ویژگی های یاران سیدالشهداء
در مورد اصحاب امام حسین علیه السلام نباید فکر کنیم اینها تحصیل کرده و درس خوانده و فارغ التحصیلان مراکز علمی روزگار خویش بودند بلکه اینها افرادی هستند مثل وهب بن عبدالله (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: 373)و….
وهب بن عبدالله، داماد هفده روزه که نصرانی بوده و وقتی شنید حضرت سید الشهدا (علیه السلام) قیام کرده و حرکت کرده، یک دفعه بند دلش پاره شد و متحول و منقلب شد و در کربلا اسلام آورد و در روز عاشورا خودش و همسرش به شهادت رسیدند. (فرسان الهیجاء ج٢ ص ٤).
در مورد اصحاب سید الشهدا علیه السلام باید گفت که این ها همه از علما و فقها و تحصیلکرده ها نبودند. اصحاب حضرت سید الشهدا (علیه السلام) یک امت و یک جامعه هستند هم پیرمرد نود ساله و هم طفل شیرخواره هم سیزده و هم چهارده ساله، زنان و مردان، کشاورزان و کارگران و علما و فقها و صحابی و تابعین همه در نهضت عاشورا سهیم بوده اند.
به قول مولوی که گفته:
قدرتو بگذشت از قدر عقول عقل اندر شرح تو شد بوالفضول
ما کجا و مقامات بلند و بالا و ویژگی های شاخص اصحاب سید الشهدا (علیه السلام) ولی به قول معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
در این فرصت کم به چند خصوصیتی که همراهان امام حسین علیه السلام را ممتاز کرده است می پردازیم.
مقام محبت
از ویژگی که اصحاب سیدالشهداء داشتند این بود که به مقام محبت رسیده بودند، و مقام محبت نیز بهترین مقام هاست. چرا که طبق آن حدیث معروف امیرالمؤمنین علی علیه السلام، انسان گاهی به امید و طمع بهشت خداوند را عبادت می کند، و گاهی هم از ترس جهنم به خداوند سجده می کند، ولی زمانی است که انسان نه طمعی به بهشت دارد و نه ترسی از جهنم، بلکه خداوند را از روی محبت و دوستی عبادت می کند که این نوع عبادت در روایت به عبادت احرار معرفی شده است و عبادت احرار نیز یعنی عبادت آزادگان، آزاد از هر نوع ترس و یا آزاد از هر نوع طمع.
اصحاب سیدالشهداء به این مقام رسیده بودند، یعنی از روی محبت و دوستی سر تعظیم در مقابل سیدالشهداء علیه السلام پایین آورده بودند. در واقع محبت امام در آنها پیدا شده بود به طوری که حتی از خودشان نیز عبور و گذشته بودند. بهشت اصحاب آن بزرگوار، قرب امام بود، بهشت آنان معیّت و همراهی و بودن در کنار امام بود. البته ناگفته نماند که محبت به طور کلی به دو قِسم تقسیم می شود: گاهی محبت و فداکاری است ولی در کنارش طلب نیز وجود دارد. و گاهی اوقات (که برترین محبت نیز می باشد) فقط و فقط بخاطر محبوب است و لا غیر.
در جملات اصحاب امام حسین علیه السلام در شب عاشورا، آن گاه كه امام (علیه السلام) از آنان خواست، تاریكى شب را مركب قرار داده او را با سپاه كوفه تنها بگذارند دقت كنید:
سعید بن عبدالله حنفی می گوید: «والله اگر بدانم كشته مى شوم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده مى شوم و سپس تكه تكه مى گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام مى شود، از شما جدا نمى شوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم.» (ابن قتیبه دینورى، عیون الاخبار، ج 4، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
زهیر می گوید: «والله دوست داشتم كشته مى شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد كشته مى شدم تا جایى كه هزار بار این چنین كشته مى شدم، تا خداوند بدین وسیله، كشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور مى گردانید!» (همان، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
آن گاه جمعى از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمى شویم، جان هایمان به فدایت با گلوها و پیشانى ها و دست هایمان شما را حفظ مى كنیم، اگر كشته شویم [به عهدمان] وفا كرده ایم.» (همان، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93)
این گونه این عزیزان به مقام شیدایی رسیده و مخبِط (متواضع) شده اند. همانگونه که در زیارت امین الله هم بارها و بارها خوانده ایم «اللهم اِنَّ قلوب المخبطین اِلیکَ والهةٌ» که در واقع شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز باید اینگونه باشند.
قلبشان نسبت به خدا و امام مخبِط و شیدا باشد. یعنی اینکه تمام هستی اش را داده و علاوه بر اینکه طلبکار نیست، خود و نفس خود را نیز بدهکار میداند. مانند آن یار با وفای حضرت که جان خودش را، خون خودش را سپر امام حسین علیه السلام قرار داده است تا حضرت نمازش را بخواند، بعد به امام میگوید «هَل أوفیت» « آیا به شما وفا کردم؟». این چنین شخصی وقتی که تمام هستی خودش را در راه محبوب فدا میکند، هنوز احساس میکند که نتوانسته حق محبت را، حق محبوب خودش را ادا کند. لذا آن بزرگواران در مقام محبت بودند.
عبور از دنیا
دومین صفتی که اصحاب سیدالشهداء دارا بودند، این بود که آنان از دنیا عبور کرده بودند. این خصوصیت دیگری است که در روایات نیز آمده است که اصحاب سیدالشهداء از دنیا عبور کرده بودند، افرادی بودند که مأنوس با دنیا نبودند، محبت دنیا در دلشان نبود، آنان اهل انس با آخرت و عالم بعد از دنیا بودند. چرا که اگر کسی از دنیا عبور نکرده باشد، و بیش از دنیا را تجربه نکرده باشد و طالب و راغب این دنیا باشد و به دنبال عوالم بعدی نباشد، بعید است که بتواند در صحنه های دشوار در کنار ولی خدا استقامت کرده و حضور داشته باشد.
حضرت سیدالشهداء علیه السلام بعد از اینکه اصحابشان تمام امتحاناتشان را پس دادند، فرمودند که اصحاب من به مرگ مأنوس تر هستند نسبت به انس طفل به سینه مادر.
نباید فراموش شود که یکی از ارکان های مهم و اساسی که برای همراهی با ولی خدا باید باشد، این است که انسان باید مأنوس با مرگ باشد، از دنیا عبور کرده باشد، با غیر این عالم مأنوس باشد. چرا که اگر کسی مشتاق مرگ نبود و بی قرار مرگ نبود، بعید است که بتواند به راحتی از این صحنه ها عبور کند، این هم یکی از خصوصیات ممتاز اصحاب سیدالشهداء بود.
این خصوصیت واقعا از خصوصیاتی است که باید هر مؤمن و هر شیعه ای دارا باشد. همانند زهیر که بارها و بارها شنیده اید خطاب به سیدالشهداء علیه السلام، زمانی که ظاهر صحنه ها تغییر پیدا کرد و معلوم شد که دیگر پیروزی وجود ندارد و حضرت به اصحاب فرمود که بروید، من بیعتم را از شما برداشتم، او از حضرت و از اصحاب اجازه گرفت و خطاب به حضرت سیدالشهداء علیه السلام فرمود که اولا اگر دنیا عمر جاودانه ای داشت، و دوما سراسر این دنیا خوش و عیشی باشد (یعنی در دنیایی زندگی میکردیم که تا ابد جاودانه و سراسر عیش و خوشی بود) ما شهادت در رکاب شما را با این عیش دائمی عوض نخواهیم کرد. این هم یکی از خصوصیاتی است که مخصوص اصحاب امام حسین علیهم السلام بود. چرا که اگر کسی با عالم مرگ مأنوس نباشد هرگز نمیتواند در مقابل امام حسین علیه السلام اینگونه صحبت کند.
اهل سرعت و سبقت
خصوصیتی که برای اصحاب سیدالشهداء نقل شده است، «اهل سبق و سرعت بودن» می باشد. همانطوری که همه مکررا خوانده ایم، اصحاب سید الشهداء کسانی بودند که «بَذَلوا مهَجَهم دون الحسین علیه السلام» یعنی خون خود را پیش روی امام حسین علیه السلام داده بودند.خیلی ها بودند که می خواستند خونشان را پیش روی امام بدهند ولی همچین توفیقی نصیبشان نشد که پیشتر سپر امام بشوند و جانشان را فدای امام بکنند.
انسان باید همیشه این مطالب را در نظر بگیرد که فرصت ها هیچ گاه منتظر کسی نمی ماند تا خودش را آماده کند، ما باید فرصت ها را از قبل تخمین بزنیم و خودمان را آماده کنیم، اگر ما خودمان را محیّای این فرصت نکردیم، و خودمان را در معرض این نسیم رحمت قرار دادیم، از آن نسیم رحمت بهره مند می شویم و الا فرصت ها به راحتی از دست می روند، همانطوری که در روایت آمده است «سارِعوا الی مغفرةِ ربّکم» این سرعت معنایش این است که مواظب باشید این فرصت ها را از دست ندهید، فرصت جوانی بر شما سبقت نگیرد، فرصت سلامتی، فرصت دارایی و امکانات بر شما سبقت نگیرد که وقتی این فرصت ها گذشت، تازه انسان تصمیم بگیرد که بارش رو بردارد، هیچ گاه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ۱۶ نهج البلاغه، مردم را به سه دسته کلی تقسیم کرده است:
یک دسته اهل نجاتند «ساعٍ سریعٌ نجا» آنهایی که دو صفت سعی و سرعت را باهم دارند با تمام توان کار می کنند و فرصت ها را هم از دست نمی دهند، این دسته از مردم اهل نجات اند.
دسته دوم «طالبٌ بطیءٌ رجا» طالبانی هستند که سعادت می خواهند ولی کند و آهسته هستند که طلب اگر با کندی صورت گیرد، نتیجه اش قطعی نیست.
سوم «مقَصّرٌ فی النار هَوَی» آنهایی هستند که کوتاهی می کنند که قطعا سقوط در آتش می کنند.
لذا طبق این روایت و این کلام نورانی امیرالمؤمنین میتوان نتیجه گرفت که تنها یک گروه اهل نجات قطعی هستند و آنهایی که اهل سعی و تلاش و سرعت هستند، آنهایی که سعی و سرعت را به هم گِرِه زدند که در عمل هم دیدیم اصحاب امام حسین علیه السلام با چنین ویژگی سعادتمند شدند.
منابع:
فصلنامه معرفت ، شماره 59
سایت حوزه
سایت عرفان
پرهیز از بیحوصلگی و تنبلی در کلام امام صادق(علیه السلام)
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمد و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فی الأرضین و لعنةالله علی أعدائهم أجمعین
عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنان فی حدیثٍ قالْ قالَ أبوعبدالله علیهالسلام: وَ إیّاکَ وَ خَصلَتَین (۱)
[امام صادق علیهالسلام فرمودند:] از دو خصوصیّت و خصلت بپرهیز
الضَّجرَ وَ الکَسَل
«ضَجر»، به معنای دلتنگ شدن و ملول شدن و بیحوصله شدن است. انسان یک وقتی از یک وضعیّتی، از یک حادثهای مثلاً -یا از وضع مزاجی خودش، یا از کاری که به عهدهی او هست- ملول میشود، دلتنگ میشود. می فرماید مراقب باش دچار این دلتنگی نشوی، دچار این ملالت نشوی، دچار این کمحوصلگی نشوی، کمحوصلگی؛ این ضَجر است.
«کَسَل»، عبارت است از تنبلی، تنبلی؛ یک کاری را انسان تأخیر بیندازد بهخاطر تنبلی؛ مطالعهای دارد، کاری دارد، اشتغالی دارد، دنبالگیریای دارد، تنبلی کند و این کار را نکند. میفرماید از این دو چیز پرهیز کن.
[دربارهی] این مسئلهی ضَجر که بیحوصلگی است، این را ما به شما جوان ها عرض کنیم که یکی از بزرگترین نِعَم الهی برای انسانی که جوان هست، حوصله است. حالا این [چیزی] که ما -امثال بنده که وارد وادی پیری شدیم و مبالغی در این وادی پیش رفتیم- خوب درک می کنیم و جوانها درست توجه ندارند به این نعمت بزرگ، یکیاش این است؛ نعمت حوصله، حوصله.
حوصله که بود، انسان از قوای خود استفاده می کند، از نیروهای خود استفاده می کند. فرض بفرمایید یک مطلبی را می خواهید تحقیق کنید، یک مسئلهی علمی را می خواهید تحقیق کنید، یک وقت آدم باحوصله هست، یک وقت بیحوصله هست؛ بیحوصله که باشد یک مقداری جلو میرود بعد رها میکند. آدم باحوصله نه، همینطور هِی دنبال میکند، تحقیق میکند، هِی إن قُلت میآورد، اشکالی به نظرش میرسد، آن اشکال را دفع میکند، باز اشکال دیگری به نظرش میرسد، باز یک راه جدیدی به نظرش میرسد. حوصله این است. انسان از نیروی ذهنش استفاده می کند.
از نیروی بدنی هم همینجور است. گاهی انسان بهخاطر بیحوصلگی از قوای بدنی استفاده نمی کند. حوصله اینقدر اهمّیّت دارد. این ضَجر که فرمودند، بیحوصلگی و ملالت، دلزدگی، اینها همهاش یکی است، در واقع ابعاد یک حالت است که هرکدام یک بخشی از این حالت را بیان میکند.
تنبلی هم همینجور [است]، تنبلی هم مثلاً [اینکه] فرض کنید صبح -حالا بعد از نماز- خواب رفته، گرفته خوابیده است؛ کار واجبی هم دارد، تنبلی می کند، بلند نمی شود. پهلوی زن و بچهاش نشسته است، تنبلی می کند؛ در یک جلسهای نشسته است، تنبلی می کند؛ حرکت نمی کند، راه نمی رود.
یعنی این دو خصوصیّت، دو خصوصیّتی است که یک انسان را از عمل، -که عمل در اسلام فوقالعاده مورد اهمّیّت است- باز می دارد؛ از عمل صالح که عِدل ایمان است؛ شما در قرآن ملاحظه میک نید عِدل ایمان، عمل صالح است [باز میدارد]. عمل صالح هم خب کار است دیگر، عمل است، تحرّک است، فعّالیّت است؛ اگر ضَجر بود یا اگر کَسَل بود، انسان این عمل صالح را انجام نمیدهد.
بعد فرمود:
فَإنَّکَ إن ضَجِرتَ لَم تَصبِر عَلی حَقٍّ
آن نقطهی اصلی را امام (سلاماللهعلیه) مورد توجّه قرار میدهند. ما حالا به جوانب قضیه میپردازیم. امام (علیهالسلام) آن اصل مطلب را، نقطهی اساسی را مورد توجّه قرار میدهند؛ میفرماید اگر «ضَجِرتَ» یعنی اگر بیحوصله شدی، بر حق صبر نمیکنی. یک راه حقّی است، یک کلمهی حقّی است، یک مسیر حقّی است که شما آن را انتخاب کردید؛ وقتی دچار بیحوصلگی شدید، پایداری در آن نمیکنید. یک مقداری سخت می گذرد، مشکل درست می شود، بیحوصله می شوید، رها می کنید.
بیحوصلگی خاصیّتش این است که انسان بر حق که بایستی پایداری کند، پافشاری کند، بر سر حق بماند، انسان از این محروم می ماند. وقتی که [انسان] دچار ضَجر و دچار همین حالت ملالت و حالت بیحوصلگی شد، بر حق پافشاری نمی کند.
فَإنَّکَ إن ضَجِرتَ لَم تَصبِر عَلی حَقٍّ و إن کَسِلتَ لَم تُؤَدِّ حَقّاً
وقتی دچار «کَسَل» یعنی تنبلی شدی، آن وقت حق را ادا نمیکنی، آن کاری را که باید انجام بدهی، حقّی را که باید ادا بکنی، آن را ادا نمی کنی به خاطر تنبلی؛ به خاطر تنپروری و تنبلی.
اینکه در دعاهای متعددی [آمده]: «اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلَ» [به این خاطر است]. این در چندین دعا هست، حالا یک دعا «مِنَ الکَسَلِ وَ الضَّجر»، یک دعا «مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَم»؛ «هَرَم» یعنی پیری، پیری در اینجا مراد پیری سنّی نیست، پیری روحی است. گاهی انسان سنّاً جوان است اما روحاً پیر است؛ گاهی عکسش هم هست، سنّاً پیر است اما روحاً جوان و بانشاط هست. این[جا] به خدای متعال انسان پناه میبرد در دعا از کَسَل؛ حالا کَسَل همراه با ضَجر یا کَسَل همراه با هَرَم.
۱) الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۶۳۶
عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنان فی حدیثٍ قالْ قالَ أبوعبدالله علیهالسلام: وَ إِیَّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ الضَّجَرَ وَ الْکَسَلَ فَإِنَّکَ إِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَى حَقٍّ وَ إِنْ کَسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ حَقّاً.
از دو خصلت بپرهیز: کمحوصلگى و تنبلى؛ زیرا اگر کمحوصله شوى بر حق صبر نمی کنی، و اگر تنبل شوی حق را ادا نمی کنی.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثارحضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مدظله العالی- ۱۳۹۵/۹/۱۶
خانوادهی سالم، انتقال فرهنگ
انتقال فرهنگها و تمدنها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در یک جامعه و انتقالش به نسلهای پیدرپی، به برکت خانواده انجام میگیرد.1
اساس ازدواج و مهمترین مصلحت ازدواج، عبارتست از تشکیل خانواده. علت هم این است که اگر خانواده سالمی در یک جامعهای وجود داشته باشد، آن جامعه سالم خواهد شد و مواریث فرهنگی خودش را به صورت صحیح منتقل خواهد کرد. در آن جامعه تربیت کودکان به بهترین وجه صورت میپذیرد. لذاست که در آن کشورها و جوامعی که خانواده دچار اختلال میشود معمولاً اختلالات فرهنگی –اخلاقی به وجود میآید.2
اگر نسلها بخواهند فرآوردههای ذهنی و فکری خود را به نسلهای بعدی منتقل کنند و جامعه از گذشته خودش بخواهد سود ببرد، این فقط با خانواده ممکن است. در محیط خانواده است که اول بار همهی هویت و شخصیت یک انسان بر اساس فرهنگ آن جامعه شکل میگیرد و این پدر و مادرند که به طور غیرمستقیم و بدون اینکه خود آنهاتصنعی به کار ببرند، به طور طبیعی محتوای ذهن و فکر و عمل و معلومات و اعتقادات و مقدسات و اینها را به نسل بعدی منتقل میکنند.3
بیانات مقام معظم رهبری مدظله العالی
پاورقی:
1. خطبهی عقد مورخهی ۲۶/۱/۱۳۷۷
2. خطبهی عقد مورخهی ۱۶/۱/۱۳۷۸
3. خطبهی عقد مورخهی ۱۵/۱۰/۱۳۷۹
قدم های کوچک برای تغییرهای بزرگ
اين که شما دوست داريد در خودتان و زندگي تان تغييرات مثبت و بزرگي ايجاد کنيد بسيار عالي است و اين که همت عالي داريد و به تغيير و تحول هاي کوچک قانع نيستيد بسيار خوب است و اساساً همين روحيه کمال طلبي شماست که زمينه ساز رشد و پيشرفت هاي عظيم مي شود. اما بايد توجه داشته باشيد که براي تغييرهاي بزرگ بايد قدم هاي کوچک برداريد. اگر شما قصد فتح بلندترين قله ها را داشته باشيد بايد با همين قدم هاي کوچک شروع کنيد. سعي در برداشتن قدم هاي بسيار بزرگ عملاً امکان موفقيت شما را از بين مي برد. اساساً ذهن انسان، از کارهاي بزرگ مي ترسد و به واسطه همين ترس، تغيير را به تأخير مي اندازد و يا حتي از آن منصرف مي شود. براي اين که اين ترس و نگراني ذهني ايجاد نشود، بايد بازه هاي زماني کوتاه مدت را در نظر بگيريد؛ به عنوان مثال، اگر مي خواهيد قدرت کنترل خشم را در خود تقويت کنيد به جاي اين که بگوييد من از امروز، مي خواهم هرگز عصباني نشوم بايد بگوييد من مي خواهم تا آخر شب خشمم را کنترل کنم. هم چنين درباره تغييرات ديگر بايد اعلام و تعهد ذهني تان اينطور باشد که: من مي خواهم تا آخر شب دروغ نگويم و تا آخر امروز پشت سر کسي حرف نزنم. تمرکز و نگاه تان بايد به گونه اي باشد که گويي تصميم داريد امروز (فقط امروز) فلان کار را انجام دهيد يا ترک کنيد. ذهن انسان کارهاي کم و کوچک را مي پسندد و استقبال مي کند. وقتي شما قرار است کاري را امروز (فقط امروز) انجام دهيد در عمل، احساس مي توانم به شما دست مي دهد و فکر مي کنيد مي توانيد هرطور هست امروز را از خود مراقبت کنيد و موفق شويد. بعد از آن شما بايد اين تصميم هاي کم و کوتاه خود را تمديد کنيد و فردا صبح که از خواب بيدار شديد دوباره همين عهد و پيمان را براي روز جديد در برنامه خود داشته باشيد. استمرار اين کار و تمرکز و جديت در برداشتن قدم هاي کوچک، حتماً نتيجه بخش خواهد بود.
ضمناً مي توانيد بخشي از ساعات يک روز را با خود متعهد شويد. مثلاً بگوييد: « من مي خواهم از الان تا سه ساعت ديگر مراقب باشم که حتي به شوخي دروغ نگويم، اين که احترام پدر و مادرم را حفظ کنم و امروز مراقب نگاهم باشم که آنچه را که خدا نمي پسندد نگاه نکنم.»
يادتان باشد همه کساني که موفقيت هاي بزرگي را تجربه و تغييرات مثبت، عظيم و پايداري را در زندگي شان ايجاد کردهاند با همين قدم هاي کوچک و تصميم هاي روزانه و کوتاه مدت شروع کرده و ادامه داده اند.
سؤالاتی در مورد حضرت معصومه (سلام الله علیها)
آنچه را كه در این گفتار به آن پرداخته میشود، طرح چند سؤال و جواب است كه پاسخهای آن روشنگر بعضی از مقامات والای حضرت است.
گرچه بررسی دقیق و گسترده این سؤالات مجال بیشتری میطلبد، امّا از باب آن كه «ما لا یدْرَكْ كُلُّهُ لا یتْرَكُ كُلُّهُ» به طور خلاصه و فشرده به آن میپردازیم. تا نقطه شروعی باشد برای پژوهشگران عالی مقام.
1 ـ آیا او مقام عصمت داشت؟
یكی از لقبهای مشهور و معروف حضرت فاطمه، دختر موسی بن جعفر علیهماالسلام، معصومه است. آیا این لقب، بر عصمت آن بانوی بزرگوار دلالت دارد؟
آن گونه كه در روایت آمده، حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام فرمود: «مَنْ زارَ المَعْصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زارَنی».(1)
هر كس معصومه علیهاالسلام را در قم زیارت كند، مثل كسی است كه مرا زیارت كرده است.
امام رضا علیه السلام در این روایت، دو مطلب را بیان فرمود: اوّل این كه آن حضرت را به لقب معصومه نامید، دوم این كه، زیارتش را همسنگ زیارت خودش؛ یعنی، امام معصوم قرار داد.
از آن جایی كه هیچگاه امام علیه السلام در سخنانش به گزافه گویی و غلوّ نمیپردازد، این سخن گهربارش بر عصمت حضرت معصومه علیهاالسلام دلالت دارد.
در روایت آمده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «اَلا وِ اِنّ قُم الْكُوفَةُ الصّغیرةُ، اَلا اِنّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِیةَ اَبْوابٍ ثَلاثَةٌ مِنْها اِلی قُمْ، تُقْبَضُ فیها اِمْرَأةٌ مِنْ وُلْدی اسمُها فاطِمَة بنتَ مُوْسی، و تُدْخَلُ بشفاعَتِها شیعَتی الْجَنَّةَ بِاَجْمَعِهِمْ».(2)
«قم كوفۀ كوچك است و بهشت هشت در دارد، سه در از آنها به روی قم باز است و بانویی از فرزندان من در آن جا دفن خواهد شد كه فاطمه دختر موسی نام دارد. و با شفاعت وی همۀ شیعیان وارد بهشت میشوند».
شفاعت جمیع شیعیان مقام والایی است كه به هر شخص عادی، اعطا نمیشود.
و عن سعد بن سعد عن الرضا علیه السلام : «یا سَعْدُ مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ».(3)
امام رضا علیه السلام فرمود: «ای سعد هر كس حضرت معصومه را زیارت كند وارد بهشت میشود.
روایات زیادی در این زمینه وارد شده كه انسان مطمئن میشود، حضرت معصومه فوق یك انسان عادی است.
البته تردیدی نیست كه عصمت نیز مانند كمالات دیگر انسانی دارای مراتب و درجاتی است كه عالیترین درجه آن را پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و فاطمه زهرا علیهاالسلام و دوازده جانشین پیامبر علیهم السلام دارا هستند.
اتّفاق علمای امامیه بر این است كه همۀ پیامبران و فرشتگان الهی معصوم هستند.
هیچ دانشمندی در مورد افرادی چون حضرت «ابوالفضل» و «حضرت علی اكبر»، و «حضرت زینب» و «حضرت معصومه» ادّعا نكرده كه آنها معصوم نیستند، بلكه شخصیتهای بزرگی در مورد عصمت آنها سخن گفته اند. و در این زمینه باید به كتب مربوط به آنها مراجعه شود.(4)
تشریف فرمایی دو شخص ناشناس (5) ـ كه به احتمال قوی امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام بودند ـ برای مراسم تجهیز و نماز این بانوی بزرگوار، تأیید واضحی بر عصمت وی میباشد. زیرا مطابق اعتقاد قطعی شیعه «جنازه معصوم را فقط معصوم به خاك میسپارد».(6)
در زیارتنامۀ وی كه منصوص از امام رضا علیه السلام است، آن حضرت دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله، دختر فاطمه زهرا، خدیجه كبری، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، امام حسن، امام حسین، دختر ولی خدا (امام كاظم علیه السلام) ، خواهر ولی خدا (حضرت امام رضا علیه السلام) و عمّه ولی خدا (امام جواد علیهم السلام) معرفی شده است، این مطلب تنها حكایت از شرافت خانوادگی او نیست، بلكه علاوه بر آن بیانگر آن است كه حضرت معصومه از نظر معنوی و مقامات عالی ملكوتی به راستی فرزند روح و جسم و مكتب پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد و ویژگیهای آنها از جمله عصمت در وجودش متجلّی است.
2 ـ چگونه از دنیا رفت؟
آیا حضرت معصومه علیهاالسلام به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا او را شهید كردند؟ آنچه را كه بیشتر تاریخ نویسان به آن تصریح نموده اند، این است كه حضرت معصومه در مسیر سفر از مدینه به خراسان وقتی به شهر ساوه رسید، مریض شد و از آن جا او را به قم آوردند و پس از 16 یا 17 روز، در تاریخ دهم یا دوازدهم ربیع الثانی سال 201 ه. ق در قم از دنیا رفت و او را در باغ بابلان (مكانی كه امروز مرقد مطهّر وی میباشد) به خاك سپردند. (7)
كمتر كسی به علّت بیماری وی اشاره نموده است و این مطلبی است كه جای تحقیق و دقّت بیشتری دارد.
آن گونه كه در بعضی از روایات و نقلهای تاریخی آمده است، هنگامی كه كاروان حضرت معصومه علیهاالسلام و همراهانش به ساوه رسیدند، دشمنان خاندان نبوّت، به كاروان حمله كردند؛ هارون بن موسی به جعفر علیهماالسلام ـ برادر حضرت معصومه علیهاالسلام كه سرپرستی كاروان را به عهده داشت ـ شهید كردند و جمعی را مجروح نموده، و موجب پراكندگی آنها شدند.
توسط زنی در غذای حضرت معصومه، زهر ریختند و به این ترتیب آن بانوی گرامی مسموم و بیمار شد!
تقاضا كرد او را به قم ببرند. وقتی به قم رسید، بعد از چند روزی به شهادت رسید. (8)
بنا بر نقل دیگری: در این جنگ نابرابر، هارون بن موسی بن جعفر علیهم السلام و سایر برادران و برادرزادگانِ حضرت معصومه كه 23 نفر بودند، كشته شدند و حضرت معصومه علیهاالسلام وقتی كه بدنهای پاره پاره و غرق به خونِ آنها را دید به شدّت غمگین شد و سخت بیمار گشت.
تقاضا كرد او را به قم ببرند. پس از 16 یا 17 روز سكونت در قم به لقاءالله پیوست. (9)
3 ـ قم چرا؟
هنگامی كه حضرت معصومه در ساوه بیمار شد چرا در همان جا بستری نشد و درخواست كردند تا او را به قم ببرند؟
این انتخاب دلائل متعددی دارد كه بعضی از آنها از این قرار است:
الف ـ محیط ساوه در آن روز نسبت به خاندان رسالت نامساعد بود. (10)
ب ـ بنا بر روایات زیادی. قم مركز شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود. در حدود سال (83 ه. ق) عبدالرحمن بن محمد بن اشعث همراه هفده نفر از علمای تابعین و شیعیان برجسته و پارسا، مانند: كمیل و سعید بن جبیر به قم آمدند و همگی در قریه جمكران سكونت نمودند.
پس از آن آل اشعر كه از مسلمانان معروف یمنی در كوفه بودند، در دو دهۀ آخر قرن اوّل به قم آمدند (11) و از آن تاریخ به بعد، قم پایگاه مهمّی از شیعیان و دوستداران اهل بیت گردید.
حضرت معصومه علیهاالسلام از پدرش امام كاظم علیه السلام چنین نقل كرده است: «پدرم فرمود: قم مركز شیعیان ما است».(12)
از این مهم تر، قم از زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، یكی از شهرهای برگزیده دینی و مذهبی معرّفی شده بود.
انس بن مالك میگوید: «روزی در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودم، ناگاه حضرت علی علیه السلام به حضور آن حضرت آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله از او استقبال گرمی نمود و پس از معانقه، بین دو چشم آن حضرت را بوسید، سپس فرمود: «ای علی! خداوند ولایت تو را بر آسمانها عرضه كرد، آسمان هفتم برای پذیرش ولایت تو از آسمانهای دیگر پیشی گرفت، خداوند آن را به عرش آراست. سپس آسمان چهارم پیشی گرفت، خداوند آن را به «بیت المعمور» آراست. سپس آسمان دنیا پیشی گرفت، خداوند آن را به ستارگان آراست. سپس مكه به پذیرش آن سبقت گرفت، خدواند آن را به «كعبه» آراست. سپس مدینه سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود من آراست.
سپس كوفه سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود تو آراست. سپس قم سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود عرب (شیعه اشعری و…) آراست و از قم دری را به سوی بهشت گشود.» (13)
دقت در این روایت این مطلب را به خوبی بیان میكند كه محور تمام ارزشها ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است، و اگر قم نیز ارزش دارد. به بركت وجود سلالۀ پاك امیرالمؤمنین و شیعیان و شیفتگان آن حضرت است.
باز در روایت آمده است كه حضرت علی علیه السلام به اهالی قم درود و سلام میفرستد و برای آنها دعا میكند. (14)
امام صادق علیه السلام، قم را حرم اهل بیت دانسته خاك آن را پاك و پاكیزه معرّفی مینماید. (15)
امام كاظم علیه السلام قم را عشّ آل محمّد (آشیانه آل محمد صلی الله علیه و آله) مینامد و یكی از درهای بهشت را از آن اهل قم میداند.(16)
از همه مهمتر این كه امام صادق علیه السلام قبل از ولادت امام كاظم علیه السلام پدر بزرگوار حضرت معصومه علیهاالسلام خبر میدهد كه «بانویی از فرزندان من به نام «فاطمه» دختر موسی بن جعفر علیهماالسلام در آن جا (قم) رحلت میكند كه به شفاعت او همۀ شیعیان ما وارد بهشت میشوند».(17)
این به عنوان یكی از خبرهای غیبی در خاندان عصمت و طهارت مطرح بود و برای حضرت معصومه علیهاالسلام نیز معلوم بود كه باید تا قم بیاید. همان گونه كه در خاندان رسالت و امامت زمان و مكان شهادت ابا عبدالله الحسین علیه السلام معلوم بود.
علم به مكان و زمان شهادت تكلیف و وظیفه را ساقط نمیكند، بدین جهت، همان گونه كه امام حسین علیه السلام برای پایداری دین، از مدینه به مكه و كربلا هجرت نمود، حضرت معصومه علیهاالسلام نیز با علم به پایان كار این هجرت را انجام داد و وقتی به ساوه رسید و با آن حوادث روبرو شد، مسموم یا بیمار گردید.
به قم آمد و در آن جا به رحمت ایزدی پیوست.
پی نوشت :
1) ناسخ التواریخ، سپهر، ج 7، ص 337؛ و ریاحین الشریفه، ج 5، ص 35؛ كریمه اهل بیت، مهدی پور، ص 32.
2) مجالس المؤمنین، قاضی نورالله تستری، ج 1، ص 83؛ بحار الانوار، ج 6، ص 228؛ زندگانی حضرت معصومه علیهاالسلام و تاریخ قم، سید مهدی صحفی، ص 39.
3) همان.
4) ر. ك: اتقان المقال، ص 75؛ العبّاس، مقرم، ص 129 ـ 133؛ علی الاكبر، مقرّم، ص 43؛ كریمه اهل بیت ص 35، و….
5) بحارالانوار، ج 60، ص 219 به نقل از تاریخ قم.
6) الاصول من الكافی، ج 1، ص 382: عن المفضّل عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «قُلْتُ لاَِبی عَبْدِاللّهِ علیه السلام مَنْ غَسَّلَ فاطِمَةَ؟ قالَ: ذاكَ اَمیرُالْمُؤمِنینَ… فَاِنَّها صدّیقَةٌ وَلَمْ یكُنْ یغَسِّلُها اِلاّ الصِّدّیقُ اَما عَلِمْتَ أنَّ مَرْیمَ لَمْ یغَسِّلْها اِلاّ عیسی.»
7) ر. ك: گنجینه آثار قم، عباس فیض، ج 1، ص 382؛ انجم فروزان، فیض، ص 57؛ اعیان الشّیعة، ج 8،ص 391 به نقل از تاریخ قم، تألیف حسن بن محمد؛ بحارالانوار، ج 60، ص 219؛ ناسخ التواریخ، جلد امام كاظم علیه السلام جلد 7، ص 337، و زندگانی حضرت معصومه و تاریخ قم، سید مهدی صحفی، ص 41، و….
8) حضرت معصومه چشمه جوشان كوثر، ص 35، به نقل از الحیاة السیاسیة للامام الرّضا علیه السلام، جعفر مرتضی عاملی، ص 428؛ قیام سادات علوی، ص 161 ـ 168.
9) حیاة السّت، مهدی منصوری، ص 160 به نقل از حضرت معصومه چشمۀ جوشان كوثر، ص 35.
10) گنجینه آثار قم، فیض، ج 1، ص 382.
11) حضرت معصومه علیهاالسلام چشمه جوشان كوثر، محمدی اشتهاردی، ص 37، به نقل از كامل ابن اثیر، ج 4، ص 82.
12) همان، ص 37 به نقل از دریای سخن، سقازاده.
13) بحارالانوار، ج 60، ص 212.
14) مجالس المؤمنین، تستری، ج 1، ص 83. و تاریخ قم، محمدحسن ناصر الشریفه، ص 7.
15) سفینة البحار، محدث قمی، ج 2، ص 447.
16) بحارالانوار، ج 60، ص 214.
17) بحارالانوار، ج 60، ص 216 و 217؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 83.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره6.
رابطه پایندگی خانواده با اخلاق و ایمان
رابطه پایندگی خانواده با اخلاق و ایمان
خلاصه
لباس، مجموع بدن انسان را با همه کمالات، نواقص، خوبیها، بدیها، زیباییها و زشتیها در بر میگیرد و از سرما و گرما و خطر حفظ میکند. بر زیباییهایش میافزاید و عیوبش را میپوشاند. لباس نزدیکترین اشیاء نسبت به انسان است و از جمله نیازهای اولیه به شمار میرود. زن و شوهر نیز، نسبت به یکدیگر باید همانند لباس باشند، همدیگر را با همه نواقص و کمالات بپذیرند
متن
خانواده ، یک واحد کوچک اجتماعی است که با پیمان ازدواج زن و مرد آغاز میشود و با تولد فرزندان، توسعه و استحکام مییابد. جوامع بزرگتر نیز از همین واحدهای کوچک تشکیل میشوند. بشر از آغاز، زندگی خانوادگی را به عنوان بهترین نوع زندگی برگزیده و در همه زمانها و مکانها بدان پایبند بوده و هست. این نوع زندگی، از امتیازات انسان محسوب میشود و فوائد گوناگونی دارد، از جمله اینکه زن و مرد را از پریشانی و بی هدفی نجات میدهد و به خانواده وابسته و دلگرم میسازد وآنها از نعمت انس و مودت بهره مند میشوند. وابستگی کودکان، نوجوانان و جوانان نیز به خانواده، فوائد زیادی را در بردارد؛ چرا که از انواع مفاسد اخلاقی، اجتماعی، انحرافات جنسی، ارتکاب جنایت، بزهکاری و اعتیاد، بیشتر مصون می مانند. بنابراین، سلامت و سعادت جامعه ، تا حد زیادی، به وضع خانوادهها و کیفیت روابط بین زن و شوهر و والدین و فرزندان بستگی دارد. هر چه روابط بهتر و سالم تر، باشد زندگی شیرینتر و با صفاتری دارند و ارتباط صمیمانه تری با خانواده برقرار می کنند و از خطر انحراف مصونیت پیدا میکنند. هدف از ازدواج در اسلام ،یعنی ایجاد انس و محبت و صفا در خانواده، خانهای که در آن صفا و محبت نباشد از هم گسیخته است و ویرانه. حتی می توان گفت که زندانی بیش نیست.
در همه ادیان الهی، خانواده از مقدسترین کانون های بشری است که در آن انسان ها در کنار یکدیگر کامل می شوند. مهمترین عامل در تربیت دینی، خانواده است. در خانواده، ساختار و چارچوب دینی فرزندان شکل میگیرد.
روایت معروف پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) بیانگر نقش خانواده در شکل دهی به شخصیت دینی فرزندان دارد: تأثیرگذاری شگرف والدین حتی بر فطرت فرزند.
متن صریح گفتة پیامبر گرامی(صلی الله و علیه وآله) در روایتی مشهور و معتبر نزد عامه و خاصه است: «هر مولودی بر فطرت (الهی) متولد میشود، مگر این که پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی گردانند».( ابنأبیجمهور احسائی، عوالیاللئالی، ج ۱، ص ۳۵، ح ۱۸.) هر چه خانواده نسبت به مسائل دینی مقیدتر باشند، محصول و برآیند تربیتی آنان هم از پایبندی بیشتری برخوردار میباشند. ارزشهای دینی از طریق خانواده به فرزندان منتقل میشود. مهاجمان فرهنگی در ارزیابیهای خود به این نتیجه رسیدهاند که اگر قرار است جامعه را از نظر فرهنگی استحاله و دگرگون کنند، باید خانواده را به نابودی بکشانند. چناچه میگویند: «برای گسترش فرهنگ غرب باید احساس گناه در مقابل کارهای ناپسند را در بین نوجوانان از بین برد و برای موفقیت در این مسئله باید خانوادهها را به نابودی کشاند.» (الوین تافلر، موج سوم)
خانواده از منظر اسلام
دین اسلام خانواده را نهادی مقدس می داند که می تواند بهترین مکان برای آسایش و آرامش جسم و روان آدمی باشد. در این دین آسمانی به عنوان آخرین و کاملترین دین الهی چنین آمده است که خداوند از ابتدای حیات بشر پیامبرانی را از میان خود انسانها برای هدایت آنها برگزیده است تا به تدریج آداب زندگی اجتماعی مطلوب و از جمله تشکیل خانواده را به آنها بیاموزند. دین اسلام به عنوان آخرین دین الهی، بخش عمده ای از قوانین و توصیه ها را به خانواده اختصاص داده است. آداب ویژه ای برای زندگی خانوادگی وضع کرده و بسیاری از هنجارهای مربوط به ازدواج و خانواده را در بخش عمدهای از جهان تغییر داده است و در واقع ساختار مطلوب و بهنجار خانواده را بر اساس آموزه های دینی بنا کرده است. پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) و اولیای دین به مسائل خانوادگی توجه بسیار داشته اند و افراد را در زمینه روابط خانوادگی حتــی روابـط بسیـار خصوصی زناشویی راهنمایی می کردند. آنان در مورد شیوه انتخاب همسر، کیفیت روابط خانوادگی، برخورد با فرزندان و انواع روابط عاطفی در خانواده، به راهنمایی و حل مشکلات مردم می پرداختند. البته امروزه عوامل متعددی، بنیان خانوادهها را در بسیاری از جوامع تهدید می کند و آن گرایشات غربی شدن و دین گریزی است که بیشتر در جوامع شهری و زندگی صنعتی و مدرن به چشم می خورد. شهری شدن، مدرنیزه شدن و به تبع آن غربی شدن شرایطی را برای بشر امروزی پدید آورده که سبب تغییراتی در فضای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع شده است.
راهکار اسلام برای اتقان و استحکام کانون خانواده
۱- انتخاب همسر بر مبنای دین و اخلاق: اسلام در جهت تحقق اهداف ازدواج و تحکیم بنیاد خانواده، بر دو امر تأکید دارد: یکی ایمان و دیگری اخلاق ، و به کسانی که قصد ازدواج دارند توصیه میکند که دین و اخلاق همسر خود را منظور بدارند.
مردی به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و در امر ازدواج با ایشان مشورت نمود، آن حضرت فرمود: «با زنان دیندار ازدواج کن تا خیر فراوانی نصیب تو شود» . (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص۵۰)علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: «سودی بهتر از زن صالح و شایسته نصیب انسان نمیشود، زنی که شوهرش را خشنود میسازد و در غیاب او، از خودش و زندگی شوهرش نگهداری میکند» . (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص۳۹)پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر کسی از دختر شما خواستگاری کرد و دین و اخلاقش را پسندیدید، با او وصلت ایجاد کنید و گرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین به وجود میآید».(وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص۷۷) برای حسن رابطه بین زن و شوهر و بقا و استحکام بنیاد خانواده و برای جلوگیری از اختلافات خانوادگی و وقوع طلاق، بهترین وسیله رعایت ارزشهای اخلاقی است و در این رابطه توصیههای فراوانی شده است.
اسلام، ازدواج را پیمانی مقدس میداند که بین زن و مرد، به اعتبار این که دو انسان هستند بسته میشود و مهمترین هدفش،تأمین نیازهای انسانی، آرامش و سکون و انس زن و مرد به یکدیگر است؛حتی تولید و پرورش فرزندان را نیز، در راه تأمین هدف عالی انسانی محسوب میدارد. قرآن کریم در این رابطه میگوید: «و از نشانههای خداست که برای شما از جنس خودتان همسرانی بیافرید تا با تمایل به سوی آنان آرامش بیابید، و در میان شما محبت و دلسوزی قرار داد . همانا که در این موضوع برای اندیشمندان نشانههایی است»( روم/۲۱)در آیه مذکور، انس و آرامش خانوادگی به عنوان ثمره ازدواج معرفی شده است. در پیمان مقدس ازدواج ، زن و مرد با تمام وجود به سوی یکدیگر جذب و با هم متحد و یکدل میشوند و در تمام ابعاد زندگی، در خدمت یکدیگر قرار میگیرند. مأنوس، همفکر، همراز و یک هدف میشوند. در آیه مذکور، زندگی خانوادگی، بر دو پایه نیرومند مودت و رحمت استوار گشته است. یکی از پایههای ازدواج، مودت و علاقه زن و شوهر نسبت به یکدیگر است. زن و شوهر خوبیها و نقاط مثبت یکدیگر را مورد توجه قرار میدهند و از صمیم قلب یکدیگر را دوست میدارند. هر یک از آنان، دیگری را نعمتی ارزشمند از جانب خدا و وسیله انس و الفت ، آرامش و دلگرمی و شریک زندگی میشمارد و از این نعمت بزرگ قدردانی و سپاسگزاری میکند. پایه دیگر ازدواج،که در آیه به آن اشارت شده “رحمت” یعنی مهربانی و دلسوزی است، هر گاه یکی از زوجین به نقصان و ضعف و نیازی در همسرش مواجه شد، همدلانه فکر می کند، او فکرکند که همسرش یک انسان است و انسان بی نقص نیست. چنان که خود نیز بی عیب نمی باشد. پس با نرمی و مدارا و از روی مهربانی و دلسوزی، نقص او را در صورت امکان برطرف می سازد و در صورت عدم امکان ، او را با همان حال میپذیرد. نقصانش را نادیده میگیرد و به زندگی ادامه میدهد. لازمه رحمت و دلسوزی، این است که چنانچه فرد خیر و صلاح خود را میخواهد، در همه حال خواستهها و تمایلات همسرش را منظور بدارد، هر چه را برای خود میخواهد برای او نیز بخواهد و همواره به فکر تأمین سعادت، آسایش وآرامش او نیز باشد. قرآن مجید در این رابطه، تعبیر بسیار جالبی دارد و زن و شوهر را چنین توصیف میکند: «زنان برای شما لباس هستند و شما نیز برای آنان لباس هستید» ( بقره/۱۸۷) لباس، مجموع بدن انسان را با همه کمالات، نواقص، خوبیها، بدیها، زیباییها و زشتیها در بر میگیرد و از سرما و گرما و خطر حفظ میکند. بر زیباییهایش میافزاید و عیوبش را میپوشاند. لباس نزدیکترین اشیاء نسبت به انسان است و از جمله نیازهای اولیه به شمار میرود. زن و شوهر نیز، نسبت به یکدیگر باید همانند لباس باشند، همدیگر را با همه نواقص و کمالات بپذیرند. حافظ و نگهبان وآرامشبخش یکدیگر باشند. بر زیباییهای هم بیفزایند و عیوب هم را بپوشانند و رازدار و محرم اسرار هم باشند.
۲- روابط حاکم برخانواده مبتی بر ایمان و خُلق خوب: اسلام در مورد روابط بین زن و شوهر و زندگی خانوادگی چنین میاندیشد و آن را بر چنین پایههایی استوار ساخته است. تشکیل چنین خانوادههایی در خور انسان است و سعادت جسمانی، نفسانی، دنیوی و اخروی او را تأمین میکند. اگر بنیاد خانواده بر پایههای ایمان و محبت استوار گردد،کانون خانواده گرم و با صفا میشود و از کشمکشها، اختلافات، طلاق و فروپاشی جلوگیری میکند. پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود: « کاملترین مردم از جهت ایمان،کسی است که اخلاقش خوبتر باشد، و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسران خود خوش رفتارتر باشند .» (بحار الانوار،ج۱، ص۳۸۹)امام سجاد علیه السلام فرمود: «حق همسرت این است که بدانی خدای متعال او را وسیله آرامش و انس تو قرار داده و بدانی که او نعمتی است از جانب خدا برای تو، پس او را گرامی بدار و با وی مدارا کن،گر چه تو نیز بر او حقی بزرگ داری، اما باید نسبت به او دلسوز و مهربان باشی. باید خوراک و پوشاک او را تأمین کنی و اشتباهات و لغزشهایش را ببخشی » (بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۵)
قال الامام الباقر – علیه السلام – : إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ کتَبَ عَلَی الرِّجالِ الْجِهادَ وَ عَلَی النِّساءِ الْجِهادَ فَجِهادُ الرَّجُلِ أنْ یَبْذُلَ مالَهُ وَ دَمَهُ حَتّی یُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ جِهادُ الْمَرْأةُ أنْ تَصْبِرَ عَلی ماتَری مِنْ أذی زَوْجِها وَ غِیرَتِهِ.
امام باقر – علیه السلام – فرمودند: خداوند متعال برای مردان جهاد را مقرّر داشت و برای زنان نیز جهاد را منظور داشت و جهاد مردان آن است که مال و جان خویش را در راه خدا ایثارکنند، ولی جهاد زنان آنست که بر اذیت های شوهر و غیرت ورزیهای او صبر کنند.(وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۵۷)
اسلام عنایت ویژهای به اخلاق دارد و رعایت ارزشهای اخلاقی را برای سلامت خانواده و تحکیم بنیان آن ضروری و لازم میداند. به نظر میرسد یکی از عوامل مهم تزلزل بنیاد خانواده، بیتوجهی به مسائل اخلاقی است و برای حل این مشکل بزرگ که خانواده را در معرض تهدید جدی قرار داده ، چارهای جز احیای ارزشهای اخلاقی به ویژه اخلاق خانواده نداریم.
جمع بندی
عنصر ایمان و دینداری در تحکیم خانواده جایگاه والایی را به خود اختصاص داده است و بین افول دینداری و ضعف نهاد خانواده رابطه مستقیمی وجود دارد. هنگامی که کانون گرم خانواده دچار بحران شود، تربیت دینی نیز ضربه جبران ناپذیری خواهد خورد. بنابراین آنچه بایستی مد نظر قرار گیرد، این است که عنصر دین و حضور آن در غالب خانواده ها باعث تحکیم روابط انسانی و اخلاقی و زناشویی شده و به تبع آن به تربیت صحیح و قاعدهمند فرزندان و بالاخره ایجاد جامعه سالم کمک می کند. اگر چه حفظ ارزش های سنتی در شرایط جدید دشوار است؛ اما باید برای حفظ ارزشهای دینی و روابط انسانی در خانواده بیشتر کوشید و آن ارزش ها و روابط باید مبتنی بر عشق، احترام و مراقبت از یکدیگر باشند. همه ما پذیرفته ایم که تربیت دینی و زندگی اجتماعی برای بشر سودمند است. از سوی دیگر، تربیت دینی و زندگی اجتماعی معمولاً از طریق خانواده به دست میآید. کودکان از مسیر این نهاد با مکان های عبادی رابطه برقرار میکنند و با آموزش، ایمان را در وجود خود استحکام می بخشند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی بصیرت