گوشه ای از سبک زندگی حضرت خدیجه سلام الله علیها
رسول گرامی اسلام(ص) در کلام زیبایی فرمود: «هرکس وارد بازار شود و هدیه ای بخرد و آن را برای خانواده خود ببرد، پاداش او همانند کسی است که برای گروهی نیازمند صدقه ای ببرد و باید در دادن هدیه از دختران شروع کند
امروزه بسیاری از اختلافات، چالش ها و مشاجراتی که طعم زندگی را به کام زن و شوهرها و فرزندان شان تلخ می کند،از نداشتن الگویی کامل برای اداره صحیح خانواده نشأت می گیرد. بهترین اسوه و راهنما را قرآن کریم در این زمینه به ما معرفی می کند: «لقد کان لکم فی رسول ا… اسوه حسنه؛ قطعا برای شما در [روش و رفتار] به رسول خداسرمشقی نیکو است.(سوره احزاب، آیه 21)» پیامبر اکرم(ص) که کامل ترین نسخه انسانیت در عالم هستی است از هر لحاظ برای تمام انسان ها ، الگو و اسوه محسوب می شود.
در ادامه این مطلب، فرازهایی از سیره خانوادگی رسول خدا (ص) و حضرت خدیجه(س) بازگو شده است.
حضرت محمد(ص) الگوی برتر همسرداری
سیره پیامبر اسلام(ص) نشان می دهد که شیوه همسرداری و اخلاق خانوادگی نزد ایشان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است. در ادامه ، گوشه ای از اصول اخلاق خانوادگی و همسرداری پیامبر(ص) را بررسی خواهیم کرد.
کمک به همسر در کارهای خانه
به گزارش سایت الف، پیامبر(ص) در میان خانواده اش با مهربانی، عطوفت، حلم و تواضع رفتار می کرد. هیچ فردی از آن حضرت در خانواده اش خوش اخلاق تر نبود.
هریک از اعضای خانواده اش که ایشان را صدا می زد، در پاسخ با کمال نشاط و خوشرویی می فرمود: لبیک. (سنن النبی، ج 1، ص 5) پیامبر اکرم(ص) در منزل، گوشت خرد می کرد. بز، گوسفند و شتر را می دوشید. لباس خود را وصله می کرد. به همراه اهل خانه گندم را آسیاب کرده و خمیر می ساخت. خانه خویش را نظافت می کرد. لوازم زندگی را به دوش کشیده و از بازار به منزل می برد.
خریدن هدیه برای اهل خانه
کارشناسان امور تربیت و خانواده بر این باورند که هدیه دادن به همسر، تاثیر فراوانی بر تحکیم روابط خانواده دارد؛ زیرا هدیه نوعی اظهار محبت و اثبات صداقت در زندگی مشترک است. گذشته از آن، هدیه مصداق بارز سپاس گزاری است. پیامبر(ص) در این زمینه این جملات را فرمودهاند: «هدیه کینه را می برد»، «هدیه محبت و دوستی به همراه دارد و ارتباط طرفین را تقویت می کند» و «هدیه، در بسته را باز می کند».
رسول گرامی اسلام(ص) در کلام زیبایی فرمود: «هرکس وارد بازار شود و هدیه ای بخرد و آن را برای خانواده خود ببرد، پاداش او همانند کسی است که برای گروهی نیازمند صدقه ای ببرد و باید در دادن هدیه از دختران شروع کند.»(امالی صدوق، ص 57)
خشم فقط در برابر ظالم
عصبانیت و بدخلقی درخانواده، سمی مهلک برای روابط زن و شوهر است که گاهی عوارض ناشی از آن هرگز جبران نمی شود.
پیامبر(ص) درباره مفاسد خشم و غضب فرمود: «خشم، ایمان را فاسد می کند همچنان که سرکه عسل را از بین می برد.» مهرورزی و حسن خلق آن حضرت در خانواده و اجتماع چنان درخشان است که دوست و دشمن را به تحیر واداشته است؛ اما مهم ترین نکته آموختنی از سیره نبی مکرم اسلام(ص) این است که آن وجود باعظمت با این حال، همواره دعا می کرد:«اللهم حسن خلقی؛ خدایا! اخلاقم را زیبا گردان!» و «اللهم جنبنی منکرات الاخلاق؛ پروردگارا مرا از اخلاق زشت دور بگردان!»
دنیا و ناملایمات آن هرگز پیامبر را به خشم نمی آورد و چون حقی پایمال می شد از هیچ چیز پروا نداشت، تا آن که حق را یاری کند. آن حضرت با آن همه عظمت و بزرگی، علاوه بر این که در منزل کار می کرد و به نگهداری و پرستاری از کودکان می پرداخت، اما در مسائل شخصی عصبانی نمی شد و فقط برای خدا و در برابر ظالم خشمگین می شد.
حضرت خدیجه(س) الگوی برتر شوهرداری
یکی از ابعاد مهم سبک زندگی اسلامی که سهم بسزایی در نشاط و تحرک خانواده و در نتیجه جامعه و حرکت آن به سوی کمال و سعادت دارد، سبک شوهرداری برای خانمهاست. در ادامه به چندین نمونه از سبک شوهرداری حضرت خدیجه(س) اشاره خواهیم داشت؛ چراکه حضرت خدیجه(س) یکی از الگوهای برتر شوهرداری هستند.
احترام همیشگی به شخصیت همسر
حضرت خدیجه(س) با وجود داشتن اموال فراوان و موقعیت اجتماعی ویژه در رفتار و مواجهه با رسول اکرم(ص)، کوچک ترین رفتاری که نشانی از اظهار برتری داشته باشد، از خود بروز نمی دادند. به گزارش باشگاه خبرنگاران جلوه ای عالی از این رفتار را می توان در پایان مراسم عقد و زمانی که پیامبر(ص) می خواستند به خانه عموی شان ابوطالب برگردند، مشاهده کرد.
در آن لحظات حضرت خدیجه(س) این گونه همسر خود را مخاطب قرار می دهد: «به خانه خودتان وارد شوید، خانه من خانه شماست و من کنیز شما هستم.» بنابراین موقعیت مالی و اجتماعی زن هیچ گاه نباید سبب برتری جویی بر شوهر شود بلکه خانم ها باید موقعیت مالی و اجتماعی را در خدمت پیشرفت و رشد خانواده قرار دهند.
تلاش برای جلب رضایت همسر
حضرت خدیجه(س) تمام سعی و توان خود را به کار می برد، تا امور منزل را مطابق میل و خواسته پیامبر اکرم(ص) اداره کند؛ به طور مثال، آن حضرت چون از میزان علاقه پیامبر(ص) به عبادت آگاه و مطلع بود، چنان رفتار می کرد که پیامبر(ص) به راحتی به عبادت و راز و نیاز با خداوند مشغول باشند. اگر زن مسلمان در تمام ابعاد زندگی بکوشد تا رضایت خاطر شوهر را فراهم آورد، کانون خانواده به محیطی امن و آرام برای رسیدن به سعادت و خوشبختی تبدیل خواهد شد.
بیان غیرمستقیم انتظارات و خواسته ها
بدون شک هر زنی از شوهر خویش انتظارات و توقعاتی دارد. حضرت خدیجه(س) خدمات زیادی را در خانه پیامبر اکرم(ص) انجام داده بود و از این رو به صورت طبیعی می توانست توقعاتی را نیز از آن حضرت داشته باشد، اما هیچ گاه خواسته های شخصی خود را مستقیم بیان نمی کرد بلکه اهتمام داشت که آن ها را به عنوان یک پیشنهاد یا خواهش و با کمال ادب و احترام مطرح کند؛ به طور مثال حضرت خدیجه(س) وصیت های خود را در قالب یک گفت وگوی صمیمانه مطرح می کند و می گوید: «یا رسول ا…! می خواهم خواسته ای را توسط دخترم فاطمه(س) به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقیم بازگو کنم.» پیامبر از منزل حضرت خدیجه(س) بیرون رفت.
آن گاه حضرت خدیجه(س)، دخترش فاطمه(س) را صدا کرد و به او گفت: «عزیزم! به پدر بزرگوار خود بگو که مادرم می گوید: دوست دارم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی کفن کنی و در قبر بگذاری.”
اظهار علاقه و احساسات به همسر
یکی دیگر از نمونه های بارز سبک شوهرداری حضرت خدیجه(س)، ابراز محبت به همسر گرامی خویش بود. حضرت خدیجه(س) در اشعاری که منسوب به ایشان است، همسر خویش را با چنین مضامینی خطاب می کند: «اگر تمام نعمت های دنیا و سلطنت های پادشاهان را داشته باشم و ملک آن ها همیشه از آن من باشد، در نظر من به اندازه بال پشه ای ارزش ندارد زمانی که چشم من به چشم تو نیفتد.»
زیارت حضرت خدیجه سلام الله علیها
سوز دل هجران یار
شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه،یا رب خدیجه را دریاب
*
همانکه هستی خود را به هستیَم بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید
همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوت خورشید
*
در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو،تیغ تیز و بران داشت
خدیجه مرهم دلگرمی رهَم میشد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت
*
همانکه درک مقامش مقام میآرد
و جبرئیل برایش سلام میآرد
همان سرشت زلال و مطهری که خدا
ز نسل پاک و شریفش امام میآرد
*
مقام و منزلتش را کسی چه میداند
شریک امر رسالت همیشه میماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول میخواند
*
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم
*
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر ،کوثر
الهی مادر یاسم غریب میمیرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
*
خدیجه گریه نکن این همه از این غمها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا
برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را ببوس دستش را
*
اگر تو بودی،یاس تو غنچه وا میکرد
بجای تکیه بر آن در ،تو را عصا میکرد
اگر خدیجه تو بودی،به پشت در زهرا
بجای فضه در آنجا تو را صدا میکرد
*
خسوف بر رخ ماهش نمینشست ای کاش
و گوشواره ز گوشش نمیگسست ای کاش
میان آن همه نامحرم و به پیش علی
کسی ز فاطمه پهلو نمیشکست ای کاش
*
اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت
میآوری تو به مقتل خدیجه،زهرا را
چه میکنی تو در آن لحظه های آمدنت
*رحمان نوازنی***
عاشقانه های زیبای زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها)
در میان مشتی کاغذ، تاریخ بلند زندگی ات را مرور می کردم یا رسول الله! آمدم از اولین لحظه ی دیدارت با خدیجه بنویسم. ناگهان چشمم به برگه هائی افتاد که آخرین لحظات زندگی «خدیجه»ات را روایت می کرد!
خواندم از لحظه ای که، خبر دادند نفس های «خدیجه»ات سنگین شده است. خودت را بی تاب به بستر خدیجه رساندی. «بستر» که چه عرض کنم. شنیده ام که وفات خدیجه ی تو، در شعب ابی طالب بوده است. بهتر است بگویم در میان رمل- های داغ شعب ابی طالب… . نهایتاً زیر سایبانی یا پناه برده به نیمچه چادری.
چشمهای بی رمقش را به سوی تو خورشید، باز کرد.
- یا رسول الله! مرا ببخش که «خدیجه» ی خوبی برای تو نبودم و در حقّت کوتاهی کردم.
و خواست جمله ی دیگری بگوید اما خجالت کشید و اجازه خواست تا حرفش را از طریق فاطمه اش بگوید.
از بستر او فاصله گرفتی و این اولین بار بود که، سوز دوری خدیجه را با قطرات اشکت پاسخ می دادی و نبودش را حس می- کردی، با این که هنوز پیش تو بود! دقایقی بعد، فاطمه ی پنج ساله آمد و پیغام مادرش را رساند.
خدیجه فقط از تو، لباس زمان نزول وحی ات را خواسته بود که بعد از وفات به تنش کنی. اگرچه هنگام کفن، پارچه ای هم از آسمان رسید و تو هر دو را بر تنش نمودی.
وصیت دیگر خدیجه امّا، جگر تو را سوخته بود:
- یا رسول الله، مواظب فاطمه ام باش. نکند صدای کسی بر فاطمه ام بلند شود. نکند دستی به صورت فاطمه ام دراز شود. نکند فاطمه ام را بزنند… .
عشق تو، او را هم اسیر کرد و هم سیر کرد! امّا نه با گوشت شتران سرخ موی یمن، بلکه با سنگهای داغ شعب ابیطالب که از گرسنگی، آنها را به شکمش میبست. خوشا به حال خدیجه که آن نور را در وجود مقدست دید و خود را فدایت نمود
چقدر زود گذشت این بیست و پنج سال!
چشم به هم زدنی گذشت آن روز که اسطوره ی صبر زندگی تو ـ یارسول الله ـ برای تنها بار، صبرش تمام شد. مجلس خواستگاری و جمع چهل نفره ی بزرگان قریش و عموهای صاحب نامش را ندیده گرفت. پرده را کنار زد و «ورقه بن نوفلِ» بزرگ را که در محضرت به لکنت افتاده بود مورد خطاب قرار داد:
- عموجان! تو برای سخن گفتن، سزاوارتری امّا آرام باش! بگذار من حرف بزنم. بگذار بگویم که در این دل، چه خبر است! بگذار بگویم که محمد با این دل، چه کرده است!
و رو به صورت مبارکِ گداخته ی تو نمود که: «یا محمد! من تمام وجود خودم را به تو تزویج کردم. تمام وجود من، هبه ای برای توست. مهریه ام را هم خودم می دهم. دیگر تأمل بس است! اینک، این خدیجه است که رو به تو ایستاده است.»
و صدای بزرگ عموها در آمد که: «از کی، زنها مهریه ی خود را می دهند؟!»
و عموی بزرگوارت ابوطالب، به تندی جواب داد که: «هرگاه شوهرشان محمد بن عبدالله باشد! امّا اگر مثل شما اعراب باشند؛ زنها، بالاترین مهریه ها را خواهند خواست!»
آن روز، وقتی می خواستی همراه بقیه، از خانه اش بیرون بروی؛ دوباره به دنبالت دوید که: «یا محمد کجا می روی؟! این خانه از امروز، خانه ی توست و این خدیجه، خدیجه ی توست؛ هر وقت که بخواهی.»
ماجرای ازدواج پیامبراکرم(ص) و حضرت خدیجه(س)
و این گونه، خدیجه افتخار عشق تو را پیدا فرمود!
آن طور که یادش رفت روزی خانه هائی عظیم، با حریرهای هندی و پرده های زربفت ایرانی داشته است. آن قدر که یادش رفت هشتاد هزار شتر، مال التجاره اش را به دوش می کشیدند.
عشق تو، او را هم اسیر کرد و هم سیر کرد! امّا نه با گوشت شتران سرخ موی یمن، بلکه با سنگهای داغ شعب ابیطالب که از گرسنگی، آنها را به شکمش میبست. خوشا به حال خدیجه که آن نور را در وجود مقدست دید و خود را فدایت نمود.
این سالها، هر وقت دلت میگرفت، جایی گوشهای مینشستی. همه از تو روی گردانده بودند که یتیم بنی سعد، ـ خدیجه مهربانت ـ کنار تو یتیم قریش، می نشست و با تو همکلام می شد. و این مهروی عرب، آنقدر با تو میگفت و میخندید و دلداریت میداد که همهی غصه ها را فراموش میکردی:
- محمد! وقتی برای تجارت با اموالم به شام میرفتی؛ من محو لکّه ابری شده بودم که بالای سرت با تو حرکت میکرد. محمد! من خواب دیدم که خورشید به خانه ام فرود آمد و عمویم این طور تعبیر کرد که نور رسالت تو، به این خانه فرود خواهد آمد. خیلیها منتظر دیدار تو بوده اند و از نور مقدّست برایم گفته اند.
این بیست و پنج سال گذشت ـ یا رسول الله ـ ولی خیلی سخت گذشت.
به خدیجه ات خبر دادند که روی کوه صفا و مروه، وقتی سه بار رسالت خود را معرفی فرمودهای؛ ابوجهلها سنگت زده اند. به کوه ابوقبیس دویده ای، باز هم سنگت زده اند. سراسیمه غذائی برداشت و با علی در دل کوه، پِی ات دوید. اشکهای آن روز او را ملائکه هم تاب نیاوردند و جبریل نازل شد که: «یا رسول الله، سلام خدا را به خدیجه برسان و بگو گریه نکند. که ملائک آسمان امروز با او گریستهاند.» ـ عجب شباهتی است بین اشک های خدیجه با اشک های فرزندان فاطمه علیهم السلام ـ !
حتی وقتی فهمیدند که خدیجه سلاماللهعلیها، بدن رنجورت را بهخانه رسانده است؛ پشت در خانه جمع شدند و درِ خانه را هم سنگباران کردند.
خدیجه بیرون دوید و داد زد: «آیا از سنگباران کردن خانه زنى که نجیبترین قوم شماست، شرم ندارید؟ زنی که زمان جاهلیت، خودتان او را «طاهره» و «اُمّ الأیتام» خطاب می کردید!
و سرها به زیر افتاد و جمعیّت پراکنده شد و او، براى مداوایت به خانه بازگشت. و تو، اینجا، سلام خدا را به او رساندی و او فرمود: «إنّ الله هو السّلام و مِنه السّلام و على جبرئیل السّلام و علیک یا رسول الله السّلام و برکاته.»
از بستر او فاصله گرفتی و این اولین بار بود که، سوز دوری خدیجه را با قطرات اشکت پاسخ می دادی و نبودش را حس می- کردی، با این که هنوز پیش تو بود! دقایقی بعد، فاطمه ی پنج ساله آمد و پیغام مادرش را رساند. خدیجه فقط از تو، لباس زمان نزول وحی ات را خواسته بود که بعد از وفات به تنش کنی
بار دیگر وقتی منادی، بالای بلندی صدا زد که خدیجه، همه اموالش را به تو ـ یارسول الله ـ بخشیده است، همه زنان قوم، ریشخندش کردند و حسادت وار طعنه اش زدند. او همه زنها را جمع کرد و تا توانست از شایستگیهایت گفت. اما، به خرجشان نرفت که نرفت. «و مَن لَم یَجعلِ اللهُ لَه نوراً فَما لَه مِن نور ».
آن روز، او هم مثل تو تنها شد «یا رسول الله»!
حتّی، زندگی یکی از دخترانش را هم از هم پاشیدند و به طلاق کشاندند، حتی موقع ولادت فاطمه سلاماللهعلیها هم یاریش نکردند، ولی او، کوهوار و استوار ایستاد.
یک بار، وقتی نام خدیجهات بر زبان زنان خانه افتاد؛ به پاس عظمتش گریستی. صدای عایشه در آمد که: «یا رسول الله، چرا برای پیرزنی از بنی سعد گریه می کنی؟ خدا بهتر از او به تو داده است.» ناگهان صدایت را بلند کردی: «وای بر تو! خدیجه زنی بود که وقتی همه مرا تنها گذاشتید، او به سمتم آمد. وقتی همه گریختید، او مهربانی کرد و وقتی همه تکذیب کردید، او ایمان آورد!»
و اینک، این بدن خدیجه است که به رویش آب می ریزی. قبل از دفن خدیجه، خودت میخواهی وارد قبر شوی و قدری جایش دراز بکشی.
همان طور که داخل قبر خدیجه خوابیده ای ـ یا رسول الله ـ تمام زندگی اش، لحظه ای برایت مرور میشود.
که در خانه می چرخید و برایت این شعر را میخواند:
فَلَو أنّنی أمشَیـــتُ فی کُلِّ نِعمَه و دامَت لِیَ الدُّنیا و مُلکُ الأکاسِرَه
فَما سُوِیَت عِندی جَناح بَعوضَهٍ إذا لَـم یکُن عَیـــنِی لِعَیناکَ ناظِره
اگر همه نعمتهای دنیا، زیر پایم باشد. اگر اموال و سلطنت پادشاهان، مال من باشد.
به اندازهی بال پشهای برایم ارزش ندارد؛ اگر چشمم به چشمانت دوخته نشود.
سلام بر تو ای خرمشهر!
سلام بر تو ای خرمشهر!
ای آزاد شده به دست خداوند!
ای آرزوی گمشده در لابه لای مویه های موبه مو آشفته عاشقان..
سلام بر تو ای خرمشهر! ای جنوبی ترین انگیزه و پایداری!
ای سروترین غرور جاری! ای ماندگارترین ترانه بهاری! و ای زلال ترین زمزمه خاکساری!
سلام بر تو ای خرمشهر! ای شهر شهیدان!
سلام بر پیکر ترکش خورده ات! درود و سلام بر خاک ستاره سوزت!
سلام بر مردان و زنان ساده ضمیر تو که آینه تمام نمای عاشقی و ایستادگی اند!