إلهي هَب لي کمالَ الانقطاع إليکَ
ديد ما وقتي احسان مي کنيم چيست؟ منّت هم مي گذاريم، نه! کسي که به او احسان مي کني دارد بارهاي تو را برمي دارد تا در روزي به تو بدهد که تو احتياج داري، حالا منّت هم مي پذيري و در واقع اوست که به من کمک مي کند نه من به او! اينها خيلي حرف هاي عجيب و غريبي است.
در تعبير حضرت امير(ع) است که مي گويد اهل دنيا راجع به اهل آخرت مي گويند ” قَد خُولِتَ ” اينها قاطي کرده اند، حضرت منکر نميشود و مي فرمايد “بل خالَتَهُم أمرٌ عَظيمٌ ” مي گويد اينها قاطي نکرده اند اما يک امر بزرگ تري با آنها قاطي شده است.
پس آگاهي هاي تازه انسان را کاملاً دچار تغيير در رفتارها مي کند. کسي که مي فهمد اصل زندگي بعد از اين 70 سال است و اين 70 سال هم فقط محل جنگ و دعوا و حرکت است، حالا دنياي او هم آخرتي مي شود. دنيا مي شود جايي که در طي اين مدت کوتاه چيزي براي آن طرف فراهم کنيم، همين و بس.
” الدُّنيا قَنطَرَةٌ ” دنيا مي شود يک پل. آيا کسي روي پل چادر مي زند؟! همه مي دانند که روي پل مي روند براي اينکه رد شوند. اصل زندگي آن طرف پل است. روي پل بايد جوري بود که همواره دغدغه و نگراني آن طرف را داشت. چون مي خواهد برود و آن طرف پل زندگي کند. اين ديد به طور کلّي روحيه آدم را تغيير مي دهد.
يک مثال ديگر بزنم. مثلاً آدم خيلي زود رنج است، زود خسته می شود، زود از دوستان جدا ميشود، مي بينيد بعضي ها به کمترين چيزي زود رنجيده مي شوند، بعضي ها هم نه، پوست کلفت هستند. اينها طبع افراد است که باهم متفاوت است. بعضي ها زود اذيّت ميشوند، اين لطافت در يک تفکّر و فضاي ديني کاملاً تبديل به يک چيز ديگر مي شود. مثلاً اين آدم از لحاظ عاطفي زود رابطه اش با ديگران دچار اختلاف مي شود، به اصطلاح دچار انقطاع مي شود. اگر آدم در انقطاع يک جاي ديگري را داشته باشد که به او پناه ببرد و يک عشق ديگري را داشته باشد که رابطه اش با او برقرار باشد، حالا انقطاع به سمت او ايجاد مي شود. انقطاع إلي الله يعني همين که ارتباط آدم با ديگران، منقطع شود به سوي الله.
” إلهي هَب لي کمالَ الانقطاع إليکَ “، خدايا به من کمال منقطع شدن به سوي خودت را بده، يعني قطع شده باشم و به سوي او رفته باشم. کمالِ انقطاع هم همين است که حتي اسير خود اين انقطاع هم نباشي. کمال آزادي اين است که اسير همان آزادي هم نباشي. يعني اگر لازم باشد حاضري از آزاديت هم بگذري. يعني عبد باشي، اين خيلي آزادگي مي خواهد که آدم از آزادي خودش هم بگذرد. يک موقع از حقارت و ذلّت تن به اسارت مي دهد و يک موقع هست که نه، حُرّي است که خودش عبوديّت را انتخاب مي کند. اوج انقطاع هم همين است که از همين حالت انقطاع هم منقطع شود و مي دانيد نتيجهاش چه مي شود؟ نتيجه اش اين مي شود که درست است که من با فلاني رابطه ندارم اما او مي گويد رابطه برقرار کن و اگر او بخواهد من همه کار براي او مي کنم. اين کمال انقطاع است.
ممکن است که ما گاهي انقطاع إلي الله پيدا کنيم، مثلاً وقتي از دوستان دورم رابطه بهتري با خدا دارم. امّا کمال انقطاع چيز ديگري است و آن اينکه من در همين رابطه ها هم نبايد از او جدا باشم. و اين ارتباط ها هم بايد متصل به دستور او باشد. او مي گويد اتّصال باشد، من هم اتّصال برقرار مي کنم. اين آدم خيلي به من نامردي کرده امّا امر ديني اقتضا مي کند که همچنان نگران و دنبال کار او باشم. دراين تعبير کل رفتارهاي زندگي عوض مي شود.
نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین امیر غنوی
دل تاریک و دل روشن
شاید دیده و یا شنیده باشید کسانی را که خودشان را فدای دنیا می کنند. از همه چیزشان می گذرند تا به دنیا برسند.
این فدا شدن ها، زمینه هایی دارد که انسان را به سمت دنیا می کشاند. بارها برای من پیش آمده و دیده ام کسانی را که براحتی مال مردم را می خورند اما بقول معروف ککشان هم نمی گزد و اصلا به روی خودشان نمی آورند و من تا شب به این فکر بودم که فرد مورد نظر به راحتی آب خوردن، حق مردم را می خورد شاید اصلا وجدانی نمانده باشد تا حرفش را بشنود.
در مقابل کسانی هستند که با کوچکترین گناه و یا مکروهی ، دنیا روی سرشان خراب می شود و غرق ماتم و اندوه می شوند. راه همراه شدن با گروه اول را همه می دانند و نیازی به توضیح ندارد چرا که انسان وقتی در منجلاب گناه افتاد و خیز برداشت و به پشت سرش نگاه نکرد تا ثریا می رود با بار کج .
اما رسیدن به مقام گروه دوم کار سختی است. چطور می شود عده ای اینقدر غرق در معنویات می شوند که هستی را فراموش می کنند حتی خودشان را ؟ تصور کنید ،جایی که نور وجود دارد ،جایی برای تاریکی نمی ماند .در مقابل، جایی که تاریک است ، نور جایگاهی ندارد این خاصیت نور و تاریکی است که هرجا نور باشد تاریکی نیست و هرجا تاریکی باشد نور نیست.
در قرآن کریم می خوانیم: الله نور السماوات و الارض ” خدا ی متعال نور آسمان ها و زمین است ” این نور در هرجایی که وارد شود ، تاریکی از آنجا می رود اما هر نقطه ای که از وجود خدا بی بهره باشد ، یقینا آنجا تاریک است . دل انسان به منزله ی یک ظرفی است که هم می تواند تاریکی را بپذیرد و هم نور را . خاصیت نور و تاریکی این است که هیچگاه نمی توانند با یکدیگر جمع شوند ، به همین خاطر،دلی وجود ندارد که هم نورانی باشد هم تاریک . اگر دلی تاریک است یعنی جای خدا نیست و اگر دلی روشن و نورانی است یعنی جایگاه الهی است. ما انسانها که بیشتر از یک دل نداریم بنابراین این دل یا می تواند تاریک باشد و یا روشن .
هر انسان عاقلی می تواند بفهمد که دنیا و هوی و هوس هیچ وقت در کنار الله جای نمی گیرد . هوی و هوس یعنی خواسته های دل من که هیچ گاه با خواسته های الهی جمع نمی شود مگر اینکه خواستنی های دل من ، همانی شود که خدا می خواهد. دلی که از الله سرشار شد ، دلی که از هست آفرین پر شد ، هستی پُرش نمی کند و هستی نمی گیردش چرا که او از هستی بزرگ تر است و هستی را می گیرد و بر می دارد و می آورد .
سید ابن طاووس به پسرش می گوید : علی ! اگر دنیا از دست چپ پدرت به او برد ، از دست راست او بیرون می رود ، بدون آنکه دست چپ او آگاه شود(آیه های سبز ، 100) کسی که این طور با دنیا برخورد می کند معلوم می شود دنیا او را نگرفته است و دلش را از دنیا پرُ نکرده است بلکه چیزی بزرگتر از دنیا دلش را گرفته است.
ما اگر می خواهیم حرف ما خریدار داشته باشد و دل ما آرام و مطمئن باشد، راهش این است، حرفهای خدا را بدون کم و کاست بشنویم و عمل کنیم . نمی شود بخشی را بگیریم و بخشی را کنار بگذاریم ، این یعنی بخشی از نور و بخشی از تاریکی را گرفتن که هیچ وقت با یکدیگر جمع نمی شوند.
صفات و ويژگي هاى مشاور در اسلام
ارزش و اهميت والاى اصل مشورت و مشاوره از ديدگاه اسلام، اهميت ويژگي هاى شوراى مشاوره و مشاورين را در اسلام آشكار مى سازد، مشاور در حقيقت ركن اصلى نيل به حقائق و واقعيات و جلوگيرى از خطا واشتباه و تثبيت محور حركت انسانها به سوى نيازمندى هاى فردى واجتماعى و معنوى به شمار مى رود.
حال بايد ديد مشاور در اسلام چه كسى بايد باشد؟ و چه صفات و ويژگي هائى را بايد داشته باشد؟
مشاور از ديدگاه اسلام هر انسان عاقل و بصير و آگاهى است كه ديدگاه اسلامى داشته، با تقوا و خيرانديش بوده، داراى كمالات نفسانى و خالى از فساد اخلاق و مبرا از انحرافات فكرى و عقلى و عملى باشد پس مشاوره در اسلام داراى حدود و مقرراتى بوده، مبتنى بر اصول و معيارهائى مى باشد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«المشورة لا تكون الا بحدودها فمن عرفها بحدودها والا كانت مضرتها على المستشير اكثر من منفعتها».
مشورت بايد با حدود و مقررات و به شرائط خاص خودش انجام پذيرد و كسى كه اين حدود را بشناسد مشورت او منتهى به خير مى شود و كسى كه حدود و شرائط مشورت مفيد را نداند، زيان آن بر مشورت كننده بيشتر از منفعت آن مى باشد. (1)
مطابق اين كبراى كلى مشاور متصف به يك سلسله از صفات بوده و يك سلسله از صفات را نيز بايد نداشته باشد. صفاتى كه مشاور از ديدگاه اسلام بايد آنها را داشته باشد به قرار زير است:
صفات مشاور:
1- مشاور بايد عاقل و صاحب راى و نظر باشد زيرا طبيعى است انسانى كه اطلاعات لازم و خبرگى كافى در مورد مشورت نداشته باشد، مشورت با او نه تنها مفيد نيست، بلكه ممكن است راهنمائى هاى ناشيانه او باعث انحراف بوده، زيان و ضرر به دنبال خود داشته باشد.
امام باقرعليه السلام از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله نقل مىكند كه از او از معناى حزم واحتياط سئوال كردند در پاسخ آن فرمود: «مشاورة ذو الراي و اتباعهم» يعنى: حزم و احتياط در امور همان مشاوره با انسانهاى عاقل صاحب راى و نظر مى باشد. (2)
اين نوع از مشورت داراى منافع كثير و حداقل موجب پشيمانى وندامت مشورت كننده نمى شود.
ابى جارود از امام باقرعليه السلام نقل مىكند كه فرمود: در كتاب تورات چهار جمله وارد شده است از جمله آنها اين است: «من لا يستشير يندم» (3) كسى كه با صاحب فكر و نظر در امور خود مشورت نكند، پشيمان و نادم مى گردد. و همواره در مخاطرات و گرفتاريها واقع مى شود.
و در روايت ديگرى چنين نقل شده است: «خاطر بنفسه من استغنى برايه». (4) كسى كه بدون مشورت به راى خود عمل كند و خود را بى نياز از مشورت با صاحب نظران بداند، در انجام امور خود را به مخاطره انداخته است.
و در روايات و احاديث وارده از ائمه عليهمالسلام انسان عاقل به عنوان «قرين مرشد» تعبير آورده شده است چنانكه مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
«…من لم يكن له قرين مرشد متمكن عدوه من عقبه». كسى كه براى او دوست نزديك ارشاد كننده افكار او نداشته باشد چه بسا دشمن او از پشت سر او قدرت حمله بر او را داشته باشد.
طبعا «قرين مرشد» انسان عاقل داراى ورع و تقوا مى باشد زيرا راهنماى باطنى ارشاد كننده به نام عقل را همراه خود دارد و اين راهنما او را به خير امر مى كند و او را از بدي ها و زشتي ها باز مى دارد.
سليمان بن خالد مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«استشر العاقل من الرجال الورع فانه لا يامر الا بالخير و اياك و الخلاف فان مخالفة الورع العاقل مفسدة في الدين والدنيا». (5)
با مردان عاقل و با تقوا مشورت كن زيرا او جز به خير دستور نمى دهد و مواظبت داشته باشد واز مخالفتبا راى مشاور عاقل و با تقوى بپرهيز زيرا اين كار باعث فساد در دين و دنياى انسان مى گردد.
بديهى است مشاور عاقل و باتقوا در مقام مشورت در موارد لازم و مقتضى، مشورت كننده را پند واندرز مى دهد و او را از انجام زشتي ها و فسادها باز مى دارد و او را به انجام نيكى ها و خوبي ها راهنمائى مى كند يعنى مشاور عاقل وباتقوا ناصح خوبى بوده و همين امر باعث رشد فكر مشورت كننده و باعث توفيق بيشتر او مي گردد.
منصور بن حازم از امام صادق عليه السلام واو نيز از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله چنين نقل مى كند:
«مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن و توفيق من الله فاذا اشار عليك الناصح العاقل و اياك والخلاف فان فى ذلك العطب». (6)
مشاوره با انسان هاى عاقل نصيحت كننده(ناصح) حداقل سه فايده مهم دارد:
الف - باعث رشد فكر مشورت كننده مى باشد.
ب - باعث بركت در انجام كار مى باشد.
ج - سبب پيدايش توفيقات الهى مى باشد.
پس هنگامى كه ناصح عاقل براى انجام كارى تو را دعوت كرد، حتما از انجام آن كار مخالفت ننما زيرا مخالفت موجب سختى و رنج و مشقت مشورت كننده مى شود.
و در برخى از روايات وارد است كه عمل به دستور شخص عاقل ناصح داراى دين و تقوا باعث اين مى شود كه خداوند كار او را به خير مى انجامد و او را از خذلان و خوارى نجات مى دهد، بلكه مقام و منزلت او را نزد خدا بالا مى برد. (7)
در غرر و درر آمدى از على عليه السلام نقل شده است: «خير ما مشاورت ذو النهى والعلم واولو التجارب الحزم»: بهترين مورد مشورت، مشورت با صاحبان عقل و علم و تجربه و داراى حزم واحتياط مى باشد. (8)
شيخ طوسى در امالى خود از ابوهريره از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل مى كند: «استشردوا العاقل ولا تعصبوه فتندبوا»: با انسانهاى عاقل در امور خود مشورت كنيد و بدينطريق رشد كار خود را طلب كنيد و بعد از مشورت با نتيجه اين مشورت مخالفت ننمائيد و گرنه پشيمان و نادم مى شويد. (9)
حلبى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه مشورت مفيد و جامع، مشورت با كسانى است كه چهار صفت را داشته باشند از جمله اين صفات: «فاولها ان يكون الذي تشاوره عاقلا» يعنى اولين شرط لازم در مشاور اين است كه عاقل باشد.
جالب اين است كه امام معصوم به دنبال بيان اولين صفت لازم در مشاور، علت آن را اينگونه بيان مى كند:« فانه اذا كان عاقلا انتفعت بمشورته» هنگامى كه مشاوران عاقل باشند، مشورت او مفيد و ثمربخش واقع مى شود.
2 - مشاور داراى خشيت و خوف الهى باشد
دومين ويژگى شخص مشاور و شوراى مشاوره اين است كه خوف الهى و خشيت پروردگار در دل و جا ن آنان جاى داده شده باشد زيرا قطعا چنين كسانى قابل اعتماد و اطمينان هستند، اينان هستند كه فكر خيانت به برادر دينى خود را در دل هرگز جاى نمى دهند و درنتيجه مشورت با آنان اطمينان بخش بوده، براى مشورت كننده امنيت خاطر قابل اعتماد ايجاد مى كند.
امام صادق عليه السلام ضمن بياناتى به معاوية بن وهب چنين فرمود:
«… واستشر فى امورك الذين يخشون ربهم»: (10) با انسانهاى داراى خوف و خشيت الهى مشوت كن. اينها انسانهاى امين بوده فكر خيانت و افشاء سر برادر مؤمن را نزد ديگرى در دل خود هرگز جاى نمى دهند.
و در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «شاور فى حديثك الذين تخافون الله»: (11) در امور خود با مشاورين داراى خوف الهى مشورت كن.
وهمين حالت خوف و خشيت الهى معيار امين بودن انسان هاى مشاور محسوب مىشود چنانكه در ضمن همان روايت بالا از امام صادق عليه السلام چنين نقل شده است: «الامين الذي يخشى الله». (12)
3 - مشاور بايد انسان حر و انسانهاى آزادمنش بوده، تحت تاثير برخى از عوامل ضعيف كننده و مضر قرار نگيرد.
چنانكه حلبى از امام صادق عليه السلام دومين شرط لازم در شخص مشاور را چنين بيان مى كند: «والثانية ان يكون حرا متدينا» شرط دوم لازم در مشاور اين است كه او آزادمنش بوده متدين باشد و سر و راز اينكه مشاور بايد چنين صفت و ويژگى را داشته باشد اين است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:« اذا كان حرا متدينا اجهد نفسه فى النصيحة لك» (13) : هنگامى كه مشاور انسان آزادمنش بوده متدين باشد، تمام هم و سعى خويش را در بهتر انجام دادن نصيحت و مشورت خويش به كار مى برد. (14)
4 - مشاور بايد انسان درستكار و صديق بوده، اصول برادرى را كاملا بداند و آن را در مقام عمل مراعات نمايد.
حلبى از امام صادق عليه السلام درباره اين ويژگى چنين نقل مى كند: «والثالثة ان يكن صديقا مواخيا»: سومين شرط لازم در مشاور اين است كه انسان باصفا بوده، واقعا صديق مشورت كننده باشد و اصول برادرى را درباره او مراعات نمايد.
5 - اثر اين صفت لازم بالا در مشاور اين است كه سر و راز مشورت كننده را كاملا حفظ كند تا منافع او در مقابل دشمنانش به خطر نيفتد.
چنانكه امام صادق عليه السلام چنين فرمود: «اذا كان صديقا مواخيا كتم سرك اذا اطلعته على سرك فان عمله به كعلمك به تمت المشورة و كملت النصيحة.: هنگامى كه مشاور انسان صديق بوده، اصول برادرى را با مشورت كننده مراعات نمايد طبعا سر و راز مشورت كننده را هنگام اطلاع از آن مخفى نگاه مى دارد و نزد ديگرى آن را فاش و آشكار نمى سازد زيرا علم مشاور به راز مشورت كننده مثل علم خود مشورت كننده پس از خويش مى باشد (يعنى مشاور با احراز مقام مشورت به منزله خود مشورت كننده امين بوده، راز او را نزد ديگرى آشكار نمى سازد).
امام صادق عليه السلام در روايت ديگرى همان صفات و ويژگي هاى لازم در مشاور را به عبارت ديگرى بيان فرمود و نكته ديگرى نيز ضمن آن بيان مى فرمايد و آن روايت چنين است:
«شاور فى امورك مما يقتضى الذين فيه خمس خصال: عقل و علم و تجربة و نصح و تقوى فان لم تجد فاستعمل الخمسة و اعظم و توكل فان ذلك يؤديك الى الصواب.
در امور خود در مواردى كه دين و مذهب آن را اقتضا مى كند، مشورت كن با كسانى كه داراى پنج صفت هستند: داراى عقل و علم و تجربه و تقوى بوده، ناصح مى باشند و اگر چنين افراد داراى اين ويژگي ها را نيافتى سعى كن در پيدا كردن آنها و اين عمل سعى را بزرگ بشمار و بعد از سعى و مشورت توكل بر خدا بكن كه قطعا توكل تو به خدا منتهى به عمل نيك و شايسته مى گردد. (15)
تذكر اين نكته در اينجا لازم است كه لزوم مشورت با مشاورين عاقل و عالم و با تجربه و با تقوى منحصر به امور مربوط به دين نيست، بلكه حكم لزوم مشورت، در امور مربوط به دنيا نيز جريان دارد چنانكه مرحوم نورى در مستدرك الوسائل، ج2، ص 65 از مصباح الشريعة روايتى از امام صادق عليه السلام نظير روايت بالا را نقل مى كند و در ذيل آن از امام صادق عليه السلام چنين نقل مى نمايد: «… وما كان من امور الدنيا التي هي غير عايدة الى الدين فامضيها و لاتتفكر فيها» يعنى در امور مربوط به دنيا نيز مشورت با مشاورين عاقل و عالم و متقى و باتجربه لازم است و اين ويژگي ها را در مقام مشاوره مراعات كن.
جالب اين است كه امام معصوم عليه السلام علت اين حكم را اينگونه بيان مى كند:« فانك اذا فعلت ذلك اصبتبركة العيش و حلاوة الطاعة و فى المشاورة اكتساب العلم والعاقل من يستفيد منها علما جديدا»: هنگامى كه تو با مشاورين عاقل و عالم و باتقوى در امور مربوط به دنيا مشورت كردى قطعا به بركات زندگى و شيرينى اطاعت الهى پى مىبرى و در مشورت با چنين كسانى علم جديد براى شما حاصل مىشود و از علم مشاور عاقل عالم استفاده مى برى.
و مثل مشورت با انسان هاى عاقل و عالم مثل تفكر در علم خلقت و آفرينش آسمان ها و زمين است و انسان هر اندازه در عجائب و ظرائف آفرينش آنها تلاش كند، در درياى نور معرفت الهى غرق مى شود و يقين و اعتقاد او نيز زيادتر مى شود.
آرى تنها شرط مشورت با چنين افرادى اين است كه تو عقل و علم و كمال و تقواى مشاور را براى انجام مشورت با او مناسب بدانى و آن را مورد تاييد قرار دهى و در غير اين صورت مشورت با او فايده و سودى براى مشورت كننده دربر ندارد. گرچه مشاور به عقل و ورع ميان مردم شهرت داشته باشد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
«لا تشاور من لا يصدقه عقلك و ان كان مشهورا بالعقل و الورع و اذا شاورت من يصدقه قلبك فلا تخالفه فيما يشير به عليك». (16)
با كسانى كه تو عقل و علم او را براى مشورت با او مناسب نمى دانى مشورت مكن گرچه آن فرد به عقل و ورع مشهور باشد زيرا هنگامى كه تو با كسانى كه آنان را براى مشورت صالح مى دانى بعد از مشورت، با او مخالفت نمى كنى و مورد مشورت را عمل مى نمائى ( واين ويژگى در مورد كسانى كه معتقد به صلاحيت علمى و عقلى براى مشورت نمى دانى وجود ندارد و چه بسا با آنها به مخالفت بر مى خيزد).
پی نوشت:
1) وسائل الشيعة، ج2، ص 207.
2) وسائل الشيعة، ج2، ص 207.
3)وسائل الشيعة، ج2، ص 207
4) وسائل الشيعة، ج2، ص 207.
5) وسائل الشيعة، ج2، ص 207.
6) وسائل الشيعة، ج2، ص 207.
7) وسائل الشيعة، ج2، ص 207.
8) مستدرك الوسائل، ج2، ص 65.
9) مستدرك الوسائل، ج2، ص65.
10) وسائل الشيعة، ج2، ص 208.
11) وسائل الشيعة، ج2، ص 208.
12)وسائل الشيعة، ج2، ص 208.
13) وسائل الشيعة، ج2، ص 207
14) مدرك قبل.
15) اثنى عشريه، ص 210.
16) مستدرك الوسائل، ج2، ص 65.
منبع:
مجله درسهايي ازمكتب اسلام-سال76-شماره3 - حسين حقانى زنجانى
دو شرح مناجات شعبانیه
با توجه به حلول ماه شعبان المعظم دو لینک شرح مناجات شعبانیه تقدیم می شود.امید که از محضر این مناجات خاص و نورانی بهره وافر بریم و به استان قدس ربوبی بار یابیم….
شرح مناجات شعبانیه- آیت الله العظمی جوادی آملی
شرح مناجات شعبانیه-استاد طاهرزاده
روش برخورد با روحیه پوچی و خستگی و دلزدگی
اين زندگىِ بسته و اين تلاوت تكرار هم ناچار سرمايه هايى مى خواهد و مقدارى از عمر و وقت و فكر و هوش و حافظه را مى گيرد و مصرف مى كند.
آنها كه در خود و در زندگانى خويش، براى اين سرمايه ها مصرف هايى تراشيده اند و براى اين استعدادها چاهى كنده اند، راحت و خوشحال خواهند بود.
و آنها كه بيشتر از اين سرمايه ها و زيادتر از اين استعدادها، براى خود كارى دارند و سرگرمى فراهم كرده اند راحت تر و مشغول تر خواهند بود و هيچ گاه سايه پوچى و عبث را نخواهند ديد. اما آنها كه به اين مصرف ها قانع نشده اند … و اين تلاوت تكرار را نخواسته اند و سرمايه هاى خويش را بيشتر از اين محدوده يافته اند، ناچار بى مصرف بودن و پوچ بودن و عبث بودن و بيهوده بودن را مى يابند.
اينها با تراكم استعدادها، به انفجار و خستگى مى رسند؛ كه يك نوع خستگى، از تراكم استعدادها و ركود نيروها مايه مى گيرد.
آنها كه ورزش هاى سنگين داشته اند و به كارهاى بزرگ مشغول بوده اند، در هنگام بيكارى، به خستگى و كوفتگى و دهان دره هاى ممتد گرفتار مى شوند.
آنها كه بر روى پاها و استعدادهاى خود نشسته اند و از جريان خون جلوگيرى كرده اند، ناچار بايد سوزن سوزن شدن ها را تحمل كنند؛ و اگر ادامه دادند، در انتظار گنديدگى و مرگ اندام خويش باشند.
با در دست داشتن سرمايه ها و همراه داشتن پاها و زياد داشتن وقت و نداشتن مصرف و به بن بست نشستن راه و نبودن كار، همين سرمايه و پا و وقت، خود مى شود بزرگترين مسأله و مى شود آفريدگار پوچى.
انسان را نازم كه هميشه گرفتار مسأله است؛ مسأله وقت و مسأله نبود وقت؛ مسأله داشتن و مسأله نداشتن.
گاهى مسأله او، مسأله كار زياد و وقت كم است. و امروز مسأله اش مسأله بيكارى و وقت زياد است كه همراه ماشين به خانه انسان راه يافته است.
در نتيجه آنها كه كارى جز خوردن و خوابيدن و تلاوت تكرار نداشته اند و جز براى بدن نمى كوشيده اند … و جز نياز شكم را نمى شناخته اند … اكنون همراه اين وقت زياد و اين سرمايه هنگفت و اين پاها و استعدادهاى عظيم به بن بست مى رسند و به پوچى مى رسند و به فلسفه عبث چنگ مى زنند.
عامل ها و انگيزه ها:
الف- آنها كه نان ندارند، مى توانند براى نان و رفاه زنده باشند و به اين خاطر مبارزه كنند و جان بدهند؛ اما آنها كه همه چيز را دارند، ديگر براى چه زنده باشند؟
آنها كه همه چيز را بدست آورده اند و به رفاه رسيده اند، همراه رفاه بى مصرف مى شوند و بيهوده؛ و عامل اين پوچى، رسيدن به بن بستها و بدست آوردن آرزوهاى هميشگى است. در نتيجه آنها كه بيشتر از رفاه و خوشى آرزويى ندارند، جز پوچى و عبث هم بهره اى نخواهند داشت.
ب- كسانى كه آرزوهاى بلندى را در دل كاشته اند و مقصدهاى وسيعى را در نظر گرفته اند … اما دستشان كوتاه است و نردبانشان شكسته و پايشان در گل، اينها هم احساس پوچى و بى مصرف بودن را خواهند داشت … و با شكست ها به پوچى خواهند رسيد.
اينها براى چيزى زنده بوده اند كه امكانِ يافتنش را نداشته اند … و با رسيدن به يأس و شكست پوچى را يافته اند …
اين دو نوع از پوچى كه به خاطر رسيدن به هدف هاى پايين و يا نرسيدن به هدف هاى بزرگ سبز مى شود، پوچى اصيل و صادق است، در برابر پوچى كاذب و دروغ، كه به خاطر تلقين و تقليد و عنوان و شهرت دامنگير عده اى مى شود.
ج- افرادى براى خود هزار گونه مصرف سراغ دارند و هنوزشان راه ها در پيش است، اما با برخوردها و وسوسه هاى آنهايى كه به پوچى رسيده اند، دادشان درآمده و فريادشان بلند شده و هزار گونه بازى درآورده اند.
د- و دسته اى ديگر، از يك جو و محيطى عبور كرده اند كه نسيم پوچى، روشنفكرى هايش را مى جنبانده و بزرگان قوم را بالاتر مى برده است … اينها براى رسيدن به آن سطح و يافتن عنوان روشنفكرى، خرقه پوچى را هم به تن كرده اند … و فرياد عبث را برداشته اند … در حالى كه هدف هاشان هنوز به بن بست ننشسته و در راه است و حتى همين رخت پوچى، به خاطر رسيدن به آن هدف هاى بزرگ و كوچك و بدست آوردن عنوان هاى درشت و ريز است.
اين دو دسته، پوچى را دستاويز و دكان خويش كرده اند و علامت اين ادعا و دروغشان اين كه هنوز به بن بست و شكستى نرسيده اند … و هزار مصرف براى خويشتن سراغ دارند.
پوچى اصيل در همين جا از پوچى كاذب جدا مى شود و با اين نشانه مشخص مى گردد.
روش برخورد با روحیه پوچی و خستگی و دلزدگی
هنگامى كه پوچى از انگيزه هاى گوناگونى برخوردار است و تحت تأثير محيط ها و شرايط و روحيه هاى گوناگون قرار دارد، بايد براى برخورد با آن و درمان آن از وسيله هاى گوناگونى استفاده كرد:
1- آنها كه به بن بست رسيده اند و بى مصرف شده اند، بايد از بن بستها بيرونشان كشيد و با نشان دادن استعدادها آنها را به هدف هايى بالاتر از رفاه و تكامل و آزادى و عدالت رسانيد و راه هاى دراز و سفرهاى عظيم را نشان شان داد.
2- و آنها كه شكست خورده اند و دور از هدف ها خود را باخته اند و پوچى را شناخته اند بايد آنها را با پاهاى عظيم انسان كه حتى در هنگامه عجز شكوفاتر مى شود و در زمينه شكست بارورتر مى گردد آشنا نمود و يا به آنها هدف هايى را نشان داد كه انسان با شروعش رسيده و در گام اولش برده است و در هر حال، باختى برايش نبوده و شكستى در راهش نيامده است.
3- و آنها كه بى شخصيت و مقلد و اسير شده اند و فقط به پوچى دهان باز كرده اند، بايد از اسارت شهرت آزادشان كرد و به شخصيت رساندشان. و بايد دستشان را باز كرد و علامت دروغشان را نشانشان داد و دُم خروسشان را در دستشان گذاشت.
در گذشته، از عوامل آزادى و همچنين از استعدادهاى عظيم انسان و راه هاى دراز و سفرهاى بزرگ او گفتوگو كرديم و نشان داديم كه كار انسان حركت است، نه رفاه و خوش بودن.
كار انسان حركت است و تمام هستى يك گام او بيش نيست و حتى بهشت منزلگاه اوست، نه مقصدش و ايستگاهش.
انسان مجبور است سفرهايى را شروع كند؛ چون نيازهايش در حدى است كه از دم خانه و از درون خانه و نشسته نشسته نمى تواند تأمينش بنمايد.
او با خودش نمى تواند اين نيازها را تأمين نمايد … در نتيجه بايد از خويش هجرت كند و به نزديكتر از خويش رو بياورد.
و اين سفر و اين هجرت، هجرت اول اوست.
او از مقدار استعدادهايش مى يابد كه بيش از اين هفتاد سال ادامه دارد؛
چون بيشتر از اين هفتاد سال استعداد دارد و مايه دارد و پا دارد؛ و مى يابد بيش از غذا و لباس و رفاه نياز دارد؛ و مى يابد كه براى اين زندگى ممتد و اين نيازهاى بزرگ، فقط هفتاد سال وقت دارد. او براى يك زمستان طولانى بيش از ده كيلو گندم ندارد و بيش از يك تابستان ندارد و در نتيجه نمى تواند امروز خوش باشد و گندم هايش را بخورد؛ كه زمستان هست و او هم ادامه دارد.
پس بايد امروز گندم ها را به خاك بسپارد و با بهترين روش ها كار كند و از يك بذر، هفتصد گندم بيرون بكشد و انبارهايش را سرشار بنمايد.
در اين ديد، ديگر وقت زياد نيست و بيكارى مطرح نيست، كه فرصت تنگ است و نياز بسيار. و همين است كه بايد تمام كارها حركت باشد و تجارت باشد و زراعت باشد و زياد شدن باشد … حتى خوردن و خوابيدن و …
به اين خاطر بايد جهت ها عوض بشوند و خوردن نه از روى غريزه و هوس، كه به خاطر نيازها و هدف صورت بگيرد. پس اگر نيازمندتر و محتاج ترى پيش آمد، بايد از خوراك بگذرد؛ بايد در خوردن و خوابيدن و … نيازها و بازدهى ها را در نظر بگيرد، نه هوس ها و خودخواهى ها را …
و در اين سطح گرچه زندگى همين خوردن و خوابيدن هم باشد، بن بستى نيست و ركودى نيست، كه جهت ها عوض شده اند و راه ها آغاز گرديده اند.
و در نتيجه اينها كه اين همه راه در پيش دارند و اين همه كار و اين قدر وقت، ديگر به پوچى نمى رسند و بى مصرف و بيهوده نمى شوند؛ كه هدف ها و جهت ها عوض شده اند و از رفاه و تكامل گذشته اند … و به
جهت دادن و رهبرى كردن استعدادهاى تكامل يافته رسيده اند.
و اينها همه سفر اول آنهاست؛ سفرى از خويش تا حق …
و سفرهايى در پيش دارند، از حق تا خلق … و از خلق تا حق … و از حق تا حق … و اين حق ديگر محدود نيست، بعد ندارد كه بگويى بعدش چى؟
منبع: مسئولیت و سازندگی، ص263 تا 267.
كرامات و مناقب امام جواد عليه السلام
در زندگي امامان معصوم(ع) مواردي خارق العاده در كتاب هاي حديثي نقل شده است كه علما و متكلمان شيعي از آن ها تحت عنوان «كرامات، معجزات، مناقب و نشانه»هاي امامت ياد كردند. چنان كه شيخ مفيد ره، در كتاب گران قدر «الارشاد» تحت عنوان «طرف من الاخبار عن مناقب ابي جعفر عليه السلام و دلايله و معجزاته» اين موارد را نقل كرده است. در اين ميان، موارد خارق العاده و كرامات بيشتري از امامان متأخر به ويژه امام جواد(ع) و امام هادي(ع) در كتاب هاي حديثي روايت شده است. به گونه اي كه بيش از ١٥ كرامت از امام جواد(ع) در كتاب ها نقل شده است.
اين در حالي است كه در كتاب «مسندالجواد» علامه عطاردي تنها ٢٥٠ حديث از امام جواد(ع) روايت شده است. استاد عطاردي در اقدامي ارزشمند و كم نظير، طي چندين مجلد، روايات و اخباري كه از هر يك از امامان نقل شده است را با عنوان «مسندالامام…» جمع آوري و منتشر كرده است.
تفاوت كرامت و معجزه
در كتاب هاي كلامي كم و بيش به تفاوت كرامت و معجزه اشاره و گفته شده است كه معجزه در مفهوم خاص به انجام عملي خارق العاده از سوي پيامبر براي اثبات نبوت و صدق رسالت به كار مي رود. در حقيقت معجزه دليل تصديق ارتباط پيامبر با خدا و عالم غيب است. اما كرامت عملي غيرعادي است كه انجام دهنده آن را براي اثبات ادعاي نبوت يا امامت به كار نمي برد. به همين خاطر شيعه براي اثبات امامت ائمه(ع) به تصريح امام پيشين و مانند آن استناد مي كند و از طريق پاسخ گويي امام به پرسش هاي ديني، برخورداري پاسخ دهنده را از علم الهي(علم لدني) كه از آن در ادبيات روايي به «محدث» بودن تعبير شده، مي آزمايد. هر چند متكلمان براي امور خارق العاده اي كه گاه از امامان سرزده نيز، واژه «معجزه» را به كار برده اند. نكته ديگر اين كه واژه كرامات هم به برخي كارهاي خارق العاده اولياي الهي اطلاق شده است اما تفاوتي كه بين كرامات امامان(ع) با كرامت بزرگان زهد و تقوا ذكر شده، آن است كه گفته اند، كرامات ائمه(ع) با اذن خدا در اختيار آنان است و هرگاه اراده كنند مي توانند كرامتي را از خود بروز دهند، اما ظهور كرامات از سوي عارفان حقيقي و اوليا و ابرار به طور اتفاقي و در مواقع خاص اتفاق مي افتد.
اعجاز علمي امام جواد(ع)
با آن كه امام جواد(ع) در امر امامت بي رقيب بود (چون امام رضا(ع) فرزند ديگري نداشت) و امام رضا(ع) هم به جانشيني فرزندش امام جواد(ع) تصريح كرده و كوشيده بود استبعاد و شگفتي شيعيان را نسبت به امامت جوادالائمه از طريق تمسك به آيات اعطاي نبوت به عيسي(ع) در خردسالي برطرف و زمينه باور شيعيان را به امامت ايشان فراهم كند، با اين همه پس از شهادت حضرت ثامن الحجج(ع) جمعي از بزرگان شيعه در بغداد گردهم آمدند و درباره امامت امام جواد(ع) به مشورت پرداختند. اين گردهمايي نشان مي داد كه پذيرش امامت امام محمدتقي در سن ٧ يا ٨ سالگي، براي برخي از شيعيان دشوار بوده است.
در نتيجه همين شك و ترديدها بود كه گروهي را به سوي «واقفيه» سوق داد و علماي شيعه را به سفربه مدينه و پرس وسوال از امام جواد(ع) واداشت. كتاب كافي از علي بن ابراهيم از پدرش نقل مي كند كه گفت: گروهي از شيعيان از شهرهاي دور آمدند و از امام جواد(ع) اجازه تشرف گرفتند و خدمت آن حضرت رسيدند و در يك مجلس صدها مسئله از او پرسيدند و حضرت به آن ها جواب گفت و در آن زمان ١٠ ساله بود. (كافي ج ٢ ص ٤٢٠-٤١٩) پس از اين پرسش و پاسخ ها بود كه شيعيان متحير به اطمينان قلبي و به اين باور رسيدند كه امام كسي نيست جز جوادالائمه(ع). راوي مي گويد: خدمت ابي جعفر امام محمدتقي(ع) رسيدم و درباره موضوعاتي با اومناظره كردم سپس فرمود: اي ابا علي! (كنيه راوي) شك و ترديد از ميان رفت. پدرم جز من فرزندي ندارد. (كافي ج ٢ ص ١٠٤) هم چنين كليني در كتاب خود «كافي» روايتي را نقل كرده است كه روزي عموي امام رضا(ع) علي بن جعفر(ع) در مسجدالنبي(ص) درس مي داد و احاديثي را كه از برادرش امام كاظم(ع) شنيده بود، براي شاگردان روايت مي كرد. در اين حال امام جواد(ع) به مسجدالنبي(ص) وارد شد. عموي امام رضا(ع) كه سن و سالي از او گذشته بود تا چشمش به امام جواد(ع) افتاد، بي درنگ از جا بلند و بدون آن كه كفش و عباي خود را بپوشد به سمت ورودي مسجد رفت و دست امام جواد(ع) را بوسيد و به آن حضرت اداي احترام كرد. امام به او فرمود: اي عمو! بنشين. خدايت رحمت كند، او گفت: آقاي من! چگونه من بنشينم و تو ايستاده باشي؟! هنگامي كه علي بن جعفر به محلي كه درس مي داد برگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش كردند كه چرا با اين كه او عموي پدر امام جواد(ع) است و بسيار بزرگ تر از او از نظر سن، با اين حال چنين نسبت به امام رفتار كرده است؟ او در پاسخ ريش خود را در دست گرفت و به آنان عتاب آلود، گفت: خاموش باشيد اگر خداي عز و جل اين ريش سفيد را سزاوار(امامت) ندانست و اين كودك را سزاوار دانست و به او چنان مقامي داد، آيا من بايد فضيلت او را انكار كنم؟! پناه بر خدا از سخن شما… (همان جا ص٧-١٠٦)
شيخ مفيد هم در «ارشاد» از خوشحالي و مسرت مأمون از علم و دانش امام(ع) درخردسالي سخن گفته و نوشته است به همين خاطر تصميم گرفت دخترش ام الفضل را به همسري آن حضرت در آورد. اما عباسي ها بر تصميم او خرده گرفتند و بهانه آوردند كه امام(ع) هنوز خردسال است و به سرحد معرفت و كمال نرسيده است. اين جا بود كه قرار شد جلسه مناظره اي بين امام(ع) و قاضي القضاة مأمون، يحيي بن اكثم در دربار برگزار شود. اين مناظره برپا شد و يحيي چنان از پاسخ دقيق امام متعجب شد كه هاج و واج ماند و از شرمندگي عرق سراسر صورتش را فرا گرفت و آثار درماندگي در او آشكار شد و زبانش به لكنت افتاد، چنان كه حاضران متوجه درماندگي او شدند و شكست او و عظمت امام (ع) را به چشم خود مشاهده كردند.
امام (ع) از دل مردم آگاه است
هنگامي كه مراسم عروسي انجام شد، شخصي به نام محمدبن علي هاشمي نقل كرده است كه من بامداد روز بعد نخستين كسي بودم كه براي تهنيت خدمت امام رسيدم و چون در آن شب دوايي خورده بودم به شدت تشنه بودم و نمي خواستم از امام آب طلب كنم.
امام(ع) به چهره من نگاه كرد و گفت: به گمانم تشنه اي؟ گفتم: آري، دستور داد آب بياورند، با خودم گفتم: اكنون آبي مسموم مي آورند به اين خاطر اندوهگين شدم. در اين حال خدمتكار آب آورد. حضرت كه گويي فكر مرا خوانده بود، با حالتي متبسم و خندان به صورتم نگاه كرد و فرمود: اي غلام آب را به من بده، آن را گرفت و آشاميد، سپس به من داد. من هم آشاميدم. باز تشنه شدم و دوست نداشتم آب بخواهم، امام اين مرتبه هم مانند بار اول رفتار كرد.
راوي مي گويد: محمدبن علي هاشمي به من گفت: گمان مي كنم امام جواد(ع) چنان كه شيعيان درباره او اعتقاد دارند از دل مردم آگاه است. (كافي ج٢ ص ٤١٩ و ارشاد ص ٦٣١)
نامه هاي بي آدرس
داود جعفري مي گويد: حضور امام جواد(ع) شرفياب شدم و سه نامه بي آدرس همراه من بود كه بر من مشتبه شده بود و نمي دانستم به چه شخصي آن ها را برسانم. به همين خاطر ناراحت بودم. حضرت يكي از آن ها را برداشت و فرمود: اين نامه زياد بن شبيب است. دومي را برداشت و فرمود: اين نامه فلاني است. من مات و مبهوت شدم حضرت لبخندي زد و صاحب نامه سوم را هم فرمود. آن گاه ٣٠٠ دينار به من داد و امر كرد آن را به يكي از پسرعموهايش بدهم و فرمود: آگاه باش كه او به تو خواهد گفت: مرا به پيشه وري راهنمايي كن تا با اين پول از او كالايي بخرم، تو او را راهنمايي كن. داود جعفري مي گويد: من دينارها را نزد او بردم و او از من خواست تا پيشه وري را به او معرفي كنم تا از او كالا بخرد و چنان شد كه امام فرموده بود. داود جعفري نيز نقل كرده است، سارباني از من تقاضا كرده بود، به آن حضرت بگويم او را نزد خود به كاري بگمارد.
من خدمت حضرت رفتم تا درباره او با امام صحبت كنم ديدم غذا مي خورد و جماعتي نزد امام هستند، فرصت نشد با آن حضرت سخن بگويم. حضرت فرمود: اي اباهاشم! بيا غذا بخور و پيش من غذا گذاشت. آن گاه بدون آن كه من بپرسم فرمود: اي غلام! سارباني را كه ابوهاشم آورده نزد خود نگه دار.
كرامات و مناقب اهل بيت(ع) بسيار بيشتر از آن چيزي است كه در كتاب ها نقل شده است. اين موارد تنها گوشه هايي را از جايگاه رفيع آنان بازگو مي كند، جايگاهي كه به درستي در زيارت جامعه كبيره تبيين شده است. امام هادي(ع) در زيارت جامعه شأن امام(ع) در عالم هستي را در جمله جمله آن بيان كرده است. آن جايي كه فرموده است: بكم فتح ا… و بكم يختم، بكم ينزل الغيث و يكشف الهم…
همين عظمت علمي و جايگاه رفيع بود كه بنا به روايات نتوانستند امام را تحمل كنند و آن حضرت را در زمان معتصم عباسي به شهادت رساندند. بدون شك تأمل در كرامات مي تواند شناخت ما را نسبت به ائمه(ع) عميق تر و عواطف و احساس ما را به آنان بيشتر كند و اگر اين كار با تحليل و تحقيق همراه شود، زواياي جديدي از زندگي امامان را براي ما روشن خواهد كرد و تصوير كامل تري از امام در ذهن ما ترسيم خواهد شد.
اهداف سال جدید را چگونه انتخاب کنیم که تا پایان سال آن را کنار نگذاریم؟!
یکی از منش های افراد موفق این است که در ابتدای سال، برای خود اهدافی انتخاب می کنند و خود را موظف می دانند تا پایان سال، اهداف خود را محقق کنند. برای اینکه اهداف خود را کنار نگذاریم، 12 راهنمایی زیر می تواند موثر باشد:
1- کم انتخاب نکنید
یک عقیده متداول این است که باید یک هدف را انتخاب کرد و با گام های مشخص به سوی آن حرکت کرد. اما اکثر ما سابقه طولانی در عدم تحقق اهداف داریم و سال های کمی هم پیش روی ماست. انتخاب یک هدف در سال باعث عملکرد چشم گیری در زندگی نمی شود. حداقل 12 هدف برای سال انتخاب کنید. اگرچه این کار احتمال موفقیت را بیشتر نمی کند اما حداقل دلسردی برای تمام سال پخش می کند.
2- عملکرد سال گذشته خود را ترمیم کنید
از میان 12 هدف انتخابی، حداقل سه هدف مربوط به سال گذشته باشد که به تمامی محقق نشده است.
3- از روی هیجان، انتخاب هدف نکنید
اهدافی که از روی هیجان و در مهمانی سال جدید انتخاب شده اند، به حساب نمی آید. اگر هنوز آن را فراموش نکرده اید، بگذاریدش کنار.
4- اهدافی که یک شبه انتخاب شده اند نیز تحقق نمی پذیرند.
5- از ده هدفی که اول به ذهنتان رسیده است اجتناب کنید.
لاغر شدن، ترک سیگار، بدن سازی و …. هرکسی چنین اهدافی را دارد و این اهداف باعث می شود که با رقابت روبرو شوید. هدف باید در عین حالی که ساده باشد اما به قدری هم منحصر به فرد بوده و هیچ گروه فیس بوکی در آن زمینه موجود نباشد.
6- واقع بین باشید
نگویید: «می خواهم در سال جدید یک کتاب بنویسم». بگویید:«می خواهم نوشتن یک کتاب را شروع کنم و روزی یک صفحه مطلب بنویسم.»
7- از مزیت اهداف برنده- برنده، برخوردار شوید
یکی از دلایلی که افراد به سراغ هدف گذاری سال جدید نمی روند این است که تجربه اهداف برنده- بازنده دارند؛ یعنی هدفی را انتخاب کرده اند که اگر آن را محقق نکنند، احساس بی ارزشی می کنند. کسی که هدف می زند در سال جدید 12 کتاب بخواند، حتی اگر تا پایان سال، 7 کتب هم خوانده باشد، نسبت به سال قبل، به اندازه 7 کتاب از نادانی اش کم شده است.
8- در اهداف خود بازنگری کنید
شاید وقتی در روزهای اول سال، اهداف خود راانتخاب کردید در هیجان و حال هوای سال نو و میهمانی و چشم و هم چشمی بودید. دوباره اهدافتان را بازنگری کنید که تا چه اندازه وقاع بینانه و تحقق پذیر است.
9- اهداف دو ساله بزنید
برای اهداف بزرگ، زمان 2 ساله در نظر بگیرید. البته سیستم اهداف دو ساله برای هرکس، جواب گو نیست.
10- اهداف قدیمی خود را انتخاب نکنید
اگر نتوانسید اهدافی را در سال های قبل، محقق کنید آن را دوباره انتخاب نکنید. آن را شکستی برای همیشه درنظر بگیرید. این موضوع، آنقدرهایی که به نظر می رسد، ناراحت کننده نیست. این میتواند شما را متقاعد کند که یک دستورا لعمل ناکارآمد را کنار بگذارید. این دستور العمل های ناکارآمد هستند که باعث می شوند انسان فکر کند که زندگی بی معنی است.
11- اگر هدفتان در مورد رسانه های اجتماعی است، توجه بیشتری داشته باشید
برخی هدفشان این است که زمان کمتری را صرف رسانه های اجتماعی مانند فیس بوک و اینستوگرام کنند اما موفق نمی شوند. در ذهن داشته باشید انسان های رسانه های اجتماعی، واقعی نیستند و وقتی که به آن نگاه نکنید، تمام وقایع آن هم متوقف می شود.
12- انتظاراتتان را کم کنید
وقتی به آینده می نگریم، اتفاق های ناگواری به ذهنمان می رسد: بحران های سیاسی و زیست محیطی. وقتی به نیمه سال می رسید، کسی به شما گوش نمی دهد که می گوئید: درست طبق برنامه، دوره آن لاین زبان فرانسه تان را به نیمه رسانده اید. هیچ کس اهمیت نمی دهد که شما بیشتر میوه خورده اید. اولین هدف شما برای سال جدید نباید این باشد که بیشتر مسافرت بروید. باید این باشد که باطری قلمی، ذخیره کنید.
۱۰ راهکار برای «اقدام و عمل» در «اقتصاد مقاومتی»
بیانات رهبر معظم انقلاب در تحلیل و تحقق شعار سال ۱۳۹۵
…علت انتخاب شعار امسال را که باز هم شعار اقتصادی انتخاب کردیم، یک تحلیل و یک نگاه به مجموعه مسائل کشور است. شاید در ذهن بعضی میگذشت که ترجیح دارد شعار سال، امسال یک شعار فرهنگی باشد یا شعار اخلاقی، لیکن با توجه به مجموعه مسائل کشور، بهنظر رسید که امسال هم مثل چند سال قبل، شعار سال را که باید بهصورت گفتمانی در میان مردم و افکار عمومی کشور رواج پیدا کند، یک شعار اقتصادی قرار دهیم.
این تحلیل را عرض میکنم، مایلم جوانان عزیز ما، آنچه را که میشنوند، پیشِ خود تجزیه و تحلیل کرده و روی آن فکر کنند؛ در این مقطع زمانی، سیاستهای استکبار و بهخصوص سیاستهای آمریکا، اقتضا میکند که یک تفکری تزریق شود در میان ملت ما؛ اول در میان نخبگان جامعه و بعد از آن بهتدریج به افکار عمومی منتقل شود.
…ما برای اینکه با تحریم مقابله کنیم چهکار باید بکنیم؟ …یک دوراهیای را دشمن نشان میدهد به ما؛ میگوید یا بیایید تسلیم آمریکا بشوید و هر چه او میگوید گوش کنید، یا فشار و تحریم ادامه پیدا میکند؛ این یک دوراهی است که گفتیم غلط و دروغ است، امّا یک دوراهی دیگری وجود دارد: یا بایستی مشکلات تحریم را تحمّل کنیم یا ایستادگی کنیم بهوسیلهی اقتصاد مقاومتی. خیلی خب، آمادگی شما خوب است، منتها برای اقتصاد مقاومتی، صِرف آمادگی کافی نیست؛ ما گفتیم «اقدام و عمل». البتّه دولت محترم در زمینهی اقتصاد مقاومتی کارهایی کردهاند؛ ما گفتیم یک ستاد فرماندهی تشکیل بدهید برای اقتصاد مقاومتی، تشکیل دادند و معاون اوّل رئیس جمهور محترم را در رأس آن گذاشتند؛ کارهایی هم کردند، گزارشش را هم به من دادند که من امروز در پیام اوّل سال به ملّت عزیزمان این را گفتم؛ منتها اینها کارهای مقدّماتی است. به من گزارش دادهاند که بر اثر فعّالیتهایی که انجام گرفته است، تراز بازرگانی مثبت شده یعنی صادرات غیر نفتیمان از وارداتمان بیشتر است؛ خب، این خبر بسیار خوبی است؛ یا اینکه مثلاً فرض بفرمایید واردات ما از سال گذشته کمتر شده است؛ اینها خبرهای خوبی است، منتها اینها کفایت نمیکند و کار با اینها تمام نمیشود؛ کارهای اساسی باید انجام بگیرد. من چند کار را اینجا ذکر کردهام که این کارها باید در زمینهی «اقدام و عمل» انجام بگیرد.
اوّل مسئولین محترم دولتی باید فعّالیتها و زنجیرههای اقتصادی مزیتدار کشور را شناسایی کنند و بر آنها متمرکز بشوند؛ بعضی از فعّالیتهای اقتصادی در کشور اولویت دارد، اهمّیت دارد، مثل مادر میماند و از آن، بابهای متعدّد اقتصادی و تولیدی گشوده میشود؛ روی آنها بایست تمرکز کنند؛ آنها را باید شناسایی کنند و نقشهی راه را مشخّص کنند و تکلیف همه را معلوم بکنند.
دوّمین مسئله در این «اقدام و عمل» ای که ما گفتیم باید مورد توجّه قرار بگیرد، زنده کردن تولید داخلی است. آنطوری که به من گزارش کردهاند، امروز حدود شصت درصد از امکانات تولید ما معطّل است، تعطیل است؛ بعضیها به کمتر از ظرفیت کار میکند، بعضیها کار نمیکند؛ بایستی ما تولید را زنده کنیم، تولید را احیاء کنیم. [البتّه این]، راه دارد؛ این راه را خیلی از اقتصاددانهای متعهّد بلدند. من به مسئولین محترم دولتی مکرّر گفتهام این منتقدینی را که هستند بخواهید، حرفهایشان را بشنوید؛ گاهی پیشنهادهای خوبی دارند؛ میتوان تولید را احیاء کرد و در کشور به حرکت درآورد.
کار سوّم اینکه ما بالاخره تجارت خارجی داریم، واردات داریم، به یک چیزهایی احتیاج داریم که از خارج وارد کنیم، مجبوریم اینها را بخریم، اشکالی هم ندارد، لکن توجّه کنیم که این خریدهای ما، قدرت تولید داخلی ما را تضعیف نکند. فرض بفرمایید ما میخواهیم مثلاً هواپیما وارد بکنیم یا خریداری بکنیم؛ به ما گفته میشود - خود مسئولین دولتی میگویند - که اگر چنانچه فلان درصد از این قیمت را ما در صنایع داخلی هواپیما سرمایهگذاری کنیم، بیشتر از آنکه از خارج بخریم استفاده خواهیم کرد و تولید داخلی هم رشد پیدا میکند. اینکه ما همهچیز را از خارج وارد کنیم و نگاه نکنیم که این خرید ما، این واردات ما چه بلایی سر تولید داخلی میآورد خطا است؛ پس بنابراین در خریدها کاری کنیم که تولید داخلی تضعیف نشود.
چهارم؛ ما پولهایی داریم در خارج از کشور؛ [مثلاً] نفت فروختهایم، پولش را به ما ندادهاند. در قضیهی برجام بنا بر این شد که این پولها برگردد - البتّه اکثرش برنگشته، اغلبش برنگشته و دچار مشکل است؛ دست آمریکاییها را انسان مشاهده میکند پشت این [قضیه]؛ البتّه انگیزههای دیگری هم وجود دارد، لکن بدجنسی بعضی از دستگاههای آمریکایی موجب شده است که این پولها برنگردد؛ لکن بالاخره برخواهد گشت - وقتیکه این پولهای موجود ما در خارج که حالا هر چند ده میلیاردی که هست برگشت، در مصارفی به کار نرود که این پول هدر بشود. این پولی است که وارد کشور میشود، کشور نیاز دارد و در درجهی اوّل مثلاً تولید است؛ مواظب باشند این پولی که وارد میشود، هدر نرود، از بین نرود، صَرف خریدهای بیمورد، صَرف کارهای بیجا، صرف اسرافها نشود؛ یعنی مدیریت منابع مالیای که از بانکها و مراکز خارجی به کشور وارد میشود.
مسئلهی پنجم؛ بخشهایی در اقتصاد ما وجود دارد که مهم و دارای اهمّیت است؛ مثلاً بخش نفت و گاز یا بخش تولید موتور که برای خودرو، برای هواپیما، برای قطار، برای کشتی مورد استفاده است، این بخشهای حسّاس و مهم، دانشبنیان بشود. اینکه ما میگوییم اقتصاد دانشبنیان [این است]. جوانهای ما، دانشمندان ما نشان دادهاند که میتوانند نوآوری کنند، میتوانند ما را از آن سطحی که در فنّاوری داریم بالاتر ببرند. خب، این کار کوچکی است که موشک بُرد بلند را جوری تنظیم کنند که در دوهزار کیلومتری با انحراف دو متر یا پنج متر به هدف بخورد؟ خب آن مغزی که میتواند این کار را بکند، در موارد گوناگون دیگر هم میتواند؛ مثلاً فرض کنید که سطح موتور خودرو را با یک پیشرفتی بالا ببرد که فرض کنیم مصرفش کم بشود، یا موتور قطار را به فلان شکل بهوجود بیاورد؛ میتوانند. همین الان در کشور ما بنگاههای اقتصادی و تولیدیای وجود دارند که کارهایی که آنها انجام میدهند و تولید میکنند، یا از مشابه خارجیاش بهتر است یا برابر آنها است؛ همین الان داریم؛ خب اینها را باید تقویت کرد. پس بنابراین دانشبنیان شدنِ بخشهای مهمّ اقتصاد داخلی، یکی از کارهایی است که در اقتصاد مقاومتی شرط است و بایستی انجام بگیرد.
ششم؛ ما در گذشته روی بعضی از بخشها سرمایهگذاری کردهایم؛ از آنها بهرهبرداری بشود و استفاده بشود. ما در زمینهی نیروگاهسازی در کشور سرمایهگذاری خوبی کردیم؛ در زمینهی پتروشیمی سرمایهگذاری خوبی کردیم. امروز کشور به نیروگاه احتیاج دارد، کشورهای دیگر هم به نیروگاه ارزانی که ما میسازیم احتیاج دارند. ما دیگر نرویم از بیرون نیروگاه بخریم وارد کنیم، یا افرادی بیاوریم برای ما نیروگاه درست کنند. این قسمتهایی که سرمایهگذاری شده است، برایش تلاش شده است و زحمت کشیده شده است، احیاء بشود و از آنها استفاده بشود.
مطلب هفتم؛ در همهی معاملات خارجیای که ما انجام میدهیم، انتقال فنّاوری را شرط کنیم. البتّه برادران ما در دولت به ما گفتند که ما این کار را کردیم و میکنیم؛ من تأکید میکنم و تکرار میکنم برای اینکه غفلت نشود. فرض کنید [اگر] یک وسیلهای را یا یک شیء تولیدی جدیدی را میخواهند بخرند، تولیدشده را نخرند، [بلکه] آن شیء را با فنّاوری مخصوص خودش تهیه کنند و بیاورند؛ فنّاوری را داخل کشور کنند. در قراردادها این را باید بشدّت مورد توجّه قرار بدهند.
مسئلهی هشتم؛ با فساد مبارزهی جدّی بشود، با ویژهخواری مبارزهی جدّی بشود، با قاچاق مبارزهی جدّی بشود؛ اینها دارد به اقتصاد کشور لطمه میزند و ضررش را مردم میبرند. اگر ما در مقابل آن مجموعهای که فرض بفرمایید با زدوبستهایی در زمینهی مسائل اقتصادی ویژهخواری میکنند، خودشان را از امتیازات ویژه برخوردار میکنند و یا دچار فساد پولی و مالی و اقتصادی میشوند، سهلانگاری کنیم، قطعاً کشور ضرر خواهد کرد؛ نباید سهلانگاری بشود. البتّه در مقام بیان و در روزنامهها و جنجال و بخصوص با جهتگیریهای سیاسی، حرفهای قشنگ خوبی زده میشود امّا اینها فایدهای ندارد. حالا یک مجرم اقتصادی را مثلاً فرض کنیم دستگیر کردند، روزنامهها دربارهاش بنویسند و عکس و تفصیلات و کارهایی مانند اینها را با اهداف جناحی و سیاسی بکنند، اینها فایدهای ندارد؛ دو صد گفته چون نیم کردار نیست. باید جلوی آن فسادی را که امروز ممکن است پیش بیاید بگیرند و مانع فساد بشوند. قاچاق همین جور است؛ مانع قاچاق [بشوند]. باید با قاچاق، بهمعنای واقعی کلمه مبارزه کنند.
مطلب بعدی بهرهوری از انرژی [است]. من یکوقتی هم اینجا در یکی از همین سخنرانیهای اوّل سال، چند سال قبل از این، این را گفتم(1) که ادّعا میشود و گفته میشود که اگر ما بتوانیم بهرهوری انرژی را ارتقا بدهیم، بالا ببریم و صرفهجویی کنیم، صد میلیارد دلار صرفهجویی خواهد شد؛ مبلغ کمی نیست، مبلغ زیادی است؛ این را جدّی بگیرند. اینهمه کارهای گوناگون دارد در این مملکت انجام میگیرد، بعضیهایش غیر لازم، بعضیهایش مضر؛ خب کار را در اینجور بخشها متمرکز کنند. این شد «اقدام و عمل»؛ اقدام یعنی این چیزها - البتّه شنیدم این، مصوبّهی مجلس هم هست؛ ارتقای بهرهبرداری از انرژی، مصوبّهی مجلس شورای اسلامی است - واقعاً بررسی کنند که اگرچنانچه یک چنین چیزی وجود دارد، باید روی این متمرکز بشوند و کار کنند.
و [مطلب] دهم؛ به صنایع متوسّط و کوچک نگاه ویژه بکنند. الان چندین هزار کارگاه و کارخانهی متوسّط و کوچک در کشور هست؛ اگرچنانچه این آماری که به من دادهاند و بنده گفتم که شصت درصد از اینها الان دچار بیکاری و تعطیل هستند درست باشد، خسارت است. آن چیزی که در متن جامعه اشتغال ایجاد میکند، تحرّک ایجاد میکند و طبقات پایین را بهرهمند میکند، همین صنایع کوچک و متوسّط است؛ اینها را تقویت کنند و پیش ببرند.
خب، این ده نقطهی کار که اگرچنانچه اقدام و عمل بخواهد انجام بگیرد برای اقتصاد مقاومتی، این ده کار میتواند انجام بگیرد. البتّه کارهای دیگری هم میشود انجام داد که مسئولین نگاه میکنند و بررسی میکنند. بنده ده مورد را اینجوری پیشنهاد میکنم. این میشود جریان انقلاب، این میشود حرکت انقلابی در کشور، این میشود اقتصاد مقاومتیای که کشور را نجات خواهد داد. اگر این کارها را بکنیم، ما میتوانیم در مقابل آمریکا بِایستیم و تحریمهای او در ما اثر نکند. ما احتیاج نداریم از ارزشهای خودمان، از خطوط قرمز خودمان، از اصول خودمان صرفِنظر کنیم تا آمریکا نتواند ما را تحریم بکند؛ ما با دنبال کردنِ همین سیاست اقتصاد مقاومتی، بهمعنای عملی مسئله و اقدام عملی موضوع، میتوانیم کشور را مصونیتسازی کنیم؛ میتوانیم مصونیت بدهیم کشور را تا دیگر در مقابل تحریم به خودمان نلرزیم که ما را تحریم خواهند کرد. خب تحریم بکند؛ اگر اقتصاد مقاومتی شد، تحریم دشمن تأثیر قابل توجّهی نخواهد کرد. این میشود حرکت انقلابی و حرکت مؤمنی. آنوقت اگر ما این کارها را کردیم، مسئولین محترم دولتی آخر سال ۹۵ میتوانند بیایند گزارش بدهند که ما این چند هزار کارگاه و کارخانه و مزرعه و دامداری و امثال اینها را احیاء کردیم. میتوانند بیایند اینها را بگویند؛ میتوانند به مردم گزارش بدهند، مردم هم ببینند و حس کنند. وقتی مردم حس کردند، آنوقت اعتماد و اطمینان پیدا میکنند.
و البتّه باید مردم کمک کنند. من به شما عرض بکنم که مردم - چه افراد سیاسی، چه افراد اقتصادی، چه آحاد مردم - باید به دولت کمک کنند، به مسئولین کشور کمک کنند. این کار البتّه فقط هم کار دولت نیست؛ هر سه قوّه باید با یکدیگر همکاری کنند تا کار پیش برود؛ و مردم هم باید کمک کنند به اینها؛ این کمک لازم است و جدّیت مسئولین بخصوص قوّهی مجریه هم لازم است. اگر بتوانیم این حرکت را راه بیندازیم، عرض کردیم که این جریان، جریان انقلابی است و هم سرعت خواهد داشت، هم موفّقیت خواهد داشت. ما در هرجایی که کار انقلابی کردیم، اینها را داریم. ببینید! کاری که شهدای هستهای ما در زمینههای هستهای که بسیار هم حسّاس است پیشاهنگش بودند، کاری که شهید طهرانیمقدّم پیشاهنگش بود، کاری که شهید کاظمی(2) در زمینهی سلّولهای بنیادی پیشاهنگش بود، کارهای بسیار بزرگی است. در زمینههای فرهنگی [هم] کاری که شهید آوینی پیشاهنگش بود و در این اواخر [هم] مرحوم سلحشور - که اینها پیشروان کار انقلابی در این کشورند - اینها را باید ترویج کرد، اینها را باید تقدیر کرد و نام اینها را باید گرامی داشت. کار انقلابی این است. اینکه من بارها تکرار میکنم که نیروهای انقلابی را و نیروهای حزباللّهی را باید گرامی بداریم و باید نگه بداریم، بهخاطر این است؛ کار وقتی با روحیهی انقلابی شد، پیشرفت خواهد کرد.(3)
پینوشتها:
1) بیانات در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی (۱۳۸۸/۱/۱)
2) دکتر سعید کاظمی آشتیانی (رئیس پژوهشکدهی رویان)
3) برگزیده بیانات امام خامنهای مدظلهالعالی در حرم مطهر رضوی (۱۳۹۵/۱/۱)
منبع: راسخون
ترک عادت به تعویق انداختن کارها در نُه (9) مرحله آسان
همه ما گاهی از زیر کار فرار می کنیم و از انجام آن طفره می رویم و یا آن را به تعویق می اندازیم. تعویق در انجام کارها به دلایل گوناگونی صورت می گیرد: گاهی از روی سرگرمی، گاهی در انتظار زمان مناسب، گاهی برای یافتن انگیزه، و گاهی هم این کار لازم است چرا که یک راه برای یافتن انرژی، آماده سازی یا توانایی انجام آن برای به تاخیر انداختن ضرب العجل است.
تعویق در انجام کار به صورت مزمن، دیر یا زود، باعث خواهد شد تا مانعی برای عملکرد ما باشد. این موضوع همچنین با تولید نگرانی، ترس، یا استرس اضافی به روی حالات رفتاری و طرز فکر انسان اثر می گذارد. شاید مهم ترین و جدی ترین عواقب آن از دید مدیریت، تعویق کارها منجر به این امر شود که دیگران احساس کنند، ما باعث جلوگیری از پیشرفت برنامه ها هستیم.
اگر تعویق در انجام کارها برایتان به یک عادت تبدیل شده و شما این را می دانید، در ادامه این متن، نُه راه برای تغییر رفتارتان وجود دارد. پس می توانید سازنده تر و کاری تر شوید. این متن یک روش سودمند دیگر برای احساس نگرانی و فشار کمتر، خوشبینی و اعتماد به نفس بیشتر در مورد انجام وظایف و موثر بودن شما در زندگی است.
یک- بنویسید.
وظایف محوله به خودتان را بنویسید. انجام این کار باعث می شود که وظایفتان در ذهن شما روشن تر آشکار شود به طوری که نتوانید آن را به راحتی نادیده بگیرید.
دو- احساسات خود را شناسایی کنید.
روانشناسان معتقدند که تعویق کار یک واکنش احساسی است و مربوط به یکی از سه احساس اساسی می شود که همیشه در زندگی ما نقش اول را ایفا می کنند. چه احساسی زندگی شما را در بر گرفته است؟ آیا ترس باعث کم کاری و انجام ندادن وظایفتان در زمان مقرر می شود؟ آیا خشم منجر به این واکنش می گردد، زیرا شما از انجام وظایف محوله به خود نفرت دارید؟ یا غم و اندوه است، چرا که شما احساس کافی و مناسب برای انجام کارها ندارید؟ به یک حفاری عمیق در وجود خود برای شناسایی احساسات پشت پرده تان دست بزنید تا بدانید که چرا به عقب کشیده می شوید.
سه- احساسات خود را بروز دهید.
ترس، خشم و اندوه، احساساتی هستند که در بدن و در درون ما لانه می کنند. اگر آنها را به شکل فیزیکی یا سازنده، بروز ندهید یا بیان نکنید، باعث می شود که از درون منفجر شوید. در یک محیط خصوصی، از طریق یک خانه تکانی ذهنی و روانی اغراق آمیز، از شر ترس خلاص شوید.
چهار- تفکر مخرب را در خود خنثی سازید.
هنگامی که به وظایف خود فکر می کنید، چه افکار منفی ای به ذهنتان خطور می کند؟ یافتن یک پادزهر در قالب واقعیت می تواند آن را خنثی سازد. برای نمونه اگر شما فکر می کنید؛ “من هرگز توانایی یادگیری این موضوع را ندارم” به خودتان بگویید؛ “اگر دیگران می توانند، پس من هم می توانم!”
پنج- وظایف خود را تقسیم بندی کنید.
با برخورد و پیش بینی صحیح در مورد وظایف محوله و همچنین خنثی کردن تفکرات منفی، شما به یک نگرش درست دست یافته اید. حال وظایفتان را به مراحل کوچک تر انجام شدنی تقسیم بندی کنید تا با تمرکز به روی انجام این کارها، بتوانید آنها را به راحتی انجام دهید.
شش- پس از انجام هر مرحله کوتاه، شکرگزار باشید.
تا پایان کار صبر نکنید که به خودتان تبریک بگویید. برای دست یابی به هر مرحله کوچک، تا پایان کار، به درگاه خداوند شکرگزاری کنید و به خود پاداش دهید. انجام این کار بسیار انگیزه ساز است و باعث می شود که ترس از شکست در کار و افکار مخرب از بین بروند.
هفت- برای موانع و مشکلات آماده باشید.
هنگامی که وظایف را به بخش های کوچک تر قسمت کردید، موانعی را که می توانند در طول راه باعث ایجاد مشکلات شوند، پیش بینی کنید و به خداوند توکل کنید.
هشت- در برابر تعویق کار، مقاومت کنید.
زمان جهش و مقابله با وظایف محوله به شما فرا رسیده است. شما احتمالا در حین انجام وظایفتان با انواع؛ بهانه، بدخلقی، دلسردی و لرزش از ترس مواجه خواهید شد. به خود بگویید؛ “وقتی این کار را انجام دهم، احساس بهتری خواهم یافت” این شعار را با خود در هر زمانی که لازم می بینید، تکرار کنید.
نه- از پیروزی لذت ببرید.
إِنَّ مَعَ العُسرِ يُسرًا؛ تکمیل یک وظیفه دلهره آور، بسیار رضایت بخش است. به خودتان یادآوری کنید که شما در انجام وظایفتان فوق العاده هستید. با انجام آنچه تاکنون از آن اجتناب می کردید، زندگی خود را ساده تر می سازید. احساس پر انرژی بودن می کنید، در طول شب بهتر می خوابید و از موفقیت خود لذت می برید.
فرار از تعصب در تصمیم گیری
همه ما گرفتار انواع و اقسام تعصب ها هستیم و چیزهای بسیاری را از قبل و بدون داشتن مدارک و شواهد پذیرفته ایم. حتی برخی از تعصب های ما ریشه در ناخودآگاه ما دارد و خود از وجود آن بی اطلاعیم. تعصب به شکل های مختلفی بروز می یابد مثلاً هنگام نظر دهی، واکنش، گفتگو و غیره. یکی از مواردی که تعصب ها بروز و تاثیر ویژه ای دارند، در زمان تصمیم گیری است. به خصوص در تصمیم های مهم و تعیین کننده (مانند تصمیم گیری در مورد ازدواج، سرمایه گذاری، ادامه تحصیل و …)، باید مراقب تعصب ها بود و از آن اجتناب کرد تا به بهترین تصمیم رسید نه آنچه که از قبل دوست داشته و به آن گرایش داریم.
برای پرهیز از تعصب در تصمیم گیری، اقدام های زیر می تواند موثر باشد:
- در زمان جمع آوری اطلاعات، شتاب زده عمل نکنیم چون ممکن است از اطلاعاتی که ارتباط مستقیم ندارد، صرف نظر کنیم.
- تنها به دنبال شواهدی نباشیم که تاییدکننده گزینه مورد نظر ماست.
- متوجه باشیم که چه سوابقی از موضوع می دانیم. گاهی حافظه باعث می شود که به علت سابقه مثبت یا منفی یک موضوع، به گزینه خاصی سوق پیدا کنیم.
- صحت پیش فرض هایی را که در مورد پیامدها و یا شرایط جاری در نظر گرفته ایم، بررسی کنیم.
- گاهی هوش بالا در تصمیم گیری ها، کار دستمان می دهد چون خیلی سریع به گزینه ای می رسیم و تمایلی به ادامه بررسی دیگر گزینه ها نداریم.
- در ابتدا، گزینه هایی که دوست نداریم را بررسی اجرایی کنیم. زیرا در اینصورت، این گزینه ها را به واسطه پیش داوری کنار نمی گذاریم.
- در تصمیم گیری در مورد افراد به خطای هاله ای توجه داشته باشیم. خطای هاله ای، قضاوت قلبی در مورد افراد است. مثلاً اگر از کسی خوشمان نیاید و یا از کسی ذهنیت منفی به عنوان حقه باز داشته باشیم، مراقب باشیم که این قضاوت را در تصمیم گیری لحاظ نکنیم.
- مطمئن شویم که از طریق سعی و خطا عمل نمی کنیم. وقتی که توان تحلیل نباشد، ذهن تمایل به روش های سعی و خطا پیدا می کند.
- بیش از اندازه به خود مطمئن نباشیم. در غیر این صورت نسبت به خطرات و پیامدهای ناگوار تصمیم خود، نگران باشیم.
- گزینه هایمان به اندازه کافی متنوع باشند.
- نظر افراد صاحب نظر را در مورد تصمیم خود جویا شویم.