سه دلیل برای اینکه نماز بخوانیم
روایت مشهور «الصَّلاةُ عَمودُ الدِّین» از جمله احادیثی است که زیاد شنیده ایم و پیرامون این دستور الهی، سؤالاتی وجود دارد که در شماره های مختلف به انتشار این پرسش ها و پاسخ آنها خواهیم پرداخت.
یه دانشآموز میگه به دوستم میگم: نماز بخون؛ میگه: «من تا دلیل و فایده اش رو ندونم حتی یه رکعتم نمی خونم».
حاج آقا چی بهش بگم؟؟
گفتم: «ازش بپرس رابطه اش با خدا چه جوره؟؟ رابطه عاشق با معشوقه! یا سرباز با فرمانده ؟؟ یا کارمند با رئیس؟؟»
۱. ببینید مجنون عاشق لیلیِ. من و تو عاشقِ امام زمانیم.
اگر آقا بفرمایند روزی ۲۰ دقیقه من به شما فرصت میدم بیا با هم گفتگو کنیم، از آقا دلیل و فایده میپرسیم؟؟
خدای امام زمان به من و تو فرصت ملاقات داده.
ملاقات و گفتگو با معشوق لذّته، فرصته، نعمته.
این که دیگه دلیل نمی خواد.
۲. فرماندهی به سربازش میگه روزی ۲۰ دقیقه بیا با هم گفتگو کنیم. سرباز دلیل و فایده نمی پرسه چون اختیارش دست فرمانده شه.
خدا هم فرمانده من و تو هست.
زندگی من، دارایی من، ثروت من، قدرت من، تمام هستی من برای خداست.
خوبه از این خدا دلیل و فایده بخوام برای دو رکعت نماز؟؟
۳. رئیس به کارمندش میگه بیا ۲۰ دقیقه با من گفتگو کن یه سکه بهار آزادی به حسابت واریز می کنم.
اگه این کارمند رئیسش رو راستگو بدونه و به حرفش اعتماد داشته باشه با جون و دل قبول می کنه.
خدا که ثروتش بیشتر از رئیس ها هست میگه برای دو رکعت گفتگو با من بیش از کوه های دنیا که طلا باشند بهت ثروت میدم.
یادمون باشه علت نماز خوندن یکی از این سه تا چیزه:
۱. یا لذتِ مثل لیلی و مجنون که از گفتگو با هم لذت میبرند.
۲. یا اطاعتِ که سرباز باید اطاعت از فرمانده کنه.
۳. یا ثروتِ که کارمندی به حرف رئیسش گوش میکنه برای رسیدن به ثروت.
منبع: آرشیو تصویری مرکز تخصصی نماز، پرسمان نماز دانش آموزی-4 به نقل از حوزه نیوز
اطلاعیه مراسم روضه به صورت برخط
متن و صوت روضه پیامبراسلام صلوات الله علیه وآله
السلام علیک یا اَبَا الْقاسِمِ یا رَسُولَ اللهِ یا اِمامَ الرَّحْمَهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
آرزو دارم شوم سوی مدینه رهسپار
تا بگیرم همچو جان قبر نبی را درکنار
دست امیدم رسد چون بر ضریح اطهرش
سر نهم درخاک پایش با دو چشم اشکبار
با گنه بر آن شفیع المذنبین وارد شوم
بی گنه آیم برون با بخشش پروردگار
لحظات آخر عمر پیامبر حضرت گاهی به هوش می اید و گاهی از هوش میرود. همه نگران مضطرب دارن حال حضرت را پیگیری می کنند. آقا رسول اللّه صلی الله علیه و آله صدا زد: همه از اتاق و حجره بیرون برند، به ام سلمه فرمود: دم دراتاق بایست، نگذار کسی وارد اتاق بشه.
صدا زد: یاعلی نزدیک من بیا، می خوام با تو خدا حافظی کنم، آخه وقت وداع شده، بعد دست میوه دلش، نور دیده اش زهرا علیها السلام را گرفت به سینه اش چسباند، دست برادرش علی علیه السلام را گرفت، همینطور توی صورت علی و زهرا علیهما السلام نگاه می کرد و قطرات اشک از چشمهای مبارکش می ریخت، می خواست حرف بزنه، بعض راه گلویش را میگرفت و نمی توانست صحبت کند. صدای گریه اهلبیت بلند شد. علی علیه السلام سر پیغمبرُ تو دامنش گذاشت، آخه لحظه های آخر عمر پیغمبرِ هست.