خم پاره خواندني!
نمي دونم تا حالا خم پاره! به دستتون رسيد يا نه؟ يا اونو خونديد!! نظرتون چيه دربارش؟
خم پاره نشريه طنز و ادبي برو بچ شهيد آوينيه البت تو قزوين.
شماره پاييزي این نشریه همزمان با هفته دفاع مقدس در صفحاتی با عناوین: ترکش اول، دیده بان، سنگر، معبر، پورتال جامع سینمای جنگ، و اما فلسطین، گرای 360 درجه و خشاب کتاب منتشر شده بود كه اتفاقي اونو منزل يكي از دوستان ديدم و تورقي بنمودم….
آثاری از عباس احمدی، محمد رضا اکبری، محمدحسین جعفریان، سید مسعود شجاعی طباطبائی، اکبر صحرایی و امید مهدینژاد و گفتارهایی از حسن ابراهیمزاده و مرتضی مصطفوی از بخشهای مختلف خمپاره ست.
نشریه خمپاره در قطع جیبی، در یک صد صفحه ویژه هفته دفاع مقدس، با شمارگان 30هزار نسخه و با قیمت 400 تومان توسط واحد طنز مرکز علمی فرهنگی شهید آوینی قزوین به چاپ رسیده.
متقاضیان دریافت یا اشتراک این نشریه میتوانند به سایت خمپاره به نشانی www.khompare.com مراجعه نمایند.
همچنین شمارههای 09355779596 و 09365779596 از طریق پیامک و شماره تلفن 2245256-0281آماده دریافت نظرات، انتقادات و پیشنهادات علاقمندان میباشد.
چگونه با اساتید مودبانه برخورد کنیم؟
نحوه پرسش از یک استاد و یا اعتراض به گفتههای او چگونه باید باشد؟ چون من گاهی متوجه می شوم که به نظر من، استاد سخن اشتباهی را بیان میکند و من با او اختلاف نظر دارم و میخواهم سخن او را نقد و یا به او اعتراض کنم؛ اما راه درست این کار را نمیدانم.
اصولاً هدف از تشکیل کلاس درس، فهمیدن و یاد گرفتن مطالب علمی است. بخشی از این هدف، توسط استاد انجام میشود و بخشی هم بر عهده طلبه است. یک فرد موفق، کسی است که برای هر درس، هم پیش مطالعه میکند، هم تمرکز ذهنی دارد و هم پس از درس، مطالعه میکند.
یکی از نشانههای تمرکز ذهنی، طرح پرسشهای مناسب از استاد است. این کار، نشانه فعال بودن او در کلاس درس است و به همین جهت، استادان، شاگردان خود را به سؤال کردن و بیان دیدگاههای خود تشویق میکنند و اگر هنگام درس، کسی از آنها سؤال نکند، آن را نشانه بیتوجهی به درس میدانند؛ البته سؤال نباید نامربوط یا آن قدر ساده باشد که نشانه بیتوجهی به درس تلقی گردد؛ زیرا این کار، نه تنها روحیه استاد را خراب میکند، بلکه وقت دیگران را هم ضایع می کند. بنابراین، بهتر است این گونه سؤالها را خارج از وقت کلاس بپرسیم؛ البته اگر بخواهید پاسخ دقیقتری برای سؤالتان به دست آورید، لازم است نظر استاد را نیز در این مورد جویا شوید.
در مورد اختلاف نظر با استاد، احترام به استاد و حفظ شأن او، منافاتی با اختلاف داشتن در دیدگاههای علمی ندارد؛ چنان که در تمام مراکز علمی، همین گونه است که در عین این که شاگردان، احترام زیادی به استادان خود میگذارند، ولی برخی از نظرات علمی آنان را قبول ندارند. اساتید هم اگر ببینند شاگردان، همیشه سخنان آنها را تأیید میکنند، خوشحال نمیشوند و آن را نشانه عدم خلاقیت آنها میدانند و معتقدند که علم، با انتقاد و اظهارنظرهای مختلف، رشد میکند؛ اما در این جا باید به نکات زیر توجه کرد:
1. در هنگام اعتراض به نظر استاد، رعایت ادب و احترام، ضروری است و اعتراض نباید به گونهای باشد که استاد، تحقیر شود؛ بلکه اعتراض را باید با تعابیری چون «به نظر من…»، «احتمال دارد…»، «آیا این نظر را هم میتوان گفت…» و مانندآن، عنوان کند.
2. قبل از اعتراض به استاد، لازم است درباره نظرات او خوب تأمل کند؛ چه بسا با کمی تأمل، سخن او را بی اشکال ببیند.
3. مودب بودن شما در جلسه درس، به معنای موافقت شما با هر چیزی که در کلاس گفته میشود، نیست. هنگامی که سوالی میپرسید و یا تقاضایی دارید خصمانه برخورد نکنید. هنگامی که سوالی را نفهمیدید و یا با مطلبی موافق نیستید، با مقدمهای مثبت صحبت خود را شروع کنید.
4. بهبود تدریس اغلب به پسخوراندی که استادان دریافت میکنند بستگی دارد. از برخورد منفی در پیشنهادهای خود پرهیز کنید. پسخوراند سازمان یافته، مثبت و ویژه، واقعاً میتواند موقعیت یادگیری را بهبود بخشد.
5. نمره یکی دیگر از مسائلی است که ممکن با استاد در آن توافق نداشته باشید. هرگز وقتی عصبانی هستید، درباره نمره بحث نکنید. ممکن است امتحان به نظر شما غیرمنصفانه باشد اما با این عنوان با استاد صحبت نکنید. هنگامی که نکات خود را مطرح میکنید موارد را به صورت ویژه و مودبانه مطرح کنید.
پاسخ به دو شبهه در مورد امام حسن مجتبی علیه السلام
زندگي سياسي و اجتماعي امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ يكي از داغ ترين و حساس ترين موضوعات حيات آن بزرگوار شمرده مي شود. در این رابطه عمدتاً دو شبهه وجود دارد:
اول اينكه امام حسن (ع)با آن همه سوابق محكم معنوي و پشتوانه ي الهي چرا با معاويه كنار آمد؟و چرا تن به صلح داد؟
دوم اینکه: نيز كه بي ارتباط با زندگي سياسي امام نيست اينكه امام حسن (ع) چرا همسران متعددي بر مي گزيد؟
پاسخ هر دو را با توجه به مستندات تاريخي و تحليل هاي سياسي آورده مي شود.
پاسخ شبهه اول؛ صلح امام حسن (ع)ابن صباغ مالكي در فصول المهمه مي نگارد:روز جمعه بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجري صبح همان روزي كه جسد مطهرامير المؤمنين(ع)به خاك سپرده شد امام مجتبي (ع)در جمع مردم كوفه حضور يافت و خطبه اي خواند و ضمن ان فرمود: «لقد قبض في هذه الليله رجل لم يسبقه الاولون و لم يدركه الاخرون…» یعنی: «ديشب مردي از ميان ما رفت كه از ميان گذشتگان تاريخ كسي بر او سبقت نجست و در اينده نيز كسي همتاو همسنگ وي نخواهد بود…»[1]
پس از آن امام به تمشيت امور سياسي، اجتماعي و نظامي پرداخت:كارگزاران را به كار گمارد به اميران ماموريت لازم داد و لشكر را مرتب و مجهز نمود و حقوق حقوق بگيران را تقسيم كرد.
هنگامي كه خبر شهادت علي (عليه السلام)و روي كار امدن امام مجتبي(ع)به معاويه گزارش شد دو تن از جاسوسان خود را جهت خرابكاري و آگاهي از مردم كوفه و اوضاع شخص امام (ع) به سوي كوفه و بصره گسيل داشت كه هر دو توسط امام مجتبي(ع) شناسايي و به قتل رسيدند. سپس امام نامه اي به معاويه نوشت و به او اخطار نمود: «اما بعد، فانك دسست الرجل و ارصدت العيون كانك تحب اللقاءو لو تري العافيه و ما اوشك في ذلك فتوقعه انشاءالله تعالي»[2] یعنی: «تو جاسوساني فرستادي همانند ان است كه برخورد و ملاقات را دوست داري و چه نزديك است پس منتظر آن باش، انشاءالله».
پس با توجه به این نامه، امام مجتبی (ع) از جنگ با معاویه فاجر ابایی نداشت؛ اما راز صلح امام (ع) را از زبان خود امام حسن(ع) ميتوان به دست اورد كه فرمود: «اني رايت هوي اعظم الناس في الصلح و كرهوا الحرب فلم احب ان احملهم علي ما يكرهون» [3] یعنی: «من ديدم تمايل اكثريت مردم به صلح و ترك مخاصمه است و از جنگ گريزانند من ميل نداشتم انان را بر چيزي تحميل كنم كه از ان گريزان هستند» زيرا جنگ چيزي نيست كه با بي ميلي و ناباوري افراد سپاه قابل دوام باشد و پيروزي حاصل گردد.
ایشان در كلامي ديگر فرمود: «والله اني اسلمت الامر لاني لم اجد انصارا ولو وجدت انصارا لقاتلته ليلي و نهاري حتي يحكم الله بيننا و بينهم» یعنی: «به خدا قسم من خلافت را به اين سبب تسليم كردم كه ياور و انصاري نيافتم و اگر ياوراني داشتم شب و روز با معاويه مي جنگم تا خداوند بين ما و آنها (شما)حكم كند».
و نيز فرمود: «لو وجدت اعوانا ما اسلمت له الامر لانه محرم علي بني اميه» یعنی: «اگر ياوراني داشتم خلافت را به او واگذار نمي كردم چون اصولا خلافت بر بنياميه حرام است»[4].
در كتاب تاريخ دمشق ابن عساكر ص 228اساسي ترين فلسفه صلح امام (ع) هم آمده است: معاويه پس ازانعقاد صلح نامه ي تحميلي در نخيله(در قسمت بيروني شهر كوفه )خطبه اي ايراد كرد ودر ضمن ان چنين گفت : «اني و الله ما قاتلتكم لتصلوا ولا تصوموا ولا تحجوا ولا تزكوا انكم لتفعلون ذلك و لكن قاتلتكم لاتامر عليكم و قد اعطاني الله ذلك و انتم له كارهون و اني منيت الحسن و اعطيته اشياء و جمعيهاتحت قدمي و لا افي شئ منها»[5] یعنی: «من با شما مقاتله و جنگ ننمودم كه نماز بگزاريد يا روزه بگيريد يا حج انجام دهيد يا زكات پرداخت كنيد چون خودتان اين كارها را انجام مي دهيد و نيازي به من نداريد بلكه خواستم كه به شما امارت و حكومت داشته باشم و اين خدا بود كه اين خواسته را به من عطا نمود هر چند شماها كراهت داشتيد من به حسن تأمينها دادم. هر چه به او قول داده ام همه را زير پا مي نهم به هيچكدام از انها وفا نخواهم كرد». در حالي كه قران مي فرمايد:"الذين ان مكناهم في الارض اقامو الصلاة". ( حج/41)
در بررسي علل صلح امام مجتبي(ع) از نظر سياست داخلي، مهم ترين موضوعي كه به چشم مي خورد فقدان جبهه نيرومند و متشكل بود زيرا مردم عراق و مخصوصا كوفه در عصر امام (ع)نه آمادگي روحي براي نبرد داشتند نه تشكل و هماهنگي لازم.
پاسخ شبهه دوم؛ تعدد همسران آن حضرتمسأله تعدد زوجات و كثرت طلاق های ایشان را بيشتر در كتبي كه در دوران بني عباس تأليف يافته ميتوان جستجو نمود. متأسفانه بعضي از نويسندگان هم بدون توجه به ريشه و عواقب آن به نقل آن پرداخته اند.
برای پاسخگویی به این شبهه موارد زیر را می توان مطرح نمود:
اولاً: اصل مسأله ساخته و پرداخته مخالفان كينه توز آن حضرت بوده و از راوی معتبری نقل نشده است. عمدتا ناقل اصل اين احاديث 3 يا 4 نفر بوده اند؛ از جمله «يحيي بن العلاء»، «ابوالحسن مدائني»، «شبلنجي» و «ابو طالب مكي». در این میان، مدائني مبلغ رسمي بني اميه بوده و اشعاري هم در مدح معاويه بن ابي سفيان سروده است.[6]
ثانیاً: كثرت ازدواج ها و طلاق ها به گونه اي مبهم مطرح شده و اسامي زنان امام(ع) را ذكر نكرده اند. اگر مسأله واقعيت داشت چرا اين گونه به ابهام برگزار كرده اند؟ اگر واقعا مساله حقيقت داشت اسامي زنان حتي مطلقات را مي توانستند ذكر كنند.
ثالثاً: تعداد فرزندان آن حضرت را غالباً در حدود پانزده تن اعم از پسر و دختر نگاشته اند. اين تعداد در آن ايام يك رقم معمولي و متعارف بود. در صورتي كه صحت ادعاي كثرت ازدواج و طلاق اگر مورد ترديد نبود بدون ترديد فرزندانش بايد بيش از تعدادي باشند كه مورخان نوشته اند.[7]
نتيجه: تمامي رواياتي كه در مورد كثرت ازدواج و طلاق امام حسن(ع) وارد شده به راوياني بر ميگردد كه متخصصين علم رجال انان را مردود شمرده اند تازه اگر مورد اطمينان و موثق هم باشند اين روايات از روايات احاد است و خبر واحد در موضوعات حجت نبوده و از نظر علماء هم معتبر نمي باشد. و در آخر اينكه زهد و پارسايي امام حسن(ع) به قدري بود كه براي او مجال چنين خوشگذراني ها را و لو از راه مشروع باقي نگذاشته و «ابن بابويه» كتابي بنام زهد الحسن درباره ي زهد و پارسايي آن بزرگوار نوشته است.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] -فصول المهمه-ابن صباغ – ص 160-161
[2] - بلاذري- انساب الاشراف –ص28
[3] - بحار الانوار-ج44-ص46و45
[4] -تاريخ الخلفاء-ص207-علل الشرايع –ج1-ص211.
[5] -مناقب –ج4-ص40 چاپ دارالاضواء
[6] -لسان الميزان –عسقلاني- ج4-ص 252-
[7] -كشف الغمه –ج2-ص124-
پدیده ای نایاب به نام کتابخوانی!
این روزها میزان خواندن و مطالعه کتاب از هر کاری برایمان مشکلتر شده است. ساعتها وقت برای چت و صفحههای مجازی و … میگذاریم ولی حتی چند دقیقه هم مطالعه نمیکنیم. آخرین باری که کتاب برای مطالعه آزاد خریدهاید، چوقت بوده؟ آیا کتاب را خواندید یا نه؟! شاید تزیینی برای کتابخانهی گوشهی اتاق شده است! و چه جلوهی زیبایی هم جلدهای کتابها به نمای اتاق داده است! به دوستم میگویم فلان کتاب را خواندهای؟ مِن مِن میکند و میگوید وقت نکردم. اما میبینم ساعتها درباره بازیگر فیلم بحث میکند، یا از آخرین ورژن بازی که نصب کرده است با آب و تاب تعریف میکند ولی اگر از او بپرسم از حافظ و سعدی و مولانا چند بیت بخوان، میگوید من که ادیب و شاعر نیستم. آیا این درست است که خانوادهمان تمام سریالهای تلویزیونی را مو به مو حفظ باشد، ولی مقدار کمی از وقتشان را صرف مطالعه و خواندن شرح حال بزرگان و اندیشمندان نکنند. واقعاً اشکال کار کجاست؟ اینکه خود ما علاقهای به مطالعه نشان ندادهایم؟ یا اینکه کتابهای جدید جذابیتی برای خواننده ندارند؟ به نظر شما مشکل کجاست؟
این را باور داشته باشید که به راستی جامعه وقتى فرزانگى و سعادت مى یابد که مطالعه، «کار روزانهشان باشد» کتاب میراثی ماندگار، پدیدهای شکوهمند و باارزش و عنصری رشدآفرین و روشنگر در پهنه زندگانی بشر است. نقش برجسته، والا، حساس و سازنده کتاب در پویشهای تکاملآفرین فردی و اجتماعی، ناشی از گستردگی روح ارزش دانش و بینش و ابهت و اهمیت فرهنگ مکتوب در تاریخ بشری است و به راستی سزاوار نیست که چنین عنصرهایی را به دست فراموشی یا کمتوجهی بسپاریم. کتاب، دروازهای به سوی جهان گستردهی دانش و معرفت است و کتاب خوب، یکی از بهترین ابزارهای کمال بشری است…. کسی که با این دنیای زیبا و زندگیبخش، دنیای کتاب، ارتباط ندارد، بیشک از مهمترین دستآورد انسانی و نیز از بیشترین معارف الهی و بشری محروم است.
برگهاى کتاب به منزله بالهایى هستند که روح ما را به عالم نور و روشنایى پرواز مىدهند. خوشبخت، کسى است که به یکى از این دو چیز دسترسى دارد، یا کتابهاى خوب یا دوستانى که اهل کتاب باشند.
اهمیت کتاب وکتابخوانی این است که با نهادینه کردن عادت به مطالعه در همه تفکرات و اندیشهها و دلها اقدام تا با همگانی کردن شور، شوق و عشق به کتاب و کتابخوانی که آن در جامعه استمرار داشته باشد. اما جای تاسف دارد که عادت به مطالعه جایگاهی در رشد همه جانبه در همه سطوح اجتماع ما پیدا نکرده است. و هنوز عدهای از خواندن سرباز میزنند. میبایست در پیشگیری از توسعه و گسترش بیشتر این آفت به منظور رشد و اعتلای فرهنگ عمومی کوشش و تلاش زیادی نمود و این معضل بزرگ را با جدیت و سختکوشی هر چه تمامتر از جامعه دور کرد و همه انگیزهها و موانعی که به هر دلیل در زمینه کتاب و کتابخوانی ایجاد شده است کنار رانده و با یاری و اراده قاطع تصمیم شکستناپذیری گرفته و نسبت به احیای کتاب و کتابخوانی اقدام کنیم.
کلام بیهوده
کسى که آن چه را به کارش آید کنار گذارد، در آن چه به کارش نیاید [= مفید نباشد] قرار مىگیرد.
یکی از معضلاتی که در دنیای غرق در شبکههای اجتماعی، پیشروی افراد قرار میگیرد؛ بیهودهگویی است که پیامدهای مخربی نیز به همراه دارد. در این مطلب به ریشهها و پیامدهای زشت بیهودهگویی اشاره خواهد شد.
ریشههاى بیهودهگویى
عوامل ذیل، انسان را به وادى بیهودهگویى مىکشاند:
۱ – کنجکاوى بیجا
اشتیاق به دانستن چیزى که براى شخص سودى ندارد یا کاوش در مسائل غیر مفید، از عوامل مهم بیهوده گویى است، البته این نباید با مسئله کسب دانش و فهمیدن امور مفید و نیکو، اشتباه شود. مقصود از این عامل، حرص به دانستن چیزهایى است که فقط سرگرم کننده ولى بىفایدهاند؛ مانند دانستن تعداد آجرهاى خانه فلان شخص، یا پرسش از تعداد موهاى سر خود.
۲ – وقت گذرانى
گاه گوینده به اشتباه گمان مىکند که وقت اضافى دارد و با سخن گفتن مىتواند این وقت را پر کند؛ براى همین به سخن گفتن درباره هر چیزى پرداخته، وقت خویش را هدر مىدهد.
۳- حب جاه (جلب توجه)
سخن گفتن گاه براى جاى گرفتن در دل دیگران است که در این حال، فرد با سخن گفتن مىکوشد توجه دیگران را به خود جلب کند تا مردم به ارتباط با او تمایل نشان دهند.
پیامدهاى بیهودهگویى
۱ – تباه شدن عمر
تلخ ترین زیان کلام بیهوده براى شخص متکلم، تباه شدن عمر او است که بزرگترین سرمایه زندگى او شمرده مىشود. آن چه انسان در این جهان به دست مىآورد، به سبب عمر او است. انسان مىتواند از این بخش زندگانى، براى جهان آخرت خود توشه بردارد و البته با گفتن سخنان بیهوده که هیچ فایده دنیایى و آخرتى ندارد، این فرصت از بین مىرود. اگر زمانى را که صرف سخنان بیهوده مىکند، به سکوت بگذراند و در سکوتش هم به یاد حق باشد، گنجینهاى بزرگ براى آخرت خویش ذخیره کرده است. افزون بر این، انرژى خود را نیز نگاه داشته است.
۲ – حقارت در اجتماع
کلام بىفایده و اضافى، سبب کاستى مقام گوینده مىشود؛ زیرا هر سخنى به صورت معمول مخاطبى دارد و مخاطب با شنیدن سخنان بىارزش از گوینده، ارج و منزلت پیش از شنیدن را براى او باور نخواهد داشت.
۳ – درخواست پوزش
یکى دیگر از آثار زشت بیهودهگویى، این است که چه بسا سخنى بر زبان آورد یا برخوردى کند که از آن پشیمان شود و به ناچار از مخاطب عذر بخواهد؛ حال آن که در روایات آمده است: «مؤمن وارد کلامى نمیشود یا کارى نمىکند که پس از آن عذر بخواهد.»
۴ – زمینهسازى گناهان زبان
سخن بیهوده، زمینه ورود انسان به وادى گناهان زبان را فراهم مىسازد؛ زیرا بیهودهگویى، از شهوت کلام سرچشمه مىگیرد و این اشتها به سخن گفتن، خطرهایى چون غیبت، دروغ، فرو رفتن در باطل و…را در پى دارد. کسانى که شهوت سخن گفتن دارند، بسیار آسانتر از دیگران به گفتار حرام دچار مىشوند. روشن است که بیهودهگویى و پُرگویى، انسان را به وادى گناه نزدیک مىسازد؛ زیرا سخن درست، اندک است و شخص پرگو براى سخن گفتن، به نادرست روى مىآورد؛ چنان که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مىفرماید: من کثر کلامه کثر سخطه و من کثر سخطه کثرت ذنوبه و من کثرت ذنوبه کانت النار اولى به (فیض کاشانى، المحجه البیضاء، ج ۵، ص ۱۹۶)؛ کسى که بسیار سخن گوید، خطایش فراوان مىشود و کسى که خطایش فراوان شود کار بیهودهاش فزونى مىگیرد و کسى که بیهودهکارىاش فزونى گیرد، دروغش افزون مىشود و کسى که دروغش فراوان شود، گناهانش بسیار مىشود…(دیلمى، ارشاد القلوب، ج 1، ص ۱۰۴).
گویا بیهودهگویان، سخن را جزو رفتار خویش به شمار نمىآورند و براى همین است که به وادى هولناک گناه کشیده مىشوند. رسول خدامىفرماید: من لم یحسب کلامه من عمله کثرت خطایاه و حضر عذابه (کلینى، کافى، ج ۲، ص ۱۱۵، ح ۱۵)؛ هر کس سخنش را از رفتارش به شمار نیاورد، خطاهایش زیاد و عذابش حاضر مىشود.
۵ – دورى از رحمت الاهى
بیهودهگویى، انسان را از رحمت خداوند دور مىسازد. همان گونه که گذشت، رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در حدیث معراج فرمود: بر در پنجم دوزخ نوشته شده بود: درباره آن چه به کارت نیاید [= براى تو بىفایده است ]، بسیار سخن مگو که از رحمت خدا ساقط مىشوى (محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۱۲۶، ح ۱۴۹۷۲).
۶ – از دست دادن امور مفید
هنگامى که شخص به امور بىفایده سرگرم مىشود، از آن چه مفید و سودمند است، باز مىماند؛ یعنى نه تنها سودى نمىبرد، بلکه منفعتهاى بسیارى را از دست مىدهد. امیرالمومنین (علیه السلام) مىفرماید: من اشتغل بما لا یعنیه فاته ما یعنیه (آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۷، ح ۱۰۹۴۳) هر کس خود را به چیزى که به کارش نیاید سرگرم سازد، آن چه را که به کارش آید از دست مىدهد.
۷ – نابودى خرد
عقل، انسان را به پیشرفت و کمال فرا مىخواند. سرگرم شدن به امور زاید و بىفایده، حرکتى در جهت خلاف فرمان عقل بوده، موجب نابودى آن مىشود. از امیرالمومنین على (علیه السلام) نقل شده است: ضیاع العقول فى طلب الفضول (آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۶، ح ۱۰۹۳۲) ضایع شدن عقلها، در جست و جوى کارهاى زاید است.
۸ – گمراهى
بیهودهگویى موجب نابودى خرد مىشود و با از دست دادن خرد، اندیشه به خطا رفته، انسان، راه کمال و سعادت را گم خواهد کرد. امیرمؤمنان مىفرماید: وقوعک فیما لا یعنیک جهل مضل (آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۷، ح ۱۰۹۴۸) قرار گرفتن تو در آن چه به کارت نمىآید، نادانى گمراه کننده اى است.
۹ – قساوت قلب
دورى از یاد خدا، دل را سخت مىکند، و نتیجه پر گویى در آن چه به کار نمىآید، کاهش ذکر خدا، و سرانجام آن، قساوت قلب است. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مىفرماید: لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله فان کثره الکلام بغیر ذکر الله تقسو القلب ان ابعد الناس من الله القلب القاسى (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۸۱، ح ۲۸) سخن در غیر یاد خدا را زیاد نکنید. همانا سخن بسیار در غیر یاد خدا، دل را سخت مىکند. همانا دورترین مردم از خدا، دل شخص سنگدل است.
۱۰ – خستگى شنونده
بیهودهگویى، افزون بر زیانهاى پیش گفته، موجب ملامت و خستگى شنونده نیز مىشود که این خود، بىمیلى شنونده به هم سخن شدن با بیهودهگو را در پى خواهد داشت.
امیرمومنان على (علیه السلام) مىفرماید: ایاک و کثره الکلام فانه یکثر الزلل و یورث الملل (آمدى، غرر الحکم، ص ۲۱۲، ح ۴۱۰۳) از پرگویى بپرهیز؛ زیرا بر لغزشها مىافزاید و کسالت و خستگى را به دنبال مىآورد.
راههاى درمان بیهودهگویى
درمان بیهودهگویى از دو راه علمى و عملى ممکن است.
دقت در پیامدهاى سخن بىفایده و یادآورى مستمر آنها، سبب ترک این عادت ناشایست مىشود. بیهودهگو باید بداند که عمر عزیزش برنمىگردد؛ پس نباید آن را صرف کار بیهوده کند. اگر شدت علاقه، او را به بیهودهگویى وا داشته است، بداند که با این کار عمر دوستش را تباه مىکند؛ در حالى که مىتواند با سخنان سودمند محبت خویش را ابراز کند.
به یادآوردن ارزش والاى ذکر خدا و اندیشه در مبداء و معاد نیز او را بر ضد بیهوده گویى، تشویق و تحریک مىکند. شناخت نقش گفتار در میان دیگر رفتار، گامى بسیار مهم در ترک بیهودهگویى است.
آن گاه که انسان به اهمیت نقش سخن در زندگى آگاه شود، دیگر به گفتار بىفایده روى نخواهد آورد. امام صادق (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مىفرماید: من راءى موضع کلامه من عمله قل کلامه الا فیما یعنیه (کلینى، کافى، ج ۲، ص ۱۱۶، ح ۱۹)؛ هر کس جایگاه سخنش را در میان رفتارش بشناسد، گفتارش جز در امور مفید، کم مىشود.
سرگرم شدن به کارهاى مفید و سودمند، کوششى مناسب براى ترک عادت بیهودهگویى است؛ زیرا پرداختن به بیهودهگویى انسان را از کارهاى سودمند باز داشته است؛ پس براى ترک آن باید به ضدش عمل کرد.
امیرمومنان على(علیه السلام) مىفرماید: من اطرح ما یعنیه وقع الى ما لا یعنیه (آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۷، ح ۱۰۹۴۶)؛ کسى که آن چه را به کارش آید کنار گذارد، در آن چه به کارش نیاید [= مفید نباشد] قرار مىگیرد.
پرداختن به ذکر، دعا، مسائل مفید علمى و ارشاد و تربیت، از جمله امور مفیدى است که انسان را از بیهودهگویى دور مىسازد.
بزرگ باش و سر به زیر و سخت...
تا به حال درختهای بیابانی را دیدهاید؟ در دل کویر میرویند و هیچ باغبانی نیست که به آنها رسیدگی کند، اما محکم و بادواماند. برعکس درختهایی که در باغستانها میرویند و مدام تحت مراقبت و رسیدگی باغبانها هستند، اگر مدتی به حال خود رها شوند، ممکن است به راحتی از بین بروند.
برعکس آنچه بسیاری از ما فکر میکنیم، انسانهای موفق افرادی نیستند که در رفاه بزرگ شدهاند؛ هیچ گاه به مشکل بزرگی در زندگیشان روبهرو نبوده یا زندگی آرامی داشتهاند؛ بلکه افرادی بودهاند که هنر دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و صبر و تحمل در برابر سختیهای زندگی را داشتهاند. این توانایی همان مفهومی است که در روانشناسی مثبت با عنوان «تابآوری» مطرح میشود. روانشناسها میگویند افراد «تابآور» در هر شرایط سختی قرار بگیرند، باز هم دچار آسیب روانی نمیشوند، اما افراد تابآور چه ویژگیهایی دارند که اینچنین مقاوماند؟
ویژگیهای افراد تابآور
- بازیگوشی و کنجکاوی بچگانه: سوالات بسیاری میپرسند، میخواهند از هر چیزی سر در بیاروند، همچون کودکان از خودشان لذت میبرند، همیشه و همه جا زمان خوشی دارند، از چیزها متعجب میشوند، تجربه میکنند، اشتباه میکنند، آسیب میبینند و میخندند.
- به طور مداوم از تجارت خود میآموزند: تجارب جدید و غیرمنتظره را سریعا درونسازی میکنند. از خود میپرسند: «نکته جدید یا درسی که میتوانم بگیرم، چیست؟»
- سریعا خود را سازگار میکنند: به لحاظ هیجانی و ذهنی بسیار انعطافپذیرند. با ویژگیهای شخصیتی متناقض راحت هستند. میتوانند قوی و لطیف، حساس و سخت، منطقی و شهودی، آرام و هیجانی و جدی و بازیگوش و … باشند.
- عزت نفس و اعتماد به نفس محکمی دارند: عزت نفس یعنی اینکه شما چه احساسی در مورد خودتان دارید. این احساس تعیین میکند که شما تا چه اندازه اشتباهاتی که برایتان رخ میدهد، یاد میگیرید. این احساس به شما اجازه میدهد که تایید و تحسین دریافت کنید و مانند سپری بر ضد عبارتهای آسیبزا عمل میکند. اعتماد به نفس، اعتبار شما در مورد خودتان است. این احساس به شما اجازه میدهد تا پیش از این که منتظر تایید یا اطمینان دیگران باشید، خطر کنید.
- رابطه دوستانه یا عاشقانه خوبی دارند: پژوهشها نشان میهند که مردم در شرایط کاری دشوار و تخریبکننده، اگر رابطۀ دوستانه یا خانواده دوست داشتنی داشته باشند، مقابله بیشتری در برابر اضطراب و فشارهای روانی دارند و احتمال مریضی کمتری میرود.
- احساسات خود را صادقانه بیان میکنند: میتوانند خشم، عشق، تنفر، تحسین، غم و طیف وسیعی از هیجانات انسان را به شکلی صادقانه و باز تجربه کنند. هم چنین میتوانند در شرایطی که لازم باشد، احساسات خود را به شکل آگاهانه فروبنشانند.
- انتظار دارند که کارها خوب پیش برود: آنها خوشبینی عمیقی دارند و به آینده امیدوارند. بدون یک نسخه از پیش تعیین شده میتواند کار کنند و هنگام بحران ثبات خود را حفظ کنند.
- با دیگران همدلی نشان میدهند: میتوانند دنیا را از نظر دیگران ببینند، حتی اگر مخالف آنها باشد.
- از شهود و حدس خلاق خود استفاده میکنند: آنها ازخود میپرسند: «احساسم به من چه میگوید؟ آیا رویاها معنایی دارند؟ اگر این کار را انجام دهم، چه میشود؟»
- از خود به خوبی دفاع میکنند: مقاومت میکنند، شکست و ناکامی را جبران میکنند، به راحتی گول نمیخورند، اگر لازم باشد، خود را کنار میکشند تا در امان باشند و از تدابیر دیگران استفاده میکنند، از دوستان خود کمک میخواهند.
- توانایی استفاده از موقعیتها: آنها بدشناسی را تبدیل به خوششانسی میکنند و توانمندی را از گرفتاری و سختی بدست میآورند. آنها وقتی در مورد تجربهای سخت صحبت میکنند، میگویند: «اصلا دوست ندارم دوباره چنین تجربهای داشته باشم، اما این تجربه یکی از آموزندهترین و بهترین اتفاقاتی است که برای من افتاده است.»
- در هر دهه از زندگی بهتر و بهتر میشوند: آنها به شکل روزافزونی در زندگی شایستگی، ثبات و آزادی بیشتری را تجربه میکنند و از زندگی بیشتر و بیشتر لذت میبرند. به طور کلی میتوان گفت که کیفیت زندگی چنین افرادی صعودی و پیشرونده دارد. آنها از خود میپرسند که: «آیا امروز بهتر از گذشته میتوانم با مشکلات زندگی کنار بیایم؟»
تابآوری خصلتی ذاتی نیست؛ یعنی همه ما با پرورش ویژگیهایی که به آنها اشاره شد، میتوانیم به این خصلت کاربردی دست پیدا کنیم. فقط به مدتی تمرین نیاز است. باید این را هنر را بیاموزیم که به مشکلات زندگی به چشم صحنهای برای نبرد نگاه کنیم؛ نبردی که با تلاش و امید، مسلما پیروز آن خواهیم بود.
مراقب درخت بامبوی خود باشید!
زندگی پر از فراز و نشیب است و مسائل و موضوعاتی که در زندگی انسان رخ میدهد، گاهی آنقدر پیش پا افتاده و کوچک هستند که تا زمان ایجاد حادثه یا بروز مشکل به چشم نمیآیند. رفتارهایی که در اولین پایگاه یادگیری ما (خانواده) آغاز میشود، عادتهایی را در ما نهادینه میکند که رها شدن از این عادتها مستلزم صرف زمان و اتلاف وقت و حتی هزینۀ زیادی است و چه بسا تأثیر مخربی روی روابط بین فردی و اجتماعی میگذارد.
بعضی عادتها مثل درخت بامبوی چینی است. بعد از کاشت، از دانۀ این درخت در مدت چهار سال به جز یک جوانۀ کوچک که از یک پیاز بیرون میزند، اثر دیگری دیده نمیشود. طی آن چهار سال، درخت در زیر زمین ریشه میدواند و عریض میشود. و ناگهان در سال پنجم درخت بامبو چنان رشدی میکند باور نکردنی! بعضی عادتهای نادرست اینگونه هستند؛ در ابتدا حتی نمیتوانیم نام عادت روی آن بگذاریم. شما زمانی متوجه یک عادت میشوید که استمرار داشته باشد.
عادت چیست؟
عادت از درهمآمیختگی چندین عامل به وجود میآید که معمولیترینشان عبارتاند از:
ـ تقلید
ـ نیاز به تسکین اضطراب
ـ تقویت مثبت از سوی دیگران
انواع عادتهای نادرست:
یک رفتار عادتشده، حتی ممکن است از دید شما ناپسند نیاید، اما در حیطۀ اجتماعی نابجاست.
- مثلا مادری که در مشاجرات خانوادگی به جای حل مشکل، قهر میکند، هم الگوی ناسالمی را به فرزندان خود آموزش میدهد و هم عادت ناپسندی را ادامه میدهد که کانون خانوادگی را در معرض مشکلات و آسیب قرار میدهد.
- یا فردی را در خانواده در نظر بگیرید که الزاما مکان و جای خاصی برای نشستن و تماشای تلویزیون انتخاب کرده و حاضر به ترک آن نیست.
- یا خانمی که حتما خودش باید ظروف آشپزخانۀ خود را بشوید و دیگران را برای این کار قبول ندارد.
نگرش ما، عادتها را به وجود میآورد و زمانی عادتها فرو میریزد که تغییر را بپذیریم و ترس خود را از ترک آنها کنار بگذاریم. عادتهای بد، خلاقیت و پیشبینی ما را کاهش میدهد، اما این نکته را باید مدنظر داشت که بعضی عادتها اگر در چرخه اضطرابهای شدید قرار بگیرند، به مشکلات جدیتری تبدیل میشوند که به دارودرمانی و مراجعه به مرکز مشاوره نیاز دارند.
عادتهایی که اکنون به آنها اشاره میکنیم، عادتهای روز و نابجایی در زندگی ما شدهاند؛ هر چند ما عادتهایی هم داریم که سالم و سازنده هستند، اما روی صحبت ما با عادتهای نادرست است؛ مانند غیبت کردن، قضاوت در مورد دیگران، تمسخر و ریشخند کردن، سرزنش نابجای اطرافیان، عیبجویی و … و حتی عادت به گردهماییهایی که بدون قاعده و از سرِ تنهایی فرد آسیبهایی را به دنبال دارد.
چه افرادی بیشتر درگیر عادت میشوند؟
روزمرگی در بعضی رفتارها، عادتها را تقویت میکند. تقلید از بعضی افراد، حتی تکیهکلامهای رایج یا حرکات بدنی آنها که فکر میکنیم جذابیت به ما میبخشد، ناشی از نبود خودباوری ماست. فشارهای روانی روی زندگی همۀ ما اثر دارد، اما مدیریت آن مهم است که متأسفانه سطح آگاهی بسیاری از ما در این زمینه اندک است و در واقع درصد فراوانی از ما درگیر عادت هستیم.
راهکارهای ترک عادتهای ناپسند:
رمز پیروزی بر عادت، تغییر است.
1. تغییر و تصمیمگیری برای ترک عادتها در گام اول، نیازمند شناسایی محرکی است که به ایجاد این عمل منجر شده است. زمانی که بدانیم چه زمانی و چه عاملی باعث تکرار میشود، به خودآگاهی میرسیم و خودآگاهی ما را در مسیر تغییر راهنمایی میکند.
2. به شکلدهی رفتار و عواملی که منجر به بروز این عادت میشود، توجه کنیم.
3. جانشین کردن یک رفتار مطلوب و پیشگیری از گرفتار شدن در چرخۀ تکرار و پاسخ تکراری.
4. مشخص کردن یک عادت خوب و بررسی و سنجش تمام نکات مثبتِ بدست آمده از این فعالیت.
یادتان باشد: برنامۀ جانشین باید ساده و اجرایی و کوتاهمدت باشد. خود تشویقی را در پایان هر برنامه فراموش نکنید. عادتهایی که ناشی از اضطراب و فشار روانی است، با تمرینات آرامبخش و کنترل فکر، درمان خواهند شد.
بررسي نظريه پردازي هاي انحرافي در خصوص حجاب
نظريه پردازي هاي انحرافي راهي براي سست كردن گرايش مردم به حجاب
آیات نورانی قرآن و روایات رسیده از اهل بیت بیان کننده این مطلب می باشد که همواره دین واحکام خداوند متعال برای گروهی از مردم سلطه جو و طغیانگر مایه گرفتاری بوده و آنها را از رسیدن به اهداف دنیایی باز میداشته و در حقیقت منافع شان را به خطر میانداخته به همین سبب برای ازبین بردن آن به هر وسیلهای دست میزدند که حجاب نیز از این قائده مستثناء نیست.
نظریه پردازیهای انحرافی با هدف سُست کردن گرایش مردم به حجاب از دیر باز رایج بوده است که متأسفانه بسیار هم کارگر افتاده است ما در در این بخش به بررسي برخي از اين ديدگاه ها مي پردازيم
نظریه نخست: حجاب برای انزوای زن و تصرف منافع مالی ويگروهي اين عقيده را دارند كه تفكر مردسالاری با نگاه اقتصادي و رواني باعث شده تا حجاب را براي زنان اجباري كنند. چرا که مردها علاقه دارند تا زنان را در تملك خود داشته باشند زيرا كه از منظر اين گروه از اين راه مي توانند به نهادينه شدن ثروت در خانوادهها بپردازند، که بالطبع محدودیت ایجاد کردن برای زن و پوشش، این راه را تسهیل می کند
نظریه دوم: انحصارطلبي و غيرت بي جاي مردان
بعضی از نظريه پردازان نیز بر این گمانند که انگيزههاي رواني مثل انحصارطلبي كه در مردها به صورت غيرت بيجا وجود داشته، باعث شده كه زنان را به اين كيفيت در حجاب و پرده كنند. اینان غیرت مردانه را بیجا و بیمورد میشمارند و اصالت را از خانواده سلب میکنند و به اصالت فردی میاندیشند.
نظریه سوم: حجاب ناشي از عقدههاي حقارت زنان
برخی نیز میپندارند که انتخاب حجاب ناشي از ضعف شخصيت و عقدة حقارت در خود زنها هست و میگویند براساس مكتب فرويديسم، آن نقصي كه به خاطر نقص عضو در زنها به وجود ميآيد ـ كه يك نظريه خاص است ـ باعث شده كه هميشه زنها در درون خودشان یک نوع عقده حقارت داشته باشند و اين باعث شده كه هميشه به انزوا و عزلت كشيده بشوند.
گمانهای امروزی
نظريه چهارم: آیات حجاب صرفاً برای دوران کنیزداری بوده استبرخي از نظريات كه شايد به نوعي بازسازي ايده عدم امنيت باشد و گروهی اخیراً به آن استناد ميكنند، اين است که با رفتن به سراغ تفاسير قرآن و پيدا كردن شأن نزولها و یا احياناً روايات مختلف شأن نزولها و با تأكيد بر بخشی از آن شأن نزولها و توجیهگریهای غیر صحیح، بحث حجاب را به انحراف كشاندهاند.
به عنوان مثال گفتهاند در عصری که در جامعه عرب پوشش موجود نبود، تجاوزهای به عنف مكرر صورت میگرفت و همه زنان چه مجرد و چه متأهل از تيررس اين رفتار شنیع در امان نبودند و يك عدهاي به بهانة اينكه كنيزكان حرمت ندارند، متعرض كنيزان ميشدند که البته زنان آزاده از يك حرمت و حيثيت اجتماعي خاصي برخوردار بودند و کمتر مورد تهاجم قرار میگرفتند.
ولي در اين عين حال افراد هوسران متعرض اين زنان نیز ميشدند، صاحبان این ایده با استناد به این داستان گمان میکنند كه آيات حجاب صرفاً براي تفكيك بين زنان آزاده و زنان كنيز نازل شد. چون كه كنيزها موظف به پوشاندن سر خودشان نبودند، براي اينكه تفكيك را ايجاد بكند و امنيت زنان آزاده را بالا ببرد بحث حجاب را مطرح كرده است.
این دیدگاه از جهات مختلف مخدوش است زيرا كه قطعاً بالا بردن امنيت زنان يكي از عواملي و حكمتهاي حجاب مورد نظر شريعت است ولي اين امنيت فقط براي زنان آزاده نيست و اگر كنيزان به خاطراين كه اجازه نداشتن كه سر خود را بپوشانند به معناي تجويز لااباليگري و حتي تجاوز به عنف به آنها نبوده است. در حقيقت مثل اينكه است كه ما بگوييم زنها موظف نيستند صورت خود را بپوشانند اين به معناي ان نيست كه مردها هرگونه نگاهي را مي توانند به زنان داشته باشند.
نظر اين گروه آن است كه چون دیگر امروز كنيز و حُر مطرح نيست؛ پس دليلي هم براي رعايت حجاب هم وجود ندارد.
اخلاقی بودن رفتارها
آیا تاکنون فکر کرده اید که چه کاری اخلاقی است و چه کاری اخلاقی نیست؟ وقتی این عبارت را می شنوید که: «فلانی از اخلاق خوبی برخوردار است» و یا «فلان شخص، بد اخلاق است»، چه مفهومی در ذهن شما نقش می بندد؟اگر از شما بپرسند که «خوش اخلاقی چیست؟» چه پاسخی می دهید؟ حتماً خواهید گفت کسی که همواره لبخند می زند و چهره عبوس و گرفته ندارد و از روابط عمومی خوبی برخوردار است، فرد خوش اخلاقی است. ولی همه سخن در این است که شاید این فرد برای دست یابی به منافع خودش چنین برخوردی دارد؟ اگر چنین است، در واقع، او شما را گول می زند و می خواهد از زودباوری شما سوء استفاده کند در این صورت، آدم متقلّبی است. پس چگونه می توان او را فردی «خوب» و «اخلاقی» دانست؟
احتمالاً وقتی برای خرید به بازار رفته اید، با فروشندگانی برخورد کرده اید که با لبخند و خوش رویی، مشتریان را تحت تاثیر قرار داده و توانسته اند جنس خودشان را بفروشند آیا در ذهنتان این پرسش نقش نبسته است که فروشنده، لبخند و خوش رویی را ابزاری برای فروش کالا و جذب مشتری قرار داده است؟ اگر چنین است، چگونه می توانیم بین یک خوش اخلاق واقعی و خوش اخلاقی که از این ویژگی به عنوان ابزار استفاده می کند، فرق بگذاریم؟ آیا نتیجه چنین تردید و دو دلی در برخورد با افراد خوش اخلاق، نوعی بد گمانی در ما ایجاد نمی کند؟ پس از این، به چه کسی اطمینان خواهیم داشت؟ و اگر بد گمانی و عدم اطمینان وجودمان را پر کند، چگونه می توانیم در جامعه خودمان زندگی کنیم؟
معیار خوب و بد
آیا معیاری برای تشخیص خوب و بد وجود دارد؟ می توانیم بگوییم که همه ما انسان ها، چیز هایی را خوب می دانیم، چیزهایی را بد می دانیم و در مواردی هم اختلاف سلیقه و یا برداشت داریم. بنابراین، می توانیم مواردی را که اتفاق نظر وجود دارد، ملاک خوب و بد بدانیم و بر آن پایه عمل کنیم؟
به عنوان نمونه، همه ما دروغ گفتن، دزدی کردن، مردم آزاری، بی وفایی، پیمان شکنی، نیرنگ بازی و ویژگی هایی از این دست را بد می دانیم و در مقابل، راستگویی، بی آزاری، وفاداری، صداقت و صمیمیت و امثال آن را خوب می دانیم.
بنابراین، می توانیم همین ها را اخلاق خوب و بد بدانیم و بر این پایه، داوری کنیم؛ اما سخن در این است که اگر در شرایطی قرار گرفتیم که چاره ای جز دروغ گفتن یا دزدی کردن و امثال این ها نداشتیم، تکلیف چیست؟ اگر کسی از گرسنگی در حال مرگ بود و یا بیماری لاعلاجی داشت و به خاطر زشتی دزدی، دست به دزدی نزد و به خاطر نداشتن غذا و دارو، جان باخت، شما کار او را تحسین می کنید یا تقبیح؟
حتما همه ما یک نظر نخواهیم داشت. پاره ای کار او را تحسین می کنیم و پاره ای دیگر تقبیح! بنابراین، به یک توافق و وحدت نظر نرسیدیم. آیا در این صورت می توانیم بگوییم که دروغ گویی یا راست گویی نمی تواند از معیار اخلاقی بودن و یا بی اخلاقی باشد؟
بستر روانی رفتارها
ما، در زندگی، تحت فشارهای بسیار قرار داریم. بخشی از این فشارها کاملاً آشکار و واضح است؛ اما بخش عمده این فشارها پنهان است که در بسیاری مواقع، خودمان هم به آن آگاهی نداریم. رفتارهای ما بازتابی از اندیشه، باور، احساس و عاطفه مان است. و عاطفه ما معمولاً رها و آزاد نیست. گاهی از چیزی خوشمان می آید و فکر می کنیم که آگاهانه آن را دوست داریم، در حالی که این خوشی، پیشینه ای دارد که اگر نبود، چنین حالتی به ما دست نمی داد، و گاه از چیزی بدمان می آید و این بد آمدن، تحت فشاری ناپیداست که بر عاطفه مان سنگینی می کند آیا در این موارد، رفتارهای ما می تواند به خوبی و یا بدی توصیف شود؟
در روان شناسی جرم، گفته می شود که پاره ای از رفتارهای مجرمان، ریشه در گذشته های دور شخصی دارد و حتی گاه در دوران کودکی و بلکه در زمان شیرخوارگی و نوع ابزار احساسات مادر و یا پدر، نهفته است. در این صورت، توصیف رفتارها به خوبی یا بدی، بسیار دشوار است. ارائه ملاک برای داوری در رفتارهای انسان ها بدون در نظر گرفتن دو عامل: محیط های موثر در رفتار شخصی و نیز فشارهای عاطفی و ذهنیت های نهفته، کاری ناسنجیده به نظر می رسد.
از سوی دیگر، فقدان ملاک داوری در رفتارهای انسان ها، موجب پذیرش هر رفتاری از هر شخص می گردد و باعث آشوب و بی سامانی در زندگی بشر می شود و زندگی را برای انسان در جامعه، دشوار و بلکه ناممکن می سازد.
دو گونه معیار: مطلق و نسبی
به نظر می رسد که باید دو گونه معیار برای خوب و بد اخلاق در نظر گرفت. رفتارهایی که قطع نظر از فشارهای عاطفی، خوب و یا بد هستند (که این قبیل رفتارها را باید معیارهای «مطلق» یا «همیشگی و همه جایی» شمرد) و رفتارهایی که تحت فشارهای عاطفی، خوب یا بد هستند (که این قبیل رفتارها را باید خوب و یا بد «نسبی» شمرد). رفتارهای خوب و بد نسبی، در شرایطی خوب و در شرایطی بد هستند؛ یعنی در شرایطی و از بعضی افراد، خوب اند و در شرایط دیگر و از افرادی دیگر، بد هستند این نسبی بودن هم، چیز غیر قابل درکی نیست و تقریباً همه افراد جامعه، از این شرایط و نسبت ها خبر دارند و بر پایه آنها داوری می کنند.
دین و معیارها
اگر این موضوع را بخواهیم در سایه مفاهیم دینی بررسی کنیم، باید چند اصطلاح دینی را مورد توجه و دقت قرار دهیم. یکی از این اصطلاح ها «تقوا» است.
الف) تقوا
اگر بخواهیم در ادبیات فارسی، واژه ای پیدا کنیم که بتواند تا حدودی بار معنایی اصطلاح «تقوا» را برساند باید از واژه «رهایی عاطفی» استفاده کنیم.
تقوا، دست یابی به موقعیتی است که انسان بتواند عاطفه و احساس خودش را از فشارهای آشکار و نهان، رها کند و آگاهانه و تهی از فشارها تصمیم بگیرد.
در این صورت، فشارهای بیرونی بر او چیره نمی گردد و تحت تاثیر خشم، ترس، طمع، ناراحتی، خوشی و دیگر عواطف تأثیر گذار، تصمیم نمی گیرد. چنین شخصی، ناتوان و اسیر «عاطفه» و به تعبیر بهتر: اسیر «عاطفه در بند» نیست و از قدرت والایی برخوردار است که می تواند رفتارهای خودش را معیاردار کند این قبیل افراد، معمولاً رفتارهای خودشان را بر پایه معیارهای مطلق قرار می دهند؛ معیارهایی که بدون سایه سنگین شرایط تأثیرگذار، خوب هستند.
شاید توصیه و تاکیدی که در اسلام بر مقوله تقوا شده است و معیار سنجش بین افراد و امتیازبندی آنان در نزد خدا قرار داده شده است، همین نکته باشد که افراد در این فضا می توانند به خوب و بد مطلق، نزدیک شوند و آن را معیار رفتار خود قرار دهند.
رفتار افراد باتقوا، معمولاً از سوی کسانی که تحت تأثیر «عاطفه در بند» داوری می کنند، قابل درک نیست. از خود گذشتگی، فداکاری ها، پایداری ها، تسلیم ها، خطر پذیری ها، فروتنی ها و ده ها ویژگی به ظاهر متضادّ تقوا پیشگان، در چارچوب سنجه های «عاطفه های در بند»، توجیه ناپذیر و نقد آلود است. به عنوان نمونه، این که چرا امام علی ـ علیه السلام ـ برای مدت کوتاهی معاویه را کارگزار خود در شام قرار نداد تا پس از تثبیت قدرت خویش، او را عزل کند و در نتیجه از پیش آمدن جنگ صفین پیشگیری نماید و یا پیشنهاد خوارج را در مورد توبه کردن خویش قبول نکرد تا از جنگ نهروان ممانعت به عمل آورد یا طلحه و زبیر را برای زمانی اندک، وارد حکومت نکرد تا حتّی برای مدّت کوتاهی، آن ها را بازداشت نکرد تا از جنگ جمل، پیشگیری نماید، در قاموس کسانی که گرفتار «عاطفه های در بند» هستند، توجیه روشنی ندارد و درستی و نادرستی این تصمیم ها را فقط کسانی که از تقوا و یا همان رهایی عاطفی برخوردارند، می فهمند.
در این سطح، معیارهای اخلاقی و غیر اخلاقی، معیارهای مطلق هستند در این جا نیرنگ و دروغ، با همه آثار و فوایدی که بر آن ها مترتّب است، اخلاقی نمی شوند و هم چنان غیر اخلاقی می مانند و بر عکس، راستی و صداقت، با همه زیان هایی که به بار می آورند، هم چنان اخلاقی و ارزشمندند. انسانی که به این مرحله می رسد، تحت تاثیر هیچ فشار درونی یا بیرونی قرار نمی گیرد و از یقین و آرامشی برخوردار است که در سایه آن، تصمیم آگاهانه و هوشیارانه و آزادانه می گیرد.
ب) امر به معروف و نهی از منکر
اصطلاح دینی دیگری که در این زمینه در دین مطرح است، «امر به معروف و نهی از منکر» است. معروف، به معنای «رفتارهای مورد تحسین جامعه» و منکر، به معنای «رفتارهای تقبیح شده در جامعه» است. معروف، چیزی است که جامعه آن ها را می شناسد و می پذیرد و منکر، چیزی است که جامعه نمی شناسد و مورد پذیرشش نیست.
به نظر می رسد بهره گیری دین از این دو واژه به جای واژه «حسن» و «قبح» (و امثال آن ها) جای تأمل جدّی دارد. اسلام برای باورها و برداشت های جامعه، هویتی قابل احترام قائل است. جامعه نه تنها خودش به عنوان «هویت» و «شخصیت جمعی» تحت فشارهای گوناگون است، بلکه عموم افراد آن هم از «عاطفه در بند» برخوردارند. خوبی ها و بدی های جامعه، خوبی و بدی مطلق نیستند و نمی توانند باشند و انسان به ناچار در چنین محیطی زندگی می کند. تکیه بر معیارهای مطلق در جامعه، جامعه را از کارایی باز می دارد و به بی سامانی و بی نظمی می کشاند. از این رو، در اسلام، در دعوت همگانی به خوبی و پرهیز از بدی، معیارهای شناخته شده جامعه نیز (که نسبی و تحت تأثیر شرایط هستند)، ملاک قرار می گیرند و افراد جامعه، به آن چه در نزد جامعه «معروف به خوبی» است فراخوانده می شوند و آن چه جامعه آن را قبول ندارد و نمی شناسد، نهی گشته اند.
بر این اساس، می توانیم چنین نتیجه بگیریم که رفتارهای افراد جامعه در دو سطح، قابل بررسی و سنجش هستند. در سطحی که افراد به مرحله «رهایی عاطفی» دست یافته و به تقوا رسیده اند (که در این سطح، خوب و بد مطلق، معیار است) و سطحی که افراد، هنوز در بند «عاطفه در بند» هستند (که عموماً چنین اند) و در نتیجه، ملاک خوب و بد در رفتار آن ها، خوب و بد نسبی است و این خوبی ها و بدی ها، چیز هایی هستند که جامعه، آن ها را خوب می داند و یا بد می شمارد.
رابطه دو معیار
گر چه این که روزی جامعه ای شکل بگیرد که بد را خوب و خوب را بد بشمارد، غیر قابل تصوّر نیست، اما تاریخ بشر نشان داده است که چنین چیزی هیچ گاه تحقق نیافته است و به احتمال بسیار، هرگز هم تحققّ نخواهد یافت و حتی اگر در جامعه ای به فرض، «دروغ گویی» عادی شده باشد، به این مفهوم نیست که دروغ گویی در ذهن جامعه، وصف «خوبی» یافته و راستگویی عنوان «بدی» پیدا کرده است؛ بلکه در چنین جامعه ای هم، باور جامعه بر نیکی و معروف بودن «راست گویی» و بدی و منکر بودن «دروغ گویی» است. از این رو، نباید به خود بیم راه دهیم که اگر اخلاقیات را در بعضی سطوح، «نسبی» دانستیم، مشکل پیش می آید و معیارها از بین می روند و مرز خوبی و بدی برداشته می شود و عنان زندگی بشر به دست هوس باز جامعه می افتد؛ زیرا افراد جامعه، و به تبع آن ها خود جامعه، با این که تحت فشار محیط بیرونی و نیز «عاطفه های در بند» هستند، اما در مجموع، از توانی خداداد (فطری) برخوردار هستند که می توانند فارغ از رفتارهای روز مرّه شان، قضاوتی اخلاقی انجام دهند. این قضاوت، معمولاً نزدیک به داوری افراد برخوردار از «رهایی عاطفی» است و از این رو، ملاک های نیکی و بدی نسبی، همواره در امتداد ملاک های نیکی و بدی مطلق و تحت تأثیر آن ها هستند.
در جهان حاضر، وسائل ارتباط جمعی و رسانه های گروهی با انتقال اطلاعات و معلومات جدید و تأثیر بر افکار و عقاید عمومی، نقش بسیار مهمی بر عهده دارند. سیر تحول سریع، در عصر اطلاعات و لزوم مبادله هر چه بیشتر بین نظام های سنّتی و مدرن، رسانه های گروهی را اهمیتی خاص بخشیده است، تا جایی که بعضی از اندیشمندان معتقدند توسعه نظام های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و پیشرفت رسانه ها و تکنولوژی های ارتباطی، لازم و ملزوم یکدیگرند.
سبک زندگی در دنیای مجازی
فضای مجازی به افراد این امکان را میدهد که با گذاشتن ماسکهایی بر هویت اجتماعی خود، بتوانند با هویتهای کاذب وارد این دنیای بی انتها شوند.
در قرن ۲۱ رسانهها اعم از مطبوعات، رادیو و تلویزیون و در این اواخر رسانه های سایبری توانستهاند جایگاه بسیار مهمی در زندگی افراد جامعه پیدا و ایفا کنند. هر رسانه بنا به اقتضائات خاص خود توانسته تأثیرات مثبت و منفی فراوانی بر فرد و جامعه بگذارد. در کنار رشد روز افزون رسانهها نگرانیهایی در مورد اثرات سوء و منفی رسانه نیز شکل گرفته است.
در این میان رسانه های مبتنی بر اینترنت توانستهاند به سرعت از سایر رسانهها پیشی گرفته و تبدیل به رسانههایی جریان ساز شوند، شاید برای بسیاری از افراد این اتفاق افتاده باشد که با ورود به دنیای بی پایان اینترنت برای ساعتهای متمادی در آن وقت گذرانده باشند بدون آنکه از گذر زمان مطلع شده باشند. اینترنت با وجود قابلیتهای فراوان، میتواند افراد با سلایق متفاوت و گروه های سنی مختلف را مجذوب خود کند.
با ورود افراد به دنیای اینترنت کم کم علاوه بر سایتهای مختلف، شبکه های اجتماعی و اتاقهای گفتگو نیز به صورت جدی شکل گرفت، افراد با سلایق همسو و گاهی ناهمسو، با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. هویت هر شخص از منظر جامعه شناختی، تصویری است که هر فرد از خود میسازد و با تکیه بر آن خود را از دیگران متمایز یا به دیگران معرفی میکند. هویت اجتماعی بر اساس تعاریف و برداشتهای فرد شکل میگیرد و فرد با اتکا به هویت خود، جایگاه و روابط اجتماعی خود را میسازد.
در مورد اتاقهای گفتگو یا اصطلاحاً چت رومها این نکته وجود دارد که افراد بدون نشان دادن چهره و هویت اجتماعی واقعی خود، وارد آن میشوند و با یکدیگر ارتباط بر قرار میکنند در حالی که خود غیر واقعیشان را که به آن تمایل داشتهاند را برای دیگران نمایش میدهند. بر اساس تحقیقات صورت گرفته در این زمینه مشخص شده است افرادی که در دنیای واقعی ارتباط میان فردی یا جایگاه اجتماعی مناسبی ندارند بیشتر تمایل به عضویت در این شبکه های مجازی دارند. کار ویژه این فضاهای مجازی تأثیر بر روی سبک زندگی افراد و جامعه است.
سبک زندگی؛ مفهوم قدیمی، واژه نوظهور
اگر پیشرفت همهجانبه را به معنای تمدن سازی نوین اسلامی بگیریم، این تمدن دارای دو بخش ابزاری و نیز «حقیقی و اساسی» خواهد بود که سبک زندگی بخش حقیقی آن را تشکیل میدهد. بخش ابزاری یا سختافزاری این تمدن موضوعاتی است که در فضای امروز به عنوان نمودهای پیشرفت مطرح میشود؛ از قبیل علم، اختراع، اقتصاد، سیاست، اعتبار بینالمللی و نظایر آن. در معارف اسلامی اصطلاح عقل معاش در مفهوم جامع خود مترادف مفهوم سبک و فرهنگ زندگی است و در قرآن کریم نیز آیات فراوانی در زمینه سبک زندگی وجود دارد. (بیانات مقام معظم رهبری در خراسان شمالی، ۲۳/۰۷/۱۳۹۱)ورود مفهوم و واژه نوظهور سبک زندگی در ادبیات و فضای گفتمانی کشور و تاکید ویژه مقام معظم رهبری بر آن، جامعه نخبگان کشور را بر آن داشت تا ضرورت بیشتری برای مطرح کردن مفهوم صحیحی از سبک زندگی اسلامی- ایرانی احساس کنند. اما به راستی سبک زندگی چیست؟
«توماس وبر» سبک زندگی را اینگونه تعریف میکند: «ارزشها و رسمهای مشترکی که به گروه احساس هویت جمعی میبخشد؛ آن چیزی که مرزهای نامشخص موقعیت و قشر اجتماعی را تعیین میکند. سبک زندگی در واقع به معنای شیوه زندگی فرد، گروه یا اجتماع است و در پیوند با فرهنگ است.»
سبک زندگی که رهبری بر آن تاکید کردند و آن را منجر به تمدن اسلامی دانستند، نمیتواند الگوپذیری از سکولاریسم یا مدرنیسم غربی باشد، اما شبکه های مجازی که عمدتاً سبک زندگی و عقاید جوانان ایران را هدف گرفته است با سبک زندگی مورد نظر رهبر منافات دارد. واقعیت این است که افراد با ورود به دنیای مجازی و چت رومها از دنیای واقعی فاصله میگیرند و فضای مجازی به افراد این امکان را میدهد که با گذاشتن ماسکهایی بر هویت اجتماعی خود، بتوانند با هویتهای کاذب وارد این دنیای بی انتها شوند.
کاربران میتوانند ماهیت وجودی خود را به گونه ای دیگر نشان دهند و همین امر باعث شده بسیاری از صاحب نظران با دیده شک و تردید به شبکه های اجتماعی مجازی نگاه کنند. قابل ذکر است که برخی کاربران عضو در این شبکهها به هیچ ارزش انسانی و نظام اخلاقی پایبند نیستند و در واقع انسانیت و اخلاق محوری در پستوهای این دنیای رنگارنگ مجازی، حلقهی گم شده است.
اما برخی از مشکلاتی که با ظهور رسانه های سایبری در جامعه ما ایجاد شده است عبارتند از:
- افزایش جرائم رایانه ای
از تأثیرات مهم شبکه های اجتماعی مجازی بر سبک زندگی، به وجود آمدن جریان web۱، web ۲ و web ۳ است که پایه گذار بسیاری از شبکه های مجازی شده است. این شبکه های مجازی به افراد این امکان را میدهد تا به راحتی با ساختن یک صفحه به نام خود بتوانند تمام مشخصات و عکسهای شخصی و گاهاً خانوادگی خود را با دیگران به اشتراک بگذارند و این رفتارها در میان مدت باعث کاهش حساسیت افراد نسبت به ریشهها و باورهای دینی میشود و دست افراد سودجو را برای اخاذی و اغفال کاربران باز میگذارد.در واقع شهروندان به راحتی و به گونه ای داوطلبانه اطلاعاتی از خود در رسانه های مجازی به اشتراک میگذارند، که شاید اگر کسی در دنیای حقیقی این اطلاعات را از آنها بخواهد، هرگز به او ندهند. متأسفانه یکی از قربانیان فضاهای مجازی زنان و دختران هستند. بسیاری از پرونده های حاصل از جرائم اینترنتی مربوط به اغفال زنان و دختران است.
- ازدواج اینترنتی؛ فرهنگ نادرست
ورود اینترنت و به دنبال آن شبکه های مجازی به جوامع در حال توسعه مثل ایران که سبک زندگیشان متأثر از ریشه های دینی است در کنار تمام محاسنی که داشته مضرات بیشماری نیز دارا است از جمله پدیده نوظهوری بنام ازدواج اینترنتی! ازدواج اینترنتی زمانی جایگاهی در جامعه ما پیدا کرد که جوانان رو به عضویت در شبکه های مجازی و تالارهای گفتگو آوردند. در حالی که ازدواجهای با نظارت والدین، افراد با تجربه و مشاوره های پیش از ازدواج به طلاق منجر میشود چگونه میشود انتظار داشت دو نفر با اتکا به دو صفحه مجازی در دنیای بی هویت اینترنت ازدواج موفقی داشته باشند!؟-عضویت در شبکه مجازی و انزوای فردی
بسیاری از محققین بر این باورند که عضویت در این شبکهها بر بهتر شدن ارتباط گیری افراد کمک میکند و فرد احساس تنهایی نمیکند. در مقابل، بعضی از صاحب نظران بر این باورند که عضویت در این شبکهها ارتباطات اجتماعی و خانوادگی افراد را تحتالشعاع قرار میدهد و فرد به جای برقراری ارتباط مستقیم و شخصی رو به ایجاد ارتباط آنلاین میآورد و در دراز مدت با کاهش ارتباطات اجتماعی دچار انزوا میشود. در سبک زندگی اسلامی- ایرانی که توأم با باورهای دینی است تاکید بسیار بر «صله رحم» شده در حالی که شبکه های مجازی فرد را بر ارتباط گیری فردی نه خانوادگی و جمعی سوق میدهند.