قل کما تحب أن یقال لک
آرامش يعني..
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
آرامش یعنی؛
قایق زندگیتان را،
دست کسی بسپارید که،
صاحب ساحل آرامش است…
از خدای مهربان …
قشنگترین، آرامشبخشترین،
و بهترین روزها را برایتان آرزومندم..
غریب کسی که روزشهادتش زائر نداره
سالهای گذشته روز شهادت امام باقر سلام الله علیه، بقیع خلوتِ خلوت بود همه زائران، مدینه را به قصد انجام مناسک حج ترک میکردند ، فدای آن آقائی که نه یه زائر و عزاداری داشت اما امسال هم بخاطر ویروس کرونا هیچ…
اما مثل چنین روزی وقتی امام باقر علیه السلام به شهادت رسید مدینه یک پارچه ضجه وماتم شد .دوستان و شیعیان حضرت آمدند . شاگردان امام باقر عقب جنازه وا اماما می گفتند . فرزندبزرگوارشان امام صادق علیه السلام بر بدن بابا نماز خواندند ، بدن مطهر پدر را بردند داخل بقیع، کنار قبر پدرش زین العابدین دفن کردند، احترام کردند .
عرضه بداریم آقاجان، بدن شما را شیعیان و دوستان آمدند تشییع نمودند داخل بقیع دفن کردند اما دلها بسوزد برای آن غریبی که بدنش سه شبانه روز روی خاک گرم کربلا بود . بنی اسد بدن را نشناختند تا اینکه امام سجاد سلام الله علیه آمدند بدنها را یک به یک معرفی کردند و فرمودند : بنی اسد بوریا بیاورید ، همینکه بدن بابا را گذاشتند داخل قبر دیدند بالا نیامدند بنی اسد نزدیک شدند دیدند آقا لبها را بر آن رگهای بریده گذاشته ، هی می گوید : بابای غریبم حسین .
ای نور چشم مصطفی یا امام باقر
مسمـوم از زهــر جفــا یا امام باقر
یا سیدی یا امام باقر یا سیدی یا امام باقر
ازکودکی بردوش خودکوه غم کشیدی
در آفتــاب کربــلا تشنگــی چشیــدی
یا سیدی یا امام باقر یا سیدی یا امام باقر
سوز درون خویش را با کسی نگفتی
با عمۀ سهسالـهات در خرابه خفتی
یا سیدی یا امام باقر یا سیدی یا امام باقر
هردم رسید از دشمنان ظلم بیامانت
تا زهر بیـداد هشام شعله زد به جانت
یا سیدی یا امام باقر یا سیدی یا امام باقر
اشک پدر را دمبهدم روی ناقه دیدی
پـای ســر بریـده آه از جگر کشیدی
یا سیدی یا امام باقر یا سیدی یا امام باقر
در حرم غریب تو اشک ما گلاب است
زائــر تــربتت فقــط نــور آفتـاب است
یا سیدی یا امام باقر یا سیدی یا امام باقر
هم داشتی بر قلب خود داغ بیشماره
هم دیـدهای در قتلگـاه جسـم پاره پاره
یا سیدی یا امام باقر یا سیدی یا امام باقر
اساس زندگی انساس
اساس زندگی انسان بر پایۀ رهنمود كسی است كه ما را آفرید و آن خدای كریم است… لذا ذات اقدس الهی این مطلب را كاملاً تحلیل كرد كه وقتی[برای امر ازدواج] اقدام میكنید به نام خدا شروع بكنید و از خدا فرزند صالح طلب بكنید.
✅وظیفه مشترک بین زن و مرد!
?زندگی مشترك زن و شوهر یك سلسله وظایف مشترك دارد یك سلسله وظایف خاص را خدای سبحان در قرآن كریم بیان كرد…فرمود به فكر فرزند صالح باشید این وظیفه مشترك بین زن و شوهر است
✅ همسر شما، کارگر منزل نیست!
?درباره وظیفه مخصوص مردها كه مسئول تأمین زندگی هستند فرمود: با همسرتان راهی كه عقل و دین میپسندد رفتار كنید؛ او كارگر منزل نیست، او كارگزار منزل نیست بلکه او رفیق و دوست و همسر و همسنگ و هم وزن شماست یعنی طرزی مرد باید در زندگی داخلی با زن رفتار كند كه نزد دین معرفه باشد.مرد باید طرزی در منزل زندگی كند كه این روش، روش عقلانی باشد كه نزد خدا معروف باشد لذا در قرآن كریم فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾
✅زن وظیفه سکینت و آرامش در خانه را دارد
?درست است كه مرد مسكن تهیه میكند هزینه تهیه میكند لباس تهیه میكند غذا تهیه میكند اما سَكینت به عهده مرد نیست نه آن قدرت را دارد نه آن وظیفه را، بلکه این وظیفه مخصوص زن است و ایجاد سكینت و آرامش از زن برمیآید و هم به عهده زن است چرا که فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیهَا﴾
✅اساس زندگی؛ دوستی عاقلانه و گذشت عطوفانه از لغزشهای یکدیگر
?بالأخره این دو عنصر اگر بخواهند با هم هماهنگ باشند هم جهیزیه میخواهد هم مهریه، اما هم جهیزیه باید ساده باشد و هم مهریه چون زندگی پر تلاش و كوشش و پر تجمّل جز دشواری چیز دیگر نیست.
فرمود: ﴿وَجَعَلَ بَینَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ این دو چیز است كه اساس زندگی مشترک را حفظ میكند یكی #دوستی_عاقلانه نسبت به یكدیگر و دیگری مهربانی و #گذشت_عطوفانه از لغزشهای یكدیگر.
✅زن و شوهر محرم اسرار هم باشند
? زن و شوهر آبروی یكدیگر را باید حفظ بكنند و محرم یكدیگر باید باشند، اسرار یكدیگر را برای پدر و مادرشان هم نقل نكنند همان طوری كه لباس آبروی آدم را حفظ میكند و انسان را از سرد و گرم زمانی و زمینی حفظ میكند زن و شوهر باید یكدیگر را از سرد و گرم حوادث روزگار حفظ بكنند ﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾
ایت الله جوادی آملی دامت برکاته
دلتنگی های حاج قاسم
همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا
قدم به قدم که میرفت جلو ،
دلتنگ تر از قبل میشد ،
دلتنگ شهادت ،
دلتنگ رفقای شهیدش….
کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی ، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:《قرآن همراهتون هست؟》
اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند..
بروید باهم بسازید
?بروید باهم بسازید…
? توصیه امام(ره) به زوج ها بعد از جاری کردن خطبه عقد
رعايت پروتكل هاي بهداشتي توسط رهبرانقلاب
گذاشتن ماسك و دستكش و رعايت فاصله رهبرمعظم انقلاب مدظله العالي در ديدار با نخست وزير عراق
رهبرمعظم انقلاب مدظله العالي: «من وقتی میبینم در تلویزیون نشان میدهد که بعضیها عبور میکنند و همین چیز ساده، همین ماسک را نمیزنند، من از آن پرستار واقعاً خجالت میکشم که آنها آن جور دارند فداکاری میکنند -آن پزشک، آن پرستار- آن وقت این آدم، جوان یا غیر جوان، حاضر نیست یک ماسک بزند اینها باید انجام بگیرد. این عرضِ اوّلِ ما است. من خواهش میکنم همهی کسانی که در این زمینه مؤثّرند، چه مسئولین اجرائی کشور، چه آحادی که میتوانند خدمتگزاری کنند، چه آحاد مردم، همه در این زمینه فعّالیّت کنند تا بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیرهی سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم.» ۱۳۹۹/۰۴/۲۲
ازدواجِ خدایی
✍️ وقتی که آدم زندگیش خدائی باشه ، هر کاری که میخواد انجام بده ، اوّل با خودش فکر میکنه:
آیا این کار ، منو به #خدا میرسونه یا نه؟!
?مثل حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها که وقتی #ازدواج کردند?
از امیرالمومنین پرسیدند:
کَیْفَ وَجَدْتَ أَهْلَکَ؟!
حضرت زهرا سلام الله علیها چطور همسری است؟!
حضرت علی جواب داد:
نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَی طَاعَةِ اللهِ.
بهترین یار و یاور برای طاعت_خدا است.
? دقّت کنیم
که حضرت علی از کدوم ویژگیِ حضرت زهرا تعریف میکنه.
میگه:حضرت زهرا همسر خیلی خوبیه خیلی به دردِ #طاعت_خدا میخوره.❤️
خیلی در انجام دستوراتِ الهی کمک میکنه.
❌حالا اینکه خانوم قورمه سبزی خوشمزه درست میکنه یا نه..
❌ شیرینی خوب درست میکنه یا نه..
❌ خیاطی و گلدوزی بلده یا نه..
❌ ژله تزریقی بلده درست کنه یا نه..
☝️ اصلاً از این بحثها نیست.
نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَی طَاعَةِ اللهِ.
کسی که زندگیش خدائی باشه، در #ازدواج هم خدائی عمل میکنه.
? اصلاً همهی زندگیش میشه #خدا.
چنین کسی:
✅ هر جور دلش بخواد حرف نمیزنه..
✅ هر جور دلش بخواد نمیخوابه..
✅ هر جور دلش بخواد نمیخوره..
✅ هر جور دلش بخواد نمیخنده..
✅ هر جور دلش بخواد پیام فوروارد نمیکنه..
✅ هر جور دلش بخواد #ازدواج نمیکنه..
?هیچ کاری رو به خواستِ خودش انجام نمیده، بلکه خواستِ #خدا رو در نظر میگیره.?
خدائی زندگی میکنه
خدائی میمیره
خدائی هم محشور میشه?
ازدواج در سیره شهدا
مهریه؛ قرآن و کتابهای شهید مطهری
پسر خالهام بود. یک روز آمد خانهمان با یک برگه پر از نوشته، پشتورو. نشست کنار مادرم و گفت: «خاله، میشود چند دقیقه ما را تنها بگذارید، می خواهم شرایطم را بخوانم ببینم طاهره حاضره با من ازدواج کند یا نه؟»
مادرم که رفت رو به رویم نشست. شرایطش را یکی یکی گفت. من هم چون از صمیم قلب دوستش داشتم قبول کردم. گفتم: «دوست دارم مهریه ام یک جلد کلام الله مجید باشد» گفت: «یک جلد قرآن و یک دور کتب شهید مطهری.»
شهید یونس زنگی آباد
هدیه دادن کت دامادی در شب عروسی
عقدمان خیلی ساده بود و بی تکلف؛ همان طور که احمد می خواست. خواستند خطبه عقد را بخوانند دیدم کت تنش نیست. گفتم: «پس کتت کو؟» گفت: «یکی از بچه ها مراسم عقدش بود؛ ولی کت دامادی نداشت، کتم را هدیه دادم.»
شهید احمد رحیمی
عروسی با یک شام ساده
شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، یک جلد قرآن هم مقابلش. مهریه را هم برخلاف آن زمان سنگین نگرفتیم، اما مراسممان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم، البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواجمان را ببینند، اینکه می شود ساده ازدواج کرد و خوشبخت بود.
عروسیمان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دور هم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه بخت.
شهید علی نیلچیان
عشق در بیمارستان
مجروح شده بود، برده بودندنش بیمارستان. ۱۵ روز بستری بود. در این مدت از یک خانم پرستار خوشش آمده بود. رفته بودم دیدنش، گفت: «مامان، نظرت در مورد این خانم چیه؟» با خنده گفتم: «چیه مرتضی انگار تو گلوت گیر کرده؟» خندید. گفت: «حالا اگر گیر کرده باشد چی؟ اشکالی دارد؟»
از بیمارستان که آمد رفتیم خواستگاری. همه چیز جور شد، خیلی سریع و آسان. اول صیغه محرمیت خواندیم، بعد هم جشن عقد را برگزار کردیم.
مرتضی نورصالحی
برای تکمیل دینم ازدواج می کنم
به قد و قواره اش نمی آمد حرف ازدواج را بزند. گفتیم: «هنوز برای تو زود است. بگذار جنگ تمام شود، خودمان برایت آستین بالا می زنیم.» گفت: «نه، پیامبر فرموده اند ازدواج کنید، تا ایمان شما کامل باشد. من هم برای تکمیل ایمان باید ازدواج کنم.» پرسیدیم: «خب، حالا بگو دوست داری همسر آینده ات چطور باشد؟» گفت: «عفیف باشد و با حجاب.»
شهید حسین زارع کاریزی
همسر دوم
گفت: «شما یک مطلبی را باید بدانید، من یک همسر دیگر دارم.» جا خوردم. اهل این حرف ها نبود. گفت: «من قبل از شما با جبهه ازدواج کردم، مجبورم بیشتر به آن برسم تا به شما. نظرتان چیست؟» گفتم: «خوش به حال جبهه» گفت: «قول میدهم اگر شهید شدم شفاعتتان کنم.»
شهید احمد سلیمانی
اذان و اقامه اش باعث شفایم شد
نوه داییام بود. کم و بیش رفت و آمد داشتیم. خواستگاری ام که آمد، پدر و مادرم بی چون و چرا قبول کردند. ولی خودم تردید داشتم. ۲ سه بار آمدند و رفتند؛ جواب مثبت ندادم. همان ایام مریض شدم و افتادم توی بستر. نزدیک ظهر آمد خانه مان. از پشت در احوالم را پرسید و بعد آماده شد برای نماز. آنقدر قشنگ اذان و اقامه گفت و نماز خواند که یادم رفت مریضم. همان نماز کار خودش را کرد. شدم عروس خانه محمد ناصر ناصری.
شهید محمد ناصر ناصری
منبع : دفاع پرس
اگر تو نبودي كفووي براي فاطمه نبود
آخرین ماه از یک سال قمری با بهترین روز خلقت و پیوندی آسمانی آغاز می شود، یکم ذی الحجه یادآور روزی در تاریخ اسلام است که بانوی دو عالم در سن 9 سالگی ولایت علی ابن ابیطالب را بر خود قبول کرده است. سالگرد ازدواج این دو نور عالم رخداد عظیمی است که به تعبیر امام خمینی (ره) اشاعه نور این خانواده عالم را روشن کرده است. از این روی اول ذی الحجه مصادف با سالگرد ازدواج حضرت زهرا (سلام الله عليها) و حضرت امیرالمونین (عليه السلام) روز مبارکی است که بیشترین زوج های جوان پیوند خودشان را در این روز رقم می زنند.
حضرت علی(عليه السلام) که برای خواستگاری دختر پیامبر (صلي الله عليه وآله) به خانه ایشان رفته بود، خواسته خود را اینگونه بیان کرد: «پدر و مادرم فدای شما، وقتی خردسال بودم مرا از عمویتان ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتید. با غذای خود و به اخلاق و منش خود بزرگم کردید. نیکی و دل سوزی شما درباره من از پدر و مادرم بیشتر و بهتر بود. تربیت و هدایتم به دست شما بوده و شما ای رسول خدا به خدا سوگند ذخیره دنیا و آخرتم می باشید. ای رسول خدا! اکنون که بزرگ شده ام، دوست دارم خانه و همسری داشته باشم تا در سایه انس با او، آرامش یابم. آمده ام تا دخترتان فاطمه را از شما خواستگاری کنم. آیا مرا می پذیرید؟» چهره پیامبر، همانند گل شکفته شد. گویا انتظار این لحظه را می کشید. خوشحال شد، ولی جواب قطعی را برعهده فاطمه (سلام الله عليها) گذاشتند.