشار، سهولت فراگیری علوم متعدد، عمق تحقیق و وسعت تتبع و عنایات خاص الهی، او را در طول تاریخ دانشمندان شیعه به عنوان فقیهی کم نظیر مطرح ساخته است.
وی از همان دوران جوانی مسئولیت مرجعیت و ریاست و زعامت دین و دنیای مردم کاشان و قسمت های وسیعی از ایران را برعهده داشت و کلمات معاصرین و علمای پس از وی شاهد بر این مطلب می باشد.
ابتکارات و ابداعات
اگرچه در زمان وی فقهای بزرگ و مشهوری وجود داشتهاند اما شخصیت اجتماعی وی درکنار ابعاد دیگر، او را از دیگران ممتاز نموده است.
اشتغال به امور اجتماعی و سیاسی و سعی وی در طرح مباحث جدید فقهی به گونهای که با مسائل مستحدثه هماهنگ باشد او را به فقیهی زمان شناس، مبتکر و مجدد که حقایق زمان خود را بخوبی درک میکرد تبدیل کرده بود نمونههایی از درک عمیق از حقایق و تحقیق فراگیر وی را در کتاب عوائد الایام میتوان دید طرح مبحث ولایت فقیه از نمونههای بارز این ابتکارات میباشد وی بر خلاف اکثر فقهای قبل از خود به این بحث به صورت یک مسئله فرعی جزئی نگاه میکردند و آن را در امور حسبیه و صرف موارد زکاه و خمس منحصر میدیدند، بین حکومت اسلامی و مبحث ولایت فقیه جمع نموده و آن را به صورت مفصل و منسجم مطرح نموده است.
وفات فاضل نرافی
این ستاره فروزان آسمان فقه و فقاهت در ۲۳ ربیع الثانی سال ۱۲۴۵ ق در اثر بیماری وبا که نراق و کاشان و اطراف آن را فراگرفته بود چشم از جهان فروبست بدن مطهر او به نجف اشرف منتقل و در جانب صحن مرتضوی و پشت سر مبارک مولی الموحدین علی بن ابی طالب (ع) و در کنار قبر پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
منبع: پايگاه اطلاع رساني حوزه
زن می تواند مجتهد و فقیه نامی باشد.
جمعی از اساتید برجسته حوزه علمیه خواهران با حضور در بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء با آیت الله جوادی آملی دیدار و گفتگو کردند.
حضرت آیت الله جوادی آملی(دامت بركاته) در این دیدار فرمودند:
دین برای تکامل انسان است و خداوند دین را برای همه انسانها آورده است از آن جهت که انسان است و نه اینکه مرد یا زن است و وظایف زن و مرد را بر اساس خصوصیت های بدنی آنها مشخص نموده است.در مراحل علمی، هر کمالی برای مرد باشد برای زن نیز هست و اگر زن از برخی کارهای اجرایی مانند مرجعیت محروم است باید بداند مرجعیت کمال علمی نیست، کمال علمی در مجتهد شدن و فقیه شدن است و زن می تواند مجتهد و فقیه نامی باشد و شاگردانی تربیت کند که هر کدام از آنها دارای مرجعیت باشند.زن نیز مانند مرد باید طبق مسئولیتی که خداوند بر عهده او گذاشته است عمل کند و آن مادری است، چراکه مادر شدن از بهترین مسئولیت هایی است که خداوند بر عهده زن گذاشته است.
ازدواج یک امر ملکوتی است
اگر کسی ازدواج کرد نصف دین او کامل می شود، بنابراین ازدواج یک امر ملکوتی است، در ازدواج همانطور که مرد موظف است مسکن تهیه کند، زن موظف است سکینت فراهم کند، زن قطب سکینت و آرامش خانواده است هر چند در کنار این مسئولیت ها، زن می تواند برابر استعدادی که خدا به وی داده است درس بخواند و پیشرفت داشته باشد.همانطور که مرد اساس کارش تهیه رزق و مسکن است و در کنار آن می تواند تحصیل کند، زن نیز اساس کارش مدیریت خانواده و تربیت فرزندان است و می تواند در کنار آن تحصیل و فعالیت نیز داشته باشد. خدایی که طلب علم را فریضه قرار داده است، استعداد تحصیل آن را نیز به انسان داده است و خداوند، علم را وقف هیچ گروه خاصی نکرده است.
اگر خانمی یک استعداد پر فروغ در خود یافت باید بداند این امانت الهی است و باید قدر بداند و با پرهیز از کارهای اجرایی به تحصیل و علم بپردازد و به مقام استادی نائل شود و از این آفت نهال فروشی که در حوزه های علمیه است، خود را مصون بدارد.هر جا محل نقل و انتقال حقیقت باشد و فکر و اندیشه و تبلیغ را با خود بیاورد، فضای حقیقی است؛ لذا در این فضای اینترنتی که در همه خانه ها راه پیدا کرده است باید مطالبی ارائه کرد که از آلوده شدن جامعه جلوگیری شود، چراکه جامعه آلوده به راحتی درمان نمی شود.عمده آن است که انسان و جامعه را به عظمتشان آشنا کنیم، انسان ها باید بدانند ما موجودی ابدی هستیم و در مصاف با مرگ، مرگ را می میرانیم نه اینکه بمیریم، وقتی این برای انسان روشن شود که ابدی خواهد شد و باید به فکر ابدیت خود باشد و جوابگوی اعمال خود باشد، هر کاری را انجام نخواهد داد و خود را ارزان نخواهد فروخت.وظیفه همه کسانی که در حوزه هستند این است که واعظ درونی افراد را که خداوند در وجود همه به ودیعه نهاده است، بیدار کنند، چرا که جامعه خواب را، بیداری درمان می کند.
اینکه همه مسئولان و دستگاه ها تلاش کنند تا اختلاط رخت بربندد و نگاه ویژه به حفظ حریم دو شهر قم و مشهد داشته باشند کار خوبی است، اما عمده تلاش و کوشش باید این باشد که ما به آنچه می گوییم عمل کنیم، در این صورت دیگر نیازی به مرزبندی بین شهرها نیست. لذا اساس کار ما باید این باشد که در کنار تاکید بر حفظ حرمت این دو شهر و جلوگیری از اختلاط بین زن و مرد در فضاهایی مانند دانشگاه ها، بیرون و درون ما یکی باشد و به چیزی که می گوییم معتقد باشیم و عمل کنیم، یعنی علم خود را با عمل همراه کنیم و بدانیم در این مسئله مسئولیت نظام یک چیز است و وظیفه و مسئولیت ما چیز دیگری است.
چرا ما همانند حضرت معصومه(سلام الله عليها) که فرزند صالح پدر بزرگوار خود بود، فرزند صالح پدران معنوی خود نباشیم!؟ مگر حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) نفرمود من و علی(عليه السلام) پدران شما هستیم، بیاید فرزندان ما بشوید! چرا به این دعوت لبیک نگوییم!؟
بر اساس چند آیه اول سوره علق که طبق قول معروف، اولین آیاتی است که بر پیامبر(صلي الله عليه وآله) نازل شده است، خداوند در ابتدا، ما را به «حیا» دعوت کرده است؛ یعنی در ابتدا دین، انسان را به حیا دعوت نموده است و بعد، سخن از بگیر و ببند و جهنم آورده است.
الان در حوزه خواهران مانند حوزه برادران محور اصلی با فقه و اصول است، در حالی که دینی که گفته طلب علم فریضه است گفته ما چه بخوانیم، فرموده حوزه های علمیه این سه محور را دنبال کنید؛ آیه محکمه، فریضه عادله و سنت قائمه؛ الان حوزه های ما هر سه این محورها را فقه و اصول می دانند در حالی که آیه محکمه، کلام، تفسیر و علوم عقلی است، فریضه عادله، اخلاق و حقوق است و سنت قائمه، فقه و اصول است. توجه به قرآن و معارف عترت طاهرین در کنار فقه و اصول از اقدامات مهمی است که باید در حوزه های علمیه صورت بگیرد، آنگاه خود قرآن راه را به ما نشان خواهد داد، قرآن انسان را می سازد و این کار از علوم دیگر ساخته نیست.
منبع: پايگاه اطلاع رساني اسراء – 26/10/1395
نهضتی علیه ظلم پهلوی
گزيده اي ازبيانات مقام معظم رهبري مدظله العالي درخصوص شهيد نواب صفوي وجريان فدائيان اسلام
مبارزه مذهبی، سیاسی و نظامی با «کسروی»
کاری که مرحوم نواب در مقابل کسروی انجام دادند یک کار فرهنگی فقط نبود، اتفاقاً کار سیاسی، نظامی، فرهنگی بود. نظامی بود برای اینکه خب کسروی را مضروب کرد و بعد هم یکی از یاران ایشان کسروی را کشت یعنی دو مرتبه از طرف نواب، کسروی مورد حرکت بهاصطلاح نظامی قرار گرفت. یکبار به وسیلهی خود ایشان که با کارد حمله کرد، یکبار هم به وسیلهی مرحوم امامی، سید حسین امامی، که با اسلحه زد و کسروی را عملاً نابود کرد. کار سیاسی هم بود، همانطور که قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهیت حرکت ضد دینی که کسروی هم یکی از تئوریسینها و طراحانش بود یک ماهیت سیاسی بود… پس مبارزهی با کسروی فقط مبارزهی با افکار ضد مذهبی او نیست، زیرا که همان افکار ضد مذهبی هم یک حرکت سیاسی بود و یک ریشه و منشأ سیاسی داشت. بنابراین کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبی فقط نبود، کار مذهبی-سیاسی بود و به همین شکل هم منعکس شد. ( 1368/10/22)
نهضتی علیه ظلم پهلوی
شاید آن زمان، آمادگی هم نبود که بخواهند آنچه را که [فداییان اسلام] میگفتند - که همان حکومت اسلامی بود - بر سرِ پا کنند. برای این کار، یک حرکت عمومی در درازمدّت لازم بود؛ لیکن سخن اینها در بین فریادها و عربدههای مستانه دشمنانشان گم شد. اینها مردمانی بودند که «انّهم فتیة امنوا بربّهم». واقعاً جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و از روی اخلاص، در راه حاکمیت معارف و احکام نورانی اسلام تلاش کردند و در مقابل ظلم و فساد ایستادند. ظلم و فساد خاندان پهلوی و وابستگی آنها به بیگانگان، این حرکت و نهضت را به وجود آورد. اصلاً قضیه اینها چنین بود که در جهت اسلامی شدن جامعه، مبارزه ضدّ استبدادی و ضدّ سلطنتی خودشان را آغاز کردند و متأسّفانه در وسط کار، همهشان از بین رفتند. البته برای خود آنها خوب شد؛ چون به شهادت رسیدند و به مقام عالی شهادت دست یافتند؛ اما برای جامعه خسارتی بود… شما ملاحظه میکنید که اسم این عزیزان، اینطور در ملأ عام و علیرؤس الاشهاد آورده میشود؛ چون آرزوی آنها عملی شد و این ملت در این راه به حرکت درآمد و فداکاری و ایستادگی نمود و آن چهره کفر و استکبار را نابود کرد. (1375/10/28)
اگر نواب نبود حکومت به مصدق نمیرسید!
يکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب نبود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی، این بود دیگر؛ ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعهی مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.
بازوی مسلحِ نهضت ملی شدن نفت
در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتی که بین اینها و مصدق اختلاف افتاد، که آن اختلافات تاریخچهی مفصلی دارد و بعد دیگر به کلی بین اینها دشمنی و نقار برقرار شد، تا اینکه حتی منتهی شد به زدن فاطمی که فاطمی را که جزو یاران نزدیک دکتر مصدق بود، فدائیان اسلامی زدند ترور کردند، به قصد کشتن البته، که خب منتهی او جان به در برد تا بعد دستگاه رژیم سلطنت او را کشتند.
روشنفکرها حرکتِ نواب را نمیپسندیدند!
روشنفکرهای آن روز هم با دین و مسائل دینی و هر جلوهی دینی به شدت بد بودند، آن زمان هنوز تفکر قرن نوزدهمی اروپا که معمولاً ما یک پنجاه سالی، صد سالی، شصت سالی بعد از اروپا همیشه روشنفکرهای ما حرکت میکردند، آن روز هنوز در کشور ما در اواسط قرن بیستم، تفکر قرن نوزدهمی اروپا رایج بود، تفکر ضد دینی، دین را مسخره دانستن، هر چیز دینی را بدون هیچ دلیلی محکوم کردن رایج بود. در دوران بعد از رفتن پهلوی حتی در کشور ما ادامه داشت، لذا هر چیزی که رنگ و بوی دین داشت، از نظر روشنفکرهای آن روز بدون هیچ استدلالی مطرود بود و نواب کسی بود که حرکتش صددرصد نشان داده میشد که صبغه و انگیزهی دینی دارد. لذا بود که آنها قاعدتاً آن را نمیپسندیدند… وضع تبلیغات علیه نواب را جوری حاد کرده بودند حتی گروههای سیاسی غیرمذهبی، که افراد مؤمن هم خیلی دوست نمیداشتند که منتسب بشوند به جریان نواب، برای خاطر اینکه گفته میشد آنها تروریستند و تروریسم غیر از یک حرکت سیاسی سازمان یافته است و یک حالت پرهیز، پرهیز طبیعی را به زیان نواب و جریان فدائیان اسلام در خیلیها بوجود آورده بودند تا سالها بعد.(1368/22/10)
غفلت جامعه از اهمیت این قیام
جامعه آن وقت، از اهمیت این قیام[فداییان اسلام] غافل بود. اینها را به عنوان چند نفری که فقط بلدند گلولهای از دهانه اسلحهای خارج کنند و به سینه کسی بنشانند، معرفی میکردند. حتّی بزرگان آن دستگاه جبّار منحوس که خودشان مظهر اوباشگری و چاقوکشی و الواطی بودند و جزو افرادی بهشمار میرفتند که ارزش نداشتند از آنها یاد شود، به عنوان یک انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمنِ صالحِ پاکبازِ مخلصِ و بیطمع و بیاعتنای به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوکش میگفتند! بعضی از مردم نیز همینطور میشناختند و باور میکردند و بعضیها هم باور نمیکردند و بعضی هم غافل بودند.(1375/10/22)
مرا مجذوب خودش کرد!
من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که مرحوم «نوّاب صفوی» به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوی برای من، خیلی جاذبه داشت و به کّلی مرا مجذوب خودش کرد. هر کسی هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نوّاب صفوی میشد؛ از بس این آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من میتوانم بگویم که آنجا به طور جدّی به مسائل مبارزاتی و به آنچه که به آن مبارزه سیاسی میگوییم، علاقهمند شدم… به مبارزه سیاسی به معنای حقیقی، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقهمند شدم. بعد از آنکه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایی در دلهای جوانانی که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. (1376/11/14)
برو فلسطین بجنگ!
مرحوم نواب تحت تأثیر اخوانالمسلمین بود یعنی حسن البناء روی ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبهی خودش روی دیگران اثر گذاشته بود. یکی از رهبران معروف سازمان آزادیبخش فلسطین به من گفتش که من در مصر، در آن سفری که نواب صفوی مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم رشتهی مهندسی داشتم درس میخواندم و داشتم درس میخواندم که مهندس بشوم و مشغول کارهایم بشوم، این آمد گفتش که تو داری درس میخوانی اینجا؟ برو فلسطین بجنگ، گفت من یکهو منقلب شدم به یک عدهای از جوانها در مصر سخنرانیهایی ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدی مشغول درس خواندنی؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئلهی فلسطین را جور دیگری کرد. (1368/10/22)
انگلیسها خیلی خطرناکند!
خیلی مرد قویای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیسها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوریای بود گوش ملک حسین را میگرفت فشار میداد.(1368/10/22)
با شهادت نواب هیجان عجیبی در بین طلاّب جوان پیدا شد
آن وقتی را که خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاکباز [فداییان اسلام] به مشهد رسید، فراموش نمیکنم. در بین طلاّب جوان حوزه مشهد، در آن مدرسهای که ما بودیم، هیجان عجیبی پیدا شد. علّت هم این بود که سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نوّاب صفوی، این جوان مؤمن روحانی، در همین مدرسه - که اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسه نوّاب است - آمده و سخنرانی کرده بود و نماز جماعت اقامه نموده بود و غوغایی از شور و هیجان به وجود آورده بود که تأثیرات او بر روحیه طلاب، در هنگام شهادتش محسوس بود. یکی از مدرّسان بزرگ هم در درس اشارهای کرده بود و یادی از اینها نموده بود.(1375/10/28)
منبع: پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيه الله خامنه اي (مدظله العالي) - 26/10/1395
فرار ديکتاتور از جزيره ثبات
حکومت سي و هفت ساله محمدرضا شاه در زمستان 1357 رو به افول گراييد و زمينه هاي فرارش را از ايران فراهم کرد. اين در حالي بود که در يک سال قبل، از زبان کارتر رئيس جمهور آمريکا شنيده بود که ايران « جزيره ثبات » است و به اين اميد بود که سالهاي طولاني به حکومت خود ادامه دهد و در صورت فوت، نيز رضا پهلوي فرزند و جانشين وي گردد، اما مجموعه تحولات يک ساله نه تنها موجب بي ثباتي اين جزيره شدند، بلکه مردم خواستار اخراج و محاکمه فرماندار آن جزيره گرديدند. فرار شاه و به تعبير دوستان شاه، خروج محمدرضا پهلوي يکي از سلسله حوادث انقلاب اسلامي بود که سرعت بسيار چشمگيري بر روند پيروزي انقلاب اسلامي گذارد و به تعبير يکي از نويسندگان، فرار شاه صور اسرافيلي بود که خفتگان را بيدار کرد.
تنهايي شاه
شاه در اواخر حکومت خود به اقرار دوستانش تنها مانده بود، بدين دليل که تمام اطرافيان وي احساس مي کردند که حکومت او سرنگون خواهد شد و از آنجا که هر کدام از آنها از اموال بيت المال در کشورهاي غربي صاحب خانه و ويلا شده بودند، درصدد فرار از کشور برآمدند تا مبادا پس از سقوط رژيم، پاسخگوي اعمال خود باشند.
شاهي که در طول حکومت خود، بويژه پس از کودتاي 28 مرداد 1332 سعي فراوان داشت که روحيه ارادت سالاري و نوعي پرستش شاه را در ميان اطرافيان خود پرورش دهد، در سالهاي آخر حکومت تنها مانده بود و از ارادت و تعظيمهاي خدايگاني خبري نبود.
داريوش همايون يکي از وزيران شاه در اين باره مي گويد: « خيلي ها شروع به خالي کردن دور و بر شاه کردند… و در اين شرايط طبيعي است کسي براي شاه سينه سپر نکند.» ( انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي، ص 272)
کساني که با شاه ارتباط داشتند اذعان مي نمايند که شاه تصور مي کرد که عده اي بي شمار در زمان حکومت وي تحصيل کرده اند و جزو طبقات متوسط جامعه شده اند و از آنجا که خود را وامدار شاه مي دانند تا آخرين نفس و قطره خون از او و آرمانهاي وي حمايت خواهند کرد ولي شاه مشاهده کرد که همان عده جزو اولين گروه هايي بودند که چمدانها را بسته و عازم اروپا و آمريکا شدند.
ويليام سوليوان آخرين سفير آمريکا در ايران در اين باره چنين اظهار مي کند: «شاه تصور مي کرد و چندين بار هم به من گفته بود که طبقه متوسط جوان که بيشترشان در دوره او تحصيل کرده و بار آمده بودند، نفعشان در بقاي اين رژيم است و بنابراين از او و نظام سلطنتي حمايت خواهند کرد تا حرکت ايران را در جهت ترقي و پيشرفت حفظ کنند. اما بعد معلوم شد که اين گروه بيشتر هواي خودشان را دارند و سرشان گرم بيرون بردن پول و دارايي شان به خارج از کشور است.»(همان، ص 273)
بسياري از جواناني هم که در دوره وي تحصيل کرده بودند، جزو مخالفان سرسخت رژيم محسوب مي شدند، جمعيت جوان و تحصيلکرده شهري يکي از عوامل اضمحلال رژيم پهلوي بودند. کساني که در بُعد روان شناسي شاه کار کرده بودند، اذعان داشتنند که شخص شاه با وجود داشتن استعداد، يک فرد ترسو و کم اراده بود. شاه در اواخر حکومت خود همواره منتظر ارايه راهکار از سوي ديگران، بويژه آمريکا بود. علاوه بر ويليام سوليوان سفير آمريکا در ايران، سرآنتوني پارسونز سفير وقت انگلستان يکي از کساني بود که شاه همواره با وي درباره مسايل ايران و آينده خود مشورت مي کرد.
پارسونز درباره آينده تاريک شاه و حکومت وي مي گويد: «يادم هست که در اوايل آبان که اعتصابات تازه شروع شده بود و مردم دولت را ضعيف مي ديدند و درخواست افزايش حقوق و دستمزد داشتند، همان موقع من به شاه گفتم که اعليحضرت من احساس بدي دارم که اينها راه مقابله با شما را ياد گرفته اند و بزودي خواهد گفت فقط به شرط رفتن شما به سرکار باز خواهند گشت. به شاه گفتم اعليحضرت وقتي اين اتفاق بيفتد من يکي نمي دانم چه مي توانيد بکنيد.»(همان، ص 275)
آغاز محرم و صفر 1357، فرصتي به انقلابيون داد که تا به هيأتها و مجالس عزاداري بهتر سامان دهند و با شعارهاي انقلابي در مساجد و از فراز بامها شهرها را تکان دهند، شعارهايي که به اعتراف خود شاه، به گوش وي نيز مي رسيد. تظاهرات و اعتصابات سرانجام به درماندگي شاه منجر شد و به قول ويليام سوليوان «… اعتماد به نفسش را داشت از دست مي داد و خيلي احساس درماندگي مي کرد.» اين احساس درماندگي سرانجام در دي ماه به خروجش از ايران منجر گرديد.
خروج شاه از ايران
تظاهرات در ايران اوج گرفت و هر روز بر دامنه اعتصابات افزوده شد، خواسته انقلابيون فزونتر گرديد و سرانجام مردم و رهبري انقلاب خواستار رفتن شاه شدند. جمله معروف و کوتاه از امام نقل مي شد که: «شاه بايد برود» مردم نيز همواره در شعارهاي خود عنوان مي کردند که « ما ميگيم شاه نمي خواهيم نخست وزير عوض مي شه…»
انقلابيون و خود شاه به اين نتيجه رسيده بودند که قدرت پايداري محمدرضا پهلوي تحليل رفته و بزودي ميدان مبارزه را داخلي کرده و از ايران فرار خواهد کرد. امام خميني رهبر انقلاب در بيانات خود از رفتن شاه صحبت مي کردند ولي مراد ايشان، کنار رفتن شاه از قدرت بود، لذا امام(ره) با اطلاع از اينکه ممکن است شاه ايران را ترک کند، در سخنراني خود اشاره کردند که قصد شاه فرار از ايران است و ملت ايران نبايد اجازه فرار به وي را دهد، زيرا وي بايد به سزاي اعمال خود برسد، هر چند اعمال وي در اين دنيا قابل سزا و جزا نيست:
«او البته درصدد است که فرار کند و ملت ايران نبايد بگذارد که او فرار کند، امکان ندارد که کسي بتواند سزاي عمل اين آدم را به او بدهد، کسي که سي و چند سال بر اين ملت تسلط پيدا کرده است و کشتار کرده… دزدي کرده است… خيانت کرده است… جنايت کرده است… مگر بشر مي تواند که او را به سزاي اعمالش برساند. (صحيفه امام، ج 5، ص 361 - 360)
در مجموع درباره رفتن و يا نرفتن شاه مي توان به چندين ديدگاه رسيد که هر کدام از آنها با دلايل خاص موافق رفتن شاه بودند. ديدگاه هاي فوق را مي توان به صورت زير بيان کرد.
الف- موضع رهبري انقلاب
امام خميني و شاگردان و انقلابيون از صميم قلب آرزو داشتند که «شاه برود» ولي آيا مراد آنان، اين بوده که شاه از ايران خارج شود؟ با توجه به بيانات امام، جواب اين پرسش منفي بود، زيرا امام خميني ده روز قبل از رفتن شاه در يک سخنراني، مراد از رفتن شاه را تبيين کرد و گفت: «مطلب ما اين نيست که شاه برود بيرون مملکت، مطلب ما سقوط شاه است، از سلطنت. اينکه مي گوييم شاه برود، يعني سلطنت نداشته باشد، نه برود تفريح» (صحيفه امام، ج 5، ص 361 - 360)
امام در سخنراني هاي خود به کرات اشاره داشتند که ملت ايران از سال 6 5 13 با آغاز تظاهرات و راهپيمايي خواست خود را بيان کرده و خواهان از بين رفتن نظام سلطنتي و جايگزيني حکومت اسلامي شده اند، در نتيجه خواست ملت ايران آن است که شاه از حکومت و سلطنت کنار بکشد و حکومت را به مردم واگذارد. ولي پرسش بنيادي اين بود که با رفتن شاه، وضعيت چگونه خواهد شد؟!
بسياري از سياسيون که به فکر رسيدن به قدرت مجدد او به شکل ديگري بودند، در اين زمان خواستار ائتلاف و کوتاه آمدن از خواسته هاي خود شدند، در نتيجه گمان کردند که امام نيز با کنار رفتن شاه، از اعمال 37 ساله وي چشم پوشي خواهد کرد. اما امام قاطعانه عنوان کردند که شاه بايد برود و جمهوري اسلامي جايگزين آن شود (صحيفه امام، ج 5، ص 476) و با شکل گيري حکومت جمهوري اسلامي، رسيدگي به جرايم شاه و اطرافيان وي آغاز شود. امام قبل از خروج شاه در مصاحبه اي با روزنامه استريت تايمز تأکيد کردند: « من کراراً گفته ام و نوشته ام که بعد از بيرون کردن شاه و دودمانش- البته اين در صورتي است که شاه به دست مردم نيفتد والا در دادگاه محاکمه کرده و به سزاي اعمالش مي رسانيم- و برچيدن رژيم شاهنشاهي، يک حکومت اسلامي را به آراي عمومي مي گذاريم.» (صحيفه امام، ج 5، ص 361 - 5 36)
امام خميني پس از خروج شاه از ايران، آن را اولين مرحله پايان يافتن سلطه جنايت بار پنجاه ساله رژيم پهلوي دانست و وعده داد که در اولين فرصت دولت موقت انتقالي براي تصويب قانون اساسي جديد معرفي خواهد نمود و در اولين فرصت نيز به ايران باز خواهد گشت. (همان، ص 481)
ب- آمريکا و کشورهاي غربي
کشورهاي آمريکا، انگلستان، فرانسه و آلمان پس از کنفرانسي در « گوآدلوپ » فرانسه متقاعد شدند که شاه در ايران پايگاه خود را از دست داده است و نمي توان به وي به عنوان حامي منطقه اي نگريست و براي حفظ منافع غرب و بويژه آمريکا، شاه بايد از ايران خارج شود. لذا آنان نيز موافق خروج شاه از ايران شدند. « ونس » در خاطرات خود عنوان مي کند که وقتي سوليوان وخامت اوضاع ايران را مشاهده کرد، طي گزارشي که به دولت ارسال داشت، تأکيد کرد که «کليه عناصر معتدل در داخل و خارج دولت در اين امر اتفاق دارند که شاه بايد هرچه زودتر کشور را ترک کند.» (سايروسرونس، نقش آمريکا در ايران، ص 38)
« ونس » در خاطرات خود اضافه مي کند؛ پيرو اين گزارشها من معتقد شدم تأخير در خروج از ايران مي تواند عواقب وخيم و مصيبت باري براي حکومت بختيار به وجود آورد. (همان)
ونس اضافه مي کند که در روز چهارم ژانويه، برابر با چهاردهم دي ماه 1357، جلسه اي با حضور کارتر تشکيل شد و نتيجه آن شد که به شاه اعلام شود که «پرزيدنت کارتر تصميم شاه را براي خروج از ايران و تشکيل يک شوراي سلطنتي تأييد مي کند.» (همان)
با توجه به گزارشهاي فوق مي توان نتيجه گرفت که در بدنه حکومت آمريکا اجماعي براي خروج شاه به دست آمده بود، ولي درباره چرايي خروج، ديدگاه ها متفاوت بود که مي توان به دو دسته کلي آنها را تقسيم کرد، هر چند هر دو ديدگاه در راستاي حفظ منافع آمريکا در ايران بوده است:
1 - دسته اي از آمريکاييان که شامل ونس و سوليوان مي شد؛ اعتقاد داشتند، با خروج شاه و تشکيل شوراي سلطنت و نخست وزيري يک فرد ملي گرا، امکان آشتي و جلب نظر انقلابيون وجود دارد و بدين طريق کمترين آسيب به منافع آمريکا وارد مي شود، در نتيجه اين گروه راه حل سياسي را براي اين مسأله پيش گرفتند و بر اين باور بودند که نبود شاه مي تواند، اين توافق را ايجاد نمايد. لذا سايروس ونس در 0/23 1 / 1357 اعلام کرد که مسافرت شاه يک تصميم عاقلانه است و با بودن شاه در ايران اميدي به پايان ناآرامي ها وجود ندارد. ( کيهان، 0/23 1 / 1357، ص 4)
اين تفکر را آمريکاييها هم به شاه و هم به ملي گراها القا کرده بودند و بختيار نيز در مصاحبه اي اعلام کرد که «به محض رفتن شاه مخالفت حضرت آيةا… خميني، کاهش خواهد يافت». ( کيهان، 4 0/2 1 / 1357، ص 3)
از سوي ديگر ملي گرايان و آمريکا بر اين باور بودند که با حضور شاه در ايران، نخست وزير و ديگر مسؤولان، قدرت اجراي اصول قانون اساسي و اقدام براي رفع بحران نخواهند داشت. ( شاپور بختيار، يکرنگي، ص 60 1)
2 - در کنار اين ديدگاه، ديدگاه برژينسکي مشاور امنيت ملي کارتر بود. وي نيز اعتقاد داشت که شاه بايد برود و در راستاي حفظ منافع آمريکا اين کار بايد صورت گيرد، ولي نه از باب اينکه نخست وزير و… با مخالفان سازش نمايد، بلکه بدين خاطر که شاه مانع اصلي اقدام قاطعانه است و مراد برژينسکي از اقدام قاطعانه، کودتا بود و ايشان اعتقاد داشت که با مشت آهنين بايد در مقابل مخالفان ايستاد و وجود شاه موجب تضعيف روحيه نظاميان خواهد بود. اعزام ژنرال هايزر در اين راستا بوده است. ( زيبگينو برژينسکي، چگونه ايران را از دست داديم ، ص 0 4 1)
ج- ملي گراها
ملي گراها در ايران خواستار اجراي اصول قانون اساسي بوده اند و هيچ وقت با سلطنت شاه مخالفت نداشته اند. لذا بخشي از ملي گراها مثل بختيار درصدد برآمدند با پذيرش مسؤوليت به اين بحران خاتمه دهند و بدين سان موافق مسافرت و خروج شاه از ايران بودند.
بختيار در همان زمان پس از خروج شاه مي گويد: «مسأله مسافرت اعليحضرت به خارج، يکي از آن مسايلي بود که ما هميشه مدنظر داشتيم… وقتي من قبول نخست وزيري کردم، اين موضوع را با ايشان درميان گذاشتم و قبول کرد و حتي يازده روز پس از نخست وزيري من اين وعده را انجام داد.» (انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي، ص 38 3)
بختيار پس از سقوط دولت خود، در کتاب «يکرنگي» خروج شاه را در راستاي اجراي اصول قانون اساسي و اصولي که وي به عنوان ملي گرا ملزم بوده، مي داند و مي نويسد: « اصرار داشتم که براي اداره مملکت، طبق اصولي که هميشه به آنها پايبند بوده ام، دست بازداشته باشم. حضور اعليحضرت بدون شک مانع از اجراي اين اصول مي شد. اگر موفق مي شدم نظمي نسبي در حکومت برقرار کنم، پادشاه با دسيسه هاي متعارف آن را بلافاصله برهم مي زد.» (يکرنگي، ص 60 1)
د- خانواده سلطنتي
خود شاه و خانواده سلطنتي مي دانستند که در صورت خروج شاه از ايران، ديگر برگشتي براي شاه و اعضاي خانواده نخواهد بود. لذا به هر وسيله ممکن تلاش مي کردند تا بتوانند اوضاع بحراني را آرام نمايند. اما آيا خود شخص شاه و خانواده وي تمايل به سفر داشتند، دو قول متفاوت وجود دارد.
اردشير زاهدي يکي از نزديکان و بستگان مورد اعتماد شاه مي گويد: «من مخالف تشريف فرمايي اعليحضرت به خارج از ايران بودم و معتقد هستم که اگر اعليحضرت از ايران خارج نمي شدند، وضع به اين بدبختي که امروز مملکت ما به آن رسيده نمي رسيد، ارتشمان نابود نمي شد و ارتش مي توانست که صلح و آرامش را در مملکت برقرار کند و ايشان مسلماً نبايد تشريف مي بردند.» (انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي، ص 0 3 3)
از سوي ديگر، به گفته داريوش همايون، با وجود اينکه اطرافيان شاه صحبت از استقامت و پايداري مي کردند، اما خود شاه تسليم سرنوشت شده بود و خواستار خروج از ايران بود: «من اطلاع شخصي دارم که به نزديکانش گفته بود که زندگي در اروپا بسيار هم خوش خواهد گذشت.» (همان، ص 8 2 3)
ه- فرماندهان نظامي
فرماندهان ارتش مهمترين گروه مخالف خروج شاه از ايران بودند. ارتشي ها يا به خاطر ارادت سالاري و يا به خاطر ضعف روحيه و يا به خاطر حفظ منافع خود، خواستار عدم خروج شاه از ايران بودند. ارتشبد قره باغي پس از آنکه رئيس ستاد ارتش ايران شد، به حضور شاه رسيد و سعي نمود وي را متقاعد کند تا از ايران فرار نکند. وي مي گويد: پاسخ شاه در آن ملاقات به من اين بود که «چه مي گويي الان سفير آمريکا هايزر اينجا بودند و از من ساعت و روز حرکتم را مي خواستند.» (انقلاب اسلامي به روايت راديو بي بي سي، ص 0 3 3)
فرماندهان در راستاي حفظ نظام سلطنتي کميته بحران تشکيل دادند و اين کميته بحران ضروري ترين وظيفه خود را ممانعت از سفر شاه عنوان کردند تا در صورتي که شاه از ايران خارج شد، بتوانند کودتا نمايند و مأموريت ژنرال هايزر نيز در اين راستا قابل تجزيه و تحليل بوده است.
مکان مسافرت شاه
سرانجام پس از شک و ترديدها، شاه تصميم گرفت از ايران خارج شود ولي مکان مسافرت يکي از مسايلي بود که بايد مطرح مي شد. ارتشبد قره باغي پيشنهاد کرد اگر ضرورت دارد که شاه خارج شود، بهتر است اين سفر در طي چند مرحله صورت گيرد. شاه اول به جزيره کيش برود و در صورت نياز به خارج از ايران برود. (رابرت هايزر، مأموريت در تهران، ص 42 )
سوليوان اين ديدگاه را در خاطرات خود تأييد مي کند و مي گويد: «شاه مي دانست که بايد از ايران خارج بشود، اما عواقب اين کار را نمي توانست به خود بقبولاند. مثلاً گاهي مي گفت به جاي ترک ايران، شايد بهتر باشد با کشتي خودش به فاصله 5 کيلومتري آبهاي مرزي ايران برود.» (انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي، ص 329 )
سوليوان نيز در خاطرات خود درباره سفر شاه مي گويد: وقتي پيام کارتر مبني بر خروج شاه از ايران را به شاه ابلاع کردم، با لحني کم و بيش ملتمسانه گفت: خيلي خب اما کجا بروم؟ سوليوان مي گويد، به وي گفتم: ملک شخصي شما در سوئيس چطور است؟ ولي شاه آن را به لحاظ امنيتي رد کرد، سوليوان مي گويد به او گفتم: آيا ميل داريد براي ارسال دعوت نامه اي از آمريکا اقدام نمايم و ترتيب مسافرت شما را به آمريکا بدهم؟ شاه يک مرتبه از جاي خود حرکت و با هيجاني شبيه به حرکت يک پسربچه گفت: اوه !شما اين کار را براي من مي کنيد؟ ( ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ص 163 )
داريوش همايون در خاطرات خود مي گويد : شاه پاي رفتن بود ، اما جاي رفتن نبود « وقتي که هاميلتون جردن به ديدارش رفته بود و گفته بود که هيچ کشوري جز پاناما حاضر به پذيرفتن او نيست» ( انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي، ص330 )
سرانجام اردشير زاهدي کار پيدا کردن جا براي شاه را پذيرفت و با انورسادات مصري، ملک حسين اردني و ملک حسن مراکشي صحبت کرد و شاه ابتدا به مصر و از آنجا به کشورهاي ديگر رفت.
منبع:روزنامه قدس
اولین اقدام حضرت امام خمینی(قدس سره الشریف) جهت تشکیل حکومت جمهوری اسلامی
روز 22 دی 1357 در حالی که هنوز رژیم شاه روی کار بود، فرمان تشکیل شورای انقلاب اسلامی از سوی امام خمینی (قدس سره الشریف) صادر شد.
امام خمینى (قدس سره الشریف) چند ماه قبل از پیروزى انقلاب اسلامى فرمان تشکیل شوراى انقلاب را صادر کردند. ایشان مدتی بعد در نامه ای به شهید بهشتی می نویسند:
«وقت دارد سپرى مى شود و من خوف آن دارم که با عدم معرفى اشخاص، مفسده پیش آید. بنا بود به مجرد آمدن ایشان (آیت الله مرتضی مطهری) با اشخاص مورد نظر یکى یکى و جمعى ملاقات کنید و نتیجه را فوراً به این جانب اعلام کنید. من در انتظار هستم و باید عجله شود. در هر صورت همه موضوعات که به شما و ایشان تذکر داده شد، لازم است با عجله انجام گیرد و اگر اشخاص دیگرى نیز پیدا شد ملحق شود.»
امام خمینی(قدس سره الشریف) سرانجام طی اطلاعیه ای، اعضای شورای انقلاب اسلامی را تعیین و وظایف آن را برای مردم تشریح نمودند. ایشان در 22 دیماه 1357 پیامی بدین شرح صادر کرد:
«به موجب حق شرعى و بر اساس رأى اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامى ملت، شورایى به نام «شوراى انقلاب اسلامى» مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد. اعضاى این شورا در اولین فرصت مناسب معرفى خواهند شد.
این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصى شده است؛ از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالى را مورد بررسى و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد. دولت موقت در اولین فرصت که مناسب و صلاح دانسته شود به ملت معرفى و شروع به کار خواهد نمود.»
به رغم پیوستن دیرهنگام تشکل نهضت آزادی به جریان انقلاب و اختلافات تاکتیکی و اندیشهای جریان ملی ـ مذهبی با امام خمینی(قدس سره الشریف)، ایشان به آنان فرصت حضور در سطوح بالا را اعطا نمود. چنانکه در جریانات مربوط به شورای انقلاب چه در امر تصمیمات ابتدایی و چه بعد از آن، ملی مذهبیها و در راس آنان بازرگان حضور داشتند.
بدین ترتیب مهندس بازرگان نیز به پاریس رفته و رهبری امام خمینی(قدس سره الشریف) را رسماً پذیرفت. امام خمینی(قدس سره الشریف) در 18 دی 57 پاسخ به نماینده رئیس جمهور فرانسه که حامل پیامی از جانب کارتر برای امام بودند ، اظهار داشتند:
«تأکید می کنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود، راهى جز این نیست که نظام شاهنشاهى- که قانونى نیست- کنار برود و ملت را به حال خود باقى بگذارند، تا من یک شوراى انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن، براى نقل قدرت؛ تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد.»
در نهایت موجودیت شورای انقلاب به عنوان اولین و بنیادی ترین ارکان قدرت سیاسی و عالی ترین نهاد تصمیم گیری در کشور بعد از امام خمینی(قدس سره الشریف)، یک ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی با پیام امام رسما اعلام شد.
«اکنون که روز پیروزى ملت شجاع نزدیک مى شود، اکنون که خون هاى پاک عزیزان بیگناهى که براى دفاع از حق و حقیقت به دست جلادان خون آشام شاه بر زمین ریخته شده است بارور مىگردد، لازم مىدانم مراتب ذیل را به اطلاع ملت ایران و مردم جهان برسانم:
به موجب حق شرعى و بر اساس رأى اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامى ملت، شورایى به نام «شوراى انقلاب اسلامى» مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد. اعضاى این شورا در اولین فرصت مناسب معرفى خواهند شد. این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصى شده است؛ از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالى را مورد بررسى و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد. دولت موقت در اولین فرصت که مناسب و صلاح دانسته شود به ملت معرفى و شروع به کار خواهد نمود.»
صدور این پیام، 22دی ماه را به نقطه عطفی از برای نهضت اسلامی تبدیل نمود. تا پیش از آن تاریخ نیرو های انقلاب نمی دانستند انتقال قدرت چگونه صورت میگیرد. همچنین بعضی فرصت طلبان تصور میکردند از حیث تشکیل حکومت و سازماندهی و اداره امور نارسایی هایی وجود دارد و در صدد بر آمده بودند که طرح و نقشه ارائه نموده و خود عهدهدار این مرحله باشند.
حتی دسته هایی تنها به همین منظور اعلام موجودیت نمودند. این نخستین بار بود که رسماً از سوی رهبرکبیر انقلاب، تشکیلات و برنامه های آینده حکومت اسلامی اعلام می شد. اعلام رسمی موجودیت شورای انقلاب از سوی امام خمینی(قدس سره الشریف)، رژیم و رسانه های جمعی را به تکاپو انداخت تا از هویت اعضای آن اطلاع پیدا کنند. ولی پنهان کاری درست اعضای شورای انقلاب باعث شد تا نه عوامل رژیم موفق به شناسایی آنان شوند و نه رسانه های جمعی اطلاعی از آن به دست بیاورند.
بدیهی است که مسؤولیت های شورای انقلاب، عمده ترین مسؤولیت های رهبری انقلاب در داخل کشور محسوب می شد. شورا در آغاز، هفته ای یک بار و سپس دو بار، به طور مخفی در منازل افراد تشکیل جلسه می داد. تصمیمات اتخاذ شده در این جلسات بلافاصله با امام (قدس سره الشریف) در میان گذاشته می شد و پس از کسب تکلیف، به مرحله اجرا در می آمد.
از اقدامات مهم شورای انقلاب، مذاکره با مقامات نظامی نیروهای مسلح، دیدارهای دیپلماتیک، ترتیب دادن مسافرت بختیار به پاریس برای ملاقات با امام (قدس سره الشریف)، مأموریت راه اندازی نفت و انتخاب رییس دولت موقت بود.
آن روزها گرایش به شورا شدید بود. رهبران و مبارزان با توجه به تصوری که از استبداد و حکومت فردی داشتند، مایل به تکرار آن تجربه ها نبودند. به همین دلیل به طور طبیعی باید شورای انقلاب تشکیل می شد. از این رو شورای انقلاب به عنوان طبیعی ترین شکل مدیریت در بدو انقلاب به طور خود جوش مطرح و پذیرفته شد و همه تصمیم ها از آن جا هدایت می شد و برای بعضی کارها کمیته هایی فعالیت داشت که مهم ترین آنها، کمیته سوخت و کمیته اعتصابات بود.
ریاست این شورا در ابتدا برعهده آیت الله مرتضی مطهری بود، اما با شهادت وی ریاست شورای انقلاب به آیت الله طالقانی منتقل شد. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت پیشنهاد و امام خمینی(قدس سره الشریف) نیز وی را به عنوان رییس دولت موقت انقلاب منصوب کرد.
پس از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت، دکتر حسن حبیبی، دکتر عباس شیبانی، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده، مهندس میرحسین موسوی، احمد جلالی و دکتر حبیبالله پیمان نیز به جمع اعضای شورای انقلاب اضافه شدند.
تشکیل این شورا اولین اقدام عملی در جهت اداره ی کشور به شمار می رود. چنان که در همان زمان پیش از پیروزی انقلاب بسیاری از مشکلات مردم را حل نمود. به علاوه زمینه ی انتقال حکومت از سلطنت به جمهوری اسلامی را فراهم نمود. سه هدف ساماندهی انقلاب ، وارد آوردن آخرین ضربات به پیکر نیمه جان رژیم سفاک پهلوی و کمک به اداره کشور پس از پیروزی را می توان از اصلی ترین و کلی ترین اهداف تاسیس شورای انقلاب دانست.
در حالی که شاه آخرین تلاش ها را برای استمرار رژیم سلطنت انجام می داد و قدرت های حاکم بر منطقه هم کوشش داشتند راه حل مناسبی که با منافعشان تطبیق داشته باشد بیابند همه نیروهای مخالف انقلاب به تشکیل حکومت بختیار رضایت دادند و به توافق رسیدند. به خصوص آمریکا مستقیما مسئولیت نگهداری بختیار را بر عهده گرفته و تمام کوشش های باطن و ظاهر را به کار می گرفت تا به نحوی شعله های انقلاب ولو به صورت موقت خاموش سازند.
در این میان رهبری انقلاب به موقع ضربات مهلکی را بر رژیم در حال احتضار وارد می ساخت که تشکیل شورای انقلاب یکی از همین تصمیمات کوبنده بود. به هر حال شورای انقلاب به عنوان اولین نهاد انقلابی در ایران توانست کارویژه های خود را به شکل مطلوبی انجام دهد و حتی پس از انقلاب هم نقش مهمی را در عرصه سیاسی کشور ایفا نماید.
از جمله اقدامات شورای انقلاب، میتوان به تصویب اساس نامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ملی شدن بانک ها، سامان بخشیدن به دادگاه های انقلاب، برگزاری همه پرسی در رابطه با نظام جمهوری اسلامی، بررسی پیشنویس قانون اساسی، تصویب آیین نامه های مجلس خبرگان و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی و… اشاره کرد.
به دنبال تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 1358 و استعفای دولت موقت، شورای انقلاب بیانیه مهمی خطاب به ملت صادر کرد و یادآور شد که مصمم است در فرصت محدودی، برگزاری همه پرسی درباره قانون اساسی، انتخابات مجلس شورای ملی و ریاست جمهوری و… را به انجام برساند.
متعاقب این بیانیه اعلام شد که شورا ترکیب تازه ای خواهد داشت و با ادغام دولت در شورا اعضای جدید شورا انتخاب شدند و فعالیت های خود را آغاز کرده و در مدت کوتاهی نسبتا موفق شدند بر خلأ سیاسی موجود فایق آیند.
همه پرسی قانون اساسی در 12 آذر 1358 و متعاقب آن انتخابات ریاستجمهوری در بهمن 1358 برگزار شد و مجلس شورای اسلامی در هفت خرداد 1359 افتتاح گردید. با شروع کار مجلس و شورای نگهبان و دیگر نهادها، مسوولیت و ضرورت وجودی شورای انقلاب به پایان رسید.
منبع:صحیفه امام، ج4، ص: 307 / ج5، ص: 426 / ج5، ص: 377 / ج5، ص 426به نقل از خبرگزاری دفاع مقدس
مروری بر بیانات مقام معظم رهبری(مدظله العالی) پیرامون شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی
آیت الله هاشمی رفسنجانی در کلام رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی)
متن زیر مروری است بر بیانات رهبر معظم انقلاب پیرامون شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ که از طریق جستجو در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثارحضرت آیه الله خامنه ای (مدظله العالی) تهیه شده است.
***
تنفیذ حکم اولین دورهى ریاست جمهورى حجتالاسلام والمسلمین هاشمىرفسنجانى
۱۳۶۸/۰۵/۱۲
…و خدا را شکر که اراده و رأى ملت عزیز، بار سنگین امانت و مسؤولیت الهى را بر دوش تواناى مردى بزرگ از فرزندان اسلام و حواریّین امام عظیمالشّأن، عالمى مجاهد و فقیهى اسلامشناس و سیاستمدارى هوشمند و مدیرى درد آشنا و دلسوز قرار داد. شخصیتى که پروندهى تلاشش در راه خدا و مجاهدتش براى حاکمیت دین و اعلاى کلمهى اسلام، حتّى پیش از نخستین روزهاى شروع نهضت آغاز شده و سرگذشت رنجها و سختیها و فعالیتهاى کمنظیر را در خود گنجانیده است. چهرهى موجّهى که به برکت حرکت در صراط مستقیم انقلاب، همواره امین امام و محبوب امت بوده و انشاءاللَّه از این پس نیز خواهد بود. بى شک، این یک دستاورد بزرگ است که همزمان با انجام اصلاحات در قانون اساسى که زمینهى ادارهى صحیح کشور را فراهم ساخته، مدیریت اجرایى کشور در دست تواناى کسى همچون رئیس جمهور منتخب ملت قرار گیرد و امید است همچنان که مردمِ قدرشناس و هوشمند کشورمان انتظار مىبرند، تأییدات و تفضلات الهى، راه را به سوى رفع مشکلات و تحقق آرمانهاى انقلاب هموار سازد.
اینجانب، ضمن سپاس مجدد از الطاف نهان و آشکار حضرت حقتعالى (جلّتعظمته)، به پیروى از ملت عظیمالشّأن و با معرفت به مقام و مرتبت یاور صمیمى امام و شخصیت برجستهى نظام جمهورى اسلامى و بازوى توانا و زبان گویاى آن، جناب آقاى هاشمىرفسنجانى(دامتتأییداته)، رأى ملت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب مىکنم و بدیهى است که این رأى و تنفیذ تا زمانى است که ایشان در همین صراط مستقیم و نورانى که عمر شریف خود را تاکنون در آن گذرانیدهاند – یعنى راه دفاع از اسلام ناب محمّدى (صلىاللَّهعلیهواله) و مجاهدت براى تحقق حاکمیت کامل قرآن و عمل به شریعت و طرفدارى از محرومین و مستضعفین و کوشش براى ریشهکن کردن فقر و محرومیت و استقرار عدالت اجتماعى – راه خود را ادامه دهند که البته چنین خواهد بود.
بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت
۱۳۶۸/۰۶/۰۸
من باید به مردم عزیزمان تبریک عرض کنم؛ چون رئیس جمهورى با این خصوصیات، حقیقتاً براى ملت و انقلاب و کشور ما یک موهبت الهى است. وجود جناب آقاى هاشمى و مسؤولیتشان، هر دو براى مردم و بر ما نعمت است. من، قدر این نعمت را مىدانم و مطمئنم که مردم هم قدر این نعمت را مىدانند و این را در رأى خود و اعلام وفاداریشان نشان دادند و بعد از این هم، انشاءاللَّه نشان خواهند داد. براى شما برادران هم که با این مجموعه و با ایشان کار مىکنید، یقیناً تبریک جداگانهیى لازم است.
بیانات در دیدار با رئیسجمهور واعضاى هیأت وزیران، در آستانهى هفتهى دولت
۱۳۶۹/۰۶/۰۱
در رأس این دولت، جناب آقاى هاشمى رفسنجانى قرار دارند که خودشان از شخصیتهایى هستند که از دوران نشو و نماى این نهضت، در وسط میدان و در صفوف مقدم حضور داشتند و همان سختیها و رنجها و شکنجهها را چشیدهاند. از روز اول پیروزى انقلاب، هم ایشان و هم شماها، واقعاً زحمات زیادى کشیدید و بهتر از خیلیها مىدانید…
…در پایان صحبت امروز، مایلم به نکتهیى اشاره کنم و آن، این است که یکى از چیزهایى که ما همیشه به عنوان فضایل برجستهى جناب آقاى هاشمى در ذهن داشتیم و مشاهده مىکردیم، حضور فداکارانه و مدبرانهى ایشان در صحنههاى جنگ تحمیلى بود و حقیقتاً زبان قاصر است از اینکه آن زحمات و آن فداکاریها را سپاسگزارى کند. من آن شبهاى دشوار، آن لحظات پُرهموغم و پُرمسؤولیتى را که ایشان در مقابل چشم همهى ما گذراندند – که همیشه مورد تشکر امام بزرگوارمان (رضواناللَّهتعالىعلیه) هم بود – فراموش نمىکنم. ما حالا مىخواهیم این تشکر را به صورت یک حرکت سمبلیک مجسم کنیم و این نشان فتح را به سینهى جناب آقاى هاشمى الصاق نماییم.
سخنرانى در دیدار با گروه کثیرى از آزادگان و اقشار مختلف مردم، در اولین روز از هفتهى وحدت
۱۳۶۹/۰۷/۱۱
امروز رئیس جمهور ما، از نظر من که سالیان متمادى است ایشان را مىشناسم، یک مجتهد قطعى است. این هم از برکات خدا بر ماست. ما رئیس جمهورى داریم که از لحاظ درسهاى حوزهیى، یک مجتهد و از لحاظ تفکرات اسلامى، یک متفکر سطح بالا با سوابق فراوان است.
بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت
۱۳۷۰/۰۶/۰۳
شاید مردم ما هم هنوز به بطن کارهاى برادران مسؤول در دولت، درست واقف نیستند. البته یک چیزى شنیدهاند و یک چیزى مىدانند، ولى خصوصیاتى را که افراد آشناى با اعضاى دولت مىتوانند بدانند و بفهمند، یقیناً مردم بعضى از آنها را نمىدانند، بعضى را هم باور نمىکنند. مثلاً اگر به مردم گفته شود که در بین وزراى جناب آقاى هاشمى – بنابر آنچه که مسموع بنده است – وزیرى هست که اگر از حقوق ماهیانهاش، اقساطى را که باید بدهد، کم کنند، برایش ۲۴۰۰ تومان مىماند، آیا واقعاً این را تصور مىکنند که در کارگزاران یک دولت – کسانى که بیتالمال و امکانات در اختیار اینهاست – کسانى پیدا مىشوند که اینطور زندگى و اینگونه صرف و خرج مىکنند؟ اینها چیزهاى باارزشى است، و ما خدا را بر داشتن شماها شکر مىگزاریم و از خدا مىخواهیم که شما را در راه خیر و صلاح و سداد، همواره موفق بدارد. امروز ملت به خدمتگزاران صدیق و صمیمى و خستهنشو احتیاج دارد؛ از کار خسته نشوید.
بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری
۱۳۷۲/۰۵/۱۲
امروز، انشاءاللَّه براى ملت ایران روز مبارکى است؛ شروع یک دوره دیگر از مسؤولیت و مدیریت رئیس جمهور عزیز و کارآمد و گرامىمان که حقیقتاً با توجّه به اوضاع و احوال جهانى و مطامع دشمنان و تلاشى که دشمن در این برهه مبذول کرد، یک نعمت بزرگ الهى است. البته بنده باید قبلاً از مردم عزیزمان تشکّر کنم. آنها بودند که با هوشیارى و احساس مسؤولیتشان به صحنه آمدند، انتخابات را رونق بخشیدند و این انتخاب درست و صائب را انجام دادند.
تکیه ما بر عنصر اجرایى و این شکرگزارىاى که به خاطر این انتخاب عمومى و این مسؤولیتى که جناب آقاى «هاشمى رفسنجانى» بحمداللَّه برعهده گرفتند، به درگاه خداى متعال مىکنیم، به خاطر اهمیت دست اجرا در سرنوشت کشور است.
تنفیذ حکم دومین دوره ریاست جمهورى حجتالاسلام و المسلمین هاشمى رفسنجانى
۱۳۷۲/۰۵/۱۲
خداى بزرگ را سپاس که در این نوبت نیز، رأى مصیب ملت، مسؤولیت را به دستهاى تواناى مردى سپرد که در میدانهاى دشوار، لیاقت و امانت و صلاحیت و کاردانى و برجستگى او را آزموده بود. مردى بزرگ از سابقینِ اوّلینِ انقلاب و از حوارییّن و انصار دیرین امام راحل. عالِمى متفکّر، سیاستمدارى هوشمند، فقیهى زمان شناس، مجاهدى خستگى نشناس، برادرى مهربان براى ضعیفان و مدیرى کاردان براى کشور.
اینجانب ضمن تبریک به ملت عزیزمان براى این حُسنِ انتخاب و با معرفت به مقام و مرتبت والاى شخصیّت برجسته و چهره منوّر نظام جمهورى اسلامى و رکن رکین انقلاب و بازوى توانا و زبان گویاى آن، جناب آقاى هاشمى رفسنجانى دامعُلاه، رأى ملّت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب مىکنم. بدیهى است که تنفیذ اینجانب نیز، مانند رأى ملّت، تا زمانى است که ایشان در همان صراط مستقیم و منهاج قویمى قدم برمىدارند که سالهاى عمر بابرکت خود را در طى مراحل نورانى آن گذرانیدهاند؛ یعنى راه دفاع از اسلام ناب محمّدى صلّىاللَّهعلیهوآله و مجاهدت براى تحقّق حاکمیت کامل قرآن و عمل به شریعت و حمایت از محرومان و مستضعفان و کوشش براى ریشهکن کردن فقر و تبعیض و استقرار عدالت اجتماعى و تمسّک به اصول پایدار انقلاب اسلامى، که البته همواره چنین خواهد بود.
بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت
۱۳۷۲/۰۶/۰۳
اوّلاً لازم است به برادران عزیزمان، به خاطر شروع این مسؤولیت جدید و بسیار مهم، تبریک عرض کنم. اگر چه وقتى انسان این چهرههاى نورانىِ وزراىِ جمهورى اسلامى را مشاهده مىکند و نگاهى به طهارت و تقوا و خداترسى و دین باورى آنها مىاندازد، احساس مىکند که این تبریک را باید به مردم گفت که بحمداللَّه مسؤولینى معتقد، متدیّن، علاقهمند بهکار و عاشق به خدمت دارند. امیدواریم که انشاءاللَّه این دولت، مصداقى باشد براى همان دولت کریمهاى که در دعاى «افتتاح» مىخوانیم و از خداى متعال آن را درخواست مىکنیم.
…بنده آقایان و بخصوص جناب آقاى هاشمى را که واقعاً این مسؤولیت سنگین بر دوش ایشان است، دعا مىکنم. ایشان هم حقیقتاً جزو صلحاى زمان ما هستند. خدا را شکر مىکنیم که این مسؤولیت به دست کسى مثل ایشان است. بنده بخصوص با نام و پیوسته، ایشان را و همچنین سایر مسؤولین و دیگران را دعا مىکنم.
بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت
۱۳۷۶/۰۵/۰۹
لازم مىدانم – بخصوص – نظر خودم را درباره بخشى از علل موفّقیت این دولت ذکر کنم. هم اینها براى مردم نافع است، هم براى مسؤولینى که در طول زمان – در آینده – حضور خواهند داشت، بلاشک نافع است.
بخش قابل توجّهى از این، به خصوصیّات شخصِ آقاى هاشمى برمىگردد؛ یعنى واقعاً برخى از خصوصیات در ایشان هست که تأثیر تام و تمامى در این موفّقیتها داشته؛ از قبیل برخوردارى ایشان از روحیه کار – پرکارى – روحیه ابتکار و نوآورى و ورود در میدانهاى جدید و ناپیموده، همّت بلند در امر سازندگى و نترسیدن از طرحهاى بزرگ و اقدام کردن شجاعانه در مورد کارهاى بزرگ، شیوه مدیریّت باز که در ایشان وجود داشت و این به همکاران ایشان امکان مىداد که ابتکار و تلاش خودشان را به کار بیندازند و از آن استفاده کنند.
ایمان عمیق به توانایى خود نیز نقش زیادى داشت. همچنین هوشمندى در شناخت مسائل و مضایق و پیدا کردن راه حلها، بخشى از خصوصیاتى است که بلاشک مؤثّر بود.
…جناب آقاى هاشمى، به عنوان یک روحانى انقلابى، کارآمد، متدیّن و متعبّد، براى مردم ما مطرح هستند و این خصوصیّاتى است که در ایشان هست.
…بنده دائماً شما را در طول این سالهاى متمادى دعا مىکردم؛ شخص آقاى هاشمى را به نام و حداقل در هر شبانهروزى یک مرتبه – و بیش از این – و شما را نیز همین طور، معمولاً دعا مىکردم. باز هم دعا خواهم کرد.
خطبههای نماز جمعهی تهران/درماجرای فتنه۸۸
۱۳۸۸/۰۳/۲۹
آقاى هاشمى را همه میشناسند. من شناختم از ایشان مربوط به بعد از انقلاب و مسئولیتهاى بعد از انقلاب نیست؛ من از سال ۱۳۳۶ – یعنى ۵۲ سال قبل – ایشان را از نزدیک میشناسم. آقاى هاشمى از اصلىترین افراد نهضت در دوران مبارزات بود؛ از مبارزین جدى و پیگیرِ قبل از انقلاب بود؛ بعد از پیروزى انقلاب از مؤثرترین شخصیتهاى جمهورى اسلامى در کنار امام بود؛ بعد از رحلت امام هم در کنار رهبرى تا امروز. این مرد بارها تا مرز شهادت پیش رفته. قبل از انقلاب اموال خودش را صرف انقلاب میکرد و به مبارزین میداد. اینها را جوانها خوب است بدانند. بعد از انقلاب ایشان مسئولیتهاى زیادى داشت: هشت سال رئیس جمهور بود؛ قبلش رئیس مجلس بود؛ بعد مسئولیتهاى دیگرى داشت. در طول این مدت هیچ موردى را سراغ نداریم که ایشان براى خودش از انقلاب یک اندوختهاى درست کرده باشد. اینها یک حقایقى است؛ اینها را باید دانست. در حساسترین مقاطع ایشان در خدمت انقلاب و نظام بوده.
من البته در موارد متعددى با آقاى هاشمى اختلافنظر داریم، که طبیعى هم هست؛ ولى مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگرى فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقاى رئیس جمهور از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلافنظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینهى مسائل خارجى اختلافنظر دارند، هم در زمینهى نحوهى اجراى عدالت اجتماعى اختلافنظر دارند، هم در برخى مسائل فرهنگى اختلافنظر دارند..
آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطره خود از سخت ترین روز زندگی خود نوشت:
از لحظه ای که خبر ترور آیت الله خامنه ای را شنیدم تا زمانی که ایشان را زنده ندیدم ، آرام نگرفتم …
پیام تاریخی امام خمینی (قدس سره الشریف) به مناسبت قیام 19 دی مردم قم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
سلام به روحانیت مترقى شیعه که با هم پیوستگى زاید الوصف در مقابل سرنیزه عمال بى حیثیت اجانب ایستاده و از هیاهو و دست و پا زدن هاى مذبوحانه آنها نهراسید. سلام به روحانیون و علماى اعلام مذهب از نجف اشرف تا سراسر ایران که با وحدت کلمه در مقابل ستمکاران و چپاولگران به جواب مثبت دست زدند. درود بر جوانان غیور حوزه علمیه بیدار قم و سایر حوزه ها که با سرفرازى به نهضت روحانیت ادامه و رونق دادند. درود بر جوانان پر شور آگاه دانشگاه هاى ایران که با قیام هاى هوشیارانه پیاپى، وفادارى خود را به اسلام بزرگ و کشور عزیز خود ثابت کردند.
سلام و درود بر ملت بزرگ هوشمند ایران که با همه اختناق و فشار، از اسلام عدل پرور و مظلومان و مقتولان در راه دیانت دفاع نمودند. رحمت خداوند بر مقتولین 15 خرداد (دوازده محرّم)، و 19 دى و (29 محرّم) امسال. محرّم چه ماه مصیبت زا و چه ماه سازنده و کوبنده اى است، محرّم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سروَر اولیاى خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگى و کوبندگى به بشر داد و راه فناى ظالم و شکست ستمکار را به فدایى دادن و فداشدن دانست؛ و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است براى ملتها تا آخر دهر.
نهضت 12 محرّم (15 خرداد) در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب به پیروى از نهضت مقدس حسینى چنان سازنده و کوبنده بود که مردانى مجاهد و بیدار و فداکار تحویل جامعه داد که با تحرک و فداکارى روزگار را بر ستمکاران و خائنان سیاه نمودند، و ملت بزرگ را چنان هوشیار و متحرک و پیوسته کرد که خواب را از چشم بیگانه و بیگانه پرستان ربود و حوزه هاى علمیه و دانشگاه ها و بازارها را به صورت دژ مدافع از عدالت خواهى و از اسلام و مذهب مقدس در آورد. نهضت اخیر که پرتوى از نهضت 15 خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نور افکنده، خود کوبندگى خاصى دارد که شاه را از خود بیخود کرده و او و دار و دسته چاقوکشش را به تلاش مذبوحانه واداشته، جنایات 29 محرّم امسال نقطه عطفى است به جنایات شاهانه 12 محرّم آن سال. شاه خواست ضرب شستى به ملت مسلمان نشان دهد؛ پس از تمامیت حساب با رئیس جمهور امریکا با بهانه مختصرى که مأمورین ایجاد کردند، مرکز تشیع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاک فاطمه معصومه- سلام اللَّه علیها- به مسلسل بست و جمعیت بیگناه فراوانى از جوانان حوزه علمیه و متدینین غیور شهر مذهبى قم را در خاک و خون کشیده به قتل رساند؛ و تا کنون آمار آنها در دست نیست، و مقتولین را از هفتاد تا سیصد، تا حال گفته اند و عدد مجروحین را خدا مى داند. و أسف آورتر (که ننگش بر جبین آنها خواهد ماند) آنکه کسانى که رفته اند خون به مجروحین در بیمارستانها بدهند، توقیف کرده و مانع شده اند از اعطاى خون؛ و گفته مى شود کسانى به این جهت جان داده اند.
شاه مى خواهد ثابت کند که نوکرى او تحکیم شده؛ و ملت نباید گمان کند [او] از پشتیبانى اجانب برخوردار نیست؛ ولى ملت با تظاهرات عمومى و تعطیل سرتاسرى دامنهدار و اظهار تنفر، بار دیگر ثابت کرد که او را نمى خواهد و از او و خاندانش بیزار است؛ و این رفراندم طبیعى سرتاسرى در حقیقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است. کارتر و دیگر غارتگران مخازن ملت هاى مظلوم باید بدانند محمد رضا خان، خائن و یاغى است و ناچار از سلطنت مخلوع است؛ بر فرض قانونى بودن؛ چه رسد به سلطنت انتصابى از قِبَل اجانب که خودش اعتراف نموده. به ملت شریف ایران مژده مى دهم که رژیم جائرانه شاه نفس هاى آخرش را مى کشد، و این قتل عام هاى بى رحمانه نشانه وحشت زدگى و حرکات مذبوحانه است. مضحک و بسیار رسوا، این مانورهاى وقیحانه و بچگانه است که پس از داغ باطله از طرف عموم ملت خوردن، به راه انداخته اند و مشتى سازمانى و اراذل و اوباش از خودشان و جمعى ضعفا و بیچارگان را با زور سرنیزه از اطراف جمع آورى و در شهرها به فریاد و جنجال «جاوید شاه» وادار مى کنند، و گمان مى کنند جبران تعطیل عمومى بازارهاست و با این سیلی ها مى توانند صورت سیاه خود را سرخ کنند. من به ملت ایران با این بیدارى و هوشیارى و با این روحیه قوى و شجاعت بى مانند نوید پیروزى مى دهم؛ پیروزى توأم با سربلندى و افتخار؛ پیروزى توأم با استقلال و آزادى؛ پیروزى توأم با قطع ایادى اجانب و چپاولگران؛ پیروزى با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاه روى پهلوى. ملتى که با هوشمندى و پیوستگى همه طبقات از روحانى تا دانشگاهى، از منبرى تا بازارى، از دانشجوى داخلى تا خارجى، از کارگر تا دهقان، بپاخاسته و تب و تاب اسلام عدالتپرور دارد پیروز است. ملتى که با دادن بهترین جوانان برومند خود با سرافرازى به مخالفت و تنفر از دستگاه جبار ادامه مى دهد پیروز است. ملتى که حتى بانوان محترمه اش با تظاهرات محجوبانه بیزارى خود را از رژیم شاه اعلام مى کنند، پیروز است. ملتى که مادران و خواهران شیردلش افتخار به مرگ جوانان برومندش مى کند که در صف شهدا هستند، پیروز است. ملتى که جوانان و دانشجویان داخل و خارج کشورش مجال تفکر را از شاه و اربابانش سلب کرده، پیروز است. ملتى که با همه تشبثات شاه و دار و دستهاش در امریکا با تظاهرات پر شور و رعدآساى جوانان رشیدش در مقابل کارتر و شاه، کاخ سفید را به لرزه در آورده و تنفر خود را نثار آنها کرده، پیروز است. ملتى که پشتیبانش اسلام و قرآن و نهضتش براى خدا و بسط عدالت و محو ستمکارى است، پیروز است. شما اى ملت شریف بزرگ پیروزید؛ با دیدن خسارات بسیار و دادن فداییان بی شمار.
روسیاه باد رژیمى که علماى عظیم الشأن اسلام را با رژیم منحط خود و انقلاب خونین رسواى خود موافق معرفى مى کند. رسوا باد رژیمى که از وحشت زدگى مى خواهد با افتراى به فقهاى مذهب، ملت را اغفال کند. ملت ایران که پیشرو آن روحانیت است با انقلاب قلابى که به امر اجانب سودجو انجام گرفت سرسختانه مخالف است. ملت ایران اصلاحات ادعایى را که به بدبختى ملت و بازارسازى براى اجانب و ورشکستگى زراعت منتهى شد افساد و خرابکارى مى داند. در کشورى که مردمش در این پنجاه سال حکومت جائرانه پهلوى روى آزادى ندیده اند، دم زدن از آزادى زنها مسخره و اغفال است. رژیمى که در مأموریت براى وطنش از جانب اجانب، سرلوحه خدمتش محو اسلام و احکام آن است و با تغییر تاریخ پر افتخار اسلام به تاریخ ستمکاران و روسیاهان تاریخ مى خواهد اسم اسلام را محو کند، دم زدن از اسلام و قرآن کریم جز فریب و مضحکه عنوانى ندارد.
باید این رژیم فاسدِ ارباب و نوکرى بداند که وقت گذشته؛ و این تبلیغات تار عنکبوتى نمى تواند ملتى را که با کمال بیدارى و هوشمندى بپاخاسته اغفال کند. خداى تعالى و اسلام عزیز پشتیبان ملت است.
من با کمال تواضع دست خود را به سوى ملت نجیب ایران دراز مى کنم؛ از روحانیون عظیم الشأن تا خطباى ارجمند، از جوانان محترم حوزه هاى علمیه تا دانشجویان دانشگاه ها، از بازاریان محترم تا کارگران و دهقانان و جناح ها و طبقات محترم داخل و خارج کشور- ایدهم اللَّه تعالى- و از همه صمیمانه و با عرض تشکر خواستارم که پیوستگى و وحدت کلمه خود را حفظ و از مناقشات تفرقه انداز احتراز نمایند، و با صداى واحد و نداى همگانى در راه استقلال کشور و قطع ایادى اجانب و عمال وابسته آنها کوشش کنند، و با اتکا به خداى متعال و احکام عدالت پرور اسلام همدست و همداستان شوند، و به آنها که از چهارچوب قانون اساسى دم مى زنند تذکر اکید دهند که با این کلمه صحه به رژیم سلطنتى فاسد موجود نگذارند که تا این دودمان فاسد بر مقدرات کشور حکومت مى کنند، ملت ایران نه از اسلام بهرهمند مى شوند و نه از آزادى و استقلال کشور خبرى است و نه مردم روى سعادت مى بینند.
از خداوند متعال عظمت اسلام را که کفیل وحید عدالت و استقلال و مدافع حقیقى مظلومان است، خواستار و ملت ایران خصوصاً جوانان متدین برومندش را به خداى متعال مى سپارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
12 شهر صفر 98- روح اللَّه الموسوی الخمینى
(صحیفه امام، ج3، ص: 314 -317)
ماندگاری انقلاب
نقش روحانیت در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
نقش روحانیت در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی در پنج بخش ذیل بررسی می شود :
گفتار اول: نقش روحانیت در سازماندهی و بسیج نیروهای مخالف .
گفتار دوم: نقش روحانیت در تبیین و ترویج ایدئولوژی انقلاب اسلامی .
گفتار سوم: روحانیت و شیوه های مبارزه .
گفتار چهارم: نقش روحانیت در هم بستگی میان نیروهای مخالف .
گفتار اول : نقش روحانیت در سازماندهی و بسیج توده ها
1ـ از طریق مساجد :
امام (ره) در یكی از مصاحبه های خویش با حامد الگار درباره ی نقش روحانیت و مسجد در بسیج انقلابی توده ها چنین می گویند: «در تمام مراحل، روحانیت نقش اول (را) داشت… همه ی این ها بودند لكن آن كه ملت را بسیج كرد، آن روحانیون بودند، یعنی هر مرحله ای یك مسجد یا چهار مسجدی كه دارد، چهار تا روحانی دارد مردم به آن اعتقاد دارند… اگر این روحانیت را از این نهضت از اول برمی داشتیم، اصلاً نهضتی نمی شد، مردم به كس دیگری گوش نمی دادند…».[1]
به نقش مساجد و روحانیون در بسیج توده ها، حتی مخالفان هم اقرار می كردند. داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهان گردی كابینه ی آموزگار، گفته بود: «من احتمالاً باید بگویم اوایل حكومت آموزگار كه خودم در آن حكومت بودم، در جلسه ای اظهار نگرانی كردم.. كه چه خبر است كه این همه مسجد دارد در همه ی ایران باز می شود… به هر حال از میانه های سال 1356 پیدا بود كه نیروی مذهبی دارد قدرت می گیرد». نیكی كدی هم به این نكته توجه داشته می گوید: «طبقه ی وسیعی از تحصیل كرده ها، دانشجویان طبقه ی سیاسی جدید و تهیدستان شهری تحت تأثیر و سازماندهی مساجد ستون فقرات سیاست نوین مردمی را فراهم ساختند».[2]
این گونه جاذبه ها در واقع تحت تأثیر روحانیون برجسته ای صورت می گرفت كه جوانان به آن ها اعتقاد و اعتماد داشتند. برای مثال دكتر محمد مفتح، در مسجد امیرالمؤمنین امیرآباد، واقع بین دانشگاه تهران و خوابگاه دانشجویان نماز می گذارد كه این فرصت مناسبی برای دانشجویان كوی دانشگاه بود.
جان استمپل، از وابستگان سفارت امریكا در ایران، در كتاب خود درباره ی این موضوع می¬نویسد: «یك جنبه ی مهم رشد حركت انقلابی، مشاركت دایمی و فزاینده ی سازمان های شیعی مذهب ایرانیان در جنبش توده است. در كشور 35 میلیونی ایران تقریباً 80 تا 90هزار مسجد و 180 تا 200هزار روحانی وجود دارند. سریع ترین و مطمئن ترین راه برای رساندن پیام از شهری به رهبران شهر دیگر، از طریق شبكه ی مسجد انجام می گرفت كه توسط روحانیون رده بالا، سازمان می یافت».[3]
مسجد در انقلاب اسلامی، عمده ترین مكان شروع تظاهرات و راه پیمایی ها بود. در واقع تجمع جمعیت كه عمده ترین عامل شكل گیری توده هاست، عنصر اصلی شكل گیری اعتراضات توده ای علیه نظام حاكم بوده، تحركات و فعالیت های فردی مخالفت آمیز بلافاصله و با كمترین هزینه از سوی نظام سیاسی مستقر سركوب می شود؛ اما هنگامی كه تعداد زیادی از جمعیت، به طور سیل آسا در خیابان ها به حركت درآیند، سركوب یا كنترل آن ها برای نظام مستقر هزینه ی بالایی دارد. به طور معمول، در اكثر انقلاب ها، مكان های عمومی نظیر باشگاه ها در انقلاب فرانسه و یا شبكه های مخفی حزبی عامل تجمع افراد هستند. اما نكته ی شایان توجه در انقلاب اسلامی آن است كه مساجد به طور كاملاً آشكار همین كار ویژه را در انقلاب اسلامی ایران ایفا نمودند.
مساجد همچنین عامل مهمی در تكثیر و ارسال پیام رهبران انقلاب به پیروان در اقصی نقاط كشور بودند. «نوار موعظه ها و سخنرانی-های (امام) خمینی از محل اقامت ایشان در عراق توسط شبكه ی مسجد به شهر مقدس قم، محل سكونت (امام) خمینی قبل از تبعید برده می شد. نوارها از قم به شهرهای دیگر ارسال می گردید… این نوارها و جزوه ها در مساجد دست به دست مردم می گشت…».[4]
2ـ از طریق اطلاع رسانی و آگاه كردن مردم :
مقدمه ی هر بسیج سیاسی، شبكه های اطلاع رسانی برای سازماندهی نیروهای انقلابی است. شبكه ی اطلاع رسانی نیز چند كار ویژه ی مهم انجام می دهد:
1ـ پیام ها و رهنمودهای رهبر انقلاب را به سایر رهبران در نقاط مختلف كشور منتقل می كند.
2ـ رهبری را از میزان منابع و حمایت های مردمی آگاه می كند.
3ـ میان افراد انقلابی، برای تجمع و یا اقدام مشترك، ارتباط برقرار می كند.
4ـ پیام¬ها و سخنرانی های هدایت كننده ی رهبران را به توده های پراكنده می رساند.
بدون وجود سازمان ها و افراد اطلاعرسان، بین نیروهای مخالف و رهبران آنها هماهنگی برای اقدامات انقلابی به وجود نیامده، در نتیجه نیروهای پراكنده به صورت انفرادی به دست رژیم حاكم سركوب میشوند. در هر بسیج سیاسی، نهادها و افراد خاصی این كار ویژه مهم را انجام میدهند؛ در انقلاب اسلامی روحانیون به واسطه جایگاه و ابزارهایی كه در اختیار داشتند از عوامل اصلی پیام رسانی محسوب میشدند و چون رهبری انقلاب اسلامی در خارج از مرزهای سیاسی كشور قرار داشته، بنابراین تنها راه برقراری رابطه میان رهبری و انقلابیون از طریق شبكه اطلاع رسانی بود.
اعلامیه، اطلاعیه و پیام كه غالباً به گونه نوشتار یا صوتی تهیه میشدند، عمدهترین ابزارهای اطلاعرسانی در انقلاب اسلامی بودند. روحانیون عمدهترین گروه تهیه كننده و تكثیر كننده اعلامیهها و اطلاعیههای انقلاب اسلامی بودند. روشهای متعدد اطلاعرسانی در جریان بسیج تودهای عبارت بودند از:
1. اطلاعیه: در مواردی مانند دعوت به سخنرانی یا دعوت به تجمع و یا برگزاری مراسم خاص، اطلاعیه مانند ابزار خبررسانی استفاده میشد. همچنین اگر روحانیون قصد میكردند درباره موضوعی خاص، نظر خود را به عموم مردم یا به دولت اعلام نمایند، به این منظور از اطلاعیه استفاده مینمودند. اطلاعیههای مراجع، علما و روحانیون مختلف درباره مسایلی مانند مخالفت با تبعید امام، مخالفت با حق رأی زنان و… از این دسته بود. در واقع روحانیون با صدور اطلاعیه، نظر خود را به عموم مردم ابلاغ میكردند و آنها را علیه یا له موضوعی بر میانگیختند.
2. اعلامیهها: به طور معمول سخنرانیها و پیامهای رهبری انقلاب و سایر رهبران درباره مسایل انقلاب و مبارزه بود كه اغلب برخلاف اطلاعیهها، به صورت مخفی چاپ، تكثیر و توزیع میشد و گرچه عامل توزیع آن اغلب نوجوانان و جوانان بودند، گرداننده اصلی تهیه و توزیع، روحانیون مخالف بودند.
3. تلگرافها: در مناسبتهای مختلف مذهبی و غیر مذهبی، برخی پیامهای روحانیون به مردم از طریق تلگرافهایی كه بعداً متن آن برای عموم منتشر میشد، منتقل میگردید. برای نمونه اگر یكی از علما قصد اعلام حمایت از امام را داشت، در تلگرافی به ایشان و طرح موضوعی خاص، نظیر تبریك یا تسلیت به مناسبت ایام به خصوص، این مسئله را به اطلاع عموم میرساند.
4. نوار: سخنرانیهای امام و سایر فعالان انقلاب از طریق نوارهای كاست، در عراق و یا در داخل تهیه و تكثیر شده. در اختیار عموم قرار میگرفت و حتی بسیاری از اعلامیهها از روی نوارها نگاشته میشد.
5. رادیو: بخشی از اطلاعچاپرسانی انقلاب، از طریق شبكه رادیویی كه در اختیار ایرانیان مخالف در عراق بود، انجام میشد و بخشی نیز از طریق خبرگزاریهای خارجی پخش میشد.
3. روحانیت و پخش اعلامیهها :
اگر چه در تهیه و صدور اعلامیه، روحانیون درجه اول و دوم بیشترین نقش را ایفا نمودهاند، در پخش و توزیع آنها طلبههای جوان نقش مهمتری داشتند.
4. از طریق مراسم مذهبی و عزاداری :
از جمله عوامل دیگری كه روحانیت برای بسیج سیاسی در انقلاب اسلامی از آن به طور گسترده استفاده نمود، مراسم گوناگون مذهبی از قبیل دهه اول محرم و اعیاد مذهبی بودند. استفاده از مراسم مذهبی دارای دو ویژگی خاص بود كه روحانیون میتوانستند به منظور مبارزه، از آنها استفاده كنند:
اولاً: پوشش مراسم مذهبی برای فعالیتهای سیاسی از یك طرف عامل مخفیسازی فعالیت بود و از طرف دیگر برخورد مأموران رژیم را با آن تقریباً غیر ممكن میكرد؛ زیرا رژیم كمتر چنین جرئتی به خود میداد كه با مراسم مذهبی مردم مخالفت كند و یا بخواهد جلوی آن را بگیرد.
ثانیاً: در هر مراسم مذهبی، مردم بدون دعوت و برای اجرای مراسم، در مساجد و تكایا و یا اماكن مقدس دیگر حضور مییافتند و خود به خود جمعیت عظیمی بدون سازماندهی قبلی در یك جا تجمع میكردند و این فرصت خوبی برای برانگیختن تودهها و اقدامات انقلابی نظیر پخش اعلامیه و… بود. در بسیاری از شیوههای انقلابی، تجمع مردمی كه مخالف اقدامات رژیم هستند، از مشكلترین كارهای بسیج است؛ اما در انقلاب اسلامی مراسم مذهبی با كمترین هزینه، این فرصت را در اختیار انقلابیون قرار میداد.
ثالثاً: به دلیل اعتقاد اكثریت مردم ایران به مذهب تشیع و ویژگی خاصی كه مراسم عاشورا و تاسوعا و دهه اول محرم در این مذهب دارد، امكان بهتری برای مبارزه در ایران فراهم بود؛ زیرا مراسم این ماه هم از لحاظ الگوی فرهنگی برای مبارزه و هم از نظر الگوی عملی مبارزه، بسیار اهمیت دارد. خصوصاً مراسم عاشورا كه غالباً هیئتهای مذهبی در شهرهای بزرگ گرد هم میآیند.
روحانیت علاوه بر استفاده از مراسم عزاداری و ایام الله، همچنین از مراسم مذهبی دیگری نظیر مراسم چهلم و هفتم شهدا نیز حداكثر بهرهبرداری را مینمودند. بر طبق سنت عزاداری در ایران، پس از مرگ شخص اطرافیان وی مراسمی در روز سوم، هفتم و چهلم فرد فوت شده برگزار میكنند. از جمله مواردی كه در طول انقلاب اسلامی فراوان از آن استفاده شد، مراسم چهلم شهدا بود.
جان فوران در تحلیل خود از نقش مراسم مذهبی چهلم در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی مینویسد:
«دولت آمادگی اعتراضهای ادواری را كه به مناسبت چهلمها برگزار میشد، نداشت. ایرانیان بر طبق سنت مذهبی خویش، چهلمین روز درگذشت شهیدان را گرامی میداشتند. 18 فوریه (29 بهمن) به مناسبت برگزاری چهلم شهدای قم (9 ژانویه / 19 دی)، در تبریز، قم، مشهد و نُه شهر دیگر، مراسمی برپا شد. پلیس در تبریز جوانی را به ضرب گلوله از پای درآورد و جماعت خشمناك… بیش از یك صد نفر در این جریان جان باختند. با برگزاری چهلم شهیدان تبریز در بهار، روزهای 28 ـ30 مارس (8 ـ 10 فروردین) در بیش از 55 شهر بار دیگر مردم با پلیس درگیر شدند…»[5]
این مراسم چهلمها آن قدر ادامه یافت كه عملاً كنترل اوضاع از دست نیروهای دولت خارج شد. در واقع در سال آخر مبارزه، چهلم شهدای هر حادثه، مقدمهمبارزه و مخالفت دیگری علیه رژیم پهلوی بود. حتی جرقه اولین مخالفتها نیز در مراسم ختم فرزند امام در سال 1356 زده شد.
در واقع آخرین ضربه به رژیم، در عاشورای سال 1357 زده شد. چنان كه «دو تا سه میلیون نفر در تهران، 700 هزار نفر در مشهد و 500 هزار نفر در اصفهان راهپیمایی كردند.»[6]
چنان كه آمد،روحانیت تنها نهاد و گروهی بود كه میتوانست از امكان بالقوه مراسم مذهبی در تجمیع مردم و برانگیختن آنها علیه رژیم استفاده نماید و البته به خوبی نیز از آن بهرهبرداری نمود.
5. روحانیت و فعالیت انقلابی در خارج از كشور :
به طور سنتی،روحانیون شیعه در ایام خاصی نظیر محرم و صفر و یا ماه مبارك رمضان از طرف مراجع قم یا نجف برای وعظ و تبلیغ به كشورهای هم جوار یا دورتر فرستاده میشدند. با شروع مبارزات سیاسی روحانیون قم، كار ویژه جدیدی برای وعاظی كه عازم خارج از كشور بودند، ایجاد شد. حسن فعالیتهای خارج از كشور روحانیون آن بود كه فشار و مراقبت دولتی در این كشورها كمتر بود و بنابراین امكان بیشتری برای فعالیت وجود داشت كشورهای عربی همسایه، نظیر كویت، عراق و كشورهای ضد اسراییلی منطقه خاورمیانه، عمدهترین فعالیتهای ضد رژیمی ایران را در خود جای داده بودند. انقلاب اسلامی، علاوه بر بعد ضد استبدادی، بعدی ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی نیز داشت و اغلب مبارزان ایران با مبارزان عرب منطقه، علیه اسراییل دارای آرمان مشتركی بودند و اردوگاههای فلسطینی در مصر، اردن و لبنان از مهمترین پایگاههای آموزش چریكهای ایرانی بود.
روحانیت ایران با آگاهی از امكانات موجود در خارج از كشور و در پوشش تبلیغ دینی، استفاده فراوانی از این موضوع نمود. خصوصاً كه عراق، مركز روحانیت تشیع و حوزه علمیه نجف، پایگاه رهبری انقلاب نیز بود و این امكان رابطه با رهبری را برای سایر روحانیون آسانتر میكرد.
به این ترتیب ملاحظه میشود كه روحانیت، مبارزه را در چارچوب مرزهای ملی خلاصه نمیكرد و از هر فرصتی و در هر جایی كه امكانی برای مبارزه مییافت،تلاش مینمود.
گفتار دوم : نقش روحانیت در تبیین و ترویج ایدئولوژی انقلاب اسلامی
ایدئولوژیها، ابزار اصلی بسیج سیاسی در انقلابها مطرح میشوند. «ایدئولوژیها همراه با به دست دادن توضیحی از واقعیات اجتماعی، حاوی یك رشته عقاید سیاسی نیز هستند كه بهترین شكل ممكن سازماندهی اجتماعی را به تفصیل شرح میدهند و همراه نقشهای از واقعیات، تصویری از جامعهای مطلوب هم در برابر مینهند.»[7]بدین ترتیب برای انقلابیون برنامه عمل و آرمان شهر ترسیم میكنند :
1. نقش عمومی روحانیت در ترویج ایدئولوژی اسلامی
انقلاب اسلامی نیز مانند هر انقلاب دیگری دارای ایدئولوژی فراگیر در حكم الگوی مبارزه بود و این ایدئولوژی بیش از هر عامل دیگری بر مذهب تشیع استوار بود. شیعیان هم قادر بودند به وسیله دستورها و پیامهای خود، وضعیت موجود را با عنوان دوران حكومت غصبی امام معصوم، وضعیت نامطلوب جلوه دهند و هم قادر بودند با الگوهایی نظیر مبارزات امامان معصوم، خصوصاً امام حسین ـ علیه السّلام ـ، شیوه مبارزه را به پیروان بیاموزند. در نهایت به وسیله این ایدئولوژی، وضعیتی آرمانی از حكومت فقیه جامع الشرایط به نیابت از امام معصوم عرضه میگردید.
به هر حال، ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران از یك سو، در بردارنده طرد و نفی ارزشهای حاكم بر جامعه گذشته ایران، به ویژه از نظر فرهنگی و اخلاقی بود و از سوی دیگر، در بردارنده ایده و آرمان تأسیس سامان سیاسی جدید مبتنی بر ارزشها و اصول اسلامی بود[8]كه توسط رهبران و ایدئولوگهای انقلاب اسلامی تدوین شد.
حمید عنایت درباره امكان بالقوه تشیع برای عرضه ایدئولوژی مبارزه، بر طبق نیازهای جامعه امروز و سر زندگی و تحرك شیعه در سالهای اخیر معتقد است كه «این موضوع در درجه اول با توجه به بعضی امكانات كه برای انطباق با تحولات اجتماعی و سیاسی دارد تبیین میگردد. اساسیترین این امكانات، اصل اجتهاد است، كه طرح و تدبیری برای تكمیل منابع فقهی و بالقوه تعبیهای انقلابی در برابر قدرتهای دنیوی است. نظامی عقیدتی كه بدین سان عقیده و اجتهاد آزادانه فردی را، حتی در مسایل دارای اهمیت درجه دوم هم تصویب میكند، آشكارا توانایی بیشتری برای انطباق با مسایل پیش بینی نشده در منابع دارد…»[9]
آن بخش از علما و روحانیون كه از توانایی و سطح علمی و فقهی بالاتری برخوردار بودند، همراه امام، ایدئولوگهای اصلی انقلاب بودند.
1. 1. امام (ره) ایدئولوگ اصلی انقلاب اسلامی
امام خمینی (ره) به منزله رهبر اصلی انقلاب، از عنصر آگاهی و اندیشه و برنامه بدون مبارزه غافل نبوده، خود بیشترین تلاش را برای آگاهی بخشی به تودهها انجام داد و با تأكید بر این كه «آقایان موظفاند ملت را آگاه كنند، علما موظفاند ملت را آگاه كنند…»[10]خود با اولین سند سیاسی كه در دهه بیست، خطاب به روحانیون اسلام، علمای ربانی و سایر طبقات مردم نوشت، مبارزه را با آگاهی بخشی آغاز نمود.
عمدهترین فعالیت امام (ره) در این زمینه، تدریس و تألیف كتاب «ولایت فقیه یا حكومت اسلامی» است كه در دوران تبعید در نجف اشرف تهیه و منشور مبارزاتی ایشان گردید.
در این كتاب، همه كار ویژههای مربوط به ایدئولوژی انقلابی مطرح شده، نیز از وضع موجود به وضعی نا به هنجار یاد شده، همچنین وضعیت آرمانی از حكومتی ایدهآل ترسیم شده، راه مبارزه برای رسیدن به آن جامعه آرمانی مطرح شده است. كتاب مشتمل است بر پنج قسمت:
- قسمت اول: دلایل لزوم تشكیل حكومت؛ كه در این قسمت امام (ره) سه دلیل عمده برای ضرورت تشكیل حكومت اسلامی مطرح میكنند:
1. عمل پیامبر در تشكیل حكومت.
2. ضرورت استمرار اجرای احكام الهی كه فقط در زمان پیامبر ضرورت ندارد،بلكه برای همیشه است.
3. ماهیت و كیفیت قوانین اسلام كه بدون حكومت اجرا شدنی نیست.[11]
ـ قسمت دوم: بررسی نمونههایی از احكام اسلامی نظیر احكام مالی، دفاعی، احقاق حقوق و… كه نیاز به حكومت دارند.
ـ قسمت سوم: طرز حكومت اسلامی، در این قسمت ابتدا اختلاف طرز حكومت اسلامی با سایر حكومتها چنین مطرح میشود.
«حكومت اسلامی هیچ یك از انواع طرز حكومتهای موجود نیست. مثلاً استبدادی نیست… حكومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن… مشروطه از این جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره، مقید به یك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كریم و سنت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ معین گشته است…»[12]
سپس امام وضعیت زمامداری ایده آل از نظر اسلام را بررسی كرده، علاوه بر شرطهای عامی، نظیر عقل و تدبیر دو شرط علم به قانون و عدالت را از شرایط اساسی زمامدار اسلامی ذكر میكند.[13]
ایشان درباره شروط زمامدار در دوره غیبت امام معصوم از نظر تشیع معتقدند كه «اگر خدا شخص معینی را برای حكومت در دوره غیبت تعیین نكرده است، لكن آن خاصیت حكومتی را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب الزمان (عج) موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده است. این خاصیت كه عبارت از علم به قانون و عدالت باشد، در عده بیشماری از فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع كنند میتوانند حكومت عدل عمومی در عالم تشكیل دهند.»[14]
امام (ره) جامعهآینده و آرمانی را كه باید برای آن مبارزه كرد،با دقت تمام ترسیم میكند و علاوه بر تعیین خصوصیات این حكومت، مشخصاً نوع آن را تحت عنوان حكومت یا ولایت فقیه جامع الشرایط مطرح كرده، نحوه تشكیل و اختیارات آن را بیان میكند:
«اگر فرد لایقی كه دارای این دو خصلت باشد، به پا خاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتی را كه حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در امر اداره جامعهداشت دارا میباشد و بر همه مردم لازم است از او اطاعت كنند.»[15]
این فرد با عنوان ولی فقیه «همان اختیارات و ولایتی كه حضرت رسول و دیگر ائمه، صلوات الله علیهم، در تدارك و بسیج سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حكومت فعلی قرار داده است»[16]و ائمه و فقهای عادل موظفاند كه از نظام و تشكیلات حكومتی برای اجرای احكام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند.»[17]
ـ قسمت چهارم: در این قسمت حضرت امام، نظریه ولایت فقیه خود را به استناد اخبار و احادیث فقهی ثابت میكند. از جمله مقبوله عمر بن حنظله، روایت تحف العقول از سیدالشهدا و… كه ایشان پیشتر نیز در كتاب كشف الاسرار به آن اشاره نموده بودند.[18]
ـ قسمت پنجم: برنامه مبارزه كه مهمترین بخش هر ایدئولوژی است منظور توجه خاص امام (ره) بوده، برای پیروان خود توصیهها و راهنماییهایی برای موفقیت مبارزه و تشكیل حكومت اسلامی مطرح میكنند:
«اولین فعالیت ما در این راه، تبلیغات تشكیل میدهد. تبلیغات و تعلیمات دو فعالیت مهم و اساسی ماست. وظیفه فقهاست كه عقاید و احكام و نظامات اسلام را تبلیغ و به مردم تعلیم دهند تا زمینه برای اجرای احكام و برقراری نظامات اسلامی در جامعهفراهم شود.»[19]
مقدمه آن این است كه حوزههای روحانیت اصلاح شود؛ «اما باید در اصلاح فكری و اخلاقی افراد حوزه كوشش كنیم.»[20]
پس از آگاهی بخشی از فعالیت عمده مبارزان، مبارزه منفی با رژیم حاكم خواهد بود، زیرا «برانداختن طاغوت، یعنی قدرتهای سیاسی ناروایی كه در سراسر وطن اسلامی برقرار است وظیفه همه ماست.»[21]پس باید «روابط خود را با مؤسسات دولتی آنها قطع كنیم با آنها همكاری نكنیم. از هرگونه كاری كه كمك به آنها محسوب میشود پرهیز كنیم. مؤسسات قضایی و مالی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جدیدی به وجود آوریم.»[22]
به این ترتیب امام (ره) علاوه بر سخنرانیهای مختلف و پیامهای متعدد كه در مجموع، ایدئولوژیهای انقلاب اسلامی را به وجود آوردند، در مجموعهای مدون منشور انقلاب اسلامی را مطرح و چارچوب فكری، ایدئولوژیكی انقلاب را بیان نمودند.
در این جا لازم است به ابعاد دیگری از نقش امام، در بسیج نیروهای انقلابی اشاره نمود كه وی را از سایر رهبران انقلابی متمایز میكند. شخصیت قاطع امام (ره)، در مبارزه با رژیم از ایشان علاوه بر فردی ایدئولوگ و رهبری نمادین، رهبری آشتی ناپذیر و آهنین ساخته بود كه رهبری عملی انقلاب را نیز در دست داشت و به قول حامد الگار:
«گرچه گاهی اوقات توصیههای اشخاص داخل ایران را در زمینه جزئیات استراتژی میپذیرفت؛ اما كلیهتصمیمات اساسی را خودش میگرفت. با اصراری آمرانه بر انحلال رژیم سلطنتی و بنیانگذاری یك حكومت اسلامی، كلیه مدافعان و طرفداران سازش با شاه را ساكت كرد. بدون پافشاری امام و بدون قابلیت او در حفظ وفاداری و اطاعت تودههای مردم ایران، آنچه به یك انقلاب پیروزمند ختم شده میتوانست به عنوان مورد دیگری از تقابل میان نیروهای مخالف دولت، بدون اخذ نتیجه ای قطعی به بایگانی تاریخ ایران سپرده شود.»[23]
2 ـ 1. نقش روحانیون برجسته
الف) شهید مطهری
استاد مطهری در جایگاهی دیگر، از جمله روحانیون مبارزی بود كه سنگراندیشه فلسفه و ایدئولوژی را برای مبارزه علیه نظام حاكم برگزیده بود. ایشان به دلیل تدریس در محیطهای دانشگاهی و حوزوی، نفوذ فكری گستردهای در میان مبارزان داشت. آیت الله خامنهای درباره شخصیت اجتماعی، سیاسی آن شهید میفرمایند:
«به نظر من مرحوم مطهری با دو ابزار میتوانست تفاهم و نزدیكی بین دو قشر روحانیون و تحصیل كردههای جدید را به وجود بیاورد: یكی تلاش علمی و دیگری غنای شخصیت خود ایشان. از لحاظ تلاش علمی، ایشان در دانشگاه تدریس كردند و با دانشجویان انس پیدا كردند. در مجامع تحصیل كردهها، مهندسین، پزشكان شركت نمودند و یك قطب و ملجاء و پناهی برای تحصیل كردههای جدید شدند و ایشان موفقترین چهره روحانی در میان محیطهای فرهنگ جدید بودند.»[24]
عمده فعالیت شهید مطهری سخنرانیهای علمی و سیاسی در مجامع مختلف، تألیف مقالات و كتابهای مختلف بود. برای نمونه، در سالهای 1337 و 1338 كه انجمن اسلامی پزشكان تشكیل شد، استاد مطهری از سخنرانهای اصلی این انجمن بود. به طوری كه در طول سالهای 1340 تا 1350 تقریباً سخنران منحصر به فرد انجمن بودند.[25]
نمونه دیگر نقش ایشان در تغذیه فكری و ایدئولوژیكی گروههای انقلابی بود. شهید اسدالله لاجوردی، درباره نقش ایشان در هدایت جمعیتهای مؤتلفه میگویند: «در حقیقت میشود گفت كه تغذیه فكری جمیعتهای مؤتلفه از ناحیه ایشان بود. كتابهایی كه بعداً به چاپ رسید، خیلی از آنها زمینهاش در همان هیأتهای مؤتلفه بود كه ایشان مطالبی را میفرمودند و به صورت پلی كپی منتشر میشد و بعداً به صورت كتاب در میآمد.»[26]
شهید مطهری نه تنها دست اندركار ادامه ایدئولوژی اصیل اسلامی بود، بلكه از منتقدین اصلی سایر ایدئولوژیهای انحرافی نیز به شمار میآمد. در حقیقت ضرورت تدوین ایدئولوژی اسلامی از نظراستاد مطهری با توجه به احساس نیازی بود كه استاد در این زمینه داشتند و خلاء آن كاملاً در جامعهمحسوس بود، ایشان در كتب مختلف سعی نمودند چارچوب نظری چنین ایدئولوژی مبارزاتی را بر مبنای اصول اعتقادی اسلام تدوین نمایند، كه این كتابها به دو دسته كلی تقسیم میشود: دسته اول، كتابهایی هستند كه استاد برای پاسخگویی یا رفع شبهه و یا نقد سایر ایدئولوژیهای غیر اسلامی به رشته تحریر در آورده است. نظیر «خدمات متقابل اسلام و ایران» كه دیدگاه انتقادی در برابر ناسیونالیستهای افراطی است. دسته دوم، كتابهایی هستند كه استاد در آنها ایدئولوژی اسلامی بر مبنای جهان بینی خاص را طراحی نموده است. مانند «مجموعه جهان بینی اسلامی» كه در ادامه، بخشهایی از آن را به منظور آگاهی از نوع ایدئولوژی منظور نظر ایشان مطرح میكنیم.
از نظر شهید مطهری، از آنجا كه اسلام دین كاملی بوده، بر فطرت انسانی منطبق است و «به حكم این كه در جهان بینیاش قایل به فطرت یگانه است، هم طرفدار ایدئولوژی یگانه است و هم طرفدار فرهنگ یگانه.»[27] «اسلام كه بر چنین جهان بینی بنیاد شده است، مكتبی است جامع و واقعگرا. در اسلام به همه جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، عقلی و فكری یا احساسی و عاطفی،فردی یا اجتماعی توجه شده است.»[28]
ب) شهید بهشتی، متفكر و سازمان دهنده انقلاب اسلامی
شهید بهشتی كه به اعتراف دشمنانش، نویسندهای اسلامی با قدرت سازماندهی بالا بود، نقش مهمی در شكلدهی فكری و عملی در انقلاب اسلامی داشت.
دكتر بهشتی به نمایندگی از طرف مراجع وقت به مركز اسلامی هامبورگ در آلمان رفت، در آنجا هسته اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان را به وجود آورد.
نقش مهم دیگر ایشان در تألیف برخی از كتابهای درسی دینی بود كه بدون ذكر نام خود برای مدارس چاپ میشد و برای آشنایی نسل جدید با مفاهیم اسلامی بسیار با اهمیت بودند.
عمده فعالیتهای شهید بهشتی مربوط به طرح موضوعهای اسلامی روز برای دانشجویان و طلبههای جوان بود كه مقدمات ایدئولوژی را فراهم مینمود.
همچنین ایشان همكاریهایی برای نظم بخشیدن به علوم حوزوی و روزآمد كردن آنها كردند كه در نهایت به تأسیس مدرسه حقانی انجامید.
ایشان در سال 1348 به خدمت امام رسیده، پس از سر و سامان دادن كارها در خارج از كشور، سال 1349 به ایران برگشته، كار برنامهریزی كتابها و فعالیتهای علمی را به منظور ارتقای آگاهی طلاب و دانشجویان دنبال میكند. تا این كه در سال 1355 هستههایی برای كارهای تشكیلاتی به وجود آورده، در سال 1356 نیروها را در تشكیلات جامعه روحانیت مبارز، ساماندهی میكنند و در سال 1357 به پاریس خدمت امام رفته، شورای انقلاب را به دستور امام تشكیل میدهند كه این شورا تشكیل شده بود از آقای مطهری، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای موسوی اردبیلی و آقای باهنر و شهید بهشتی كه بعدها به آنها اضافه شدند. [29]
شهید بهشتی در كنار مبارزات سیاسی و سازماندهی نیروهای مبارز، مسایل مربوط به ایدئولوژی اسلامی را تألیف و تدریس نمود از جمله از سال 1350 تا 1354 روزهای شنبه با عنوان مكتب قرآن، كه مركزی برای تجمع 400 تا 500 جوان فعال بود، تفسیر قرآن داشتند.[30]
چارچوبهای ایدئولوژیك شهید بهشتی، از خلال كتابهای ایشان مشخص میشود. برخی از كتابهای مهمی كه ایشان تألیف نمودهاند بدین قرار است: 1. خدا از دیدگاه قرآن. 2. نماز چیست؟ 3. بانكداری و قوانین عالی اسلام در یك مجموعه. 4. یك قشر جدید در جامعه. 5. روحانیت در اسلام و در میان مسلمین در یك مجموعه. 6. مبارز پیروز. 7. شناخت دین. 8. نقش ایمان در زندگی انسان. 9. كدام مسلك. 10. شناخت. 11. مالكیت. 12. ایدئولوژی اسلامی.
علاوه بر كتابهای ذكر شده كه هر یك نقش به سزایی در آگاهی بخشی انقلاب داشتند، كتاب دیگری نیز پس از شهادت ایشان با عنوان «حكومت در اسلام» از وی به چاپ رسید كه در آن به نوعی، منشور مبارزه و هدف مبارزه انقلابی را تدوین نموده بودند و ما به منظور بیان بخشی از فعالیتهای ایدئولوژیك ایشان، به طور خلاصه آن را بررسی میكنیم:
ـ حكومت در اسلام از دیدگاه شهید بهشتی
از نظر شهید بهشتی، اسلام مشوق و حامی زندگی اجتماعی است و تعالیم عالی اسلام بر اساس حفظ پیوندهای اجتماعی و مستحكم كردن آنها و جلوگیری از سقوط جامعهاست. «عالیترین صفات انسانی از نظر اسلام وقتی ارزش واقعی خود را دارد كه با حفظ پیوندهای اجتماعی توأم با انجام وظایف فرد نسبت به اجتماع كسب شده باشد.»[31]
بعد از این مقدمه، درباره زندگی جمعی انسانها، ایشان انواع حكومت را نام برده، در نهایت حكومت تئوكراسی را نوع آرمانی حكومت منظور نظر خود دانسته، بیان میدارد كه در حكومت تئوكراسی، علاوه بر نقش مردم، خداوند نیز نقش اساسی دارد.
«این جا سخن از تأمین مصالح مردم به وسیله خالق آنها و حكومت برگزیده خدای متعال است… تئوكراسی از آن جهت كه اراده مردم در انتخاب حكومت مؤثر نیست و یك نفر بی آن كه از جانب مردم برگزیده شده باشد بر آنها حكم میراند، به دیكتاتوری یا استبدادی قابل تشبیه است. ولی اولاً منظور اصلی از دخالت اراده مردم در تعیین حكومت در روش كار آن این بود كه دستگاههای حكومتی، ملزم به مراعات خواستههای مردم باشند و تأمین مصالح عمومی به این طریق ضامنی داشته باشد و این منظور را در تئوكراسی تأمین شده است. چون به راستی اگر كسی از جانب خدا به حكومت منصوب شود، دیگر جای تردید نمیماند كه مصالح عمومی را به بهترین وجه ممكن تأمین میكند. ثانیاً اگر چه هنگام تعیین حكومت، اراده مردم دخیل نبوده؛ ولی پس از آن كه به اراده خدا تعیین شده، اراده مردم نیز جز او نخواهد خواست…»[32]
دكتر بهشتی در فصل سوم كتاب خود به اهداف حكومتهای مختلف اشاره كرده، معتقد است كه سه نوع هدف را برای هر حكومتی میتوان تصور كرد: 1. حكومتی كه هدف آن تأمین نیازهای هیئت حاكمه است. 2. حكومتی كه هدف اصلی آن، تأمین خواستههای مردم است. 3. حكومتی كه هدف اصلی آن، تأمین مصالح مادی و معنوی، اخلاقی و دینی برای همه افراد، همه طبقات و همه ملتها و همه نژادها و نسلهاست؛ از این روی فقط حكومت الهی چنین هدفی را دنبال میكند:
«در حكومت عالی الهی، هدف حكومت، سازمانهای دولتی، نظامها و مقررات اجتماعی، آن است كه عالم انسانیت را به طرف كمال سوق دهد… در حكومت عالی الهی، عنایت به تأمین خواستههای مادی مردم در حدودی است كه فرد و جامعهنه در فشار و محرومیتهای مادی خرد و منحرف شود و نه همه نیروهایش در راه هوی و هوس و شهوت متمركز گردد و از كمالات عالی معنوی محروم بماند…»[33]
سرانجام، در فصل چهارم برای بیان نمونه ایدهآل، به حكومت پیغمبران و ویژگیهای آنها اشاره میكند. خلاصه این كه شهید بهشتی نیز كه هم متفكری دارای مدرك دكترای دانشگاهی و هم طلبه حوزه بود و به علوم قدیم و جدید آگاهی داشت، نقش مهمی در عرضه ایدئولوژی اسلامی فراگیر برای اقدام عملی همه گروههای مبارز، اعم از روحانی و غیر روحانی فراهم نمود و خود نیز ساماندهی نیروها را انجام داد.
ج) شهید مفتح عامل وحدت حوزه و دانشگاه
دكتر مفتح پس از امام، شهید مطهری و شهید بهشتی، از جمله روحانیون فعالی بود كه برای عرضه و گسترش یك ایدئولوژی انقلابی مبتنی بر اسلام، تلاش فراوانی در محیطهای دانشگاهی و حوزوی نمود و از آنجا كه استاد دانشكده الهیات دانشگاه تهران بود، توانست نقش وحدت بخش دو گروه عمده مخالفین، یعنی روحانیت و دانشگاه را ایفا نماید.
ایشان در زمان تحصیل و تدریس مقالات متعددی در مجلات مختلف نوشته، سعی در نشر تشیع اصیل و انقلابی در سطح جامعهداشت و تألیفات و تحقیقات زیادی در این زمان در موضوعات اجتماعی، سیاسی انجام داد. از جمله فعالیتهای مهم ایشان، تشكیل مجمع «جلسات علمی اسلام شناسی» بود كه برای شناساندن چهره اسلام واقعی به مردم، اقدام به چاپ كتاب با این عناوین نمود: 1. اسلام پیش رو نهضتها. 2. با ضعف مسلمین دنیا در خطر سقوط. 3. شیعه و زمامداران خودسر. 4. جهانبینی و جهان داری علی ـ علیه السّلام ـ. 5. دعا عامل پیشرفت یا ركود. 6. ره آوردهای استعمار. 7. همسران رسول خدا. 8. زیارت ما، خرافه یا حقیقت.[34]
از جمله اقدامات دیگر ایشان، تشكیل كتابخانه و كلاسهای مختلف عقیدتی، فلسفی، تفسیر،تاریخ ادیان و… به طور منظم و در سطحهای مختلف برای برادران و خواهران برای بالا بردن سطح آگاهی ایدئولوژیك و شعور سیاسی قشرهای روشن فكر جامعهبود. البته روحانیون مختلفی در این كلاسها شركت میكردند كه محتوای غنی و روشن فكرانه مسایل طرح شده در كلاسها و سخنرانیها و پخش اعلامیههای مختلف در سطح وسیع و فعالیت شدید و وسیع ایشان در مسجد باعث تعطیلی آن شد.[35]
پس از بسته شدن مسجد جاوید، دكتر مفتح در مسجد قبا «در سطحی وسیعتر دست به تشكیل كلاسهای ایدئولوژیكی و سخنرانیهای روشنفكرانه زد و در كنار آن كتابخانه و صندوق ذخیره قبا را بنیاد نهاد و با استفاده از صحن كتابخانه در تابستان، اردوهایی جهت دانشآموزان تشكیل داد. این برنامههای مسجد قبا، سرآغاز فعالیتهایی بود كه سرانجام مسجد قبا را بزرگترین مركز انقلابی تهران در انقلاب اسلامی كرد…»[36]
شهید مفتح علاوه بر فعالیتهایی كه ذكر شد، مقالات زیادی برای مجلات مذهبی آن زمان نوشته، در شكل دهی ایدئولوژی فعال اسلامی شیعی، نقش مهمی ایفا نمود. ایشان به منزله پل ارتباطی روشنفكران دانشگاهی و روحانیون حوزوی بود.
گفتار سوم: روحانیت و شیوههای مبارزه :
در انقلاب اسلامی از لحاظ شیوه مبارزه، از چندین روش استفاده شد كه عمدهترین آنها استفاده از روشهای تودهای بر اساس سنت اعتراض مذهبی بود.[37]
حضور تودههای مردم به نشانه اعتراض در خیابانها از جمله روشهای جدید در پیروزی انقلاب بود كه البته به صورت مراسم خاص مذهبی آغاز شده، در نهایت شكل سیاسی به خود میگرفت و از این نظر منحصر به فرد تلقی میگردید. استفاده از مراسم عاشورا، تاسوعا، چله شهدای هر شهر و… از جمله این شیوهها بودند. همچنین برگزاری نمازهای جماعت در خیابانها، مانند نماز عید فطر از جمله این فرصتها برای تجمع اعتراضآمیز مردم بود.
1. روحانیون و مبارزه مسلحانه
از جمله روحانیونی كه از روشهای مسلحانه در كنار سایر روشها استفاده مینمودند میتوان به شهید سید علی اندرزگو و شهید محمد منتظری اشاره نمود كه به دلیل مخفی بودن فعالیتهایشان اطلاعات زیادی نیز از نحوه عملكرد آنها وجود ندارد؛
این نكته نیز باید مدنظر قرار گیرد كه گرچه روحانیون به طور مستقیم كمتر در مبارزات مسلحانه شركت میكردند؛الهام بخش فكری و ایدئولوژیكی و نیز مشوق و گاهی كمك كننده مالی به آنها بودند.
2. روحانیون و شیوههای مسالمتآمیز مبارزه
مخالفت مسالمتآمیز به صورت مقاومت منفی،از عمدهترین روشهای مبارزاتی روحانیون محسوب میشد. روشهایی نظیر اعتصاب، تعطیل نمودن نماز جماعت، تعطیل نمودن دروس حوزوی و تعطیلی بازارها از جمله مهمترین شیوهها بود.
ـ شهید محلاتی در خاطرات خود به اعتصاب روحانیون در دانشگاه تهران اشاره میكنند.[38]
ـ از عمدهترین روشهای شهید صدوقی در مبارزه، شیوه تعطیل كردن نماز جماعت و مجلس روضه، همراه درخواست تعطیلی بازار و اصناف و از خانه بیرون نیامدن و حتی گاه، تأكید بر آن با مشخص كردن ساعات خاصی و استفاده از این شیوه در بسیاری از بزرگداشتها و چهلمها بود.[39]
ـ شهید صدوقی،با تأكید بر عدم درگیری مردم با مأموران و بیان روشهایی نظیر عدم شعار دادن و عدم خروج از خانهها ، این نوع مبارزه را «جنگ سرد» مردم علیه رژیم میخواند.[40]
ـ هنگامی كه رژیم، در سال 1344، قرآنهایی را به چاپ رسانید و برای عوامفریبی، آنها را برای روحانیون شهرهای دیگر فرستاد تا برای خود كسب مشروعیت كند، روحانیت برای مقاومت منفی و مخالفت با چاپ دولتی و درباری قرآن و عدم استقبال از مراسم اهدای آن، حتی الامكان از پذیرفتن آن سرباز زدند و یا این كه آن را پس از تحویل بلافاصله به مجامع مذهبی هدیه كردند و برخی از علما نیز به بهانههای مختلف از شهرها خارج شدند تا مجبور به شركت در مراسم نشوند و برخی نیز به دعوت رژیم بیتوجهی نمودند.[41]
ـ امام (ره) در سخنرانیها و رهنمودهای مختلف، بر روشهای غیر خشونتآمیز تأكیدكردهاند.
امام (ره) در مصاحبه با خبرنگار فیگارو كه از ایشان سؤال نمود: «در مراحل اولیه، مبارزه علیه رژیم شاه اعتصابات و تظاهرات نسبتاً مسالمتآمیز داشته است و علیه ارتش و پلیس به هیچ وجه اسلحه و سنگ به كار نرفته است. آیا شما فكر نمیكنید كه اكنون زمان این روش نیست؟ و به طور دیگری آیا نمیشود عمل كرد، مثلاً به مبارزه مسلحانه متوسل شد؟» امام قاطعانه پاسخ میدهند:
«حتی پس از روز جمعه در تهران كه آن همه هم كشتار به جا گذاشت، ما همان شكل مبارزه را حفظ كردیم. همان طور كه دنیا میداند، قیام ما با وجود ضربههایی كه خورده است. هرگز درهم شكسته نشده است و آن قیام با همان روش ادامه دارد؛ ولی از من پرسیدهاند آیا وقت تغییر روش و رو آوردن به مبارزه مسلحانه به جهت پاسخ دادن به قدرت ارتش كه شاه آن را به كار گرفته است، نرسیده است؟ من گفتهام «نه». معذالك امروزه در این مورد از خود میپرسم كه نمیتوان تا بینهایت سینههای عریان را جلوی لوله تفنگ قرار داد. تاكنون من رهنمودهای خود را مبنی بر مسالمتآمیز بودن عملمان بود تغییر ندادهام؛ ولی شاید مجبور شوم این كار را بكنم.»[42]
گفتار چهارم: نقش روحانیت در هم بستگی میان نیروهای مخالف
ائتلاف مردمی نیروهای مخالف، مهمترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی محسوب میشود. یرواند آبراهامیان، درباره نقش گروههای مخالف در انقلاب اسلامی معتقد است «در حالی كه طبقه متوسط سنتی با سازمان كشوری خود به مخالفان كمك میكرد، طبقه متوسط جدید، جرقه انقلاب را زد، بر آتش آن دامن زد و آخرین ضربهها را فرود آورد. حقوقدانان، قضات و روشنفكران، نامههای سرگشاده نوشتند و انجمن حقوق بشر پدید آوردند. دانشجویان، تظاهرات خیابانی را شروع كردند. كارگران یقه سفید، به ویژه كارمندان بانكها، كارمندان اردارات و مأموران اقتصاد را فلج كردند…»؛ اما «با این حال ستون فقرات نهضت (آیت الله) خمینی، طبقه متوسط سنتی،به خصوص بازاریان و روحانیت بود.» بنابراین از نظر آبراهامیان، روحانیت با بسیج و همكاری سایر گروههای جامعهموفق به بسیج سیاسی علیه رژیم شد.
چنان كه از چند نمونه پیامهای امام (ره) مشخص است، ایشان در هر فرصت تأكید میكند كه «مخالفتها را كنار بگذارید و با هم دوست باشید. همه با هم، هم قدم باشید… ما همه باید دست به هم دهیم…»[43]و حتی الامكان تمامی نیروهای انقلابی را دعوت به مبارزه و همكاری میكند. نقش وحدت بخش و تمركز دهنده این پیامها در بسیج تودهها بسیار تعیین كننده بود و امكان ائتلافی فراگیر، میان مخالفین متعدد رژیم را فراهم نمود.
نتیجه گیری
در این پژوهش، نگارنده سعی نمود فقط به این سؤال پاسخ دهد:
«روحانیت در مقام مهم اجتماعی كه نفوذ در خور توجهی در جامعهایران از دیرباز داشته است، در فرایند بسیج سیاسی مخالفین شاه، طی سالهای 1342 تا 1357 چه نقشی ایفا نموده است؟»
با تجزیه و تحلیل دادههای اطلاعاتی به این نتایج دست مییابیم:
ـ روحانیت در انقلاب اسلامی نقش قاطعی داشته است.
ـ روحانیون مبارز با یكدیگر همبستگی محكمی داشتند و این از عوامل مهم موفقیت روحانیون بود.
ـ روحانیون از قدرت سازماندهی و بسیج بالایی برخوردار بودند و در این راه از مساجد، اعیاد و مراسم مذهبی حداكثر استفاده را نمودند.
ـ روحانیون از مهمترین گروههای ایدئولوژی پرداز برای انقلاب اسلامی بودند.
ـ روحانیون در حد امكان از شیوههای مسالمتآمیزی مانند اعتصاب، تظاهرات تودهای و تحصن برای مبارزه بهره میجستند؛ اما برخی از روحانیون از مبارزات مسلحانه حمایت كرده، برخی به طور مستقیم به آن اقدام مینمودند.
ـ روحانیون نقش تمركز بخش و اتحاد میان گروههای مبارز مختلف را با رهبری واحد امكان پذیر نمودند و یك ائتلاف بزرگ سیاسی از مخالفان را زیر یك پرچم گرد آوردند و خود رهبری آن را به عهده گرفتند.
پي نوشت ها:
[1]- صحیفه¬ی نور، جلد 11، ص 130.
[2]- نیكی كدی، بررسی تطبیقی انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی، ترجمه¬ی حسینعلی نوذری، روزنامه¬ی ایران شماره¬ی 465، 18 شهریور1375، ص 6.
[3]- جان. دی. استمپل، درون انقلاب اسلامی، ترجمه¬ی منوچهر شجاعی، تهران، رسا، 1377، ص 70.
[4]- استمپل، همان، ص 71.
[5]. فوران، منبع پیشین، صص 560 ـ 559.
[6]. همان، ص 564.
[7]. رابرت اكلشال و دیگران، مقدمهای بر ایدئولوژی های سیاسی، ترجمه ی م. قائد، تهران، نشر مركز، 1375، صص 12 ـ 11.
[8]. شجاع احمدوند، فرایند بسیج سیاسی در انقلاب اسلامی ایران، مجموعه مقالات انقلاب اسلامی و ریشههای آن، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در امور اساتید، 1374، ص 69.
[9]. حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، 1362،ص 375.
[10]. صحیفه نور، ج 1، ص 107.
[11]. ولایت فقیه، پیشین، مقدمه.
[12]. همان، ص 36 و 32.
[13]. همان، صص 38 و 37.
[14]. همان، ص 40.
[15]. همان، ص 40.
[16]. همان، ص 40.
[17]. همان، ص 46.
[18]. كشف الاسرار، پیشین، صص 188 و 187.
[19]. ولایت فقیه، پیشین، صص 116 و 115.
[20]. همان، صص 126 ـ 125.
[21]. همان، ص 138.
[22] . همان، ص 138.
[23] . حامد الگار، نیروهای مذهبی در ایران قرن بیستم، مجموعه مقالات سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، ترجمه عباس مخبر،تهران، طرح نو، 1372، ص 323.
[24] . آیت الله خامنهای، مطهری احیاگر تفكر دینی، مجله كلمه دانشجو، شمارههای 4 و 5 1374، صص 75 ـ 74.
[25] . علی باقی نصرآبادی، سیری در اندیشههای اجتماعی شهید آیت الله مطهری، قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1377، ص 88.
[26] . محمد حسین واثقی راد (گردآورنده)، مصلح بیدار،تهران، صدرا، 1378، ص 155.
[27] . همان، صص 232 ـ 223.
[28] . همان، ص 229.
[29]. همان، صص 47 و 46.
[30]. همان، ص 46.
[31]. سید محمد بهشتی، حكومت در اسلام، تهران، سروش، 1367، ص 29.
[32]. همان، صص 50 ـ 49.
[33]. همان، صص 68 ـ 67.
[34]. محمد مفتح،آیات اصول اعتقادی قرآن، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، 1360 ص 52.
[35]. همان، ص 57.
[36]. همان، ص 59.
[37]. جان فوران، پیشین، ص 525.
[38]. شهید محلاتی،ص 109.
[39]. بختیاری، پیشین، ص 85.
[40]. بختیاری، پیشین، صص 86 ـ 85.
[41]. مهناز میزبانی، علمای اسلام و چاپ قرآن از طرف شاه، فصل نامه 15 خرداد، شماره 25،بهار 1376، صص 168 ـ167.
[42]. صحیفه نور، ج 2، ص 36.
[43]. صحیفه نور، ج 1، ص 599.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مقاله احمد نقیب زاده و وحید امانی،
نقش امام حسن عسکری علیه السّلام در هدایت علمی و فرهنگی جامعه
در کنار وظیفۀ هدایت اعتقادی مردم، مواضع علمی امام عسکری(عليه السلام) در پاسخ های قاطع و استوار دربارۀ شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حق، با روش مناظره و گفت وگوی موضوعی و مناقشه ها و بحث های علمی و هم زمان با آن فعّالیت ها، کوشش های دیگر، همچون صادر کردن بیانیه های علمی و تألیف کتاب و مانند آن را برعهده داشت.
با این مجاهدت ها، از طرفی امّت مؤمن را به شخصیت مکتبی و فکری خود مجهّز می کرد و از طرف دیگر، پایداری و ایستادگی شان را در برابر جریان های فکری که علیه مکتب، خطری را تشکیل می داد، تضمین می فرمود و آن را در نطفه خفه می کرد. امام حسن عسکری(عليه السلام) با دانش گسترده ای که دربارۀ محیط داشت، قادر بود آغاز مسائل را احساس کند و اهمّیت اثر آن را بسنجد و برای مقابله با آن برنامه ریزی کند
مبارزه با کج روی ها
نگه داری امام در «سامرّاء» در نزدیکی قلمرو جاسوسان حاکم و دور کردن آن بزرگوار از مجالس و محافل امّت، بیشترین اثر را در خالی شدن میدان برای نشر اندیشه ها و اعتقاد های فاسد و مسلک های باطلی که در دوران آن امام پدید آمده بود، داشت، ولی امام عسکری(عليه السلام) با وجود نگه داری در سامرّاء و تحت نظر عوامل حکومت ستمکار وقت، توانست با ایستادگی در برابر آن انحرافات و بدعت های اعتقادی و فکری، نقش خود را در افشای این گمراهی ها و هدایت فکری جامعه به مسیر درست و راه حق به طور کامل ایفا کند.
مصادیقی از موضع گیری های امام(عليه السلام)
1. موضع گیری در قبال صوفیه
از جمله جریان های فاسدی که امام عسکری(عليه السلام) به شدّت از آنها بیزاری جست و مردم را از گرویدن به آنها برحذر داشت، فرقۀ صوفیه بود. این گروه از آغاز پیدایش توانست تحت پوشش اسلام، گروهی از ساده لوحان مسلمان را بفریبد.1
با گسترش اندیشۀ صوفی گری، ائمه به مخالفت با اعتقادات باطل آنها پرداختند و امام حسن عسکری(عليه السلام) به نوبۀ خود در ردّ این فرقۀ ضالّه سخن گفته است.2
2. موضع گیری در برابر واقفی ها
واقفی ها گروهی بودند که امامت را تنها تا امام هفتم(عليه السلام)، یعنی امام کاظم(عليه السلام) می دانند و قائل به امامت فرزند بزرگوارش، امام رضا(عليه السلام) نیستند. بنیان گذاران مسلک واقفی، گروهی از یاران امام صادق(عليه السلام) و امام کاظم(عليه السلام) بودند و سران اوّلیۀ این گروه به دلیل آنکه قصد نداشتند اموالی که از امام کاظم(عليه السلام) نزد آنها مانده بود، به امام رضا(عليه السلام) به عنوان وارث و جانشین آن حضرت بدهند، به طور کلّی امامت امام هشتم(عليه السلام) را انکار و در امامت امام هفتم(عليه السلام)، توقّف کردند.3
پس از ایجاد این فرقۀ انحرافی، امامان بعدی این افراد را سرزنش کردند و از آنان بیزاری جستند. امام عسکری(عليه السلام) دربارۀ بیزاری از این افراد و کسانی که در امامت امام کاظم(عليه السلام) قائل به توقّف شده اند، نامه هایی نوشت و فرمود: «کسی که امامت آخرین فرد ما را انکار کند، گویی امامت نخستین شخص مان را انکار کرده است»4
3. موضع گیری در برابر ثنویه یا دوگانه پرستان
ثنویه یا دوگانه پرستان، فرقه ای اختراعی بود که در دوران آن حضرت به وجود آمد و معتقد بودند هر آفریده ای برای خلقت نخست، آفریده شده است و همراه با قدیم، قدیم دیگری را اثبات می کنند. در مقابل، سخنان امام در وصف خداوند متعال، گواه بر بطلان سخن آنهاست که فرمود: «[خداوند] نه از چیزی به وجود آمده و نه از چیزی آفریده شده است و با این سخن، تمام دلایل و شبهات آنها را رد کرد»5
4. موضع گیری در برابر مفوّضه
مفوّضه گروهی هستند که می گویند: خداوند حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) را آفریده و آفرینش دنیا را به آن حضرت سپرد و هرچه در دنیاست، او آفریده است. در روایاتی حضرت علیه آنان احتجاج کرده است.6
افزون بر این موضع گیری ها، حضرت در مواقع لزوم در برابر شبهه افکنان و تفرقه جویان، پاسخ های مستدل و روشن ارائه می کرد و مردم را از گمراهی نجات می داد.7و 8
تلاش های علمی امام حسن عسکری(عليه السلام)
امام عسکری(عليه السلام) به حکم شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عبّاسی برقرار کرده بود، موفّق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح کلّ جامعه نشد، ولی در عین حال با همان فشار و خفقان، شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان، نقش مؤثّر داشتند.
شیخ طوسی شمار شاگردان حضرت را بیش از یکصد نفر ثبت کرده است9 که در میان آنان چهره های روشن، شخصیّت های برجسته و مردان وارسته ای مانند: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، ابوعمرو عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمّد بن حسن صفّار به چشم می آید که شرح خدمات و کوشش های آن در منابع مرتبط موجود است. افزون بر تربیت این شاگردان، گاهی چنان مشکلات و تنگناها برای مسلمانان پیش می آمد که جز حضرت عسکری(عليه السلام) کسی از عهدۀ حلّ آنها برنمی آمد. امام در این گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با تدبیر فوق العاده ای، بن بست را می شکست و مشکل را حل می کرد. برای این مطلب نمونه ای ذکر می شود:
ابویوسف یعقوب بن اسحاق کِندی که از فلاسفۀ اسلام و عرب به شمار می رفت، کتابی به نام «تناقض القرآن» تألیف و برای تدوین آن، خانه نشین شد. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(عليه السلام) رسید. حضرت به او فرمود: «آیا در میان شما مردی رشید و دانا نیست که استادتان کندی را پاسخ گوید و از تعرّض به قرآن باز دارد؟» شاگرد کندی گفت: ما شاگردان او هستیم و نمی توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: «اگر مطلبی به شما بیاموزم، به او می رسانی؟» عرض کرد: آری. حضرت فرمود: «نزد او برو و با ملاطفت و مهربانی، به او نزدیک شو، سپس از او سؤال کن: آیا ممکن است گویندۀ قرآن از گفتار خود غیر از آنچه شما پنداشتی ای، معنی دیگری اراده کرده باشد؟ او به تو خواهد گفت: آری، این احتمال وجود دارد؛ زیرا انسان هنگام شنیدن، بهتر متوجّه معانی می شود و آنها را درک می کند؛ چون این سخن را گفت، به او بگو: شما چه می دانی شاید منظور گویندۀ کلمات قرآن غیر از چیزی باشد که شما تصوّر کرده ای و او الفاظ قرآن را در غیر معانی خود به کار برده باشد»
آن مرد نزد کندی رفت و مواردی را که امام به او آموزش داده بود، اجرا کرد. کندی به او گفت: پرسش خود را یک بار دیگر تکرارکن و او سؤال را تکرار کرد. کندی با خود اندیشید و دریافت که هم از جنبۀ لغت و هم از دید علمی امکان چنین احتمالی وجود دارد، از این رو، به شاگردش گفت: به من بگو این سخن را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: این مطلبی بود که در دلم خطور کرد و آن را بر تو عرضه کردم. استاد گفت: هرگز فردی چون تو به این گفته راه نمی یابد و به این مرتبه از سخن نمی رسد. به من بگو آن را از که آموخته ای؟ شاگرد در نهایت پاسخ داد: حقیقت این است که ابومحمّد، امام حسن عسکری(عليه السلام) مرا با این سؤال آشنا کرد. استاد گفت: اکنون واقع امر را گفتی. سپس افزود: چنین سؤالی تنها زیبندۀ این خاندان است و آنانند که می توانند حقیقت را آشکار کنند. سپس کندی دستور داد آتشی برافروختند و تمام نوشته های خود را در آتش افکند.10
ایجاد شبکۀ ارتباطی با شیعیان
در زمان امام عسکری(عليه السلام) تشیّع در مناطق مختلف و شهرهای متعدّدی گسترش و در نقاط فراوانی تمرکز یافته بود. شهرها و مناطقی مانند «کوفه»، «بغداد» «نیشابور»، «قم»، «خراسان»، «مدائن»، «یمن»، «ری»، «آذربایجان»، سامرّاء، «جرجان» و «بصره» از پایگاه های شیعیان به شمار می رفتند.
گستردگی و پراکندگی مراکز تجمّع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظّمی را ایجاب می کرد تا پیوند شیعیان را با حوزۀ امامت از یک سو و ارتباط آنان را با همدیگر را از سوی دیگر برقرار سازد و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری و سازماندهی کند. این نیاز از زمان امام نهم(عليه السلام) احساس می شد و از آن زمان، شبکۀ ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق مختلف به منظور برقراری چنین سیستمی از آن زمان به مورد اجرا گذاشته می شد. این برنامه در زمان امام عسکری(عليه السلام) ادامه یافت و ایشان نمایندگانی از میان چهره های درخشان و شخصیّت های برجستۀ شیعیان برگزید و در مناطق متعدّد، منصوب کرد. ایشان با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیّع را در همۀ مناطق زیر نظر داشت.
نمایندگان امام، دارای سلسه مراتبی بودند و حوزۀ فعّالیت هر کدام از آنها مشخّص بود. در این میان، وجوه جمع آوری شده باید در نهایت به دست وکیل اصلی امام برسد و او به امام برساند.11
حضور در خانۀ شیعیان
از جمله عنایات آن حضرت به شیعیان این بود که هرگاه مصلحت می دید، به شیعیان دستور می داد که پس از نماز عشاء، در خانۀ یکی از شیعیان که از پیش معیّن شده بود، گرد هم آیند تا با آنان دیدار کند. شیعیان به دستور حضرت در آنجا گرد می آمدند و مشکلات و مسائل شرعی خود را با حضرت در میان می گذاشتند. این در حالی بود که تنگناهای بسیاری برای هرگونه ارتباط آن حضرت با شیعیان از جانب حکومت عبّاسی ایجاد شده بود. امام در عصر خود، توجّه بسیاری به حفظ و نگهداری شیعیان خود داشت؛ زیرا می دانست آنان مورد خشم و غضب هستند و از ناحیۀ حکومت، تحت پیگردند و در معرض کشتار و آوارگی قرار دارند. آن حضرت به شیوه های گوناگون آنان را از مکر و حیلۀ دشمنان و حکومت های ستمگر برحذر می داشت.12
امام به یاران خود فرمان می داد که خاموشی اختیار و از فعّالیت [بر ضد حکومت] خودداری کنند تا کارها در مجرای خود افتد و حوادث رو به راه شود. حتّی امام وقتی یارانش در بند و زندان بودند، آنان را از شِکوه و تظلّم باز می داشت.13
پیک نامه ها
افزون بر شبکۀ ارتباطی وکالت، امام از طریق اعزام پیک ها، با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار می کرد و از این رهگذر [نیازهای] آنان را مرتفع می ساخت.
همچنین ایشان از راه مکاتبه با شیعیان ارتباط برقرار می کرد و از این رهگذر، آنان را زیر چتر هدایت خویش قرار می داد. 14
فعّالیت های سیاسی پنهان
امام عسکری(عليه السلام) با وجود همۀ محدودیت ها و کنترل هایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می آمد، سلسله فعّالیت های سرّی سیاسی را رهبری می کرد که با گزینش شیوه های بسیار ظریف پنهان کاری از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار به دور می ماند.
با این حال، موضع آن حضرت در برابر حکمرانان و حکومت جور، مهم ترین معیار خواهد بود. حکومت عبّاسی که از زمان امام رضا(عليه السلام) تلاش داشت با بهره مندی از نام امام، سود سیاسی ـ اجتماعی به دست بیاورد. با این سیاست مزوّرانه دربار، امام حسن عسکری(عليه السلام) توانست امتیازهای فراوان به دست آورد، ولی موضع و برخورد امام در برابر حکمرانان، مانند موضع پدر بزرگوارش در ارتباط با حکومت، محتاطانه بود، بی آنکه توجّهی را جلب کند یا در دستگاه حکومت وارد شود، بلکه رابطۀ ایشان به پیروی از خطّ پدرانش در برابر قدرت و دولت عبّاسی، رابطه ای ظاهری به شکل روابط روز بود. موضع منفی امام در برابر حکومت، احترام و منزلتی رفیع برای ایشان فراهم آورد. این مسئله را از علاقۀ وزیران دستگاه به آن حضرت می توان دید.
امام عسکری(عليه السلام) دربارۀ برخی حوادث، سکوت اختیار می کرد، بی آنکه به طور مثبت یا منفی دربارۀ آن نظری ابراز فرماید. همان گونه که با رهبر شورش «زنگ یا زنج» که مدّعی بود به امام علی(عليه السلام) منسوب است، رفتار کرد و او را از اهل بیت ندانست. شورش صاحب زنگ برخاسته از برنامه و خطّ مشیّ اهل بیت نبود. کشتار مردمی بسیار و مصادرۀ اموال و آتش زدن شهرها و به اسارت بردن زنان، هیچ یک از آن کارها، حساب یا انگیزۀ دینی نداشت.
موضع امام دربارۀ رفتار شورشیان، به علّت کارهای خلاف احکام اسلامی که مرتکب شده بودند، قطعاً موضع مخالف و محکوم کننده بود. امام سکوت را ترجیح داد. از روش آنان عیب جویی نکرد و به تفاصیل آنها توجّه نفرمود. اگر چنین کرده بود، این کار تأیید ضمنی دولت به شمار می رفت؛ زیرا شورش زنگ با توجّه به نقطه ضعف های فراوان و منفی آن، در نهایت برای ضعیف کردن حکومت عبّاسیان و در هم شکستن قدرت و نفوذشان با هدف های امام تطبیق می کرد و آن امری بود که شایستگی داشت که امام برای مصالح نهضت و فعّالیت خود از آن استفاده کند. هر چند میان معارضان اختلاف باشد، ولی همگی در مخالفت با دشمن واحد، منافع مشترک دارند.15
پشتیبانی مالی از شیعیان
یکی دیگر از فعّالیت های امام عسکری(عليه السلام) حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، به ویژه یاران خاص و نزدیک آن حضرت بود. با مطالعه در زندگی آن امام بزرگوار، این مطلب به خوبی آشکار می شود که گاهی برخی یاران امام، از تنگنای مالی در محضر ایشان شکوه می کردند و حضرت گرفتاری مالی آنان را برطرف می کرد و گاه حتّی پیش از آنکه اظهار کنند، امام مشکل آنان را برطرف می کرد. این اقدام امام مانع می شد که آنان زیر فشار مالی، جذب دستگاه حکومت ستمکار عبّاسی شوند.16
این امام همام در همۀ مواردی که احساس می کرد، می توان یارانش را با ارسال پول یاری داد، از این امر خودداری نمی کرد. گفتنی است برای امام از مناطق گوناگون اسلامی که پایگاه های شیعیان آن حضرت بود، به وسیلۀ نمایندگان ایشان که در آن مناطق پراکنده بودند، اموال بسیار برده می شد و امام با دقّت بسیار و با روش های گوناگون می کوشید تا آن امر را کاملاً از چشم دولتیان بپوشاند. می توان دید امام که تحت نظر و زیر فشار بود، چگونه پول ها را تحویل می گرفت و به گونه ای که صلاح می دانست، به مصرف می رساند، بی آنکه دستگاه جور از آن فعّالیت ها چیزی درک کند، بلکه ناتوان و دست بسته، در برابر امام به سر می برد و با وجود کوشش بسیار، از کشف مسئله ناتوان بود و اگرگاهی دولت برخی اموال را کشف می کرد، به این علّت بود که برخی اطرافیان امام، در انتخاب روش صحیح، سهل انگاری می کردند.17
همچنین امام عسکری(عليه السلام) در مواردی که صلاح می دید، رقم های قابل توجّهی در اختیار نمایندگان ویژۀ خود قرار می داد تا طبق صلاح دید خود میان شیعیان و نیازمندان انفاق کنند و آنان را از گرفتاری های مالی رهایی بخشد. تأکید دوباره بی راه نیست که پرداخت چنین مبالغی با توجّه به محدودیت هرگونه فعّالیت امام، نباید مورد تردید یا انکار قرار گیرد؛ زیرا این تحرّکات در پوششی کاملاً مخفی صورت می پذیرفت.18
همچنین امام عسکری(عليه السلام) دربارۀ حفظ و نگهداری اموال مسلمانان و بیم از تباه شدن و از بین رفتن آنها، توجّه بسیاری می کرد. به همین دلیل، در بیشتر مناطق شیعه نشین، برای دریافت حقوق شرعی از مردم و صرف آنها میان نیازمندان و تهی دستان، نمایندگان و وکلایی تعیین فرموده بود تا شیعیان برای حلّ مشکلات شرعی و اجتماعی خود به آنها مراجعه کنند. آن بزرگوار به کارها و امور آنها رسیدگی می کرد و کارها و رفتار آنان را زیر نظر داشت و با گفتار و مکاتبه آنها را حمایت می کرد.19
آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت
افزون بر امور مهم و مسئولیت های عمومی امامت که امام عسکری(عليه السلام) بدان ها می پرداخت، آن حضرت نقشی مشخّص و اختصاصی نیز داشت و آن نقش تدارک و آماده سازی عملی مرحلۀ امامت فرزند بزرگوارشان، حضرت حجّت بن الحسن(عليه السلام) بود. در این میان، برخی عوامل زمینه ساز و تسریع کنندۀ غیبت حضرت ولیّ عصر(عليه السلام) قابل ذکرند:
1. بی لیاقتی مردم: بی تردید یکی از عواملی که سبب کنار گذاشته شدن نسبی امام هادی(عليه السلام) و امام عسکری(عليه السلام) و عدم حضور ظاهری و چشم گیر آن دو بزرگوار در صحنۀ اجتماع شده بود، بی لیاقتی مردم و بی توجّهی آنان به ساحت مقدّس امامان معصوم(عليه السلام) بود که به تدریج طیّ سال های متمادی رشد کرده و در آن دوران به اوج خود نزدیک شده بود.
2. خلفای جور: همچنین ترس خلفای جور و درباریان آنان از قیام مردم به رهبری امام که سخت گیری های فراوان را بر ایشان تحمیل می کرد، عاملی دیگر در زمینه سازی غیبت امام است. خلفای ظالم عبّاسی که از نفوذ علویان و به ویژه امامان معصوم(عليه السلام) در میان مردم احساس خطر می کردند، به طور مداوم بر آن حضرات ایجاد مزاحمت می کردند و در نهایت، دستان پلید خویش را به خون اهل بیت عصمت و طهارت(عليه السلام) آغشته می ساختند.
3. تقدیر الهی: با همۀ این احوال، تقدیر الهی و ارادۀ حتمی خداوند بر نهان زیستی و غیبت طولانی دوازدهمین امام شیعیان، حضرت مهدی(عج) قرار گرفت. از این رو، شرایط اقتضا می کرد نوعی مقدّمه چینی و آماده سازی مردمی، بر آن پیشاپیش صورت گیرد. با توجّه به این عوامل است که می بینیم دوران زندگی و امامت دهمین و یازدهمین امام به عنوان حلقۀ وصلی بین دو دوران ظهور و غیبت، در هاله ای از پوشیدگی فرو می رود. به ویژه در زمان امام یازدهم، بسیاری از ارتباطات بین امام و شیعیان، به وسیلۀ نامه نگاری های متقابل برقرار می شد و پیام ها و رهنمودهای حضرت بیشتر توسط وکیلان مخصوص و نایبان معیّن به مردم انتقال می یافت و در برخی مراجعات مردم، بنا به مصالحی، خواستۀ آنان به امر حضرت، به دست یکی از خادمان یا ملازمان آن بزرگوار به انجام می رسیده است.20
دلایل رفتار امام
این جلوه ها، کیفیّت برخورد با غیبت حضرت مهدی(عليه السلام) را روشن می سازد و قضاوت دربارۀ چگونگی بهره بردن از امام غایب را آسان می کند. به عبارت دیگر، وقتی امام حاضر مسلمانان که باید پیشوا و حاکم بر تمام امّت اسلامی باشد، بر اثر جهالت، غفلت، شقاوت و ذلّت پذیری مردم و ستمگری و بی پروایی حاکمان، به چنان شرایط دشواری در نحوۀ زندگی و ارتباط با جامعه گرفتار می شود، ابتلای به غیبت دوازدهمین امام و آخرین وصیّ پیامبر(صلي الله عليه وآله)، امری دور از انتظار نیست. از طرف دیگر، وقتی دهمین و یازدهیمن امام که بی هیچ تردیدی دوران حضور را سپری می کرده اند، بر اثر شرایط تحمیلی به چنان عملکرد و ارتباطی رو فرموده اند، حضرت حجّت(عليه السلام) نیز برای اجرای مسئولیّت های خویش در ارتباط با شیعیان و جامعۀ اسلامی و عموم مردم، ناگزیر از چنین عملکردی است.
نشانه هایی برای یاران
با این حال، امام برای اطمینان خاطر به دوستان و اطرافیان خود، پیام ها، سخنان و نشانه هایی ارائه فرمود تا هر گونه شبهه نسبت به وجود حضرت حجّت(عليه السلام) زدوده و دل های مشتاق به سوی حضرتش رهنمون شود. آن حضرت از بیم دشمنان، ولادت فرزندش را پنهان کرد و جز معدودی از یاران نزدیک خویش، کسی را از این موضوع آگاه نکرد.21
زمینه سازی عصر غیبت
امام حسن عسکری(عليه السلام) در جهت آماده سازی زمینه برای غیبت فرزندش حضرت حجّت(عليه السلام) باید مردم را برای این مرحله آماده می ساخت. برخی از کارهایی که آن بزرگوار برای تحقّق این هدف انجام داد، عبارتند از:
1. نهان ساختن: امام حسن عسکری(عليه السلام) برای مقدّمه سازی و مهیّا کردن ذهنیّت مردم، به طور عموم و خصوصاً شیعه، در مورد غیبت، شیوۀ نهان سازی را بسیار بیشتر از آنچه در زندگی امام هادی(عليه السلام) مورد توجّه بود، به کار گرفت. آن حضرت به جز ایّامی که به دستور خلیفۀ عبّاسی برای دیدار وی از خانه بیرون می رفت یا برخی اوقات به جهت مصالحی که در نظر داشت، به کسی اجازۀ ملاقات می داد یا خود شخصاً به دیدار آنها می رفت، دیدار دیگری با مردم نداشت؛ بلکه حتّی در برابر شیعیان ظاهر نمی شد و از پشت پرده با آنان سخن می گفت.22
2. ارجاع به نمایندگان: امام حسن عسکری(عليه السلام) نمایندگانی را معیّن کرده بود و آنها را با تأیید و بیان اعتماد، مورد حمایت خویش قرار می داد تا برای حلّ مشکلات دینی و دنیوی رابط میان آن حضرت و آنان باشند و تا شیعیان به روش مراجعۀ مستقیم به نمایندگان مأنوس شوند.
3. تأیید کتب فقه و اصل های تصنیف شدۀ یاران: امام حسن عسکری(عليه السلام) برخی کتاب های فقهی و اصولی را که برای عمل به آن و هدایت شدن در روزگار حضرت و پیش از آن گردآوری شده بود و نیز صاحبان و مؤلّفان آن کتب را مورد تأیید خویش قرار می داد و از زحمات و تلاش های آنان قدردانی کرده و آن را می ستود. همچنین حضرت از مردم خواست تا به این کتاب ها عمل کنند.23
بیانیه های امام حسن عسکری(عليه السلام) دربارۀ غیبت امام مهدی(عليه السلام)
امام عسکری(عليه السلام) هم زمان با مخفی کردن فرزند بزرگوارش از چشم مردم و نشان دادن ایشان به برخی خواص، سعی کرد فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ دهد و به مردم بفهماند که این مسئولیت اسلامی را باید تحمّل و به این اندیشه عادت کنند.
دراین باره می بینیم که ایشان در راستای فرموده های پیامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمۀ اطهار(عليه السلام) دربارۀ غیبت، سه رویکرد را دنبال می کرد:
1. اعلامیه ها یا بیانیه های کلّی و عمومی دربارۀ صفات مهدی(عليه السلام) پس از ظهور و قیامش که در دولت جهانی تشکیل می دهد؛
2. توجیه نقد سیاسی دربارۀ اوضاع موجود و مقرون کردن آن به اندیشۀ وجود مهدی(عليه السلام) و ضرورت ایجاد دگرگونی ها از سوی ایشان؛
3. اعلامیه های کلّی برای پایگاه ها و اصحابش که در آن، ابعاد اندیشۀ غیبت برای آنان و ضرورت آمادگی و عمل به آن از ناحیۀ روانی و اجتماعی توضیح داده شده بود تا غیبت امام و جدایی او را از آنان بپذیرند.24
بدیهی است اگر مسألۀ غیبت بدون مقدّمه و آمادگی قبلی برقرار می ماند، برای مردم امری شگفت آور و حیرت بخش و غافل گیرکننده بود. از اینجا بود که امام عسکری(عليه السلام) این روش را عمل کرد و آن، برنامه ای ویژه برای آماده کردن ذهنیّات امّت و آگاه شدنشان بود تا آن روش را بپذیرند و بدون حیرت و شگفتی و همراه داشتن عواقب ناخوشایند و نامحدود، آن را حفظ کنند.25
پی نوشت ها:
1. زندگانی تحلیلی پیشوایان ما: ائمۀ دوازده گانه، ص 271.
2. حدیقـ الشّیعه، ص 592.
3. سفینه البحار، ج 1، ص 581.
4. بحارالانوار، ج 50، ص 274.
5. مجمع البحرین، ص 16.
6الغیبـه، ص 148.
7. مناقب، ج 4، صص 424 و 425.
8. با خورشید سامرّاء، صص 261 و 270.
9. رجال، ص 427 به بعد.
10. مناقب، ج 4، ص 424.
11. مهدی پیشوایی، سیرۀ معصومان، صص 632 ـ 636
12. با خورشید سامرّاء، صص 213، 229.
13. زندگانی تحلیلی پیشوایان ما: ائمۀ دوازده گانه، ص 272.
14. سیرۀ پیشوایان، ص 636.
15. تاریخ تشیّع (دورۀ حضور امامان معصوم(عليه السلام)، زیرنظر: سیّد احمدرضا خضری، صص 303 ـ 307؛ پیشوایان ما، صص 268 ـ 270.
16. سیرۀ پیشوایان، ص 639.
17. زندگانی تحلیلی پیشوایان ما: ائمۀ دوازده گانه، ص 273.
18. منابع مالی اهل بیت(عليه السلام)، ص 69.
19. با خورشید سامرّاء، ص 298.
20. آخرین خورشید پیدا، صص 61 ـ 70؛ سیرۀ پیشوایان، ص 650.
21. کمال الدّین، ج 2، ص 434.
22. با خورشید سامرّاء، ص 294.
23. همان، صص 395، 396.
24. زندگانی تحلیلی پیشوایان ما: ائمۀ دوازده گانه، صص 276 ـ 277.
25. همان، ص 278.
منبع: مجله موعود آذر ماه سال 1391 شماره 133 به نقل از پايگاه اطلاع رساني حوزه