"خوشا سرو"؛ روایتگر شجاعت و درایت یک فرمانده
معرفی کتاب؛“خوشا سرو"؛ روایتگر شجاعت و درایت یک فرمانده
کتاب “خوشا سرو” نوشته فاطمه وفاییزاده روایتگر زندگی شهید “حسین اسلامیت” فرمانده گردان حبیب بن مظاهر(ع) در عملیات بیتالمقدس و به خصوص شجاعت و درایت این فرمانده در سال های دفاع مقدس است.
این کتاب که اخیراً به همت انتشارات ۲۷ بعثت به زیور طبع آراسته شده، در واقع از سلسله کتابهای زندگینامه ای سرداران شهید دفاع مقدس است که با استقبال خوب مخاطبان یار مهربان در سالهای اخیر همراه شده است.
در این کتاب زندگی شهید اسلامیت در دو فصل قبل از جنگ و بعد از جنگ تحمیلی روایت شده است.
این کتاب خواندنی در ۱۶۰ صفحه منتشر شده و در بخشی از آن میخوانیم؛
” وقتی حسین ده سالش شد، عمو محمدتقی که در آلمان زندگی میکرد و تاجر فرش بود، پیشنهاد کرد حسین را بفرستند آلمان تا درس بخواند. دایی مظفر نژاد موافق نبود. میگفت آنجا محیط خوبی برای رشد بچه نیست و حسین هم کم سن و سال است. صدیقه خانم هم به رفتن او راضی نبود. اولین پسرش بود و آنقدر عزیز که طاقت دوریش را نداشت. با این حال عمو محمدتقی خیلی از مدارس آنجا برای حاج رحیم تعریف کرد، طوری که کمکم حاج رحیم راضی شد برای پیشرفت حسین به این دوری تن بدهد. همیشه دوست داشت خانوادهاش در زندگی پیشرفت کنند. رفتند سفارت و برایش ویزا گرفتند…”
خبرگزاری رسمی حوزه
"ویژه نامه صهبای شهادت"
“وَ قَتْلاً في سَبيلِكَ فَوفِّقْ لَنا”
«بنده شب و روز به یاد شهید سلیمانی عزیز هستم»
«نباید به شهید سلیمانی به عنوان یک فرد نگاه کرد. بایدحاج قاسم را به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس آموز نگاه کنیم»
مقام معظم رهبری مد ظله العالی
آشنایی با ابعاد شخصیتی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی که به تعبیر مقام معظم رهبری مد ظله العالی “نمونهی برجستهای از تربیت شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود” می تواند درس آموز و الهام بخش باشد. معاونت فرهنگی تربیتی مرکز آموزشهای غیرحضوری در آستانه اولین سالگشت شهادت سردار دلها، اقدام به برگزاری فراخوان صهبای شهادت به زبان های فارسی، عربی، انگلیسی و اسپانیایی نمود و پس از دریافت و ارزیابی بیش از 400 اثر، آثار منتخب در قالب ویژه نامه به زبان های فارسی، انگلیسی و اسپانیایی تهیه و در آستانه چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی جهت بهره برداری و آشنایی با ابعاد شخصیتی آن مجاهد شهید منتشر گردید. نسخه دیجیتال (pdf) ویژه نامه در ادامه قابل دریافت می باشد
یک دقیقه با قرآن!
خاطرهای از همبند امام زمان قلابی!
یکی از دوستانم چند سال پیش به خاطر پخش شبنامه علیه رئیس مجلس وقت، به زندان لنگرود قم افتاد.
بگذریم از این که یک ماه در حبس بود و وقتی برگشت دو سال خاطره تعریف میکرد. بقیه ماجرا را از زبان خودش بخوانید:
در زندان با یک امام زمان همبند بودیم! با او در حیاط والیبال بازی میکردیم و در بوفه ساندویچ میخوردیم. یک روز سر ادعای امامتش شرطبندی کردیم. تصمیم گرفتیم یک کار خارق العاده در نظر بگیریم که اگر توانست انجام دهد به او ایمان بیاورم و برایش یک سوسیسبندری از بوفه بگیرم و اگر نتوانست او برایم یک همبرگر دستی بگیرد و بیخیال ادعاهایش شود. گفت: «من میتونم پیشبینی کنم غذای امروز چیه؟» گفتم: «خوب چیه؟» گفت: «ماهی سرخکرده با خرما و نون محلی.» گفتم: «داداش اون غذای زندان زاویرا بود و یوسف پیغمبر هم زندانیش بود. اینجا لنگرود قمه و تو داری آب خنک میخوری!» گفت: «تو کاری نداشته باش به این کارها. امشب غذا ماهی و خرما و نون محلیه.» گفتم: «خدا کنه. من که خسته شدم از سیبزمینی آبپز و تخممرغ آشغال» نفس عمیقی کشید و گوشه زندان افتاد به خاک. سر به سجده گذاشت و شروع کرد به مناجات. اشک میریخت و ضجه میزد. میشنیدم چه میگوید: «خدایا تو رو به حرمت اجداد طاهرینم، تو رو به قداست نبی مکرم اجازه نده این نامردها که من رو مظلومانه زندانی کردن جلوی بیدار شدن این جوون رو بگیرن. خدایا نور هدایتت رو بر قلب پاک این جوون بتابون و این کمترین رو سربلند کن. برحمتک یا ارحم الراحمین»
از سجده بلند شد تمام صورتش خیس اشک بود. تحت تاثیر قرار گرفتم. لحظهای در دلم گفتم: «نکنه حق با این باشه. نکنه تا الان دربارهاش خطا میکردم.» متوجه تردید من شد. شال سبزش رو بست به دور کمر و گفت: «نگران نباش. ما اهل بیت بخشندهایم. کسی خطا بکنه دستش رو میگیریم و به روش نمیاریم.» گفتم: «خدا حفظتون کنه و به من بصیرت بده.»
تا موقع شام، در استرس بودم و نگرانی. نکند در این ایام حرمت حجت خدا را زیر پا گذاشته باشم. بالاخره استرس تمام شد و چشم بصیرتم باز. شام را آوردند: املت گوجه با پیاز!
خبرگزاری حوزه |
درسی اخلاقی از علامه ذوفنون
? این اواخر حاجیه خانم در بستر بیماری افتاد و پایش به اطاق عمل باز شد، چند بار.
❗️ علامه که در قم بود به هم ریخت. طاقت نیاورد خودش را از قم به پای تخت بیمارستان رساند و با صداقتی که بوی تواضع داشت گفت:
? من تا الان فکر میکردم نویسندهی این کتابها منم و حال آنکه از وقتی تو در بستر افتادی، نرسیدهام حتی یک سطر بنویسم؛ اینقدر که حواسم پیش توست!
❗️ آخر هم وصیت کرد که کنار خانمش دفن شود! درحالیکه میتوانست بهترین نقطه حرم مقدسه قم یا مشهد دفن شود!
? مرحوم علامه حسن زاده عکس خانمش روی میز کارش بود تا همیشه یادش باشد و فاتحه نثار روحش کند
? تبیان
طلوع خورشید یازدهم
?ولادت باسعادت حضرت امام حسن عسکری(ع)(232 ق)
✍️ ابو محمد حسن بن علی عسکری علیهما السلام امام یازدهم، ملقب به عسکری در ربیع الثانی سال ۲۳۲ در مدینه به دنیا آمد. دوران امامت امام حسن عسکری(ع) دورانی حساس و متفاوت بود.
✅ امام(ع) از جوانی تحت نظر خلفای جورِ عباسی قرار داشت تا جایى که از پانزده سالگی و در زمان حیات پدر بزرگوار خویش نیز به زندان برده شد. آن امام همام، به مقتضای زمان، رسالت خویش را به انجام می رساند و کار امامت را به پیش می برد. همچنین وظیفه ی سنگینِ آماده ساختن شیعیان برای امامت و غیبَت امام زمان، نیز بر عهده ی آن حضرت بود.
✅ یکی از مهمترین کارهای امام حسن عسکری، همانند پدر و اجداد طاهرینَش، تربیت شاگرد و حفظ فقه تشیُّع و اندیشه ی ناب اسلام در برابر دشمنان و مخالفان بود تا آن جا که بیش از 260 نفر را از شاگردان آن امام نام برده اند.
✅ امام حسن عسکری(ع) در کنار کارهای علمی، مجموعه ای از تفسیر، روایات، معارف اسلامی و عقاید را نیز تألیف نمود که تفسیر و مواعظِ قصار از آن جمله اند.
#میلاد_نور_مبارک
?حضرت امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
المُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَی الْمُؤْمِنِ
مؤمن برای مؤمن برکت است.
انسان مؤمن در هر جایی که باشد برای دیگران مایه برکت است. او هر جا که باشد میخواهد خیری به دیگران برساند. در بازار، در اداره، در خانه هدفش رساندن خیر به دیگران است.
?میلاد سراسر نور حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام را به همه ارادتمندان آن وجود مقدس تبریک و تهنیت عرض می کنیم. ?
#میلاد_نور_مبارک
برشی از کتاب"یادت باشه
امام خامنه ای مدظله العالی:
یک کتابی تازه خواندهام [کتاب #یادت_باشه] که خیلی برای من جالب بود. دختـر و پسـر جوان -زن و شوهر- متولّـدین دههی ۷۰، مینشینند برای اینکه در جشن عروسی شان گناه انجام نگیرد، نذر میکنند سه روز روزه بگیرند!
به نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند.
پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) می شود؛
گریهی ناخواستهی این دختر، دل او را می لرزاند؛ به این دختر -به خانمش- می گوید که گریهی تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمیلرزانَد!
و آن خانم می گوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمی خواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمهی زهرا سرافکنده باشم!
ببینید، اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است،
مال همین روزهای در پیش [روی] ما است؛ امروز این است. در نسل جوانِ ما یک چنین عناصری حضور دارند، یک چنین حقیقتهای درخشانی در آنها حضور دارد و وجود دارد؛
اینها را باید یادداشت کرد، اینها را باید دید، اینها را باید فهمید. فقط هم این [یک نمونه] نیست که بگویید «آقا! به یک گل بهار نمیشود»؛ نه،
بحث یک گل نیست؛ زیاد هستند از این قبیل.
این دو -زن و شوهری که عرض کردم- هر دو دانشجو بودند که البتّه آن پسر هم بعد میرود شهید میشود؛ جزو شهدای گرانقدر دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. ۱۳۹۷/۰۶/۱۵
فلسفه ی التماس دعا•••
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ :
ﺑﺎ ﺯﺑﺎنی
ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی ﺗﺎ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﻮﺩ !
ﻣﻮسی ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ :
ﭼﮕﻮﻧﻪ؟
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﻋﺎﻛﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی !!
و این است فلسفه ی التماس دعا
” در این روز ها و شب ها نگاهم ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯾﺘﺎﻥ است…”
التماس دعا
الهی قمشه ای
برشی از کتاب "سیلاب زندگی"
فصل اوّل؛ عوامل و زمينههای طلاق.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
انتخاب نادرست
یکی از مشاوران روانشناسی، به اهمیت تحقیق قبل از ازدواج اشاره میکند و میگوید:
«در یکی از روزهای سرد زمستان، فردی وارد دفتر کارم شد و سرگذشت خود را چنین برایم تعریف کرد: مادرم دختری را پیدا کرده بود که تمام شاخصهایی را که در نظر داشتم، دارا بود. وقتی به خواستگاری رفتیم، یک دل نه، صد دل عاشق او شدم. وی همان کسی بود که میخواستم؛ چون احساس میکردم او نیمه گمشده من است و تقدیر، ما را به هم رسانده است. بدون تحقیقِ قابل توجه، او را به عقد خود درآوردم. بعد از گذشت مدتی، پسری جلوی راه مرا گرفت و گفت: من نامزد خانم شما هستم و سالهاست قصد ازدواج داریم. شما حق نداشتید زندگی ما را خراب کنید. بعد از کتککاری مفصّل با آن پسر، به خانه همسرم رفتم و قضیه را با او در میان گذاشتم. پدر خانمم قضیه آن پسر را تمامشده میدانست و آن را مزاحی بیش معرفی نکرد.
مدتی از این قضیه گذشت و من با خود کلنجار میرفتم؛ تا اینکه همسرم زبان باز کرد و گفت: «بله، قصد طلاق دارم و به اصرار پدر و مادرم با تو ازدواج کردهام.» الآن فقط حسرت این را میخورم که ای کاش بیشتر تحقیق میکردم.»[۱]
صفحات: 1· 2