حکمت های حسینی - معیار دوست خوب چیست؟
امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
مَن اَحَبَّک نَهاکَ وَ مَن اَبغَضک اَغراکَ؛
هر کس تو را دوست بدارد( از بدیها) تو را نهی می کند و هر که دشمنت باشد (به بدیها) تشویق می کند.
موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص ۷۴۳
شرح حدیث:
دوست خوب، مثل آینه است، خوب و بد را آن گونه که هست، نشان می دهد. بی غرض و بی کینه است. نه بزرگ نمایی می کند، نه عیوب تو را از تو می پوشاند.
دوست نسبت به دوست باید «نیک خواه» باشد.
معنای نیک خواهی این است که اگر رفتار بدی در تو ببیند، دوستانه گوشزد می کند و تو را از انجام آن نهی می کند. اگر با دوستان بد نشست و برخاست کنی، تذکر می دهد. اگر غذای فاسد بخوری، تو را باز می دارد. اگر در سراشیبی سقوط قرار داشته باشی، هشدار می دهد و مانع سقوط تو می شود.
اینها نشانه محبت واقعی و دوست شایسته است.
ولی اگر کسی بدخواه تر باشد، تو را به بدیها تشویق می کند و در راه غلط، چشم اندازی زیبا نشانت می دهد تا به هلاکت برسی.
معتادان، می کوشند دوستان خود را هم به اعتیاد بکشند.
خلافکاران، همراهان خود را هم به خلاف سوق می دهند.
گنهکاران، سعی می کنند دیگران را هم همرنگ و همراه خود کنند.
اینها نشانه آن است که خیرخواه تو نیستند و به مصلحت تو نمی اندیشند.
باید آغوشی باز برای پذیرش انتقادهای خیرخواهانه و مشفقانه ی دوستان دلسوز داشته باشیم و گوشی شنوا، برای شنیدن هشدارها و نهی های آنان، و چشمی تیزبین، برای دیدن عیوب خویش و لغزشگاه های مقابل.
راستی… معیار دوست خوب چیست؟
منبع: حکمت های حسینی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام حسین علیه السلام)، جواد محدثی
خاطرات شهدا
آقای نداوی از فرماندهان عملیات مرصاد در خاطرهای از تشنگی و یاد امام حسین علیه السلام شهید کمال کورسل اینگونه میگوید:
در گرماگرم عملیات مرصاد، نیروهایی که پشت منافقین هلی برن شده بودند، سه روز بود که آب و غذا نداشتند و امیدی هم به رسیدن کمک نبود. هوای گرم تابستان نیروها را تشنه کرده بود و مجروحان ناله می کردند. در همین اوضاع کمال را دیدم.
نگاهم که به او افتاد، دیدم زبانش مثل استخوان سفید شده لبهایش خشک و چشمانش خیلی ضعیف شده بود.
گفت: آقای نداوی آب نداری؟
گفتم: “نه! باید صبر کنید.”
گفت: تحمل می کنم.
بعضی از رزمندگان عراقی از وضعیت موجود ناراحت بودند و پشت بیسیم با داد و فریاد به فرماندهان شکایت می کردند.
کمال لهجه عراقی را متوجه نمی شد گفت: “آقای نداوی، اینها چه شان شده است؟
گفتم: از تشنگی و گرسنگی اذیت شده اند و دارند به فرماندهان شکایت می کنند.
وقتی متوجه رفتار آنان شد با صدای بلند همه را خطاب قرار داد و گفت: «خجالت نمی کشید؟ از خدا خجالت نمی کشید؟ ما امروز با این تشنگی و گرسنگی با امام حسین (ع) همدردی می کنیم. شما امام حسین (ع) را نمی شناسید؟! امروز حسینی هستیم، امروز امام حسین (ع) را من شناختم. باید حسین گونه باشیم؛ امروز امام حسین با این حالت شهید شدند و زخمی شدند و بچه ها شهید شدند. چرا اینطوری می کنید؟”
سخنان تأثیرگذارش همه را آرام کرد. حرفهایش که تمام شد با ناراحتی بلند شد و چند قدمی از ما فاصله گرفت. هنوز چند متری دور نشده بود که چند تیر به او اصابت کرد و همان جا روی زمین افتاد و شهید شد.
منبع: کتاب کمال کورسل، نوشته سید محمدصادق حسینی مقدم، ۷۰-۶۹
جنگ یهود با پیامبر اسلام (ص)
جنگ یهود با مسلمین از هنگامی آغاز می شود که خداوند پیامبر گرامی اش حضرت محمد (ص) را به عنوان وسیلة هدایت و نور حقیقت ارسال فرمود تا آن را بر تمام ادیان [و عقاید] حاکم و غالب گرداند.
در مکه مکرمه، یهود به سمت مشرکان رفتند و آنان را به بیان سؤالات دشواری که جواب آن در کتاب های آسمانی پیشین و پسین موجود نبود وادار می ساختند. و آن به سبب عمق کینه میان آنان و پیامبر اکرم (ص) بود. و از جملة این مسائل «پرسش از روح» بود.
و در مدینه منوره پیامبر (ص) پیمان صلحی را با یهود برقرار نمود، اما آنان آن پیمان را بیش از یکبار نقض کردند، و [طایفة یهودی] «بنی قین قاع» به زن مسلمان محجبه ای تجاوز کردند و [طایفه یهودی دیگر] «بنی نظیر» نقشة قتل پیامبر (ص) را کشیدند و [طایفة] «بنی قریظه» در جنگ «احزاب» با پیوستن به گروه ها علیه پیامبر (ص) به جنگ پرداختند. در نتیجه پیامبر اکرم (ص) پس از این هجوم و مواجهة رویارو و برتری طلبی و آشوب و خدعه و دسیسه، [راهی] جز مبارزه یهود و تبعیدشان از مدینه منوره نیافت تا بدین وسیله مسلمانان از دست آنان آرامش یابند.
یهود شکست خورده در «خیبر» گرد آمدند و حقد و کینه و حسد در دل های ساکنان آن منطقه انباشته شد و به تحریک اعراب علیه مسلمین و تقویت حرکت نفاق پرداختند، آنچنان که زنی یهودی به مسموم نمودن پیامبر اکرم (ص) از طریق گوشت گوسفند کباب شده که در آن سم وارد شده بود، دست زد.
«آرایش لفظی»
نخستین خصوصیت که این خطبه را از یک خطبه و سخنرانی خارج کرده تا تجلی کرامت کلامی و لفظی عقیلیه بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها پیش برد فصاحت و بلاغت، آرایش لفظی و امیخته بودن خطبه از استهلال، اقتباس، استعاره، تشبیه، فصل، وصل، حصر، قصر که هر یک از نظر ادبی نقش کلیدی در فصاحت و بلاغت در کلام دارند دراین خطبه است که از یک فرد امکان پذیر نسیت مگر آنکه مورد لطف ویژه حق تعالی قرار گرفته باشد و خداوند متعال کلمات را بر زبانش جاری و ساری نماید، چرا که حضرت زینب سلام الله علیها در شرایطی خطبه را با چنین آرایش لفظی و دراوج فصاحت و بلاغت ایراد کرده اند که به هیچ وجه آمادگی جسمی و روحی نداشته اند ولی با وجود نبود امادگی جسمی و روحی عقیله بنی هاشم در قامت جدش رسول الله صلی الله علیه وآله در ایراد خطبه غدیریه، مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها در انشاء خطبه فدکیه، پدرش امام علی علیه السلام در ایراد خطبه های نهج البلاغه و حضرت سیدالشهداء علیه السلام در خطبه های روز عاشورا ظاهر شد و چنین خطبه ای را در اوج فصاحت و بلاغت ایراد کرد که امام معصوم را به تحسین واداشت و امام سجاد علیه السلام پس ازاین خطبه خطاب به عمه اش فرمود: «يَا عَمَّةِ اسْكُتِي فَفِي الْبَاقِي مِنَ الْمَاضِي اعْتِبَارٌ وَأَنْتِ بِحَمْدِ الله عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة: عمه جان آرام بگیر، سرگذشت گذشتگان برای آنان که ماندهاند مایه عبرت است. خدای را سپاس که تو عالمی تعلیم ندیده و خردمندِ خرد نیاموزیدهای»
و همچنین«حِذْلمٌ» که شاهد ایراد خطب عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها بود در توصیف خطبه می گوید: «فَرَأَیْتُ النَّاسَ حَیَارَى قَدْ رَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ شَیْخٌ فِی جَانِبِی یَبْکِی وَقَدِ اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ بِالْبُکَاءِ وَیَدُهُ مَرْفُوعَةٌ إِلَى السَّمَاءِ وَهُوَ یَقُولُ بِأَبِی وَأُمِّی کُهُولُهُمْ خَیْرُ کُهُولٍ وَنِسَاؤُهُمْ خَیْرُ نِسَاءٍ وَشَبَابُهُمْ خَیْرُ شَبَابٍ وَنَسْلُهُمْ نَسْلٌ کَرِیمٌ وَفَضْلُهُمْ فَضْلٌ عَظِیمٌ ثُمَّ أَنْشَدَ کُهُولُکُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ وَنَسْلُکُمْ إِذَا عُدَّ نَسْلٌ لَا یَبُورُ وَلَا یَخْزَى:مردم را دیدم که حیرتزدهاند و از اندوه و پشیمانى، دست به دندان مى گزند. حِذْیَم مى افزاید: به کنارم نگریستم، پیرمردى را دیدم که اشک مىریزد و محاسنش با قطرات اشکش تر شده بود. در همان حال دستان خود را به آسمان بلند کرد و گفت: پدر و مادرم فداى شما باد! پیرانتان بهترین پیران، زنانتان بهترین زنان و جوانانتان بهترین جواناناند. دودمان شما کریم و بزرگوار و فضل و منزلت شما بزرگ و عظیم است. آنگاه این بیت را خواند: پیران شما بهترین پیران و دودمان شما نیز بهترین دودمانند و در میان همه تبارها و نسلها، هرگز تبار شما نابود و بى اعتبار نخواهند شد.»
دختری به نام رقیه
مهم ترین بحث در این دوران درباره حضرت رقیه(س) این است که آیا اصلاً چنین دختری وجود داشته؟ و آیا امام حسین(ع) فرزند دختری سـه یا چـهارساله به این نام داشته است؟
پاسخ به این پرسش، آسان نیست. از یک سو وجود قبری در شام به این نام و پذیرش وجود این دختر در جامعه شیعی، آن هم به صورت مسلم و انکارناپذیر و نقل دهها داستان درباره کرامت او و حـتی بـعضی غلوّها و تندرویها از ناحیه برخی مدّاحان درباره سرگذشت او، مسئله را آن چنان مسلم و حتمی جلوه داده است که کسی به راحتی جرئت نمی کند این پرسش را مطرح کند؛ چرا که امکان متهم شدنش از ناحیه اذهان جامعه شـیعی بـه شدّت وجود دارد. از سوی دیگر، کمبود منابع تاریخی دسته اوّل و قدیمی در این باره به این پرسش دامن می زند که آیا به واقع، چنین دختری وجود داشته است؟ ممکن است حتّی برخی افراد مغرض به دلیل اثر سـازنده و جـانسوزی که زیارت و مـصائب این سه ساله بر روح مردم دارد بـه این پرسـش دامـن بزنند و وجود او را در هاله ای از ابهام ببرند. آنچه اکنون در پی آن هستیم، بررسی این قصّه تاریخی است، به دور از افراط و تفریط ها و براساس آنچه از منابع گذشته و حال در دسـت مـا وجـود دارد.
تعداد دختران امام حسین علیه السلام و منابع تاریخی
مورخان و مـقتل نویسان در بـیان فرزندان حضرت ابا عبد اللّه(ع) هنگامی که به دختران او رسیده اند، به ذکر دو دختر به نامهای «فاطمه» و «سکینه» بسنده کرده اند.[1]برخی نام «زینب» را نـیز بـدانها افزوده اند.[2] و البته در منابع متأخران، گاه تا هشت دختر برای آن حضرت نام برده اند که عبارت اند از: فاطمه کبری، فـاطمه صـغری، زبـیده، زینب، سکینه، امّ کلثوم، صفیه و دختری که در خرابه وفات کرده است که بعضی نامش را زبـیده و بـعضی رقـیه گفته اند.[3] امّا در هیچ یک از منابع تاریخی اوّلیه، نامی از دختر خردسالی سه یا چهار ساله برای امام حـسین(ع) که اسـم آن رقیه یا فاطمه صغری و یا با نامی دیگر، دیده نشده است و نیز اینکه هنگام اقامت کاروان اسیران در شـام، چـنین دختری با آن صحنه غمناک و شهادت اسفناک مشاهده نشده است. آری، در برخی کتاب های متأخر، شـرح حـالِ این دخـتر آمده است که به زودی بدان اشاره می شود.
اکنون این پرسش مطرح می شود که چرا از چنین دختری بـا آنـ سرنوشت غمبار، در کتاب های تاریخی اوّلیه، سخنی به میان نیامده است و این جریان را ثبت نـکرده اند. در جـواب بـاید گفت که شیعیان در طول تاریخ بر اثر حکومت حاکمان جور، یا فرصت و مجال ثبت حوادث تاریخی را پیدا نـکرده اند و یا در صـورت ثبت، ستمگران آثار علمی و تاریخی شان را سوزانده اند و از بین برده اند؛ مانند کتاب سوزی مشهور مـحمود غـزنوی در ری در سـال 423 ق، کشتار و کتاب سوزی طغرل در بغداد در عصر شیخ طوسی، داستان حسنک وزیر و آوارگی فردوسی، کشتارها و کتاب سوزی های «جزّار» حـاکم مـشهور عـثمانی در شامات، در جنوب لبنان و…»[4]از اینرو ممکن است این جریان در کتب تاریخی گذشته بـوده؛ ولی سـپس از بین رفته باشد. شاهد این ادّعا از بـین رفـتن کتـاب پرارج «الحاویه فی مثالب معاویه»، تألیف قاسم بـن مـحمّد بن احمد مأمونی از علمای اهل سنّت است. کامل بهائی، اصل قصّه رقیه را از آن نـقل کرده اسـت.[5] به این سبب است که در مسائل فـقهی، گـاهی منبع و مـدرک یک حـکم از بـین رفته است. فقها، شیاع یک حکم را بـین شـیعه در صورت اتصال به دوران معصوم، معتبر می دانند.
[1]مناقب آل أبـی طـالب، ابـن شهرآشوب، قم، مؤسسه انتشارات علّامه، ج 4، ص 77؛ الارشاد، سلسله مؤلّفات شیخ مـفید، بیروت، دار المفید، 1414 ق، ج 2، ص 135، اعلام الوری، طبرسی، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، اوّل، 1417 ق، ج 1، ص 478؛ نسب قریش، مصعب الزبیری، قاهره، دار المعارف، سوم، ص 59؛ انساب الاشراف، بلاذری، بـیروت، دار الفـکر، اوّل، 1401 ق، ج 3، ص 1288؛ تـذکرة الخواص، سبط بن جوزی، مؤسسة اهل البیت (ع)، ص 249.
[2] کشف الغمّة فی معرفة الائمّة، اربلی، تبریز، سوق مسجد الجامع، تحقیق رسولی، ج 2، ص38.
[3] ر.ک: تذکرة الشهداء، حبیب اللّه کاشـانی، ص193، بـه نقل از: ستاره درخشان شام، ص195.
[4] ستاره درخشان شام، علی ربّانی خلخالی، قم، انـتشارات مـکتب الحسین، اوّل، ص 17.
[5] ر.ک: سـتاره درخـشان شـام، هـمان، ص 15، فـوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، دار الکتب الاسلامیة، ص 111.
حکم فراموشی نذر
سوال: اگر کسی نذر کرده ولی خصوصیتی از نذرش مثل مقدار، محل و زمان ادای آن را فراموش کند، چه تکلیفی دارد؟
جواب: چنانچه نذر صحیح منعقد شده باشد بنابر احتیاط واجب در صورت محدود بودن موارد احتمال، و نداشتن عسر و حرج، همه آنها را انجام دهد.