تشکیلات شیعه؛ از عصر وکالت تا عصر نیابت
نهاد « وکالت» مجموعه ای از فعالیت های هماهنگ وکلای امام با رهبری واحد [امام] بود که از زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مطرح شد که هر کدام از آنها دارای وظایف مشخص و ویژگی های خاصی بود.
در عصر این دو امام بزرگوار دعوت شیعی در اقصی نقاط جان مخصوصا در عراق و حجاز و خراسان ریشه دوانیده و قشر وسیعی را به خود متوجه ساخته و حتّی در دایره ای محدودتر به صورت یک پیوند فکری و عملی که می توان از آن به یک «تشکیلات حزبی» تعبیر کرد، در آمده است، آن روزی که امام سجاد می فرمود: «در همه ی حجاز، دوستان و علاقه مندان ما به بیست نفر نمی رسند» سپری شده و اکنون هنگامی که امام باقر به مسجد پیامبر در مدینه وارد می شود، جماعت انبوهی از مردم خراسان و دیگر مناطق گرد او را می گیرند و از مسائل فقهی سؤال می کنند. دعوت شیعی در اقصی نقاط جان مخصوصا در عراق و حجاز و خراسان ریشه دوانیده و قشر وسیعی را به خود متوجه ساخته و حتّی در دایره ای محدودتر به صورت یک پیوند فکری و عملی که می توان از آن به یک «تشکیلات حزبی» تعبیر کرد، در آمده است، آن روزی که امام سجاد می فرمود: « در همه ی حجاز، دوستان و علاقه مندان ما به بیست نفر نمی رسند»[1] سپری شده و اکنون هنگامی که امام باقر به مسجد پیامبر در مدینه وارد می شود، جماعت انبوهی از مردم خراسان و دیگر مناطق گرد او را می گیرند و از مسائل فقهی سؤال می کنند.[2]
عصر امام باقر علیه السلام دوران طلوع تشکیلات وکالت
در هر نظام دینی، سیاسی، اجتماعی، ارتباط بین رهبری و اعضای آن اجتناب ناپذیر است. بنابراین، باید کسانی از سوی امامان شیعه تعیین می شدند و نقش ارتباطی را بین امام معصوم (به عنوان رهبر جامعه) و شیعیان بر عهده می گرفتند.
با توجه به گستره اقلیم و پراکندگی شیعیان در جای جای عالم که موجب دشواری ارتباط مستقیم شان با «امام» می شد و از طرفی لزوم اطلاع رسانی به جامعه شیعه از روند حکومت امامان شیعه، موضع گیری ها، روشنگری ها و همچنین بلوغ فکری اصحاب و پیروان راستین اهلبیت موجب شد که نهاد «وکالت» برای انسجام بخشی و تقویت تشکیلاتی شیعیان پایه گذاری شود.
«نهاد وکالت» چیستی و چرایی؟
نهاد « وکالت» مجموعه ای از فعالیت های هماهنگ وکلای امام با رهبری واحد [امام] بود که از زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مطرح شد که هر کدام از آنها دارای وظایف مشخص و ویژگی های خاصی بود.
جریان سازی سیاسی و اجتماعی، اطلاع رسانی بیانات و فرمایشات ائمه، پاسخگویی به سوالات و دریافت وجوهات شرعی و همچنین فعالیت های تبلیغی از جمله وظایفی است وکلای امام بیان کرد.
رهبر نهاد وکالت وظایفی چون نصب و عزل وکلاء، معرفی چهره های مثبت یا منفی شان به جامعه شیعه، نظارت بر فعالیت های وکلا، معرفی جریان های دروغین وکالت و اموری دیگررا به عهده دارند.
البته در زمان امام عسکری بدلیل گسترش نهاد وکالت و تعداد وکلای امام، کسانی به عنوان «وکیل ارشد»، کار نظارت بر فعالیت وکلای یک یا چند منطقه را برعهده داشتند. بطور مثال می توان به«ابراهیم بن عبده» نماینده امام در نیشابور یاد کرد که شعاع وکالت و فعالیت وی تمام نواحی نیشابور را دربرمی گرفت.[3]
فعالیت تشکیلات وکالت در عصر امام صادق
امام صادق علیه السلام تشکیلات عظیمی از مؤمنان خود از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام از اقصای خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا به وجود آورده بود.تشکیلات یعنی چه؟ یعنی این که وقتی امام صادق علیه السلام اراده میکند آن چه را که او میخواهد بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم میگویند تا بدانند. یعنی از همه جا وجوهات و بودجه برای ادارهی مبارزهی سیاسی عظیم آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگان او در همهی شهرها باشند که پیروان امام صادق علیه السلام به آنها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آن حضرت بپرسند.[4]
«واقفیه» و تنهاد وکالت در عصر امام موسی بن جعفر علیه السلام
اگرچه در دوران امامت امام موسی بن جعفر، اوج التزام تشکیلات شیعه به نهاد وکالت به وضوح دیده می شود بنحوی که امام هفتم شیعیان در زندان های حکام جور به اسارت گرفته شده اما از طریق وکلای خود، تشکیلات جامعه شیعه را به خوبی مدیریت می کند اما پس از شهادت ایشان شاهد رویشی گسترده [که البته ریزشی هم بدنبال دارد] می شویم.
عده ای از وکلا پس از شهادت امام کاظم علیه السلام به امامت امام رضا ایمان نیاوردند و معتقد بودند که امام موسی بن جعفر علیه السلام زنده و از نظرها غایب است. اما چرا وکلا از قبول امامت علی بن موسی الرضا امتناع کردند؟
بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای:« علی بن ابی حمزه بطائنی»، «زیاد بن مروان قندی» و «عثمان بن عیسی» ازوکلای امام کاظم علیه السلام بودند و اموال فراوانی [بیش از سیصد هزار دینار طلا] که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر علیه السلام زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا علیه السلام ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند: حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند.[5]
پویایی تشکیلات وکالت در عصر امام رضا و امام جواد علیهماالسلام
در فضای خفقانی که به گفتهیکی از یاران علی بن موسی علیه السلام: «از شمشیر هارون خون میچکید»[6]، بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیّع را از گزند توفانِ حادثه به سلامت بدارد و از پراکندگی و دل سردی یارانِ پدر بزرگوار مانع شود. با شیوه تقیّه آمیزِ شگفت آوری جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرین خلفای بنی عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم، مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. در دوران امام رضا و امام جواد علیهماالسلام نیز فعالیت نهاد وکالت همچنان تداوم یافت.
در دوران امام جواد علیه السلام کارگزاران و وکلای امام در بسیاری از ولایات مانند سیستان، بست، ری، کوفه و قم فعالیت داشتند.[7] در چند سال آخر امامت ایشان، تشکیلات و فعالیت های وکلای امام جواد توسعه یافتند. امام نهم با شنیدن فرمان معتصم در خصوص احضار ایشان به بغداد، از نماینده خود « محمّد بن فرج»، خواست تا وجوهات شرعی را به فرزند ایشان، امام علی الهادی علیه السلام بدهد.[8]
ایفای نقش مرجعیت از سوی وکلای امام جواد
پس از شهادت امام جواد علیه السلام در سال 220ه. ق، وکلای برجسته جلسه ای سرّی در منزل «محمّد بن فرج» تشکیل دادند تا امام هادی علیه السلام را به عنوان پیشوای جدید معرفی کنند؛[9] بدلیل عدم امکان تماس مستقیم بین امام و شیعیان، نقش سیاسی و مذهبی نهاد وکالت افزایش یافت و به تدریج، تنها مرجعی گردید که می توانست حقّانیت امام جدید را تعیین و ثابت کند.
علی بن مهزیار وکیل امام هادی در اهواز
در دوران امام هادی علیه السلام نیز نهاد وکالت فعالیت خود را ادامه داد و آرام آرام برای انقلابی در تشکیلات شیعه آماده می شد. از جمله وکلای آن امام، علی بن مهزیار[10] و ابراهیم بن محمّد همدانی بودند. در این دوران بود که خلفای جور از جمله متوکّل به تشکیلات پنهانی شیعه پی برده و برخی از وکلا را بازداشت و دست گیری کردند از جمله علی بن جعفر از وکلای امام هادی علیه السلام به دستور متوکّل زندانی شد. وی پس از آزادی از زندان به دستور امام هادی علیه السلام به مکّه رفت.[11] برخی از وکلای امام هادی علیه السلام در بغداد، مدائن، کوفه و سواد، زیر شکنجه های مزدوران به شهادت رسیدند.
سرانجام تشکیلات پنهانی شیعه در زمان متوکل عباسی
اگر چه اقدامات متوکّل لطماتی جدّی بر نهاد وکالت وارد آورد اما امام دهم برای رفع خلأ ناشی از دستگیری وکلا، کارگزاران جدیدی منصوب کرد؛ از جمله ابوعلی بن راشد را به عنوان وکیل خود در ناحیه بغداد و مدائن و سواد برگزید و ایّوب بن نوح را به کارگزاری خود در کوفه منصوب کرد.[12]
در هیچ زمانی ارتباط شیعه و گسترش تشکیلاتیِ شیعه در سرتاسر دنیای اسلام،مثل زمان حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری نبوده است. وجود وکلا و نواب فراوان نشان دهنده این معناست.[13]
تاثیرگذاری نهاد وکالت در عصر امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام
در دوران امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام بدلیل فشار خلفای عباسی بر ائمه وخفقان سیاسی حاکم بر جامعه فعالیت نهاد وکالت فزونی یافت و این دو امام بزرگوار نیز به همین دلیل با تقویت نهاد وکالت، ارتباط خود با شیعیان را حفظ نمودند.
عثمان بن سعید از برجسته ترین وکلای امام عسکری علیه السلام بود که در زمان امامت حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به منصب نیابت خاص امام دوازدهم رسید. وی از سوی امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام به وکالت برگزیده شد و حضرات ائمّه اطهار علیهم السلام بر اعتماد خود نسبت به وی بارها تأکید کردند.[14] عثمان بن سعید در رأس سلسله مراتب وکلا قرار داشت و کارگزاران یمن در دوران امام عسکری علیه السلام زیر نظر مستقیم عثمان بن سعید انجام وظیفه می کردند.[15] احمد بن اسحاق از دیگر وکلای برجسته امام عسکری بود که از شخصیت های مطرح شیعی قم به شمار می رفت. نجاشی از او به عنوان نماینده شیعیان قم برای ملاقات و ارتباط با امام و «کان وافدالقمّیّین»، یاد کرده است.[16]
جهش تشکیلات شیعه از «وکالت» به «نیابت»
بدین سان، نهاد «وکالت» با این سیر حرکتی، فعالیت خود را تا دوران غیبت صغرا ادامه داد. در زمان امامت حضرت مهدی تشکیلات شیعه از نهاد «وکالت» به نهاد «نیابت» روی می آورد. در عصر نیابت شیعیان و حتی وکلا هم امکان ارتباط مستقیم با امام را ندارند مگر از طریق نواب اربعه که در واقع نائبان خاص حضرت بوده و از سال 260 هـ تا سال 329 هـ واسطه بين آن حضرت و شيعيان بودهاند. اين افراد در مرتبهاي از فضيلت و برتري بودهاند كه از طرف امام زمان (عج) و بعضاً از طرف امام هادي (ع) و امام عسكري (ع) به عنوان وكلاي ايشان انتخاب شده بودند.
وظایف نواب در عصر نیابت خاص
نوابِ امام، سؤالات كتبي و شفاهي مردم را به حضور امام زمان علیه السلام برده و سپس پاسخ را به شيعيان یا وکلای مناطق مختلف مي رسانيدند و همچنين، وجوهات شرعي شيعيان را با وكالتي كه از امام داشتند، مي گرفتند و به حضرت تحويل مي دادند يا با اجازه ايشان در موارد از پیش تعیین شده مصرف مي كردند.
نهاد «نیابت» درواقع نسخه ترقی یافته نهاد «وکالت» است. به همین جهت وکلایی که از سوی امامان قبلی عزل و نصب می شدند همچنان به فعالیت خود در عصر نیابت ادامه می دهند اما با نظارت نواب اربعه ای که امام دوازدهم یکی پس از دیگری منصوب کردند.
«سازماندهي وكلا» از دیگر وظائف نائبان خاص در عصر نیابت است. سياست تعيين وكيل براي اداره امور نواحي گوناگون و ايجاد ارتباط ميان شيعيان و امامان، از روزگارِ امامان پيشين علیهم السلام در كار بود. در دوران غيبت، تماس مردم با امام زمان علیه السلام قطع گرديد و محور ارتباط با امام علیه السلام نايبي بود كه امام زمان علیه السلام تعيين مي كرد. مناطق شيعه نشين تقريباً مشخص بود و بنا به ضرورت، در هر منطقه وكيلي تعيين مي شد و گاه چند وكيل در مناطق كوچكتر در سرپرستي وكيلي قرار داشتند كه امام و بعد از او نواب براي آن ها تعيين مي كردند.
«نیابت عام» نسخه ترقی یافته «نیابت خاص»
نائبان خاص در عصر نیابت تا سال 329ه.ق فعالیت خود را ادامه دادند و حضرت مهدي (ع) در توقیعي که به «علی بن محمد» آخرین نائب خود می نویسند، زمان درگذشت وي را اعلام كرده و به او دستور فرموده نائبي براي خود مشخص نكند. در بخشي از اين توقيع آمده است: «اي علي بن محمد خداوند پاداش برادران ديني تو را در مصيبت تو بزرگ دارد. تا شش روز ديگر خواهي مرد. پس امر حساب و كتاب خود را مرتب كن و درباره جانشیني اين مقام نيابت به كسي وصيت مكن. زيرا غيبت دومي فرا رسيده است…»[17]
بعد از پایان دوران نیابت خاص، تشکیلات شیعه به آنچنان بلوغ فکری و اعتقادی رسیده است که دیگر امام دوازدهم تنها به ارائه ویژگی های نائب خود می پردازند [18] و شیعیان را به رجوع نزد صاحبان این ویژگی ها امر می کنند. در واقع عصر نیابت عام و ولایت ولیّ فقیه بر مسلمین امتداد نهاد ولایت رسول خدا و ائمه طاهرین و همچنین نهاد وکالت از زمان امامت امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است.
حرکت تشکیلات شیعه که روز بروز بسوی رشد و تعالی بدون توقف درحال حرکت است، بعد از دوران وکالت و نیابت خاص تا نیابت عام در هیچ نقطه دیگری تغییر ساختاری نخواهد داشت جز در عصر حضرت مهدی که نهاد ولایت فقیه به امامت حجت دوازدهم منتقل خواهد شد.
به امید روزی که شاهد صبح ظهور بوده و در سپاه اش توفیق حضور داشته باشیم.
میلاد امینی موحد
پي نوشت ها:
[1] شرح النهج، ج 4، ص 104؛ و بحار، ج 46، ص 143
[2] کتاب انسان 250ساله ، 274
[3] ابوعمرو محمّد بن عبدالعزیز الکشی، رجال الکشی، تصحیح میرداماد استرآبادی، مؤسسة آل البیت، ص 580، 581.
[4] کتاب انسان 250 ساله، ص 311
[5] طوسی، الغیبة، ۱۴۱۷ق، ص۴۲.
[6] الکافی، ج 8، ص 257
[7] اصول کافی، ج 5، ص 111 و ج 1، ص 548
[8] المناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 389
[9] اصول کافی، ج 1، ص 324
[10] نجاشی در رجال خود از وی این چنین یاد می کند: «ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی او از مردم دورق بود، و از موالی است. پدرش نصرانی بود و اسلام آورد. و گفته اند که علی نیز در صغر سن نصرانی بود ولی بعد مسلمان شد، و خدا با شناخت اسلام و مذهب تشیع بر وی منت نهاد. برخی معتقدند که وی اهل «هندیجان» است. در دورههای گذشته «هندیجان» از شهرهای دورق قدیم یا شادگان امروزی - محسوب میشد.
[11] کتاب رجال الکشی، ص 608، 607
[12] همان، ص 514، 513
[13] کتاب انسان 250 ساله، ص394
[14] کتاب الغیبه شیخ طوسی ، ص 229
[15] همان ، ص 231
[16] کتاب الرجال نجاشی، ص 61
[17] كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 516
[18] ر.ک:کتاب وسائل الشیعه، ج 27، ص 140: ابن بابویه ( شیخ صدوق)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ـ عجلاللهتعالیفرجهالشریف ـ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی.
اسحاقبن یعقوب مىگوید: «از محمد بن عثمان - رضى الله عنه - خواهش كردم نامه مرا كه مشتمل بر پارهاى از مسائل مشكلى كه برایم پیش آمده بود، به ناحیه مقدسه تقدیم دارد. (او هم پذیرفت) و جواب آن به خط مولایم امام زمان(عج) بدین قرار صادر شد:
«خداوند تو را هدایت كند و بر اعتقاد حق ثابت و پایدار بدارد. و اما حوادثى كه براى شما پدید مىآید (و حكم آن را نمىدانید) پس رجوع كنید به راویان حدیث ما؛ زیرا آنها حجت من بر شما هستند، و من هم حجت خدا بر آنها هستم.
و اما محمدبن عثمان عمرى كه خداوند از وى و از پدرش خشنود باشد، مورد وثوق من و نوشته او نوشته من است .
پندی از نهج البلاغه: هشدار مژده است
«مَن حَذَّرَکَ كَمَن بَشَّرَکَ». (حکمت 59)
ترجمه:
كسى كه تو را هشدار می دهد، مانند كسى است كه به تو مژده مى دهد.
شرح:
گاهى پدر و مادرها و بزرگترها و دوستان خوب و دلسوز از روى خيرخواهى و براى آن كه ما را از انجام كارهاى بد باز دارند، مجبور مي شوند به جاى نرمش و ملايمت، با لحنى تند و درشت هشدار دهند و ما را از كارى كه مى خواهيم انجام دهيم بر حذر و بيمناك سازند.
ممكن است بعضى افراد اينگونه بر حذر داشتن را خوش نداشته باشند و از لحن تند و هشدار دهنده كسى كه با درشتى از انجام كار بد آنها جلوگيرى مي كند ناراحت شوند.
ولى فرزند عزيز اين را بدان كه: وقتى كسى با درشتى و تندى به تو هشدار مي دهد و از انجام كارهاى بد تو جلوگيرى مي كند، مثل كسى است كه بالحنى ملايم و مهرآميز به تو مژده اى را مي دهد.
به عنوان مثال: وقتى كسى تو را از تنبلى در مدرسه و بازيگوشى در خانه باز مي دارد و بالحنى تند مي گويد: در خواندن درسهايت تنبلى نكن چون بي سواد و بي كار بار مى آيى و بدبخت مي شوى، مثل كسى است كه به تو مژده مي دهد و مي گويد: شاگرد اول شده اى و بزرگترين جايزه نصيب تو شده است.
پس از هشدار و انتقاد سازنده ناراحت نشو، بلكه خوشحال و متشكر باش؛ زيرا انتقاد بجا انسان را متوجه اشتباه خود مي كند و باعث برطرف شدن عيب و ايراد او مي گردد.
______________________
منبع: پندهاى كوتاه از نهج البلاغه، هیئت تحريريه بنياد نهج البلاغه
امام علی عليه السلام
احادیث امام علی علیه السلام
انتقاد
انتقاد سازنده
هشدار
امر به معروف و نهی از منکر
نهج البلاغه
تفسیر موضوعی نهج البلاغه
پندی از نهج البلاغه
حکمت 59 نهج البلاغه
شرح حکمت 59 نهج البلاغه
ويژه نامه هفته وحدت
براي مطالعه مقالات ويژه نامه اينجا را كليك فرماييد.
هفته وحدت گرامي باد
هیچ ملتی با اختلاف خیر نمیبیند
حضرت آیت الله جوادی آملی دامت بركاته در جلسه درس فقه، با اشاره به سالروز آغاز حکومت و ولايت وجود مبارك وليّ عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اظهار داشتند: امروز اولين روز حکومت و ولايت وجود مبارک ولي عصر(ارواحنا فداه) است که به پيشگاه آن حضرت تهنيت عرض ميکنيم و اميدوار خداي سبحان ظهورش را تعجيل بفرمايد تا قرآن و عترت را به بهترين وجه به جامعه معرفي کند.
ایشان بیان داشتند: هم شیعه ها و هم اهل سنت مأمور به وحدت و اتحاد هستند، يک بيان نوراني حضرت امير دارد که در نهج البلاغه در آن خطبه رسمي ايشان آمده، فرمود اين حرفي که من ميزنم مربوط به تاريخ نيست که از تاريخ گذشته باخبر باشم؛ از عصر آدم تا الآن و از الآن «الي الابد» اين حرفي که من ميزنم مال همه هست که خدا هيچ ملتي را با اختلاف، خير نداد: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ»؛ اين را روي تاريخ و علم تاريخ و اينها نميگويد، اين را از روي سنت الهي ميگويد. ميگويد تا آينده هم همين طور است، هيچ ملتي با اختلاف خير نميبيند.
معظم له ادامه دادند: حضرت در آن نامه نوشت: بدان! در بين امت اسلامي از من کسي بيشتر يا مثل من، کسي نيست که مردم را به وحدت دعوت کند. فرمود: «لَيْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ] عَلَي جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّي الله عَلَيه و آلِهِ و سَلَّم وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي»، از من کسی بيشتر، چون از مهمترين حق خودم گذشت کردم، از مهمترين حق خودم صرف نظر کردم، «مَخَافَةَ أَنْ يَرْتَدَّ النَّاس»؛ من از حق مسلّم خودم که حکومت «علي المسلمين» است صرف نظر کردم و اين را سنت خدا ميدانم و به شما از سنت خدا خبر ميدهم که در آينده هم همين طور است که هيچ امتي از اختلاف خير نميبيند. اين را از روي تاريخ نميگويم.
حضرت آیت الله جوادی آملی دامت بركاته بیان داشتند: فرمايش صاحب جواهر اين است که ائمه(عليهم السلام) شیعه را خوب رهبري کردند، اين مکتب را حفظ کردند. جمعيت مال آنها، قدرت مال آنها، پول مال آنها و ما را حفظ کردند. مگر ما چند نفر هستيم؟ در اين چند نفر هم ارباً اربا شدند؛ شيعه چهار امامي داريم، پنج امامي داريم، شش امامي داريم، هفت امامي داريم. اينها بالاخره همه مخالف با اهل بيت هستند. هم ازدواج اينها با يکديگر جائز است، هم ازدواج ما با آنها و آنها با ما جائز است. مگر امامت تبعيضبردار است؟ فرمايش مرحوم صاحب جواهر اين است که آن رهبري سياسي را ائمه(عليهم السلام) با فتوايشان حفظ کردند که ما شيعهها را حفظ بکنند. حساب قيامت و بگير و ببند سر جايش محفوظ است. آنکه از بين نرفته است. شما ميخواهيد احکام قيامت را اينجا جاري بکني؟ اين به عهده خود ذات اقدس الهي است. اما ما در دنيا بايد با هم زندگي کنيم.
خبرگزاري رسمي حوزه-۱۳۹۶/۹/۷
پیامبر و خدیجه ، ادب و عاطفه
زندگی مشترک پیامبر(صلی الله علیه واله) و خدیجه(سلام الله علیها) درسآموز تمام مردان و زنانی است که جویای سعادت در زندگی خود هستند.
بررسی زندگی مشترک رسول خدا (صلی الله علیه واله) و خدیجه (سلام الله علیها) نشان میدهد که این دو شخصیت بزرگ که الگوی همه انسانهای باکمال میباشند، برای یکدیگر ارزش خاصی قائل بودند. وی نه تنها مال و ثروت خود را به رخ شوهر که دستش از مال دنیا تهی بود نمیکشید، بلکه با افتخار ثروت کلان خود را در اختیار همسر خویش قرار داد. وقتی پیشنهاد ازدواج را به حضرتش داد، حضرت در مقابل این پیشنهاد فرمود: «یا عم ابنة أنت امرأة ذات مال و أنا فقیر لاأملک الاّ ما تجودین به علیّ و لیس مثلک من یرغب فی مثلی و أنا أطلب امرأة یکون حالها کحالی و مالها کمالی».
شما بانویی هستید دارای ثروت و من فردی فقیرم که چیزی در اختیار ندارم، کسی دارای موقعیت تو رغبت به کسی مثل من پیدا نمیکند، من جویای همسریام که حالش مانند حال خودم و از نظر مالی همتای خود من باشد.
بانوی باکمال قریش که شرافت و کمال با ذاتش عجین بود، در پاسخ گفت: « واللّه یا محمد ان کان مالک قلیلاً فمالی کثیر، و من یسمح لک بنفسه کیف لا یسمح لک بماله، و أنا و مالی و جواری و جمیع ما املک بین یدیک و فی حکمک لا امنعک منه شیئا».
به خدا سوگند ای محمد اگر تو مالی نداری، من ثروت زیادی دارم، و کسی که خود را در اختیار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمت شما نباشد، من و سرمایهام، و کنیزانم و آنچه که در اختیار دارم از آن شماست، و تحت امر شماست و هیچ منعی از طرف من نیست.
آنگاه اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:
واللّه ما هب نسیم الشمال
الاّ تذکرت لیالی الوصالی
ولا أضامن نحوکم بارق
الاّ توهمت لطیف الخیال
جور اللیالی خصّنی بالجفا
منکم و من یأمن جور اللیالی
رقوا و جودوا و اعطفو و ارحموا
لا بّد لی منکم علی کل حال(1)
به خدا سوگند هر وزش نسیم، مرا به یاد شبهای وصال میاندازد
و چون از سوی (خانه) شما فروغی درخشیدن میگیرد، میپندارم که آن نور شبح و سایه شما است
درد و جور شبانهای از (فراق) شما کشیدهام، و چه کسی (دلدادهای ) است که از جور و رنج شبانه در امان باشد
ترحم و دلسوزی کنید، و عطوفت به کار گیرید، که در هر حال مرا گریزی از (دلبستگی) به شما نیست.
ممکن است کسی گمان کند، این ادب و احترام خدیجه آن هم نسبت به شوهری چون رسول خدا(صلی الله علیه واله) یک امر عادی و طبیعی است، در حالی که با اندک توجهی میشود دریافت که ادب خدیجه نسبت به شوهر عزیزش، فراتر از ادب یک زن در برابر شوهر است.
وی از آن جهت که شخصیت رسول خدا را شناخته، و رفعت مکان وی را درک کرده است، این گونه محترمانه برخورد میکند.
این ادب و احترام، حتی قبل از ازدواج نیز از این بانو نسبت به عزیز قریش دیده میشود. خدیجه هنگامی که از امین قریش برای سرپرستی کاروان تجارتی استفاده میکند، به دو غلام خود، میسره و ناصح میگوید: «اعلما قد ارسلت الیکما امینا علی اموالی و انه امیر قریش و سیّدها، فلا یدٌ علی یده، فان باع لایمنع، و ان ترک لا یؤمر، فلیکن کلامکما بلطف و أدب و لا یعلوا کلامکما علی کلامه».
من امینی بر اموال خود گماشتم، همو که امیر بزرگ قریش است، دستی بالای دست او نیست. اگر تصمیم بر فروش متاعی بگیرد، نباید کسی مانع شود. اگر تصمیم گرفت چیزی نفروشد، کسی حق ندارد دستوری به او بدهد. شما موظفید با لطف و ادب با وی سخن بگویید، و بالای حرف او حرفی نزنید.
قدردانی رسول خدا(صلی الله علیه واله) از خدیجه(سلام الله علیها)
اگر خدیجه نسبت به همسر گرامی خود این گونه رعایت ادب و احترام میکند، رسول خدا(صلی الله علیه واله) نیز از خدیجه به نحو شایستهای قدردانی مینماید، و برای خدیجه احترام خاصی قائل میشود، که در اینجا به نمونههایی از آن اشاره میشود.
رسول خدا(صلی الله علیه واله) در زندگی، خود با رأی و نظر خدیجه مخالفت نمینمود. مثلاً وقتی ابوالعاص، پسر خواهر خدیجه، زینب، دختر رسول خدا را خواستگاری نمود، «فسألت خدیجة رسولاللّه(صلی الله علیه واله) ان یزوّجه و کان رسولاللّه لا یخالفها»، خدیجه از رسول خدا(صلی الله علیه واله) خواست که زینب را به وی تزویج کند، و رسول خدا (صلی الله علیه واله) پیشنهاد وی را پذیرفت چون رویّه حضرت بر این بود که مخالفت خدیجه نمینمود.(2)
رسول خدا (صلی الله علیه واله) آن چنان به خدیجه محبت داشت و قدردان بود که قبل از خدیجه همسری اختیار ننموده و تا خدیجه زنده بود نیز همسری اختیار نکرد.(3)
این قدردانی رسول خدا (صلی الله علیه واله) نسبت به خدیجه تنها به زمان حیات او خلاصه نمیشد، بلکه پس از مرگ وی نیز همواره او را یاد میکرد و از وی تجلیل به عمل میآورد. با آنکه همسران دیگری داشت هر وقت به یاد خدیجه میافتاد از وی به خوبی یاد میکرد و گریه مینمود.
روزی عایشه گفت: ای رسول خدا، چقدر از خدیجه یاد میکنید! خدیجه پیرزنی بود از دست شما رفت، خدا بهتر از خدیجه را به شما عنایت کرده است!!
رسول خدا (صلی الله علیه واله) برآشفته گشت و فرمود: «صدّقتنی اذ کذبتم و آمنت بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم»(4). او زمانی نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب مینمودید. به من ایمان آورد، شما کافر بودید. وی مادر فرزندان من است، در حالی که شما چنین نیستید.
عایشه میگوید: من بعد از این با ذکر خیر خدیجه خود را نزد پیامبر(صلی الله علیه واله) عزیز میکردم!
1ـ بحار، ج16، ص55.
2ـ سیره ابنهشام، ج2، ص306.
3ـ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص110.
20ـ بحار، ج16، ص8. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص112، 117.