راه های نجات جامعه از مفاسد اخلاقی، اقتصادی و اداری
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
گرفتاری دل
به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت بقیةالله الاعظم«عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف» از این جلسه به بعد، به شرح چهل حدیث خواهیم پرداخت. در روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» برای حفظ چهل حدیث، ثواب ها و پاداشهایی بیان شده که بعضی اوقات انسان حیران میشود. از جملۀ آن پاداشها آن است که حافظ چهل حدیث، در روز قیامت با انبیاء«سلاماللهعلیهم» و صدیقین و شهداء و صالحین محشور میگردد. پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودند:
«مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَدِيثاً يَطْلُبُ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»[1]
در روایات دیگری آمده است که حفظ کنندۀ چهل حدیث، در قیامت، عالم و فقیه محشور میشود[2]، یعنی مصداق «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّه»[3] میشود.
منظور از حفظ چهل حدیث هم فقط حفظ ظاهری نیست، بلکه مراد آن است که انسان بتواند محتوا و مفاهیم چهل حدیث را بداند و بهتر آن که بتواند برای دیگران بگوید و معارف اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را نشر دهد. امیدوارم اگر زنده بمانیم، خدا توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم از این جلسه به بعد، چهل حدیث را بخوانیم و شرح آن را بیان کنیم.
حدیث این جلسه، حدیثی از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» است که میفرمایند:
«مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»[4]
روایت را مرحوم نراقی«رحمتاللهعلیه» نیز در جامع السّعادات نقل میکند[5] و این روایت، انصافاً روایت عجیبی است، مصداق کاملش هم زمان ما است. مرحوم نراقی«رحمتاللهعلیه» با بیان این روایت، در مذمت دنیا، بحث مفصلی دارد و بیان میکند که به فکر دنیا بودن، توغّل در دنیا و فرو رفتن در مشتهیات نفس، چه مفاسد بزرگی دارد.
در تعالیم دینی، بر ضرورت تلاش در جهت آبادی دنیا و آخرت پافشاری فراوانی شده و کوتاهی در آبادی دنیا یا آخرت، هر دو مذمّت شده است. به عبارت دیگر، اسلام یک دین دو بعدی است و از مسلمان ها میخواهد از یک سو برای تأمین معاش و ادارۀ زندگی دنیا و رفع احتیاج از دیگران، تلاش و کوشش کنند و از تنبلی و بیکاری بپرهیزند و از سوی دیگر، به فکر آخرت و ارزشهای معنوی باشند و در دنیا و مادیّات فرو نروند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در این روایت شریف، خسارتها و تبعات فرو رفتن در دنیا و فراموشی آخرت را بیان میفرمایند. در ابتدای روایت میخوانیم: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ»؛ یعنی اگر همّ و غمّ کسی این دنیا باشد، نه آخرت، و همیشه به فکر دنیا باشد، اوّلین مصیبتش این است که دیگر خدا به او اعتنا ندارد.
مرحوم آقای ملکی«رحمتاللهعلیه» در المراقبات این روایت را نقل میکند و این جمله را به دنبال آن میفرماید که اگر توغّل در دنیا به جز بیاعتنایی خدا، هیچ بلا و مصیبت دیگری نداشت، بس بود که آن را بزرگترینِ عقوبتها و اعظم مصائب بدانیم و خسارتی بزرگتر از آن در این دنیا قابل تصور نیست.[6]
خدا نکند که خدا دست عنایتش را از روی سر کسی بر دارد، مثل این است که نیروگاه برق، دست عنایتش را از روی شهر و خانۀ ما بردارد، دیگر همه جا تاریک و وحشتناک میشود.
قرآن کریم در این باره از یک تشبیه معقول به محسوس بهره میبرد و میفرماید: اگر کسی در شب در دریا باشد و دریا متلاطم گردد. بعد موج روی موج، روی این دریا ببارد. ابر هم محیط بر دریا شود، چه جور ظلمت روی ظلمت و وحشت روی وحشت است؟ قرآن میفرماید: زندگی منهای خدا این است:
«أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[7]
اگر دست عنایت خدا روی سر کسی باشد زندگی او روشن است، دل او روشن است و زندگی او شاد است، امّا اگر نور خدا در زندگی نباشد، به عبارت دیگر اگر دست عنایت خدا روی آن خانه نباشد و خدا اعتنایی به اهل آن نکند: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»، دیگر زندگی ظلمات است، زندگی وحشتناک است، به قول قرآن به اندازهای غم و غصه و نگرانی و وحشت بر آن حکمفرما میشود که از خود بیخود میگردد: «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها»، اگر دستش را هم از آب بیرون کند خودش هم این دست را نمیبیند؛ یعنی یک از خود گمشدگی که الان میبینیم جامعۀ ما دارد، یک زندگی وحشتناک، یک زندگی ظلمت روی ظلمت.
قرآن راجع به جهنّمیها میفرماید که از هر غمی نجات پیدا کنند، هنوز نجات نیافته غم دیگری برای آنها پیدا میشود: «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريق».[8]
انسان میبیند که راستی در این دنیا، انسان از هر غمی فارغ شود، غم و غصّۀ دیگری به سراغ او میآید. لذا اگر عنایت خدا و لطف خدا نباشد، انسان در این غم و غصهها نابود میشود. پس به قول آقای ملکی، بالاترینِ مصیبتها این است که خدا به کسی اعتنا نداشته باشد؛ «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ».
وقتی خدا به جامعهای اعتنا نداشته باشد، مفاسد اخلاقی، اقتصادی و اداری آن جامعه را نابود میکند. چه عذابی بالاتر از فساد اخلاقی سراغ دارید؟ چه عذابی بدتر از فساد اداری میتوانید پیدا کنید؟ چه عذابی خطرناکتر از فساد اقتصادی وجود دارد؟
وقتی که خدا اعتنا به جامعهای نداشته باشد، هیچ کس نمیتواند این مفاسد را کنترل کند و در پی آن، درد روی درد میآید، مصیبت روی مصیبت میآید، دردهای ناعلاجی که هرچه میخواهند معالجه کنند، همان معالجه بدترش میکند.
جملۀ بعدی روایت میفرماید: «وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»
کسی که تمام فکر و ذکر او دنیا و مادیّات است، قلبش از چهار چیز پر میشود. گاهی یقین در قلب انسان پیدا میشود و الهام خدا در آن قلب وارد میگردد، گاهی هم رذالت در قلب نفوذ میکند. بالأخره روایت میفرماید: چنین قلبی از چهار چیز پر میشود:
اوّل: «هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً»
یک دل پر از غم و غصه، پر از نگرانی و پر از اضطراب خاطر و پریشانی. بیشتر مردم الان چنین هستند. پیدا کردن یک دل شاد در جامعه خیلی مشکل است. میبینیم چه غمهایی، چه غصههایی، البته غمها، غصهها را خدا نداده، خود ما ایجاد کردهایم، مثل آتش جهنّم است که پروردگار عالم آتش جهنّم ندارد، تبعات جهنّم را خود ما ایجاد میکنیم. به جهنّمیها خطاب میشود: «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ»[9]؛ این عذابها را خودتان از پیش فرستادهاید.
غم و غصههای دنیا را هم خود ما ایجاد کردهایم. امّا علی کل حال دلها پر از غم، پر از غصه، نگرانی و اضطراب خاطر است و زندگیها گره دارد. هر گرهای را باز میکند، هنوز باز نشده یک گرۀ کور دیگری ایجاد میشود. زندگی مشکلدار است، هر مشکلی را رفع میکند، هنوز رفع نشده یک مشکل بزرگتر به جای آن، و الان اجتماع ما چنین است. این معنای «هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً» است.
دوّم: «شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً»
دلش مشغول میشود، مشغول به اشتغالاتی که اصلاً پیش خدا ارزش ندارد. بالأخره دلش را به غیر خدا سپرده و کس دیگری آن دل را برده است. گاهی اوقات دل انسان مثل باغ وحش میشود. باغ وحش را دیدهاید؟ هر گوشهای از آن را یک قفس، یک درنده یا یک خزنده گرفته است.
دل انسان مال خداست. خداوند تعالی در حديث قدسى مىفرمايد: «لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ»[10]؛ باید اصلاً خزندهای، درندهای در این دل نباشد، امّا وقتی برویم در دلمان میبینیم به غیر از خدا همه چیز هست. خدا رحمت کند یکی از علمای قدیم، در تخت فولاد اصفهان داد میزد و میگفت: ای مردم! آقایان میگویند مشرک نشوید، امّا من میگویم مشرک شوید، این دل مال خداست، همهاش را ندهید به دیگران، یک مقدارش را هم بگذارید مال خدا باشد.
امیدوارم دل شماها این جور نباشد، امّا الان دلها پر از اشتغال شده است. اشتغال به چه؟ به غیر خدا، دل پر شده است از غیر خدا، هر گوشۀ دل را یک چیزی برده است که آن چیز غیر خداست، به قول آن آقا، ای کاش یک گوشهای از این دل هم مال خدا بود. این روایت میفرماید: اگر کسی همّ و غمّش فقط دنیا باشد، دل او به جای خدا، مشغول به غیر خدا میشود و از این اشتغالات پر دردسر و دست و پاگیر هم رها نخواهد شد.
سوّم: «فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً»
دل محتاج میشود و هرچه دنیاگرایی انسان بیشر شود، احتیاج او نیز بیشتر خواهد شد. هر که بامش بیش، برفش بیشتر. الان میبینیم که احتیاج مردم گاهی به پول است، گاهی محتاج ریاستند و گاهی شهرت میطلبند و گاهی به دنبال شهوتند که منجر به مفاسد اجتماعی میشود. میرسد به آن جا که نمیتواند چشمش را کنترل کند. زن دارد، بچه دارد، عروس دارد، داماد دارد، امّا چشمچران است و دلش میخواهد با یک زن حرف بزند. چه فقری بالاتر از این است؟
میبینیم پول دارد، ریاست دارد، جاه دارد، مقام دارد، امّا برای این که کار یک فقیر را انجام بدهد محتاج به این است که یک میلیون تومان از او بگیرد. چه فقری بدتر از این؟ ظاهراً احتیاج به مال دنیا ندارد، امّا دلش پر از احتیاج است.
چهارم: «وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»
یعنی دلش پر از آمال و آرزوهای طولانی و دست نیافتنی است. به راستی دل بسیاری از مردم چنین شده است. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در خطبهای میفرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ»[11] من از دو چیز دربارۀ شما خیلی خوف دارم؛ یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری، آمال و آرزوهای بیجا و دست نیافتنی.
حکایت میکنند یک کسی یک کوزه روغن بالای سرش بود، رفت در فکر و در آمال و آرزو؛ گفت: این کوزه روغن را فردا میفروشم، به جای آن یک گوسفند تهیه میکنم، این گوسفند، سال بعد دو تا میشود، سپس چهار تا میشود، چند سال دیگر شش گوسفند میشود و بالأخره گلّه پیدا میکنم. در اثر آن گلّه، خانه میخرم، در اثر آن گلّه، نوکر و کلفت و زن و قصر پیدا میکنم، اگر یک دفعه کلفتم، نوکرم، تمرّد کند، با این چوب بر سرش میزنم، چوب را بلند کرد که بر سر خادم بزند، به کوزۀ روغن خورد، کوزۀ روغن ریخت روی سرش، تمام شد.
چه خوب میگوید، اگر مثال است، اگر واقعیت ندارد، برویم سر دل خودمان میبینیم که راستی چنین است، ناگهان بانکی برآمد خواجه مرد، با یک دنیا آمال و آرزو.
اما ای کاش فقط همین بود، با یک دنیا آمال و آرزو میمرد، امّا آرزوهای دست نیافتنی او را جهنّمی میکند. اگر فقط جهنّم میرفت باز هم طوری نبود؛ خطرناکتر از آن، به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّسسرّه»، آن است که دم مرگ، ملک مقرّب خدا میآید، میخواهد جانش را بگیرد. آن لحظه امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیهم» میآیند. خود آن حضرت به حارث همدانی فرمودند: «مَنْ يَمُتْ يَرَنِي»[12]. ملک مقرّب باید با اجازۀ امیرالمومنین«سلاماللهعلیهم» محتضر را قبض روح کند و چون او در آمال و آرزوها فرو رفته است، حاضر نیست جان بدهد، بالأخره به زور او را میبرند، ولی با بغض ملک مقرّب خدا، با بغض امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیهم» از دنیا میرود که مصیبتش بدتر و سنگینتر از این است که فقط به جهنّم برود.
آمال و آرزوها با انسان چنین میکند و راستی وقتی واقعیّت اجتماع را در نظر بگیریم، میببینیم که این روایت شریف دردها و معضلات اجتماع ما را بیان میکند.
اگر نگوییم همه، بسیاری از مردم شبانهروز در حال دویدن برای دنیا و به فکر دنیا هستند، امّا به فکر آخرت نیستند. اگر معنویّت در زندگی نباشد، مال دنیا وزر و وبال و غم و غصّه و فقر و نگرانی میآورد. آمال و آرزوها بر زندگی مردم حکمفرماست و همه را بیچاره کرده است. تجمّلگراییها، اسرافها و تبذیرها، در همۀ خانهها رفته است.
خدا مرحوم محقق همدانی«رحمتاللهعلیه» را رحمت کند. آخوند ملاحسینقلی همدانی«رحمتاللهعلیه» شاگردهای مهذّبی تحویل جامعه داده است. ایشان بارها و بارها به شاگردان خود میگفته است: «ایاک، ثم ایاک، ثم ایاک، والتوغّل فی الدّنیا»؛ یعنی بر حذر باشید، بر حذر باشید، بر حذر باشید، از اینکه در دنیا و مادیّات فرو روید. بعضی اوقات میگفته است: «والتّوغل فی مشتهیات النّفس»، از فرو رفتن در خواهشهای نفسانی بپرهیزید.
فراموش نمیکنم در زمان جوانی، به یکی از فضلا که از من بزرگتر بود گفتم: آقا حال شما چطور است؟ گفت: کسی که متوغّل در مادیّات است، کسی که متوغّل در کثرات است، اسم و رسمی در عالم وحدت ندارد که ببیند حالش چطور است! این در حالی است که در آن زمان دنیاگرایی به شکل امروز نبود، مخصوصاً در بین طلاب علوم دینی، توجه به دنیا و تجمّلات نبود یا خیلی کم بود. امّا اکنون میبینیم توغّل در مشتیهات نفس و فرورفتن در دنیا و دچار شدن به تجمّلات، دامن همه را گرفته است و شیوع همگانی دارد. بالأخره همه در دنیای به معنای عام فرو رفتهاند و سروکاری با عالم وحدت و عالم آخرت و عالم معنویت نیست که نیست. اوّل مصیبتش طبق روایتی که خواندم این است که: «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ»، دیگر آن چهار تا خصلت و رذیلت هم در دل او میآید و در دلش نفوذ پیدا میکند. نتیجۀ آن یک دنیا غم و غصّه است، اصلاً دل میشود غم و غصّه، دل میشود محتاج، دل میشود مشغول، دل میشود آمال و آرزو. تقاضا دارم روی این روایت یک قدری فکر کنید. خیلی روایت خوبی است.
بعد از فکر برای خود، باید همه فکری برای اجتماعمان بکنیم. اسلام یعنی معنویّت، اسلام یعنی پر بودن مسجدها، اسلام یعنی صداقت، اسلام یعنی گناه نکردن، فساد اخلاقی نداشتن، اسلام یعنی قانون مواسات و خدمت به خلق خدا، اسلام یعنی گره گشایی در ادارهها، که متأسفانه در جامعۀ ما چنین نیست. وقتی چنین نشد، همه یک دنیا غم و غصّه، یک دنیا نگرانی و اضطراب خاطر، یک دنیا منهای خدا، یک دل پر از وحشت، یک دل پر از فقر، یک دل پر از آمال و آرزو و یک دل پر از اشتغال به غیر خدا پیدا میکنند.
1. الخصال، ج2، ص 541
2. الكافي، ج1، ص 48
3. الاحزاب، 39:«همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابلاغ مىكنند»
4. مجموعۀ ورام، ج 1، ص 130
5 . جامع السّعادات، ج 2، ص14
6. المراقبات، ص 14
7. النّور، 40: «يا [كارهايشان] مانند تاريكيهايى است كه در دريايى ژرف است كه موجى آن را مىپوشاند [و] روى آن موجى [ديگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاريكيهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مىبيند، و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود».
8 . الحج، 22: «هر بار بخواهند از [شدت] غم، از آن بيرون روند، در آن باز گردانيده مىشوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را»
9. آلعمران، 182: «اين [عقوبت] به خاطر كار و كردار پيشين شماست.»
10 . بحارالأنوار، ج 55، ص 39
11 . نهج البلاغه، خطبۀ 42
12. تفسير القمي، ج2، ص 266
نماهنگ/ مفهوم جاهلیت در بیانات رهبر انقلاب
آن روز که نمازجماعت را در قدس بخوانید بهزودی خواهد آمد
بیانات در دیدار وزیر اوقاف و جمعی از علمای سوریه
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله و صحبه. المطهّرین و علیٰ متابعیهم الی یوم الدّین.
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به همهی حضّار محترم، به وزیر محترم اوقاف، و به علمای محترم و به همهی حضّار عزیز، و تشکّر میکنم از بیانات بسیار مفید و بلیغ وزیر محترم؛ همچنین تشکّر میکنم از این جماعت انشادکنندگان،[۱] هم از تلاوت قرآنشان، هم انشادشان؛ هم محتوا خوب بود، هم قالب زیبا بود، و خوب عمل کردند.
ما در کنار سوریه هستیم؛ سوریه امروز در خطّ مقدّم قرار گرفته؛ وظیفهی ما است که از ایستادگی سوریه حمایت کنیم. جناب آقای بشّار اسد رئیسجمهور محترم سوریه در چهرهی یک مبارز و مقاوم بزرگ ظاهر شد؛ تردید در او به وجود نیامد و ثابت ایستاد؛ این برای یک ملّت خیلی مهم است. این ملّتهای مسلمانی که شما میبینید در حال ذلّت زندگی میکنند، این ملّتها ذلیل نیستند، رهبرانشان ذلیلند. اگر یک ملّتی رهبرانی داشت که آنها احساس عزّت کردند به اسلام و به هویّت خودشان، آن ملّت عزیز خواهد شد و دشمن با یک چنین ملّتی کاری نمیتواند بکند.
ما وارد چهلسالگی انقلاب شدیم؛ از روز اوّل، همهی قدرتهای درجهی یک دنیا علیه ما دست به هم دادند و اقدام کردند؛ هم آمریکا، هم شوروی، هم ناتو، هم ارتجاع عرب و منطقه، همه دست به یکی کردند؛ [امّا] ما از بین نرفتیم و رشد کردیم. این معنایش چیست؟ اوّلین معنای این حرف این است که آنچه قدرتهای بزرگ میخواهند، لزوماً شدنی نیست؛ یعنی همه تصمیم گرفتند که ما از بین برویم و ما از بین نرفتیم. پس پیدا است که آنچه آمریکا بخواهد، آنچه اروپا بخواهد، آنچه قدرتهای اتمی دنیا بخواهند، اینجور نیست که این حتماً تحقّق پیدا کند. خب این فهم ، این ادراک این معرفت، به ملّتها امید میدهد و قدرت میدهد. خب پس اگر چنانچه ما، شما و بقیّهی عناصر اهل مقاومت در منطقه، تصمیممان قاطع باشد، دشمن هیچ غلطی نمیتواند بکند. این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که اسلام به ما وعده داده است که پیروزی متعلّق است به مؤمنِ مجاهد؛ اگر ایمان نباشد، نصرت بهطور کامل به دست نمیآید؛ اگر ایمان باشد امّا مجاهدت و تلاش نباشد، نتیجه به دست نمیآید. وظیفهی مان این است که از اسلام و از حرکت اسلامی حمایت کنیم و دفاع کنیم؛ یکی از مقدّماتش این است که این اختلافات فرقهای و طائفی را بگذاریم کنار. خب اگر بخواهیم این اختلافات را کنار بگذاریم، کسانی هستند که مخالف با این هستند و نمیخواهند بگذارند؛ یک کسانی را از ما تحریک میکنند، یک کسانی را از برادران ما تحریک میکنند، و اینها وادار میشوند به اینکه برخلافِ حرکتِ وحدت حرف بزنند، اقدام کنند و کار کنند. اینهایی که این نقش را ایفا میکنند اگر وابستهی به سیاستهای جهانی و استکباری نباشند، یعنی اگر برخاستهی از این سیاسات نباشند، باید بهشان بیاعتنائی کرد، باید اعتنائی نکنیم به اینها؛ امّا اگر چنانچه مثل سعودیها و مثل بعضیهای دیگر، این اختلافافکنی ناشی باشد از سیاستهای استکباری، باید با اینها مقابله کرد، باید محکم با اینها مواجه شد. آن شیعهای که لندن از او حمایت بکند، آن شیعه را ما قبول نداریم. آن سنّیای که آمریکا و اسرائیل از او حمایت بکنند، آن سنّی را ما مسلمان نمیدانیم؛ یعنی او را اصلاً مسلمان نمیدانیم. اسلام آن است که با کفر و با ظلم و با استکبار مخالف است؛ ما مشترکاتمان اینها است؛ مشترکات ما توحید است، مشترکات ما کعبه است، مشترکات ما وجود مقدّس پیغمبر است، مشترکات ما محبّت به اهلبیت است و خیلی از مشترکات دیگر. واجباتمان همه از مشترکات است؛ اینکه در نماز بنده قنوت بخوانم، شما نخوانی، این چیزی نیست که اختلاف ایجاد بکند. اصل قضیّه این است که به خدای واحدِ اَحَد معتقد باشیم و به نبوّت معتقد باشیم و به نصرت الهی معتقد باشیم و به قیامت واقعاً معتقد باشیم؛ اینها اصل قضیّه است.
امیدوارم که انشاءاللّه آن روزی را که شماها در قدس نماز جماعت میخوانید، ببینید و ببینیم انشاءاللّه؛ ما معتقدیم که این روز خواهد آمد. ممکن است شخص این حقیر یا امثال ما نباشند، امّا این روز خواهد آمد و دیر هم نخواهد شد. چند سال پیش، این همان دولتِ صهیونیستیِ همسایهی شما گفت که ایران را ما تا مثلاً ۲۵ سال دیگر، چنین میکنیم، چنان میکنیم؛ من گفتم که شما ۲۵ سال دیگر را درک نخواهید کرد که بخواهید آنوقت شما آن کار را انجام بدهید! انشاءالله این روز پیش میآید.
[۱]. خوانندگان شعر
منبع: پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی-10/12/96
فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند باید مجازات شود
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه مباحث جلسات درس اخلاق خود در شرح جملات قصار 11 تا 16 نهج البلاغه اظهار داشتند: مشکل نهج البلاغه از دو جنبه است یکی «تکرار» و دیگری «کمبود»؛ به این معنا که بسیاری از جملات قصار حضرت، قبلاً در خطبه ها، نامه ها و یا وصایای حضرت بیان شده است و تکراری است، از سوی دیگر بسیاری از خطبه ها و نامه های حضرت نیز به صورت گزینش شده آمده است، مانند خطبه وصف متقیان که حدود 20 صفحه می باشد اما در نهج البلاغه تنها 7 صفحه از آن آمده است و لذا این کتاب شریف «تمام نهج البلاغه»، کتاب بسیار مغتنمی است که تمام فرمایشات حضرت را تا آنجا که ممکن بود جمع کردند.
ایشان ادامه دادند: جملاتی که امروز خوانده خواهد شد نیز قبلاً در یکی از نامه های حضرت به یکی از فرزندان خود که طبق برخی از نقل ها امام حسن مجتبی(ع) و در برخی از نقل ها ابن حنفیه ذکر شده، آمده است، که در اواخر عمر، وجود مبارک امیرالمؤمنین، این نامه را برای فرزندشان نوشتند: «من الوالد الفانی» یعنی پدری که در آستانه رفتن است به پسرش این نامه را مینویسد. در جمله قصار یازدهم حضرت فرمودند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیهِ»؛ اگر بر دشمنت مسلّط شدی و قادرانه او را مقهور کردی، عفو از او را شکر قدرت خود قرار بده. این کار در زمان خود حضرت انجام شد. وقتی بر مشرکان مکه پیروز شد فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، حالا که اسلحه را به زمین انداختید و اظهار عجز کردید، دیگر کاری با شما نداریم. حضرت عفو کرد که به «ابن الطّلقاء» معروف شدند.
معظم له در توضیح این فرمایش حضرت امیر علیه السلام ابراز داشتند: اگر خدا به کسی یک نعمتی داد، شکر این نعمت واجب است و اگر کسی شکر نعمت کرد، خدای سبحان نعمت او را افزون میکند، اما نکته این است که اگر شکرش شکر متوسط باشد خدا نعمت او را افزون می کند اما اگر شکرش یک شکر عالی باشد، خداوند خود او را بالا میبرد؛ اینکه گفته شد: «شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر، نعمت از کفت بیرون کند» این مال شکر متوسط است که اگر کسی شکر نعمت کرد نعمتش افزوده میشود. اما آنچه که در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است، این است که نفرمود اگر شکر نعمت کردید ما نعمت شما را افزوده میکنیم! بلکه فرمود گوهر هستی شاکر را بالا میبرد: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ»، نه «لأزیدنّ نعمتکم».
حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به سیره ائمه اطهار(ع) در شکر نعمات الهی، افزودند: وقتی به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که ما چگونه خدا را شکر کنیم؟ فرمود تمام نعمتها را از او بدانید، بعد حضرت آبی نوشیدند یا غذایی میل کردند، بعد فرمودند: «الحمد لله رب العالمین»، من تمام شکرها را در این جمله انجام دادم؛ یعنی توحید در شکر، توحید در منعم بودن، توحید در ربوبیت، توحید در الهیت، همه را من رعایت کردم، چون این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» استغراق است؛ یعنی تمام حمدها از هر حامدی که صادر بشود مال خداست، چون حمد در برابر نعمت است و منعم غیر از خدا نیست. اگر شکر در این حد باشد، گوهر ایمان خود شخص بالا میآید.
ایشان خاطرنشان کردند: سوالی که مطرح است این است که اگر حضرت فرمود اگر بر دشمن پیروز شدید عفو از او را شکر قرار بدهید، این مربوط به کدام دشمن است؟ منظور آن دشمنی است که اگر شما بر او مسلّط شدید او دگرباره در صدد عداوت و دشمنی نباشد. اما آن دشمنی که هرگز دست از دشمنی برنمیدارد نباید مورد عفو قرار بگیرد، و مصداق چنین دشمنی نفس امّاره است. اینکه حضرت رسول(ص) فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیكَ» یعنی هوای نفس از هر دشمنی بدتر است، برای اینکه نفس امّاره حتی لحظه ای انسان را رها نمی کند همین که انسان یک قدم حرف او را گوش داد او ده قدم جلوتر میآید؛ در نتیجه اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود اگر بر دشمنی قادر شدیم عفو از او را شکر نعمت قرار بدهیم، مال دشمن بیرونی است که پس از عفو دست از خباثت خود بردارد نه دشمن درون. آن دشمنی که اگر شما یک لحظه او را عفو کنید او دوباره خودش را تجهیز میکند، عفو او شکر نیست یک «غفلت» است بر این اساس هیچ ممکن نیست که انسان بتواند دشمن درون خود را عفو کند.
معظم له در توضیح جمله قصار دوازدهم نهج البلاغه بیان داشتند: حضرت فرمودند «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند در جامعه یک دوست صادق و صدیق فراهم کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است که ریشهاش در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آن فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیعْتِقُهُمْ كَیفَ لَا یشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه»؛ فرمود من تعجبم که مردم مال میدهند و بنده میخرند اما اخلاق را رعایت نمیکنند که آزادمردم را به خود جذب کنند! مردان آزاده وقتی ببینند کسی خلیق، خوشخُلق، صادق، امین و پاک است، به او دل میسپارند.
حضرت آیت الله جوادی آملی به اثرات اجتماعی رعایت اخلاق اشاره کردند و اظهار داشتند: «اخلاق» جامعه را منسجم میکند، وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ یکدیگر را ترک نکنید، به زیارت یکدیگر بروید، محفل یکدیگر را پُر کنید، جمع بشوید، چرا؟ چون «فَإِنَّ فِی زِیارَتِكُمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید وقتی کنار هم جمع شدید احادیث ما را نقل میکنید و فایده کلمات ما این است که در جامعه عاطفه ایجاد میکند و جامعه را آنچنان مستحکم می سازد که می شود «بنیان مرصوص». حضرت در ادامه این جمله فرمود اگر کسی نتواند برادر ایمانی جذب کند که مشکل او را در روز خطر حل کند، او جزء عاجزترین مردم است و عاجزتر از او کسی است که برادر و دوست صادقی به دست آورده، ولی در اثر رعایت نکردن و ادامه ندادن اخلاق، آن برادر را از دست بدهد.
ایشان در خصوص جمله قصار سیزدهم نهج البلاغه اذعان داشتند: حضرت فرمود «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنفِرُوا»؛ اگر یک سلسله نعمتی به شما رسید، بدانید که این سلسله ادامه دارد. همین که یک بخشی از نعمت به شما رسید، مبادا مغرور بشوید! و یا آن نعمت را بی جا صرف کنید؛ وگرنه آن بقیه نعمت ها به شما نخواهد رسید. تشبیهی که حضرت دارند این است که این مرغهای هوایی را که میبینید این مرغها وقتی عده ای از آنها روی دریا مینشینند بقیه آن رمه هم به دنبال آنها میآیند. فرمود نعمتها مثل سلسله این پرندههاست اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکری نکنید که بقیه برمند! «نفر» کوچ کردن است. دو نوع «نفر» را قرآن کریم بیان کرد؛ یک «نفر نظامی» در قرآن هست، یک «نفر فرهنگی فقهی»؛ آن «نفر نظامی» همین است که فرمود در برابر دشمن «فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً» یعنی در مقابل دشمن گروهی حمله کنید یا گروهی دفاع کنید اما یک «نفر فرهنگی فقهی» است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است «فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ» چرا گروه گروه، به حوزههای علمی نمیروید که فقیه بشوید و بعد به شهر خود برگردید و جامعه خود را انذار کنید؟! این یک «نفر فرهنگی فقهی» است که قرآن کریم در قبال آن «نفر نظامی» بیان کرده است. اما این نفری که وجود مبارک حضرت امیر بیان میکند میفرماید این سلسله نِعَم مثل این دستههای پرندهاند؛ این دستههای پرنده اول چند نفر میآیند اینجا مینشینند، بقیه به دنبال او میآیند. اگر اینها احساس کردند که اینجا خطر هست، فوراً برمیخیزند.
معظم له در فراز دیگری از بیانات خود به چهاردهمین جمله از جملات قصار حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه پرداختند و تصریح داشتند: حضرت فرمود «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ گاهی میبینید برخی ها در دیارشان بیمهری میبینند، اینها نباید برنجند و از اصل مطلب فاصله بگیرند. فرمود: «وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَة»، اگر اهالی دیاری نسبت به عالم خود، یا نسبت به خَیر خود بدرفتاری کردند، جای دیگر برای او باز است. این شخص نباید از اصل کار خیر برنجد. «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ «اتاحه» یعنی فرصت مناسبی از راه دور برای این شخص فراهم می شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه به توضیح جمله قصار پانزدهم حضرت امیر علیه السلام پرداختند و بیان داشتند: حضرت فرمود «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ»؛ در فتنه باید مواظب بود که فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند، به عقاب الهی برسد، این یک نکته، اما در فتنه بعضیها هستند که فریب خوردهاند. فرمود فریب خوردهها را کیفر ندهید، و عتاب نکنید، برای اینکه او نفهمیده وارد فتنه شده است. برخی ها مثل مرحوم ابن میثم و دیگران احتمال دادند معنای این جمله این است که هر فتنهگری مورد عتاب قرار نمیگیرد، برای اینکه اگر عتاب بکنی در او اثر ندارد؛ یعنی مثل اینکه مبتلای به منکری، که نهی از منکر در او اثر ندارد نهی از منکر ندارد. این معنا میتواند درست باشد ولی دور از ذهن است، غرض این است که در هر حادثه آنکه واقعاً شرور و بدرفتار است او باید به کیفر الهی برسد؛ اما کسی که فریب خورده است باید او را هدایت کرد. «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ».
معظم له در فراز پایانی سخنان خود به جمله قصار شانزدهم اشاره کردند و اذعان داشتند: در این جمله حضرت می فرماید «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یكُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ»؛ ما بندگان خداییم و همه امور را ذات اقدس الهی آفرید و همه را هم او دارد اداره میکند. اینجا وجود مبارک حضرت فرمود در خیلی از موارد است که انسان برنامهریزی میکند اما نمیداند که در تدبیر کیست!؟ همه امور به این نیست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنید، ولی در آغاز بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بگویید خدایا به نام تو من این کار را شروع میکنم. آن وقت «فِی الَّذِینَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ الْحَقَّ وَ لَمْ ینْصُرُوا الْبَاطِلَ»؛ تقدیر الهی قوی تر از تدبیر ماست لذا اگر کاری مصلحت ما نبود خداوند یا درون ما انصراف ایجاد می کند یا در بیرون مانعی ایجاد می کند تا این امر صورت نگیرد، در هر حال انسان باید شاکر و راضی به رضای الهی باشد
معرفی کتاب
نام کتاب: “زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین علیها السلام”
مشخصات کتاب:
سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،۱۳۹۳
عنوان و نام پدیدآور:زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین علیها السلام / واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان .
مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، ۱۳۹۳٫
مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه
موضوع:مادر – حضرت ام البنین علیها السلام – حضرت عباس علیه السلام
عناوین اصلی کتاب شامل:
السلام؛ تصمیم گیری حضرت علی علیه السلام به ازدواج مجدد؛ قبل از هر چیز ذکر این نکات مناسب است؛ یک شبهه؛ مشخصات عروس انتخاب شده چه بود ؟؛ نام ونسب فاطمه کلابیه (از تبار خورشید)؛ حزام بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب؛ مورخان در مورد شرافت نسب ام البنین می نویسند؛ عامر بن طفیل؛ عامر بن مالک؛ عروه بن عتبه؛ ام البنین علیها السلام و تولدی نورانی؛ تاریخ تولد ام البنین؛ ویژگی های بارز خاندان ام البنین؛ مراسم خواستگاری از ام البنین؛ خواب ام البنین یک شب قبل از خواستگاری؛ تاریخ ازدواج ام البنین با حضرت علی علیه السلام؛ ازدواج ام البنین وعلی علیه السلام الگویی برای جوانان؛ ورود ام البنین به خانه علی علیه السلام؛ از فاطمه تا ام البنین؛ ثمره ازدواج ام البنین با حضرت علی علیه السلام؛ میلاد فرزند شجاعت؛ سفارش به دفاع از ولایت؛ فرزندانم به فدای حسین علیه السلام؛ مادر چهار شهید؛ صحیفه صفات ام البنین؛ ولایت، کیمیایی بی همتا؛ محبت مادری؛ برکرانه وفا؛ در آینه هنر؛ نگرش سیاسی؛ علم ودانایی ام البنین علیها السلام؛ ادب؛ بر کرانه تعلیم و تربیت: با توجه به معارف و مبانی اسلامی درمی یابیم که امر مقدس تربیت برای زنان به عنوان یک امتیاز مهم مطرح شده است. خداوند اولین مربی بشر است که «رب العالمین» از نامهای او است و این لباس فاخر تنها بر قامت زنان پاک و مهربان شایسته است. وظیفه حقیقی و واقعی زن، تربیت زنان و مردانی است که سازنده جوامع بشری هستند. در این راستا «ام البنین» یکی از مربیان تاریخ قلمداد می شود که تا هستی بر جاست و تا صفات عباس بر زبانهاست سخن از ام البنین نیز هست. آنگاه که کتاب زندگانی عباس بن علی علیه السلام را ورق می زنیم و ویژگیهای والا و فضیلتهای بالای وی را می بینیم و صفاتی چون ادب، شجاعت، آزادگی، وفادری و اخلاص و ایمان و بصیرت که همه و همه به گونه ای در وجود مادر او بوده است و ظهور و بروز این صفات در فرزند متجلی می شود را می یابیم، به عظمت مسأله تربیت و پرورش معنوی و اخلاقی فرزندان پی می بریم. به نظر می رسد پاره ای از صفات در وجود ابوالفضل درخشش فراوانی داشته است؛ از جمله ادب او که در مورد پدر بزگوارش، علی بن ابی طالب علیه السلام ، و برادران عزیز و گرامی اش حسن علیه السلام و حسین علیه السلام به وضوح دیده می شد. مورخان می گویند: عباس بن علی هر گاه حسین علیه السلام را مورد خطاب قرار می داد از واژه «یا مولای» و «یا سیدی» استفاده می کرد و کمتر اتفاق می افتاد که او را با لفظ برادر صدا کند. اگر چه هر دو از یک پدر بودند اما تواضع و ادب او نسبت به حسنین علیه السلام به علت نگرش عمیق او به عظمت حضرت زهرا علیها السلام بوده است و این درسی است که از کودکی آنگاه که سر بر دامن معلم اولین خود، ام البنین، می نهاد آموخت. آری، درس ادب، ولایت، عشق به همنوع و آشنایی با دردهای زمان از جمله درسهایی بود که چهار پسر ام البنین در مکتب مادر آموختند و همواره به آنها پای بند بوده و با آنها جاودانه شدند. در کتب تاریخی در شمارش شهدای کربلا نوشته اند: «اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام … و العباس و جعفر و عثمان و عبداللّه (یا عبیداللّه ) الشهداء مع اخیهم الحسین علیه السلام بِطَفّ کربلا، اُمّهُم ام البنین بنت حرام بن خالد».(۴۳) «از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام (پس از ذکر تعدادی از فرزندان) عباس و جعفر و عثمان و عبداللّه است که با برادرشان حسین علیه السلام در سرزمین کربلا به شهادت رسیدند. مادر آنها ام البنین دختر حرام بن خالد است.»؛ عروج عرشی و غروب مادر مهتاب؛ ام البنین الگویی تمام عیاربرای ما؛ ام البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی؛ سخن بزرگان در بیان فضایل ام البنین علیهاالسلام؛ بخشی از زیارت نامه ام البنین علیهاالسلام؛ کتابشناسی ام البنین علیها السلام؛ منابع و پی نوشتها
مادری نمونه
امّ البنین علیهاالسلام تلاش مى كرد جاى خالى مادر را در زندگى فرزندان حضرت زهراعلیهاالسلام به ویژه دو سبط پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پر كند.
فرزندان رسول خداصلى الله علیه وآله در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند و رنج فقدان مادر را كم تر احساس مى كردند. ام البنین علیهاالسلام، فرزندان دخت گرامى رسول اكرم صلى الله علیه وآله را بر فرزندان خود - كه نمونه هاى والاى كمال بودند - مقدم مى داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجّه آنان مى كرد.
امّ البنین با درك عظمت آنان به خدمتشان قیام كرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید. همان روز كه پاى در خانه مولا على علیه السلام گذاشت، حسنین علیهماالسلام هر دو بیمارى داشتند و در بستر افتاده بودند؛ اما نو عروس خاندان ابو طالب علیه السلام به محض آنكه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالَم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت.
نوشته اند حضرت ام البنین علیهاالسلام وقتى به خانه حضرت على علیه السلام آمد، به آن حضرت، پیشنهاد كرد او را به جاى فاطمه - كه اسم قبلى و اصلى وى بود - با كنیه اش «امّ البنین» صدا زند تا حسنین علیهماالسلام با شنیدن نام فاطمه، به یاد مادر خویش، فاطمه زهراعلیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نشود و رنج بى مادرى آنها را نیازارد. 1
امّ البنین در منزل امام على علیه السلام داراى چهار پسر به نامهاى عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد 2 كه سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام است كه در چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدینه متولد شد. 3
هر یك از این چهار جوان تربیت یافته در مكتب ام البنین علیهاالسلام، در مرحله نخست از اوصاف والاى پدر گرامى شان على علیه السلام تأثیر پذیرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با كمال خود ادب و ایثار را فرا گرفته بودند. هر یك از آنان به تنهایى اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردى، اخلاق و كمالات انسانى بودند.
در هنگام شهادت مولاى متقیان حضرت على بن ابى طالب علیه السلام فرزند بزرگ ام البنین، عباس بن على علیه السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او كم سن تر بودند. بعد از آن، فداكارى مادر بزرگوارشان و رهنمودهاى حسنین علیهماالسلام چراغ راه آنان بود.
این زن فداكار و ایثارگر، جوانى و نیروى خویش را با تمام وجود، صرف تربیت و حفظ فرزندان مولاى متقیان كرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. همه فرزندان ام البنین به شایسته ترین وجه تربیت شدند و در نهایت با كمال عشق و علاقه در راه اعتلاى كلمه حق و در ركاب امام به حق، هستى خود را تقدیم كردند.
پی نوشت:
1) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص 118.
2) بحار الانوار، علامه مجلسى، باب 120؛ أحوال أولاده وأزواجه علیهاالسلام، ج 42، ص 92.
3) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص 119.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 104.
روز تکریم مادران و همسران شهدا
امروز سالروز رحلت حضرت ام البنین (س) است. روزی که در تقویم ما به عنوان ” روز بزرگداشت مادران و همسران شهدا” نام گذاری شده است.
ام البنین (س) بانوی ایثاگر که اگر چه خود در دشت کربلا حضور نداشت، اما عطر ایمان، نگاه ولایتمدار، تفکر حسینی و شجاعت ایثارگری یک مسلمان معتقد را قطره قطره در کام فرزندانش نشاند و لاله صفت چنان بارشان آورد که دشت تفتیده کربلا را همیشه تاریخ منقش به زیباترین مفاهیم همان شهادت کردند.
و ما به خود چه مفتخریم که مادران ایران زمین در کربلای جنوب و غرب ایران، چون ام البنین (س) با تقدیم عزیزترین داشته های خود، همسران و فرزندانشان، تاریخ را به گونه ای دیگر در حمایت از حسین زمان، خمینی بت شکن؛ تکرار کردند و چه زیبا نقش آفرین بازسازی این تاریخ پرشکوه شدند.
مادرانی که اگر چه خود در خاکریزهای دفاع از کیان اسلام و خاک وطن در برابر یزیدیان زمان حضور نداشتند اما خطوط مقدم پر از رزمندگانی بود که در دامن این رادزنان پرورش یافته بودند و غریو الله اکبرشان، پاسخ هل من ناصر ینصرنی نائب بر حق امام زمانشان بود.
رهروان فاطمی که پای در جای پای ام البنین “مادر چهار شهید و معلم علم دار کربلا” گذاشتند و چون او فاطمه وار هستی خود را بر سر دفاع از ولایت و اسلام به درگاه خدا ارزانی داشتند.
سالروز وفات حضرت ام البنین (س) را تسلیت عرض می کنیم و روز تکریم مادران و همسران شهدا را گرامی می داریم.
ام البنين؛ الگوي مادران شهيد
وي همسر اميرالمؤمنين عليه السلام است كه پس از شهادت حضرت فاطمه عليها السلام به معرفي عقيل به همسري علي عليه السلام درآمد. نامش فاطمه «فاطمه بنت خرام» از قبيله «بني كلاب» و خواهر «لبيد» شاعر بود. زني با شرافت، از خانوادهاي دلاور بود. او نسبت به فرزندان حضرت زهرا عليها السلام بسيار مهربان بود. ثمره ازدواج او با علي عليه السلام چهار فرزند پسر به نامهاي عباس، جعفر، عبدالله و عثمان بود كه هر چهار فرزندش روز عاشورا در ركاب سيدالشهداء عليه السلام به شهادت رسيدند. 1
«ام البنين» پس از شهادت فرزندانش همه روزه به بقيع ميرفت و بچههاي عباس را نيز به همراه ميبرد و به ياد فرزندان شهيدش مرثيه و نوحه ميخواند. زنان مدينه نيز با ندبه و نوحه سوزناك او جمع ميشدند و ميگريستند. اشعاري هم درباره عباس سروده بود. وقتي زنان مدينه به وي تسليت ميگفتند، ميگفت: ديگر مرا «ام البنين» خطاب نكنيد. چرا كه امروز ديگر آن فرزندانم نيستند و شهيد شده اند. 2
«لاتدعوني ويك ام البنين تذكريني بليوث العرين
كانت بنون لي ادعي بهم واليوم اصبحت ولا من بنين؛
مرا ديگرام البنين نخوانيد. مرا به ياد شيران شكست ناپذير مياندازيد.
من فرزنداني داشتم كه به اعتبار آنان صدا ميشدم اما امروز از پسرانم خبري نيست.»
پي نوشت:
1) همان، ص 55.
2) همان.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره16.
السلام علیک یا عزیزة الزهرا
ما اهل فتنه و انحراف نیستیم مردمسالاری تنها بماند!
به گواهی آنچه در 92 و 96 انجام دادیم و به شهادت آنچه در سالهای اخیر، بلکه در روزهای اخیر علیه فتنه و انحراف نوشتهایم، مختصات رفتار و مشخصات گفتار ما را و نمود عمل و نمودار سخن ما را، اصولی چون تبعیت از قانون، احترام به همه آرای ملت، پذیرش رأی اکثریت ولو هنگام باخت با کمترین فاصله، پرهیز از کشاندن اعتراض به کف خیابان، پیگیری شکایت از مجاری قانونی، مرزبندی با فتنههای دشمنشادکن مولد تحریم، رعایت حرمت نهادهای قانونی، مخالفت قاطعانه با ایدههای متوهمانه و متوحشانهای چون ابطال انتخابات و در یک کلام؛ «پایبندی همیشگی به موازین مردمسالاری» معین کرده است.
ما صرفنظر از اینکه از نتیجه انتخابات، خوشحال باشیم یا ناراحت و حتی صرفنظر از آنکه به فلان و بهمان تصمیم شورای نگهبان، نقد داشته باشیم یا نه، هم سازوکار انتخابات را محترم شمردهایم، هم اصل مسلم مردمسالاری را! اگر سال 88 ناظر بر اصولی که برشمردم، از فردی حمایت کردیم، هرگاه که آن فرد را در تضاد با آن آرمانها ببینیم، قطعا نقدش خواهیم کرد و حتی در صورت لزوم، طردش خواهیم کرد! هر کس میخواهد ما را بشناسد، ملاک و معیارهای ما را بخواند! ما برخلاف دوم خردادیها، هرگز خود را سوم تیری تعریف نکردهایم! و این فخر برای ما بس که با آنکه به نامزد پیروز سوم تیر رأی دادهایم و اگر چه تا سفرهای استانی و وجوه مثبت مسکنمهر و یارانه و روحیه خدمت و کار شبانهروز، با شماری از دولتمردان او رفتهایم، لیکن تا درکات دوزخ منیت و خسارت همزمان در دنیا و آخرت و هرجومرج و منممنم و توهم و توحش و ادعای دروغ تقلب و فتنه و انحراف، هیهات! ما هرگز نمیگوییم چون روز کذا به آقای «الف» رأی دادهایم، پس اگر در گوش 40 میلیون رأی ملت هم زد یا اگر با سیلیزن علیه مردمسالاری همراه شد یا اگر مرز خود را با متوهم متقلب متوحشی روشن نکرد که هنوز انتخابات تمام نشده، شوی پیروزی برگزار میکند، همچنان ناچاریم به حمایت از او! نه! برای ما و به فرموده معصوم، آنچه اصل است «حق» است، نه افراد! ما این روزها با همان سمتوسویی علیه بعضی حرافیها موضع میگیریم که سال 88 علیه عملیات فتنه، موضع گرفتیم! و یومالله «9 دی» موضع گرفتیم! ما در آن چهارشنبه خدایی، اصولی را سردست گرفتیم که همیشه خدا اصول ما هستند! ما آن روز، از قانونگرایی گفتیم و از حرمت انتخابات و از زشتی قانونشکنی و از لزوم دفاع توأمان از کلیت آرای مردم، نیز رأی اکثریت! و این همه را در 92 و 96 و صدالبته این روزها هم از خود بروز دادهایم! این را جریان فتنهگر انحراف، خوب بداند؛ اگر قرار بود ما این سالیان اخیر، ماله روی گفتار ساختارشکن، ضدقانون و خلاف مردمسالاری جماعت بکشیم، سال 88 هم بر رفتار ساختارشکن، ضدقانون و خلاف مردمسالاری جریان منحرف فتنه، ماله میکشیدیم! لیکن «اصول» برای ما، نه بستگی به دیروز و امروز و فردا دارد، نه وابسته است به افراد! و دقیقا سر همین «اصولگرایی» بود و سر همین «مردمسالاری» بود که سال 76 با تمدید ریاستجمهوری مرحوم هاشمی، مخالفت کردیم! بدعتی که البته از یاد نمیبریم؛ با دفاع تام و تمام شماری از حضرات بعدا موسوم به «دوم خردادی» همراه شد! پس دوم خردادیها حتی روز نازنازی خودشان را هم مدیون مبارزه ما و البته نظام با بدعتها هستند و الا در فردای دوم خرداد، مجبور بودند «عالیجناب سرخپوش» را باز هم «رئیسجمهور» ببینند! و این گزاره، صدالبته برای روزهای سوم تیر 84 و 22 خرداد 88 هم صادق است! اگر قرار بود نظام مقدس جمهوری اسلامی، تن به بدعتهای خلاف مردمسالاری بدهد، لاجرم روی چشم میگذاشت آن پیشنهادات بیشرمانه را! عجبا از بیمعرفتی بعضی بیصفتها که هنوز نشناختهاند جمهوری اسلامی را! نظام ما اگر قرار بود امروز برخلاف موازین مردمسالاری عمل کند، ابتدا باید 8 سال پیش در سال 88 تن به مطالبات نویسنده «نامه سرگشاده» علیه سازوکار انتخابات میداد و خب! در آن صورت، رئیسجمهور را نظر «سران فتنه» معین میکرد، نه «رأی اکثریت»! جناب منحرف!
اگر قرار بود من و ما و این نظام 300 هزار شهید، تن به حرف زور بدهیم و تسلیم فتنهگران علیه مردمسالاری و انتخابات و قانون شویم، هرگز 9 دی، در پاسداشت مردمسالاری و انتخابات و قانون، خلق نمیشد! شگفتا از توهم تو! ما که تسلیم زور «نامه سرگشاده» نشدیم؛ در برابر «نامه متوهمانه» بیزور، تسلیم شویم؟! والله اگر قرار بود ما در امتحان مردمسالاری و احترام انتخابات، دست در دست بعضی خواص انصافا دانهدرشت و گردنکلفت، هم از اصل و هم از اسب بیفتیم، اصلا نوبت به تو نمیرسید! از قضا، ما از خود تو هم به خاطر مردمسالاری و اینکه رأی اکثریت بودی، دفاع کردیم، نه بهخاطر خودت! بگذار فاش بگویم؛ ما در مکتب ولایت فقیه آموختهایم که حتی از خمینی و خامنهای هم به خاطر «خدا»دفاع کنیم! ما مفتخریم به وجود رهبرانی که اگر «سوم خرداد» شد، از خدا گفتند و اگر «9 دی» باز هم از خدا! لیکن چه نظرشان با رأی مردم در انتخابات، همخوان بود و چه نه، تنفیذ کردند رأی مردم را! و مردمسالاری را! و انتخابات را! و قانون را! جز این بود، نه جنابعالی «رئیسجمهور سابق»بودی، نه حتی «رئیسجمهور اسبق» توان حمل این سمت را داشت، بر اساس آنچه در سطور میانی این متن نوشتم! نظر ما هم اگر در برخی دوگانهها، نزدیکتر به نظر تو بود، منبعث از خدماتی بود که داشتی و الا اگر قرار بود در همه نظرات و تا هر روز و در هر جا، همراهیات کنیم و در قعر هر منیتی که میلرزی، ما هم با تو بلرزیم، پس چه بود فرق ما با دوم خردادیهای رادیکال که معالاسف رأی و وجدان را با هم دادند؟! نه! ما تکرار نمیکنیم هر چه تو گفتی را! و هر چه تو نوشتی را! بگذریم که مثل چی پشیمان هستند تقلیدکنندگان «تَکرار»! ما از نسل همان پدرانیم که شاید در مدح بازرگان و منتظری و کی و کی، شعار هم داده بودند! و حتی شاید به بنیصدر هم رأی داده بودند! اما بیعتشان، فقط و فقط با «روحالله» بود و خیلی زود پس زدند مسالهسازها را! قسم به نام مقدس شهیدان، اگر قرار بود «مسألهسازی» و «انباشت مسائل»، انقلاب اسلامی و مهمترین ثمره آن یعنی جمهوری اسلامی را تضعیف کند، پدران ما هرگز از زیر برف سنگین پاوه و مریوان، سر به سلامت بیرون نمیگذاشتند؛ خواندن نماز فتح در مسجد جامع خونینشهر، آن هم بدون «سیدمحمد جهانآرا» پیشکش! ما الان، رئیسجمهور سابقی داریم که آخر مسالهسازیاش، نوشتن «نامه متوهمانه» از سرمشق «نامه سرگشاده» است و البته آنقدر کاریکاتوری که بیشتر به کار لو دادن مضاعف خودش میخورد. آن روز «مصطفی چمران» مسائل موجود را با خون مطهر خود در «کربلای دهلاویه» حل کرد! و دیروز همین کار را «مصطفی احمدیروشن» انجام داد، در «کربلای هستهای»! و امروز «مصطفی صدرزاده» در «کربلای شام»! و این انقلاب، فردا و فرداها هم «مصطفی» دارد! و شاید به پشتوانه همین «جمهوری مصطفیها» بود که امام دوراندیش ما در مدح فرزند شهیدش، سخن از «امید آینده اسلام» گفت! که هر مصطفای شهیدی، تداعیگر «مصطفی خمینی» است! که هر شهیدی «یادگار خمینی» است! اگر دیروز، مسائل انقلاب را «حسین فهمیده» حل کرد؛ همان رهبر 13 ساله، امروز هم خون پاک شهیدی جوان و سرجدا، حلالمسائل انقلاب خواهد شد! که سرخی، سیاهی را میشوید! نه! آنقدرها هم غریب نیست انقلاب اسلامی که بعضی متوهمان، توهم زدهاند! ما با قاسم سلیمانی کربلای 5 تسلیم مسألهسازیها نشدیم؛ با قاسم سلیمانی خود کربلا تسلیم مسألهسازیها و مغلوب توطئهها شویم؟! پس به اصول و آرمانهای مردمسالارانه ما اضافه کنید خیبر و بدر پیش رو را! و همراه با بهار، لالههای فتحالمبین را! و اندکی بعد، روز بهشتی دهم اردیبهشت را! و ستارههای الی بیتالمقدس را! چشم ما به رهایی قدس است و سپیده و سحر و نور و ظهور! تو بگذار بعضیها، قند در دل تیتر یک رسانههای انگلیسی آب کنند! و بروند روی جلد معاریو! و اضافه شوند به ناکثانی که نتانیاهو، آنها را سرمایههای اسرائیل در ایران خواند! مسأله اما در این مسألهسازیها نیست! مسأله این است؛ اگر باز هم قرار بود «مالک» از خیمه معاویه به عقب برگردد، هرگز حسین خرازی شرق ابوالخصیب به قاسم سلیمانی غرب آسیا تبدیل نمیشد! فیالحال، رئیسجمهور آمریکا «ترامپ» است؛ بهترین و دقیقترین نماد لیبرال- دموکراسی! و همانقدر دیوانه! و همانقدر وحشی! و سالیانی است هیچ خبری از ژنرال پترائوس در منطقه نیست! و ملک عبدالله هم تأیید شد «خبر مرگش»! پس مسأله این است؛ عبور کرده سردار نیروی قدس سپاه ما، از خیمه معاویه! مدتها پیش! به شهادت اربعین! و به گواهی آن شکوه بیبدیل! ما در آستانه خیمه نور هستیم! و خانه خورشید! چه بدوقتی بعضی ها شب پرست شدهاند!اضافه کنید به اصول ما وصال «مهدی فاطمه» را! که ما در تحقق وعده خدا- همان خدای سوم خرداد و 9 دی- ذرهای تردید نداریم! نه! «اصولگرایی» جریانی مقابل «اصلاحطلبی» نیست، بلکه یک «افتخار» است! افتخار نفروختن حق به افراد! ما فتنهگر یا منحرف نیستیم که «مردمسالاری» تنها بماند! که «قانون و انتخابات و رأی مردم» تنها بماند! که «علی» تنها بماند! ملت ما را با مردم صدر اسلام، اشتباه نگیرید! ما اگر اهل کوفه بودیم، هشتاد و هشت، تسلیم فتنه میشدیم! به تقویم نگاه کنید! چیزی تا خیبر و بدر نمانده! و چیزی تا بهار! بیخود نیست به ما میگویند «راهیان نور»! بیخود نیست «دوکوهه»منتظر است! بیخود نیست کوهها و صحراها و دشتها را دنبال شهادت میگردد حاجقاسم! بیخود نیست امیدواری حضرت ماه! «روزگار جنگ» باشد یا «جنگ روزگار»! دیروز یا امروز! از آن بیسیم که پشتش «همت» بود، جز «روایت فتح»شنیده نخواهد شد؛ «الا ان حزبالله همالغالبون»
منبع: پایگاه خبری تحلیلی صراط- ۰۶اسفند ۱۳۹۶