در یمن چه خبر است؟
« در یمن چه خبر است؟ » عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد عبدالهی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
در اعتراضات گسترده خیابانی سال ۲۰۱۱ در یمن ، رئیس جمهور مادام العمر (علی عبداله صالح) پس از 3 دهه مجبور به برکناری از قدرت می شود و معاون او (عبدربه منصور هادی) در یک انتخابات
تک نفره خود را به عنوان رئیس جمهور معرفی می کند. اعتراضات مردمی با پیشتازی جنبش انصارالله گسترش می یابد، در 2013 انقلاب میشود، عبدربه استعفا داده و فرار می کند.پس از آن دولت وحدت ملی به رهبری انصارالله با مشارکت همه احزاب و گروه ها تشکیل می شود. اما عبدربه پس از استعفا با حمایت عربستان و امارات، دوباره ادعای ریاست جمهوری می کند و کشورهای بیگانه برای به تخت نشاندن «شخص او» به کشور و مردمش حمله می کنند! 4 سال است این حملات به یمن، به مردم یمن و به انصارالله ادامه دارد و تمام مدعیان دموکراسی و حقوق بشر از این حملات دفاع می کنند و کشتار بیگناهان را تایید و حتی آنان را تسلیح می کنند..
این جهان امروز ماست…
جهانی که در آن دیکتاتورهای زمان (عربستان، امارات، سودان، بحرین و…) که هرگز انتخاباتی نداشته اند، پرچمدار دموکراسی و قانون می شوند…
جهانی که برای نشاندن یک «مزدور» بر تخت شاهی، قیصریه نه یک کشور بزرگ به آتش کشیده می شود.جهانی که طبق اصول آن کشورهای همسایه و بیگانه، برخلاف همه مقررات بین المللی، به مردمی حمله می کنند تا حکومتشان را تعیین کنند و نام این تجاوز وحشیانه را کمک به مردم میخوانند. این اوضاع یمن است… کشوری با 27 میلیون نفر جمعیت به جرم آن که انقلاب کرده و سلطه اجنبی و بیگانه را بر کشورش نمی پذیرد.
اینک شهر بندری الحدیده یمن (دومین بندر بزرگ یمن و در واقع دروازه اشغال صنعا) که اکثر کمکهای غذایی و دارویی برای میلیونها تن از ساکنان این کشور از طریق آن وارد یمن میشود؛ کشوری که 8 میلیون نفر از مردمش با گرسنگی و قحطی زندگی می کنند، آوردگاه بیگانگان وهابی با یمنی ها شده است. درست در بحبوحه جام جهانی!.
جنگ در یمن چگونه پایان خواهد یافت؟ با کشتار و نسل کشی همه یمنی ها و انصارالله؟! یا با نشاندن متجاوزین بر جای خود؟
راه حل خاتمه جنگ چیست؟! برگشتن رئیس جمهور مستعفی که 4 سال است با مردم خود می جنگد؟ یا برگزاری یک انتخابات و پذیرفتن انتخاب مردم یمن که با حضور میلیونی و اعجاب انگیز خود در خیابانها بعد از سالها جنگ و قحطی همچنان حامی انصارالله هستند؟!
از چه کسی انتظار داریم به یاری یمنی ها بشتابد؟!
وقتی آمریکا و انگلستان و فرانسه تامین کننده اصلی سلاح به متجاوزان هستند، از آنها انتظار قطعنامه پایان جنگ دارید؟
وقتی کشورهای مسلمان یا از عربستان و امارات حق السکوت گرفته اند یا درگیر نزاع های حزبی و فتنه های داخلی و تفرقه بر سر فوتبال و توئیت فوتبالی هستند، از آنها انتظار “کمک به یمن” دارید؟!
چه کسی باید برخیزد و جلوی تجاوز به یمن را بگیرد؟! وقتی دولتها خوابند.. ملتها باید برخیزند..
مسابقه کتابخوانی مشترک مراکز حوزوی (ویژه طلاب و روحانیون و همسر و فرزندان آنها)
با استعانت از خداوند متعال و نظر به تأکید مقام معظم رهبری(مدظله العالی) بر مسأله کتاب و کتابخوانی” اولین مسابقه کتابخوانی مشترک بین مراکز حوزوی” زیر نظر ستاد ترویج فرهنگ کتابخوانی حوزههای علمیه” برگزار میشود و دستورالعمل اولین دوره از مسابقات مشترک این ستاد به شرح ذیل میباشد.
جامعه هدف:
برادران و خواهران طلبه و دانشآموختگان مراکز حوزوی سراسر کشور اعم از ایرانی و غیر ایرانی و خانوادههای آنان (همسر و فرزندان)
رژیم پهلوی، سر سپردهی انگلیس و امریکا بود
به حاکمیت رسیدن محمدرضا پهلوی به وسیله انگلستان (۲ اردیبهشت ۱۳۷۷)
برای یک ملت برای ملت ایران هیچ ننگی بالاتر از این نیست که حکام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشتهداران امور کشور را دولت انگلیس به وسیلهی سفارتخانهی خود بیاورد و ببرد! کدام ننگ برای یک ملت، از این بالاتر است؟! خاطراتی را که از عناصر دوران پهلوی نوشتهاند، بخوانید! بعد از آنکه در سال ۱۳۲۰ رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمیدانست که آیا پادشاه خواهد بود یا نه! کسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آنها گفتند که بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی که فلان کار را نکند و فلان کار را بکند! خوشحال شد. اینها حقایق این کشور است. پنجاه سال حکومت ایران که حکومت دیکتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آنچنانی بود، به وسیلهی دو نفری انجام گرفت که آنها را بیگانگان بر سر کار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم که حکومت قاجار و حکومت سلاطین بود. شرح حال این سلاطین را ببینید! مردم که هیچ، مردم که اصلا برای آنها قابل ذکر نبودند! عمال دولت را از صدر اعظم تا پایین، نوکران خودشان میدانستند و به آنها میگفتند شما در بین نوکران ما چنین هستید، چنان هستید! چنین حکومتهایی بر این کشور حاکم بودهاند! این برای اولین بار در طول قرون متمادی است که به برکت انقلاب در این کشور، حکومتهایی سر کار میآیند که ملاک مسئولان حکومتها، علم، تقوا، عدالت، مردمدوستی و گزینش مردم است. با مردمند؛ برای مردم و در خدمت مردمند؛ اهل سواستفاده، دزدی و سرسپردگی به دشمن نیستند. این حقایق در تاریخ طولانی ایران، قرنها سابقه نداشته است. اینها را اسلام و انقلاب به این ملت داد.
جدایی از مردم؛ عامل وابستگی پهلوی به بیگانگان (۱۳ بهمن ۱۳۷۷)
آنها [حکومت پهلوی] وابسته بودند. وابستگیشان بهخاطر این بود که از مردم بهکلی بریده بودند. برای حفظ حکومت خودشان، خود را ناچار میدانستند که به خارجیها متکی شوند. رضاخان را انگلیسیها سرکار آوردند، که جزو تواریخ مشخص و مسلم و روشن است. محمدرضا را هم انگلیسیها تثبیت کردند. بعد از دورهی حکومت دکتر مصدق، کودتا را امریکاییها به راه انداختند و البته از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلط پیدا کردند. اینها در اغلب امور این کشور، وابسته بودند. مستشاران امریکایی و دهها هزار امریکایی دیگر در مهمترین مراکز نظامی، اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این کشور شغلهای حساس و درآمدهای گزاف داشتند و آنها در حقیقت کارها را انجام میدادند و به آنها خط میدادند. دستگاه اطلاعاتی این کشور را امریکاییها و اسرائیلیها بهوجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات امریکاییها بودند. در زمینهی منطقهای و جهانی، حتی در زمینههای اقتصادی - مثلا قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکتهای خارجی در نفت ایران به چه کیفیت باشد - در همهی این مسائل مهم و حساس، آن چیزی کاری را انجام میدادند که از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجیها فداکاری نمیکردند، بلکه برای حفظ حکومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان میدادند و به آنها تکیه میکردند و دست آنها را در تطاول به این کشور و این ملت باز میگذاشتند. حکومت آنها تحمیلی و کودتایی بود. با کودتا سرکار آمده بودند؛ هم رضاخان با کودتا سرکار آمده بود، هم محمدرضا با کودتا سرکار آمد. حکومت کودتایی، معلوم است چطور حکومتی است: بر مردم تحمیل بودند و از آرا مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادهی آنهاهیچ نشانی نبود. آنها برای آرا مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطهی صمیمی و دوستانهای با مردم نداشتند. رابطه، رابطهی خصمانه بود؛ رابطهی ارباب و رعیت بود؛ رابطهی آقایی و نوکری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقهای که هیچ تعهدی در مقابل مردم ندارد. خانوادهی پهلوی، پنجاه سال در کشور ما اینگونه زندگی کردند.
اجازه گرفتن محمدرضا شاه از بیگانگان برای تعیین نخست وزیر (۱۴ بهمن ۱۳۷۳)
از سال ۱۳۳۲ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس و امریکا بر سر چاههای نفت، و در واقع گنج نفت ایران نشستند و تا آنجا که توانستند، برداشتند و بردند. ملت ایران چگونه دلش با اینها صاف شود؟! رژیم پهلوی، سر سپردهی انگلیس و امریکا بود و محمدرضا، واقعا مثل یک مامور امریکا در ایران عمل میکرد. یک عامل امریکا در راس یک رژیم وابسته، وظیفهای نداشت جز اینکه وقتی بگویند فلان نخستوزیر را بگذار و فلان نخستوزیر را بردار، اطاعت کند. آنها هر کاری میخواستند، میکردند. اگر هم یک وقت خود او میخواست نخستوزیری را برکنار کند و امریکاییها راضی نبودند، به امریکا میرفت و این و آن را میدید، تا اجازه دهند فلان نخستوزیر را بردارد یا بگذارد! وضعیت این گونه بود. سفرای امریکا و انگلیس در تهران، تعیین کنندهی خطوط اساسی این مملکت بودند…
اینها کسانی بودند که روزگاری، شاه ایران - آن روسیاه نگونبختی که به اسم «شاه» در ایران بود - از سفر ایشان؛ یعنی سفیر انگلیس و سفیر امریکا در تهران، حرفشنوی داشت و هر چه آنها در مسائل اساسی این کشور میگفتند، انجام میداد. اما امروز با نظام و دولتی در ایران مواجهند که از صد عامل در مسائل اساسی کشورش، یک مورد هم منطبق با خواست امریکا نیست. با نظامی مواجهند که در بدو استقرار، اولین کارش قطع کردن امتیازات اینها بود. در واقع انقلاب اسلامی، اول کاری که کرد این بود که به قطع امتیازات انگلیس و امریکا در ایران پرداخت.
خاشع در برابر بیگانه و خشن در مقابل مردم (۲۲ ازدیبهشت ۸۸)
اگر یک ملتی احساس عزت نکند، یعنی به داشتههای خود- به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفبای خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود- به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزی ندارد، این ملت بهراحتی در چنبرهی سلطهی بیگانگان قرار میگیرد…
وقتی یک چنین روحیهای در میان مردمی حاکم شد، دستگاه سیاسی آن کشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوکرمآب میشود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل برهی رام؛ «اسد علی و فی الحروب نعامه». همان رضاخانی که بخصوص در نیمهی دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود- که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند؛ توی خانههای خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمیکرد- در مقابل یک پیغام سادهی انگلیسیها که گفتند «باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موش مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دههی چهل و دههی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان- خشن؛ بدون اندک ملاحظهای از مردم- وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتی است که از عزت ملی محروم است.
یکی از اساسیترین قلمهائی که انقلاب اسلامی به ما ملت ایران عطا کرد، احساس عزت بود. امام بزرگوار ما مظهر عزت بود. آن روزی که امام علنا فرمود «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، اوج اقتدار سیاسی و نظامی آمریکا در دنیا بود. امام احساس عزت را به این مردم برگرداند و انقلاب احساس عزت را به ملت ایران برگرداند.
باقی ماندن ثروت میلیاردیِ شاهِ فراری نزد آمریکاییها (۱۱ آبان ۱۳۷۳)
[آمریکایی ها] محمدرضا را که فراری ملت ایران بود، در آمریکا پذیرفتند و به عنوان یک میهمان پناه دادند. اموالی که در اختیار محمدرضا قرار داشت، بالغ بر میلیاردها دلار میشد که در امریکا سرمایهگذاری کرده بود. در همه جای دنیا معمول است وقتی یک نفر که در راس رژیمی قرار دارد، سرنگون شد، اموال شخصیاش که از آن مردم و دولت جدید بر سر کار آمده است، به آن دولت برگردانده میشود. این در همه جا یک عرف است. اگر روزنامهها را در قضایای گوناگون خوانده باشید، میبینید که همه جا این کار را کردهاند. هیچ جا سابقه ندارد که آن همه ثروت را که متعلق به ملت ایران بود، در حسابهای محمدرضا و کسانش در امریکا، نگه دارند. حتی یک ریالش را به مردم ایران ندادند و نگه داشتند و هنوز هم پیش آنهاست. هنوز هم طلب ملت ایران از رژیم امریکا، میلیاردها دلار است. آنها اموالی را که دولت ایران در گذشته خریداری کرده بود؛ پولش از کیسهی ملت ایران پرداخته شده بود و ملت به آنها احتیاج داشت، نگه داشتند. هنوز هم در انبارهای خودشان نگهداشتهاند و تا امروز هم تحویل دولت جمهوری اسلامی و ملت ایران ندادهاند. طلبهای ایران که در امریکا بود، بلوکه شد و اینها را برنگرداندند. چرا؟ به این امید که شاید بتوانند نظام جمهوری اسلامی را منهدم کنند. با خود گفتند: امروز این پولها را به آنها نمیدهیم که مورد استفادهشان قرار گیرد. غرض اینکه، رژیم ایالات متحدهی امریکا، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همان روش قبل از پیروزی را ادامه داد؛ یعنی اعمال کینه و خصومت با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی. در چنین شرایطی بود که قضیهی سفارت اتفاق افتاد.
سيري در زندگاني و شخصيت حضرت موسي مبرقع عليه السلام
زندگي حضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
امام زاده عظيم الشأن حضرت موسي مبرقع، فرزند بلافصل امام جواد(عليه السلام) و برادر امام هادي(عليه السلام) است. مادر اين بزرگوار، بانوي پاك و باعفت حضرت سمانه مغربيه(عليها السلام) بوده است. موسي فرزند امام محمدتقي، در سال 214ه .ق در خاندان علم و امامت و معدن فضايل و مكارم متولد شد. او تحت تربيت پدر بزرگوار خويش پرورش يافت و به كمالات علمي و معنوي والايي رسيد؛ تا جايي كه امام جواد(عليه السلام) در وصيت نامه خويش توليت صدقات و موقوفات را به ايشان واگذار كرد و با اين عمل اعتماد خويش به موسي مبرقع و مراتب عدالت و تقواي آن بزرگوار را بر همگان آشكار ساخت. موسي پس از شهادت پدرش، از محضر برادر عظيم الشأن خود امام هادي(عليه السلام) بهره جست و آن حضرت را به عبارت (بنفسي أنت؛ جانم به فدايت) خطاب مي كرد. موسي مبرقع(عليه السلام) در سال 256ه .ق به قم آمد و در ابتدا با مخالفت سران عرب كه در قم بودند، مواجه شد. از اين رو به كاشان رفت و مورد استقبال گرم حاكم و مردم كاشان قرار گرفت. پس از مدّتي به اصرار مردم و علما به قم برگشتند و بين مردم محبوبيت خاصي پيدا كردند محبوبيت ايشان در ميان مردم قم سه وجه داشته. اول: آنكه ايشان معصوم زاده بودند. دوم: اينكه آن بزرگوار چشمه اي از علوم كوثر فاطمي بود كه تفسير قرآن و احاديث را به طور مستقيم از امام معصوم به عنوان معدن علم الهي نقل مي كرد. سوم: آنكه ايشان همچون حضرت يوسف رخساره زيبا و جذابي داشتند كه به هنگام عبورشان مردم دست از كسب و تجارت برداشته، به تماشاي ايشان مي ايستادند به همين دليل ايشان نقاب و برقع به چهره مبارك مي انداختند و از اين جهت به (مبرقع؛ برقع كشيده) معروف گشتند. پس از گذشت مدّتي از اقامت موسي مبرقع در قم، دخترش بريهه و خواهرش زينب، امّ محمد و ميمونه، دختران امام جواد(عليه السلام) بر ايشان وارد و مايه بركت و رحمت خداوند بر مردم گشتند. اين بانوان بزرگوار پس از وفات در كنار حضرت معصومه(عليها السلام) به خاك سپرده شدند. موسي مبرقع(عليه السلام) پس از عمري تهجّد و خدمت و تبليغ علوم اهل بيت(عليهم السلام) در شب چهارشنبه اواخر ربيع الثاني سال 296 در قم وفات يافت و در مكان فعلي (منزل محمّد بن خالد اشعري) از اصحاب امام رضا(عليه السلام) مدفون گرديد. بعدها يكي از نوادگان ايشان به نام احمد بن محمّد در كنار ايشان دفن شدند. جنب قبر مطهر ايشان چهل تن از اهل بيت و نوادگان موسي مبرقع به مرور زمان دفن شدند كه همه آن بزرگواران از مقام علمي و تقواي بالايي برخوردار بودند، از اين جهت آنان را (چهل اختران) ناميدند و مرقد مطهرشان هم اكنون به (چهل اختران) معروف گشته است. در همين مجموعه، بقعه امامزاده زيد از فرزندان امام سجاد(عليه السلام) نيز واقع گرديده است. (1)
پي نوشت:
1. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، ص 15.
مادر حضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
از ازدواج امام جواد(عليه السلام) با امّ الفضل دختر مأمون سال ها گذشت. ولي امّ الفضل داراي فرزند نشد، چرا كه او عقيم و نازا بود. بدين جهت امام جواد(عليه السلام)، با كنيزي پاكسرشت به نام (سمانه) از اهالي مغرب (بين آفريقا و اندلس) ازدواج كرد و از او در سال 212ه .ق داراي فرزندي شد كه همان حضرت هادي(عليه السلام) است.(1) دو سال بعد، يعني در سال 214ه .ق فرزند ديگرش از سمانه متولد شد كه او را (موسي) نام نهاد.هنگامي كه دست مشيّت و تقدير الهي سمانه را به همراه كارواني از مغرب (بين آفريقا و اندلس) به مدينه آورد و به همسري امام جواد(عليه السلام) مفتخر گردانيد، امام جواد(عليه السلام) در شأن آن بانوي پركرامت چنين فرمود: (نام او سمانه است، او بانويي است كه حق من را مي شناسد او از بانوان بهشت است. شيطان سركش به او نزديك نشود و نيرنگ طاغوت عنود به او راه نيابد او همواره مورد نظر خداوندي است كه هرگز خواب ندارد و در مقام والاي معنوي در رديف مادران صديقان و صالحان است. (2) روايت ديگري به همين مضمون از ناحيه امام هادي(عليه السلام) در عظمت و فضيلت مادر بزرگوارشان، حضرت سمانه(عليها السلام) صادر شده است. (مادرم عارف به حق من است. او از اهل بهشت است شيطان سركش به او نزديك نمي شود و نيرنگ ستمگران معاند به او نمي رسد او همواره مورد نظر خداوندي است كه هرگز خواب ندارد و در شمار مادران صديقان و صالحان است. (3) آري، يك بانو مي تواند به مقامي برسد كه به فرموده امام جواد(عليه السلام) شايستگي مادري صديقان و صالحان را پيدا كند و از وي فرزنداني چون امام هادي(عليه السلام) و موسي مبرقع(عليه السلام) به وجود آيد. حضرت سمانه(عليها السلام) در فضايل معنوي چنان ممتاز بود كه او را سيده و مادر ارزش ها مي ناميدند (4) در زهد و تقوا در عصر خود بي نظير بود، بيشتر روزها، روزه مستحبي مي گرفت عالم بزرگ سيّد مرتضي علم الهدي در كتاب (عيون المعجزات) در شأن حضرت سمانه مي نويسد (و كانت من القانتات؛ او از بانواني بود كه در مقام عبادت خدا نهايت خضوع و خشوع را داشت) (5) يوسف آل محمد(عليهم السلام) مي نويسد: ابواحمد موسي مبرقع فرزند امام جواد(عليه السلام) در تاريخ 214ه .ق دو سال بعد از ميلاد علي بن محمّد، امام هادي(عليه السلام) در مدينه متولد شد. (6) هرچند درباره تعداد فرزندان امام جواد(عليه السلام) در ميان تاريخ نگاران و دانشمندان رجال اختلاف وجود دارد، اما آنچه همگان بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه جناب موسي مبرقع فرزند بلافصل امام جواد(عليه السلام) و برادرِ تني امام هادي(عليه السلام) است. (7)
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 5، ص 115 ـ 116.
2. محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ج 3، ص 23؛ موسوعة الامام الجواد(عليه السلام)، ص 41.
3. طبري، دلائل الإمامه، ص 369، ص 401؛ إثبات الوصيه، ص 228، موسوعة الامام الجواد(عليه السلام)، ص 41.
4. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابوطالب، ج 4، ص 401.
5. سيد مرتضي، عيون المعجزات، ص 132.
6. محيطي اردكاني، احمد، سبزپوشان، ص 76 و 77؛ فيض، گنجينه آثار قم، ج 2، ص 546.
7. احمدي، حسين، نورٌ علي نورٌ، ص 20.
از كودكي تا جوانيحضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
موسي مبرقع(عليه السلام) دوران كودكي خود را در شهر مدينه در دامن مادري پاك و باتقوا همچون سمانه مغربيه و در سايه سار پدر بزرگوارش امام جواد(عليه السلام) و در جوار برادرش امام هادي(عليه السلام) سپري نمود. بدين سان شالوده علم و تقواي موسي در خانه وحي و امامت، پايه ريزي گشت با تبعيد امام جواد(عليه السلام) از مدينه به بغداد، در حالي كه جز شش بهار از زندگي موسي نمي گذشت، روح لطيف وي در غم فراق پدر تحت فشار قرار گرفت. موسي در چنين شرايطي، با تحصيل علوم ديني و احكام شريعت از برادر ارجمندش امام هادي(عليه السلام) به كمالات علمي و معنوي بالايي دست يافت؛ (1) تا جايي كه مردم وي را به عنوان شخصيتي برجسته در علم و تقوا مي شناختند و مسائل ديني خود را از وي سؤال مي كردند، ولي او به خاطر احترام فراواني كه براي برادرش امام هادي(عليه السلام) قائل بود، سعي مي كرد براي پاسخگويي به مسائل به آن حضرت مراجعه نمايد و بدون اجازه او به مسائل مهم پاسخ ندهد. از باب نمونه مي توان به اين حديث كه جناب موسي مبرقع خود راوي آن است، توجه كرد، او مي گويد: در ديوان عمومي با يحيي بن اكثم (2) برخورد كردم و او از من مسائلي پرسيد. من نزد برادرم علي بن محمد امام هادي(عليه السلام) رسيدم و ميان من و او پندهايي رد و بدل شد كه من را در اطاعت از خودش اگاه و بينا كرد به او گفتم: (قربانت شوم! يحيي بن اكثم نامه اي براي من نوشته و مسائلي از من پرسيده تا به او پاسخ دهم) برادرم امام هادي(عليه السلام) لبخندي زد و فرمود: (پاسخ او را دادي؟!) گفتم: (نه) فرمود: (آن سؤال ها چيست؟) يكي يكي سؤال ها را بيان كردم و برادرم امام هادي(عليه السلام) جواب فرمود (3) از اين روايت به خوبي استفاده مي شود كه موسي مبرقع در مدينه و عراق به عنوان يك شخصيت برجسته علمي، مورد توجه بزرگان بوده است. (4) آن حضرت پس از مهاجرت به قم نيز مورد احترام علماي بزرگي چون احمد بن عيسي اشعري و احمد ابن اسحاق قمي و محمّد بن يحيي كه رياست ديني و دنياي مردم قم را دارا بودند، واقع گرديد پرهيزگاري، امانت و تقواي موسي مبرقع نزد پدرش، امري مسلّم بود تا آنجا كه حضرت امام جواد(عليه السلام) او را بعد از برادرش امام هادي(عليه السلام) متولي موقوفات و صدقات خود نمود، بي آنكه بر وي ناظر و مراقبي بگمارد. اين موضوع در وصيت نامه امام جواد(عليه السلام) به صراحت بيان شده است. (5)
پي نوشت ها:
1. أضواءٌ علي حياة موسي المبرقع و ذريّته، ص 128.
2. اشتهاردي، محمد محمدي، سيره چهاره معصوم، ص 838.
3. حرّاني، تحف العقول، ترجمه كمره اي، ص 503، تهذيب الاحكام، ج 9، ص 355.
4. اضواءٌ في حياة موسي المبرقع و ذريّته، ص 128.
5. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، ص 26.
توطئه ترور شخصيت حضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
در زمان امام هادي(عليه السلام)، شخص فاسقي به نام (يعقوب ياسر) كه ساقي ميخانه متوكل عباسي و محبوب دربار بود، با جعل حديثي از امام هادي(عليه السلام) سعي كرد تا شخصيت عظيم حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) را در عالم اسلام خدشه دار نمايد. اين توطئه ناجوانمردانه در حالي صورت پذيرفت كه حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) بازوي ولايت و امامت برادر خويش امام هادي(عليه السلام) گشته بود و با سفرهاي تبليغي و هجرت هاي الهي خويش مي توانست بخش هاي عظيمي از عراق، ايران و ديگر كشورهاي منطقه را تحت تأثير جامعيت علمي و معنوي خويش قرار داده و عموم شيعيان را در ياري رساني به امام هادي(عليه السلام) و زمينه سازي براي استقرار حكومت اهل بيت(عليهم السلام) استوار و ثابت قدم قرار دهد. اين جنگ تبليغاتي ناجوانمردانه كه با هدف از كار انداختن بازوان ولايت و امامت و به نيّت كاستن از بُرد تبليغي حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) صورت پذيرفت، تا حدّ بسياري توانست جامعه شيعه را تحت تأثير و حضرت موسي مبرقع را در حصار غربت و مظلوميت قرار دهد. در مجموع مي توان گفت كه دربار عباسي در اجراي نقشه پليد و شيطاني خويش در توطئه ترور شخصيت حضرت موسي مبرقع به موفقيت هاي نسبي دست يافت؛ تا جايي كه آثار آن تبليغات سوء و مسموم تا عصر و زمان ما نيز ادامه يافته و غربت و مظلوميت آن حضرت را دوچندان ساخته است اين در حالي است كه علامه مجلسي و حضرت آيت الله خوئي، (يعقوب ياسر) را كه ساقي ميخانه متوكل و جعل كننده اين حديث بوده است، مردي (مجهول الهويه) خوانده اند و روايت او را تأييد نكرده اند فرزند حاج سيّد علي تقي كشميري نيز با تأليف كتابي جداگانه درباره شخصيت والاي موسي مبرقع(عليه السلام) بر نظريات علما صحّه گذاشته و آن مرد فاسق فاجر، (يعقوب ياسر) را رسوا نموده است. در سده هاي اخير، مرحوم (حاجي نوري) با تأليف كتاب ارزشمندي به نام (البدر المشعشع في احوال الموسي المبرقع) نقاب اتهام را از چهره غريب و مظلوم موسي مبرقع(عليه السلام) بركشيده و جلوه هايي از چهره نوراني و ولايي آن حضرت را آشكار ساخته است. (1)
پي نوشت ها:
1. ر.ك: رمضان نژاد، محمدرضا، يادگار امام جواد(عليه السلام)، ص 58، 60.
مقام حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) در نظر علما
عرض ارادت به فرزندان ائمه اطهار(عليهم السلام) از وظايف شيعيان، سنتي نيكو است كه به دستور پيامبر بزرگوار اسلام(ص) و ائمه اطهار(عليهم السلام) بر ما لازم و آرام بخش جان و روح هر محب اهل بيت(عليهم السلام) مي باشد. حرم نوراني كه به انوار مقدّس حضرت موسي بن تقي الجواد و چهل اختر تابناك(عليهم السلام) منوّر است. مورد توجّه بيش از پيش مؤمنين و ارادتمندان اهل بيت(عليهم السلام) مي باشد كه علما و مراجع عظام توجه ويژه اي نسبت به اين امامزاده موسي مبرقع و چهل اختران مي نمودند از آن جمله مرحوم آيت الله العظمي بهجت(ره) مي فرمودند: اگر كسي خدمتي به حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) نمايد مورد عنايت اهل بيت(عليهم السلام) و امام جواد(عليه السلام) و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) واقع مي شود. و همچنين حضرت آيت الله بهجت(ره) در مورد توسل به اين امام زاده چنين مي فرمودند: توسلات خيلي نافع است. به اين امام زاده ها زياد سر بزنيد. اين بزرگواران همچون ميوه ها كه هركدام ويتامين خاصّي دارند، هركدامشان خواصّ و آثاري دارند. در مجموع توصيه به زيارت امامزادگان و توسل به آنان در بيان بزرگان دين آمده است كه آيت الله بهجت(ره) مي فرمودند: يكي از كرامت هاي شيعه، قبور و مزارهاي امامزادگان است، لذا نبايد از زيارت آنها غافل باشيم و خود را اختيارا محروم سازيم.يكي از اولياي خدا نقل مي كند: شبي در عالم رؤيا، حضرت امام رضا(عليه السلام) را ديدم كه از مردم گلايه مي كردند و مي فرمودند: (به مردم بگوييد چرا به زيارت نواده من، موسي مبرقع، نمي روند. (1)
همچنين علما و بزرگاني مانند آيت الله العظمي بروجردي، آيت الله العظمي مرعشي نجفي و آيت اله كشميري بر زيارت امامزده موسي مبرقع و 42 امامزاده ديگر در چهل اختران مداومت داشته و بر انجام آن تأكيد مي نمودند. (2)
پي نوشت ها:
1. رمضان نژاد، محمدرضا، يادگار امام جواد(عليه السلام)، ص 60.
2. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، زيارت نامه حضرت امام زادگان موسي مبرقع، احمد بن محمّد اعرج، زيد و چهل اختران(عليه السلام)، ص 12، ص 54.
هجرت حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) به قم
اكثر تاريخ نويسان و محدثان و علماي انساب، اتفاق دارند بر اينكه موسي مبرقع فرزند امام جواد(عليه السلام) از كوفه به قم هجرت نموده و در همين شهر رحلت كرده و در محلي كه هم اكنون در خيابان آيت الله طالقاني (آذر) به محله چهل اختران معروف است به خاك سپرده شده است. (1) در (تاريخ قم) چنين آمده است: (ديگر از سادات حسيني و رضوي از فرزندان امام رضا(عليه السلام)، موسي بن محمّد بن علي بن موسي الرضا(عليهم السلام) صاحب رضائيه است. ابوعلي حسين بن محمّد بن نصر بن سالم مي گويد: (اوّل كسي كه از سادات رضوي از كوفه به قم آمد (2) ابوجعفر موسي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر(عليهم السلام) بود، وي در سال 256ه .ق از كوفه به قم آمد و در قم مقام كرد…) (3) محدث قمي با استفاده از (تاريخ قم) مي گويد: (موسي مبرقع جدّ سادات رضوي است و رشته اولادش تا به حال منقطع نگشته است و نسب بسياري از سادات، به او منتهي مي شود او اوّل كسي است كه از سادات رضوي در سال 256ه .ق به قم وارد شده است.) (4) ابن فندق، علي بن زيد بيهقي، متوفاي 565ه .ق در كتاب (لباب الأنساب) مي نويسد: (موسي مبرقع به قم هجرت كرد و در آنجا مدفون مي باشد. (5) در (تاريخ قم) آمده است: (موسي مبرقع فرزند امام جود(عليه السلام) وقتي وارد قم شد، پيوسته، روي خود را با برقع مي پوشاند. رؤساي عرب مقيم قم به او پيغام دادند كه بايد از مجاورت و همسايگي ما بيرون روي! موسي به كاشان رفت و مورد تجليل و احترام احمد بن عبدالعزيز واقع شد و هداياي گران قميتي دريافت كرد. احمد بن عبدالعزيز براي وي هزار مثقال طلا و يك اسب زين كرده به عنوان مقرري سالانه تعيين نمود و به وي تسليم كرد. (6)
پس از آن ابو الصّديم حسن بن علي بن آدم اشعري و يكي ديگر از رؤساي عرب، با پيجويي علت بيرون رفت موسي مبرقع از قم، اهالي قم را به خاطر اين عمل ناشايست توبيخ كردند و عدّه اي از بزرگان عرب را به كاشان فرستادند و با عذرخواهي، او را به قم بازگرداندند و با احترام و اكرام، از مال خود براي او خانه اي خريدند. چند سهم از قريه (هنبرد) و (اندريقان) و (كاريز) را به او واگذار نموده، مبلغ بيست هزار درهم به او عطا كردند. طبق روايتي ديگر چون اعراب قم به موسي مبرقع پيغام دادند كه بايد از همسايگي ما بيرون روي، او برقع را از روي خود برداشت و ايشان او را شناختند پس درباره موسي همّت و اعتقادشان محقّق شد و اين خانه و سها م و اموال را به او بخشيدند. از اين دو روايت به خوبي استفاده مي شود كه يكي از علل بيرون راندن وي از قم نشناختن او بوده است، به گونه اي كه وقتي او را شناختند، وي را بسيار تجليل و اكرام نمودند. موسي مبرقع با اين اموالي كه در اختيارش قرار دادند، چند روستا، و چند زمين كشاورزي خريداري كرد و به زندگي خوبي نايل آمد آنگاه خواهرانش زينب، ام محمد، ميمونه و دخترش بريهه به قم آمدند و تا پايان عمر در قم ماندند. (7) يكي از توفيقات جناب موسي مبرقع و خواهر بزرگوارش زينب، در ايام اقامتشان در قم، ساختن گنبد و بارگاه براي كريمه اهل بيت حضرت معصومه(عليها السلام) بوده است. (8)
پي نوشت ها:
1. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 182؛ نوري، بدر مشعشع، ص 2 ـ 4.
2. فيض عباسي، گنجينه آثار قم، ج 2، ص 546.
3. حسن بن محمّد، تاريخ قم، ترجمه: حسن بن علي، ص 215.
4. محدث قمي، منتهي الآمال، ج 2، ص 399؛ محدث قمي، سفينة البحار، ج 2، ص 653.
5. بيهقي، علي بن زيد، لباب الأنساب، ص 121.
6. ناصرالشريعه، محمدحسين، تاريخ قم، ص 215 و 216.
7. ناصر الشريعه، محمدحسين، تاريخ قم، ص 216.
8. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، ص 30.
رحلت حضرت موسي مبرقع(عليه السلام)
موسي مبرقع(عليه السلام) در سال 256ه .ق در سن 42 سالگي وارد قم شد و بعد از اقامتي كوتاه در كاشان، مدت 40 سال در قم مقيم بود و به عنوان يكي از شخصيت هاي برجسته از خاندان امامت و ولايت مورد تكريم علما و بزرگان و اهلي قم قرار داشت. تا اينكه در شب چهارشنبه آخر دي ماه 8 روز مانده به آخر ربيع الثاني يعني در 22 ربيع الثاني سال 296ه .ق در سن 82 سالگي دار فاني را وداع و روح بلندش به ملكوت اعلي پيوست. (1) امير قم، عباس بن عمرو غنوي به او نماز خواند و در سراي خودش، در همين موضعي كه امروز به مشهد موسي مبرقع در محله چهل اختران معروف است به خاك سپرده شد. (2) از همان روز تا كنون مزار وي مورد احترام مؤمنان و دوستداران اهل بيت(عليهم السلام) مي باشد شيعيان ايران و ديگر كشورها مانند شيعيان هندوستان و پاكستان وقتي به قم مشرف مي شوند، به زيارت موسي مبرقع مي روند و احترام مرقد و ضريح موسي وي را برخود لازم مي دانند. هيچ يك از علماي شيعه درباره موسي مبرقع، نقص و ضعفي نقل نكرده اند، بلكه جمعي از بزرگان شيعه كه هيچ گاه از افراد ضعيف و غيرموثق روايت نمي كنند با اذعان به عدالت، وثاقت و ديانت حضرت موسي مبرقع(عليه السلام) ثقة الاسلام كليني درالكافي، شيخ طوسي در تهذيب الأحكام شيخ مفيد در الإختصاص، ابن شعبه در تحف العقول از جناب موسي مبرقع(عليه السلام) روياتي نقل كرده اند كه شاهدي بر وثاقت و صداقت وي در نزد بزرگان شيعه مي باشد. (3)
پي نوشت ها:
1. ناصرالشريعه، محمدحسين، تاريخ قم، ص 215 و 216؛ محدث نوري، بدرٌ مشعشع في احوال موسي مبرقع، ص 16.
2. شريف رازي، محمّد، گنجينه دانشمندان، ج 6، ص 189.
3. شيخ كليني، الكافي، ج 7، ص 158؛ شيخ طوسي، تهذيب الأحكام، ج 9، ص 355؛ شيخ مفيد الإختصاص، ص 91؛ ابن شعبه تحف العقول، ص 53.
4. احمدي، حسين، نورٌ علي نور، ص 36.
دو کتاب خواندنی از آقا نجفی قوچانی
به مناسبت درگذشت آیت الله سید محمد حسن آقا نجفی قوچانی
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مدظله العالی: «این کتاب زندگی مرحوم آقانجفی قوچانی که به اسم سیاحت شرق منتشر شده خیلی چیز جالبی است. من به برادران و خواهران توصیه میکنم کتاب را بخوانند. خود مرحوم آقا نجفی یک شخصیت بسیار ممتازی بوده، یک انسان معنوی بوده. مرحوم شهید مطهری ایشان را دیده بود در قم و به من میگفت ایشان اهل مکاشفه و اهل معنا بودند.
سید محمدحسن حسینی (۱۲۹۵-۱۳۶۳ق) مشهور به آقا نجفی قوچانی، از عالمان و فقیهان قرن چهاردهم قمری. او نویسنده کتابهای سیاحت غرب و سیاحت شرق است.
پدرش سیدمحمد که در خسرویه به کشاورزی اشتغال داشت، به تحصیل فرزندش رغبت بسیار نشان میداد، بنابراین محمدحسن در راه کسب علم و فضیلت تا آن جا پیش رفت که در سن ۳۰ سالگی به درجه اجتهاد رسید و پس از آن تا هنگام مرگ در سال ۱۳۶۳ قمری در قوچان، به تدریس، ارشاد و رتق و فتق امور مردم پرداخت، در گرفتاریها از مردم حمایت میکرد و با آن که در هنگام مرگ در منطقه قوچان و حتی برخی شهرستانهای اطراف نفوذ معنوی داشت، از مال و منال دنیا هیچ نداشت.[۱]
گذری بر اخلاقیات آقا نجفی قوچانی
با همه طبقات حشر و نشر داشت، در صدور احکام مردی قاطع، در محضر درس، استادی بزرگ و والامقام و در برخورد با مردم انسانی ساده و بی پیرایه و بسیار متواضع و در عین حال بسیار شجاع و صریح و با هیبت بود.
رعایت حقوق دیگران
آقا نجفی قوچانی (ره) ضمن گزارش ماجراهای دوران طلبگی خود در اصفهان می نویسد:
در این حجره تازه که حجره هامان به هم وصل بود از میان طاقچه سوراخ نمودیم و ریسمانی در آن کشیدیم که یک سر ریسمان در حجره رفیق بود و یک سر آن در حجره من. وقت خواب، آن سر را رفیق به پا یا دست خود می بست و این سر ریسمان را من به دست خود می بستم که سحر هرکدام زودتر بیدار شویم دیگری را بدون آنکه صدایی بزنیم، به توسط همان ریسمان بیدار کنیم که مبادا طلبه ای از صدای ما بیدار شود و راضی نباشد.
مهم ترین تألیفات
1. سیاحت شرق: در این كتاب به سرگذشت خود، از ولادت تا گذشت اكثر و عمده عمر خود، كه به قوچان بازگشته و در این شهر سكونت گزیده، می پردازد. این اثر با قلمی شیوا و سلیس توام با عبرت و وعظ و رمز مشحون از طعن و نقد و بررسی و كنایه است.
سیاحت شرق که از تالیفات مهم ایشان است، درباره سوانح عمر از ابتدای زندگی، گزارش تحصیلات و مشقات دوران تحصیلی، و مباحث و معارف اسلامی را به استناد آیات و روایات با قلمی ساده شرح داده است و خواننده را با نکات علمی و رویدادهای آن زمان آشنا می کند، رویدادهای تاریخی و انعکاس نهضت مشروطیت را در عراق بویژه در نجف به تفصیل شرح داده است مسائل تعلیم و تربیت و تزکیه نفس نیز در این کتاب به چشم می خورد.
این کتاب در1347 قمری نگارش یافته و در 1362 شمسی در تهران چاپ شده است.
در مورد اهمیت این کتاب همین بس که از قول آقای مدرسی طباطبائی نقل شده که کتاب سیاحت شرق جزء السنه شرقی در دانشگاه پرستون ایالت نیوجرسی آمریکا تدریس می شود.
2- سیاحت غرب: كه راجع به عالم پس از مرگ است؛ به تبع لسان دین و اهل دل و حكمای الهی، از آن تعبیر به” غرب” كرده است.
توصیه رهبری برای خواندن دو کتاب آقانجفی قوچانی
آیت الله العظمی خامنه ای: «این کتاب زندگی مرحوم آقانجفی قوچانی که به اسم سیاحت شرق منتشر شده خیلی چیز جالبی است. من به برادران و خواهران توصیه میکنم کتاب را بخوانند. خود مرحوم آقا نجفی یک شخصیت بسیار ممتازی بوده، یک انسان معنوی بوده. مرحوم شهید مطهری ایشان را دیده بود در قم و به من میگفت ایشان اهل مکاشفه و اهل معنا بودند.
کتاب دیگری ایشان دارد به نام سیاحت غرب که در احوال عالم برزخ و پس از مرگ نوشته شده به شکل داستانی. مرحوم مطهری میگفتند من احتمال قوی میدهم که اینها مکاشفات این مرحوم هست، که به این شکل در کتاب سیاحت غرب آن را ثبت کرده است.[2]
پی نوشت ها:
1- شاکری، مزاری در آغوش تاریخ، مقدمه.
2- بیانات رهبرمعظم انقلاب در مراسم سالگرد شهادت دکتر مفتح ۱۳۶۴/۹/۲۶
منابع:
سایت حوزه
ویکی شیعه
فرهنگ نیوز
سایت انهار
ماهنامه خیمه
کانال تلگرام سیمای فرزانگان
شفیعه روز جزا، حضرت معصومه سلام الله علیها
عمه سادات سلام علیك // روح عبادات سلام علیك
عمه سادات بگو كیستی // فاطمه یا زینب ثانیستی
شناسنامه حضرت
كریمه اهل بیت، حضرت معصومه علیها السلام اول ماه ذی القعده سال 173 ه. ق. در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 28 سالگی در روز 10 یا 12 ربیع الثانی سال 201 ه. ق. در شهر مقدس قم به ریاض جنت پر كشید 1) .
القاب شریف آن حضرت، معصومه، كریمه اهل بیت، ستی و فاطمه كبری است. پدر بزرگوارش حضرت امام موسی بن جعفرعلیهما السلام و مادر آن حضرت، «نجمه» است 2) .
مادر آن حضرت
نجمه خاتون مادر بزرگوار امام رضاعلیه السلام و حضرت معصومه علیها السلام است. او از زنان برجسته زمان خود بود و در عقل، دین، حیا، جمال ظاهری و باطنی نظیر نداشت.
«حمیده» مادر امام هفتم علیه السلام همیشه از نجمه یاد می كرد و از روزی كه او را به خانه برد مورد احترام قرار داد و هرگز پیش او نمی نشست مگر برای تعظیم و احترام او.
روزی حمیده به حضرت كاظم علیه السلام عرض كرد: «پسرم! نجمه كنیزی است كه من بهتر از او را ندیده ام؛ او زنی زیرك و دارای محاسن زیادی است و می دانم هر نسلی از او بدنیا آید، پاك و مطهر است؛ او را به تو بخشیدم و از تو درخواست می كنم حال او را رعایت كنی. 3).»
در روایتی آمده است: وقتی حمیده را خرید، شبی رسول خداصلی الله علیه وآله را در خواب دید كه به او فرمود: «ای حمیده! نجمه را به فرزند خود موسی ببخش، همانا از او فرزندی به دنیا می آید كه بهترین اهل زمین است.»
مقام و منزلت حضرت نجمه علیها السلام
مرحوم علامه مجلسی رحمه الله از كتاب ارزشمند عیون اخبار الرضاعلیه السلام روایتی را نقل كرده است كه توجه به آن ما را به مقام و منزلت حضرت «نجمه خاتون» مادر بزرگوار امام هشتم و خواهرش حضرت معصومه علیها السلام آگاه می كند. روایت مورد نظر را ذیلا از نظرتان می گذرانیم:
روزی امام كاظم علیه السلام از هشام پرسید: آیا خبرداری كه كسی از برده فروشان آمده باشد؟ عرض كرد: نه. هشام می گوید: پس آن حضرت فرمود: آمده است. و ما با هم نزد او رفتیم. برده فروشی را دیدیم كه غلامان و كنیزان بسیاری آورده بود.
آن حضرت فرمود: كنیزانی كه برای فروش آورده ای را بر ما عرضه كن، او نه كنیز را بیرون آورد. حضرت هر یك را می دید، می فرمود: این را نمی خواهم. آن گاه فرمود: آیا كنیز دیگری داری؟ گفت: نه، جز یك كنیز كه او سخت بیمار است.
حضرت فرمود: او را بیاور، برده فروش امتناع كرد، حضرت برگشت و روز بعد مرا نزد او فرستاد و فرمود: به هر قیمتی كه بگوید آن كنیز را برای من خریداری كن.
هشام می گوید: چون نزد برده فروش رفتم، او قیمت را بالا برد و من پذیرفتم و او را خریدم.»
مرد برده فروش پس از دریافت پول رو به من كرد و گفت: مردی كه دیروز همراهش بودی چه شد و او كه بود؟ گفتم: او مردی از بنی هاشم است.
گفت از كدام تیره بنی هاشم؟ گفتم: بیش از این مپرس.
آن گاه آن مرد برده فروش گفت: بدان كه من این كنیز را از دورترین مناطق مغرب خریدم. روزی زنی از اهل كتاب این كنیز را همراه من دید و پرسید: این را از كجا آورده ای؟ گفتم: او را برای خود خریده ام. آن زن گفت: سزاوار نیست كه این كنیز نزد تو باشد، او از آن بهترین اهل زمین است و چون به او رسد از او فرزندی به دنیا می آید كه اهل مشرق و مغرب از او اطاعت كنند.
راوی در ادامه می گوید: چیزی نگذشت كه او در ملك امام موسی بن جعفرعلیهما السلام در آمد و حضرت رضاعلیه السلام متولد شد 4) .
به هر روی از افتخارات بزرگ حضرت معصومه علیه السلام این است كه ایشان از طرف پدر و مادر با حضرت رضاعلیه السلام یكی است و این بر شرافت و برتری ایشان افزوده است.
حضرت معصومه علیها السلام در روایات
1. قال الصادق علیه السلام:
«ان لله حرما وهو مكة وللرسول حرما وهو المدینة ولامیرالمؤمنین حرما وهو الكوفة ولنا حرما وهو قم وستدفن فیها امراة من ولدی تسمی فاطمة من زارها وجبت له الجنة 5) ؛
برای خدا حرمی است و آن مكه است و برای رسول خداصلی الله علیه وآله حرمی است و آن مدینه است و برای امیرمؤمنان علیه السلام حرمی است و آن كوفه است و برای ما حرمی است و آن قم است و به زودی زنی از فرزندان من در آنجا دفن می شود كه نامش «فاطمه» است؛ هر كس او را زیارت كند بهشت بر او واجب خواهد شد.»
2. مرحوم محدث قمی رحمه الله نقل كرده است كه امام رضاعلیه السلام به «سعد اشتری قمی» فرمود:
«ای سعد! نزد شما قبری از ما هست. سعد گفت: قبر فاطمه دختر امام موسی بن جعفرعلیهما السلام را می فرمایید؟ فرمود: آری. هر كس او را زیارت كند و حق او را بشناسد بهشت برای اوست. 6).»
3. قال الصادق علیه السلام:
«الا ان قم كوفتنا الصغیرة، الا ان للجنة ثمانیة ابواب ثلاث منها الی قم تقبض فیها امراة هی من ولدی، اسمها فاطمة بنت موسی، تدخل بشفاعتها شیعتی الجنة باجمعهم؛ 7) قم كوفه كوچك ما است. برای بهشت هشت در است كه سه در آن به سوی قم است. زنی در قم وفات می كند كه از اولاد من است و نامش فاطمه دختر موسی بن جعفرعلیهما السلام است. در روز قیامت با شفاعت او تمام شیعیان من وارد بهشت می شوند.»
4. قال الجوادعلیه السلام:
«من زار قبر عمتی بقم فله الجنة؛ 8)
كسی كه قبر عمه ام را در قم زیارت كند سزاوار بهشت است.»
5. قال الرضاعلیه السلام:
«من زارها عارفا بحقها فله الجنة 9) ؛
كسی كه [فاطمه معصومه را] زیارت كند در حالی كه عارف به حق او باشد، پاداشش بهشت است.»
آینه حضرت زهراعلیها السلام
شیخ عبدالله موسیانی كه از شاگردان آیة الله العظمی مرعشی نجفی بود، نقل كرده است كه: «حضرت آیة الله مرعشی نجفی رحمه الله به طلاب می فرمود:
«علت آمدن من به قم این بود كه پدرم آقا سید محمود مرعشی كه از زهاد و عباد معروف زمان خود بود، چهل شب در حرم امیرمؤمنان علیه السلام بیتوته كرد تا آن حضرت را ببیند. شبی در حال مكاشفه امیرمؤمنان علیه السلام را دیده بود كه به ایشان فرمود: سید محمود! چه می خواهی؟ عرض كرد: می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراعلیها السلام كجاست؟ حضرت فرموده بودند: من نمی توانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر را معلوم كنم. عرض كرد: پس من اگر بخواهم آن حضرت را زیارت كنم، چه كنم؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: خداوند، جلال و جبروت حضرت زهراعلیها السلام را به فاطمه معصومه علیها السلام عنایت فرموده است. هر كس بخواهد ثواب زیارت حضرت فاطمه را درك كند، به زیارت حضرت معصومه علیها السلام برود.
آیة الله مرعشی نجفی می فرمود: من به همین علت به قم آمدم؛ ماندگار شدم و الآن شصت سال است كه هر ر وز من اول زائر حضرتم» 10)
كرامات حضرت معصومه علیها السلام
یكی از برترین فضایل و كمالات اهل بیت علیهم السلام ادای حاجات و برآورده كردن خواسته های نیازمندان است. از نظر شیعه فرقی میان حیات و موت اهل بیت علیهم السلام نیست و آن بزرگواران در هر حال ناظرند و حاجات حاجتمندان را بر می آورند.
حضرت معصومه علیها السلام نیز مانند آبا و اجداد كرام خود دارای كرامات و معجزاتی است كه بی تردید نشان از عظمت و برتری آن حضرت دارد.
كرامات آن حضرت اعم از شفای بیماران و شفای روشن دلان و ناشنوایان و… بسیار است. در این قسمت به دو نمونه اشاره می كنیم.
1. شفای معجزه آسا
یكی از خدام حرم حضرت معصومه علیها السلام به نام «میرزا اسدالله» بیمار و انگشتان پایش سیاه شده بود، جراحان اتفاق نظر داشتند كه باید پای او قطع شود تا مرض به قسمتهای بالاتر سرایت نكند. قرار شد فردای آن روز به بیمارستان رفته، پایش را قطع كنند. میرزا اسدالله گفته بود: حالا كه چنین است، امشب مرا به حرم مطهر دختر موسی بن جعفرعلیهما السلام ببرید. او را به حرم بردند، شب هنگام، خدام حرم در را بستند و او پای ضریح مانده و به درگاه دختر موسی بن جعفرعلیهما السلام پناه آورده بود.
نزدیك اذان صبح خادمان حرم صدای میرزا را می شنوند كه فریاد می زند: در را باز كنید، حضرت مرا شفا داده است. در را باز كردند، دیدند او خوشحال و خندان اشك شوق می ریزد و ماجرای شفای خود را این گونه بیان می كند:
خانم مجلله ای را دیدم كه به نزد من آمد و گفت: «تو را چه شده است؟ عرض كردم: درد پایم مرا عاجز كرده است، از خداوند شفای دردم را می خواهم. آن بانوی بزرگ گوشه مقنعه خود را چند دفعه به روی پای من كشید و فرمود: تو را شفا دادیم. عرض كردم: شما كیستید؟ فرمود: مرا نمی شناسی و حال آن كه نوكری مرا می كنی؟ من فاطمه، دختر موسی بن جعفر هستم.
میرزا اسدالله می گوید: وقتی به حالت عادی برگشتم، مقداری پنبه در آنجا دیدم. آن را برداشته و به هر مریضی كه ذره ای از آن را می دادم و او به جای درد می كشید، شفا پیدا می كرد.
وی می گوید: آن مقدار پنبه در خانه ما بود تا وقتی كه سیلابی آمد و خانه ما را خراب كرد و آن پنبه از بین رفت و دیگر پیدا نشد. 11).»
2. عنایت به ملاصدرا
مرحوم محدث قمی می فرماید: «از بعضی اساتید خود شنیدم كه: مرحوم ملاصدرای شیرازی هنگامی كه به قم مهاجرت كرد و در روستای «كهك» اقامت نمود، هرگاه مطالب علمی بر او مشكل می شد، آن حكیم فرزانه به زیارت حضرت معصومه علیها السلام می آمد و با توسل به آن بزرگوار مشكلات علمی خود را حل می نمود و از آن منبع فیض الهی مورد عنایت قرار می گرفت. 12).»
صفای دل بجز مهر شما نیست // كه بی مهر شما دل را صفا نیست
شما پوشیده در ذات خدایید // خدا هم از شما هرگز جدا نیست
خوشا حال دل بیمار عشقی // كه جز وصل شما او را دوا نیست
چگونگی وفات فاطمه معصومه علیها السلام
در سال 201 ه. ق، یك سال پس از سفر تبعید گونه امام رضاعلیه السلام به شهر «مرو»، كریمه اهل بیت، حضرت معصومه علیها السلام همراه عده ای از برادران خود برای دیدار و تجدید عهد با امام زمان خویش بسوی دیار غربت راهی شدند.
وقتی به شهر «ساوه» رسیدند عده ای از مخالفان اهل بیت علیهم السلام با ماموران حكومتی همراه شدند و آنان را مورد هجوم قرار دادند. در این هجوم كینه توزانه عده ای از همراهان حضرت معصومه علیها السلام به شهادت رسیدند.
در شهر ساوه بود كه حضرت بیمار شدند، فرمودند: مرا به قم ببرید، چرا كه از پدرم شنیدم «شهر قم مركز شیعیان ماست.» آن گاه حضرت را به طرف قم حركت دادند. مردم قم كه از این خبر مسرت بخش بسیار خرسند شده بودند، به استقبال حضرت آمدند. در حالی كه «موسی بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعری» زمام شتر آن مكرمه را می كشید، در میان شور و احساسات مردم وارد آن شهر شدند و در منزل موسی بن خزرج كه امروزه به محله میدان میر - جنب 45 متری عمار یاسر - معروف است، اجلال نزول نمودند 13) .
آن بانوی بزرگ هفده روز در شهر ولایت و امامت به سر برد و آخرین روزهای زندگی خود را به عبادت، مناجات و راز و نیاز پرداخت و سرانجام از دنیا رفت.
راز پرواز
در باره بیماری و مرگ زود رس آن بزرگوار گفته شده است كه زنی در شهر ساوه ایشان را مسموم نموده است. 14) این مطلب با توجه به درگیری دشمنان و كینه توزان در هنگام ورود به شهر ساوه، بعید نیست.
مراسم تشییع
پس از وفات آن حضرت و اجرای مراسم غسل و كفن، ایشان را به سوی قبرستان «بابلان» تشییع كردند. هنگام دفن پیكر پاك و مطهر آن حضرت، دو سوار توجه همه را به خود جلب كردند. آن دو سوار به طرف جمعیت آمدند و بر بدن مبارك حضرت نماز گزاردند و آن را دفن نمودند. یكی از بزرگان می فرمود: هیچ بعید نیست كه این دو بزرگوار، امامان معصومی باشند كه برای این امر مهم به قم آمدند 15) .
پس از پایان مراسم دفن، موسی بن خزرج سایبانی از حصیر و بوریا بر قبر شریف آن بزرگوار برافراشت. این سایبان برقرار بود تا زمانی كه حضرت زینب دختر امام جوادعلیه السلام وارد قم شد و قبه ای آجری بر آن بنا كرد 16) .
پی نوشت :
1) فروغی از كوثر، ص 32.
2) دلائل الامامه، ص 309.
3) همسران با فضیلت، گذری به زندگانی مادران چهارده معصوم علیهم السلام، ص 75.
4) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 14.
5) بحارالانوار، ج 102، ص 265.
6) منتهی الامال، ج 2، ص 270.
7) جامع احادیث الشیعة، ج 12، ص 617.
8) بحارالانوار، ج 102، ص 265.
9) همان.
10) فروغی از كوثر، زندگانی حضرت معصومه علیها السلام، ص 87.
11) انوار المشعشعین، حاج شیخ محمد علی قمی، ص 216 به نقل از فروغی از كوثر.
12) فوائد الرضویه، ص 379 به نقل از همان، در حاشیه اسفار نیز به این نكته تصریح شده است..
13) تاریخ قدیم قم، ص 213.
14) وسیلة المعصومیة، میرزا ابوطالب بیوك، ص 68؛ قیام سادات علوی، علی اكبر تشید، ص 168.
15) آیة الله فاضل لنكرانی دام ظله.
16) سفینة البحار، ج 2، ص 376.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره42 .