تلاش برای فتنهای دیگر...#آرمیتا_گراوند
این روزها شاهد هستیم که همچون سال گذشته و فتنه مهسا امینی، برخی سران اروپایی و آمریکایی در حادثهای که برای آرمیتا گراوند رخ داده، واکنشهایی ایران ستیزانه نشان داده و بیمیل نیستند که بار دیگر از آبی که خود گلآلود میکنند
از سال ۱۴۰۱ نتیجه جنگ نرم و ترکیبی که دشمن علیه جمهوری اسلامی ایران به راه انداخت، این بود که در فاصله زمانی یک سال دو اتفاق مشابه رخ داد که در این گزارش سعی داریم به مقایسه این دو واقعه بپردازیم. مهسا امینی و آرمیتا گراوند.
مهسا امینی که حالا همه او را میشناسند، دختر اهل سقز کردستان با مذهب تسنن که ماجرای بیهوشی و نهایتاً فوت تاثر انگیز او هنگام حضور در یکی از مراکز پلیس، بازار دروغپردازی و شایعهسازیهای ضدانقلاب را گرم کرد؛ اما سؤال اینجاست که کدام رسانه برای نخستین بار خبر مربوط به مهسا امینی و بستری شدن وی در بیمارستان کسری را منتشر کرد؟
سخنرانی حجت الاسلام رفیعی در مورد پیامبر صل الله علیه و آله
سخنرانی حجت الاسلام رفیعی در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله
حقوق اعضای بدن: زبان، گوش و چشم در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)-2
2/1. سکوت و اجتناب از زیادهگویی
امام سجاد(علیه السلام) در بیان حقوق دیگر زبان، به سکوت و پرهیز از زیادهگویی اشاره کرده است:
وَ إجِمَامُهُ إلِّا لمَوْضِعِ الْحَاجَةِ وَ الْمَنْفعَةِ للِدّینِ وَ الدّنْیاَ وَ إعِفاَؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشَّنِعَةِ الْقلَیِلةِ الْفاَئدِةِ التّيِ لَایُؤْمَنُ ضَرَرُهاَ مَعَ قلِّةِ عَائدِتهاَ وَ یُعَدّ شَاهدَ الْعَقْلِ وَ الدّلیِل عَلیَه وَ تزیّنُ الْعَاقلِ بِعَقْلِه حُسْنُ سِیرَتِه فِي لِسَانِه وَ لا قُوّ ة إلِّا باِﻟله الْعَليِّ الْعَظِیمِ؛ و از بیخود چرخیدن در دهان، منعاش نمایی تا سکوت کند، مگر در جایی که نیاز به تکلم باشد و نفعی برای دنیا و آخرت داشته باشد و نگذاری سخنی که فایده و نفعی ندارد و جز ضرر و زیان، حاصلی در آن متصور نیست؛ از دهان تو خارج شود، بعد از آنکه عقل و نقل بر مضر بودن و بد بودن آن دلالت دارد؛ زیرا که زینت عاقل به عقلش، در خوبی گفتار و درست سخن گفتن است و حول و قوهای نیست، مگر به حول و قوه خداوند بزرگ.
یکی از مقامات معنوی انسان، سکوت است؛ اینکه انسان بتواند بر نفس خویش لگام بزند، زبان خود را در کام نگهدارد و از اظهار فضل و دانایی و زیادهگویی بپرهیزد. امام صادق7 فرموده است: «قالَ لُقمانُ لِاِبنِهِ یا بُنَیَّ اِن کُنتَ زَعَمتَ اَنَّ الکَلامَ مِن فِضَّهٍ فَاِنَّ السُّکُوتَ مِن ذَهَبٍ؛[13] لقمان به پسرش گفت: فرزند عزیزم! اگر گمان میکنی سخن گفتن از نقره است، به درستی که سکوت از طلاست».
سخن گرچه هر لحظه دلکشتر است
چه بینی خموشی از آن بهتر است
پشیمان ز گفتار دیدم بسی
پشیمان نگشت از خموشی کسی[14]
صفحات: 1· 2
حقوق اعضای بدن: زبان، گوش و چشم در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)-1
مقدمه
از نظر اسلام همه جهان هستی، مخلوق و مملوک خدای متعال است و کسی بدون اذن خدا نمیتواند درآن تصرف کند: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِيلٌ؛[1] خداوند، آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیاست». انسان و اجزای بدن او نیز آفریده خدا و متعلق به اوست. بنابراین نه تنها تصرف و دخالت بیجا در جهان هستی، محیطزیست و زندگی سایر انسانها بدون اجازه خدا جایز نیست؛ بلکه تصرف انسان در بدن خود نیز بدون اجازه خدا جایز نخواهد بود. امام سجاد(علیه السلام) در رساله حقوق،[2] به حقوق اعضای بدن اشاره فرموده است که این نوشتار تنها به سه عضو اصلی بدن، یعنی زبان، گوش و چشم میپردازد.
1. حق زبان
توانایی انسان بر سخن گفتن، یکی از نعمتهای خداوند و از شاخصههای تمایز انسان از سایر حیوانات است. کلام، نشانگر شخصیت انسان است؛ چنانکه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرموده است: «المَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِهِ؛[3] انسان زیر زبانش پنهان است».
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان[4]
زبان از یک سو وسیله ذکر الهی، خواندن نماز، تلاوت قرآن، توصیه به خوبیها و گفتن جملات محبتآمیز است: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»؛[5] و از سوی دیگر وسیله دروغگویی، دشنام، غیبت، تهمت، زخم زبان و سایر گناهان است. امام سجاد(علیه السلام) حقوق زبان را اینگونه بیان کرده است:
۱/۱. پرهیز از بدزبانی و عادت به کلمات خوب و مؤدبانه
امام(علیه السلام) در اولین سخن خود درباره حق زبان، بر گرامیداشت زبان تأکید میکند: «وَ أمَّا حَقُّ اللِّسَانِ فإَكِرَامُه عَنِ الْخَنَى وَ تَعْوِيدُهُ عَلَی الْخَيْرِ وَ حَمْلُه عَلىَ الْأدَبِ؛ اما حق زبانت بر تو آن است که آن را از دشنامگویی گرامیتر داری و به گفتن کلمات خوب و نافع، عادتش دهی و بر ادب وادارش کنی».
از نگاه اسلام، اگر چه سخن گفتن از اعمال اختیاری انسان است، اما آنگونه که برخی میپندارند باد هوا نیست و فرشتگان آن را ثبت میکنند: «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ؛[6] انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد، مگر اینکه همان دم، فرشتهای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است». از همین روست که در روایات بر حفظ زبان از گناه تأکید شده است؛ چنانکه امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: «المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمُونَ مِن يَدِهِ وَ لِسانِهِ؛[7] مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند». امام باقر(علیه السلام) نیز فرموده است: «إنَّ اللّه َ يُبغِضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّشَ؛[8] خداوند شخص ناسزاگوى بد دهان را دشمن دارد».
انسان خردمند میکوشد خود را از آفات زبان حفظ کند؛ زیرا میداند زبان در سرنوشت انسان تأثیر دارد. در قیامت بهشتیان از دوزخیان میپرسند چرا جهنمی شدید؟ آنها میگویند: «وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ؛[9] ما پیوسته با اهلباطل همنشین و همصدا بودیم». علامه طباطبایی; در تفسیر این آیه مینویسد: «منظور از خوض، سرگرمی زبانی و عملی در باطل و فرو رفتن در آن است، بهگونهای که فرد از توجه به غیر باطل غافل شود».[10]
یکی از راههای نجات از آفات زبان و عادت به گفتن جملات شایسته، این است که فرد قبل از آنکه سخنی بر زبان جاری سازد؛ ابتدا فکر کند، اگر به مصلحت و به نفع دین و دنیای انسان بود، سخن بگوید؛ در غیر این صورت سکوت کند. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرموده است:
إنّ لِسانَ المؤمنِ مِن وَراءِ قَلبِهِ و إنّ قَلبَ المُنافِقِ مِن وَراءِ لِسانِهِ؛ لأنّ المؤمنَ إذا أرادَ أن يَتكَلّمَ بكلامٍ تَدَبَّرَهُ في نَفسِهِ ، فإن كانَ خَيرا أبداهُ و إن كانَ شَرّا و اراهُ، و إنّ المُنافِقَ يَتكَلّمُ بما أتى على لِسانِهِ لا يَدري ما ذا لَهُ و ما ذا علَيهِ؛[11] زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او؛ زیرا مؤمن هر گاه بخواهد سخنى بگوید، ابتدا درباره آن مىاندیشد؛ اگر خوب بود، اظهارش مىکند و اگر بد بود، آن را پنهان مىدارد؛ اما منافق هر چه به زبانش آید، مىگوید؛ بىآنکه بداند چه سخنى به سود و چه سخنى به زیان اوست.
آیتالله خسروشاهی; درباره آیتالله بهجت; میگوید: «یکی از ویژگیهای بارز ایشان آن بود که وقتی میخواستند مطلبی بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضی حال، اول فکر میکردند؛ حتی در این زمینه که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتی بگویند تا از سویی کوتاه باشد و از جهتی رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند».[12]
[1]. زمر: 62.
[2]. ر.ک: محمد بن علی صدوق؛ الخصال؛ ص 564؛ حسن بن علی ابنشعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص430.
[3]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ حکمت 148.
[4]. جلالالدین محمد بلخی رومی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر دوم، ص 241.
[5]. بقره: 83.
[6]. ق: 18.
[7]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 32، ص 40.
[8]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 324.
[9]. مدثر: 45.
[10]. سید محمدحسین طباطبایى؛ الميزان فی تفسير القرآن؛ ج 20، ص 98.
[11]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ خطبه 176.
[12]. جمعی از نویسندگان؛ زبان: بایدها و نبایدها؛ ص 76.
ادامه دارد..
کتاب این بهشت، آن بهشت
گفت: «من در آمریکا زندگی میکنم. چهلوپنج کشور دنیا را دیدهام. شمال هم رفتهام و گیلان شما را دیدهام. جای قشنگی است. در دنیا جایی به این زیبایی ندیدهام؛ مثل بهشت است! شما جای به آن قشنگی را ول کردهاید آمدهاید اینجا؟»آقا گفت: «ما آن بهشت را با این بهشت عوض کردهایم». خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت (قدسسره)
آیتالله بهجت: مراجعه به تَراجم (شرح حال) علمای سلَف (گذشته)، بهمنزلۀ مراجعه به کتابهای معتبر اخلاقی است. هرکس که طالب تهذیب و ترقّی در امور معنوی است و میخواهد از زندگی و عمر خود چیزی استفاده کند، شایسته است به شرح احوال آنها نگاه کند؛ که چه کارها میکردند.
آشنایان و نزدیکان حضرت آیتالله بهجت، کرامت ایشان را نه در شفای مریض و اطلاع از غیب و طیّالارض و موت اختیاری، که با وجود همۀ اینها، در سخنان حکیمانه و رفتار روزمرۀ ایشان میدانستند. او بهراستی مصداق کاملی بود از «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ؛ با رفتار خود، دعوتکننده [بهسوی دین] باشید.»
از آنجاکه قالب و سبک داستان کوتاه، ساده، روان و کوتاه است، مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتالله بهجت با بهرهگیری گزارشها و مصاحبههایی که از اطرافیان ایشان، تهیه و سپس پیادهسازی، نمایهزنی و دستهبندی شده بود، برای انتقال شیوههای رفتاری و معارفی است که در رفتار ساده و صادقانۀ این عارف روشنضمیر نمود یافته بود، آنها را برای بازنویسی به دست نویسندگان متعهد و مجرّب سپرد تا این خاطرات را در قالب داستان کوتاه بازنویسی کنند.
در بازنویسی این خاطرات سعی شد آن احساس و فضایی که گوینده در آن قرار داشت، بدون تغییر منتقل شود. امید آنکه خداوند متعال از کاستیهای ما چشم پوشد و ما را در سایۀ لطف و رحمت بیپایان خود قرار دهد.
برای خرید نسخه الکترونیک، اینجـا را کلیک کنید.
اطلاعیه مراسم سخنرانی به صورت برخط
اعلام نتایج هشتمین مسابقه از سلسله مسابقات "سوگواره خورشید "
باسمه تعالی
السَّلَامُ عَلَى رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَیَّام
تقدیر و تشکر از شرکت کنندگان و اعلام نتایج هشتمین مسابقه از سلسله مسابقات “سوگواره خورشید “
با سلام و احترام
ضمن تبریک فرارسیدن خجسته سالروز آغاز ولایت و امامت حضرت بقیّة الله الأعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء،، به اطلاع کلیه ثبت نام کنندگان محترم در هشتمین مسابقه از سلسله مسابقات “سوگواره
خورشید” می رساند: به حول و قوه الهی، آزمون مسابقه مذکور در روز دوشنبه مورخ 1402/06/27
برگزار گردید.
صفحات: 1· 2
در مکتب پیامبر(صلی الله علیه وآله) دروغ و غلو جایی ندارد
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی، در نامه ای به مداحان، تصریح کرد: در سایه مکتب اهل بیت(ع)ایام عاشورا هر سال با رونق بیشتری برگزار میشود و از این مائده آسمانی که شهادت امام حسین(ع) و اصحابش است، باید کل دین ترویج شود؛ زیرا پیامبر(ص) فرمودند “من از حسینم". معنای این جمله آن است که مکتب رسول الله(ص) در سایه خون امام حسین(ع) باقی میماند.
رئیس ستاد اقامه نماز خطاب به مداحان خاطرنشان کرد: شما خود میدانید که رقابت، خودنمایی، اسراف، سد معبر وعزاداری بیموقع و عزاداری که در آن نماز سبک شمرده شود، ذخیره قیامت نخواهد بود.
وی تاکید کرد: در مکتب پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) عقل، احساسات، شور و شعور، منطق و فریاد در کنار هم هستند و دروغ و غلو جایی ندارد. باید عزاداریهای ما نیز این گونه باشند.
متن نامه استاد قرائتی در پی می آید.
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله
محضر مبارک واعظان و مداحان، پدیدآورندگان و حامیان حماسه حسینی دامت برکاتهم
سلام علیکم
چند سطری تذکراتی از قرآن و روایات به شما مبلغین عرضه میکنم:
بر خلاف پندار وهابیها که جشن و شادی و عزاداری را نوعی بدعت میپندارند، بیان مصائب و مظلومیت دیگران در متن قرآن آمده است.
در قرآن میخوانیم: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأیّ ذَنْبٍ قُتلَتْ»؛ یعنی به چه گناهی دختران کوچک زنده به گور میشوند؟
این سؤال در قیامت نشانه آن است که خداوند از مظلومیت یک کودک مشرک سخن میگوید.(زیرا مشرکین بودند که دختر خود را زنده به گور میکردند).
همچنین در سوره «بروج» بیان میدارد که به چه جرمی مؤمنین در گودال آتش سوختند.
بنابراین بیان مظلومیتی که در متن قرآن آمده، هرگز بدعت نیست.
در سایه مکتب اهل بیت علیهم السلام ایام عاشورا هر سال با رونق بیشتری برگزار میشود و از این مائده آسمانی که شهادت امام حسین علیهالسلام و اصحابش است، باید کل دین ترویج بشود، زیرا پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: من از حسینم و معنای این جمله آن است که مکتب من در سایه خون امام حسین علیهالسلام باقی میماند.
در مکتب پیامبر اصل تقواست که باید عزاداریهای ما از هر گونه گناه دور باشد.
در مکتب پیامبر دروغ و غلو جایی ندارد که باید عزاداریها نیز این گونه باشد.
در مکتب پیامبر عقل و احساسات و شور و شعور و منطق و فریاد در کنار هم هستند که باید عزاداریهای ما نیز این گونه باشند.
در مکتب پیامبر حق الله و حق الناس باید رعایت شود، نماز عهد الله و حق الله است که باید همان گونه که در این سالهای اخیر در برنامههای عزاداری حتی در وسط بازار و خیابان اقامه میشود و مقام معظم رهبری از آن تجلیل کردند توسعه یابد.
شما خود میدانید که امام حسین علیهالسلام با اینکه میتوانست نمازش را در درون خیمه و فردی بخواند، جلوی چشم دشمن به جماعت آن هم با پرتاب 30 تیر اقامه کرد تا به ما بگوید در هیچ شرایطی از نماز نکاهید.
شما خود میدانید که سر مبارک امام حسین علیهالسلام بر روی نی قرآن خواند تا به ما بگوید باید محوریت قرآن حفظ شود.
شما خود میدانید در خطبههای حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای دفاع از حق شوهرش و در خطبههای حضرت زینب سلاماللهعلیها چه مقدار از آیات قرآن استفاده شده تا به ما بگوید حماسه و سوز باید از طریق آیات قرآن باشد.
در مکتب پیامبر اخلاق، سعه صدر و وحدت و دوری از تفرقه مورد توجه است، در عزاداریها نیز باید از هر حرکتی که سبب تفرقه، بداخلاقی، تبعیض، اسراف، آزار دیگران، تضییع حق همه اقشار شرکت کننده در عزاداری دوری شود.
شما خود میدانید اگر اشکهای خالصانه همراه با دقتهای دینی باشد، چه تحولی در فرد و جامعه به وجود میآورد.
با هیچ کتاب و نوار و فیلمی نمیتوان در خیابانهای نیویورک اقامه نماز کرد، ولی چند سالی است که شیعیان آمریکا در ایام عاشورا نماز ظهر عاشورا را در وسط خیابان میخوانند و این امام حسین علیهالسلام است که در سایه عزاداری او این حرکات در سراسر جهان انجام میشود.
حماسه عاشورا باید بستری باشد که مردم با احکام دینی آشنا شوند، زیرا در حدیث میخوانیم ذکر مصیبتهای امام حسین علیهالسلام و یارانش سبب احیا و اقامه دین میشود، یعنی باید نماز و روزه و حج و خمس و زکات در سایه عزاداری زنده شود.
امام صادق علیهالسلام در آستانه شهادت فرمود: اگر نماز ضایع و سبک شمرده شود، شفاعت اهل بیت علیهمالسلام دریافت نمیشود.
عزاداریها باید یا با نماز شروع شود یا به نماز ختم گردد.
در جلسات عزاداری باید اسلام شناسی از قرآن و همه احکام بگوید.
در هر جلسه عزاداری آیهای از قرآن تفسیر شود، حکمتی از نهج البلاغه بیان شود.
سعی کنیم به جای اینکه بیشتر مراسم با شعر و خواب پر شود، بیشتر وقت منبر و مداحی با قرآن و حدیث و موعظه پر شود.
شما خود میدانید که رقابت و خودنمایی و اسراف و سد معبر و تبعیض و عزاداری بیموقع و عزاداری که در آن نماز سبک شمرده شود، ذخیره قیامت ما نخواهد بود.
در پایان نیز از قرآن میگویم که خداوند میفرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»، هر چه تقوا بیشتر باشد، پاداش بیشتری دریافت میشود.
سلام و صلوات خدا بر کسانی که ما را با قرآن و اهل بیت علیهمالسلام آشنا کردند و سلام و صلوات خدا بر شما که در منابر و مداحیها مردم به خصوص نسل نو را با منطق و حماسه اهل بیت علیهمالسلام آشنا میکنید.
بلاغ
کلیپ صوتی کوتاه-باموضوع پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
دوره مدینه، فصل دوم دوران بیستوسه ساله رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه، فصل اوّل بود - که مقدمه فصل دوم محسوب میشود - و تقریباً ده سال هم دوران مدینه پیغمبر است که دوران شالودهریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیّت اسلام برای همه زمانها و دورانهای تاریخ انسان و همه مکانهاست. البته این الگو، یک الگوی کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ دورانی سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوی کامل، میشود شاخصها را شناخت. این شاخصها برای افراد بشر و مسلمانها علامتهایی است که باید به وسیله آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت کنند. هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفّار مکه نبود؛ مسأله، مسأله جهانی بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال میکرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. اینکه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدیها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست. پیغمبر نمونه را میسازد و به همه بشریت و تاریخ ارائه میکند.
پیغمبر وارد مدینه شد تا این نظام را سرِ پا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، به عنوان نمونه بگذارد تا هر کسی در هر جای تاریخ - از بعد از زمان خودش تا قیامت - توانست، مثل آن را به وجود آورد و در دلها شوق ایجاد کند تا انسانها به سوی چنان جامعهای بروند. البته ایجاد چنین نظامی، به پایههای اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. اوّل باید عقاید و اندیشههای صحیحی وجود داشته باشد تا این نظام بر پایه آن افکار بنا شود. پیغمبر این اندیشهها و افکار را در قالب کلمه توحید و عزّت انسان و بقیه معارف اسلامی در دوران سیزده سال مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه و در تمام آنات و لحظات تا دم مرگ، دائماً این افکار و این معارف بلند را - که پایههای این نظامند - به این و آن تفهیم کرد و تعلیم داد. دوم، پایهها و ستونهای انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد - چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست - پیغمبر بسیاری از این ستونها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود. یک عدّه، صحابه بزرگوار پیغمبر بودند - با اختلاف مرتبهای که داشتند - اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزدهساله مکه بودند. یک عدّه هم کسانی بودند که قبل از هجرت پیغمبر، در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند؛ از قبیل سعدبنمعاذها و ابیایّوبها و دیگران. بعد هم که پیغمبر آمد، از لحظه ورود، انسانسازی را شروع کرد و روزبهروز مدیران لایق، انسانهای بزرگ، شجاع، با گذشت، با ایمان، قوی و بامعرفت به عنوان ستونهای مستحکم این بنای شامخ و رفیع، وارد مدینه شدند. هجرت پیغمبر به مدینه - که قبل از ورود پیامبر به این شهر، یثرب نامیده میشد و بعد از آمدن آن حضرت، مدینةالنّبی نام گرفت - مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کأنّه گشایشی بهوجود آمده است؛ لذا دلها متوجّه و بیدار شد. وقتی که مردم شنیدند پیغمبر وارد قُبا شده است - قُبا نزدیک مدینه است و آن حضرت پانزده روز در آنجا ماند - شوق دیدن ایشان روزبهروز در دل مردم مدینه بیشتر میشد. بعضی از مردم به قُبا میرفتند و پیغمبر را زیارت میکردند و برمیگشتند؛ عدّهای هم در مدینه منتظر بودند تا ایشان بیاید. بعد که پیغمبر وارد مدینه شد، این شوق و این نسیم لطیف و ملایم، به توفانی در دلهای مردم تبدیل شد و دلها را عوض کرد. ناگهان احساس کردند که عقاید و عواطف و وابستگیهای قبایلی و تعصّبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد محو شده است و با دروازه جدیدی به سوی حقایق عالم آفرینش و معارف اخلاقی آشنا شدهاند. همین توفان بود که اوّل در دلها انقلاب ایجاد کرد؛ بعد به اطراف مدینه گسترش پیدا کرد؛ سپس دژ طبیعی مکه را تسخیر کرد و سرانجام به راههای دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراتوری و کشور بزرگِ آن روز پیش رفت؛ و هرجا رفت، دلها را تکان داد و در درون انسانها انقلاب به وجود آورد. مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی ایمان فتح کردند. ملتهای مورد هجوم هم به مجردی که اینها را میدیدند، در دلهایشان نیز این ایمان به وجود میآمد. شمشیر برای این بود که مانعها و سرکردههای زر و زورمدار را از سر راه بردارد؛ والّا تودهی مردم، همه جا همان توفان را دریافت کرده بودند و دو امپراتوری عظیم در آن روزگار - یعنی روم و ایران - تا اعماقِ خودشان جزو نظام و کشور اسلامی شده بودند. همه اینها چهل سال طول کشید؛ ده سالش در زمان پیغمبر بود؛ سی سال هم بعد از پیغمبر.
نقطه راهبردی دفاع مقدس
31 شهریور ۱۳۵۹،رژیم بعث عراق با ۳۲ لشکر زرهی و پیاده از جنوب و غرب پس از پاره کردن قطعنامه ۱۹۷۵ الجزایر در مرزی به طول ۱۲۰۰ کیلومتر تجاوز خود به ایران اسلامی را آغاز کرد. البته به روایت دقیقتر تاریخ جنگ، پنجاه و یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صدام اولین تجاوز خود را آغاز و تا قبل از ۳۱ شهریور 1359 به ۶۳۶ مورد تجاوز و تعرض مرزی رسانده بود. در هشت سال دفاع مقدس، پنج استان کشورمان به طور مستقیم و ۱۱ استان به طور غیرمستقیم(موشکها و هواپیماها) درگیر شدند. ۲۰ کشور اروپایی و عربی در زمینههای نظامی، تبلیغاتی و مالی از صدام حمایت کردند؛ ولی در نهایت پس از هشت سال و انجام ۶۲ عملیات بزرگ و دهها عملیات کوچک و ایذایی، متجاوز از تمام مرزهای بینالمللی با خفت و خواری بیرون رانده شد، برای اولین بار در تاریخ ۲۰۰ ساله کشورمان حتی یک وجب از خاک کشورمان از دست نرفت و بخشهای اشغال شده به وطن بازگشت و صدام به عنوان متجاوز از سوی سازمان ملل به دنیا معرفی شد. این شمهای کوتاه از شناسنامه شکلی دفاع مقدس بود.
در تبیین جنگ هشت ساله باید مقطع سوم خرداد سال 1361 را یک نقطه راهبردی برای تغییر مدل و ماهیت جنگ تفسیر کرد. تا پیش از فتح خرمشهر در سال 1361 ماهیت جنگ، موجودیتی دفاعی و آزادسازی مناطق اشغالی بود؛ زیرا اصل نظام و انقلاب اسلامی در معرض نابودی قرار گرفته بود و تمام هم و غم نظام، دفاع و جلوگیری از اشغال خاک وطن بود. روی کار بودن دولت لیبرالی بنیصدر نیز که به دادن زمین و گرفتن زمان معتقد بود، کار را سخت کرده بود و این تفکر غیرجهادی باعث شده بود شکاف و واگرایی در رفتار تاکتیکی و سردرگمی در دفاع مشهود باشد.
با کنار گذاشته شدن بنیصدر و تفکر لیبرالی، فصل نوینی در دفاع مقدس آغاز شد که طلیعه آغازین آن فتح خرمشهر در سوم خرداد سال 1361 بود و از این به بعد ما وارد فضای دیگری شدیم که هنوز هم در این فضا هستیم؛ چرا که این فضا حد یقفی ندارد و آن جنگ تهاجمی و موقعیتی است.
در واقع، فتح خرمشهر به منزله پایان دورهای از جنگ از یکسو و آغاز دورهای جدید از سوی دیگر بود. در این دوره، ماهیت جنگ تغییر کرد، تمام ظرفیتهای نظام پشت سر این مدل قرار گرفت، موازنه قدرت به سود ایران عوض شد، منزلت کشورمان ارتقا یافت، دشمنان از نابودسازی ناامید شدند، صدام در آستانه سقوط قرار گرفت، ملتهای منطقه مانند افغانستان و عراق به شکستناپذیری انقلاب اسلامی اطمینان یافته و امیدوار به پیروزی مبارزات خود شدند، دوره غافلگیر شدن به پایان رسید و از این پس با قوت ایمانی و قدرت تهاجمی، به مرحله بازدارندگی رسیدیم، دانستیم که اگر آمادگیهای نظامیمان روز به روز ارتقا یابد، ولی از رصد تهدیدات دشمن غافل شویم، ممکن است هزینهای به مراتب سختتر از گذشته را متحمل شویم.
پس از فتح خرمشهر جنگ پدافندی و دفاعی جای خود را به مرحله نوینی از جنگ، یعنی موقعیتی داد و به برکت این مدل بومی از کنار رود کرخه به سواحل مدیترانه تغییر موقعیت دادیم. برای حراست از کیان نظام اسلامی، خاکریزهایمان را کیلومترها بیرون از مرز و حتی گاهی به پشت دشمن منتقل کردیم. حضور در سوریه، عراق و… تداوم جنگ تهاجمی و موقعیتی ملت ما بود، نه قدرت پدافندی و دفاعی.
منبع: سایت بصیرت