شک پس از غسل
مقام معظم رهبری مدظله العالی
💠 سؤال: اگر شخصی پس از غسل، شک کند که آیا سمت چپ بدن را شسته است یا خیر، آیا غسل او صحیح است؟
✅ جواب: اگر پس از چند روز شک کند، به شک خود اعتنا نکند ولی اگر در مدت کمی پس از غسل که مثلا هنوز بدن و مو مرطوب است، شک کند، باید محل شسته شود.
البته شخصی که در این باره زیاد شک می کند، به شک خود اعتنا نکند و بنا را بر شستن بگذارد.
بیانصافی نکن
آیت الله حائری شیرازی 🔹
🔸!🔸
مشکل انسان در انصافش است!
انسان هرچه بیانصافی بکند، بیانصافتر میشود. هر چه انصاف را رعایت بکند، با انصافتر می شود. اولین مرحلۀ انصاف این است که آدم اعتراف کند.
مثلاً زنتان در خانه کار می کند، درست است؟ خب از او تشکر کن! طلبکارش که نیستی! یک چیزی پخته؛ بعضیها میگویند این جایش سوخته، آنجایش این جوری است … هی بهانه میگیرد. این بیانصاف است. بیانصافتر می شود.
اگر با بچهتان بیانصافی بکنید، بعد خودتان بیانصافتر میشوید. انسان اگر با رفیقش بیانصافی بکند، بیانصاف می شود. با کارمندش بی انصافی بکند، بی انصاف می شود. حتی با مرغ و خروسِ خانه اش بی انصافی کند، با گربۀ در حیاط خانه اش بی انصافی کند، بی انصاف خواهد شد. خب وقتی یک چیزی میخوری، حداقل استخوانش را بده به این! میآید خودش را نشان می دهد، یک ذره آب گوشت بگذار جلویش. اگر ندهی، بی انصافی کرده ای. اگر بی انصافی کردی، بیانصاف میشوی. حتی انسان وقتی در راهی می رود، اگر نان ببیند و برندارد، همان اندازه از انصاف انسان گرفته می شود؛ چون این حق نیست که آدم نان ببیند و برندارد.
وقتی بیانصاف شدید، کار به آن جایی می رسد که انسان می گوید این دستگاه عالَم، صاحب ندارد.
خاطره سید حسن نصرالله از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی
سیدحسن نصرالله در خاطرهای با عنوان «آرزوی من است» یادی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی میکند که این خاطره در کتاب «متولد مارس» بیان شده، مشروح آن را در ادامه بخوانید:
روز چهارشنبهای که حاج قاسم سحر جمعهاش به شهادت رسید، ایشان بیروت پیش ما بود.
عصر چهارشنبه چند ساعت جلسه داشتیم. البته قرار نبود ایشان به لبنان بیاید. دو هفته قبل لبنان بود و هیچ نیازی نبود به لبنان بیاید. روز دوشنبه، یعنی دو روز پیش از آمدنش، من از یکی از برادرانمان که مدام با حاج قاسم در ارتباط بود، پرسیدم: «چه خبر از حاجی؟ کجاست؟ تهران است یا بغداد؟» گفت: «من امروز با حاجی صحبت کردم.» پرسیدم: «این طرفها نمیآید؟» گفت: «حاجی گفته نه، همین تازگیها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. میخواهم بروم عراق.»
سهشنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: «حاجی رسیده دمشق، شب همان جا میخوابد و صبح به بیروت خواهد آمد.» تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.
به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار میکردیم، به حاج قاسم گفتم: «من قرارهای شب را لغو میکنم. نماز را میخوانیم و جلسه را آغاز میکنیم.» در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت میکردیم.
حاج قاسم گفت: «نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمدهام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش این جا بودم. یک ساعت بیشتر وقت شما را نمیگیرم. بنشینیم و صحبت کنیم.» من متعجب شدم و پرسیدم: «پس برای چه به خودتان زحمت دادید و آمدید ضاحیه؟» گفت: فقط آمدم شما را ببینم. هیچ کار دیگری ندارم.»
نشستیم برای صحبت. موضوع خاصی وجود نداشت. حاجی درباره اوضاع و احوال و برخی نواقص و نیازمندیها سئوال کرد. معمولا ایشان به صورت ماهانه در حل برخی مشکلات کمک میکرد، اما این بار مشکل چهار ماه را یک جا حل کرد و گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.»
در آن دیدار من به حاج قاسم گفتم: «حاجی! رسانههای آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کردهاند.» بعد یکی از مهمترین مجلههای آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر: «سردار بیجایگزین». به حاجی گفتم: «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب میشناسند، میگویند این مقدار تمرکز رسانهای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت: چه خوب! این آرزوی من است.» و از این حرفها زد.
در آن جلسه اتفاق ویژه دیگری نیفتاد. صحبتهایی شد و با هم شوخی کردیم. با وجود این که حاجی مشغولیتهای زیادی در مناطق دیگر داشت، ولی از همیشه آرامتر و خوشحالتر بود. به قول ایرانیها، خیلی سرحال بود. بسیار شوخی میکرد و میخندید. به طرز عجیبی نورانی شده بود. من ترسیدم.
معمولا وقتی برادران به دفتر من میآیند، بچهها دوربین میآورند و عکس میگیرند. بعضی وقتها هم نمیآورند؛ اما این بار خود حاجی به بچهها گفت: «دوربین کجاست؟ میخواهم با سید عکس بگیرم.» بچهها دوربین را آوردند و در حال وضو و در حال نماز و ایستاده و نشسته و… عکسهایی گرفته شد که البته همهاش منتشر نشده است. بسیار جالب این بود که حاجی پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و از همه حالتها عکس بگیرند.
در هر صورت به ایشان گفتم: «امشب را اینجا بمانید.» گفت: «نه، همین امشب باید برگردم دمشق. میخواهم چند نفر را در دمشق ببینم. فردا هم میروم به بغداد.» گفتم: «حاجی، خواهش میکنم به بغداد نروید. شرایط خوب نیست، نگران کننده است.» گفت: «نه، باید بروم. گزینه دیگری ندارم. باید بروم، چون میخواهم نخستوزیر را ببینم و پیامهای مهمی هست که باید برسانم یا بشنوم. راه دیگری وجود ندارد. باید خودم شخصا به بغداد بروم.»
نماز مغرب را با هم خواندیم و بعد با هم خداحافظی کردیم و ایشان به دمشق رفت. این آخرین دیدار من و حاجی بود.
میوه رسیده
نام روای این خاطره در کتاب قید نشده است. ساعت هفت صبح چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی میوزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت میکردند که در باز شد و حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد شد و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی کرد. دقایقی به گفتوگوی خودمانی سپری شد تا این که حاج قاسم جلسه را رسما آغاز کرد.
در مقدمات بحث بود که گفت: «همه بنویسید؛ هر چه میگویم را بنویسید.» همیشه نکات را مینوشتیم، ولی این بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت؛ از منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروههای مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر و… کاغذها پر شد. این حجم مطالب برای یک جلسه سابقه نداشت. آنهایی که با حاجی کار کردهاند، میدانند که او در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع کردن صحبتهایش را نمیدهد؛ اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبتش قطع شد، با آرامش گفت: «عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود.»
ساعت ۱۱:۴۰ شد و وقت اذان ظهر رسید. با دستور حاجی سریع نماز و ناهار انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ساعت سه عصر شد. حدود هفت ساعت! حاجی هر آن چه در دلش بود را گفت و ما نوشتیم و جلسه پایان یافت.
مثل تمام جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا در خروج همراهیاش کردیم. یک خودرو بیرون منتظر بود. قرار بود حاجی عازم بیروت شود تا سیدحسن نصرالله را ببیند. حاجی رفت و حدود ساعت ۹ شب از بیروت به دمشق برگشت. شخصی که همراهش بود، گفت: «حاجی فقط یک ساعت با سید حسن دیدار کرد.»
حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج قاسم با لبخند گفت: «میترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد. یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد. دوباره همه ساکت شدند. حاجی خیلی آرام و شمرده شمرده گفت: «میوه وقتی میرسد، باغبان باید آن را بچیند. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده میشود و خودش میافتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده است … این هم رسیده است…) ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید.
حوزه نیوز
ذکر مصیبت آیت الله جوادی آملی در عزای حضرت ام البنین(سلام الله علیها)
13 جمادی الثانیه سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها؛
ذکر مصیبت حضرت ام البنین(سلام الله علیها) در بیان آیت الله العظمی جوادی آملی
پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت 13 جمادی الثانیه سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها که روز تکریم مادران و همسران شهداء نیز نام گرفته است، فرازهایی از فرمایشات حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در این باره را از نظر می گذرانیم.
پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت 13 جمادی الثانیه سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها که روز تکریم مادران و همسران شهداء نیز نام گرفته است، فرازهایی از فرمایشات حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در این باره را از نظر می گذرانیم.
آیت الله العظمی جوادی آملی در دیدار جمعی از خانواده های شهدا، بیان داشتند: شهید هرگز از بین نمی رود و هرگز فراموش نمی شود و هرگز ما را فراموش نمی کند؛ در مقابل وظیفه ما آن است که شهدا را فراموش نکنیم و این امر، هم با برگزاری بزرگداشت برای آنها و هم با طی کردن راه آنها مقدور است.
معظم له مادران و خانواده های معزز شهدا را مورد خطاب قرار دادند و اظهار داشتند: شما بزرگوران و خانواده های شهداء سرمایه های کشور هستید و می توانید این کشور را از هر خطری مصون سازید، چرا که خدا مهمان دلهای شکسته است و خانواده های شهدا از دلشکستگان هستند لذا همه سعی کنید مهماندار خدای سبحان باشید و از خدا برای این کشور رفع مشکلات را بخواهید.
آیت الله العظمی جوادی آملی در سخنانی به مصائب حضرت ام البنین و فداکاری آن بانو اشاره کردند و بیان داشتند: بعد از جریان عاشورا، وقتی خبر به مدینه رسید، اول كسی كه امّالبنین درباره او سؤال كرد وجود مبارك سیدالشهداء(ع) بود، یعنی نام مبارك قمر بنیهاشم(ع) را نمیبرد گفت، فرزندان من فدای حسینبنعلی(ع).
ایشان ادامه دادند: بعدها كه قدری فضای مدینه باز شد، ایشان میرفتند قبرستان بقیع، در بقیع به نام چهار پسرشان چهارتا قبر نمادین درست میكردند، زنهای مدینه را در آنجا جمع میكردند، امّالبنین مرثیه میخواند و میگفت زنهای مدینه از این به بعد مرا امّالبنین صدا نزنید، امّالبنین یعنی مادر پسران! روزی من امّالبنین بودم كه فرزندان من زنده بودند، از این به بعد مرا امّالبنین نگویید «لا تدعونی ویك امّ البنین كانت بنون لی اُدعا بهم و الیوم أصبحت و لا من بنین».
معظم له در ادامه بیان داشتند: حضرت امّالبنین در آن مرثیههایی كه میخواند میگفت به من گفتند عباسِ تو مَشك به دندان گرفت! مشك را كه به دندان نمیگیرند به دوش میكِشند! دست پسرم چه شد كه مشك را به دندان گرفت؟!
«السلام عليكم يا أهل بيت النبوّة و يا معدن الرسالة و يا مختلف الملائكة السلام علي أبدانكم و علي أرواحكم و علي أجسادكم و علي ظاهركم و علي باطنكم و علي شاهدكم و علي غائبكم و علي أوّلكم و علي أفضلكم و رحمة الله و بركاته»
منبع: آرشیو سخنرانی معظم له
صبورتر از همه مادران دلسوخته ...
سکوت تلخ بقیع را مویه های جانسوز مادری در هم میشکند:
دیگر به من مادر پسران نگویید؛ چون مرا به یاد شیران قوی پنجهام میاندازید.
پسرانی داشتم که مرا به نام آنها ام البنین میخواندند.
اما اکنون دیگر برای من پسری نمانده است؛
چهار فرزندم، همچون عقابان تیز پنجه بودند که با مرگ سرخ، زندگی را وداع گفتند.
مادری که خواسته بود فاطمه نخوانندش تا حزن و اندوه، میهمان دلهای کودکان فاطمه3 نشود…
مادری که مادر حماسه بود و وفا و فضیلت؛ مادر بزرگواری و کرم؛ مادر شجاعت و استقامت… و امروز بقیع سوگوار اوست. سوگوار مادری که صبوریاش، ایستادگی و پایداری را معنا کرد؛ مادری که نامش یادآور اقیانوس ادب، فروتنی و صداقت بود…
بزرگ بانو! واگویههایت را چگونه فریاد کردی که پژواک وجود دردمندت همچنان در جان جهان جاری است؟…
شجاع زادهی شجاع پرور! راز و رمز اشکهایت چه بود که افشاگرانه هدفهای شوم و ارادههای پلید و کردارهای جنایتکارانه نابکاران و ستمگران را برملا میکرد؛ همانگونه که مظلومیت آل الله را فریاد میکشید؟…
آموزگار عشق و ارادت! عشق را چگونه یافتی که پسرانت را آموختی تا سایهسار عقیله بنی هاشم و سپر بلای خون خدا باشند؟… پسرانت را آموختی که چشمانشان در برابر خصم، ذوالفقار باشد و دستانشان گلوگاه معرکه را بفشارد و رو به قبله ابروی حسین(ع) قامت ببندند…
ام العشق، ام الوفا! در زمزمههای شبانهات چه میخواندی در گوش عباست که دستهایش، متبرکترین پل استجابت شدند. قیامتی برپا کردند که قامت بیدار را درهم شکستند. اسطوره تاریخ شدند و مثنوی موزون ایثار را در شاهنامه ذهن بشر حک کردند…
چه کسی جز تو میتوانست دلاوری در دامن بپروراند که سقای تشنهترین و جگرسوختهترین لشکر تاریخ باشد؟… چه کسی جز تو میتوانست شیرمردی بیاورد تا در عرصه پیکار تزلزل به ارکان یلان پوشالی و طبلهای توخالی بیفکند؟… چه کسی جز تو میتوانست دانای راز آبها را بیاموزد تا ساقی جامی باشد که ملائک حسرت نوش زلال آن باشند، جامی که عطش آباد تاریخ، چشم امید به آن دارد… چه کسی جز تو میتوانست عباسی بیاورد که ماهتاب شبهای تنهایی حسین(ع) باشد، چهره زیبای انسان در ملکوتیترین حالات ایثار و فداکاری، ترجمه زخمهای انسان به زبان ملکوت … چه کسی جز تو میتوانست قصیده عاشقانه عباس را در گوش زمان بخواند و صبورتر از همه مادران دلسوخته، به ایثارش ببالد…؟!
اینک آرام بگیر بانو در این گوشه غربت که طنین نوای جان سوزت هماره در گوش زمان جاری خواهد بود؛ تا آن زمان که رودها، موج زنان، داغ عبّاست را بر سینه میزنند و تا هر زمان که پروانگان بال سوخته و لبان ترک خورده تشنگی که از سرزمین آسمانی عشق آمدهاند، حماسیترین روضههای عالم را با نام عبّاس تو میخوانند…
چشمهی خور([1]) از فلک چارمین ســوخـت ز داغ دل أمّ البنـیـن
آه دل پـــــــــرده نـــشین حـی برده دل از عیسی گردون نشین
…..
مرغ دلش زار چو مرغ هَزار داده ز کف چـار جـوان گـزیـن
…..
نـغـمهی داوودی بانـوی دهر کــرده بـسـی آب، دل آهـنـین
نـالـه و فریاد جهان ســوز او لـرزه در افـکنده به عرش برین([2])
[1]. چشمهی خور: قرص آفتاب.
[2]. آیةالله العظمی غروی اصفهانی (کمپانی)1، دیوان کمپانی، ص 154.
به نقل از حوزه نت
به پاس حرمت شناسی ات...
به بهانه 13 جمادی الثانی، وفات ام البنین سلام الله علیها
قلب آسمان می طپد از رد گام های بادهای مسافر… تکه ای از آسمان، در زمین جا مانده است به امانت… و آسمان پس از سالیانی، امشب میهمان ناخوانده زمین است تا امانت خویش را باز ستاند… زمین سر در گریبان چاک چاکش، آوارشدن نگاه سرد آسمان بر سرش را به عزا نشسته است…
بارانی از قاصدک های سیاه پوش در کوچه های بی قرار باریدن می گیرد و شراره های غم را در آیینه چشمان بی فروغ مدینه، هویدا می سازد در سیاهی شب…
بغض بر حنجره مدینه تازیانه می زند و اشک فراق، بر فلات گونه اش جاری می شود به سمت بی کرانه ای از نور… نوری که تار و پودش بوی عطر یاس را بر مشام جان ها می نشاند…
آری، اینجا وسعت حریم حرم فاطمه زهرا(س) است و بار دیگر سیاه پوش غم وداع یک مادر…
بزرگ بانویی که به خانه ولایت آمد تا نه زهرای علی(ع)، نه مادر حسن، حسین و زینب((ع))، که کنیز این یادگاران بزرگ بانوی اسلام باشد.
آمد تا «هاجر»وار، «اسماعیل»هایش را قربانی حبیب کند…
آمد تا «عباسش» علم مظلومیت پسر فاطمه(س) را بر دوش گیرد و علمدارش باشد؛ هر چند به بهای دادن جان…
همه اندوهگین اند و پشت درب خانه اش، اذن دخول می خوانند تا برای آخرین بار جرعه ای از روشنای وجود «مادر ادب»، ام البنین را به تبرک برگیرند.
همه انتظار تو را می کشند، بانو!
تو را انتظار می کشد شویت، علی(ع) به پاس حرمت شناسی ات…
تو را انتظار می کشد بانویت، فاطمه(س) به پاس مهربانی ات در برابر علی(ع) و مادری ات در حق حسن و حسین و زینبش…
تو را انتظار می کشد عباس ات…
آری، امشب مدینه باز هم بوی حادثه می دهد… بوی تشنگی و لب های ترک خورده بی آب… بوی دستان تشنه در آغوش آب، بوی ادب، بوی حماسه، بوی مادر حماسه…
و دوباره باز هم حال و هوای محرم است…
در واقع مدینه شد سینه زن عزای مادر علمدار کربلا…
عدم حضور کشورهای عربی در ائتلاف نامشروع آمریکا
در پی تداوم جنگ همهجانبه رژیم صهیونیستی علیه غزه که به نسلکشی منجر شده است، یمنیها هر کشتی که به سمت اراضی اشغالی حرکت کند را در دریای سرخ هدف قرار میدهند. در پی این رفتار یمنیها، آمریکاییها ائتلاف دریایی جدیدی در دریای سرخ تشکیل دادند. در این نوشتار به اختصار به این ائتلاف دریایی و دلایل عدم مشارکت کشورهای مهم عربی اشاره میشود.
ارتش یمن با هدف پایان دادن به حملات رژیم صهیونیستی علیه غزه، کشتیهای عبوری از دریای سرخ به سمت سرزمینهای اشغالی را توقیف میکند و یا هدف حملات موشکی خود قرار میدهد. شبکه خبری بلومبرگ با استناد به دادههای یک شرکت که ردیابی کشتیها را انجام میدهد، گزارش داد که ۴۶ کشتی به جای انتخاب دریای سرخ برای رسیدن به مقصد، دماغه امید نیک در جنوب آفریقا را دور زدند تا به مقصد خود برسند. این در حالی است که «اسامه ربیع» رئیس اداره کانال سوئز در بیانیهای اعلام کرد که از ۱۹ نوامبر ۵۵ کشتی به سمت دماغه امید نیک تغییر مسیر دادهاند.
کتاب «نقض حریم خصوصی کاربران در شبکه اینستاگرام»
کتاب «نقض حریم خصوصی کاربران در شبکه اینستاگرام» توسط انتشارات رتبه اول کشور و بین المللی حوزه مشق به چاپ رسیده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، کتاب «نقض حریم خصوصی کاربران در شبکه اینستاگرام» نوشته امیرعباس صادقی پس از اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی منتشر شد.
این کتاب به موضوع «نقض حریم خصوصی و شبکههای اجتماعی» اختصاص دارد؛ برگرفته از مجموعه پژوهشهایی است که تمرکز ویژهای بر شبکه اجتماعی پرمخاطب اینستاگرام دارد. از جمله مهمترین موضوعات مورد بحث در این کتاب میتوان به تعریف حریم خصوصی از منظر کارشناسان و اساتید، شیوههای نقض حریم خصوصی، علل و عوامل، قوانین و ضوابط موجود و … اشاره کرد.
موضوع حریم خصوصی یکی از پراهمیتترین مباحث مورد بحث در فضای مجازی است که نظرات مختلفی درباره آن وجود دارد. به زعم بسیاری از کارشناسان شبکه اجتماعی اینستاگرام به دلیل ماهیتش این امکان را به افراد سودجو میدهد تا حریم خصوصی دیگران را نقض کنند.
کتاب «نقض حریم خصوصی کاربران در شبکه اینستاگرام» در 98 صفحه و در قطع رقعی توسط انتشارات حوزه مشق چاپ شده است. سیدامیرحسین حسینی ویراستار این کتاب است و سیدفرهاد عباسیان طراحی جلد آن را برعهده دارد. انتشارات بین المللی حوزه مشق رسانهایترین انتشارات کشور و ناشر رتبه اولی است.
منبع: تسنیم
انتخابات عامل اقتدار و تحول
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم پرافتخار استانهای خوزستان و کرمان، انتخابات ۱۱ اسفند را بسیار مهم، تعیینکننده و زمینهساز تحول خواندند و با تبیین اهمیت مجلس شورای اسلامی در حل مشکلات موجود و تعیین مسیر حرکت کشور، تأکید کردند: ملت خود را برای برگزاری انتخابات به بهترین شکل یعنی همراه با ۴ خصوصیت «مشارکت قوی و پرشور، رقابت واقعی جناحها و دیدگاههای مختلف، سلامت حقیقی و امنیت کامل» آماده کند.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به جایگاه مهم انتخابات مجلس خبرگان، درباره مجلس و جایگاه آن نیز گفتند: مجلس براساس قانون اساسی ریلگذار آینده کشور است؛ ضمن اینکه حل مشکلات کشور به قانونگذاری مناسب و حضور مدبرانه مجلس نیاز دارد.
ایشان در تبیین اهمیت اصل و منطق انتخابات در جمهوری اسلامی، گفتند: جمهوریت و اسلامیت نظام هر دو به انتخابات وابسته است؛ چرا که تحقق جمهوریت و مردمسالاری و حاکمیت مردم در اداره کشور هیچ راهی جز برگزاری انتخابات ندارد.
رهبر انقلاب در باب تأثیر انتخابات در تحقق اسلامیت نظام هم گفتند: با انتخابات است که ولی فقیه از طریق منتخبان ملت در مجلس خبرگان تعیین میشود؛ ضمن اینکه نمایندگان مجلس هم باید طبق مقررات و معارف اسلامی، قوانین را مصوب کنند.
حلیت طلبیدن شهید مطهری از مرحوم آیةالعظمی حجت
در ایام طلبگی با عده ای از افراد در جلسه ای نشسته بودیم، در آن مجلس مرحوم آیة الله العظمی آقای حجت رضوان الله تعالی علیه مورد غیبت قرار گرفت. و با آنکه آن مرحوم حق استادی به گردن من داشت و سالها در خدمت ایشان درس خوانده بودم و حتی در یک مسابقه عمومی از آن مرحوم جایزه گرفته بودم، معهذا در شرایطی قرار گرفتم که من هم در آن برنامه حضور داشتم یک وقت احساس کردم این درست نیست من چرا باید در آن شرایط قرار بگیرم.
لذا پی فرصت مناسبی بودم تا ایشان را ببینم و از وی رضایت بطلبم، تا آنکه در یک تابستانی مرحوم حجت به مزار حضرت عبدالعظیم تشریف آوردند. یک روز بعد از ظهر به منزل ایشان رفتم و در زدم. در را باز کردند، گفتم بگوئید فلانی است، ایشان در اندرون بودند اجازه ورود دادند.
یادم هست وقتی وارد شدم ایشان را در حالی دیدم که کلاهی بر سر داشتند و بر بالشتی تکیه کرده بودند و مریض به نظر می رسیدند، گفتم: آقا آمده ام یک مطلبی را به شما عرض کنم.
فرمود: چه مطلبی؟
گفتم: من از شما کمی غیبت کرده ام، اما غیبت زیادی نیز از دیگران شنیده ام و از این کار سخت پشیمانم و چون تصمیم دارم که دیگر از این پس غیبت شما را نکنم و از کسی نیز استماع نکنم، آمده ام که به خود شما بگویم که مرا ببخشید.
این مرد با بزرگواری که داشت فرمود: غیبت کردن از امثال ما دو جور است: یک وقت بشکلی است که اهانت به اسلام و یک وقت مربوط به شخص ماست، من که مقصود ایشان را فهمیده بودم، گفتم بنده چیزی که به اسلام توهین باشد نگفته ام، بلکه مربوط به شخص شماست.
فرمود: من گذشتم.
انسان اگر بخواهد توبه کند باید حقوق مردم را بپردازد و اگر غیبت و تهمتی بکسی وارد کرده او را راضی کند و در صورتی که ممکن نیست یا آنها مرده اند، لااقل استغفار بکند و از برای صاحبان حقوق از خداوند طلب مغفرت و احسان درباره آنها نماید تا آنها راضی باشند.(حکایتها و هدایتهای مرتضی مطهری)
منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.