بهترین ویژگی برای زن
پرسش:
آیا پیامبر(صلی الله علیه وآله) ارتباط نداشتن با نامحرم را بهترین ویژگی مثبت زن میداند؟
از نظر پیامبر بهترین چیز برای #زن چه میباشد؟
✍️در منابع حدیثی، روایتی از رسول خدا(ص) نقل شده است که متن آن چنین است: «قالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَیُّ شَیْءٍ خَیْرٌ لِلْمَرْأَةِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ مِنَّا فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِفَاطِمَةَ (ع) فَقَالَتْ مَا مِنْ شَیْءٍ خَیْرٌ لِلْمَرْأَةِ مِنْ أَنْ لَا تَرَى رَجُلًا وَ لَا یَرَاهَا فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ صَدَقَتْ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی»؛[1] امام علی(ع) میفرماید: رسول خدا(ص) از ما پرسید بهترین چیز برای یک زن چیست؟ هیچیک از حاضران نتوانست جواب سؤال آنحضرت را بدهد. امام(ع) میفرماید این موضوع را برای حضرت زهرا(س) بیان کردم، ایشان فرمود چیزی برای زن بهتر از آن نیست که نه مرد نامحرمی او را ببیند و نه او مردی را ببیند. علی(ع) میفرماید این موضوع را به اطلاع پیامبر رساندم، پیامبر(ص) فرمود درست گفت زهرا(س)؛ چرا که او پاره تن من است.
?روشن است که این روایت ناظر به جنبه عفاف بانوان است. به بیان دیگر، اینکه حضرت فرمود بهترین چیز برای یک زن آن است که زندگی خود را به گونهای تنظیم کند که حتی الامکان نه او مرد نامحرمی را ببیند و نه مرد نامحرمی او را ببیند. این میتواند یک امتیاز و یکی از برجستگیهای زن مؤمن باشد، که در کنار خوبیها و محسّنات دیگر که در تعالیم دینی، زنان به رعایت آنها توصیه شدهاند؛ نظیر انجام تکالیف دینی و اجتماعی، اطاعت از شوهر و… میتواند از او یک بانوی نمونه بسازد و گرنه این ویژگی به تنهایی و بدون درنظر داشتن دیگر وظایف، هیچ امتیازی را برای زنان اثبات نمیکند؛ چرا که گاهی شرایط و موقعیت اقتضا میکند که زن در دفاع از ارزشها در اجتماع و در برابر مردان حضور پیدا کند؛ آنگونه که خود حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) نیز در برابر دشمن به ایراد سخن میپرداختند.
?اگر ندیدن نامحرم را به صورت مطلق، بهترین چیز برای زنان بپنداریم، نتیجه آن میشود که زنان کافری که نه مردی را ببینند و نه مردی آنها را ببیند، بهتر از زنان با ایمانی باشند که در جامعه حضور داشته و احیاناً چشمشان به مردی افتاده باشد، در حالیکه یقیناً اینگونه نیست
?پی نوشت:
[1]. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام، ج 2، ص 215، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، 1385 ق.//آیات مرتبط
سوره النور (31)
?منبع: سایت اسلام کوئست
حتما بخوانید! دل به این عاریتی ها نبند...
زمانی که مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری قصد هجرت به ایران داشت میرود محضر امیر المؤمنین (ع) در حرم زیارت و به آقا امیر المؤمنین می گوید:
آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام، این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.
ایشان، سه ماه نجف می ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد، از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا می کرد.
سه ماه هم ایشان کربلا می ماند، جمعاً می شود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز نا امید می شده که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمی دانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب می خوابد، خواب سید الشهداء (ع) را می بیند.
آقا می فرمایند: “شیخ عبد الکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته می خواهی به عنوان الگو؟".
می گوید: بله آقا!.
میفرمایند: “فردا صبح وارد حرمِ ما که می خواهی بشوی، طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان ۱۸ سالهیی نشسته، عمامهیی کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده.
شما که وارد می شوید، این جوان بلند می شود وارد حرم می شود یک سلامی پایین پا به من می کند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج می شود بعد از طلوع فجر.
این جوان را در یاب که یکی از انسانهای بزرگ است “.
حاج شیخ می فرماید: بیدار شدم، طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود.
وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء (ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آن جا به صحن رفت.
دنبال اش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا، بایست من با تو کار دارم.
بر گشت یک نگاهی به من کرد و گفت: “آقا! عمامهی من عاریتی است ” و رفت.
از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه پس کوچه های کربلاء، دنبال اش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست.
دو باره در حال حرکت بر گشت و گفت: “آقا! عبای من هم عاریتی است ” و رفت.
آقای حاج شیخ عبد الکریم می گوید: دیدم دارد از دست ام می رود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانهی دو امام، با این دو کلمه دارد می گذارد و می رود.
دویدم و خودم را به او رساندم و دست اش را گرفتم و گفتم: بإیست. عبای من عاریتی است؛ عمامهی من عاریتی است یعنی چه؟، شش ماه التماس کرده ام تا شما را معرفی کرده اند، کار داریم به شما. یک نگاهی به حاج شیخ می کند و می گوید: “چه کسی من را به شما معرفی کرد؟". آقا شیخ عبد الکریم می گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سید الشهداء (ع).
به حاج شیخ عبد الکریم می گوید: “امروز چندمِ ماه است؟".
حاج شیخ عبد الکریم روز را می گویند.
می گوید: “دنبال من بیا".
در کوچه پس کوچه های کربلا می روند تا به خارج از کربلا می رسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بوده.
می رسد به درِ آن اتاق و می گوید: “این جا خانهی من است، فردا طلوع فجر، وعدهی دیدار من و شما همین جا “.
می رود داخل و در را می بندد!.
مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی می خواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آیندهی من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام.
ایشان می فرماید: لحظه شماری می کردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا، روی همان تل.
پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای نالهی پیر زنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا می زد: وَلَدی! وَلَدی.
پسرم، پسرم!.
در زدم، دیدم پیر زنی با چشمان اشک آلود در را گشود.
گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت این جا خانهی من است و با من وقت ملاقات گذاشته.
این آقا کجا ست؟ گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت.
وارد شدم. دیدم پا های این جوان به قبله دراز، هنوز بدن اش گرم است. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم….
یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم، این خاطره را نقل کرده بود از دوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع) به من آموخت، درسِ عملی بود.
روز قبل به من گفت: آقا عمامهی من عاریتی است، عبای من عاریتی است!. فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت.
می خواست به من بگوید: شیخ عبد الکریم حائری! مرجعیت، عاریتی است؛ ریاست، عاریتی است؛ خانههای تان، عاریتی است؛ پول های حساب تان، عاریتی است؛ وجود تان، عاریتی است؛ سلامتیتان، عاریتی است.
هر چه می بینید، عاریه است و امانت است؛ دل به این عاریه ها نبندید
انیمیشن زیبای "مهمان قم"
معارف ثقلین-89
ما جلأُ القلوب؟
? قالَ رسولُ اللّه ِصلى الله عليه و آله:
?إنّ هذهِ القُلوبَ تَصدَأُ كما يَصدأُ الحَديدُ إذا أصابَهُ الماءُ .
قيلَ : وما جَلاؤها ؟ قالَ : كَثرَةُ ذِكرِ المَوتِ، وتِلاوَةِ القرآنِ.
? پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)فرمودند:
همچنان كه آهن اگر آب به آن رسد زنگ مى زند، اين دلها نيز زنگار مى بندد. عرض شد: صيقل دادن آنها به چيست؟
? فرمود: بسيار به ياد مرگ بودن و تلاوت قرآن.
? كنز العمّال ۴۲۱۳۰
رشد حسّ کنجکاوی کودکان
اجازه بدهید حسّ کنجکاوی کودکان با خراب کردن اسباببازی ها یشان، پاسخ داده شود تا آرام آرام، جذّابیت این کار برای آنها از بین برود.
برخی معتقدند باید مراقبت از وسایل شخصی را از همان ابتدا به فرزند یاد داد؛ امّا این دسته از دو نکته غافلاند که
اوّلاً کودک، بویژه در سنین دو یا سه سالگی و پایینتر از آن، مراقبت از اشیای شخصی را در سالم نگهداشتن آنها نمیداند. او دوست دارد از وسایلش استفاده کند و خراب کردن اسباببازی را هم نوعی استفاده از آن میداند
ثانیاً کودکان هر اندازه به هفت سالگی نزدیکتر میشوند، حسّ مراقبت از وسایل در درونشان قویتر میشود.
مغبون واقعی؟
امام کاظم علیه السّلام فرمودند:
اَلمَغبُونُ مَن غَبَنَ من عُمرِهِ ساعَهً؛
زیانکار، کسی است که ساعتی از عمر خویش را باخته است.
حیاة الامام موسی بن جعفر(علیه السلام)، ج1، ص278
شرح حدیث:
گهر عمر بدین خیرگی از دست مده آخر این عمر گرانمایه بهایی دارد(پروین اعتصامی)
قطار عمر به سرعت می گذرد.
روزها و شبها و هفته ها و ماهها، بی توقّف عبور می کنند. گرچه با گذشت زمان بر عمرمان افزوده می شود. در واقع، به تدریج از عمر ما کاسته می شود و به تعبیر حضرت علی(ع) هر نَفَس ما گامی است که به سوی مرگ برمی داریم.
پس سرمایه ی عمر را نباید رایگان از دست داد.
برخی برای گم کردن مقداری پول یا یک وسیله، اندوهگین می شوند، امّا نسبت به از دست رفتن لحظات پربهای عمر که هرگز بازگشت پذیر نیست، غصّه نمی خورند. آیا این خسارتی بزرگ نیست؟
مغبون، تنها کسی نیست که در معامله و خرید و فروش، ضرر می کند.
زیانکار، تنها کسی نیست که زیان اقتصادی می بیند،
زیانکار واقعی کسی است که عمرش را از دست بدهد، بی آن که دستاوردی داشته باشد.
ما با زمان در حال داد و ستد هستیم. شب و روز، جوانی و نیرو و نشاط ما را می گیرد. در این میان ما از گذر شب و روز چه می گیریم؟ در این داد و ستد، سود می بریم یا زیان می کنیم؟
بازنده واقعی کسی است که یک ساعت از عمرش را ببازد.
منبع: حکمت های کاظمی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام کاظم علیه السلام)، جواد محدثی.
#تربیت_قرآنی_فرزند
اگر در بعضی از اوقات ، فرزند ما چموشی می کند و از زیر کار در می رود و کار حفظ و یادگیری قرآن را جدی نمی گیرد
و از اخلاق و مدارای ما به اصطلاح سوء استفاده می کند ، و همکاری نمی کند ، در این صورت باید
خیلی جدی بوده و بدون اینکه اهانت بکنیم و یا عصبانی بشویم ، خیلی مقتدرانه عمل کنیم ولی تدریجا متناسب
با همکاری او ، رویه را به حالت عادی برگردانیم . مثل رعد و برق که یک بار اتفاق می افتد ولی بعد از آن باران رحمت می بارد .
? مطالب حاج آقای امینی پیرامون تربیت فرزند قرآنی
#تربیت_قرآنی_فرزند
قانون نود و نه
پادشاه از وزیرش میپرسد: چرا همیشه خدمتکارم از من خوشحالتر است در حالی که او هیچ چیزی ندارد!!
و منِ پادشاه که همه چیز دارم، حال و روزِ خوبی ندارم!!؟
وزیر گفت: سرورم شما باید قاعده ۹۹ را امتحان کنید!!
پادشاه گفت: قاعده ۹۹ چیست؟!!
وزیر گفت: ۹۹ سکه طلا در کیسهای بگذار و شب آن را پشت درب اتاق خدمتکار بگذار و بنویس این ۱۰۰ دینار هدیهای است برای تو و سپس در را ببند و نگاه کن چه اتفاقی رخ میدهد!!
پادشاه نقشه را آنطور که وزیر به او گفته بود، انجام داد….
خدمتکار پادشاه، آن کیسه را برداشت و موقعی که به خانه رسید سکهها را شمرد، متوجه شد یکی کم دارد!! پیش خود فکر کرد که آن را در مسیر راه گم کرده است!! همراه با خانوادهاش کل شب را دنبال آن یک سکه طلا گشتند،هیچی پیدا نکردند!!
خدمتکار ناراحت شد از اینکه یک سکه را گم کرده است!!
پریشانی به سراغش آمد با آنکه آن همه سکههای دیگر را در اختیار داشت!!
روز دوم خدمتکار پریشان حال بود چرا؟! چون شب نخوابیده بود، وقتی که پیش پادشاه رسید چهرهای درهم و ناراحت حال، مثل روزهای قبل شاد و خوشحال نبود!!
پادشاه آن موقع فهمید که معنی قاعده ۹۹ چیست!!
آری، قاعده ۹۹ آن است که همه ما ۹۹ نعمت در اختیار داریم که خداوند به ما هدیه داده است و تنها دنبال یک نعمت هستیم که به نظر خودمان مفقود است!!
و در تمام ادوار زندگیمان دنبال آن یک نعمت گمشده میگردیم و خودمان را به خاطر آن ناراحت میکنیم و فراموش کردهایم که چه نعمتهای دیگری را در اختیار داریم.
چه طرب انگیز است آفتاب امروزمکه
?آسمان می خندد این اتفاق زیبا را و زمین کِل می کشد این پیوند آسمانی را.
✨چه طرب انگیز است آفتاب امروز مکه! چه روح فزاست هلهله ممتد نخلستان های عرب!
✨چشم های ملائک، با لهجه ای بارانی شادباش می گوید این وصلت خوش آیند را.
?دهم ربیع الاول #سالروز_ازدواج_پیامبر_حضرت_خدیجه سلام الله علیها مبارک باد .