زیارت حضرت خدیجه سلام الله علیها
سوز دل هجران یار
شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه،یا رب خدیجه را دریاب
*
همانکه هستی خود را به هستیَم بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید
همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوت خورشید
*
در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو،تیغ تیز و بران داشت
خدیجه مرهم دلگرمی رهَم میشد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت
*
همانکه درک مقامش مقام میآرد
و جبرئیل برایش سلام میآرد
همان سرشت زلال و مطهری که خدا
ز نسل پاک و شریفش امام میآرد
*
مقام و منزلتش را کسی چه میداند
شریک امر رسالت همیشه میماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول میخواند
*
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم
*
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر ،کوثر
الهی مادر یاسم غریب میمیرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
*
خدیجه گریه نکن این همه از این غمها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا
برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را ببوس دستش را
*
اگر تو بودی،یاس تو غنچه وا میکرد
بجای تکیه بر آن در ،تو را عصا میکرد
اگر خدیجه تو بودی،به پشت در زهرا
بجای فضه در آنجا تو را صدا میکرد
*
خسوف بر رخ ماهش نمینشست ای کاش
و گوشواره ز گوشش نمیگسست ای کاش
میان آن همه نامحرم و به پیش علی
کسی ز فاطمه پهلو نمیشکست ای کاش
*
اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت
میآوری تو به مقتل خدیجه،زهرا را
چه میکنی تو در آن لحظه های آمدنت
*رحمان نوازنی***
عاشقانه های زیبای زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها)
در میان مشتی کاغذ، تاریخ بلند زندگی ات را مرور می کردم یا رسول الله! آمدم از اولین لحظه ی دیدارت با خدیجه بنویسم. ناگهان چشمم به برگه هائی افتاد که آخرین لحظات زندگی «خدیجه»ات را روایت می کرد!
خواندم از لحظه ای که، خبر دادند نفس های «خدیجه»ات سنگین شده است. خودت را بی تاب به بستر خدیجه رساندی. «بستر» که چه عرض کنم. شنیده ام که وفات خدیجه ی تو، در شعب ابی طالب بوده است. بهتر است بگویم در میان رمل- های داغ شعب ابی طالب… . نهایتاً زیر سایبانی یا پناه برده به نیمچه چادری.
چشمهای بی رمقش را به سوی تو خورشید، باز کرد.
- یا رسول الله! مرا ببخش که «خدیجه» ی خوبی برای تو نبودم و در حقّت کوتاهی کردم.
و خواست جمله ی دیگری بگوید اما خجالت کشید و اجازه خواست تا حرفش را از طریق فاطمه اش بگوید.
از بستر او فاصله گرفتی و این اولین بار بود که، سوز دوری خدیجه را با قطرات اشکت پاسخ می دادی و نبودش را حس می- کردی، با این که هنوز پیش تو بود! دقایقی بعد، فاطمه ی پنج ساله آمد و پیغام مادرش را رساند.
خدیجه فقط از تو، لباس زمان نزول وحی ات را خواسته بود که بعد از وفات به تنش کنی. اگرچه هنگام کفن، پارچه ای هم از آسمان رسید و تو هر دو را بر تنش نمودی.
وصیت دیگر خدیجه امّا، جگر تو را سوخته بود:
- یا رسول الله، مواظب فاطمه ام باش. نکند صدای کسی بر فاطمه ام بلند شود. نکند دستی به صورت فاطمه ام دراز شود. نکند فاطمه ام را بزنند… .
عشق تو، او را هم اسیر کرد و هم سیر کرد! امّا نه با گوشت شتران سرخ موی یمن، بلکه با سنگهای داغ شعب ابیطالب که از گرسنگی، آنها را به شکمش میبست. خوشا به حال خدیجه که آن نور را در وجود مقدست دید و خود را فدایت نمود
چقدر زود گذشت این بیست و پنج سال!
چشم به هم زدنی گذشت آن روز که اسطوره ی صبر زندگی تو ـ یارسول الله ـ برای تنها بار، صبرش تمام شد. مجلس خواستگاری و جمع چهل نفره ی بزرگان قریش و عموهای صاحب نامش را ندیده گرفت. پرده را کنار زد و «ورقه بن نوفلِ» بزرگ را که در محضرت به لکنت افتاده بود مورد خطاب قرار داد:
- عموجان! تو برای سخن گفتن، سزاوارتری امّا آرام باش! بگذار من حرف بزنم. بگذار بگویم که در این دل، چه خبر است! بگذار بگویم که محمد با این دل، چه کرده است!
و رو به صورت مبارکِ گداخته ی تو نمود که: «یا محمد! من تمام وجود خودم را به تو تزویج کردم. تمام وجود من، هبه ای برای توست. مهریه ام را هم خودم می دهم. دیگر تأمل بس است! اینک، این خدیجه است که رو به تو ایستاده است.»
و صدای بزرگ عموها در آمد که: «از کی، زنها مهریه ی خود را می دهند؟!»
و عموی بزرگوارت ابوطالب، به تندی جواب داد که: «هرگاه شوهرشان محمد بن عبدالله باشد! امّا اگر مثل شما اعراب باشند؛ زنها، بالاترین مهریه ها را خواهند خواست!»
آن روز، وقتی می خواستی همراه بقیه، از خانه اش بیرون بروی؛ دوباره به دنبالت دوید که: «یا محمد کجا می روی؟! این خانه از امروز، خانه ی توست و این خدیجه، خدیجه ی توست؛ هر وقت که بخواهی.»
ماجرای ازدواج پیامبراکرم(ص) و حضرت خدیجه(س)
و این گونه، خدیجه افتخار عشق تو را پیدا فرمود!
آن طور که یادش رفت روزی خانه هائی عظیم، با حریرهای هندی و پرده های زربفت ایرانی داشته است. آن قدر که یادش رفت هشتاد هزار شتر، مال التجاره اش را به دوش می کشیدند.
عشق تو، او را هم اسیر کرد و هم سیر کرد! امّا نه با گوشت شتران سرخ موی یمن، بلکه با سنگهای داغ شعب ابیطالب که از گرسنگی، آنها را به شکمش میبست. خوشا به حال خدیجه که آن نور را در وجود مقدست دید و خود را فدایت نمود.
این سالها، هر وقت دلت میگرفت، جایی گوشهای مینشستی. همه از تو روی گردانده بودند که یتیم بنی سعد، ـ خدیجه مهربانت ـ کنار تو یتیم قریش، می نشست و با تو همکلام می شد. و این مهروی عرب، آنقدر با تو میگفت و میخندید و دلداریت میداد که همهی غصه ها را فراموش میکردی:
- محمد! وقتی برای تجارت با اموالم به شام میرفتی؛ من محو لکّه ابری شده بودم که بالای سرت با تو حرکت میکرد. محمد! من خواب دیدم که خورشید به خانه ام فرود آمد و عمویم این طور تعبیر کرد که نور رسالت تو، به این خانه فرود خواهد آمد. خیلیها منتظر دیدار تو بوده اند و از نور مقدّست برایم گفته اند.
این بیست و پنج سال گذشت ـ یا رسول الله ـ ولی خیلی سخت گذشت.
به خدیجه ات خبر دادند که روی کوه صفا و مروه، وقتی سه بار رسالت خود را معرفی فرمودهای؛ ابوجهلها سنگت زده اند. به کوه ابوقبیس دویده ای، باز هم سنگت زده اند. سراسیمه غذائی برداشت و با علی در دل کوه، پِی ات دوید. اشکهای آن روز او را ملائکه هم تاب نیاوردند و جبریل نازل شد که: «یا رسول الله، سلام خدا را به خدیجه برسان و بگو گریه نکند. که ملائک آسمان امروز با او گریستهاند.» ـ عجب شباهتی است بین اشک های خدیجه با اشک های فرزندان فاطمه علیهم السلام ـ !
حتی وقتی فهمیدند که خدیجه سلاماللهعلیها، بدن رنجورت را بهخانه رسانده است؛ پشت در خانه جمع شدند و درِ خانه را هم سنگباران کردند.
خدیجه بیرون دوید و داد زد: «آیا از سنگباران کردن خانه زنى که نجیبترین قوم شماست، شرم ندارید؟ زنی که زمان جاهلیت، خودتان او را «طاهره» و «اُمّ الأیتام» خطاب می کردید!
و سرها به زیر افتاد و جمعیّت پراکنده شد و او، براى مداوایت به خانه بازگشت. و تو، اینجا، سلام خدا را به او رساندی و او فرمود: «إنّ الله هو السّلام و مِنه السّلام و على جبرئیل السّلام و علیک یا رسول الله السّلام و برکاته.»
از بستر او فاصله گرفتی و این اولین بار بود که، سوز دوری خدیجه را با قطرات اشکت پاسخ می دادی و نبودش را حس می- کردی، با این که هنوز پیش تو بود! دقایقی بعد، فاطمه ی پنج ساله آمد و پیغام مادرش را رساند. خدیجه فقط از تو، لباس زمان نزول وحی ات را خواسته بود که بعد از وفات به تنش کنی
بار دیگر وقتی منادی، بالای بلندی صدا زد که خدیجه، همه اموالش را به تو ـ یارسول الله ـ بخشیده است، همه زنان قوم، ریشخندش کردند و حسادت وار طعنه اش زدند. او همه زنها را جمع کرد و تا توانست از شایستگیهایت گفت. اما، به خرجشان نرفت که نرفت. «و مَن لَم یَجعلِ اللهُ لَه نوراً فَما لَه مِن نور ».
آن روز، او هم مثل تو تنها شد «یا رسول الله»!
حتّی، زندگی یکی از دخترانش را هم از هم پاشیدند و به طلاق کشاندند، حتی موقع ولادت فاطمه سلاماللهعلیها هم یاریش نکردند، ولی او، کوهوار و استوار ایستاد.
یک بار، وقتی نام خدیجهات بر زبان زنان خانه افتاد؛ به پاس عظمتش گریستی. صدای عایشه در آمد که: «یا رسول الله، چرا برای پیرزنی از بنی سعد گریه می کنی؟ خدا بهتر از او به تو داده است.» ناگهان صدایت را بلند کردی: «وای بر تو! خدیجه زنی بود که وقتی همه مرا تنها گذاشتید، او به سمتم آمد. وقتی همه گریختید، او مهربانی کرد و وقتی همه تکذیب کردید، او ایمان آورد!»
و اینک، این بدن خدیجه است که به رویش آب می ریزی. قبل از دفن خدیجه، خودت میخواهی وارد قبر شوی و قدری جایش دراز بکشی.
همان طور که داخل قبر خدیجه خوابیده ای ـ یا رسول الله ـ تمام زندگی اش، لحظه ای برایت مرور میشود.
که در خانه می چرخید و برایت این شعر را میخواند:
فَلَو أنّنی أمشَیـــتُ فی کُلِّ نِعمَه و دامَت لِیَ الدُّنیا و مُلکُ الأکاسِرَه
فَما سُوِیَت عِندی جَناح بَعوضَهٍ إذا لَـم یکُن عَیـــنِی لِعَیناکَ ناظِره
اگر همه نعمتهای دنیا، زیر پایم باشد. اگر اموال و سلطنت پادشاهان، مال من باشد.
به اندازهی بال پشهای برایم ارزش ندارد؛ اگر چشمم به چشمانت دوخته نشود.
سلام بر تو ای خرمشهر!
سلام بر تو ای خرمشهر!
ای آزاد شده به دست خداوند!
ای آرزوی گمشده در لابه لای مویه های موبه مو آشفته عاشقان..
سلام بر تو ای خرمشهر! ای جنوبی ترین انگیزه و پایداری!
ای سروترین غرور جاری! ای ماندگارترین ترانه بهاری! و ای زلال ترین زمزمه خاکساری!
سلام بر تو ای خرمشهر! ای شهر شهیدان!
سلام بر پیکر ترکش خورده ات! درود و سلام بر خاک ستاره سوزت!
سلام بر مردان و زنان ساده ضمیر تو که آینه تمام نمای عاشقی و ایستادگی اند!
شرح دعای روز هشتم-ایت الله مجتهدی تهرانی
فرصت رمضان
مقام معظم رهبری (مدظله العالی):
یقیناً اگر آنچنانکه تکلیف اسلامی است، ما در ماه مبارک رمضان و در همهی این فرصتهای مغتنم ایاماللَّه، نعمت ذکر و توجه و دعایی که به ما داده شده، مغتنم بشماریم و خودمان را با منبع قدرت و عزت و عظمت - یعنی ذات مقدس باریتعالی - مرتبط کنیم، بدون شک آن تحول اساسی و مطلوب، هم در ارواح و دلها و هویت اصلی انسانی ما و هم به تبع آن، در محیط زندگی و کار و تلاش و مبارزهی ما، پدید خواهد آمد و به مقاصد اسلام نزدیک خواهیم شد. این، یک تفاوت اصلی بین اسلام و بقیهی روشها و برنامههایی است که یک تحول و آرمانگرایی را به بشر پیشنهاد میکنند.
ما معتقدیم - و این جزو بدیهیات اسلام، بلکه بدیهیات همهی ادیان است - که انسان، فقط در سایهی ارتباط و اتصال با حق تعالی است که میتواند به تکامل و تعالی دست پیدا کند.
محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد.
البته فرصت ماه رمضان، یک فرصت استثنایی است. این، چیز کمی نیست که خدای متعال در قرآن بفرماید: «لیلةالقدر خیر من الف شهر». یک شب از هزار ماه بهتر و بافضیلتتر و در پیشرفت انسان مؤثرتر، در ماه رمضان است. این، چیز کمی نیست که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) این ماه را ماه ضیافت الهی به حساب بیاورند. مگر ممکن است که انسان وارد سفرهی کریم بشود و از آنجا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوی. آن کسانی که وارد سفرهی غفران و رضوان و ضیافت الهی در این ماه نشوند، البته بی بهره خواهند ماند و واقعاً این محرومیت به معنای حقیقی است. «انّ الشّقىّ من حرم غفراناللَّه فی هذا الشّهر العظیم». محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد.
دیدار کارگزاران نظام ۷/اردیبهشت/۱۳۶۹
زنان چگونه به تسریع ظهور حضرت حجت (عج) کمک میکنند؟
بدون شک هر قیامی نیاز به زمینه سازی دارد و همه افراد برای رسیدن به انقلابی مطلوب مسئول و مؤثرند، زنان که نیمی از پیکره اجتماع را تشکیل می دهند از این قاعده مستثنی نخواهندبود. جامعه زمینه ساز ظهور، جامعهای با اخلاق مطلوب اسلام است. در این جامعه شخص باید رابطه اش را با معبود بر اساس ایمان و عشق و رابطه خویش با انسانهای دیگر را بر اساس عدالت و آبادانی و رابطه با خودش را بر اساس خودسازی و تقوا و مزین بودن به کمال معنوی و ارزش ها بنا کند. بدون شک هر قیامی نیاز به زمینه سازی دارد و همه افراد برای رسیدن به انقلابی مطلوب مسئول و مؤثرند ، زنان که نیمی از پیکره اجتماع را تشکیل می دهند از این قاعده مستثنی نخواهندبود. با توجه به نقش ایشان در خانواده و جامعه می توان ادعا کرد، ایشان می توانند عامل اساسی در زمینه سازی این انقلاب جهانی باشند. زنان از ارکان مهم تربیت در اجتماع محسوب می شوند. و مانند دیگر اعضای جامعه وظایفی فردی و اجتماعی بر عهده دارند. نقش ایشان می تواند مثبت و سازنده و یا مخرب و ویرانگر و یا حتی مانند برخی افراد خنثی باشد! خداوند در مورد تغییر وضعیت افراد و جامعه فرمودند: ان الله لایغییر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (۱) تأثیر زنان در عرصه تربیت، فرهنگ، آموزش و معرفت بسیار سازنده است. ایشان با پاک نگه داشتن فضای خانواده، محله و مراکز فرهنگی و آموزشی می توانند کمک شایانی به تحقق جامعه ای منتظر کنند و این امر مقرر نمی شود مگر با اولین قدم و شروع از خود که آن وارستگی و پاکی درون و تقوا است. اگر چه این امر در هر زمان لازم است، اما از ضروریات یک زن منتظر محسوب می شود. امام صادق (ع) می فرمایند: “هر کس دوست می دارد از اصحاب حضرت قائم (عج) باشد باید منتظر باشد و در حال انتظار به پرهیزگاری و اخلاق نیکو رفتار نماید".(۲) چرا بانوان باید در رکاب حضرت مهدی(عج) نقشآفرینی کنند؟ زنان به علت اهمیت جایگاهشان به عنوان یک شخصیت انسانی در وهله اول و به منزله همسر و مادر در مرحله دوم مؤثر در تربیت اند، لذا باید در رکاب امام خویش نقشآفرینی کند. وی میتواند با شکل دهی عرصه زندگی، به زندگی امام زمانی و جلب رضایت و خشنودی ایشان با رعایت روابط حسنه و اقتصادی صحیح و دوری از سنت های فرومایه رایج در جامعه به آمادگی هرچه بیشتر خود و منتظران کمک کند. چرا که آمادگی ظهور حضرت (عج) از ملزومات این انقلاب جهانی است . چنانچه امام صادق (ع) می فرمایند: “باید هر یک از شما برای خروج قائم (عج)، اسلحه آماده کند. چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیت یاری مهدی (عج) اسلحه تهیه کرده است امید میرود خداوند عمر او را دراز کند تا ظهور او را درک کرده و از یاوران حضرت باشد. (۳) ملزومات زن منتظر دینداری و معرفت افزایی و توانمند ساختن جامعه با تقویت و تحکیم خانواده دینی و مهدوی و شکل دهی هسته های فرهنگی و اجتماعی مهدی یاوری در خانواده و جامعه از ملزومات زن منتظر است. تربیت نسل منتظر و نیرو سازی برای انقلاب جهانی مهدی موعود؛ مهمترین وظیفه زنان جامعه از مهمترین وظایف یک زن، تربیت نسل منتظر می باشد. قطعا وی باید به این مقوله به عنوان رسالت الهی نظر کند وی از این جهت می تواند خود نیز در زمره یاران حضرت (عج) قرار گیرد. تربیت نسل صالح و منتظری که هدف ایشان فراهم سازی بسترها و زمینه های انقلاب بزرگ جهانی است. نیرو سازی برای انقلاب جهانی با پرورش جوانان پاک با عقاید راستین و توانمند که به عنوان جیوش و انصار حضرت باشند وظیفه ای بس سنگین است که بر عهده زن منتظر است. زنان در عرصه اجتماع با امربه معروف و نهی از منکر و فرهنگ سازی برای سبک زندگی منتظرانه با الگو برداری از جامعه آرمانی مهدوی می توانند تأثیر گذار باشند. سالم سازی فضای عاطفی جامعه که با هیجانات کاذب آلوده شده است و همچنین ترویج و تعمیق فرهنگ زندگی قرآنی و کمک به فراگیری حکمت و بصیرت در خانواده و جامعه از هنرهای یک زن می باشد. از آنجا که زنان با توجه به روحیه پاک و مشتاق و عاشقانه شان بیشتر در معرض و نوک پیکان حمله دشمن قرار دارند لذا باید با دوری از جریانات و فرقه ها و شخصیت های انحرافی و دروغین که همیشه در مرحله نخست آنان را مورد هدف قرار می دهد و زمینه جولان دشمن در این مورد را نابود کرده و با دوری از هیجانات کاذب و زودگذر و ساختگی به تقویت ایمان و معرفت عمیق به امام و روشن نمودن راه مهدوی در جامعه بپردازند. پینوشت: ۱. رعد/۱۱ ۲. غیبه/ نعمانی/ ص ۲۹۲/ ج ۱۶ ۳. بحارالانوار/ ج۵۲/ ص ۳۶۶
دعای روز ششم ماه مبارک، شرح دعا
جزای روزه دار
آیت الله جوادی آملی در کتاب حکمت عبادات خود به بیان نقش روزه در تحصیل درجات تقوا پرداخته و لقای حق را جزای روزه داران بیان می دارد.
معظم له با بیان اینکه روزه برای این است که انسان به تقوا برسد، مرقوم داشته است: روزه براى اين است كه انسان به تقوا برسد: «لعلّكم تتقون» (۱). و انسان باتقوا دو درجه دارد: يكى همان بهشتى كه در آن نعمتهاى فراوان موجود است: «إنّ المتقين فى جنّاتٍ ونَهَرٍ» (۲) و اين براى لذايذ ظاهرى است. يكى هم مقام عنداللهى شدن است «فى مقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» (۳) در اين مرحله ديگر سخن از سيب و گلابى نيست. چون جنت و نهر، مأكولات و مشروبات از آنِ جسم و بدن اوست امّا لقاى حق براى روح اوست. اين سرّ و باطن روزه است.
امام صادق (ع) فرمود: «للصائم فرحتان، فرحة عند إفطاره وفرحة عند لقاء الله» (۴) روزهدار دو وقت خوشحال است؛ يكى هنگام افطار و ديگرى هنگام ملاقات با پروردگار. و در جاى ديگر مىفرمايد: «للصائم فرحتان حين يفطر وحين يلقى ربّه عزّ وجلّ» (۵).
روزهدار در بعضى دعاها از خداوند، جمال تام مىخواهد: «اللّهم إنّى أسألك من جمالك بأجمله وكلّ جمالك جميل» (۶).
لقای حق، جزای روزه دار
نظامى گنجوى شاعر معروف در تبيين عشق مجازى و حقيقى، مىگويد: در پايان امر كه ليلى مريض شد به مادرش وصيت كرده گفت: مادر پيام مرا به مجنون برسان و به او بگو: اگر خواستى به كسى علاقهمند شوى، به موجودى كه با يك تب از بين مىرود دل نبند.
حيف است كه انسان به خودش و به غير خدا و به هر آنچه كه متغيّر است، دل ببندد؛ زيرا هر چه غير خداست، در معرض زوال و تغيير است و نمىتواند جزاى انسان باشد؛ جزاى روزهدار، لقاى حق است.
به ما گفتهاند، جمال مطلق را در سحرهاى ماه مبارك رمضان، بخواهيد و به گوش دادن بسنده نكنيد، زيرا گوش دادن غير از خواستن است. چه مقام بلندى براى انسان ميسور بود كه به ما گفتهاند: بگوييد: «اللّهم إنّى أسألك من نورك بأنْوره وكلّ نورك نيّر» اين ادعيه را در ماه مبارك رمضان به ما آموختند براى اينكه انسان روزهدار، لايق چنين سخن گفتن است و اين دهان مىتواند بگويد: «اللّهم إنّى أسألك من جلالك بأجلّه وكلّ جلالك جليل» (۷).
سخن از حور و غلمان، سيب و گلابى و جنّات و نهر نيست؛ بلكه سخن از كمالات معنوى است و اين مقام براى انسان وجود دارد، اگر اين مقامات براى ما نبود، دستور خواندن اين دعاها را نمىدادند. پس مىشود به آن مقام رسيد؛ چون مىتوان روزه مستحبى گرفت و افطارى خود را به يك غير مسلمان اسير داد.
اگر انسان روزه مستحبى بگيرد و محصول دستاس خود را به صورت نان در بياورد و به اسير بدهد و بگويد «إنّما نُطعمكم لوجه الله» (۸) چرا كه «فأينما تولّوا فَثَم وجه الله» (۹) اين ممكن است. اگر خدمتگزار خاندان عصمت، يعنى فضه خادمه در كار اطعام حضور دارد معلوم مىشود ما هم مىتوانيم به اين مقام برسيم و اگر خودمان را ارزان فروختيم ضرر كردهايم.
منبع: (حكمت عبادات، صفحات ۱۳۶ ـ ۱۳۷)
—————————————————-
پی نوشت:
۱. سوره بقره، آيه ۱۸۳.
۲. سوره قمر، آيه ۵۴.
۳. سوره قمر، آيه ۵۵.
۴. وسائلالشيعه، ج ۱۰، ص ۴۰۳.
۵. روضة المتقين، ج ۳، ص ۲۲۶؛ وسائلالشيعه، ج ۱۰، ص ۴۰۰.
۶. مفاتيح الجنان، دعاى سحر.
۷. همان.
۸. سوره دهر، آيه ۹.
۹. سوره بقره، آيه ۱۱۵.
سفره ای گسترده شده...
ماه مبارک رمضان فرصتی است تا همگان از ضیافت پروردگار بهره مند شوند. اگر کسی فرصت را از دست دهد، قطعا باید خودش را مقصر بداند.
خدای بزرگ در قرآن می فرماید: «مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِك؛ (اى انسان) آنچه از نيكى ها به تو رسد از جانب خداست (سبب آن رحمت اوست) و آنچه از بدىها به تو رسد از سوى خود توست (سبب آن گناهان توست). [1] بنابر مفاد این آیه، همه خوبیها از جمله ماه مبارک رمضان از جانب خداست و اوست که سفره اش را برای همه گسترده است. اگر کسی از این سفره گستره توشه برنچیند، باید بداند که کم کاری از طرف اوست.
گفت پیغامبر که نفحتهای حق
اندرین ایام میآرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را. [2]
نکته: کسانی که عمداً روزه نمی گیرند، حسابشان معلوم است و خود را از توفیق بزرگی محروم کرده اند. اما کسانی که روزه می گیرند، باید با قرآن خواندن، دعا خواندن و امثال آن، استفاده ای مطلوب از فیوضات این ماه داشته باشند. نکند ما روزه داران اینگونه نبوده و کمترین استفاده را از این ماه داشته باشیم.
پی نوشت:
1- نساء/79.
2- مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها.