آیا اخلاق منهای دین یا اخلاق منهای خدا معنا دارد؟
زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید.
اطلاعیه مراسم زیارت عاشورا
احترام به مقام حضرت یعقوب به عنوان پدر
آیا اینکه میگویند حضرت یعقوب(ع) به دیدار حضرت یوسف(ع) آمد و او متکبرانه از اسب پیاده نشد، صحیح است؟
این روایات با آنچه در قرآن کریم آمده ظاهراً مخالفت دارد و ما وظیفه داریم در اینگونه موارد روایات را بر قرآن عرضه کنیم و همانطور که علامه طباطبایی قدسسره فرمودند روایات در داستان یوسف علیهالسلام بسیار زیاد است اما بیشتر آنها یا سندش ضعیف است و یا متن آن دچار تشویش و اضطراب است.
آنچه از آیات قرآن کریم در سوره مبارکه یوسف استفاده میشود این است که وقتی حضرت یعقوب علیهالسلام به همراه همسر و فرزندانش به سوی یوسف علیهالسلام روانه شدند یوسف علیهالسلام از آنها استقبال کرد و پدر و مادر را در آغوش کشید و امنیت قانونی برای زندگی آنان در مصر صادر کرد و به دربار سلطنتی آنها را وارد کرد و پدر و مادر را بر تخت نشانید[1].
بله، در بعضی از روایات تعابیر مختلفی آمده مثل اینکه از اسب پیاده نشد یا اینکه حضرت یعقوب علیهالسلام به محض دیدن او به سوی او حرکت کرد ولی یوسف علیهالسلام در جای خود ایستاد و به سمت پدر حرکت نکرد و یا اینکه از تخت سلطنت و فرمانروایی بلند نشد و در همین حال جبرائیل علیهالسلام نازل شد و به او خبر داد که نبوّت از نسل تو منقطع شد[2].
این روایات اوّلاً: با آنچه در قرآن کریم آمده ظاهراً مخالفت دارد و ما وظیفه داریم در اینگونه موارد روایات را بر قرآن عرضه کنیم و همانطور که علامه طباطبایی قدسسره فرمودند روایات در داستان یوسف علیهالسلام بسیار زیاد است اما بیشتر آنها یا سندش ضعیف است و یا متن آن دچار تشویش و اضطراب است[3].
ثانیاً: بر فرض صحّت این روایات عمل حضرت یوسف علیهالسلام گناه و معصیت نبوده و تعلّل کردن در پیاده شدن از اسب برای حضرت یوسف علیهالسلام ترک اولایی بیشتر محسوب نمیشود یعنی سزاوارتر آن بود که این کار را نمیکرد و بهتر از این میتوانست عمل کند هر چند که فعلی که انجام داده حرام نبوده امّا از شخصیتی مثل حضرت یوسف علیهالسلام بیشتر انتظار میرفت و این همان است که به عنوان «حسنات الابرار سیئات المقرّبین»[4] از آن یاد میشود و با عصمت حضرت یوسف علیهالسلام هرگز منافاتی نخواهد داشت چرا که قرآن برای او مقاماتی را اثبات میکند که برجستهترین آنها مُخلَص بودن او است و مخلَص کسی است که در حرم قلب او غیر از خدا راه نداشته و مجالی برای اندیشه بد و شیطنت نباشد و خدا او را برای خود برگزیده و خالص کرده باشد لذا خداوند در قرآن کریم درباره او میفرماید:
«إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»[5].
او از بندگان خالص شده ما [از هر گونه آلودگی ظاهری و باطنی] بود.
و به همین خاطر بود که از سنگینترین آزمون الهی سربلند بیرون آمد و در همه حالات صبور و شکور بود و در بحبوحه جوانی با فراهم بودن همه امکانات، دامن خویش را به گناه نیالود.
بنابراین ساحت مقدّس حضرت یوسف علیهالسلام و همه پیامبران از هر گونه گناهی پاک و منزّه است.
همانطور که قبلاً هم در بحث عصمت انبیا گذشت ترک مستحب هم گاهی معصیت نامیده میشود همان طور که انجام مستحب را هم طاعت گویند و اگر مستحبّی از دیگران ترک شود مؤاخذه نمیشوند اما اگر از نبی یا وصی مستحبّی ترک گردد به خاطر مرتبهای که پیش خدا دارند به اندک چیزی مؤاخذه میشوند به جهت تأدیب و جبران آن چه از آنها فوت شده است[6].
[1] « فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یوسُفَ آوَی إِلَیهِ أَبَوَیهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللّهُ آمِنِینَ * وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیای مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَعَ الشَّیطَانُ بَینِی وَبَینَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکیمُ » « پس زمانی که بر یوسف وارد شدند ، پدر و مادرش را کنار خود جای داد و گفت : همگی با خواست خدا [ آسوده خاطر و ] در کمال امنیت وارد مصر شوید . * و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت : ای پدر ! این تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق داد ، و یقیناً به من احسان کرد که از زندان رهاییم بخشید ، و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخت ، از آن بیابان نزد من آورد ، پروردگارم برای هر چه بخواهد با لطف برخورد میکند ؛ زیرا او دانا و حکیم است » یوسف 12 : 99 ـ 100 .
[2] تفسیر الصّافی : 3/47 ؛ بحار الانوار : 12/251 ـ 252 ، حدیث 17 ؛ 70/223 ، باب 131 ، حدیث 15 .
[3] المیزان : 11/348 .
[4] کشف الغمة فی معرفة الائمة : 3/47 ـ 48 ؛ بحار الانوار : 25/205 ، باب 6 ، حدیث 16 .
[5] یوسف 12 : 24 .
[6] مجالس شیخ مفید : 145 ؛ بحار الانوار : 17/34 ، باب 15 .
زنده شدن مردگان در گورستان قتلگاه!
گورستان قتلگاه بنا به روایاتی از زمان حضرت رضا (ع) تا اوایل دوران پهلوی قدمت داشته است تا اینکه در ۱۳۰۸ – ۱۳۰۹ ش، تخریب گشت.
جایی در شمال حرم رضوی، منطقهای که امروزه محل قرار گرفتن سازههای عظیمی مانند ورودی و بست شیخ طبرسی و دوربرگردان شمال حرم رضوی است، تا حدود ۱۰۰ سال قبل، گورستانی قدیمی وجود داشت که نه فقط برای مشهدیها بلکه برای همه مردم ایران و حتی جهان تشیع شناخته شده بود. گورستانی که به آن نام «قتلگاه» داده بودند و در آن، هزاران مقبره وجود داشت، مقبرههایی که به صورت خطوط موازی، در امتداد شرق به غرب قرار گرفته و منظرهای خاص را به وجود آورده بود.
امروزه از آن چشمانداز، تنها مزار «شیخ طبرسی» در ضلع غربی ورودی شمال حرم رضوی و بخشهایی از باغ مشهورِ رضوان باقی ماندهاست؛ هر چند که سالها قبل، به دلیل اقتضائات فرایند توسعه اطراف حرم مطهر، ناچار شدند مزار شیخ طبرسی را از جای اولیهاش به مکان فعلی منتقل کنند؛ مزاری که مربوط به سال ۵۴۸ ق / ۵۳۱ ش، یعنی حدود ۸۷۱ سالِ قبل است. قبرستان قتلگاه در توسعه سال ۱۳۱۱ ش تخریب شد.
چرا قتلگاه؟
درباره اینکه چرا نام این گورستان به قتلگاه شهرت یافته است، دیدگاههای متعددی وجود دارد؛ دیدگاههایی که هیچ سنخیتی هم با یکدیگر ندارند و البته برخی از آنها فاقد مستندات تاریخی هستند. از میان این دیدگاهها، موارد زیر شهرت بیشتری پیدا کردهاند:
دیدگاه نخست: نام قتلگاه در حقیقت تغییر یافته واژه «غُسلگاه» است؛ طبق روایتی قدیمی و البته شفاهی و نه غیرمستند، بعد از شهادت امام رضا (ع) در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ ق، پیکر مطهر آنحضرت را، در محل قبرستان قتلگاه که البته در آن زمان، بخشی از یک فضای باز و مشجر بود، غسل دادند و کفن کردند. در محل این رویداد، بعدها مسجدی به نام «مسجد امام رضا (ع)» ساخته شد که تا اواخر دوره قاجاریه وجود داشت و بعدها در توسعه حریم حرم مطهر، تخریب شد. به مرور زمان نام «غُسلگاه» به «قتلگاه» تغییر کرد و روی این قبرستان قدیمی باقی ماند.
دیدگاه دوم: برخی مورخان مانند ابناثیر جزری در «الکامل فی التاریخ» گزارش دادهاند که در سال ۵۱۰ ق / ۴۹۵ ش (۹۰۷ سال قبل) میان ساکنان مشهد که در آن زمان هنوز به شکل «شهرچه» و فاقد باروهای مستحکم بود و مردم تابران (شهری از توابع توس)، به دلیل اختلافات مذهبی، درگیری سنگینی به وجود آمد. اهالی تابران که از نظر تعداد، بر ساکنان مشهد فزونی چشمگیری داشتند، در این درگیری، تلفات زیادی به مشهدیها وارد کردند. جنازه کشتهشدگان این واقعه را به قبرستان شمال حرم رضوی که ظاهراً در آن زمان، قبرستانی شناخته شدهبود، انتقال دادند و در آنجا دفن کردند. به دلیل کثرت مقتولان دفن شده آن ماجرا، این قبرستان به قبرستان قتلگاه شهرت یافت.
دیدگاه سوم: گروهی دیگر از مورخان اعتقاد دارند که نام گذاری این قبرستان به واقعه خونین سال ۹۹۷ ق / ۹۶۸ ش (۴۳۴ سال قبل) و به سال دوم حکومت شاهعباس یکم صفوی باز میگردد. در این سال، عبدالمؤمنخان ازبک از فرصت درگیری داخلی دربار صفوی و هجوم عثمانی به مرزهای غربی ایران استفاده کرد و با لشکری جرار به خراسان هجوم آورد. به رغم پایداری محافظان شهر در برابر ازبکان، سرانجام شهر به دست آنها افتاد و عبدالمؤمنخان، فرمان قتلعام صادر کرد. صدها و شاید هزاران نفر از زائران و مجاوران حرم رضوی، در آن حمله وحشیانه کشته شدند. پیکر مقتولان آن واقعه دردناک را به قبرستان شمال حرم رضوی انتقال دادند و در آنجا به خاک سپردند. از این زمان به بعد، نام قبرستان به «قتلگاه» مشهور شد.
در میان سه روایت فوق که درباره نامگذاری قبرستان قتلگاه شهرت دارد، روایت نخست فاقد اعتباد استنادی و صرفاً نقل قولی بدون شناخت مبدأ و منشأ است. اما دو روایت دیگر، هر کدام به گزارشی معتبر از وقایع تاریخی مشهد منتسب شده و تقریباً به یک اندازه اعتبار دارد. طبعاً در مقام قیاس و انتخاب روایتی که بتواند ارزش تاریخی داشته باشد، روایت دوم بر روایت سوم ارجحیت دارد و به همین دلیل، میتوان دلیل نامگذاری قبرستان قتلگاه را، روایت دوم فرض کرد. با این فرض، قدمت این نامگذاری به بیش از ۹۰۰ سال قبل بازمیگردد.
قبرستانی با شهرت جهانی
قبرستان قتلگاه در ازمنه قدیم، قبرستانی با شهرت جهانی بود و تا حدودی، در ردیف قبرستانهای مشهور جهان تشیع، مانند «وادی السلام» در نجف اشرف قرار داشت و در آن، علما و صلحای بسیاری را به خاک سپرده بودند. به همین دلیل، از دور و نزدیک، اموات را به این قبرستان انتقال میدادند تا در مجاورت حرم مطهر ثامنالحجج (ع) به خاک سپرده و از برکات حرم قدسی آن امام همام برخوردار شوند؛ به همین دلیل، باید قبرستان قتلگاه را، قبرستانی بینالمللی بدانیم. اکثر کاروانهایی که از اقصینقاط عالم به مشهد میرسید، حامل پیکرهای امواتی بود که طبق وصیت خودشان یا خواست و تصمیم ورّاث، برای دفن به مشهد و قبرستان قتلگاه منتقل میشدند.
ماجرای زنده شدن شیخ طبرسی
فضل بن حسن طبرسی، ملقب به «امینالاسلام»، عالم و مفسّر نامدار جهان تشیع در قرن پنجم و ششم، یکی از افرادی است که مزار وی در قبرستان قتلگاه قرار داشت و امروزه نیز در ضلع غربی ورودی شمالی حرم رضوی که به نام وی، ورودی شیخ طبرسی نامیده میشود، داخل ساختمانی زیبا و باشکوه قرار گرفته است. شیخ طبرسی آثاری بسیار برجسته و ارجمند در علوم اسلامی دارد که از میان آنها میتوانیم به «اعلام الوری» و «تفسیر مجمعالبیان» اشاره کنیم.
درباره درگذشت شیخ، گزارشی خاص در برخی متون تاریخی وجود دارد که البته، گروهی از محققان آنها را فاقد اعتبار میدانند، اما شهرت این گزارش از قدیمالایام، باعث ورود آن به متون برجسته تاریخی و روایی شدهاست. از جمله این متون، میتوان به کتاب مشهور «رِیاضُ العُلماء و حِیاضُ الفُضلاء»، نوشته میرزاعبدا… افندی (درگذشته ۱۰۹۶ ش) از متخصصان تراجم علما در دوره صفویه و همکار و دستیار علامه مجلسی در تدوین و تألیف کتاب ارجمند «بحارالانوار» اشاره کرد.
میرزاعبدا… در «ریاض العلما» (جلد ۴، ص ۳۵۷، مطبعه الخیام) چنین گزارش میدهد: «از امور شگفتانگیز زندگی طبرسی و بلکه کرامات او که بین خاص و عام شهرت دارد، این است که وی – رحمةا… علیه – دچار سکته شد. اطرافیانش گمان کردند که دار فانی را وداع گفته است، به همین دلیل او را غسل دادند، کفن کردند و به خاک سپردند. ساعتی بعد، طبرسی در قبر به هوش آمد، اما نه قدرت داشت از قبر بیرون بیاید و نه این که فریاد امدادخواهی سر دهد. در آن حال وخیم و وحشتناک، متوجه درگاه پروردگار شد و نذر کرد که اگر از این بلیه نجات یابد، کتابی در تفسیر قرآن کریم بنویسد. از قضا کفندزدی به طمع ربودن کفن طبرسی، شبهنگام وارد قبرستان شده بود.
او قبر وی را شکافت و ناگاه طبرسی، از جایش برخاست و دست کفندزد را گرفت! … به این ترتیب، کفندزد به دست فضل بن حسن طبرسی توبه کرد و او نیز نجات یافت [و تفسیر مجمعالبیان را نوشت]». این گزارش را سیدمحسن امین (درگذشته ۱۳۳۱ ش) نیز در کتاب مشهور «اعیانالشیعه» (جلد ۸، ص ۴۰۰) آورده است. همانطور که در گزارش میرزاعبدا… هم آمده، گزارش زنده شدن مردگان که در متون قدیمی مکرر مشاهده میشود، در واقع مربوط به افراد بخت برگشتهای است که به دلیل سکته، درگذشته فرض و به خاک سپرده میشدند. از میان این افراد، تعداد کمی مانند فضل بن حسن طبرسی، فرصت حیات دوباره را مییافتند.
منبع: روزنامه خراسان
ماجرای شکست یک توطئه شوم
کودتای نقاب که بعدها به نام کودتای نوژه معروف شد، طرحی برای سرنگونی نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی بود که با شکست مواجه شد.
امروز ۱۸ تیر چهل و سومین سالروز توطئه آمریکاییها و کودتای پایگاه شاهرخی همدان در سال ۱۳۵۹ است. سرنگونی رژیم پهلوی و شوکه آمریکاییها در پذیرش نظام نوپای جمهوری اسلامی از یک سو و تبعیت نکردن بنیانگذار و کارگزاران نظام جدید سیاسی از سیاستهای آمریکاییها از سوی دیگر، موجب دست به کار شدن جاسوسان، طراحان و برنامهریزان ایالات متحده برای ساقط کردن این نظام نوپا شد.
حمله دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و افشای اسناد سری و به کلی سری آنان، پرده از جنایتها، نیرنگها و خدعههای آمریکاییها در ایران برداشت و مقامات ارشد ایران را بر آرمانها و اهداف اسلامیشان مُصممتر کرد.
طراحان و برنامهریزان ایالات متحده در دولت جیمی کارتر که ایران را از هر جهت کشوری وابسته و فرمانبردار و لقهای چرب و چیلی و پر منفعت میدانستند، تلاش بسیاری کردند تا آن را در قالب دو کودتای نظامی، باز پس بگیرند.
آنان ابتدا کودتای پنجه عقاب را طراحی و با کمک عوامل اطلاعاتی و نفوذی خود در ایران و با همراهی لجستیکی و نظامی فرماندهان و سربازان نیروی تازه تاسیس دلتای ارتش آمریکا که از صحرای طبس آغاز شد، پیاده کردند تا بتوانند محل اقامت امام خمینی در جماران و سایر مراکز حساس سیاسی و اقتصادی ایران را بمباران کنند و جمهوری اسلامی را سرنگون کنند اما طوفان شن در صحرای طبس و انهدام هواپیماها و هلیکوپترهای نظامیان آمریکایی، نقشه آنان را نقش بر آب کرد و افتضاح و شرمساری بزرگی را برای دولت کارتر به بار آورد.