8 روز تا قرار عاشقي
«المستنصر بالله» سی و ششمین خلیفه عباسی است. زمانی که او به تخت خلافت تکیه زد، بیش از350 سال از شهادت امامین عسکریین (علیهما السلام ) می گذشت. روزی برای بازدید از شهر سامرا از مرکز خلافتش، بغداد خارج شد. وقتی او وارد شهر سامرا شد در کمال تعجب دید که برای امامین عسکریین (علیهما السلام ) بارگاه و حرمی ساخته اند و آن را با پرده ها و فرش ها آراسته اند. شمع ها روشن است و بوی عود فضای حرم را معطرکرده است. مردم هم گروه گروه با شوق و رغبت به زیارت می آیند.
بعد از بازدید حرم امام عسکریین (علیهما السلام ) قصد زیارت قبور اجدادش کرد چرا که بسیاری از اجداد او در قبرستان سامرا مدفون هستند. وقتی وارد قبرستان شد دید سکوتی مرگ آفرین به قبرستان حاکم است. باد و باران قبر اجدادش را ویران کرده است و پرندگان هم روی قبر آنها فضولات انداخته اند. برای او سخت بود که ببیند اجدادش از اوج شهرت و قدرت به گمنامی و غربت رسیده اند.
یکی از اطرافیان مستنصر در همین حال زبان به چابلوسی باز کرد و گفت: شما خلیفه زمین هستید! در این عالم امر، امرِشماست، دستور دهید تا روی قبر اجدادتان گنبد و بارگاه جدیدی بسازند. چرا باید قبور علویان زائر داشته باشد و قبور اجداد شما نه؟ دستور دهید تا مردم به زیارت آن ها بشتابند!
المستنصر بعد از شنیدن این سخنان اندکی در فکر فرو رفت و بعد از چند لحظه جمله ای گفت که در لابه لای صفحات تاریخ به یادگار مانده است. جمله ای که بعد از 800 سال ارزش آن امروز بیشتر فهمیده می شود. المستنصرگفت: هَذَا أَمْرٌ سَمَاوِيٌ لَا يَحْصُلُ بِاجْتِهَادِنَا وَ لَوْ حَمَلْنَا النَّاسَ عَلَى ذَلِكَ مَا قَبِلُوهُ وَ لَا فَعَلُوا.« این که می بینید مردم از سرتاسرعالم به اهل البیت (علیهم السلام ) عشق می ورزند و به زیارت آنها می آیند یک امر الهی است. با دستور و بخشنامه و بگیر و ببند به دست نمی آید. ما هم اگر مردم را به زیارت قبور اجدادمان وادار کنیم آن ها به این کار تن نمی دهند.»
در این روز های منتهی به اربعین سیل خروشان مردم به سوی کربلا روان است. اما از آنجایی که دیدن این صحنه برای برخی ناخوشایند است در تلاش هستند تا در این حرکت عظیم خللی ایجاد کنند. روزنامه ای در تنور اختلاف عرب و عجم می دمد. دیگری صیانت از حق مردم و بیت المال را بهانه قرار می دهد و از کمک کردن دریغ می کند. برخی از صاحبان تریبون هم با قیاس های شیطانی و شبهه افکنی از این قافله عقب نمی مانند. آیا در این گفته مستنصر برای آنها درس عبرتی نیست؟!
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
البته این کارشکنیها منحصر برای امروز نیست بلکه ریشه ای به قدمت تاریخ اسلام دارد. حجاج ها، هارون و منصور و معتصم و متوکلِ عباسی ها و صدام ها در طول این سالیان از هیچ تلاشی دریغ نکردند تا زیارت امام حسین (علیه السلام ) به فراموشی سپرده شود. متوکل عباسی در طول خلافتش 4 بار به تخریب حائر حسینی دستور داد. نکته قابل توجه درباره این تخریب ها این است که با فاصله کوتاه یک ساله و یا چند ساله اتفاق افتاده است. از این جریان به خوبی فهمیده می شود که عده ای بعد از تخریب حرم شروع به بازسازی آن می کردند. سوالی که در اینجا به ذهن می آید این است که چه کسی اقدام به باز سازی حرم می کرده است؟ هزینه آن را چه کسانی تامین می کردند؟ چه عاملی باعث می شده که عده ای این خطر را به جان بخرند؟
پاسخ این سوالها در کلام امام سجاد(علیه السلام) نهفته است. حضرت در شام خطبه ای خطاب به یزید و مردم ایراد کردند. در ابتدای خطبه حضرت اشاره می کنند که خدا به آنها شش نعمت ویژه عنایت کرده است که دیگران از آن محروم هستند. یکی از آن نعمتها این است که محبت آنها در قلب های مؤمنان نهفته است. خطای محاسباتی مخالفان زیارت هم این بود که آنها گمان می کردند میتوانند عقیدهها را هم به زنجیر بکشند و به آن حکومت کنند؛ اما افسوس که عقیده اسیر شدنی نیست.
پیروز کیست؟
یزید که پدر بزرگ یزیدیان زمان به حساب می آید بعد از جریان عاشورا سرمست از باده غرور بود. روزی در جلسه ای که کاروان اسرا هم در آن حضور داشتند، اشعاری خواند که نشان از پیروزی ظاهری یزید داشت. حضرت زینب (سلام الله علیها) اینجا بود که برخواست و آن خطبه تاریخی را ایراد کرد. حضرت در قسمتی از خطبه خطاب به یزید فرمود: هر حیله ای در آستین داری به کار بگیر و از هیچ تلاشی دریغ نکن اما این را بدان: فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا «به خدا قسم نمی توانی نام و یاد ما را از بین ببری».
وقتی همین کاروان به مدینه بازگشت مردم مدینه گریه کنان به استقبال قافله آمدند. عده ای از منافقان هم به قصد زخم زبان از امام سجاد(علیه السلام ) پرسیدند: چه کسی در کربلا پیروز شد؟ امام (علیه السلام ) متوجه این مساله شدند و در پاسخ آن ها فرمودند: إذَا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلاَةِ فَأذِّنْ وَ أَقِمْ، تَعْرِفُ الغَالِبَ. «زمانی که وقت نماز شد، اذان و اقامه بگو، پیروز را می شناسی».
اکنون بعد 1400سال جمله « فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا » ی زینب کبری (سلام الله علیها) در بنرها چاپ و در عمود های مسیر نجف _کربلا در مقابل دیدگان میلیون ها نفرنصب می شود. هنوز بعد این همه سال از مأذنه ها به گوش می رسد: أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوْلُ اللّهِ أَشْهَدُ أنَّ عَلیّاً أمیرالْمُؤْمِنینَ وَلیُّ اللّه.
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست
9 روز تا حماسه میلیونی اربعین باقی مانده است
اربعین، فقط روزی از روزهای سال نیست، بلکه آیینه ای است دربرابر چشمان میلیون ها انسان متعهد که در آن تصویری از نهضت و قیام خونین محرّم نقش می بندد. اربعین، روز باشکوهی است که از خون حسین(ع)، حیات گرفت و نقطه آغاز تبلیغ آرمان کربلا از طریق اشک شد؛ چرا که در این روز، نخستین مجلس عزاداری برای اباعبدالله(عليه السلام) و تبلیغ آرمان آن حضرت در کنار تربتش برپا شد.
در فرهنگ اسلامی و در معارف عرفانی، عدد چهل (اربعین) جایگاه خاصی دارد. چله نشینی برای رفع حاجت یا رسیدن به مقامات سلوک و عرفان معروف است. حفظ کردن چهل حدیث، اخلاصِ چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مؤ من، چهل شب چهارشنبه و. .. بسیاری از این نمونه ها و موارد.
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین روز شهادت حسین بن علی علیهما السلام گفته می شود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است. از سنتهای مردمی، گرامیداشت چهلم اموات است که، به یاد عزیزِ فوت شده خویش، خیرات و صدقات می دهند و مجلس یاد بود برپا می کنند. در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، عظیمترین مراسم سوگواری را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی برپا می کنند و همراه با دسته های سینه زنی و عزاداری به تعظیم شعائر دینی می پردازند. در شهر کربلا، اربعین حسینی عظمت و شکوه خاصی دارد و دسته های عزادار، مراسمی پرشور برپا می کنند.
10 روز تا حماسه میلیونی اربعین باقی مانده است
یک نمونه همین راهپیمایی عظیمِ اربعین است؛ این واقعاً یک پدیده است، یک پدیدهی الهی است، یک پدیدهی معنوی است. حقیقتاً قابل توصیف نیست؛ مثل خیلی از این پدیدههای مهمّ الهی، درست قابل تفسیر هم نیست؛ یعنی نمیشود این حادثه را تحلیل کرد. اینجور این جمعیّتِ عظیمِ میلیونی راه بیفتند، در ظرف چند سال این تحقّق پیدا کند، شکل پیدا کند! بله، در گذشته راهپیمایی بود، امّا این خبرها نبود. ما اطّلاع داریم که در ایّام مختلف، چه اربعین، چه غیر اربعین -در خصوص اربعین یا بعضی اوقات دیگر- طلّاب از نجف و جاهای مختلف عراق حرکت میکردند میرفتند، جمعیّتهای فراوانی هم بودند. امّا این جمعیّتِ عظیمِ میلیونی از جاهای مختلف دنیا -چند میلیون از ایران و میلیونها از خود عراق و از کشورهای دیگر- این حرکت عظیم، با وجود تهدیدهای تروریستیای که همیشه وجود داشته و امروز هم وجود دارد، یک پدیدهی فوقالعاده عظیمی است؛ خیلی مهم است. این نشاندهندهی اوج گرفتن همین تفکّر مبارزهی در راه خدا و در راه اسلام و آمادگی عمومی و همگانی در این راه است. و امیدواریم که خداوند متعال برکت بدهد به این حرکتها و برکت بدهد به مردم.
ما البتّه اینجا بهمناسبت اینکه یادی از راهپیمایی اربعین شد، ضمن دعا و آرزوی قبولی این حرکت، از همهی کسانی که امسال در این راهپیمایی شرکت کردند تشکّر میکنیم؛ لازم میدانیم از دولت عراق که وسایل را فراهم کرد برای اینکه این امر تحقّق پیدا بکند تشکّر کنیم؛ لازم میدانیم از ملّت عزیز عراق که در این روزها -در این یک هفته یا بیشتر- خود را موظّف دانستند که از راهپیمایان و زوّار اباعبداللّه (علیهالسّلام) اینجور پذیراییِ مخلصانه و شادمانانه بکنند، واقعاً و قلباً تشکّر بکنیم و از خداوند متعال جزای خیر را برای آنها بخواهیم؛ لازم است از جوانان مبارز عراقی، از حشدالشّعبی و دیگر کسانی که در امنیّت این مراسم دخیل بودند و توانستند امنیّت این زوّار را حفظ بکنند تشکّر کنیم؛ لازم است از مسئولان عتبات نجف و حضرت ابیعبداللّه (علیهالسّلام) در کربلا و حضرت اباالفضل در کربلا که وسایلی را برای مردم فراهم کردند تشکّر بکنیم. و امیدواریم که خدای متعال، هم به آنها و هم به این حرکت عظیم و به همهی دستاندرکاران این حرکت، برکت بدهد و لطف کند و حمایت کند تا بتوانند این کار را انشاءاللّه با بهترین وجهی ادامه بدهند.۱۳۹۶/۰۸/۲۲
خلاصه و مفید از امام حسن مجتبی(علیه السلام)
هفتم صفر به روایتی شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) است به همين مناسبت در قالب «خوشه ای از شجره طیبه معصوم» بخشی از زندگی این امام همام را تقدیم حضور شما می شود.
* خوى و منش امام حسن مجتبی(علیه السلام)
1- پرهيزگارى
توجهى ويژه به خداوند داشت، آثار اين توجه را گاه از چهره ى او به هنگام وضو در مى يافتند: چون وضو مى گرفت، رنگ مى باخت و به لرزه مى افتاد، مى پرسيدند كه چرا چنين مى شوى؟
مى فرمود: آن را كه در پيشگاه خدا مى ايستد، جز اين سزاوار نيست.
از امام ششم (ع) آورده اند كه امام حسن (ع) عابدترين مردمان زمان خويش بود و هم با فضيلت ترين؛ چون به ياد مرگ و … و رستاخيز مى افتاد، مى گريست و بى حال مى شد.
پياده و گاه برهنه پا 25 بار به خانه ى خدا رفت.
2- بخشندگى
آن روز به خانه ى خدا رفته بود … همان هنگام مى شنيد كه مردى با خدا به گفتگو نشسته است كه: خداوندا، ده هزار درهم نصيبم كن … امام (ع) هماندم به خانه بازگشت و آن پول را براى او فرستاد.
يكروز كنيزى از كنيزان او، دسته گلى خوشبوى به تحفه پيشكش كرد، امام (ع) در مقابل، او را آزاد فرمود و چون پرسيدند چرا چنين كردى؟ فرمود:
خدا ما را چنين تربيت كرده است و اين آيه را باز خواندند:
« وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا/ يعنى چون به شما هديه اى دادند، به نيكوتر پاسخ گوييد.
سه بار در زندگى هر چه داشت، حتى كفش-و پاى افزار- را به دو نيم تقسيم كرد و در راه خدا داد.
3- بردبارى
مردى از شام به تحريك معاويه روزى امام را به دشنام گرفت. امام (ع) چيزى نفرمود تا ساكت شد، آنگاه با لبخندى شيرين او را سلام گفت و فرمود: پيرمرد! فكر مى كنم غريب هستى و گمان مى برم در اشتباه افتاده اى، اگر از ما رضايت بخواهى، خواهيم داد و هم اگر چيزى بطلبى و اگر راهنمايى مى جويى، راهنماييت خواهيم كرد و اگر بارى بر دوش دارى، بر مى داريم و يا گرسنه اى سيرت مى سازيم و اگر نيازمندى، نيازت بر مى آوريم و بارى، هر كارى دارى، در انجام آن حاضريم. و هم اگر بر ما وارد شوى، راحت تر خواهى بود كه وسايل پذيرايى از هر گونه ما را فراهم است.
مرد شرمسار شد و گريست و گفت: گواهى مى دهم كه تو جانشين خداوند بر زمينى، خدا بهتر مى داند كه رسالت خويش، كجا قرار دهد.
تو و پدرت نزد من مبغوض ترين بوديد و اما اكنون محبوبترين هستيد.
پيرمرد آنروز مهمان امام شد و چون از آنجا رفت به دوستى آن گرامى گرويده بود.
مروان حكم -كه هيچگاه از آزار آن گرامى فرو گذار نمى كرد- به هنگام رحلت آن امام در تشييع شركت كرد.
حضرت امام حسين (ع) فرمود: تو به هنگام حيات برادرم، هر چه از دستت بر آمد، كردى و اما اينك در تشييع او حاضر آمده اى و مى گريى؟!.
پاسخ داد: هر چه كردم با كسى كردم كه بردباريش از اين كوه -اشاره به كوهى در مدينه- بيشتر بود.
منبع:
کتاب پيشواى دوم حضرت امام حسن(ع)/ به قلم هيأت تحريريه مؤسسه اصول دين قم
خورشید خستهـ
پارههاى جگر از گلوى جگرپاره هستى فرو ریخت و کربلا، همان لحظه در خویش آغاز شد؛ همانجایى که مهربانى بىهمتاى حسنبنعلى علیهالسلام روبهروى یک جفت چشم خیانتکار، پرپر مىزد و سینهاش در اقیانوس زهر، غوطهور بود؛ همانجایى که ذره ذرههاى روح امامت، چون تل خاکستر در تشت فرو مىریخت و زنى دست در دست ابلیس، پشیمانى گاه و بىگاهش را دست به سر مىکرد.
دریغا که سفره اطعام شبانهروزى مدینه، اینک برچیده مىشود و کریم اهل بیت علیهمالسلام چون خورشیدى خسته از خاک، به معراج ابدى مىرود.
آه از بیعتهاى سست!
کفر زمانه، دست از شرارت برنمىداشت و با نقابى از ریا، دست به کار فتنههاى تازه بود.
تفرقه، چنگ به گریبان امت افکند و آنگاه که بیعتهاى سست، به فریب ستمگر زمانه، شکسته شدند، او چارهاى جز این نداشت که لواى صلح را پیش روى جفاى زمانه برافرازد؛ صلحى که زخمهاى بىشمارش، همه بر دل مجتبى علیهالسلام فرود آمد.
غريبـ مدينهـ
كسى را خبر نکن؛ بگذار در چهاردیوارى غربت خویش جان دهم!
همان بهتر که کسى نفهمد زهرى که بر جانم نشسته، از نیش مار خانگىام برخاسته که نان و نمک مرا خورده است.
پدرم در گریز از غم غربت در میان جماعت حقنشناس، خانهنشینى را برگزید تا با خارى در چشم و استخوانى در گلو، شیوه سکوت پیشه کند، اما من در زیر باران تهمت و زخمزبان و طعنه، سایهبان خانه خویش را شکسته دیدم. دشمن، آخرین پناه و دستگیرم را نیز به اشغال خود درآورده بود.
خورشید را با کرم شبتاب عوض کردى!
مرا تنها بگذار، دیگر نیازى نیست بوى خیانت را در پستوى خانه پنهان کنى!
تمام این روزها که بىوفایىات را با دروغ به هم مىبافتى تا تشت رسوایىات از بام نیفتد، تاروپود قالى کهنه و پوسیده دلت، پیش رویم از هم گسسته بود.
تو گمان کردى آن وعدههاى سر خرمنِ سوخته، مىتواند مس وجود تو را طلا کند و ازاینرو، خورشید را با یک مشت کرم شبتاب عوض کردى!
طلا در همین خانه بود و راز کیمیاگرى در دوست داشتن نور!
نگذار چشم زینب علیهاالسلام به تو بیفتد!
از این خانه برو! صداى قدمهاى پرشتاب خواهرم در کوچه مىپیچد.
هزار بار در دل آرزو کرده است خدا کند که خبر دروغ باشد و تو بهتر از هرکسى مىدانى که خبر را به درستى به گوش عقیله بنىهاشم رساندهاند.
به کنیزان گفتهام تشت پر از خونابههاى جگرم را پنهان کنند. به تو نیز مىگویم که پیش از ورود زینب علیهاالسلام از اینجا برو. طاقت ندارم پیش از کربلاى حسین علیهالسلام ، چشم خواهرم به چشم قاتل برادرش بیفتد.
همان یک کربلا براى خمیدن قامت زینب علیهاالسلام کافى است.
از جلوى دیدگان خواهرم بگریز!